نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

2015-09-14

نویدنو  18/06/1394 

 

ناصربناکننده «پور پیرار» کیست؟

محمد علی رجایی

‏سپتامبر 3, 2015‏، ساعت ‏09:11‏

آقای ناصر بناکننده «پورپیرار» یا عبدالناصر بنی کنعان، متولد اهواز (1319) کارگرحروفچین چاپخانه که بعد شریک بنگاه انتشاراتی نیل شد. اودرمقطع انقلاب یکی ازموسسین انتشارات آلفا وبعد موسس ومدیرنشر کارنگ بود. پورپیرار مجموعه  تضادها وکمپلس های آشکاروپنهانی است که  در زندگی، کار ونوشته هایش به چشم میخورد.  دوسال بعد از انقلاب با مشخص شدن ارتباط ناصر پورپیرار با ماموران سیاسی بلغارستان دستگیر، محاکمه وآزاد میشود.

ناصر پورپیرار یک سال قبل از پیروزی انقلاب به آلمان رفته، تقاضای ملاقات با رهبری حزب توده ایران میکند. او درآلمان ادعا میکند وسایل چاپ نشریه «به سوی حزب» را در اختیارهوشنگ تیزابی گذاشته است.  گروه هوشنگ تیزابی دستگیر وتیزابی در زندان کشته میشود. اما این کار- بافرض صحت این ادعا- آثار وتبعاتی برای ناصر پورپیرار درپی ندارد. دردیدار با نورالدین کیانوری در آلمان، پورپیرار برنامه مشکوک ترورشاه راطرح میکند که میتوانست مانند شبه کودتای همراه با ترور شاه روز 15 بهمن 1327  بهانه بسیار خوبی بدست امپریالیسم ومیلیتاریسم ارتش شاهنشاهی برای سرکوب وسیع جنبش مردمی و انقلاب در شرف وقوع  بدهد. این پشنهاد ترورشاه مورد تایید کیانوری قرار نمیگیرد. ارزیابی [درست] کیانوری اینست که او دیوانه یا  «پرووکاتور» است. کیانوری غیرمنطقی غیرعملی بودن این طرح را توضیح میدهد و میگوید به جای این نقشه‏ های غیر منطقی و غیرعملی بهتر است که با امکاناتش به تکثیر نشریات حزب در ایران بپردازد.

در فرهنگ سیاسی «پرووکاتور» به کسی گفته می شود که بر پایه ماموریتی که از سوی پلیس یا حکومت به او داده شده است، با نفوذ به اخلال و تندروی در مبارزات مردم با سیستم حاکم می‌پردازد تا بهانه برای سرکوب جنبش فراهم شود.

کارمهم و پرمسئولیت انتشارقانونی ورسمی کتاب درموسسه معتبر انتشاراتی نیل یا آلفا که آثار روشنفکران، نویسندگان ومترجمان چپ راچاپ ومنتشر میکرد را با کار برای انتشار یک نشریه زیر زمینی «به سوی حزب» برای گروهی از هواداران حزب غیر قانونی و به شدت تحت نظارت وکنترل توده ایران، درعین حال سفر به  آلمان برای دیدار با مسئولین آن حزب غیرقانونی همراه با ارائه طرح ترور شاه و بالاتر از آن داشتن ارتباط با مامورین سیاسی یک کشورسوسیالیستی بدون توجه ونگرانی از حساسیت های فوق العاده سازمان های اطلاعاتی وضد اطلاعاتی داخلی وخارجی را کنارهم میگذاریم، می بینیم، نه یک جا که چند جای کار میلنگد  آنگاه به معیوب ومشکوک بودن کار پی میبریم. چه در هرشرایطی خود ارتباط با ماموران سیاسی خارجی در زمان شاه هرگز مسئله ای ساده، فرعی وبدون نظارت وکنترل مراجع مربوطه نبود. در یکی ازاین موارد تیمسار حسین فردوست میگوید: هیچ گاه چنین کارهایی سرخود وبدون نظارت اداره هشتم ساواک یا (سیا،MI6  وموساد)حتی برای افرادی مانند لیلی امیرارجمند دستیار وندیمه فرح پهلوی هم امکان پذیر نبوده است.(ظهور وسقوط... ص442)

آقای ناصر پورپیرار در کار چاپ وانتشارکتاب، قبل وبعد انقلاب، ثروت قابل ملاحظه‏ ای می اندوزد که -ازنگاه بعضی صاحب نظران این کار- بدون سوءاستفاده و کلاهبرداری از شرکا،مولفین ومترجمین میسر نبوده ونیست. وی در سال 58  به عنوان طرف قرارداد دارای امکانات به چاپ کتابها ونشریات حزب در مقابل دریافت هزینه ودستمزد ونه وظیفه  وکارتشکیلاتی وحزبی میپردازد،،چنان که نقل شده: در جریان کار، سوءاستفاده مالی و حساب سازی هزینه ها برای شعبه انتشارات حزب روشن میشود. محمد پورهرمزان مسول انتشارات حزب درخواست پایان دادن چاپ نشریات حزب توسط او را میدهد  که تصویب  وقراردادش لغو میشود. پورپیرار به دفترحزب مراجعه میکند، با محمد پورهرمزان مسول انتشارات حزب توده ایران ومترجم منحصر به فرد مجموعه آثار لنین برخوردی توهین آمیز واوباشانه میکند. که به دستورکیانوری ازدفتر حزب بیرون رانده واز حزب اخراج میشود. لازم به ذکر است عضویت او در سال 58 شروع وختم میشود بیش از چند ماه نیست پس از آن ناصر پور پیرار چهره یک «مارکسیست» منتقد حزبی به خود می گیرد وجزوات متعدد «ناریا» را علیه حزب توده ایران منتشر میکند.

همزمان با انتشار این جزوه ها ناصر پورپیرار نامه ای با شماره های اولیه برای طبر ی میفرستد که طبری در پاسخ با مدارای بسیار وتلاش برای اقناع -بی خبر ازعمق فساد همه جانبه- وی مینویسد: "به نظر من این جزوه [ناریا] متضمن قضاوت هایی است که ناشی از عدم اطلاع وسیع نگارنده ان از سیر امور است ولذا قضاوت های نادرستی است. نظر آقای پورپیراردایر بر ضرورت توضیح رهبری در مورد تاریخ حزب در سی وپنج سال اخیر بطور اجمالی ومجرد درست است ولی حزب عجالتا بالاتر از این مطالبی که گفته ونوشته وخواهد نوشت کار دیگری به علت پیچیدگی وضع نمی تواند انجام دهد نظر پور پیرار در باره ضرورت تشکیل کنگره ودادن تحلیل تاریخ حزب درست است. ولی باید شرایط این کار فراهم باشد. من مصلحت نمی شمرم که این نوشته از طرف رفیق پور پیرار نشر یابد یا حتی به حزب یا کس دیگرداده شود واین را به مصلحت حزب بلکه به عنوان دوست ورفیق در مصلحت شخص رفیق ناصرنمی بینم .آرزومندم که این دوستی ورفاقت آینده طولانی داشته باشد" با احترام احسان طبری"

ولی ناصرپورپیرار فرصت طلبانه بدون اعتنا به محتوی نامه طبری با چاپ آن در شماره چهارم ناریا، پاسخی در خور فرهنگ وعمق فساد خود به طبری میدهد.

 جریان دقیق ارتباط آقای ناصر پور پیرار با حزب توده ایران تا اخراجش در سال 58 درپاسخ دکتر نورالدین کیانوری به پرسشگر کتاب «خاطرات نورالدین کیانوری، تهران،انتشارات اطلاعات،1371 ص516» چنین است:

"ناصر بناکننده، که پورپیرار امضا می کرد، پس از اخراجش از حزب در سال 1358 به علت خوردن پول حزب و کلاهبرداری از شرکایش در انتشارات نیل و بالاکشیدن حق تألیف آقای محمود اعتمادزاده (به آذین)، با نام مستعار ناریا به انتشار جزوه‏هایی علیه حزب و بدگویی به شخص من، که دستور اخراج او را داده بودم پرداخت... او حدود یک سال پیش از پیروزی انقلاب به برلین غربی آمد و به یاد ندارم به وسیله چه فردی تقاضای دیدار با ما را کرد. او در این دیدار ادعا کرد که با هوشنگ تیزابی همکاری داشته و وسایل چاپی را که هوشنگ با آن اولین جزوه‏های به سوی حزب را منتشر کرده در اختیار هوشنگ گذاشته است. خود او حروفچین چاپخانه بود و بعداً با شراکت دو نفر دیگر یک بنگاه انتشاراتی تأسیس کرده و با کلاهبرداری از همه ثروت قابل ملاحظه ‏ای اندوخته بود. او در این دیدار ادعا کرد که نقشه‏ای برای ترور شاه دارد. او این نقشه را چنین شرح داد که خیال دارد زمینی در جاده نیاوران - که شاه معمولاً از آنجا با اتومبیل به کاخ ییلاقی‏اش می‏رود - خریداری کند و از آن زمین نقبی تا وسط خیابان حفر کند و در آنجا بمب نیرومندی کار بگذارد و هنگام عبور اتومبیل شاه از آن نقطه بمب را منفجر کند. او نظر مرا درباره این طرح خواست. اولین نتیجه‏ گیری من درباره او این بود که یا دیوانه است و یا پرووکاتور. غیرعملی بودن این طرح را توضیح دادم و گفتم که به جای این نقشه‏های غیرعملی بهتر است که با امکاناتش به تکثیر نشریات حزب در ایران بپردازد." (خاطرات نورالدین کیانوری ص516،517)

دکتر کیانوری ادامه میدهد: "پس از بازگشت به ایران و آغاز فعالیت حزب، ناصربناکننده به دفتر حزب آمد و حاضر شد چاپ روزنامه مردم را در برابر پرداخت هزینه آن عهده ‏دار شود. این کار به او محول شد. پس از چندی شعبه انتشارات حزب، که مسئول آن محمد پورهرمزان بود، به من گزارش داد که با تحقیق روشن شده که صورت هزینه چاپ روزنامه و کتب، که بناکننده ارائه می‏دهد، بسیار بیش از نرخ عادی است. به همین علت پورهرمزان خواست که از دادن انتشارات حزب به او خودداری کنم. من موافقت کردم. این تصمیم، بناکننده را سخت عصبانی کرد و من اطلاع یافتم که او به اتاق پورهرمزان - در دفتر حزب - رفته و به شکل توهین آمیزی با او صحبت می‏ کند. من از اتاق خود در طبقه بالا به اتاق پورهرمزان در طبقه پایین رفتم و شاهد برخورد اوباشانه او شدم. بلافاصله مأمورین انتظامات حزب را خواستم و گفتم که او را از دفتر حزب بیرون کنند و دیگر راه ندهند. ناصر بناکننده پس از مدتی به علت ارتباط با مأمورین سیاسی بلغارستان توسط جمهوری اسلامی دستگیر و به زندان اوین فرستاده شد. او در دادگاه انقلاب ادعا کرده بود که همیشه مخالف حزب بوده است! نمی‏دانم به چه مدت محکوم و کی آزاد شد."(همانجا ص516،517)

 

ناصر پور پیرار سال 59 به خاطر ارتباط قبل از انقلاب با ماموران سیاسی خارجی دستگیرمیشود، در دادگاه انقلاب ادعا میکند که همیشه مخالف حزب بوده است!... ظاهرا پس از این دستگیری نه چندان طولانی و... با آن اتهام سنگین! به همکاری  با سازمان های دولتی مشغول میشود. اندکی بعد سر ازهمکاری باتهیه کنندگان برنامه تلویزیونی معروف «هویت» درمی آورد،  واز قِبَل این وآن همکاری ها "مؤسسه انتشاراتی کارنگ متعلق به آقای ناصرپورپیرار به گفته  خودش "گاهی مورد «عنایات ویژه» مالی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی قرار گرفته‌است. همچنین این مؤسسه در مواردی از سرمایه‌گذاری موسساتی در انگلستان و همچنین سرمایه‌گذاری مؤسسه بنیاد نور (زیر نظر محسن رفیق‌دوست) در پروژه‌های خود برخوردار بوده‌است." (جلال متینی، تحریف تاریخ ایران، نقل از پورپیرار)

نخستین نوشته ناصر پورپیرار در حوزه‌ی تاریخ ایران باستان، مقدمه كتاب «از زبان داریوش» نوشته‌ی هایدماری كخ، ترجمه‌ی دكتر پرویز رجبی، انتشارات كارنگ،(1376) است كه در آن خود را به عنوان ویراستارکتاب معرفی كرده و در واقع خواسته است هر طورشده نام خود را بر جلد این كتاب نفیس بنشاند. در حالی كه ترجمه‌های دكتر رجبی بسیار قوی و دقیق اند.معلوم نیست ویراستاری که  زبان نمیداند ومحتوی را نمیشناسد، چه چیزی جز رسم الخط را در این كتاب ویرایش كرده است.

جالب است كه تا این زمان، پورپیرار موضعی مثبت در قبال هخامنشیان و ایران باستان داشته است،پورپیرار در این مقدمه چنین می نویسد: "به ایران بیاندیشیم، که سه هزاره است تا به همت فرزندان نخبه ی خویش به جهان سربلند ایستاده است ...کتاب حاضر گواهی می دهد که ایران از نخستین اعلام حضور خود در تاریخ تمدن بشری، پیوسته مبشر راستی بوده، برابری، آزادی و عدالت را ندا داده است. به راستی بر این فراز از این کتاب... نمی توان چیزی افزود که احساس غرور ایرانی بودن را در خواننده بیشتر دامن زند. ... که قدرت مدیریت و سازمان دهی بنیان یک امپراطوری و نیز روابط ملی، به کمک خرد جمعی چنان مستحکم شد، که هنوز ایرانیان به جهان با همان ویژگی های دیرین و نخستین خود، یعنی پندار و کردار و گفتارنیک شناخته می شوند ..." (از زبان داریوش، هایدماری كخ. مقدمه ویراستار)

 

چندی بعد آقای ناصر پورپیرار که متحول شده، تبدیل به نویسنده وپژوهشگری چالش برانگیز (به قول سایت العربیه) و مورخی  می‌شود که دشمن درجه یك هخامنشیان و تاریخ ایران باستان است. ناصر پورپیرار بعد ازاین چرخش و تحول فکری ناگهانی، در نقش یک محقق تاریخ ایران باستان با شدت تمام به تحریف وجعل تاریخ ایران باستان مشغول میشود.  او با انتشار كتاب‌هایی چون «دوازده قرن سكوت» و «پلی برگذشته» در انتشارات کارنگ، تاریخ ایران باستان  حتی دوران پس از اسلام را تحریف کرده و بسیاری از مورخان و دانشمندان ایرانی و اروپایی را به باد دشنام و اهانت می‌گیرد و در مدح و ستایش تمدن و فرهنگ به نظرش "عالی" اعراب دادسخن میدهد. در مواردی هم  کارشناس زبان وادبیات وشعر فارسی وپژوهشگر دینی است که به زعم طرفدارانش هدفی جز «بنای رفیع اندیشه های اسلامی» ندارد !

تلاش اصلی و عمده‌ی پورپیرار «نشان دادن توطئه‌ی یهود در جهت جعل و تحریف تاریخ ایران و نابودسازی اعراب است! او می‌گوید تمام حوادث و روی‌دادهای مربوط به تاریخ ایران باستان به دست یهودیان شكل گرفته و هر آن چه از تاریخ و تمدن ایران پیش از اسلام بر جای مانده است، همگی حاصل كوشش و چاره‌جویی یهودیان بوده است.

ناصرپورپیرار منکر وجود شخصیت هایی تاریخی مانند مزدک و سلمان فارسی  است. سلمان را جعل  شعوبیه  و  یهود  می داند: "اینك به وظیفه تبعیت از حقیقت و خرد و نیز به قصد انسداد این راه به ظاهر بازگشوده و هموار كرده یهود كه به نیت ایجاد شكافی وسیع تر در شرق میانه، در این گرماگرم نبرد یهود و مسلمانان، به تامل در بنیان باورهای دیرین پرداخته ام و مقصدم هجوم به دو بت سنگی ایرانی است كه یكی را از پیش و دیگری از پس اسلام در راه مسلمانی ایرانیان غلطانده اند. دو حكیم و مصلح و خردمند دروغین، مزدك و سلمان كه به سعی قلم هایی، اینك بر تارك تاریخ ایران چون دو ابوالهول نشسته اند، سنجش صحت و یا نادرستی اسناد و شناسنامه معرفی این دو، راه را برای به آزمایش طلبیدن دیگر عناصر پرآوازه این گونه افسانه ها باز می كند." (پورپیرار،ناصر، پلی بر گذشته، ص 129)

تناقض وآشفتگی فراوان در نوشته های او به چشم می خورد چنانکه وی دو هزار سال از تاریخ ایران راجعل دانشگاههای آمریکا، انگلیس ، فرانسه و آلمان خوانده و وجود سلسله هایی مانند  اشکانیان و" ساسانیان  را انکار می کند با این وصف در جای دیگرمی گوید: "توطئه مشترک یهود و کلیسا و زمین‌داران عرب حریص خراسان و بقایای ساسانیان  باعث فروپاشی بنی امیه شده است."  (برآمدن اسلام ،بخش دوم ،تهران: نشر کارنگ . ص 269)

 

این تحریفی آشکار وجهت دار برای بی اعتبارکردن جنبش شعوبیه یعنی مقاومت گسترده وسراسری ملی ایرانیان در مقابل سیاست های نژادپرستانه وتبعیض نژادی خلفا، والیان وحکام  عرب بویژه درحکومت اموی است که برخلاف نظریات اولیه مساوات طلبانه اسلامی با عقیده به برتری نژادی وعصبیت قومی وقبیله ای عربی ایرانیان رابا تحقیر وخوار شمردن موالیان (بردگان آزاد شده) مینامیدند. با آنها چون انسان‌های درجه دوم برخورد می‌کردند. پس از شکست درسال 651 میلادی، ایرانیان که از دست دادن هویت خود را بر نمی تافتند جنبش گسترده مقاومت در مقابل این سیاست ها ی تحقیر وتبعیض وسرکوب را در عرصه های گوناگون شعر وادبیات ونهضت ترجمه وتالیف کتاب مختلف راه انداختند، جنبشی گسترده در همه عرصه ها که «شعوبیه» نامیده شد. نهضتی که سرانجام حکومت اموی را سرنگون کرد.

ناصرپورپیرار مینویسد: " پیش از اسلام، ایرانیان به هیچ دین رسمی، ملی و سراسری پای‌بند نبودند و اسلام نخستین دین، باور و ایمان ملی و سراسری ایرانیان ساكن این نجد است."!  پورپیرار "وجود زرتشت و دین وی را انكار می‌كند و كتاب اوستا را حاصل ترفند و فریب خاورشناسان عامی و دغل و جاعل" می‌داند!

ناصرپورپیرار، مقدمه‌ای بر كتاب ارزش‌مند پروفسور م. داندامایف به نام «تاریخ سیاسی هخامنشیان» مینویسد كه در سال 1381 از سوی نشر «كارنگ» منتشر شده است. در این مقدمه، وی پس از سخنان نادرست فراوان، «دكتر پرویز رجبی» را آماج حملات خودكرده است؛ استادی كه در جهت مقابله با تولیدات سفارشی پورپیرار، كتاب پرمحتوایی را به نام «هزاره‌های گم‌شده» (انتشارت توس) با تأسی به کتاب «در تاریکی هزاره ها» ی ایرج اسکندری دبیر اول اسبق حزب توده ایران  منتشر نموده بود.

متاسفانه جریان های راست، پان ایرانیست وسلطنت طلب این یاوه های پورپیرار را به حساب حزب توده ایران ومارکسیسم میگذارند تا خیانت ها وخباثت های خود در جعل وتحریف تاریخ را بپوشانند ولی یاوه گویی های پورپیرار با هیچ چسبی به نظریات تاریخی مارکسیست ها وحزب توده ایران نمی چسبد چه یک لشگر از تاریخدانان وآکادمیسین های مارکسیست وصاحب نظرانی خارجی وایرانی  مانند ایرج اسکندری، احسان طبری، ، مرتضی راوندی، عبدالحسین آگاهی همچنین  پطروشفسکی، دیاکونوف، پیگولوسکایا، یاکوبوسکی، بلینتسکی، استویوا، گرانتوسکی، داندامایوف، کاشلنکوف، ایوانف، بلوی.... در تاریخ ایران تالیفات فراوانی دارند که خزعبلات پورپیرار قطره ای در مقابل آن دریا نیست.

علاوه براین پورپیرار با برجسته کردن جنگها ودرگیری ها و بیگانه قلمداد کردن هخامنشی، اشکانی و ساسانی، جعلی انگاشتن دین‌ها و مذاهب زرتشت، مانی ومزدک، مزدور خواندن فردوسی بی‌مایه توصیف کردن زبان فارسی و با انکار فرهنگ و تمدن ایران و پاره‌ای ادعاهای دیگر کوشید که ایرانیان را فاقد فرهنگ و تمدن جلوه داده و همه دستاوردها و میراث فرهنگ ایران، به ویژه ایران پس از اسلام را مدیون و مرهون اعراب قلمداد کند. این سخنان مغرضانه، بی پایه،غیر مستند وغیرعلمی است که صرفا در چارچوب تبلیغ وتحریک ستیزهای قومی، قوم گرایی میگنجد که مسلما هیچ ربطی به حزب توده ایران و مارکسیسم ندارد.

لازم است اشاره کنم: احسان طبری که با زبانهای مختلف فارسی ،پهلوی ،فارسی باستان، عربی، فرانسه، روسی و آلمانی در حد عالی آشنا ومسلط بود .همچنین از دقت نظر، درست اندیشی وسعه صدری بی نظیر برخورداربود. در کتاب «بررسی جهان بینی ها وجنبش های اجتماعی درایران»  که توسط انتشارات آلفا متعلق به آقای پورپیرار در اوایل سال58 چاپ شده است. مقالات مبسوطی در باره زبان وادبیات فارسی، تاریخ جنبش های اجتماعی ادیان  مختلف مهرپرستی  مزد یسنا، مزدک ومانی و شخصیت های تاریخی مانند بزرگمهر بختگان، مزدک، مانی، سلمان فارسی، بابک خرمدین همچنین بسیاری ازشخصیت های ادبی وفرهنگی، جهان بینی ها ونحله های مختلف فکری وفلسفی نوشته است. اتفاقا مقاله بسیار بلندی در باره «اصطلاحات فلسفی ومنطقی در زبان پهلوی» همراه با گردآوری 400  واژه فلسفی ومنطقی نوشته است.  آنهایی که با فلسفه، فرهنگ ومسائل آن وتاریخ اندیشه آشنا هستند. میدانند که طبری با دقتی بی نظیر وبا استناد دقیق وبا صداقت علمی مقاله وکتاب مینوشت. و اگر آقای ناصر پورپیرار اندکی تعلق ملی یا سوسیالیستی یا ذره ای شأن وصداقت علمی داشت. حداقل به عنوان یک محقق به محتوی این کتاب طبری یا کتاب های «حماسه داد» جوانشیر ، «تاریخ ادبیات ایران» آکادمیسین پان ریپکا ، «متن انتقادی شاهنامه» گردآوری وتصحیح آکادمیسین یوگنی ا. برتلس وعبدالحسن نوشین و... توجه میکرد وچنین ترهاتی نمی سرود.   

بر گرفته از صفحه فیسبوک آقای محمد علی رجایی

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi  

     بازگشت به صفحه نخست

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: