نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

بخش نخست

 

2014-11-20

نویدنو  29/08/1393 

 

 

 

 

جنگی که سبب فروپاشی کامل اجتماعی شد  

درس های لیبی

دان گلیز بروک –برگردان : هاتف رحمانی

سه سال پیش در اکتبر 2011 ، جهان شاهد شکست نهایی جماهیر لیبی – نامی که لیبی تا سرنگونی در سال 2011 به آن معروف بود، به معنی تحت اللفظی "کشور توده ها"- در برابر تهاجم عظیم ناتو ، متحد های منطقه ای  و هم دست های محلی آن بود.

برای قوی ترین اتحاد نظامی جهان – با ترکیب هزینه های نظامی فقط اندکی  زیر یک تریلیون دلار در سال – نابودی کامل جماهیر(کشوری با جمعیتی در اندازه ویلز) هفت ماه زمان برد و عملیات نیروهای ویژه بریتانیایی – فرانسوی – قطری را برای به دست گرفتن کنترل نهایی پایتخت درگیر کرد . در مجموع 10.000 سورتی حمله هوایی بر لیبی باران بمب ریختند ، ده ها هزار نفر کشته ومجروح شدند ، و کشور به میدان نبردی برای صدها دسته جنگ طلب ، مسلح تا دندان با سلاح های غارت شده از زرادخانه کشور یا مستقیما فراهم شده از سوی ناتو و متحد های آن رها شد . بریتانیا ، فرانسه وامریکا جنگی را هدایت کرده بودند که به صورت موثری یک کشور افریقایی صلح طلب شکوفا را به نمونه کتاب درسی "کشور شکست خورده " تبدیل کرده است. 

اگر چه تصویر عمومی لیبی در ماه ها وسال های منتهی به دخالت ، تصویر کشوری بود که "از انجماد " خارج و در حال حاضر از رابطه دوستانه با غرب بر خوردار بود. گفته می شد  در آغوش گرفتن معروف قذافی توسط تونی بلر در سال 2004 در چادر او ، طلیعه دور جدیدی از "روابط حسنه" ، همراه با حمله شرکت های غربی برای انجام معامله در کشور افریقایی سرشار از نفت بود ، و خود داری قذافی از  از ادامه ( برنامه سلاح ) باز دارنده هسته ای ،  ظاهرا حاکی از روح جدید اعتماد و همکاری بین لیبی و غرب بود.   

اما این تصویرتا حد زیادی افسانه بود. با این که ، تحریم ها برداشته شد و روابط دیپلماتیک احیا شد، اما این اتفاق هیچ اعتماد ودوستی نوبنیادی را نشان نمی داد . خود قذافی هرگز اعتقاد خود را که نیرو های استعماری قدیم و جدید تلخی دشمن های اتحاد و استقلال افریقا را تداعی می کنند تغییر نداد ، و امریکا ، بریتانیا ، و فرانسه  هم به سهم خود به اظهار تنفر از سیاست خارجی شجاع و مستقل لیبی تحت رهبری قذافی ادامه دادند. گروه ابتکار سیاست نفتی افریقا – یک اطاق فکر نخبه امریکایی متشکل از لابی گران نمایندگان گنگره ، افسران ارتش وصنعت انرژی – در سال 2002 هشدار داد که نفوذ "دشمنانی چون لیبی"  می تواند به صورت فزاینده ای  رشد کند مگر آن که امریکا حضور نظامی خود در قاره را به صورت قابل توجهی افزایش دهد . 

اما ، با وجود "روابط حسنه " ، همان گونه که با دلواپسی درتلگراف های مکرر از سفارت امریکا برجسته می شد ، قذافی مخالف استوار چنین حضوری باقی ماند.  یک ، برای مثال ، در تلگراف سال 2009، یادآوری می شود  که " حضور عناصر نظامی غیر افریقایی در لیبی یا هر جای دیگر در قاره  برای قذافی  تقریبا " موضوعی عصبی کننده " است . تلگراف دیگری از سال 2008از یک مقام دولتی لیبیایی هوادار غرب نقل می کند که " تا زمانی که قذافی از صحنه سیاسی کنار نرود هیچ اصلاح واقعی اقتصادی یا سیاسی در لیبی وجود نخواهد داشت "  که معنی آن می توانست " تا زمانی که قذافی زنده است رخ نخواهد داد" باشد ، این به دشواری تصویر مردی بود که در برابر اراده غرب سر خم کند. قذافی آشکارا با چاپلوسی به سوی غرب ( یا "تغییر مناسب " آن طور که تلگراف دیگری  از سفارت امریکا مطرح می کند ) که در دوره "روابط حسنه " بسیار تعیین کننده بود حرکت نکرده بود . بر عکس ، در همایش اتحادیه عرب در مارس 2008 ، او به سران کشورهای گرد آمده هشدار داد که پیگیری اعدام صدام حسین ، "دوست نزدیک" سابق امریکا ، " در آینده ، تا رسیدن نوبت شما هم ... حتی شما ، دوستان امریکا- نه ، من مایلم بگویم ما ، ما دوستان امریکا - ادامه خواهد یافت ، امریکایی ها ممکن است یک روز اعدام ما را نیزتایید کنند. " ( سخن ) بسیار درشتی برای دوره جدید اعتماد وهمکاری . در حالی که قرار داد های تجاری امضا شده بود ،  قذافی مخالف سر سخت حضور نظامی امریکایی و اروپایی در قاره ( ونیز هدایت کننده  مبارزه برای کاهش حضور اقتصادی  آن ها ) باقی ماند  و به خوبی درک می کرد که این امر ممکن است به بهای جان او تمام شود. امریکا هم این را می دانست ، و با وجود چاپلوسی ظاهری ، پشت پرده نگران وبی میل بود.

با فرض آن که ما اکنون آن چه را که در لیبی رخ داده است می دانیم – هم در دوره به اصطلاح "روابط حسنه" بین سال های 2004 و2011، وهم از 2011 تا اکنون – مناسب است که این تجربه را در راستای آن که ببینیم در باره رویکرد غرب به رابطه های خود به سایر کشورهای جهان جنوب چه درس هایی می توان گرفت مورد بررسی قرار دهیم . 

درس اول : دوری از روابط حسنه

همان گونه که نشان داده ام ، دوره به اصطلاح روابط حسنه چیزی نبود مگر ، ادامه دشمنی امریکا بااستقلال لیبی – همان طور که مخالفت قذافی با حضور نیروهای نظامی امریکایی و اروپایی در افریقا بسیار آشکاراشاهد آن بود – واکنون به نظر می رسد که آن ها وبریتانیایی ها از این دوره برای آماده کردن زمینه برای جنگی که نهایتا در سال 2011 رخ داد استفاده کردند. 

بعنوان مثال ، امریکا دسترسی تازه بر قرار شده خود به مقام های لیبیایی را برای  رابطه جمعی با کسانی که می توانستند به  متحد های کلیدی محلی آن ها در طی جنگ تبدیل شوند مورد استفاده قرار داد. تلگراف های دیپلماتیک افشا شده نشان می دهد که مصطفی عبدل جلیل وزیر داد گستری  لیبی  طرف دار غرب ملاقات های پنهان بین امریکا و مقام های دولت لیبی را ،با کنار گذاشتن   کانال های رسمی ارتباط ، ترتیب می داد  و آن ها پس از آن  تحت نظر رادار وزارت خارجه و دولت مرکزی (امریکا) قرار می گرفتند . او هم چنین می توانست به برنامه آزادی زندانی ها سرعت بخشد که به آزادی گروه شورشی رزمنده های اسلام گرای لیبیایی منجر شد که سرانجام بعنوان سربازان ضربت ناتو در طی جنگ 2011 عمل کردند . رئیس گروه رزمندگان اسلام گرای لیبی ( ال آی اف جی LIFG) -  مصونیت القاعده در لیبی – سرانجام به راس شورای نظامی ترابلس بدل شد ، در عین حال خود عبدل جلیل به دنبال سقوط جماهیریه از سوی ناتو به رهبری " شورای ملی انتقالی" منصوب شد .    

شخصیت کلیدی دیگری که از سوی امریکا در طی سال های منتهی به دخالت آماده شد ، محمود جبرائیل ، رئیس کمیسیون  توسعه ملی اقتصادی از 2007 بود که 6 برنامه آموزشی برای دیپلمات های لیبیایی را ترتیب داد که بسیاری از آن ها متعاقبا استعفا کردند و زمانی که شورش و تهاجم در حال انجام بود با امریکا وبریتانیا همراهی می کردند .

سرانجام ، همکاری امنیتی و اطلاعاتی ، که عنصری از دوران روابط حسنه بود ، برای تجهیز سیا و6MI (ام آی سیکس) مورد استفاده قرار گرفت ، که توانسته بودند سطح بی سابقه ای از اطلاعات در باره  نیرو های لیبیایی و نیز عناصر مخالف جمع آوری کنند ، که ثابت شد برای به راه انداختن جنگ فوق العاده گرانبها بود.

بنا بر این درس نخست روابط حسنه است ،-  در حالی که به نظر می رسد بهبود رابطه باشد ، اما ممکن است در عمل یک " بازی طولانی" برای آماده کردن زمینه برای تجاوز عریان ، با انباشت اطلاعات و پیدا کردن هم دست های مناسب ، ایجاد ستون پنجم اثر گذار در داخل خود کشور باشد . این به معنی آن نیست که نباید روابط حسنه ایجاد کرد ، فقط به معنی آن است که نزدیکی باید با نهایت توجه و شکاکیت در بخش کشورهای جهان جنوب همراه باشد . باید درک کرد که ، ( روابط حسنه) برای غرب ، به تفسیرکلاوسویتز، قطعا وسیله ای  برای به راه انداختن جنگ "با ابزار دیگر" است . این  بویژه  در مورد ایران ، دریافت کننده اخیر جام زهر "روابط گرم تر" با غرب ، مصداق دارد ( هر چند این " آب شدن (یخ ها)" ممکن است باز هم از سوی کنگره صهیونیست نا بردبار برای بازی طولانی سوراخ شود)

 
درس دوم : برای غرب ، تغییر رژیم به حسن تعبیری برای نابودی کامل اجتماعی تبدیل شده است

من تلاش می کنم از عبارت "تغییر رژیم " پرهیز کنم ، چون آن عبارت برا ی تغییر یک "رژیم" به کار می رود ( معمولا بعنوان کشوری نسبتا در حال کار و با ثبات ، اگر چه آن رژیم بالقوه ظالم تلقی می شود ) تا رژیمی دیگر. در تاریخ اخیر به اصطلاح " تغییر رژیم ها " از سوی غرب ، این (تغییر رژیم) هر گز رخ نداده است . در عراق ، افعانستان ، و لیبی ، رژیم ها با رژیم های دیگری تعویض نشده اند ، بلکه بیشتر نابود شده اند و به جای آن ها "کشورهای شکست خورده " جایگزین شده اند ، که (در آن ها) عموما امنیت وجود ندارد و هیچ نیروی مسلحی برای استقرار خود بعنوان یک "دولت" ، در صحنه سنتی استقرار انحصاری خشونت قانونی از قدرت کافی بر خوردار نیست . این امر به نوبت خود به ظهور تفرقه های اجتماعی و فرقه ای بیشتر می انجامد ، چون هیچ گروهی احساس حمایت از سوی دولت نمی کنند و هر کدام به جای آن به رزمنده های شبه نظامی (میلیشیا) که از محل مخصوص ، قبیله یا فرقه آن ها دفاع می کنند توجه می کنند – و از این رو ، مشکل ، همراه با نا امنی ایجاد شده ناشی از حضور برخی از شبه نظامی های قدرتمند که به ایجاد گروه های (شبه نظامی) دیگری منجرمی شود ، خود را دائمی می سازد . 

در لیبی نه تنها شبه نظامی های مختلفی مانند LIFG مسلح شده وتقویت شده از سوی امریکا ، بریتانیا و فرانسه در طی جنگ علیه جماهیریه وجود داشتند ، بلکه  قدرت آن ها پس ازروی کار آمدن دولت مورد حمایت ناتو متعاقب جنگ بیشتر شده بود . در می 2012 ، قانون 38 به صورت موثری معافیت از مجازات شبه نظامی ها را تضمین کرد ، آن ها از تعقیب نه تنها به خاطر جنایت هایی که در طی جنگ علیه جماهیریه مرتکب شده بودند ( مانند قتل عام مهاجرها و لیبیایی های سیاه پوست که به خوبی مستند شده بود) بلکه برای جنایت های جاری که برای (انقلاب )اساسی فرض می شود معاف شدند . این قانون به صورت موثری به شبه نظامی ها برای کشتن مخالفان واقعی یا فرضی خود  مجوز می دهد ،  توانایی آن ها راتا جایی  که دو ماه پیش تر کسب کرده بودند ارتقا می دهد. در مارس 2012 ، بسیاری از شبه نظامی ها داخل نیروهای پلیس ( کمیته عالی امنیت) وارتش جدید (سپر لیبی)  جا داده شده بودند – نه تنها قانونی کردن آن ها ، بلکه تجهیز آن ها با منابع مادی بیشتری که به خشونت خود ادامه دهند و توانایی آن ها برای تحمیل اراده خود برمقام های قانونی - اما تا حد زیادی بی قدرت – کشور.

از آن زمان ، پلیس جدید تحت هدایت میلیشیا کارزار های خشونت علیه اقلیت سوفی کشور، نابودی معبد های متعدد در سال 2013 را هدایت کرده است . همان سال ، آن ها همچنین وزارت خانه های متعدد دولت را در تلاشی (موفق) برای وادار کردن دولت به تصویب قانون مجرم شمردن حامیان دولت سابق محاصره کردند ( حرکتی که  با برکنار کردن صد ها هزار مقام کارکشته از کار دولتی باز هم امنیت را بیشتر به خطر خواهد انداخت). سپر لیبی ، ضمنا ، در نوامبر سال گذشته ،  47 تظاهر کننده مسالمت جو را در ترابلس قتل عام کرد ، و بعدا علی زیدان نخست وزیر را ربود . آن ها اکنون درگیر جنگ بر کنار کردن دولت منتخب جدید هستند که احتمالا به قیمت جان هزاران نفر از اغاز آن در ژوئن جاری تمام شده است . این "تغییر رژیم" نیست – آن چه ناتو خلق کرده یک رژیم جدید نیست بلکه شرایط ابدی جنگ داخلی است .

اکنون افراد بسیاری هم در لیبی وهم در سوریه از عمل بعنوان پادو سرباز های ناتو در کاشتن بذر ویرانی در کشور خود پشیمان هستند. هر کسی انتظار دارد آینده عملیات "تغییر رژیم" انجام شده از سوی غرب به دموکراسی های با ثبات – یا حتی دین سالاری های  مبتنی بر شریعت با ثبات مورد نظر آن ها- منجر شود لازم نیست برای پاسخ خود به فراتر از لیبی نگاه کنند. قدرت نظامی غرب نمی تواند رژیم ها را تغییر دهد – تنها می تواند جامعه ها را نابود نماید .    

درس سوم : زمانی که قدرت های نظامی غرب پای خود را لای در گذاشتند ، آن ها تا زمانی که کشور نابود نشود داوطلبانه کشور را ترک نخواهند کرد

اگر چه جنگ در لیبی تحت اجازه قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل (1973) آغاز شده بود ، اما یادآوری ان که این قطعنامه تنها به برقراری منطقه پرواز ممنوع و جلو گیری از ورود نیروهای دولتی به بنغازی اجازه می داد اهمیت دارد . این هدف در طی چند روز عملی شد . هر آن چه ناتو در پی آمد آن انجام داد فراتر از شرایط قطعنامه و بنا بر این غیر قانونی بود، نکته ای که بسیاری را که از قطعنامه حمایت کرده بودند ( یا حداقل مخالف آن نبودند ) از جمله روسیه ، چین ، افریقای جنوبی و حتی عناصری از اتحادیه عرب را عصبانی کرد . 

صرف نظر از بهانه ، زمانی که امریکا و بریتانیا به صورت نظامی در کشوری از سیاهه ضربه خود در گیرند ، انتظار نمی رود به آن بهانه بچسبند. به نظرآن ها قطعنامه 1973 شورای امنیت سازمان ملل اجازه بمباران لیبی را به آن ها می داد. هدف های قانونی تعیین شده اهمیتی نداشتند – یک بار دیگر به ان ها چراغ سبز بمباران داده شده بود ، آن ها نمی خواستند بمباران را تا نابودی جماهیریه ومرگ قذافی متوقف کنند ، حتی اگر دلیل قانونی اصلی اجازه دهنده به آن ها  کنار گذاشته شود .  

بهترین مقایسه در اینجا حکایت سارقی است که  با قیافه مامور گاز به خانه زنی سالخورده می رود . زمانی که او در داخل خانه است به بهانه خواندن کنتور گاز نمی چسبد - او تصمیم دارد خانه او را غارت کند.  

این درس ،  آشکارا در سوریه  قابل انطباق تر است ، که امریکا ، احتمالا به زودی با پیوستن بریتانیا ، ظاهرا در حال حمله هوایی "برای نابودی داعش" است . اما هدف دراز مدت اعتراف شده آن ها سرنگون کردن دولت سوریه  است ، و تغییر (و در بهترین حالت تردید  قابل بحث)  اخیر آن ها به تلقی رزمنده های داعش بعنوان دشمن به جای متحد های رزمنده شجاع آزادی ، چیزی است که باید با مقدار زیادی نمک پذیرفته شود .   

درس چهار: نابودی کشور بدون نیروی زمینی قابل دست یابی نیست

سیمای اندک برجسته  شده جنگ لیبی ( هر چند با جزئیات توسط هوراس کمپل پوشش داده شده بود) این حقیقت است که ترابلس ، پایتخت ، تا حد زیادی توسط نیرو های زمینی قطری در هماهنگی با نیروهای ویژه بریتانیا و فرانسه ( در تضاد مستقیم با قطعنامه 1973 شورای امنیت سازمان ملل ) تصرف شده بود . در حقیقت ، هیچ بخشی از لیبی برای زمان قابل توجهی بدون بمباران عظیم نیروهای دولتی لیبی توسط ناتو به تنهایی توسط شورشی ها حفظ نشده بود ، پس از سه هفته اول ، زمانی که ارتش لیبی به اوج شورش رسید ، حتی یک ستیزه تنهای شورشی ها تا زمانی که ناتو بمباران را آغاز کرد به پیروزی نرسیده بود .حتی پس از آن ، شورشی ها عموما کنترل شهر ها را در صورتی می توانستند به دست بگیرند که ناتو مقاومت اولیه را کاملا نابود کرده بود -  واغلب باز هم ممکن بود چند روز بعد ترتحت تعقیب ارتش لیبی قرار گیرند. این امربا وجود این حقیقت همراه است که بسیاری از میلشیا های میسراته تحت فرماندهی مستقیم نیروهای ویژه بریتانیا قرار داشتند. 

این موضوع نشان می دهد که تسخیر پایتخت همیشه عمیقا گیج کننده بود . و راه حل آن عملیات طلوع افسونگر – حمله به ترابلس در اواخر اوت با نیروی زمینی قطری ، اطلاعات فرانسوی و نیروی ویژه بریتانیا ، با تشدید چند روزه حمله های هوایی -  بود. در ضمن حقیقت  دارد که هم دست های محلی زمانی به آن ها پیوستند  که  تاخت وتاز در حال اجرا بود ، و در حقیقت برخی واحدهای شورشی از قبل اطلاع داشتند ، حقیقت آن است که سقوط ترابلس به صورت کامل عملیاتی  طراحی واجرا شده از سوی خارجی بود. 

اکنون این امر شدیدا درست به وضعیت سوریه بستگی دارد . در اکثر اوقات سال جاری میزان جنبش در جنگ سوریه در سمت دولت بوده است ، نمود بسیار بارز ترآن اعاده قدرت در حمص در ماه می از سوی دولت بود . در عین حال این میزان حرکت تا حد زیادی به دنبال دستاورد های داعش در عراق به شورشی ها باز گشت ، با این حال روشن است که امید به پیروزی شورش  داشتن بدون کارزار هوایی غرب غیر ممکن به نظر می رسد . هر چند ، آن چه لیبی نشان می دهد ، آن است که حتی با حمایت هوایی ، دست یابی شبه نظامی های شورشی  به پیروزی بدون همراهی اشغال زمینی غیر ممکن است . در مورد سوریه ، این امر حتی ممکن است ضروری تر باشد ، چون تغییر جهت  حمله های هوایی از داعش به سوی نیروهای دولتی سوریه ، به خاطر وجود موشک های ضد هوایی پیچیده  اس 300 تحویل شده از سوی روسیه در سال گذشته بسیار مشکل تر از لیبی خواهد بود . این امر ممکن است اشغال زمینی را گزینه مناسبی بسازد . با تلاش رسانه های غربی برای وارد کردن فشار به ترکیه برای اقدام به اشغال زمینی ، ممکن است این امید وجود داشته باشد که نیروهای ترکیه نقشی را که نیروهای قطری در لیبی بازی کردند بازی خواهند کرد. 

جنگ لیبی چشم خیلی ها را باز کرد- یا می تواند باز کند. اما درس مهم – اگر نیازی به گرفتن آن باشد – می تواند درک آن باشد که امریکا ، بریتانیا ، فرانسه و متحد های ان ها هیچ چیز ، از جمله حتی تحمیل سرنگونی کامل اجتماعی ، در راستای تلاش برای حفظ وضعیت اقتصادی جهانی رو به نزول خود را از طریق ویرانی نظامی متوقف نخواهند کرد . این  واقعیتی ورای تمام صحبت از حفظ غیر نظامی ها ، بشر دوستی ، و ترویج دموکراسی است ، و  تمام دخالت ارتش غربی باید در روشنای این واقعیت مد نظر قرار گیرد .   

دان گلیزبروک روزنامه نگار و نویسنده کتاب تفرقه و غارت : راهبرد امپریالیسم غربی در عصر بحران است 

 

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi  

     بازگشت به صفحه نخست

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: