نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

2014-07-17

نویدنو  26/04/1393 

 

 

 

اتحاد تزلزل نا پذیر همه ی نیروهای ترقی خواه ضامن تحقق شعارهای مرحله ی ملی- دمکراتیک انقلاب

 

افزون بر یک قرن، و با به حساب آوردن دروره ی تدارک آن یک و نیم قرن، از آغازمرحله ی ملی- دمکراتیک  کشورمان گذشته است؛ اما هنوز گذراز این مرحله درپیش روی مردم کشورمان قرار دارد. گذر از این گردنه ی دشوار در این مدت طولانی، به دلیل رو دررویی با منافع صاحبان کلان سرمایه های انحصاری جهانی، و ارتجاع داخلی با دشواری همراه بوده است.

کشاکش  میان نیروهای پیشرو وعدالتخواه ازآغاز پیدایش این نیروها، گاه  به دست قدرتهای بزرگ جهانی، گاه به کوشش ارتجاع داخلی، و گاه نیز با همدوشی این دوعامل دامن گسترده و به سبب آن منافع یکی ازاین دو نیرو یا هردو برمنافع ملی کشور چیرگی یافته و درکوتاه مدت توان نیروی  مقاومت  مردم را به تحلیل برده و  تحول انقلابی را طولانی تر و راه را برای دستیابی به آن دشوارتر کرده است.

این کشاکش ها تنها در درون خود نیروهای تحول خواه مذهبی و سکولار، مذاهب و ادیان گونه گون، و گرایشهای گونه گون سکولار و چپگرا نبوده است، بلکه همه ی این نیروها را با یکدیگر در تعارض قرار می داده و اثرگذارترین  سر درگمی و تفرقه را میان همه ی نیروهای خواهان تحول دامن می زده است.

تعارض میان نیروهای مشروطه خواه و هواداران حکومت مشروعه، به رهبری شیخ فضل اله نوری، کشاکش میان رهبری مذهبی وسکولارمشروطه خواهان، ناهمگنی میان خود نیروهای مذهبی مشروطه خواه در جریان انقلاب مشروطه، تفرقه میان نیروهای انقلابی درجنبش جنگل، فاصله افتادن میان نیروهای ملی، مذهبی، وچپ، و میان هریک از آنها و درونشان ، درجریان نهضت ملی شدن صنعت نفت، و اختلاف بر سر سرنوشت انقلاب بهمن 57، پس از پایان پیروزمند مرحله سیاسی اش و تلاش نیروهای تاریک اندیش و واپس گرا برای متوقف کردن انقلاب و مانع شدن از فرا رویی آن به مرحله اجتماعی اش، در شرایط اختلاف نظرها و تفرقه میان نیروهای مترقی و آزادی خواه، سرانجام به شکست انقلاب بهمن و به ثمر نرسیدن مرحله ی ملی- دمکراتیک انقلاب در ایران تا به امروز شده است.

     درجامعه ای که مانند جامعه ی ما هنوز بعد از دهه های طولانی از پیدایی جنبش کارگری، جامعه نه تنها  به رشد مطلوب خود نرسیده، بلکه به دلیل رشد بی لگام بورژوازی انگلی، نظامی- بوروکراتیک  و نیز تجاری در سالهای اخیر، به ویژه در سالهای حکومت لیبرال های وطنی سیر قهقرایی به خود گرفته است، چگونه می توان انتظار داشت که جنبش کارگری به تنهایی بتواند قدرت را قبضه کند و بدون اتحاد با دیگر نیروهای مردمی برهجوم دامن گستر نیروهایی که تحقق منافع خود را درسرکوب جنبش کارگری و ریشه کن کردن آن درکشورمان یافته اند راه بر بندد؛ آن هم در زمانی که جنبش طبقه ی کارگر درتنگنای اطلاعاتی، ارتباطاتی، صنفی، سیاسی و تشکیلاتی و در معرض سرکوب  شدید نیروهای حاکم متکی به بورژوازی نامولد و رانت خوارحاکم قرار دارد؟

  این حقیقتی است که هنوز جنبش سندیکایی ایران نتوانسته است به رغم ازخودگذشتگی ها و پیگیری های پیشتازان صنفی- سندیکایی آن گامی تعیین کننده در تحقق خواستهای صنفی در پهنه ی پرداخت حقوق و مزایای معوقه، لغو قرار داد های موقت و سفید امضا، تغییر پیشرو قانون کار ضدکارگری و، مهمتر از همه، تشکیل سندیکاهای کارگری مستقل ازاراده و خواست دولت بر دارد، پس چگونه می تواند بدون کمک وهمیاری دیگر قشرها و لایه های دمکراتیک مردم گامی در تحقق آرمان سیاسی خود، بر قراری دولت مستقل کارگری، بر دارد؟ مردم ایران، با توجه به پیشینه ی بلند مدت مبارزات دمکراتیک خویش به ویژه در فرازهای بلند تاریخی که پیش ازاین از آنها یاد کردیم، و درس آموختن ازکاستیهای ادوارپیشین انقلاب ملی- دمکراتیک ، می توانند در این راه گامی کارساز بردارند. این نکته  در شرایط  درهم تنیدگی منافع ارتجاع داخلی و قدرتهای امپریالیستی که به طورعمده همچنان اقتصاد میهن ما را در کنترل خود دارند به فقیرتر شدن هرچه افزونتر تهیدستان و ثروتمند تر شدن هرچه بیشتر رانت خواران و بورژوازی انگلی کشورمی انجامد. پیدایی جایگزین های دست آموز سرمایه ی جهانی که در شرایط نبود جایگزین متحد میهنی می توانند به  سان نیروهای آماده به خدمت اربابان امپریالیست ظهور یابند و قدرت را قبضه کنند، یکی دیگر از پیامدهای ناگوار این ناهماهنگی نیروهای آزادی خواه و میهن دوست کشورماست.  در چنین شرایطی نبرد جناح های مختلف رژیم ارتجاعی ولایت فقیه با یکدیگر برای انحصار قدرت و اتخاذ مجموعه ای از سیاست های مخرب، نابخردانه و ضد ملی، میهن ما را در برابر قوای سرمایه ی جهانی و اغتشاش های منطقه ای که به خواست آنها برانگیخته شده ضعیف و نا توان کرده است. نمونه های مشهود این مداخله ی قدرتهای امپریالیستی را نخست در افغانستان وعراق، سپس دریوگسلاوی با تجزیه ی آن  به هفت کشور: صربستان، بوسنی- هرزگوین، کرواسی و اسلوونی، مقدونیه و مونته نگرو، سپس درلیبی، سوریه، و پس ازهمه در اکرایین، نمایانگراین جهانگشایی امپریالیستها ست. سرمایه داری جهانی آشکارا با شعارحفظ منافع منطقه ای خویش و به بهانه ی ایفای نقش منادیان ” دمکراسی“، درهرجای جهان که  بخواهند به مداخله ی نظامی یا، اگرازآن ناتوان بمانند، به تراشیدن جانشین برای خود از میان دولتهای منطقه می پردازند.  قدرت های بزرگ سرمایه داری انحصاری جهانی براین باوربودند که با فروپاشی اتحاد شوروی و کشورهای سوسیالیستی، و نبود کمک و همکاری میان جبهه ی وسیع  نیروهای ضد امپریالیستی، امکان گسترش ” نقشه ی راه ”  به سوی شرق برایشان پدید آمده و آنها می توانند نقشه های شوم خود را درمقیاس جهانی عملی کنند؛ اما آنچه پس از مداخله ی آنها در کشورهایی که بر شمردیم شاهد آن بودیم، ورشکستگی اقتصادی قریب به اتفاق این کشورها، اعتراضات جهانی در برابر جنگهای امپریالیستی و دامن گستر شدن اعتراض ها و اعتصاب های کارگری درون آنها، که نمونه ی آن درجنبش وال استریت، مرکزاقتصادی سرمایه ی انحصاری جهانی رخ داد، نمایشگراین حقیقت بود که ملتهای مستقل جهان و جنبشهای مردمی و کارگری خود این کشورها هنوزهم پرتوان و بیدارند و درهم شکستن آنها در شرایط امروزی جهان  آنطور که امپریالیسم جهانی تصور می کرد به سادگی امکان پذیر نیست.

هزینه های سرشار نظامی- امنیتی باری گران را بر گرده ی دولت و مردم این کشورها تحمیل می کند و تا به امروز پیوسته توان اقتصادی آنها را فروکاسته و آنها را به مرز ورشکستگی نزدیک کرده است. تعطیل یک هفته ای دولت آمریکا  درسال 2013  و اعتراض های  گسترده ی مردمی در یونان، اسپانیا، پرتغال، انگلستان،  و... در یکی- دو سال گذشته بیانگر دشواری اوضاع اقتصادی در این کشورهاست. در برابر این وضع بحرانی در کشورهای غربی، افزایش میزان تولید ملی و افزایش یا تثبیت در افزایش رشد اقتصادی کشورهای رشدیابنده ی خاور دور و آسیای شرقی، روسیه، برزیل و در دیگر کشورهای مستقل را در سراسرجهان می بینیم؛ و همین موضوع است که به سان عاملی محرک قدرتهای بزرگ سرمایه ی انحصاری به رهبری آمریکا را، به ویژه به ایجاد آماد گی برای هموارکردن راهشان به سوی شرق برمی انگیزد. آنها برای رسیدن به این هدف به تسلط بر کشورهای نفت خیز خاورمیانه و نزدیک نیازمندند و مداخله های پیوسته ی آنها درکشورهای این منطقه از جهان نمایانگر این نیازشان است. آنها در رسیدن به این مقصود از به کار گرفتن هیچ  وسیله ی ممکن، از حمله نظامی به شرط توانایی، وتجزیه ی کشور های  منطقه به کشورهای کوچکتر و فرمانبردارتر، تا ایجاد تفرق میان نیروهای ترقیخواه و مستقل، ایجاد نیروهایی تحت عنوان هوادار ”دمکراسی“ و برانگیختن آنها دربرابر آنها که اگر این نیروها بر نیروهای مستقل ملی پیروزشوند  نقش کارگزاران قدرتها ی بزرگ در منطقه  را برعهده خواهندگرفت، تا جانشین کردن نیروها و منابع مالی کشورهای ارتجاعی منطقه  به جای خود در پهنه ی کشاکشهای منطقه ای، رو گردان نیستند

     اما نیروهای ترقیخواه منطقه و ایران به خوبی آگاه اند که تنها ضعف قدرتهای بزرگ امپریالیستی برای رشد و پیروزی جنبشهای رهایی بخش و نیروهای مستقل ملی بس نیست. اگر ضعف قدرتهای امپریالیستی با ضعف و چندگانگی این جنبشها  و نیروها همراه شود، باری بجز سردرگمی و تجزیه و کشاکش از آن نمی توان برگرفت. نیروهای مترقی و مستقل و اقوام پرشمار ایرانی به سبب تعارضات درونی خود، و با دشمن نگریستن  متحدان بالقوه شان، و گام نهادن عملی در مسیر تفرق و پراکندگی، راه خود ودیگر متحدانشان را برای رسیدن به اهداف ملی، منطقه ای و جهانی دمکراسی واقعی  دشوارتر می کنند.

     بورژوازی ملی در شرایط انقلاب ملی- دمکراتیک، در کشورهایی مانند ایران می تواند نقش همراه کارگران و زحمتکشان را ایفا کند و، در تعارض با سرمایه ی انگلی وابسته و رانتی، به تقویت سهم تولید ملی و افزایش رشد اقتصادی کشوریاری رساند. نیروهای وابسته به اقشار میانین نیز جای خود را در انقلاب ملی- دمکراتیک، به ویژه در جوامعی دارند که طبقه ی کارگر درآنها رشد کافی نداشته باشد. روشنفکران و کارگران و فعالان ذهنی هم، گاه به صورت حامیان واقعی طبقه ی کارگر و گاه به صورت متحدان بالقوه ی آن عمل می کنند. بخشی عمده ازآنها که بی بهره از وسایل تولیدند، می توانند جزء طبقه ی کارگر به حساب بیایند. بنابراین، طرح شعارتشکیل جامعه ی سوسیالیستی، در شرایطی که هنوز جامعه گذر ازمرحله ی ملی- دمکراتیک را تجربه نکرده یا به پایان نرسانده باشد، شعاری زودرس و بی محتواست و موجب به انزوا کشاندن طبقه کارگر و زحمتکشان و محدود کردن توان عینی و ذهنی جنبش مردمی می شود.  این سخن به معنی نفی ضرورت انسجام و اتحاد  طبقه ی کارگر، همزمان با تامین اتحاد دمکراتیک مردم و به گونه ای درهم تنیده  نیست. همه ی نیروهای کارگری باید ضمن نفی نکردن ضرورت اتحاد با دیگر نیروهای مردمی و کوشیدن در راستای دستیابی به آن، به تقویت انسجام و اتحاد درونی طبقه ی خود نیز، چه به لحاظ سیاسی و چه به لحاظ صنفی، همت گمارند. چگونه ممکن است صدها سازمان سیاسی طبقه ی کارگر وجود داشته باشد که همه یا اغلب آنها درجهت تنازع و تفرق با یکدیگر گام برمی دارند؛ و همزمان  همه ی آنها نیز بخواهند برتری سیاسی و برقراری دولت کارگری را تامین کنند؛ و مهمتر اینکه هر یک خود را رهبر بلامنازع طبقه ی کارگر به حساب آورند؟ آیا هرکدام از این سازمانهای متعارض دیگران را به مثابه ارواحی که وجود خارجی ندارند می انگارند و بر این باورند که تنها خودشان در پهنه ی مبارزات کارگری حضور دارند؟ آیا هدفشان از میان بردن یکدیگر ، پیش از برآمدن به میدان نبرد امپریالیسم و ارتجاع داخلی است؟ اگر چنین نیست پس چرا دراین جدایی و پراکندگی ناگوار ودشمن شادکن غوطه ورند؟ 

اتحاد  را از مادران داغدیده بیاموزیم که صرف نظر از گرایشهای عقیدتیشان برای تامین منظوری خاص که همان دادخواهی خون عزیزانشان است، گاه و بیگاه گرد هم می آیندند و خواست یگانه ی همیشگی شان را یکصدا اعلام می کنند. اگر خواستی با این درجه ی بزرگی به برقراری  اتحاد ی اینچنین شگفت آفرین نیاز مند باشد، می توان حدس زد که خواست به ثمر رسیدن انقلاب ملی- دمکراتیک که خواستی به مراتب بزرگترازآن است، به اتحاد ی تاچه اندازه فراگیرتر نیازمند است.

رژیم ولایت فقیه در دهه های اخیر با استفاده از اختلاف و چند دستگی نیروهای دگراندیش، تحول طلب و آزادی خواه توانسته است به حیات شوم و فاجعه بار خود ادامه دهد. موفقیت رژیم در سرکوب خونین اعتراض های گسترده و مردمی پس از انتخابات 1388 ، از جمله به دلیل عدم هماهنگی گردان های اجتماعی و حضور کم رنگ و سازمان یافته جنبش کارگری در این اعتراض های مردمی بود. تجربه دهه مبارزه پر فراز و نشیب برای رهایی میهن از چنگال رژیمی واپس گرا و عمیقاً ضد مردمی نشان می دهد که نمی توان به مانور ها و ”مهندسی“ های انتخاباتی و اجتماعی رژیم برای تغییرات جدی در اوضاع دلخوش بود.

برقراری ارتباط نزدیک میان همه ی نیروهای ملی- دمکراتیک ، به دور ازهرگونه تفرقه، گفتگو برسرمواضع سازمانی وسپس تشکیلاتی، بحث و تعامل برسر برنامه ی مشترک، و همراهی تا تحقق و به ثمر رسیدن انقلاب ملی دمکراتیک تنها ضامن پیشرفت جامعه ی ایرانی در شرایط دشوار و سرنوشت - ساز کنونی است

 

 

به نقل از ”نامه مردم“ 951، 23 تیرماه 1393

 

 

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi  

     بازگشت به صفحه نخست

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: