نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

1395-06-01

نویدنو  01/06/1394 

 

نگاهی به شاه ؛ برائت نامه امریکا,

 نقدی بر کتاب عباس میلانی - 2

کامران پور صفر

8- آقای میلانی در متن انگلیسی کتاب خود – احتمالا با استناد به برخی بازماندگان رضاخان – ادعا کرده اند که گویا رضاخان درسال 1917 یا 1918 تماس هائی با سفارت آلمان داشته و از آنان برای تصرف حکومت و اصلاح امور ایران و تاسیس ارتشی جدید کمک خواسته بود . البته ایشان در این باره هیچ سندی بدست نداده بودند و با تذکر دوستی از پژوهشگران تاریخ آلمان امپراتوری  ناگزیر درترجمه فارسی کتاب خود این احتمال را به استناد پژوهش های همان دوست تقریبا منتفی دانسته و همین را در پانویس مطلب اعلام می دارد ( ص 15 – 16 ) اما با کمال تعجب ، همان مطلب مجعول و غیر تاریخی را همچنان  به عنوان یک احتمال حفظ کرده است و به ترتیبی ، پرونده جعل در تاریخ را همچنان باز باقی می گذارند . حال ببینیم منشأ این آرزو پردازی های عقده گشایانه خانواده پهلوی کجاست .

تنها کسی که به چنین داستانی اشاره دارد ، میرزا ابوالقاسم کحال زاده منشی سفارت آلمان در اواخرجنگ جهانی اول است . او درخاطراتی که برای نخستین بار درمجله گوهرنشریه بنیاد نیکوکاری نوریانی منتشر شد، به این داستان اشاره کرده بود اما به سبب تناقضات اساسی آن ، توجه کسی را جلب نکرد و چند سال بعد  نیز که نوشته های او به صورت کتابی با نام : دیده ها و شنیده ها ؛ خاطرات میرزا ابوالقاسم کحال زاده منشی سفارت امپراتوری آلمان در ایران منتشرشد این بی اعتنائی همچنان ادامه یافت و کسی برای آن به قول معروف تره هم خورد نکرد . مطالب این داستان خیالی بالغ  بر10 صفحه ازخاطرات کحال زاده را به خود اختصاص داده است و چنان بی ربط است که در طول چهل سالی که ازنخستین  انتشار آن مطالب می گذرد هیچکس به جز عباس میلانی متذکر آن نشده است . طبق این داستان ، در یکی از روزهای پائیز سال 1296ش/ 1917 م رضاخان میرپنج – به عنوان نظامی رضاخان توجه کنید - به وسیله دوتن از پسران کامران میرزا نایب السلطنه با میرزا ابوالقاسم خان منشی سفارت آلمان ملاقات کرده ودورازچشم آن دو واسطه ، برای ملاقاتی خاص با او در روز دیگر قرارمی گذارد . کحالزاده نیزرودلف زمرنماینده آلمان در سفارت را آگاه کرده و او انجام این ملاقات را تائید می کند . کحال زاده در ملاقات بعدی از رضاخان  مطالبی در باره اصلاح امور ایران ونجات ایران از تعدیات انگلیسی ها  و ضرورت حمایت  دولت آلمان از برنامه های او می شنودکه بیشتر مطابق مزاج دموکرات های ایران بود و هیچ نسبتی با آموخته های یک قزاق بی سواد نادان مطیع پالکونیک های روسی و مجری توطئه های همانان علیه یکدیگر نداشت . او در پایان گفتگوها از منشی سفارت می خواهد که خواسته های او را به اطلاع سفیر و دولت آلمان برساند و با حمایت از او به اصلاحات اساسی در ایران یاری رسانند . رودلف زمر نیز خود سه چهار روز بعد با رضاخان ملاقات می کند و خواسته های اورا در نامه ای نوشته و آن را در عصای یک شخصیت شناخته شده آلمانو فیل به نام عبدالرحمان سیف آزاد می نهد و اورا به آلمان اعزام می نماید . سیف آزاد با حوادث و مشکلاتی نخست خودرا به کرماشاه می رساند و با تمهیدات سفارت آلمان در کرمانشاه –  همان هیئت سیاسی و نظامی آلمانی  مقیم کرمانشاه مقر دولت موقت ملی ایران – به آلمان عزیمت می کند و پس از دو سه ماه از آلمان به ایران بازگشته و موافقت امپراتور آلمان را با خواسته های میرپنج رضاخان و تامین اعتبارات و اسلحه و اشخاص لازم برای عملیات مورد نظر میرپنج اعلام می دارد . تمام این داستان در مهر- آبان سال 1296ش / محرم – صفر1336هق / اکتبر- نوامبر1917م آغاز شده و دربهمن 1296 ش / جمادی الاول 1336هق / ژانویه 1918به پایان می رسد . حال ببینیم که آیا اجزای این داستان ، تطابقی با زمان دارند یا خیر. اول اینکه درسال مورد نظر کحال زاده ، چیزی بنام سفارت آلمان درکرمانشاه وجود نداشت زیرا که دولت موقت ملی ایران پس از پیروزی های ارتش انگلیس درجنگ با عثمانی دراسفند 1295 ش / جمادی الآخر 1335 هق / مارس 1917 م به همراه آلمانی ها از ایران خارج شده و به قلمرو عثمانی عزیمت کرده بود بنا براین  فرستاده زمروکحال زاده نمی توانسته درپائیز سال 1296 / 1336 / 1917با چنین کسانی درکرمانشاه ملاقات کرده باشد . دوم اینکه رضاخان در سال 1296 ش به پاس همکاری باسرهنگ استاروسلسکی درکودتاعلیه سرهنگ کلرژه فرمانده منصوب دولت موقت روسیه برقزاقخانه ایران به سرهنگی رسیده بود و تا دوسال بعد اورا با همین درجه می شناختند . در پائیز سال 1299 و به مناسبت پنجاهمین سال تاسیس قزاقخانه ایران ، سرهنگ استاروسلسکی فرمانده قزاقخانه ، منصب سرداری گرفت و رضاخان سرهنگ نیز میر پنج قزاقخانه شد و شهرت رضاخان میرپنج را پس از این کسب کرد . چنین تناقضاتی به طور طبیعی موجب بی اعتنائی مورخان علاقمند به مباحث تاریخ معاصر ایران به این مطالب می شود اما آقای میلانی بی آنکه استقصائی کرده باشند ، با موافقت قلبی به آن نگریسته اند و با وجود تاکیدات برخی دوستان خود همچنان این مبحث جعلی را در ترجمه فارسی کتاب خود داخل نموده اند . کسی چه میداند ، شاید روزی به اثبات برسد .

 

ب – ستیزه سیاسی علیه تحولات تاریخی  و تهاجم به سوسیالیسم بر پایه تفسیرهای محدود و نادرست .

 

آقای میلانی با هرچه که رنگ و روی چپ و سوسیالیستی داشته باشد - ازهرنوعی -  بیگانه و دشمن است و ازکاربرد حربه های گوناگون علیه چپ و چهره های چپ در ایران و جهان خودداری ندارد تا آنجا که کارش حتی به بیماری می کشد. البته پاسخگوئی به ایشان وظیفه احزاب وفعالانی است که آماج نظرات و اتهامات  ایشان هستند و این مقاله در چنین مقامی قرار ندارد و تنها به آن جنبه از گفتار های ایشان می پردازد که جهات ومضامینی خلاف واقع و پرداختی خلاف رویدادهای تاریخی دارند . مجموعه اطلاعاتی که ایشان در باره چپ در ایران و یا دولت شوروی بدست داده اند شاید به پنج صفحه از کل کتابشان نرسد اما تمام آنچه را که در این چند صفحه بیان داشته جزتکرار عقاید رنگ آمیزی شده مخالفان و  دشمنان سرشناس سوسیالیسم چیز دیگری نیست  .کینه توزی هائی که ایشان از خود نشان می دهند حتی سطوح شناخته شده مبارزه آکادمیک علیه ایدئولوژی های مخالف را پشت سر نهاده و به چنان ضلالتی رسیده است که پیش ازهرکس دیگری نخست نویسنده  کتاب را به پریشانی روان تهدید می کند. واکنش های ایشان درباره مباحثی نظیرروابط شوروی و ایران و روابط چپ های ایران و دولت شوروی با چنان تصوراتی همراه است که بی اختیار داستان خودکشی خانم آیریس چانگ مورخ چینی تبار امریکائی بیاد آدم می آید . آخر آن مورخ ترس خورده نیز ازبیم انتقامجوئی میلیتاریست های ژاپنی که ممکن بود اورا از بابت افشای جنایات ارتش ژاپن در نانکن بسال 1937 - 1938 به مرگ تهدید کنند ، خودرا کشت تا بدست آنان کشته نشود.

1- به نوشته ایشان ، پیش از کودتای سید ضیاء و رضاخان میرپنج در سال 1921 ، دولت مرکزی ایران عملا در آستانه فروپاشی بود و ....بلشویک های تازه به قدرت رسیده شوروی ظاهرا برای دیگر ایالات ایران که هم مرز شوروی بود ، دندان طمع دوخته بودند ( و ص 17) . این ارزیابی وارونه از دوره ای صورت گرفته است که دولت شوروی علاوه برانگیزه های اعلام شده خود، دستکم برای کاهش بحران های داخلی و افزایش ثبات در مناسبات خویش با همسایگان و ازجمله با ایران ، هرکوششی را بکارمی گرفت تا از تنگناهائی که دولت های آنتانت و جنگ داخلی برای او ساخته بود ، خارج شود وبا وجودی که اولین فرستاده اش نیکلا براوین را که حامل پیشنهاد لغو کلیه امتیازات ومطالبات دولت و اتباع روسیه تزاری در ایران و انتقال سرمایه ها و تاسیسات روسی در این کشور به دولت و ملت ایران بود ( سال 1918 )  به فرمان سفارت انگلیس نپذیرفتند ( نک : سیروس غنی ، برآمدن رضاخان ...، ص 109) و دومین فرستاده اش ایوان کالامیتسوف را که حامل همان پیشنهاد ها بود ، با همکاری نظامیان انگلیسی و بدست افسران روسی قزافخانه ایران به قتل رسانیدند ( همان سال) و حتی با سرکرده مخالفان بین المللی اش یعنی دولت انگلیس پیمان قیمومیت منعقد کردند ( سال 1919) همچنان مقاصد قبلی خود را در برنامه سیاسی و دیپلماتیک خود محفوظ داشت ودراواخر سال 1920که بسیاری ازملاحظات دوره جنگ داخلی از میان برخاسته و این جنگ عملا به پایان خود رسیده بود وبا وجودی که استیلا برشمال ایران و بسیاری نقاط همجواردر کشورهای دیگرسهولت بیشتری پیدا کرده بود ، درخواست دولت میرزاحسن خان مشیرالدوله را به افتتاح مراودات جدید پذیرفت وباعلیقلی خان مشاورالممالک انصاری سفیرجدید ایران درشوروی به مذاکره درباره همان پیشنهاد های سابق پرداخت و قرارداد دوستی 1921 را به سرانجام رسانید و بویژه ازبابت قطع حمایت ازجنبش جنگل که خواسته دولت ایران بود ، بدترین شماتت ها و سرزنش ها و تندترین انتقاد ها و بدترین نسبت ها را از جانب منتقدان چپ و ملی و مذهبی به جان خرید .

2- آقای میلانی در باره قرار داد دوستی ایران و شوروی چنان عامیانه سخن می گوید که گوئی  آگاهی هایش از حد برخی شنیده های افواهی فراتر نمی رود زیرا از مواد اساسی آن قرار داد فقط به ماده 5 اشاره دارد و بجای اینکه در باره همین ماده سخن بگوید ، بخشی از ظرفیت های بالقوه  حقوقی و تامینی ماده 6 را آنهم مطابق سلیقه سازمان های نظامی واطلاعاتی بیان می کند ومی نویسد که :

ماده 5 این قراردادبرای چند دهه مورد سوء استفاده شوروی ها قرارگرفت . براساس این ماده وجود نیروهای ضد شوروی در ایران ، به آن کشور اجازه خواهد داد که برای رفع این خطر در امور داخلی ایران دخالت کنند ( ص21و282). حال ببینیم که ماده 5 قرارداد چه می گوید :

طرفین معظمتین متعاهدتین تقبل می نمایند که : 1- از ترکیب  یا توقف تشکیلات ودستجات( گروپ ها)  به هر اسم که نامیده شوند و  یا اشخاص منفرد که مقصود تشکیلات و اشخاص مزبوره مبارزه با ایران و روسیه و همچنین با ممالک متحده با روسیه باشد در خاک خود ممانعت نمایند و همچنین از گرفتن افراد قشونی و یا تجهیزات نفرات برای سوق قشون و یا قوای مسلحه تشکیلات مزبوره در خاک خود ممانعت نمایند . 2- به کلیه ممالک ویا تشکیلات قطع نظر ازاسم آن تشکیلات که مقصودشان مبارزه با متعاهد معظم باشد ، نباید اجازه داده شود که به خاک هریک از طرفین  معظمتین متعاهدتین تمام آنچه را که ممکن است بر ضد متعاهد دیگر استعمال شود وارد نموده و یا عبور دهند . 3- با تمام وسائلی که به آن دسترس باشد از توقف قشون و یا قوای مسلحه  مملکت ثالث دیگری که احتمال برود توقف قوای مزبور باعث تهدید سرحدات و یا منافع و یا امنیت متعاهد معظم دیگر می شود، باید در خاک خود و متحدین خود ممانعت نمایند .

همانگونه که مشاهده می شود ، این ماده از تهدیداتی که آقای میلانی به آنها اشاره می کند ، خالی است اما در ماده 6 که از دیدرس آقای میلانی دورمانده است ، عباراتی  وجود دارد که بعضا با تفاسیر مطلوب و دلخواه آقای میلانی نزدیکی دارد . طبق این ماده :

طرفین معظمتین متعاهدتین موافقت حاصل کردند که هرگاه ممالک  ثالثی بخواهند به وسیله دخالت مسلحه ، سیاست غاصبانه را در خاک ایران مجری دارند یا خاک ایران را مرکز حملات نظامی بر ضد روسیه قرار دهند و اگر ضمنا خطری سرحدات دولت جمهوری اتحاد شوروی روسیه و یا متحدین آن را تهدید نماید و اگر حکومت ایران پس از اخطاردولت شوروی  روسیه  خودش نتواند این خطر را رفع نماید ، دولت شوروی حق خواهد داشت قشون خودرا به خاک ایران وارد نماید تا اینکه برای دفاع از خود اقدامات لازمه نظامی را به عمل آورد . دولت شوروی روسیه متعهد است که پس از رفع خطر ، بلادرنگ قشون خودرا از حدود ایران خارج نماید .

ملاحظه اصول مذکور، این سئوال را پیش می کشد که آیا واقعا احتیاط هائی به این اندازه آشکار و ظرفیت های اجرائی تا این حد نازل ، می تواند موجدخطراتی شود که میلانی وامثال اوتا امروز دربوق و کرنا کرده اند ؟ درتمام 70 سالی که ازعمراین قرارداد گذشت هیچ تهدید آشکاروعمل نظامی ازجانب دولت شوروی بااستناد به همین قرارداد متوجه ایران نشده بود– بجزحوادث شهریور1320و ضرورت های جنگ با فاشیسم ––  وحتی هنگامی که دولت ایران به طورغیرمستقیم و از طریق سنتو به زائده پیمان ناتو و ضمائم آن تبدیل شد ، تهدیداتی در آن اندازه  که میلانی مورخ می گوید ، درکارنبوده است . بسیاری ازشهرنشینان ایران وبه تقریب همه مردم نیمه شمالی ایران ازانعقاد قرارداد دوستی ایران و شوروی رضایت داشتند چرا که آن را با قرارداد 1919 مقایسه می کردند و می دیدند که قرارداد 1919 ایران را به قیمومت انگلیس دچارمی کند اما قرارداد دوستی ایران و شوروی ، تمام معاهدات و مقاولات و قراردادهای استعماری روسیه تزاری با ایران را باطل نموده ( فصل 1) وکلیه معاهدات و قراردادهای روسیه تزاری بادولت های دیگرعلیه کشورایران رالغوکرده (فصل2)وجزیره عاشوراده وسایرجزایرایرانی دریای خزروهمچنین روستای فیروزه را درشمال خراسان به دولت ایران واگذار نموده ( فصل 3) وتمامی قروض و بدهی های ایران به روسیــه را بخشــیده وتمامــی وثایق و رهاین آن استقــراض ها را به دولــت ایــران مسترد داشته ( فصل 8 ) ونقدینگی های بانک استقراضی ومطالبات آن از مشتریان بانک  واشیاء قیمتی واوراق بهادارودارائی های منقول وغیرمنقول آن  را به ایران منتقل کرده ( فصل 9) وجاده های انزلی به قزوین وقزوین به همدان وخطوط راه آهن روسی تبریزبه جلفا و صوفیان به دریاچه ارومیه وبنادروتاسیسات بندری وکشتی های بخاری روسیه دردریاچه ارومیه و تمامی خطوط تلگراف وتلفن روسیه درایران وبندربزرگ انزلی وتمام تاسیسات وکارخانه برق آن را به دولت ایران واگذارنموده ( فصل 10) وحقوق دولت ایران درنگهداری نیروی دریائی وخطوط کشتیرانی دردریای خزررا که طبق قرارداد ترکمان چای ازایران سلب شده بود ، به این کشوربازگردانیده  ( فصل 11) وسایر امتیازات عملی شده و یا عملی نشده (نظیر امتیاز کشف واستخراج نفت درعمق 10 فرسنگی دو طرف جاده تبریز – تهران به تاریخ 1319هق/1901م و امتیاز نفت شمال ایران برای آکاکی خوشتاریا در سال 1334 هق / 1916 م ) و تاسیسات دیگری علاوه برآنهائی که نامشان درفصول 9 و10 آمده به ایران بازگردانیده وهزاران کیلومترمربع  اراضی واملاکی را که دولت روسیه تزاری واتباع آن برای اجرای امتیازات نفتی و معدنی خود از دولت های ایران تحصیل کرده بودند ، به دولت ایران مسترد داشته ( فصل 12 ) و درمقابل همه آنچه که به ملت ایران بازگردانیده بود ، دولت ایران را به عنوان نماینده ملت ایران در فصل 13 همین قرارداد تنها متعهد نمود که : دولت ایران از طرف خود وعده می دهد که امتیازات و مایملکی را که مطابق این عهدنامه به ایران مسترد شده است ، به تصرف و اختیار و یا استفاده هیچ دولت ثالث و اتباع دولت ثالثی واگذار ننموده و تمام حقوق مذکوره را برای رفاه ملت ایران منظور بدارد.

آنچه که براساس این قرارداد به ایران برگردانیده شد- به استثنای شرکت ماهیگیری لیانازف که بالغ بر10 ملیون روبل یا 5 ملیون تومان  ارزش داشت ودر دولت دکترمصدق  به ایران تحویل گردید - قریب 160 ملیون روبل (بیش از 17ملیون ملیون لیره استرلینگ وقریب 80 ملیون تومان) ارزش داشت ( نک : ویلهلم لیتن ، ایران از نفوذ مسالمت آمیز تا تحت الحمایگی ، ص 93 – 125) واین مبلغ، ازسرمایه گذاری همه دولت ها وشرکــت ها وافــراد خارجــی دیگــر درایران بیشتربود ( نک : همان کتاب ) وبرای آنکه دریافت روشن تری ازاهمیت اقتصادی و اجتماعی این ثروت بدست آید ، یاد آورمی شود که بودجه دولت ایران برای تمام کشور درسال 1301برابربا 855/479/19 ملیون تومان بود (نک : مجموعه مصوبات دوره چهارم قانونگزاری ، ص 295 ) وبدین ترتیب آشکار می شود که آنچه طبق این قرارداد دوستی نصیب ایران شد بیشتر از 4 برابر بودجه دولت ایران در سال 1301 شمسی ارزش داشته است. بنا به همین دلایل بودکه بسیاری ازمردمی که کمترین تعلق ایدئولوژیک وسیاسی به دولت شوروی وبلشویک ها نداشتند – نظیر آیت الله سید مرتضی پسندیده – درخاطرات خود  می نویسند که مردم از قرارداد 1919متنفروازقرارداد دوستی ایران و شوروی خشنود بودند( ص 149) و  سال ها  بعد دکتر محمد مصدق در جلسه مجلس شورای ملی  مورخ هفتم آبان ماه 1323 فصول این قرارداد را قرائت کرده و اظهار می دارد که : در هیچ قاموسی کلماتی بهتر از کلمات  این فصول دیده نمی شود . اگر اثر از الفاظ رفته برای پیمان های بعد از جنگ باید فکر الفاظ کرد و الا برای آسایش نوع بشر ، از فصولی که خوانده شد ، چیزی بهتر دیده نمی شود ( گذشته چراغ راه آینده ، ص 301 ) . طرفه اینکه حتی سید ضیاءالدین طباطبائی نیزدردو مقطع متفاوت ، تلقی یکسانی از این قرارداد بدست داده و هر دوباربا تحسین فراوان ازآن یاد کرده بود. او یکبار در فلسطین وبسال 1321 در باره آن قرارداد گفته بود: لنین و روسای انقلاب شوروی ...آنچه به ایران دادند وآنچه برای ایران کردند ، درتاریخ ، هیچ شاه ایران ،هیچ پیشوای ایران ،هیچ وزیر ایران ، هیچ نماینده مجلس و هیچ نویسنده ایران ، برای ایران نکرد ( گذشته چراغ راه آینده ، ص 173) وباردیگردرتهران وبسال 1343 تاکید کرده بود که : الغای قرارداد تقسیم ایران بین روس و انگلیس وچشمپوشی از همه مزایا و مطالبات مالی دولت تزاری در ایران و الغای کاپیتولاسیون .... درحکم بازشدن دریچه ای بسوی آزادی و نجات ملت ایران بود (الهی ، ص 35). جالب توجه اینکه امروزه بسیاری ازهمین میلانی ها ، دولت کنونی روسیه را ازبابت اینکه مدلول قرارداد دوستی ایران وشوروی سابق درباره سهم کشور ما ازدریای خزرزیرپا نهاده شده است ، محکوم می کنند و آن دولت را مقصرمی دانند .

3- میلانی درباره فراکسیون حزب توده در مجلس چهاردم با اطمیان کامل می نویسد که : نمایندگان حزب توده در مجلس همه در مناطق تحت اشغال شوروی انتخاب شده بودند ( ص 133) و همین عبارت قاطع حکایت ازآن دارد که مورخ ما تا چه اندازه از دقایق مطالعات تاریخی بی بهره است زیرا یکی ازاعضای معروف این فراکسیون ، تقی فداکار نماینده اول اصفهان بود وهمه می دانندکه اصفهان ،صدها کیلومترازشعاع اشغال وعملکرد ارتش سرخ فاصله داشت . در عین حال برای اطلاع ایشان و همفکرانشان – اگر حسن نیتی داشته باشند – باید یاد آور شد که اگر ولی الله شهاب فردوس ازتون وطبس و محمد پروین گنابادی ازسبزوار به وکالت مجلس چهاردم برگزیده شدند بیشتر به اعتبارحرمتی بود که درمیان مردم منطقه داشتند زیرا اولی یک قاضی  شریف وسزاوار و دومی یک فرهنگی برجسته ونامدار و یک روزنامه نگارشرافتمند وسرشناس بود.همچنین تردیدی دراصالت نمایندگی سایراعضای آن فراکسیون نبوده است زیرا که همگی یا به واسطه  نفوذ سازمان سیاسی پشتیبانشان درحوزه های انتخابیه ویابراساس اعتباری که میان موکلان خود داشتند، به وکالت برگزیده شده بودند .اگرحضورارتش سرخ موجب انتخاب اعضای این فراکسون به نمایندگی مجلس شد پس چرا همه 23 نامزد آن حزب نتوانستند به مجلس راه یابند و چرا هیچیک از نامزد های آن حزب در تبریزوسایر حوزه های انتخابیه آذربایجان به مجلس راه نیافتند ؟ نتیجه انتخابات درتبریزآشکارترازادعاهای میلانی است  زیرا همه می دانندکه انتخاب پیشه وری واصغرپناهی – بورژوا ملاک بزرگ آذربایجانی –  برپایه اعتباری بودکه خود درمیان مردم این شهرداشتند وائتلاف آنان با حزب توده درتبریزبیشتربرای کاستن ازخطرات رقابت برای آنان بوده است و بازهمه می دانند که اعتبارنامه پیشه وری چگونه با فتنه گری های سید ضیاء الدین طباطبائی مردود شد واصغرپناهی نخستین نماینده مجلس بود که پس از استیلای فرقه دموکرات بر تبریز، مخالفت با فرقه وحکومت فرقه را اعلام داشت وخواستارمقابله با آن شد . به نوشته لوئیس فاوست درکتاب ایران وجنگ سرد ( ص 44 و 45 ) خودداری ارتش سرخ ازمداخله در انتخابات مناطق تحت اشغال خود حتی برای کسانی همچون سر ریدربولارد سفیرکارکشته و متعصب انگلیس درایران یک واقعیت جدی وانکارناپذیربود . او درگزارشی به وزارت خارجه کشورمتبوع خود نوشته بود که  : ثابت شد که لولوی مداخله روسها در انتخابات شمال ، لولوی قابل توجهی نبوده است. آقای میلانی ظاهرا ازیک تحول دیگردرفراکسیون مزبورناآگاه است وآن داستان اخراج رحمانقلی خلعتبری - فرزند علیقلی خان امیراسعدخلعتبری تنکابنی ونواده محمدولی خان سپهسالاراعظم -نماینده بابل ازاین فراکسیون است .رحمانقلی خان پس ازانتشارخبرمرگ رضاشاه،مجلس ختمی درخانه خود برگزارکرد وفراکسیون نیزاورا به همین سبب اخراج نمود . البته تردیدی دراین نیست که حضورارتش سرخ درشمال ایران ، برخی تاثیرات درانتخاب نامزد های حزب توده داشته است اما این تاثیرات بیشترناشی ازمراقبت های ارتش سرخ برجریان انتخابات و جلوگیری ازمداخلات ارتش و نظام اداری ایران درگزینش نماینده دلخواه خود و تغییرآراء مردم ویا برخی مخالفت ها با نامزدی چند نفر از رجال مجهول الهویه و یا بدنام بوده است . به تعبیردیگر تاثیرارتش سرخ برانتخابات بیشتر متوجه حفاظت ازآراء کسانی بوده که بیشترازسایرنامزدها ، مورد حمایت و توجه مردم قرار داشته اند . در این میان انتخاب ایرج اسکندری داستان پرشاخ وبرگی دارد که بطورکلی اهمیت دخالت احتمالی ارتش سرخ را  درانتخاب اوبه وکالـت مجلس می کاهد زیرا انتخاب اورا درساری به حمایت های منوچهرکلبادی – نواده لطفعلی خان سردارجلیل ( سالارمکرم ) کلبادی – فئودال بزرگ مازندرانی که دوست اسکندری و حامی او در این انتخابات بود و از آن جالب تر به توصیه های قوام السلطنه نسبت می دهند . ببین تفاوت ره از کجاست تا بکجا . آنچه را که میلانی درباره آن فراکسیون گفته ویا درذهن خود داشته ، جز تکرارلاطائلات سید ضیاءالدین طباطبائی چیزدیگری نیست . میلانی ، روح سید ضیاء را با خود حمل می کند .

4 - نکته جالب توجه دراین میان ، واکنش های سفارت انگلستان در ایران و همچنین واکنش های وزارت امور خارجه انگلستان در باره مضار ادامه حکومت طبقات فاسد قدیمی بر ایران و محاسن ناشی از فعالیت های اجتماعی حزب توده است .فخرالدین عظیمی (بحران دموکراسی در ایران ص 111 و 112) به نقل از وزارت امور خارجه انگلیس و برخی مدیران ارشد آن وزارتخانه و همچنین سفارت این کشوردرایران نوشته است  که : میان پیشنهادات اصلاحی بولارد و آنچه که حزب توده می گفت اختلاف اندکی وجودداشت و حتی به نظر بولارد اصلاحات پیشنهادی آن حزب در مقایسه با شرایط زندگی طبقات مستمند ، معتدل بشمار می رفت . سفارت انگلیس طرفداری از انتخاب نامزد های حزب توده را در مجلس بعدی ( مجلس 14 ) یا دستکم جلوگیری نکردن از انتخاب آنها رادر راستای منافع انگلیس می دانست . عظیمی همچنین از قول وزارت خارجه انگلیس می نویسد که : ماشک داریم که در صورت انتخاب نمایندگان از حزب توده ، منافع کوتاه مدت و بلند مدت ما مورد مخاطره قرار گیرد . در واقع از نظر مصالح بلند مدت آیا بر سرکار ماندن دسته کنونی مالکین فاسد و خودخواه برای مدتی بیشتر خطر یک تغییر خشونت آمیز را بیشتر نخواهد کرد ؟ ..... بنا بر این ما چرا باید مالکین راکه اکثریت مجلس را تشکیل داده و هیچ امیدی به آنها نیست در مقابل تنها حزبی که موفق شده است تا حدی آنان را به هراس اندازد ، تقویت کنیم .....سفارت انگلیس سرانجام بر آن شد که انتخاب نامزد های حزب توده و سایر اصلاح طلبان را حمایت و تشویق کند و یا دستکم با آن مخالفت نکند . آقای میلانی گویا از این اسناد و تلقیات  وزارت امور خارجه انگلیس در باره شرکت حزب توده درانتخابات مجلس چهاردهم  ونامزد های آن حزب خبرنداشته است چه اگرازاین حسن تلقی با خبر بود و ازموافقت سفارت انگلیس با حضور این حزب درانتخابات مجلس چهاردهم آگاهی داشت ، حتما این  حزب و نامزد های نمایندگی آن رادر مجلس چهاردهم  درمقام  همدستی  با دولت انگلستان  می نشانید.

5– میلانی در همین راستا چنان به کاهدان می زند که جزناآگاهی از تاریخ و فقدان شامه علت دیگری نمی تواند داشته باشد . اودرباره لایحه پیشنهادی دکتر مصدق به مجلس در روز یازدهم آذرسال 1323 دائربر ممنوعیت مذاکره دولت ها و دولتمردان مسئول ایرانی با خارجیان در باره هر گونه امتیاز نفتی و تصویب آن در همان جلسه ، اطلاعاتی بدست می دهد که  بطور کلی نادرست و بی بنیاد است . نخست اینکه او لایحه مورد نظر را ممنوعیت مذاکرات نفتی در زمان جنگ نامیده است  ( ص 133 ) حال آنکه   لایحه مزبور همانگونه که درماده اول آن قید شده ، ممنوعیت هرگونه مذاکره اثرگذاروعقد هرگونه قرارداد با هردولتی و یا کمپانی و شرکتی در باره امتیاز نفت و اجازه دولت های ایران  به مذاکره با خارجیان برای فروش نفت  بر اساس طرز دلخواه دولت ایران دراستخراج واداره معادن نفت خود بوده است . لایحه دکتر مصدق می گوید : 1 - هیچ نخست وزیر و وزیر و اشخاصی که کفالت از مقام آنها و یا معاونت می کنند ، راجع به امتیاز نفت با هیچیک از نمایندگان رسمی و غیر رسمی دول مجاور و غیر مجاور و یا نمایندگان شرکت های نفت و هیچکس غیر از این ها مذاکراتی که صورت رسمی و اثر قانونی دارد ، بکنند و یا این که قراردادی امضاء نمایند . 2 – نخست وزیر یا وزیران می توانند برای فروش نفت و طرزی که دولت ایران معادن نفت خودرا استخراج و اداره می کند ، مذاکره نمایند و از جریان مذاکرات باید مجلس شورای ملی را مستحضر نمایند . 3- متخلفین از ماده اول به حبس مجرد از 3 تا 8 سال و انفصام دائم از خدمات دولتی محکوم خواهند شد.

دوم اینکه به گمان او،لایحه تقدیمی دکتر مصدق در باره ممنوعیت مذاکرات نفتی ، واکنشی بود در برابرتحولاتی نظیرتشکیل حکومت فرقه دموکرات آذربایجان وجمهوری مهاباد که دولت وحزب کمونیست شوروی و بویژه شخص استالین در آن دخیل بودند . بنوشته او : در یادداشتی مورخ ششم ژوئیه 1945 / 15 تیر 1324 که بظاهر به امضاء دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی نوشته شده بود، ولی به گمان مورخان به قلم شخص استالین بود ، حزب کمونیست آذربایجان شوروی موظف شد همه اقدامات لازم برای ایجاد جنبش جدائی طلبی در آذربایجان ایران و دیگر استان های شمال ایران اتخاذ کند...درهمین زمان دبیرکل حزب توده عبدالصمد کامبخش به باکو فراخوانده شدودرآنجا دستورگرفت تشکیلات حزب توده درآذربایجان را یکجا منحل و همه افراد را درتشکیلات جدیدی که قرار شد فرقه دموکرات آذربایجان نام داشته باشد ، مستحیل کند....کمتر از دوماه بعداز صدور این فرمان در اوت 1945 / مرداد 1324، طرفداران فرقه دموکرات ، ادارات دولتی را در شهر تبریز به تسخیر درآوردند ومانیفست خودرا منتشر کردند . همسو با این حرکت و درواقع برای تضمین موقعیت وامنیت طرفداران فرقه ،استالین هم اعلام کرد که شوروی نیروهای خودرا از ایران خارج نخواهد کرد .....در واکنش به این تحولات بود که دکتر مصدق در دسامبر 1944 / آذر 1323 لایحه ای تقدیم مجلس کرد که هرگونه مذاکره در مورد نفت و اعطای هرگونه امتیازدر دوران جنگ را از طرف دولت ایران ممنوع می کرد ( ص 132 – 133 )

خوانندگان عزیز توجه بفرمایند ، آقای میلانی لایحه ای را که روز11آذر سال 1323/1 دسامبر1944م صادرو تصویب شده است ، واکنش به تحولاتی می داند که 8 ماه بعد حادث شده است و این از معجزات منطق مخصوص ایشان است که در آن ، نتیجه بر صغری و کبری قضیه  تقد م دارد و این همان منطقی است که مردم وتاریخ را قربانی امپریالیسم می خواهد. ایشان می توانستند این لایحه را واکنش به درخواست دولت شوروی ازایران برای واگذاری امتیاز نفت شمال در سال 1323 بخوانند که بطور منطقی وازمنظرتاریخ نویسی مبحثی قابل تامل و شایسته گفتگو می بوده است  اما افزودن محرک های دیگری که بعد از تقدیم و تصویب لایحه پیدا شده بودند ، تعبیر این بیت زیباست که می گوید :

 

تا نشان پای اسبت گم شود      ترکمانا نعل را وارونه زن

نقدی بر کتاب عباس میلانی - 1

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi  

     بازگشت به صفحه نخست

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: