در رسای رفیق خسرو علیمرادی که قهرمانانه
در راه میهن و حزب توده ایران جان باخت
فانوس ات را به
دست دارم
*************************
هنوز تو را به اسم کوچک
می شناسم
همان اسمی که استعاره نیست
نامی دیر آشناست
که تو را به آن می شناسم.
از خاک ریزهای امروز
تا آوردگاه آن روزها
راهی دشوار پیمودم
می بینم ایستاده ای
می بینم که هنوز فانوس به دست
ایستاده ای
و سرودهایی که بر زبان می راندی
با همان روح خلل ناپذیر
که از تو سراغ داشتم
گفتم،
شاید قامت ستبر تو را
از میان غبار خاک سوخته
باز شناسم
اما حضور من
با دستانی خالی
طلوع خورشید را
نظاره گر بود
من ماندم و ...
غبار نشسته از خاکریزهای امروز
بر تنم
تو رفتی...
اما،
فانوس ات را به دست دارم
و سرودهایت بر زبانها جاریست.
هنوز تو را به اسم کوچک
می شناسم
همان اسمی که استعاره نیست
نامی دیر آشناست
که تو را به آن می شناسم
رحمان 06/06/94
مطلب
را به بالاترین بفرستید:
مطلب را به آزادگی بفرستید:
بازگشت به صفحه نخست