16 آذر و
دیدگاه ها
16
آذر و دیدگاه ها
کمیته ی مرکزی
سازمان راه کارگر
گرامی باد۱۶
آذر، روز دانشجو
فدائیان اکثریت:
۱۶
آذر مشعلی فروزان، فراروی جنبش دانشجویی ایران
بیانیهی جمعی از زندانیان سیاسی به مناسبت
۱۶
آذر
سازمانهای جبهه
ملی ایران درخارج از کشور
شانزده آذر روز
دانشگاه و دانشجو گرامی باد.
به مناسبت شانزده اذز روز دانشجو
مصاحبه با محمد
پورعبدالله
گرامی باد۱۶
آذر، روز دانشجو!
کودتای
۲۸
مرداد سال
۱۳۳۲
توطئه ای بود علیه خیزش استقلال طلبانه و ضد استبدادی مردم ایران، زمینه
ساز مبارزاتی بود که از جمله رهروان آنها دانشجویان آگاه و آزادیخواه
بودند. طی این مبارزات سه دانشجوی استقلال طلب و آزادیخواه: قندچی، رضوی و
بزرگ نیا در
۱۶
آذر به دست دژخیمان رژیم سلطنتی کشته و صدها دانشجو دستگیر، شکنجه و زندانی
شدند. اما دانشجویان باهمه افت و خیزها هرگز نگذاشتند مشعلی که همرزمانشان
برافروخته بودند، خاموشی بگیرد.
در جریان انقلاب۵۷
ارتجاع مذهبی که سابقه مبارزات ضد استبدادی و ترقی خواهانه دانشجویان را
میدانست، پس از سرکوب خلق های بپا خاسته و به هدف نابودی دانشجویان چپ ،
مترقی و آزادیخواهی که پایگاهی گسترده در دانشگاه ها و پیوند مبارزاتی با
سازمانهای چپ و ضد دیکتاتور داشتند، نخستین « انقلاب فرهنگی » خود را در
اردیبهشت سال
۵۹
به انجام رساند تا بستر شکوفایی آگاهی و روشنگری در دانشگاه ها را نابود
کند و زمینه آموزش نسل باورمند به انقلاب اسلامی و ولایت فقیه را فراهم
سازد. در جریان این به اصطلاح « انقلاب فرهنگی » صدها دانشجو و استاد چپ و
سکولار دستگیر، شکنجه و به جوخه های اعدام سپرده شدند. هزاران دانشجو اخراج
یا از تحصیل محروم شدند. دو سال و اندی تعطیلی دانشگاه ها، امنیتی شدن محیط
های دانشگاهی و سهمیه بندی دانشجویی حاصل این « ضد انقلاب فرهنگی » جانیان
حاکم بود.
اما دانشجویان طی تحولات بعدی از جمله استفاده از انشعاب در تشکل های
قانونی دانشجویی در جریان انتخابات مجلس چهارم، پنجم و اوج گیری آن در
انتخابات ریاست جمهوری دوم خرداد
۷۶
نشان دادند که در پی گیری خواست های برحق خود از پا نمی نشینند. اعتراضات
سازمانیافته آنها در حرکت
۶
روزه تیر ماه
۷۸
، خیزش ده روزه آنها در خرداد
۸۲
و در جنبش پس از
۲۲
خرداد
۸۸
به اوج رسید. دانشجویان در اعتراضات پس از تقلب در انتخابات سال۸۸
با طرح شعارهای سیاسی ساختار شکنانه نقش سازمانگرانه ی خود را به نحو بارزی
نشان دادند.
حاکمیت
با تقلب در انتخابات و رساندن محمود احمدی نژاد به ریاست جمهوری و بسیج
دستگاههای امنیتی ــ نظامی، شدید ترین سرکوب ها علیه تظاهرات حق طلبانه
مردم، بخصوص دانشجویان، را سازماندهی کرد و « انقلاب فرهنگی دوم » اش را به
اجرا در آورد، « انقلابی » که در جریان آن دهها نفر کشته، هزاران نفر
دستگیر، شکنجه و زندانی شدند، هزاران دانشجو از تحصیل محروم یا ستاره دار و
یا مجبور به ترک کشور شدند.
با وجودیکه حس روحانی، رئیس جمهور، گفته بود که ستاره دار شدن دانشجو در
دولت او متوقف خواهد شد و وزارت علوم نیز از تعداد معدودی از دانشجویان
محروم از تحصیل دعوت کرده بود که به دانشگاهها برگردند، اعلام اسامی
پذیرفته شده در کنکور سال جاری نشان داد که در بر همان پاشنه پیشین میچرخد
و این روند در دولت یازدهم همچنان ادامه دارد: مسدود شدن حسابهای برخی از
دانشجویان، محروم کردن تعدادی از آنها به دلیل بهایی بودن، جلوگیری از
تحصیل دانشجویان به بهانه فعالیت سیاسی، مسکوت گذاشتن پرونده ورود
۰۰ ۳۷
بورسیه غیر قانونی که در دوره قبل به مرحله دکترا وارد شده بودند، در این
دوره، همگی دال بر دورویی دولت روحانی در تحقق حد اقل وعده هایی بود که
پیش از انتخابات داده بود و ادامه همان سیاستهای تبعیض آمیز و ضد فرهنگی
دولت های پیشین
.
در عین حالیکه از سال
۹۰
به این سو شاهد کاهش فعالیتهای صنفی ــ سیاسی دانشجویان بودهایم و هر
دولتی خواه اصولگرا ، خواه میانه رو و" اصلاح طلب " سعی کرده است یا تشکل
های دانشجویی را به ابزار تبلیغاتی خود علیه مخالفین در حکومت و در
دانشگاه ها تبدیل کند یا کلاً از میان ببرد، اکثریت چهار میلیونی
دانشجویان که خواهان علم، دانش، آگاهی و آزادیخواهی اند در همین شرایط بسته
و امنیتی ـ نظامی خواست های خود را به شیوه های گوناگونی پیگرفته اند:
اعتراض دانشجویان دانشگاه هنر به تغییر مدیریت دانشگاه، پایین بودن سطح
کیفیت آموزشی، شفاف نبودن گردش مالی دانشگاه، عدم حمایت از تشکل های
دانشجویی، قطع سهمیه ها، کارگذاشتن دور بین های کنترل در محیط دانشگاه،
نامه اعتراضی
۱۹۰۰
دانشجوی علوم پزشکی در خصوص پذیرش دانشجوی پولی و اشاره آن به زیر پا
گذاشتن قانون اساسی و بدین گونه از میان بردن امکان ادامه تحصیل برای
دانشجویان نخبه و در نتیجه فرار ی دادن آنها به خارج ، خواست
۲۴۰۰
دانشجوی دانشگاه علامه طباطبائی به توقف طرح تفکیک جنسیتی، کمبود استادان
مجرب و پایین آمدن رتبه علمی دانشگاه و اعتراض به نظارت پیش از چاپ بر
نشریات دانشجویی و دادن سهمیه دانشجویی به ارگانهای سرکوب نمونههای چندی
از اعتراضات دمکراتیک ـ صنفی دانشجویان در سال جاری بوده است..
همینطور
هم در ماه جاری اعتصاب غذای
۲۹
دانشجوی دانشگاه تبریز در اعتراض به جنایات وحشیانه تبهکاران داعش و سکوت
جامعه جهانی در محاصره و کشتار مردم کوبانی و تجمع دانشجویان دانشگاه علم و
صنعت، دانشگاه امیر کبیر، علامه و دانشگاه بینالمللی قزوین در اعتراض به
اسید پاشی های اخیر در اصفهان تداوم و پیگیری همان خواست ها و مطالباتی
است که دانشجویان، علیرغم همه سرکوب ها و محدودیتهای تحمیلی دولت های ضد
آزادی و روشنگری، در برنامه خود داشته اند.
شرایط کنونی و اختلافات بین دولت روحانی و محافظه کاران حکومتی زمینهای را
فراهم کرده است که دانشجویان میتوانند از آن استفاده کنند و خواست تشکل
مستقل، احیای رشته های علوم انسانی، تعطیل ارگانهای امنیتی ـ نظامی، تعطیل
دانشگاههای پولی و خصوصی، لغو تفکیک جنسیتی و سهمیه جنسیتی، بازگرداندن
کلیه دانشجویان ستاره دار و استادان اخراجی و احقاق حقوق آنان، انتخابی
کردن روسای دانشگاه ها، برکناری روسا و دانشجویان انتصابی و شرکت برابر
دانشجویان دختر و پسر در تمامی امور صنفی و سیاسی بعنوان مطالبات دمکراتیک
تا کنون نادیده گرفته شده خود را در سطحی سراسری مطرح کنند.
دانشجویان و جنبش دانشجویی که سنگ بنای آن در
۱۶
آذر
۳۲
گذاشته شد، امروزه دیگر گروه کوچکی نیست که بتوان در محدوده دیوارهای
دانشگاه ها سرکوبش کرد، به جاسوسیش نشست یا تعالیم دوره جاهلیت را به
آنها حقنه کرد، بلکه ظرفیتی است عظیم با بافت طبقاتی گسترده و استعداد بر
شدن از همه موانع. جنبشی اجتماعی است با توان بالای آگاهگری که به دلیل
پیوند گسترده اجتماعی میتواند همراه و در پیوند با دیگر جنبش های اجتماعی،
سیاستهای بنیاد برافکن دولت های تاکنونی را افشا کند، سیاستی که از طریق
خصوصی سازی های پی در پی ، انحصارات سپاه، بسیج، بنیادها و بیت امام و کمک
به سازمانهای تروریست شیعه و بر انگیختن جنگهای مذهبی ، سرمایه های ملی را
نابود کرده و اقتصاد جامعه را به نابودی کشیده است. این جنبش در عین حال
بمثابه لولای اتصال جنبش های اجتماعی با جنبش سراسری کارگران و زحمتکشان
میتواند ضمن طرح خواست ها و مطالبات ویژه خود در کمک به خود سازمایابی
کارگران و زحمتکشان نقش ویژه خود را با عزمی راسخ ایفا کند. جنبش دانشجویی
از طریق پیوند گسترده با جنبش کارگری ، میتواند نقش مهمی در بر کشیدن
گفتمان آزادی – برابری بازی کند . گفتمانی که نه تنها برای دمکراسی عمیق
بلکه برای عدالت اجتماعی نیز مبارزه میکند
.
سرنگون باد رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی!
پرتوان باد جنبش آزادیخواهانه و برابری طلبانه دانشجویان!
زنده باد آزادی، زنده باد سوسیالیسم!
کمیته مرکرزی سازمان راه کارگر
۱۶
آذر مشعلی فروزان، فراروی جنبش دانشجویی ایران
در تاریخ پر فراز و نشیب مبارزات مردم ایران برای آزادی و دمکراسی، جنبش
دانشجویی جایگاه بس والائی دارد. در این میان اما برآمد دانشجویان در مقابل
کودتاگران و حامیان غربی آن در
۱۶
آذر ١٣٣٢ از جایگاه ویژه ای برخوردار است. این روز، برگی ماندگار در تاریخ
این جنبش استقلال طلب، آزادیخواه و عدالت پژوه بوده و همچون مشعلی فروزان
فراروی مبارزات دانشجویی و جنبش دمکراتیک میهنمان قرار داشته است.
اگر حکومت مستبد پهلوی رویداد
۱۶
اذر
۱۳۳۲،
اول بهمن
۱۳۴۰
و
۱۳
آبان
۱۳۵۷
را آفرید و به دستگیری های گسترده، زندانی و شکنجه دادن دانشجویان دست
یازید ، مستبدان تاریک اندیش نظام ولائی از همان ابتدای انقلاب حمله به
دانشگاه ها را به بهانه انقلاب فرهنگی آغاز کردند، هزاران دانشجو را دستگیر
و عده زیاد از آن ها را به جوخه اعدام سپردند و رویداد خونین
۱۸
تیر
۱۳۸۷
را به وجود آوردند و دانشگاه را به پادگان تبدیل کردند.
استبداد ستم شاهی این صدای جوان و خروشان جامعه را برنتافت و همواره لبه
تیز حمله و سرکوب خود را متوجه دانشجویان و دانشگاه ها کرد و استبداد ولایی
با شدت و خشونت بیشتری همان راه را پیمود.
تاریک اندیشان دریافته اند که دانشجویان و دانشگاهیان نیروی آگاه، امید
آفرین , شجاع و تاثیر گزاربرروند رشد و تحول سیاسی و فرهنگی جامعه هستند،
لذا لحظه ای از مقابله, رو دررویی و سرکوب جنبش دانشجویی کوتاه نیامده و
تمامی مساعی خود را بکار گرفته اند تا با اجرای ترفندها وسناریوهایی چون
انقلاب فرهنگی , نفوذ حوزه ها در مراکز دانشگاهی, دانشگاه این مرکز رو
شنگری را به عقب رانده و ناکارآمد کنند
.
جنبش دانشجویی میهنمان هر چند در کنار حضور موثر خود بر رویدادها و تحولات
اجتمایی و , سیاسی، با فراز و فرودهایی مواجه بوده است اما هرگز خاموش
نگشته و در فرصت های مناسب با اندیشه ای نو در تحولات اجتمایی برآمد کرده
است.
ما براین باوریم که:
امر تحزب و ایجاد بسترهای لازم برای ایجاد و تقویت احزاب در جامعه، ,
پارامتری جدی و تاثیرگذار در تقویت پایههای جامعه مدنی و موثر در توسعه
سیاسی است. اما در میهن ما این امر بگونه دیگری رقم خورده است. سرکوب و
تبعید احزاب سیاسی مترقی و دگر اندیش از یک سو شرایط سختی را بر جنبش های
دمکراتیک و مدنی از جمله جنبش دانشجویی تحمیل کرده و از سوی دیگر جنبش
دانشجوئی بدرجاتی بار سنگین وظیفه و عملکرد احزاب سیاسی را هم بر دوش گرفته
است.
فضای خفقان و جو پلیسی در جامعه و عدم حضور احزاب مترقی و دگراندیش از جمله
دلایلی هستند که موجب افزایش فعالیت سیاسی نسبت به فعالیت های در جنبش
دانشجوئی شده اند. توجه جدی بر خواسته های صنفی، , مطلقا به این معنا نیست
که جنبش دانشجویی بر تحولات سیاسی و ساختار قدرت چشم ببندد بلکه به این
معناست که تلفیق فعالیت صنفی و سیاسی بر توان و قدرت مانور جنبش دانشجوئی
خواهد افزود و به پایداری آن کمک خواهد کرد.
پایداری و پویندگی جنبش دانشجویی در این راز نهفته است که دانشجویان
فرزندان مردمند و از درد و رنج آنها آگاهند هم از اینروست که پیوند جنبش
دانشجویی با دیگر جنبش های اجتماعی امریست ضرور. جنبش جوانان و دانشجویان
میهن ما، همچنان همراه با سایر جنبش های اجتمایی همراه و همصدا هستند.
ما نیک میدانیم که
:
دانشگاه نقشی بی بدیل را در مواجه با بنیادهای کهنه و عقب مانده فرهنگی
جامعه ایفاء می کند. در گذشته اگر تعداد دانشگاه ها از تعداد انگشتان دست
فراتر نمی رفت، اکنون اما مراکز دانشگاهی تا شهرهای کوچک امتداد یافته اند.
باید از همین ویژگی بهره جست و کوشش کرد که آگاهی سیاسی و اجتماعی را به
دورترین مناطق کشور برد و از این طریق نقش گروه های مختلف اجتماعی در
تحولات سیاسی کشور و طرد استبداد ارتقاء بخشید.
آقای روحانی در جریان انتخابات با وعده تغییرات در فضای دانشگاهی روی کار
آمد. در طی یکسال و نیم گذشته اندک تغییری در فضای دانشگاه های کشور صورت
گرفته است ولی هنوز گشایش محسوسی در فضای دانشگاه ها به وجود نیآمده و
تشکل های دانشجوئی فعال نشده اند.
حساسیت خامنه ای و جریان راست افراطی بر روی نقش دانشگاه و محیط علمی درحدی
است که چهار وزیرپیشنهادی اقای روحانی را هم بر نتابیده و به آنها رای
اعتماد ندادند
.
ما بر مطالبات و خواسته های جنبش دانشجویی تاکید داریم
:
-
برچیدن نگاه امنیتی از دانشگاه و فعالیت های علمی، صنفی، سیاسی و فرهنگی در
آن، خروج همه نیروهای نظامی، امنیتی از دانشگاه و محیطهای آموزشی
-
داشتن حق ایجاد تشکلهای مستقل و سراسری دانشجویی
-
آزادی بی قید و شرط دانشجویان زندانی، بازگشت دانشجویان ستاره دار و محروم
از تحصیل به دانشگاه ها
-
بالا بردن سطح کیفی دانشگاه ها و بازگرداندن و دعوت بکار اساتید مجرب
-
پایان دادن به اجرای طرح ارتجایی تفکیک جنسیتی در دانشگاه ، اعمال تبعیض
جنسیتی و پذیرش تک جنسیتی در برخی از رشته ها دانشگاهی
-
دایر کردن دوباره رشته های علوم انسانی
-
تامین استقلال دانشگاه های کشور
در ٦١ مین سالگرد با
۱۶
آذر، یاد و نام جانباختگان جنبش دانشجویی را گرامی می داریم و از مطالبات و
خواسته های برحق دانشجویان کشورمان حمایت می کنیم.
پاینده و پر توان باد جنبش دانشجویی ایران
گروه کار جوان سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
۱۴
زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین و سالن
۱۲
زندان گوهردشت کرج طی بیانیهای،
۱۶
آذر ماه روز دانشجو را گرامی داشتند.
متن کامل این بیانیه در اختیار کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی قرار
گرفته در پی میآید.
گرامی باد
۱۶
آذر، روز دانشجو
۶۱
سال از
۱۶
آذر خونین گذشت. روزی که شریعت رضوی، قندچی و بزرگنیا، این
۳
دانشجوی میهنپرست با خون خود بنیان جنبشی را گذاشتند که هنوز هم پس از
گذشت سالها، پویا و رزمنده در راه آزادی ملت ایران گام برمیدارد. این
جنبش در
۱۸
تیر
۱۳۷۸،
بار دیگر نشان داد که تمام تلاش جلادان برای سرکوب حرکات آزادی خواهانهی
مردم ایران، آب در هاون کوبیدن است.
سخنرانیهای خامنهای خطاب به دانشجویان و دعوت از آنها برای سکوت و بستن
چشمانشان بر روی ظلم و جنایت مافیای زر، زور و تزویر، نشاندهندهی وحشت
این حکومت سراسر جنایت از آگاهییابی و آگاهیبخشی فرزندان دانشجوی مردم
ایران است.
آری! اینان عزم دانشجو برای رهایی مردم از یوغ استبداد و ارتجاع را به
مثابهی شکستن شیشهی عمر خود میبینند. دانشجویان پیشاپیش صفوف مردم
آزادیخواه پای در میدان مبارزه میگذارند.
دانشجویان مبارز، دلاوران!
امروز رسالت شما آگاهی دادن به مردم است تا روزی که فریدونوار این ضحاک
دوران را به بند بکشید و مردم این سرزمین را آزاد سازید. رسالتی بس سخت، که
تنها از توان شما فرزندان راستین مردم برمیآید. بیشک مبارزات شما،
دوشادوش دیگر اقشار ملت اعم از کارگران، زنان، زندانیان سیاسی و مبارزین
راه آزادی به ثمر خواهد نشست و راه به سوی رهایی خواهد گشود.
ما زندانیان سیاسی امضاکنندهی این بیانیه، ضمن گرامیداشت این روز، شما و
مردم سراسر ایران را در مبارزه علیه ظلم و ستم همراهی خواهیم کرد.
پاینده و پیروز باشید
زندان گوهردشت:
افشین حیرتیان، صالح کهندل، ابوالقاسم فولادوند، رضا فراهانی، ایرج حاتمی،
فرید آزموده، خالد حردانی، اسدالله هادی، سعید ماسوری، افشین بایمانی،
پیروز منصوری، شاهرخ زمانی، رضا اکبری منفرد
زندان اوین:
سعید شیرزاد
در تاریخ سیاسی ملت ها رخدادها و روزهائی است فراموش ناشدنی که در حافظه
جمعی جامعه نقش می بندد و با انتقال به نسل های بعدی جاودانه میگردد.
شانزده اذر ۱۳۳۲ یک نمونه از این روزهاست.
کودتای نظامی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ علیه دولت ملی دکتر مصدق اگرچه بخت یارش شد و
بدون چندان مقاومتی از سوی نیروهای ملی، دیکتاتوری شاه را بر سرنوشت کشور
حاکم نمود، ولی از همان فردای کودتا این مقاومتها در همه صحنه های جامعه
بروز کرد. دانشگاه تهران یکی از سنگرهای اصلی این مقاومت بود. رژیم کودتا
با زیر پا نهادن استقلال دانشگاه آنرا به اشغال نظامی در آورد. سربازان و
نظامیان مسلح در تمام محوطه دانشگاه در کریدورهای دانشکده های مختلف و پشت
در کلاسها و دفترهای روسا و استادان حضور داشتند. ماموریت آنان علاوه بر
جلوگیری از هرگونه اعتراض و تظاهرات دانشگاهیان، هتک حرمت و ارعاب آنان و
تبدیل دانشگاه به آرامگاه بود. اما دانشجویان با هر فشار تازه ای نه تنها
جا را خالی نمیکردند بلکه به درجه مقاومت خود می افزودند. مخالفت با کودتا
و مطالبه ی بازگشت حکومت ملی دکتر مصدق علیرغم سکوت تحمیلی و اشغال نظامی،
هر روزه پژواک قوی و غیر قابل انکاری در دانشگاه داشت. این چنین احساسات و
روحیه ای در چهره مصمم یکایک دانشجویان دیده میشد. رژیم کودتا که به این
ترتیب از اقدامات سرکوبگرانه خود طرفی نبسته بود به دستور شاه طرح کشتار
دانشجویان بی دفاع را به اجرا گذاشت. در شانزدهم آذر ۱۳۳۲ سه دانشجوی بی
گناه دانشکده فنی، قندچی، شریعت رضوی و بزرگ نیا در صحن دانشگاه هدف گلوله
های سربازان قرار گرفته و به خاک افتادند. رژیم کودتا از فهم و درک این
حقیقت عاجز بود که حتی کشتار هم قادر به شکستن مقاومت دانشجویان نخواهد
بود. بلکه مقاومت و نامهای این سه دانشجوی مظهر مقاومت را جاودانه میکند.
اینک در شصت و یکمین سالگرد این دلیری در برابر رژیم خودسر و سرکوبگر شاه،
رژیم خودسر و سرکوبگر جمهوری اسلامی کارنامه بس سیاهتری از رژیم سابق برای
خود فراهم کرده است. جنبش دانشجوئی در دوره رژیم کنونی شانزده آذرهای چندی
را همچون ۱۸ تیر ۱۳۷۸ تجربه کرده است. دانشجویان و دانشگاه باز هم در صف
اول مبارزه در برابر دیکتاتوری و زور و دروغ و دزدی و چپاول قرار گرفته اند
و هنوز هم با همان چهره های مصمم و قدم های محکم به پیکار برای آزادی و
حاکمیت ملی که پایه زندگی و جامعه انسانی است ادامه میدهند.
سازمانهای جبهه ملی ایران در خارج از کشور این روز پر افتخار جنبش دانشجوئی
را همواره گرامی خواهد داشت.
شانزده آذر روز دانشجو گرامی باد!
پیروز باد مبارزات پیگیر دانشجویان برای استقرار آزادی و دمکراسی در ایران.
سازمانهای جبهه ملی ایران درخارج از کشور
۱۵
آذر ۱۳۹۳ برابر ۶ دسامبر ۲۰۱۴
به مناسبت شانزده اذز روز دانشجو
سایت طبقه دات کام
به نظر شما آیا تجربه فعالیت های چپ دانشجوئی ایران در دهه
۸۰
جمع بندی شده و به فرمتی در آمده است تا بتواند برای نسل بعدی و افراد
علاقهمند قابل دریافت و استفاده باشد؟
به هیچ وجه. متاسفانه این اقدام صورت نگرفتهاست. با گذشته بیشتر از نزدیک
به
۶
سال از آخرین روزهای فعالیتهای دانشجویی چپ -دستکم به شکل منسجم- هنوز هیچ
کس این کار را نکرده که دلیل آن به نظر من به آسیب شناسی خود این جریان باز
میگردد.
چرا اکثریت غریب به اتفاق فعالان دانشجوئی چپ فعال در دهه
۸۰
بعد از ضربه سال
۸۶
تا امروز حاضر نشدند درباره آن تجربه صحبت کنند و نقاط مثبت و منفی
اتفاقات را از نظر خودشان توضیح بدهند؟
اولا موج سرکوب سنگین سال
۸۶
بسیاری از فعالین را دلسرد و خسته کرد. دستگاه سرکوب قصد داشت بدگمانی و
یاس را بین فعالین چپ ترویج دهد که متاسفانه تا حد زیادی موفق شد. اشتباهات
این فعالین که مهم ترین جریانشان همان داب بود در تشدید این سرکوب و یاس پس
از آن موثر بود. به نظرم بیتجربگی و بر آمدن از خلاء سیاسی که در کل دهه
۷۰ -به
دلیل کشتارهای دهه
۶۰
و به خصوص سال
۶۷-
چپ را فراگرفته بود باعث شد نسل ما نسل چپهای جدا افتاده از روند تاریخی
چپ باشد. این مسئله به نظر من به شدت حائز اهمیت است. فعالیت سیاسی در
مقیاس جنبشهای کلان مانند جنبش چپ یا کارگری یا زنان یا هر جنبش دیگری٬
تنها در ارتباط با زمینه تاریخیاش معنا پیدا میکند. به این معنا هر حرکتی
برگی جدید در دفتری است که پیش از آن صفحات زیادی داشته است. انتقال تجربه
بین این نسلها باعث میشود که نسل بعدی در راستای تکامل و تعالی جنبش قدم
بردارد. سرکوب دهه
۶۰
و چرخش فضای جهان به راست پس از فروپاشی شوروی باعث شد٬ نسل ما به جای جنبش
چپ یا هر جنبش مشخصی که خود را به چپ متعلق بداند از دل جنبش دوم خرداد به
وجود بیاید و بعد سعی کند با مطالعه گذشته برای خود هویت یابی کند. این
مطالعه بدون واسطه تجربه تاریخی صورت گرفت. شکست و سرکوب چپ باعث شد نسل ما
به سراغ نسخههایی از چپ برود که ادعای متفاوت بودن با گذشتگان را داشتند و
به اصطلاح “چپ سنتی” نبودند٬ هم چنین با سبک زندگی و مسائلی که شاخصه نسل
ما بودند -و به نوعی میراث جنبش دو خرداد بودند- نیز سازگاری داشتند. اما
این نسخهها نیز تنها به مدد امتحان نشدن تاریخی از گذشتگان خود متمایز
بودند و توان ایجاد گفتمانی نو که با شرایط امروز جامعه همخوانی داشته باشد
را نداشتند. نهایتا عوامل فوق الذکر دست به دست هم دادند و به سرکوب و پس
از آن اضمحلال جریان ما منجر شدند و این گسستگی تاریخ را ادامه دادند.
دلیل بی اعتمادی شدید به وجود آمده بین نیروهای چپ بعد از دستگیری ها چه
بود؟ چه اتفاقاتی بیرون زندان و درون زندان افتاد که بخش زیادی از افرادی
که قبلا خیلی با هم صمیمی بودندی یا به نظر می رسید به هم اعتماد دارند و
با هم همکاری می کنند به یکباره از هم جدا شدند؟
یک بخش آن به عملکرد خودمان برمیگردد. متأسفانه عدهای از رفقا اقداماتی
انجام داده بودند که حساسیت را روی کل داب بالا برد و بعد از سرکوب هم در
بسیاری از فعالین احساس ترس و بی اعتمادی را تشدید میکرد. علاوه به اینها
بی تجربه بودن ما باعث میشد که دستگاه امنیتی بتواند به راحتی بینمان شک و
گمان نسبت به همدیگر ایجاد کند.
منتها باز هم به گمان من همان نداشتن زمینه تاریخی عامل موثرتری بود. رفقای
ما فکر میکردند(البته ناخودآگاه) که فعالیت سرراست پیش خواهد رفت و آمادگی
برخورد با سرکوب را نداشتند. خط سیاسی حزبی که بسیاری از ما به آن تعلق
داشتیم هم چنین توهمی را تشدید میکرد. همه این عوامل باعث شد بعد از آزادی
رفقا در زمستان
۸۶
همه یا خانه نشین شوند یا کشور را ترک کنند. عده کمی هم که به فعالیت ادامه
میدانند نتوانستند جلوی موجهای منفی از هر طرف (و بهخصوص از طرف
جریانهای چپ کینه جو که صرفاً میخواستند داب “زمین بخورد” و نگاهشان به
شدت سکتاریستی بود) را بگیرند. بعد از حدود یک سال من و چند نفر دیگر
بازداشت شدیم و بقیه هم رها کردند یا از کشور خارج شدند.
داب چرا و چگونه به وجود آمد؟
داب مجموعهای از فعالین چپ بود که رفتهرفته به هم نزدیک شدند و این جریان
را تشکیل دادند. هسته مرکزی آن هیئت تحریریه نشریه خاک در دانشگاه تهران
بود که از سال
۸۲
شروع به کار کرد و بعد از مدت کوتاهی توانست بسیاری را به خود جذب
کند.دانشجویان دانشگاههای مختلف با نشریات مختلف به این محافل پیوستند.
رفقای خاک اولین بار در
۱۶
آذر
۸۳
که آخرین حضور خاتمی در دانشگاه بود با پلاکارد آزادی برابری در دانشگاه
حاضر شدند و از آن به بعد همیشه در تجمعات دانشجویی حاضر بودند.از اواخر
سال
۸۴
این حضور پررنگتر شد. در ناآرامیهای خرداد
۸۵
رفقای داب که آن زمان خود را چپ رادیکال مینامیدند حضور تعیین کنندهای
داشتند و شعار دانشگاه پادگان نیست را از همان زمان وارد ادبیات سیاسی جنبش
دانشجویی کردند. از آن پس چپ رادیکال جریانی قدرتمند در دانشگاه محسوب
مبشد. در مراسم
۱۶
آذر
۸۵
که دفتر تحکیم وحدت و چپ رادیکال با هم اجرا میکردند بین این دو طیف
درگیری به وجود آمد و فضای جنبش دانشجویی را به طرز عجیبی پولاریزه کرد و
دوگانهی چپ-لیبرال یا چپ-تحکیمی را پررنگ کرد. در اواخر آن سال عدهای از
رفقا اعلام انشعاب از چپ رادیکال کردند و گروهی به نام چپ کارگری تشکیل
دادند. این جریانها با انرژی و البته پرتنش به فعالیت خود ادامه می دادند.
از تابستان
۸۶
این فعالیتها متشکل تر شد و با تشکیل مجمع عمومی همراه بود. جلسات مجمع
عمومی تا آذر ماه منظم تشکیل میشد و در آن به شیوهای کاملاً دموکراتیک
تصمیمگیری انجام میشد. آخرین جلسه
۷
آذر
۸۶
برگزار شد که تعداد زیادی هم در آن شرکت کردند و برنامهریزی دقیق درباره
برگزاری تجمع
۱۳
آذر انجام شد.
به نظر شما اگر قرار باشد به سراغ مطرح ترین و تاثیرگذار ترین چهره های
فعالان دانشجوئی چپ در دهه
۸۰
برویم و نظرات آن را پرس و جو کنیم باید به سراغ چه کسانی برویم؟ چه لیستی
از افراد می تواند بهترین نتجیه تحقیق را به دست بدهد؟
به نظرم بهروز کریمیزاده٬ آناهیتا حسینی٬ پریسا نصر آبادی٬ امین قضایی٬
یوسف رشیدی٬ مهدی اللهیاری٬ عابد توانچه٬ ایلناز جمشیدی٬ نسیم سلطان بیگی٬
امید منتظری٬ مازیار سمیعی٬ مزدک دانشور ٬ محسن غمین و کیوان امیری الیاسی
کسانی هستند که میتوانند کلیه رویدادهای آن سالها را در جریانهای مختلف
و از جهات مختلف بازگو کنند.
رابطه فعالان دانشجوئی حزبی و غیر حزبی در داب چگونه بود؟ تفاوت نگاه آنها
نسبت به اتفاقات و فعالیت ها چگونه بود؟ چه عواملی آنها را با هم و در کنار
هم نگاه می داشت؟ آیا این تجربه می تواند الگوئی برای همکاری دانشجویان
حزبی و غیر حزبی در دانشگاه باشد؟
این یکی از مهترین مسائل داب است. به نظرم همواره مغرضانه تلاش شده داب٬
شاخه دانشجویی فلان حزب نشان داده شود این نگاه نه اخلاقی است نه با
واقعیتهای تاریخی داب همخوانی دارد و نه پس زمینه اجتماعی عروج چپ در دهه
۸۰
را توضیح میدهد.
واقعیت این است که فعالین حزبی بسیاری از شخصیتهای مهم داب را تشکیل
میدادند. بسیاری ار آنها سعی میکردند غیر حزبیها را به پیوستن به حزب
یا ارتباط با آن تشویق کنند -اکثراً بدون اینکه دقیقاً بدانند عضو یک حزب
کمونیستی “معاند نظام” و حتی “محارب نظام” بودن چه تفاوتی با مثلاً عضو حزب
مشارکت بودن دارد. خط فکری این افراد هم در شکل دهی به خط کلی داب نقش
عمدهای داشت.
اما هیچ کدام از اینها به گمان من داب را با آن جریان خاص وصل نمیکند.
داب مجموعهای از فعالین بود که مستقل تصمیمگیری میکردند. کسانی که به
داب میپوستند به خاطر علاقه به خط یک حزب مشخص نبود بلکه به خاطر هژمونیک
بودن داب در بین گروههای چپ دانشجویی بود. بسیاری از این افراد هیچ آشنایی
با خط حزب خاصی نداشتند و پس از جذب شدن توسط داب به حزب سمپاتی یا آنتی
پاتی پیدا میکردند. حزبی دانستن کل داب به نظرم توهین به اراده و شرافت
سیاسی جوانانی است که در فضایی که راست در دانشگاه و جامعه هژمون بود
توانستند پرچم آلترناتیوی بلند کنند.
مهمترین نمونه آن تصمیم گیری درباره برگزاری تجمع
۱۳
آذر
۸۶
بود. بحثی طولانی و مفصل بین رفقا در مورد اینکه تجمع را با تحکیم برگزار
کنیم یا مستقل شکل گرفته بود. دو تا از رفقا که که از چهرههای مهم داب
بودند و هر دو هم حزبی بودند در این زمینه نظرات متضاد داشتند و آنطور که
بعداً فهمیدیم از طرف حزب هم هیچ کدام از این دو زمینه توصیه نشده بود.
درواقع فعالیت حزبی در درون شبکه داب وجود داشت و رشد میکرد و از آن
استفاده (و یا سو استفاده) میکرد ولی به هیچ وجه آنرا شکل نمیداد.
آیا نیروهای چپ دانشجوئی در دهه
۸۰،
تصویر دقیق و درستی از قدرت، نیروها و پایگاه اچتماعی خود داشتند؟
خیر. نیروهای چپ دانشجویی یا بهتر بگوییم جریانهای غالب چپ دانشجویی به
شدت قدرت دستگاه حاکم را دست کم میگرفتند. همانطور که پیشتر هم گفتم خط
سیاسی حزبی که بسیاری از رفقای داب به آن تعلق خاطر داشتند در تشدید این
توهم بسیار مؤثر بود. نگاه عمومی این بود که بعد از شکست جنبش اصلاحات و به
محاق رفتن “ناسیونالیسم پرو غرب” حاکمیت با بحران کارکردی مواجه میشود و
فضای جامعه آماده رادیکالیسم خواهد شد. از سوی دیگر آشغال عراق توسط آمریکا
و احتمال حمله نظامی به ایران و ضرورت آمادگی برای آن این بخشی از این خطر
فکری بود – که البته به نظرم بسیار درست بود- ولی با تغییر این فضا به نوعی
کلیه آن تحلیلها به هوا رفت. اصلاح طلبی دوباره عروج پیدا کرد و در
سالهای بعد با ایجاد جنبشی خیابانی, میلیتانت خود را نشان داد و از سوی
دیگر مکانیسم ارتباط الیت سیاسی رادیکال با جامعه به صورت عام و طبقه کارگر
به صورت خاص فرسنگها با مکانیسمی که در خط داب (با الهام از خط کلی
کمونیسم کارگری) ادعا میشد فاصله داشت.
به نظر شما چه دلیلی باعث می شود تعداد زیادی از فعالان دانشجوئی بعد از
خروج از دانشگاه و درگیر شدن با زندگی روزمره از صف مبارزه جدی سیاسی خارج
شوند؟
دلیل اصلی آن – همانطور که قبلاً اشاره کردم- نداشتن تجربه تاریخی است. یک
جریان سیاسی برای فعالیت مستمر باید از تجربیات نسلهای گذشتهاش بهرهمند
شود. داب در خلاء بوجود آمد و شکست آن نیز نتیجه وصل نبودنش به تاریخ بود.
به عنوان مثال یکی از خصوصیات ما (شاید نسل ما) این بود که به زندگی مادی و
تحصیلات دانشگاهی اهمیتی نمیدادیم. این امر باعث شد بعد از سرکوب و هزینه
پرداختن امکان مقاومت و به طبع آن احتمال ماندن در صحنه کاهش یابد.
درحالیکه در نسلهای پیشین چپ به هیچ وجه چنین رویکردی دیده نمیشود. نکته
دیگر تصورات خیالی و ماجراجویانه است. هیچ جریان دانشجویی نمیتواند
بیواسطه به سمت کسب قدرت سیاسی برود و کسب قدرت سیاسی هم به گمان من از
فرمولهایی که در جمعهای داب ارائه میشد ممکن نیست. به نظرم چپ دانشجویی
باید به تغییر فضای گفتمانی دانشگاه و جامعه روشنفکری و فعالیتهای واقعاً
دانشجویی بپردازد نه خیال پردازی برای تصرف کاخ زمستانی.
نیروهای چپ دانشجوئی دهه
۸۰
چه تصوری از نوع برخورد احتمالی نظام با خود داشتند؟ آیا کسی پیش بینی شدت
ضربه
۸۶
را می کرد؟ آیا داب و نیروهای چپ دانشگاه آماده این ضربه بودند؟ چرا؟
خیر نبودند. اولاً مدت چند سال فعالیت بدون هزینه یا با هزینه کم بسیاری را
به این نتیجه رسانده بود که فعلاً نوبت ما نیست نوبت دیگران است. ثانیاً
کسی نمیتوانست تصور کند که حدود ۵۰ نفر
آن هم به اشکال پلیسی و گانگستری در چند روز بازداشت شوند و برای مدتی
طولانی در بازداشت بمانند. اکثر رفقا هم متأسفانه هیچ آمادگیای برای
مقابله با بازجویی و انفرادی نداشتند.
اگر یک نیروی چپ جوان از شما بخواهد مهمترین نکته یا نکته هایی که از تجربه
فعالیت سیاسی و دوران زندان آموخته اید را به او انتقال دهید، چه پاسخ
خواهید داد؟
من اکیدا توصیه میکنم تاریخ چپ را مطالعه کند و به تجربه داب هم توجهی
ویژه داشته باشد. از فضای وهمآلودی که متأسفانه هنوز در چپ ایران غالب است
هم فاصله بگیرد. همانطور که پیشتر گفتم چپ دانشجویی قرار نیست قدرت سیاسی
کسب کند٬ چپ باید به گفتمان هژمون جامعه تبدیل شود و تبدیل به آلترناتیوی
برای استبداد دینی و نیمچه استبداد- نیمچه دموکراسی بورژوایی غربگرا شود.
در آن صورت است که میتواند تشکل یابی کند٬ کارگران را بسیج کند و به
نیرویی عمده در اجتماع تبدیل شود. حتی تاریخ مهمترین انقلاب قرن بیستم نشان
میدهد که حزب سوسیال دموکرات روسیه مسیر مشابهی را طی کرد. اجتماعی شدن
تنها از همین راه ممکن است. ما میراثدار گذشتگانمان هستیم و باید
آرمانهای آنها را با شرایط روز بسنجیم و استراتژیمان را انتخاب کنیم.
به گمان من در دعوای سیاسی امروز جامعه ایران شاید جایی برای اجتماعی شدن
زودهنگام چپ وجود نداشته باشد. نمونه بارزش انتخابات سال
۹۲
بود. در شرایطی که مردم زیر فشار تحریمها بودند جریان سیاسی اصلاحطلبان و
“اعتدالگرایان” با وعده مذاکره با غرب و رفع تحریم ها مقبولیت عمومی پیدار
کرد. دولت روحانی میخواهد با رفع تحریم و بزرگتر کردن کل اقتصاد پوششی بر
تغییر در توازن قوا به نفع سرمایه ایجاد کرد. این همان سیاست اقتصادی
trickle down
است. به نظر من آنها ممکن است در کوتاه مدت موفق شوند ولی بدون شک مبارزه
طبقات فرودست در آینده گریبانشان را خواهد کرد. اینجاست که فرصتی تاریخی
برای چپ به وجود میآید. اگر درست عمل کنیم٬ گفتمان سازی و تشکل یابی کنیم
برای مبارزه آن روز آماده خواهیم بود. در غیر اینصورت درگیر دور باطلی
خواهیم بود که از سال
۶۷
تا به امروز درگیرش بودهایم.
وقتی درباره چپ دانشجوئی صحبت می شود مدام صحبت به دانشگاه تهران کشیده می
شود. وضعیت در دانشگاه های دیگر چگونه بود. در داشگاه های علامه، پلی
تکنیک، شریف، بابلسر وضعیت به چه شکل بود؟ چپ در این دانشگاه ها و دانشگاه
های دیگر نیروئی موثر و قابل ملاحظه ای داشت یا خیر؟
علت اینکه بیشتر از دانشگاه تهران صحبت میشود این بود که این دانشگاه
سنتاً پاتوق سیاسی جریانهای دانشجویی بود. بهخصوص دانشکدههای حقوق و
علوم سیاسی در پردیس مرکزی و علوم اجتماعی در پل گیشا. فارغ از این مسأله
تعداد زیادی از اعضای گروههای مختلف چپ از دانشگاههای دیگر بودند. در
تهران دانشگاههای شریف٬ پلی تکنیک و علامه تعداد زیادی دانشجوی چپ داشتند
که دانشجویان علامه معمولاً محافل خود را داشتند و کمتر در دانشگاه تهران
جمع میشدند. در شهر های دیگر نیز٬ در مازندران٬ اصفهان٬ مشهد٬ یزد و کمی
دیرتر در شیراز و تبریز جمعهای دانشجویی چپ تشکیل شد.
به نظر شما شرایط امروز سیاست و جامعه در ایران چه تشابهات و چه تفاوت هایی
با فاصله سالهای
۸۰
تا
۸۶
دارد؟
شباهت اصلی به نظرم این است که دعوای سیاسی در سطح کلان جامعه بین همان دو
نیروی سیاسی عمده است . در یک طرف جریان «اصلاح طلبان» با همه طیف ها و
تعریفهای مختلف از آنها وجود دارد که هدف نهاییاش از نظر سیاسی نزدیکی
به غرب٬ کاهش قدرت نهادهای نظامی و مذهبی٬ افزایش آزادیهای اجتماعی و تا
حدودی سیاسی است و در عرصه اقتصادی کاملاً تابع مدل نئولیبرال غرب محور
است. در طرف دیگر هم نیروهای «اصول گرا» قرار دارند که به تمرکز قدرت
سیاسی٬ ادامه مشاجره با غرب٬ فشار بیشتر بر طبقه متوسط و در عرصه اقتصادی
تمرکز قدرت اقتصادی در دست نهادهای شبه خصوصی وابسته به سپاه را مد نظر
دارد. به گمانم پیچیدهتر شدن شرایط داخلی و خارجی و کاهش امید (چه بین
تحول خواهان و چه عموم مردم) مهمترین تفاوتهای شرایط امروز با دهه
۸۰
هستند. در عرصه داخلی جنبش سبز زمین سیاسی ایران را شخم زد و نیروهای سیاسی
را پولاریزه کرد. چپ نیز از آن در امان نماند.
آنچه مشخص است این است که امروز به مانند دیروز هیچ کدام از جناحهای
حاکمیت منافع فرودستان جامعه را نمایندگی نمیکنند و به همین دلیل فعالین
چپ باید از نزدیکی به آنها بر حذر باشند. اینکه تحولات میلیتانتی مانند
جنبش سبز باعث میشود بسیاری از چپها در این میان به سوی یکی از جناحهای
قدرت کشیده شوند جای آسیبشناسی دارد. به نظرم باید بدون برخورد هیستریک و
بیرون گذاشتن کسی این مسأله به دقت مورد واکاوی قرار گیرد.
در عرصه بینالمللی نیز شرایط جهانی بعد از سال
۲۰۰۸
به کلی تغییر کرد که نمود آن بهخصوص در خاورمیانه در انقلابهای سال
۲۰۱۱
و ضد انقلابهای فعلی دیده میشود. نقشه خاورمیانه تغییر خواهد کرد و این
در سیاست ایران به عنوان یکی از مهمترین این کشورها بی تأثیر نیست.
پایگاه طبقاتی خود نیروهای مطرح چپ دانشجوئی از سال
۸۰
تا
۸۶
را چگونه برآورد می کنید؟ از چه محیط و طبقه ای وارد دانشگاه شده بودند و
این چقدر در اعمال، تفکر و جهت گیریهایشان اثر داشت؟
پیش از هر چیز من باید بگویم به نظرم یکی از آفتهای جریان ما که من از
قلم انداختم همین نکته پایگاه طبقاتی است. شکی نیست که پایگاه طبقاتی در
شکلگیری شخصیت سیاسی افراد بسیار مؤثر است و به صورت تاریخی فعالین
جنبشهای چپ اکثراً از طبقات محروم و دست کم متوسط جامعه بودهاند. اما این
باعث نمیشود که طبقه سنج برداریم و افراد را بر این اساس قضاوت کنیم.
جنبشهای اصیل اجتماعی قرار نیست محمل کینهتوزی شخصی افراد باشند. این
مسئلهای بود که در دوران فعالیت دانشجوییام بارها با آن مواجه شدم.
اما فارغ از این نکته باید گفت اکثر فعالین دانشجویی در دوران ما از طبقات
فرودست یا متوسط رو به پایین بودند. بسیاری از آنها هم در خانوادههایی
بزرگ شده بودند که پیشینه سیاسی چپ داشتهاند. به نظرم این نکته مهمی است
چون میتواند یکی از دلایل گستردگی سرکوبهای دهه شصت را نشان دهد. هدف این
بوده که نسلهای آتی چیز زیادی از آن نسل پر شور و آن فعالین پر تعداد به
یاد نداشته باشد. به همین دلیل هم معتقد هستم که زنده کردن یاد و خاطره
نسلهای گذشته و پیگری جنایتهای دهه شصت برای چپ تنها مسئلهای اخلاقی یا
حقوق بشری نیست٬ بلکه بخشی از پراتیک سیاسی آن است.
سطح مطالعات دانشجویان چپ در آن دوران در چه حد بود؟ چه کتابهایی ترجمه و
چاپ شده بود و چه کتابهایی در دسترس نبود؟ زمان مطالعه و کیفیت مطالعه
دانشجویان چپ در چه سطحی بود؟
در قیاس با بسیاری از جریانهای دانشجویی چپها بسیاری بیشتر مطالع
میکردند. اما همچنان سطح مطالعه با مطلوب یک جریان چپ فاصله داشت و بسیاری
ترجیح می دادند بحثهای شستهرفته را در مقالات بخوانند.
کتابهایی که با مجوز وزارت ارشاد منتشر میشد زیاد بودند و البته بسیار
ارزانتر از امروز. از کتابهای خود مارکس و لنین گرفته (مجموعه آثار لنین
در سال
۸۴
تجدید چاپ شد) تا کتابهای گرامشی٬ آلتوسر و نویسندگان اخیر مانند
کالینیکوس. سرمایه مارکس همچنان کم خوانده میشد و دلیل (یا بهانه) بسیاری
نبودن ترجمه خوب بود. البته سال
۸۷
حسن مرتضوی عزیز این مشکل را با انتشار جلد اول حل کرد. کتابهای جلد سفید
هم خوانده میشد. بسیاری از مقالات مربوط به احزاب سیاسی (به خصوص مقالات
حکمت) در اینترنت یافت میشد و برای کسانیکه دسترسی کمتری به آن داشتن هم
تکثیر میشد.
به نظر شما فضای باز یا فرصتی که در دوران اصلاحات برای دانشجویان چپ در
دانشگاه به وجود آمده بود یک طرح امنیتی یا عمدی یا با برنامه بود یا اتفاق
غیر قابل پیش بینیای بود و مسیر تحولات به ناگاه این فرصت را به وجود
آورد؟
مطمئن هستم که عمدی در کار نبود. همانطور که پیش از این گفتم چنین تفاسیری
نمیتوانند دلایل اجتماعی و تاریخی عروج یک جریان سیاسی را توضیح دهند. به
گمانم باید همواره با نگاهی ساختاریتر به مسأله نگاه کرد. وقتی جریانی قصد
«باز کردن فضا» را دارد و دایه دار جامعه مدنی است به سختی میتواند از
عواقب این اقدامش از پیش مطلع باشد. آنها درها را برای جریانهای مطلوب
خودشان باز میکنند ولی همواره بادهای تند سوزانی در لای این در میوزد که
برایشان نامطلوب است که البته بهموقع فکر چارهای برای آن نیز میکنند.
این اولین بار در تاریخ نیست که چنین اتفاقی میافتد. بسیاری از جریانهای
سیاسی درگیر در قدرت تلاش میکنند از جنبشهای اجتماعی استفاده کنند ولی
نمیتوانند تعیین کنند که همه چیز به شکل مطلوبشان پیش برود.
بزرگ ترین نقطه ضعف عمومی چپ دانشجوئی در دهه
۸۰
چه بود؟
فکر میکنم پاسخ این سؤال را به تفصیل در پرسشهای قبلی دادهام. اگر به
خواهم در یک عبارت بگوییم: فقدان تجربه تاریخی
بزرگترین نقطه قوت عمومی چپ دانشجودی در دهه
۸۰
چه بود؟
نقطه قوتشان این بود که علیرغم همه کاستیهایشان و در شرایطی که جامعه
دانشجویی در دو قطبی بسیج/ انجمن اسلامی گیر کرده بود توانستند با
شهامتشان پرچم چپ را دوباره در دانشگاهها بلند کنند. علیرغم همه
انتقاداتی که با گذشته خود و رفقایم دارم باید بگویم به آنچه کردهایم
مفتخرم و هنوز هم وقتی صحنههای روزهای برگزاری تجمع
۱۳
آذر را مرور میکنم به نظرم میآید اقدامی جسورانه و تاریخی انجام دادیم.
توجه کنید که سرکوب ما تا پیش از بحران سال
۸۸
در دانشگاه سابقه نداشت و این خود نشاندهنده گستره فعالیتهای ما بود.
دستگاه امنیتی از اینکه ما چگونه با وجود بازداشت تعداد زیادی از فعالین
اصلی توانستیم تجمع را برگزار کنیم متعجب بود. امیدوارم نسلهای بعدی با
استفاده از این تجربیات٬ هزینههایی را که پرداخت کردیم را به فایده تبدیل
کنند.
در مورد داب بسیار صحبت های زیادی می شود اما در مورد چپ کارگری نه حرفی
زده می شود و نه اطلاعاتی از طریق خاطرات یا تماس خصوصی قابل استخراج است.
جواب هایی که شما تا کنون به ما داده اید بسیار بی طرفانه بوده است و مشخص
است اراده شما بر این است که واقعیت ها منعکس شود. شاید از میان صحبت های
شما گره این سوال نیز باز شود که واقعا چپ کارگری به اندازه چپ رادیکال یا
داب فعالیت داشت؟ کم حرفی درباره آن به دلیل تاثیر کمتر این گروه بود یا
دلیل دیگری وجود دارد؟ چرا همه درباره اتفاقات درون زندان فعالان داب صحبت
می کنند اما صحبتی از مسائل حزبی و یا اشتباهات چپ کارگری نیست؟ بعضی ها می
گویند به دلیل سبک زندگی متفاوت اعضای این درون گره است، بعضیها می گویند
به این دلیل است که آنها فعالیت نرمال دانشجوئی داشته اند و پیچیدگی خاصی
در فعالیت آنها نبوده است. یک نفر از هم دوره ای شما معتقد است که آنها بعد
از زندان سریعتر با یکگدیگر ارتباط برقرار کردند و با ایجاد هماهنگی بین
خودشان مانع نشت عمومی اتفاقات پرونده شان شدند. شما چپ کارگری را چگونه
دیده بودید و دلیل هم حاشیه بودن آن را بعد از زندان چه می دانید؟ آیا کسی
از آنها را سراغ دارید که بعد از دوران زندان به فعالیت سیاسی ادامه داده
باشد؟
چپ کارگری زمستان
۸۵ (یا
بهار
۸۶)
به صورت رسمی از چپ رادیکال منشعب شد. اولاً تعداد این فعالین در قیاس با
چپ رادیکال کمتر بود. آنها بین ده تا پانزده نفر بودند. انتقاد اصلیشان
به چپ رادیکال این بود که این خط با طبقه کارگر ارتباطی نمیتواند برقرار
کند. اما به گمان من دلیل اصلیاش مسأله ارتباط با حزب حکمتیست بود.
درواقع این تقابل و انشعاب به نوعی بازنمایی انشعاب در حزب کمونیست کارگری
در سال
۷۸
بود. اما مسأله این است که خود این افراد نیز همان کارهای چپ رادیکال را
میکردند و عملاً ارتباطی با طبقه کارگر نتوانستند برقرار کنند. شاید عمر
کوتاه این جریان دلیل اصلی این مسأله و همینطور دلیل اصلی نبودن هیچ اطلاعی
از آنچه بین آنها گذشت باشد. در میان این فعالین عده کمی بودند که به گمان
من مقرضانه دیگران را به جدایی از چپ رادیکال دعوت میکردند. همین افراد در
پاییز سال
۸۶
باعث اختلاف در چپ کارگری شدند و پس از آن اعلام جدایی کردند. به فاصله
کوتاهی بعد از آن سرکوب آذر
۸۶رویداد
پس از آن دیگری کسی از چپ کارگری صحبتی نکرد.
در مورد زندان باید بگویم تا آنجایی که من میدانم هیچ کدام از فعالین این
گروه ارتباط ارگانیکی با حزب خاصی نداشتند. در سایر موارد تفاوت عمدهای
بین عملکرد آنها در زندان با عملکرد چپ رادیکال وجود نداشت. این مسأله
که آنها سریعتر با هم ارتباط گرفتند و این باعث شد چیزی درز نکند بیشتر
شبیه تئوری توطئه است.
جایگاه زنان(دختران دانشجو) در جمع های چپ دانشجوئی دهه
۸۰
چگونه بود؟ نقش برابری بین دانشجویان دختر و پسر جمعهای دانشجوئی چپ وجود
داشت؟ دانشجویان پسر به این برابری اعتقاد داشتند یا در ظاهر آنرا رعایت می
کردند؟ سطح آگاهی و مطالعه دانشجویان دختر جمع های چپ چقدر بود؟ آنها چند
درصد نیروهای چپ دانشگاه را تشکیل می دادند؟
دختران فعال از نظر تعداد بسیار کمتر از پسران بودند. فهمیدن علت این مسأله
به نظرم کار آسانی نیست و نیازمند تحقیق گسترده دارد. شاید بتوان گفت
متأسفانه همچنان چپ ایران رنگ بویی مردانه دارد و یا از سوی مقابل بتوان
گفت زنانی که پا به عرصه فعالیت میگذارند ترجیح میدهند برای مطالبات جنبش
زنان فعالیت کنند و این جدایی بین جنبشهای چپ گرا و زنان همچنان وجود
دارد. به گمان من ریشه این جدایی بسیار عمیق است و فعالین چپ چارهای
ندارند که شرایط موجود را بپذیرند و سعی در کم کردن این فاصله بکنند.
اما از بحث تعداد بگذریم٬ فعالین دانشجویی دختر از نظر جدیت و تأثیر گذاری
کمی از پسرها نداشتند. یکی از نکات مثبت داب این بود که کلیشههای جنسی در
بین فعالین تا حد قابل توجهای شکسته شده بود. اینکه پسرها واقعاً به
برابری اعتقاد داشتند یا نه نمیتوان با قطعیت گفت ولی بدون شک کسانی بودند
که تظاهر میکردند و این امر از زندگی خصوصیشان پیدا بود.
مطلب
را به بالاترین بفرستید:
مطلب را به آزادگی بفرستید:
بازگشت به صفحه نخست