نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

2014-11-13

نویدنو  22/08/1393 

 

 

 

 

مجلس خبرگان، و دغدغهٔ اصلیِ جنبشِ مردمی

 

با اعلام خبر فوت مهدوی‌کنی، رئیس مجلس خبرگان، نزاع جناح‌های رژیم برای تسلط یافتن بر این نهادِ ضددموکراتیک و ضدمردمی، آغاز شده است. در مورد مجلس خبرگان به‌طور کلی، و گمانه زنی دربارهٔ تعیین رئیسی جدید برای آن، از هنگام به کما رفتنِ مهدوی‌کنی تا اعلام خبر مرگ قطعی او رویکردی را شاهد بودیم که به‌خصوص در طول یکی دو هفته گذشته نمود بیرونی بیشتری یافته است. این رویکرد بر این اساس تئوریزه شده است که،  اگر هاشمی رفسنجانی و یا چهره‌یی نزدیک به او بتواند در انتخاب ریاست جدید مجلس خبرگان دست بالا را داشته باشد، تحول‌های سیاسی در کشور به‌نفع جنبش مردمی رقم خواهد خورد.

 

از طرف دیگر، و همراه با هراس‌افکنی، سعی می‌گردد تفکری را بقبولاند که بر مبنای آن  خیزِ “جبهه پایداری“ و دیگر اصولگرایان همفکر با آن برای تصرف مجلس خبرگان، وضعیت دشواری را برای مردم به وجود خواهد آورد. البته این سیاست‌های مردم‌فریبانهٔ حاکمیت برای سرگرم کردن مردم و به‌نفعِ تثبیت منافع غارتگرانهٔ جناح‌های سرکوب‌گرش، در بازار آگاهی مردم خریدار چندانی نداشته‌اند و تلاش این جناح‌ها برای گمراه کردن مردم در کسانی مؤثر واقع می‌شود که منافع‌شان را در بقا و ادامهٔ این رژیم می‌بینند. درگیری برای تصرف کرسیِ ریاست مجلس خبرگان بین جناح‌های حکومتی  را نباید پدیده‌یی نوظهور و جدید تلقی کرد، اما نکتهٔ پر‌اهمیت در این راستا، تلاش نیروها و فعالان سیاسی‌ای است که برخی از آنان و در مقطع‌هایی، در مقابله با رژیم ولایت فقیه پروندهٔ مثبتی از خود بر جای گذاشته‌اند و بدین سبب هزینه‌هایی را هم متحمل گردیده‌اند. اینان اما در این ارتباط به اشاعه موضع‌گیری‌هایی مبادرت کرده‌اند که از نظر ما هشدار دهنده است. از هنگام به‌قدرت رسیدنِ حسن روحانی و طیف طرفداران نزدیک به هاشمی رفسنجانی پس از انتخابات ریاست جمهوری ۲۴ خرداد‌ماه ۱۳۹۲، رویکردهایی منفی‌ را بین نیروهایی شاهد بوده‌ایم که در ادبیات سیاسی به ”اصلاح‌طلبانِ حکومتی“ معروف بودند. بخش گسترده ای از این طیف فکری، از هنگام انتخاب حسن روحانی تاکنون، با پشت کردن به پشتوانه‌های فکری‌ای که با منافع مردم همسو بود، قدم در راهی گذاشته‌اند که عمده‌ترین رویکرد آن دل بستن به یک جناح از حکومت بدونِ توجه به اهمیتِ جنبش‌های اجتماعی است. اخیراً عیسی سحرخیز، که در جریان کودتای انتخاباتی سال ۸۸ بر ضد جنبش مردمی دستگیر و  مدت چندین سال را نیز در زندان گذراند، در سه مقاله‌یی که منتشر کرده است نظراتی را منعکس کرده  که تأمل بر آن‌ها به بحث ما در ارتباط با رویکردهای طیف اصلاح‌طلبانِ حکومتی کمک می‌کنند. یادآوری این نکته ضروری است که، انگشت گذاشتن بر مقاله‌های عیسی سحرخیز به منزله برخورد نظری با یک شخص نیست، بلکه از آن روی برای ما اهمیت دارد که نوعِ بینشِ سحرخیز، وجه غالبِ جریان فکری‌ای شده است که در برهه‌یی از مردم‌سالاری و حاکمیت مردم دم می‌زد و هم اکنون  استحاله‌اش را در بینشِ یکی از جناح‌های سرکوب‌گر و ضد‌مردمی در پروسهٔ تکمیل قرار داده است. 
عیسی سحرخیز در مقاله‌یی که در ”روز آنلاین“، اول آبان‌ماه، با عنوان: "سه غایب، سه غالب"، انتشار داد، به موضوع فوت مهدوی‌کنی و نقش وی در تحولات سیاسیِ چند سال اخیر اشاره می‌کند، و در ادامه، با توجه به تلاش‌های مصباح یزدی، احمد جنتی، و محمد یزدی برای تسخیر کرسی ریاست مجلس خبرگان به‌نوعی از ناطق نوری، روحانی، و رفسنجانی درخواست می‌کند که برای مقابله با این جریان فکری، تمهیدهای لازم را به‌کار گیرند. سحرخیز در این ارتباط می‌نویسد:"البته وضعیت موجود در فقدان مهدوی‌کنی موقعیتی موقت است و اگر تدبیر لازم از جانب "سه غایب" به‌خرج داده نشود و در چند ماهه‌ی منتهی به اسفند ۹۳ که نشست سالانه‌ی مجلس خبرگان برگزار خواهد شد و پس از یک سال به انتخابات این نهاد منتهی خواهیم رسید، آن‌ها دست به‌ کار سیاسی- تشکیلاتی مهمی نزنند، "سه غالب" میدان دست به دوپینگ دوباره خواهند زد و تلاش خواهند کرد که با کمک هسته‌ی سخت قدرت، رقبای مذهبی خویش را پس بزنند و برخی مواضع سیاسی از دست داده درون حاکمیت را به‌دست آورند. به این دلیل است که این سه نباید در ماه های سرنوشت ساز آینده دست روی دست بگذارند و با این تصور که جریان اقتدارگرا در موضع ضعف قرار دارد و درگیر اختلاف‌های ریشه‌ای لاینحل است و حال از وجود وحدت‌بخش مهدوی‌کنی در جایگاه یک منجی نیز بی‌بهره مانده، رقیب را خوار بشمارند." مقاله سحرخیز در ابتدا نیز به وضعیت مهدوی‌کنی و نقش وی در تحولات سیاسی ایران پرداخته است که نشان می‌دهد نویسنده با دیدی مثبت، عملکرد وی را جمع‌بندی و به رشتهٔ تحریر درآورده است. قبل از وارد شدن به بحث باید یادآوری کنیم که تمامی افراد یاد شده در بالا، در طول بیش از سه دههٔ گذشته، در منصب‌های گوناگون حکومتی حضور داشته‌اند و نقش  ضدمردمی و ضددمکراتیکِ آنان بر ضد خیزش‌ها و جنبش‌های اجتماعی انکارناپذیر است، و هیچ نقطهٔ درخشانی در کارنامه‌شان  که با استناد به آن بتوان بارقه‌یی از خوش‌بینی را نسبت به آنان در اذهان به‌وجود آورد یافت نمی‌شود. از برجستگی‌های این افراد غارت و چپاول ثروت‌های ملی به‌وسیلهٔ خود و خانواده‌های‌شان بوده است که به‌مدد وجود اختلاف بین حکومتیان بسیاری از نکته‌های پیش از این پنهان‌مانده چپاول‌شان اکنون نزد افکار عمومی آفتابی شده است. باید به آقای سحرخیز و طیف فکریِ همراهش یادآوری کنیم که انتخابات دوم خرداد ۷۶، که در آن مردم سیلی محکمی به ولی‌فقیه زدند "نه بزرگی" بود که به گزینهٔ اصلح رهبری یعنی ناطق نوری دادند. و باز به یاد آوریم که با اوج‌گیریِ جنبش مردمی و هراس مرتجعان حاکم، "عمودِ خیمهٔ نظام"  یعنی رفسنجانی، در خطبه‌اش در نماز جمعه هشدار داد و خواستار آن شد که "فتیله‌ها" پایین کشیده شود. ما در ادامه، از بازبینی موضع‌های سیاسی دیگران صرف نظر می‌کنیم و اتفاقا بر رفسنجانی- که به‌خصوص از زمان دست یافتن حسن روحانی به کرسی ریاست‌جمهوری در انتخاباتی مهندسی‌شده مشتاقان و هوادارانِ زیادی هم بین طیف موسوم به اصلاح‌طلبانِ حکومتی پیدا کرده است- تمرکز می‌کنیم. آقای سحرخیز با نگرانی از رفسنجانی و روحانی و ناطق نوری می‌خواهد تا نسبت به تحولات مجلس خبرگان منفعلانه برخورد نکرده و تمهیدهای لازم را به‌کار گیرند. فرض را بر این می‌گیریم که، همراه با نگاهی خوش‌بینانه، در نهایت رفسنجانی دست بالا را در مجلس خبرگان داشته باشد و در نهایت در تعیین تحول‌های سیاسی آینده تاثیر گذار شود. سؤال اصلی این است که، در نهایت، دستاوردِ این روند برای مردم چه خواهد بود؟ آیا آقای سحرخیز فراموش کرده‌است که اصولاً نهادی همچون مجلس خبرگان از اساس نهادی ضدملی و ضددمکراتیک است و نقش اصلیِ آن تحکیم سیستمی است که بر اساس آن یک فرد، یعنی ولی‌فقیه، بر جان و مال و زندگی میلیون‌ها نفر حکم می‌راند. به‌نظر می‌رسد آقای سحرخیز در این‌باره مشکلی ندارد، یعنی موافق ولایت فقیه است، اما گویا مخالفِ ولی‌فقیه بودن بد است. در این ارتباط مصاحبهٔ علی یونسی، دستیار ویژهٔ رییس‌جمهوری در امور اقوام و اقلیت‌های دینی و مذهبی، با خبرگزاری فارس، دقیقا تداعی‌کنندهٔ چنین بینشی در سطح فعالان سیاسی نزدیک به حاکمیت است. یونسی در جایی از مصاحبه در اشاره به دو دیدگاهِ متفاوت در رابطه با ولایت‌فقیه، می‌گوید:"اینکه رهبری می‌فرماید رأی مردم حق‌الناس است یعنی شما حق ندارید اجتهاد کنید چرا که شما امانتدار هستید و جمهوریت و اسلامیت با یکدیگر غیرقابل تفکیک است و در واقع دو روی یک سکه است. اما عده‌ای جمهوریت را قبول ندارند، در نگاه آنها مردم موظف هستند که بیایند اطاعت و حمایت کنند. بین این دو دیدگاه که می‌گوید مردم حق دارند بیایند ولی‌فقیه را انتخاب کنند تا اینکه بگوییم ولی فقیه از سوی خدا انتخاب شده و او می‌آید و مقامات را تعیین می‌کند بسیار تفاوت وجود دارد" (خبرگزای فارس،۲۶ مهرماه). رفسنجانی برای چندین دهه نه تنها در مجلس خبرگان، بلکه در دیگر نهادهای حکومتی از جایگاه محکم و مهمی برخوردار بوده است، و بی‌دلیل نیست که لقب ”استوانهٔ رژیم“ و یا ”عمودِ خیمهٔ نظام[رژِیم ولایی]“ را یدک می‌کشد. حاصل این حضور چه دستاورد برجسته‌ای برای مردم ایران داشته است؟ به نظر می رسد که آقای سحرخیز و شماری از هم فکرانش فرض را بر این نهاده‌اند که در صورت فوت سید علی خامنه‌ای، رفسنجانی قادر است روندهای سیاسی را در مسیر درست و به نفع مردم هدایت کند.  آن چیزی که مدنظرِ آقای سحرخیز و همفکرانش است را ما بعد از فوت خمینی شاهد بودیم. آن وضعیتی که امروز ما شاهد آنیم اتفاقاً دست‌پختِ آقای رفسنجانی است. زمینه‌های رهبریِ خامنه‌ای با همکاری رفسنجانی مهیا گردید. این موضوع را هیچ نیروی سیاسی‌ای انکار نمی‌کند. نقش مخرب و ضدمردمی رفسنجانی در این روند ضد مردمی برای مسخ یکی از بزرگ‌ترین انقلاب‌های قرن بیستم بر همگان روشن است. بر اساس همین تجربهٔ تاریخی باید به این نتیجه رسید که، چهره مردم‌فریبی همچون رفسنجانی، در نهایت، به‌سودِ تحکیم سلطهٔ نزدیکان و همفکرانش نقشِ ایفا می‌کند، و اینکه در فرآیندهای پیشِ رو با تاثیر گذاریِ این حیله‌گرِ سیاسی سهمی هم نصیب مردم خواهد شد توهمی بیش نیست. 
ما برای اینکه این موضوع را بیشتر باز کنیم به یکی دیگر از مقاله‌های آقای سحرخیز اشاره می کنیم.  در این مقاله،روزآنلاین، ۸ آبان‌ماه،، با عنوان: "شکل دادن دشمن جدید"، به موضوع نامهٔ اخیر رفسنجانی برای پادشاه عربستان که در آن لغوِ حکم اعدامِ شیخ نمر باقرالنمر درخواست گردیده است، اشاره می‌کند، و در ادامه، به تاریخچهٔ روابط ایران و عربستان و کشتار حجاج ایرانی به‌وسیلهٔ دولت عربستان می‌پردازد. سحرخیز به تهدیدهای نظامیِ‌ پیش از روی کار آمدن محمد خاتمی اشاره می‌کند و می‌نویسد:"... با بازخوانی چنین بحران‌هایی بوده است که رفسنجانی برغم تمام جوسازی‌های جریان اقتدارگرا، دست به‌قلم شد و بی‌خیال فشارهای تبلیغاتی ستیزه‌جویان داخلی، خطاب به ملک عبدالله تاکید کرد که جلوگیری از اجرای حکم اعدام شیخ نمرباقر النمر "باعث یأس تفرقه‌افکنان و تقویت وحدت شیعه و سنی در جهان اسلام خواهد شد" و از این رو "انتظار می‌رود در این برهه که فتنه‌ها کیان امت اسلامی را نشانه گرفته، عدم اجرای حکم شیخ نمر باقر النمر، تفرقه‌افکنان را مأیوس ‌کند و باعث تعامل و حل مشکلات جهان اسلام ‌شود. مسلمانان اتخاذ چنین تصمیمی را از جناب‌عالی انتظار دارند." ما تنش‌زدایی در روابط ایران با دیگر کشورها- در سطح منطقه و جهان-  را اقدامی درست ارزیابی می‌کنیم و در این مورد مخالفتی نداریم، اما ذکر این نکته را هم ضروری می‌دانیم که صِرفِ رابطه با دیگر کشورها خطر حمله نظامی را به‌طورکامل برطرف نمی‌کند. صدام حسین روابط خوبی با غرب داشت و قذافی هم قبل از سقوطش روابط گسترده‌ای را با غرب برقرار کرده بود که با اعطایِ امتیازهای فراوان به کمپانی‌های غربی نیز همراه بود. در نهایت هم هر دو رژیم را کشورهایی قربانی کردند که نزدیک‌ترین روابط را با آن‌ها داشتند. حتی دولت سوریه هم قبل از حوادث جاری روابط خوبی با کشورهای منطقه و غرب داشت، در بریتانیا از وی استقبال رسمی گردید و چند روزی را هم رسماً میزبان ملکه بریتاینا بود. روابط قطع شده‌اش با آمریکا در دوران بوش و بعد از روی کار آمدن اوباما دوباره برقرار شد. سوریه چه از نظر سیاسی و چه از نظر تجاری روابط خوبی با ترکیه داشت. روابط سوریه با عربستان و قطر هم در بهترین حالت بود. اما در نهایت ما با وضعیتی روبه‌روییم که در آن عراق، لیبی، و سوریه به ویرانه‌هایی در تمام ابعاد تبدیل شده‌اند. این یادآوری از آن روی با اهمیت است که متذکر شویم که امنیت کشورها بیش از آنکه دلایل بیرونی داشته باشد، به عملکردهای دولت‌ها در داخل و نسبت به مردم همان کشورها بستگی دارد. 
بحث تاثیر‌گذاریِ رفسنجانی موضوعی نیست که عیسی سحرخیز به آن دامن می‌زند. حمید رضا آصفی، سخنگوی پیشین وزارت خارجه، در مصاحبه با آرمان، ۱۰ آبان‌ماه، در همین ارتباط می‌گوید:"این نامه را نباید در چارچوب بهبود روابط ارزیابی کرد. بالاخره شیخ نمر بی‌جهت محکوم به اعدام شده است و در این راستا آقای هاشمی احساس مسئولیت کردند که در قبال این بی‌عدالتی اقدامی انجام دهند. البته افرادی دیگر نیز در این زمینه اقداماتی انجام دادند از جمله موضع‌گیری علما و اقدامات وزارت خارجه. این یک احساس مسئولیتی است که بر دوش همه به خصوص علما و مسئولین قرار دارد. آقای هاشمی در چارچوب احساس مسئولیتی که کردند این نامه را نوشتند." ما در اینجا روی سخنمان با آصفی نیست، اما باید به آقای سحرخیز گوشزد کرد که تهدیدهای نظامی مورد اشاره او در رابطه با ایران، در زمانی اتفاق افتاد که رفسنجانی بر کرسیِ ریاست جمهوری تکیه زده بود و در اوج قدرت بود و بنابراین نقش او در بروز چنین وضعیتی را نمی‌توان نادیده گرفت. از نظر اقتصادی کشور به ورشکستگی همراه با بدهی عظیم خارجی دچار شده بود و در عرصه سیاسی کشورهای غربی به دنبال رأی دادگاه میکونوس در رابطه با دست داشتن سران رژیم ولایی در کشتار رفیق شرفکندی، دبیر کل حزب دموکرات کردستان ایران و همراهان، مجبور به قطع رابطه با ایران شدند. در ضمن از عیسی سحرخیز باید پرسید: چطور رفسنجانی در رابطه با اعدام یک نفر در عربستان سعودی می‌تواند تاثیرگذار باشد، اما در داخل ایران ما شاهد چنین رویکردی از جانب او نیستیم؟ بنا بر گزارش‌هایی که همین چند روز گذشته انتشار یافته‌اند، سازمان‌های حقوق بشری اعلام کرده‌اند که، میزان اعدام‌ها و دستگیری‌ها از هنگام شروع ریاست جمهوری روحانی نه‌تنها کاهش نیافته‌اند بلکه روند افزایشی هم داشته‌اند. اگر این ادعا درست باشد که رفسنجانی در این زمینه تاثیرگذار است چرا این امر در رابطه با زندانیان سیاسی داخل کشور مشهود نیست. این بدان معنا است که یا رفسنجانی با این سرکوب‌گری‌ها در داخل موافق است و یا برای جلوگیری از روند افزایشی آن‌ها عملاً کاری نمی‌تواند بکند. پس شرط بندی بر اسب چموشی که بی‌خاصیت است بر اساس چه ارزیابی‌ای صورت می‌گیرد؟ اما موضوع جالبی که ما در نوشته‌های اخیر آقای عیسی سحرخیز مشاهد می‌کنیم مقالهٔ دیگر ایشان در رابطه با آیت‌الله منتظری است. این مقاله که در سایت جرس، ۴ آبان‌ماه، انتشار یافته است، عنوانی دارد که دربرگیرندهٔ تمامی بحثی است که ما در اینجا بر آن تأکید داریم. عنوان مقاله:"در رثای آن که به قدرت نه گفت و به مردم آری" است. سحرخیز در این مقاله در ستایش از آیت‌الله منتظری سخن می‌گوید. تنها تأملی بر همین عنوان، تناقض در بینشِ آقای سحرخیز و بسیاری از هفکرانش را برجسته می‌کند. تقی رحمانی، از فعالان ملی مذهبی، در مقاله‌یی در سایت جرس، به بینش‌های آیت‌الله منتظری اشاره می‌کند، و با اشاره به: "مرزهای اخلاقی رئال پلیتیک و پراگماتیسم سیاسی"، می‌نویسد:"به‌هیچ‌وجه و باید  تأکید کرد ”به هیچ قیمتی“ و ”با هیچ توجیهی“ نمی‌توان از برخی از این اصول مانند ”حرمت جان انسان‌ها“ و یا ”خیانت در امانت مردم“ و نظایر آن گذشت. نه اعدام‌های ۶۷ قابل عبور است، نه تخلف و تقلب در انتخابات ۸۸ و امثال آن. نمی‌توان و نباید از رئال پلیتیک و پراگماتیسم سیاسی پوشش و محملی بر ضعف‌های سیاسی و رفتاری و شخصی خود ساخت. متأسفانه برخی آثار و آسیب‌های این رویکرد سیاسی حاکم کنونی بر حکومت / منتقدان (هر دو) در جامعه ما خود را در پوشش ”مصلحت“ پنهان کرده است. تئوری تباه‌کننده و ویرانگر (ویرانگر سیاسی – اخلاقی) ”مصلحت نظام“ (نه مصلحت مردم ایران و یا حتی اسلام) به توجیه‌گری هر دروغ و دغل و ترور و شکنجه و فساد مالی و... رسید." 
رفسنجانی از ابتدای شکل‌گیریِ رژیم اسلامی تاکنون یکی از مهره‌های کلیدی بوده است. در طول بیش از سه دهه بسیاری اعدام شدند. در شکنجه‌‌گاه‌های جمهوری اسلامی رشیدترین فرزندان میهن مورد اذیت و آزار قرار گرفتند. اعدام های وحشیانه تابستان ۶۷ لکه ننگی ابدی بر پیشانی جمهوری اسلامی است. عدهٔ زیادی از فعالان سیاسی در خارج از کشور و اتفاقاً در دوران ریاست جمهوری رفسنجانی به طرز وحشیانه‌ای ترور شدند. در طول سال های اخیر ما شاهد هجوم‌های وحشیانه به دانشگاه، روزنامه‌نگاران، و  قتل‌های  زنجیره‌ای بوده ایم. چنین سرکوب‌ها، شکنجه‌ها‌، و تضییقاتی- که خود عیسی سحرخیز نیز یکی از قربانیان آن است- بدون وقفه ادامه داشته و هم اکنون نیز ادامه دارد. در خلال تمامی این سال‌ها هیچ‌گونه عکس‌العمل آشکاری از رفسنجانی مشاهده نشد. اظهارات رفسنجانی در آخرین نماز جمعه او در سال ۸۸ بیش از آنکه درحمایت از مردم باشد در هراس از موقعیت خود و خانواده‌اش بود. بازگشت رفسنجانی به جایگاه از دست رفته‌اش در طول یکی دو سال گذشته، محک خوبی است برای ارزیابی از عملکرد فریبکارانه‌اش در دفاع از حقوق مردم. رفسنجانی بعد از انتخابات مهندسی‌شدهٔ اخیر، در سخنانی مدعی شد که دمکراتیک‌ترین انتخابات در ایران برگزار شده است. برای رفسنجانی مهم نیست که مشتی جنایت‌کار در کابینهٔ دولت روحانی حضور داشته باشند. روند امور در ادبیات سیاسی رفسنجانی هنگامی دمکراتیک ارزیابی می‌شود که منافع جناحی او را تامین کند. تجربه دوم خرداد آزموده‌های بسیاری را در پیش روی همگان قرار می‌دهد. نهاد ریاست جمهوری، مجلس ششم، شوراهای شهری و حضور گسترده روزنامه‌ها و رسانه‌های مستقل فرصتی طلایی بود که در بازی ضددموکراتیک "حفظ نظام" به‌وسیلهٔ طیف گسترده‌ای از اصلاح‌طلبانِ حکومتی جنبش مردمی را به عقب نشینی‌هایی جدی مجبور کرد. امید می‌رفت رویدادهای سیاسی سال ۸۸ نقطه پایانی بر این عملکردها از سوی اصلاح طلبان باشد، اما در نهایت با غلتیدن دوبارهٔ بخش های عمده ای از طیفِ اصلاح‌طلبان حکومتی به سوی "حفظ نظام"، روند رشد جنبش مردمی میهن با مانع‌هایی جدی روبه‌رو شد. ما معتقد نیستیم این روند در همین نقطه متوقف می شود. اما لازمه برگشت از این روند مقابله با تفکری است که حاملان آن در این برهه از جمله عیسی سحرخیزها هستند. این تفکر معتقد نیست که قانون قصاص را باید لغو کرد، بلکه معتقد است با تعیین قاضی‌های "معتدل" باید در این قانون وحشیانه تجدید نظر کرد. به همین دلیل است که عیسی سحرخیز در مقاله‌اش نسبت به هاشمی شاهرودی هم دید مثبتی دارد. هاشمی شاهرودی به مدت ده سال بر ریاست قوه قضاییه تکیه زده بود و ما شاهد هیچ‌گونه تغییری در روندهای سرکوب‌گرانه نبودیم. خوشبختانه ما در عرصه سیاسی ایران شاهد فعالیت‌هایی هستیم که در آن تکیه بر جنبش‌های اجتماعی نقش برجسته تری دارند. تظاهرات مردم اصفهان، مراسم سالگرد ستار بهشتی با حضور چهره های فعال سیاسی مستقل از حکومت، ادامه کوشش‌ها برای ایجاد سندیکاهای مستقل کارگری، رشد اعتصاب‌های کارگری، و نارضایتی گسترده در بین کارگران، ازجمله موارد امیدوارکننده‌ای‌اند که جنبش مردمی باید با حساسیت بیشتری روی آن‌ها مانور بدهد. در این راستا، مسئولیت نیروهای طرفدار مردم افشاگری و مقابله با تفکراتی است که حرکت‌های سیاسی در داخل را به جناح‌های حکومتی محدود می‌کند و با ترفند‌های حیله‌گرانه سعی می‌کند این امید واهی را به اذهان بباوراند که با نزدیک شدن به انتخابات مجلس خبرگان یا مجلس شورا روندها تغییر پیدا خواهد کرد. مجلس خبرگان اصولاً برای خدمت به ارتجاع بنیان نهاده شده است. ریاست رفسنجانی یا مصباح یزدی هیچ‌گونه تغییری به‌نفع مردم به ارمغان نمی‌آورد. باید با تکیه به جنبش‌های اجتماعی روندهای مخرب گذشته را تصحیح کرد. حزب توده ایران، بر پایه آزموده‌های مشخص در حیات جمهوری اسلامی، بر این باور است که در چارچوب رژیم ولایت‌فقیه اصلاحات بنیادین به‌نفع مردم و منافع ملی به هیچ وجه امکان پذیر نیست 

به نقل از نامه مردم - شماره ۹۵۹ - ۱۲ آبان ماه ۱۳۹۳

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi  

     بازگشت به صفحه نخست

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: