نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

2016-05-27

نویدنو  07/03/1394 

 

 

 

 مطلب دریافتی

وجه تمایز روشنفکر مارکسیستِ مدافعِ طبقه کارگر با روشنفکران خرده بورژوازی و بورژوازی
فلسفه مارکسیستی با زبانِ ساده ی مردم!

سیامک

این مقاله باید در ارتباط با سلسله مقالات رفیق عاصمی در مورد دیالکتیک مشخصخوانده شود.

اغلب افراد خوش نیت غیر مارکسیست وقت خواندن مقالات مارکسیست ها، از ما به خاطر دو مسئله گله مند هستند:
١-  چرا فهمیدن مقالات مارکسیست ها مشکل و سخت است؟

٢–  چرا مارکسیست ها همیشه خود را در همه مورد حق بجانب می دانند؟

این نوشته سعی می کند تا به دو ادعای بالا جواب بدهد.

١چرا فهمیدن مقالات مارکسیست ها مشکل و سخت است؟

واقیعت این است که فهمیدن مقالات مارکسیست ها مشکل نیست. اگر مشکلی احساس می شود، ریشه در جای دیگر دارد.
مشکل در این است که خبرنگاران و تحلیل گران بورژواری مغز ما را به خواندن روایات سهل و قابل حس عادت داده اند. ولی مارکسیست ها بر اساس دیالکتیک مارکسیستی نمی توانند به این گونه روایات که اساس آن توصیف حسی و سطحی پدیده هاست قانع باشند. بطور مثال اگر مارکس مثلِ اقتصاددانان بورژوازی به توصیف قابل حس و مشاهده “عرضه و تقاضا” در اقتصاد سرمایه داری بسنده می کرد، هیچوقت به کنه تئوری”ارزش اضافی” پی نمی برد و بجای تحلیل هزاران صفحه ای پدیده ها، به توصیف چند صفحه ای آنچه قابل مشاهده بود، قانع می شد.

همان طور که اگر علم فیزیک به توصیف تجربیات حسی روزانه بشر قناعت می کرد، ما هیچ وقت شاخه ای به اسم کوانتا فیزیک (quantum physics) که فقط با محاسبات ریاضی و آزمایشات پیچیده می توان صحت آن را ثابت کرد، نداشته ایم.

در تحلیل اقتصاد سرمایه داری، مارکس مانند هر دانشمند، با وسواس، ولی‌ با اسلوب دیالکتیکی خود به تحلیل موضوع مورد مطالعه خود می پردازد. مارکس کارعلمی خود را در این می دانست که با استفاده از اسلوب دیالکتیک، با مطالعه ظاهر پدیده ها، همچون جراحی ماهر کالبد آن ها را بشکافت و بدین طریق باطن و راز درونی آن ها را آشکار کند.

بخاطر همین، ما وقتی به تحلیل شرایط روز ایران می پردازیم، نمی توانیم به توصیف قابلِ حس و مشاهده و سطحی پدیده ها قناعت کنیم. (١) دیالکتیک مارکسیستی به ما می آموزد که باید از تحلیل مشخص از وضعیت مشخص شروع کنیم. ولی برای تکمیل این تحلیل باید به تاریخ و گذشته پدیده ها بنگریم، چرا که فهم درست این پدیده ها بر حسب دیالکتیک با کاوش آن ها در بستر تاریخی، اجتماعی و تکاملی آن ارتباط دارد. بازهم کار ما در اینجا نمی تواند خاتمه یابد، چرا که تمام زحمات ما بیهوده است اگر ما تصویری از آینده ترسیم نکنیم. یعنی باید نشان دهیم که در صورت ادامه روند کنونی، آینده کشور را چگونه می بینیم؟ علاوه بر این، باید نشان دهیم که ناگزیر به ادامه روند کنونی در ایران نیستیم و باید یک آلترناتیو روشن را به صورت علمی برای خواننده محتمل و قابل درک کنیم. باید نشان دهیم که شرایط جهانی و داخلی به آن مرحله مناسب رسیده است که ما بتوانیم با کمک عوامل ذهنی، از جمله سازماندهی و تشکل طبقه کارگر، امکان بالقوه را به واقعیتی بالفعل تبدیل کنیم.

موفقیت ما در این کار ارتباط مستقیم به تسلط ما بر اسلوب دیالکتیکی دارد. وقتی‌ از شرایط روز کشور صحبت می‌کنیم، باید با مطالعه شکل برونی پدیده‌ها، مضمون آن ها را تحلیل کنیم. ما باید با توصیف ‌ساختمان ظاهری و نحوه تشکل این پدیده، ارتباط متقابل آن ها و راز درونی آن ها را افشا کنیم. باید راه تحلیل درست را با دیدن اشکال مختلف سیستم های مذهبی‌، قضائی، حقوقی و دولتی گم نکنیم و با تحلیل مناسبات تولیدی، سمتگیری اقتصادی و طبقاتی ماهیتِ واقعی‌ شرایط کشور را افشا کنیم. باید با علم به این که مضمون می تواند در شرایط متفاوت زمان و مکان به اشکال مختلف ظاهر شود، بتوانیم جهت عمده و پایدار آن را به عنوان ماهیت واقعی این پدیده ها برای خواننده آشکار کنیم.

همزمان با آن که یک پدیده را به صورت منحصر بفرد با تمام خصلت ها و خصایص موجود آن بررسی می کنیم، باید به طور موازی به خواص مشترک آن با پدیده های مشابه در پهنه جغرافیا و تاریخ نیز اشاره کنیم، تا با برجسته کردن خاصیت های مشترک و ماهوی،عمومیت ذاتی این پدیده های منفرد را نشان بدهیم. باید نشان بدهیم که هر چند که رشد سرمایه داری در ایران خصلت های ویژه خود را دارد، ولی‌ همان نظام سرمایه داری است که ما با اشکال مختلف در تاریخ و جغرافیا جهان می بینیم. علاوه بر آن باید مواظب باشیم که در جزییات غرق نشویم و اجزأ را در کلیت آن ببینیم و نشان دهیم که کل فقط از جمع ریاضی اجزأ آن تشکیل نمی شود، بلکه دارای کیفیت بسیار متفاوت از تک تک اجزأ آن است.

مجموعه این شیوه همان است که نگارنده آن را رابطه مدام بین توصیف وضعیت مشخص و انتزاع مجرد پدیده ها می نامد. این شیوه دیالکتیکی به ما کمک می کند تا به توصیف اشکال ظاهری و روبنای یک پدیده به اتکای ارقام و ارایه فاکت های گوناگون قتاعت نکنیم و با توجه به خصوصیات منحصر بفرد، عمومیت این پدیده را با پدیده های مشابه از یاد نبریم و با مطالعه کلیت آن، در اجزأ غرق نشویم.

اسلوب دیالکتیکی تحلیل پدیده ها، مدام بین وضعیت مشخص و مفاهیم مجرد رابطهمی زند. با اشاره به وضع ظاهری و قابل لمس پدیده ها، ساختمان درون و راز نهفته آن را افشا می کند. یعنی به ما نشان می دهد که سرمایه داری با وجود سازماندهی خود در اشکال مختلف از دیکتاتوری ولایی تا دموکراسی اروپایی، ماهیت همانند دارد. این ماهیت یکسان می تواند بر حسب شرایط زمانی و مکانی شکل های برونی متفاوت به خود بگیرد. مثلا کشورهای سوسیال دموکراسی اسکاندیناوی که زمانی بخاطر توازن داخلی و خارجی قوا بنفع طرفداران سوسیالیسم، مجبور بودند به زحمتکشان خود امتیازاتی بدهند و به دولت های خود شکل سوسیال دموکراسی بدهند، با تغییر این توازن، با حفظ ماهیت گذشته، شکل نئولیبرالی به دولت های خود می دهند. و یا تعویض آقای احمدی نژاد با آقای روحانی تغییری در ماهیت سرمایه داری نظام نمی دهد.

و یا وقتی بعضی ها از بعضی از اجزأ نظام جمهوری اسلامی بطورغلو آمیز به وجد می آیند، ما یادآور می شویم که خصلت های اجزأ به طور اساسی با کل آن وابستهاست. و جمهوری اسلامی در کل آن یک نظام سرمایه داری با شکل ظاهری واپسگرای ولایی است، اگر چه در این جا و آن جا به طور موقت و گذرا، اجزأ متفاوت و متمایز به چشم بخورد.

و این مسلم است که توجه و به کاربری تمام نکات بالا در یک تحلیل همه جانبه مارکسیستی از شرایط موجود می تواند درک آنرا برای خوانندگان نا آشنا یا کم آشنا با اسلوب دیالکتیک مشکل ‌کند.

٢چرا مارکسیست ها همیشه خود را در همه مورد حق بجانب می دانند؟

جواب به سوال دوم اینست که تحلیل مارکسیست ها از شرایط، با کاربرد اسلوب علمیِ دیالکتیکِ مارکسیستی همه جانبه تر است، چرا که با توصیف شکل ظاهری پدیده ها راضی نمی شود و با شیوه علمی، راز نهفته درونی و ماهیت واقعی این پدیده ها را افشا می کند. آیا این کار از عهده کس دیگری جز مارکسیست ها بر می آید؟ جواب مثبت است، چرا که دیالکتیک مارکسیستی مانند هر علم دیگری قابل یادگیری و استفاده عملی است. اگر غیر مارکسیست ها علاقه ای به بهره گیری از این اسلوب ندارند، این به خاطر کند ذهنی آن ها در یادگیری اسلوب دیالکتیک نیست، بلکه به خاطر خاستگاه طبقاتی آن هاست. آن ها علاقه ای به تحلیل ماهوی پدیده های اقتصادی و اجتماعی برای تغییر آن ها در راه سعادت بشر ندارند و به تغییر شکل ظاهری آن ها راضی‌ هستند.

ولی‌ خاستگاه طبقاتی طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان یدی و فکری حکم می کند که آن ها تنها به تغییر شکل استعمار و استثمار راضی نمی شوند و به دنبال آنند که ماهیت این پدیده ها را بطور بنیادین و دایمی تغییر دهند. آن ها در روند مبارزه با استعمار و استثمار پی گیرتر و مستمرتر و مصمم تر از دیگران عمل می کنند، چرا که در این نبرد، چیزی به جز زنجیر اسارت از دست نمی دهند. و اگر می خواهند در این نبرد پیروز شوند، تسلط بر اسلوب دیالکتیک نه تنها لازم، بلکه ضروری استاین تسلط عامل ذهنی است که شانس این پیروزی را زیاد و محتمل می کند.
با کاربرد اسلوب دیالکتیک، تضاد اصلی و بنیادی یک فرماسیون بدون توجه به اشکال مختلف ظاهری آن، برای آن ها روشن می شود. با علم به این تضاد اصلی‌ آن ها می توانند تمام نیروی خود را برای حل آن به کار ببرند. هر چند که مبارزه برای حل تضادهای دیگر به عنوان زیر مجموعه این تضاد اصلی مهم است. آن ها به همین دلیل با توجه به اهمیتِ مبارزه برای آزادی های دموکراتیک، در این نقطه متوقف نمی شوند و مبارزه را تا برقراری سوسیالیسم که حل کننده تضاد اصلی ”کار و سرمایه” است، ادامه می دهند.

حق بجانبی مارکسیست ها در این است که تنها طبقات زحمتکش نشان داده اند که در راه تامین منافع ملی حتا حاضرند از منافع کوتاه و میان مدت خود بگذرند. به خاطر همین پیگیری و استمرار در مبارزه است که استقلال سیاسی حزب طبقه کارگر مهم است. تجربه به ما نشان می دهد که احزاب کارگری که به خاطر اتحاد بر علیه دیکتاتوری و یا مبارزه متحد ضد امپریالیستی از خط مستقل حزب طبقه کارگر صرف نظر کرده و یا کوتاه آمده اند، ممکن است که در کوتاه مدت به این جنبش ها کمک کرده باشند، ولی در دراز مدت نفوذ سیاسی خود را برای تعمیق این جنبش ها و جهت گیری سوسیالیستی آن تضعیف کرده اند. درس گیری از تجارب کمونیست های مصری در زمان ناصر و کمونیست های ونزوئلایی در دوران چاوز در دو قطب مختلف برای ما لازم است.

نتیـجه:
فهم مقالات مارکسیست ها به خاطر عمق آن و بهره گیری از شیوه دیالکتیک می تواند برای خواننده مشکل باشد، ولی این مشکل به خاطر عادت خواننده به تحلیل های سطحی متداول است. اما ما با استفاده از علم انتقال دانش می توانیم از برخورد انتزاعی و مجرد با پدیده ها، پرگویی، کلی گویی، گنده گویی، حرف های قلمبه و سلمبه و غلو گویی پرهیز کنیم و همانطور که رفقای جانباخته توده ای ما ( طبری، جوانشیر، نیک آیین و دیگران) با موفقیت به ما نشان دادند، مسائل پیچیده را تا حد امکان با زبان ساده نزدیک به زبان مردم توضیح بدهیم.

دقیقا به خاطر استفاده از اسلوب دیالکتیک مارکسیستی، تحلیل مارکسیست ها همه جانبه تر است. ولی روشنفکران خرده بورژوازی و بورژوازی به خاطر خاستگاه طبقاتی خود علاقه ای به تحلیل ماهوی پدیده ها و افشا راز درونی و ذاتی و زیر بنای طبقاتی این پدیده ها برای تغییر آن در راه سعادت بشر ندارند.

یادمان باشد که تنها فلسفه مارکسیستی، فلسفه تغییر پدیده ها در راستای منافع زحمتکشان و نجات بشریت است.

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi  

     بازگشت به صفحه نخست

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: