نویدنو 21/11/1392

نویدنو  21/11/1392 

 

دیالکتیک فاجعه در غیبت خانم/آقای واقعیت -4

 نامه سوم احمد سپیداری

قبل از پرداختن به نامه دوم هاتف رحمانی، متذکر می شوم که انتقادهای دیگری از دوستان به دستم رسیده که اینجا بازگو می کنم. یکی دو نفر پاسخ من را ناکافی دیده اند و از من خواسته اند، دستچین شده پاسخ ندهم. عزیزی هم یک دو غلط املایی گرفته و در ضمن اعلام کرده که اصطلاح پوزیسون را نا آشنا و نامانوس یافته است. ضمن تشکر از هاتف و این دوستان که با دقت نوشته های ما را خوانده اند و راهنمایی مان می کنند، مختصرا توضیحی بدهم.

1-            اصطلاح پوزیسیون در مقابل اپوزیسیون را فکر کنم اولین بار در نوشته های استاد طبری دیده باشم. جستجو گذاشتم تا منابعی بیابم. موتورهای جستجو این روزها به جستجوی چیزهایی که پولی در آن نیست، رغبت زیادی ظاهرا ندارند. اما مطلبی از یکی از نویسندگان قدیمی نوید نو- علیرضا جباری- یافتم که به کاربرد مورد انتقاد این اصطلاح اشاره داشت.[i]

2-            به دوستان یادآور می شوم از این نامه نگاری ها توقع نقدهای تند سابق در نوید نو را نداشته باشند. قصد ما اینبار ایجاد یک فضای گفتگوست و نه نقد سیاسی بدان معنا. تلاش خواهم کرد نکات مختلفی را مورد اشاره قرار بدهم، ولی نظم نوشتارهای رسمی در قالب مقاله احتمالا در آن ها نخواهد بود.

اما برگردیم به نوشته هاتف

هاتف ضمن اشاره به وجود مدافعان مختلفی برای سیاست های اعمال شده در دوران پس از انقلاب  می پرسد : «این پرسش برای بسیاری چون من همچنان مطرح است که چرا آن "مشی اصولی" در عمل منجر به تحمیل فاجعه بر سازمانی 45 ساله شد که شاید تا 50 سال آینده هم هیچ تالی ای برای هیچ یک از قربانی های آن فاجعه به عرصه ظهور نرسد. برآورد خسارت های انسانی وسازمانی آن فاجعه امکان پذیر نیست.»

و نکاتی را در پاسخ به چنین سئوالی بر می شمرد و نظر مرا در این زمینه جویا می شود. از نظر او نیز من مطالب او را بی پاسخ گذاشته ام.

حتما آنچه گفته ام ناکافی است. من مخالفتی با صحبت های هاتف ندارم اما نحوه نگاهم متفاوت است. از دید من بخش بزرگی از مشکل موجود مطلق گرایی و عدم درک دوگانگی هاست. (در نوشته های قبلی متذکر شدم که شخصا به ارتقاء در بینش علمی باور دارم.)

باید پذیرفت که حزب توده ایران در طی سالهای انقلاب از یک حزب کوچک به شدت زیر ضرب،(منظورم زیر ضرب تبلیغات روانی و فیزیکی همه جانبه، به یک حزب قدرتمند و با نفوذ و به شدت تاثیر گذار بر حیات و سرنوشت سیاسی کشور تبدیل شد. شما هیچ کجای فضای سیاسی بعد از انقلاب را نمی بینید که این حزب حضور موثر و حیرت انگیزی در آن پیدا نکرده باشد. از نشریات و رسانه ها، چاپخانه ها و انتشارات، موسیقی و تاتر و سراسر فضای فرهنگی گرفته تا سندیکاها و شوراها، و تشکل های مردم نهاد در سراسر کشور- از پایین ترین سطح شهر تا مهمترین مراجع قدرت در بالا. و از آن مهمتر اینکه حزب تا آخرین لحظه ای که به زیر ضربه مرگبار امنیتی رفت و درهم شکست، هر روز جذاب تر و قدرتمند تر می شد و تازه این قدرت گیری شتاب داشت و بر سرعت آن افزوده می شد.

مشی سیاسی حزب برخلاف تبلیغات دروغ رقیبان و مخالفان آن، مجیزگویی از این و آن و کمک به ساختن یک حکومت دیکتاتوری مذهبی – یعنی آنچه شد - نبود. واقعیت آن است که حزب با تمام قوا علیه آنچه امروز با آن روبروییم مبارزه کرد- اگرچه به شدت در آن دوران شکست خورد و فاجعه ای بوجود آمد که هاتف بر آن دست گذاشته است.

من برای ارزیابی افکار خودم به آرشیو نامه های مردم پس از انقلاب رجوع کردم و سعی کردم ببینم صحت اتهام رقبایمان در «دستبوسی خمینی» و حمایت از شکل گیری این «حکومت ارتجاعی» در چه حد است. به پیوست یک نمونه از آن را ارائه می کنم. سخنرانی رفیق احسان طبری بعنوان کاندید حزب در مجلس خبرگان آن هم در مهمترین رسانه رژیم (یعنی جایی که باید بیشترین مجیزگویی؟! صورت گیرد). در همان نامه مردم چندین و چند سخنرانی و مصاحبه مشابه است. (عکس آن سخنرانی در همین صفحه پیوست است )

البته هستند کسانی که برای به اصطلاح افشاگری؟!، نامه قابل دفاع حزب به خمینی حتی قبل از انقلاب را منتشر می کنند، اما همانطور که گفتم عمل آن ها بیشتر مشارکت در پروژه نفرت پراکنی علیه حزب است و نمی توان سخنان آن ها را نقدی جدی به حساب آورد. از نظر آن ها میلیون ها مردم را نیز باید به جرم شرکت در انقلاب و دفاع از دولت برآمده از آن محاکمه کرد. من این ها را جدی نمی گیرم. هنوز تی شرت های سبزشان را برای روز مبادا نگه داشته اند.

از سوی دیگر همان رهبری حزبی براستی دانشمند، به شدت کارآزموده، سخت باتجربه، انقلابی، همه جانبه نگر، متحد و تقریبا یکپارچه، اجازه می دهد چنان حزب موفقی، علیرغم همه هشدارباش ها، تقریبا به تمامی، به سلاخ خانه ای کشیده شود که در تاریخ سیاسی ما بی نظیر و در تاریخ منطقه کم نظیر بوده است. همه منابع گرد آمده یکجا و به تمامی بر باد می رود. چهره هایی را از دست می دهیم که یک تاریخ صرف پرورش آن ها شده بود. صدمات و فشارهای فیزیکی و رونی ای را متقبل می شویم که بخش بزرگی از یاران ما یارای تحملش را نداشتند و از نظر شخصیتی در هم شکستند...

وقتی به آن سال های پس از اعلام جعلی انحلال و مبارزه تقریبا از زیر صفر هسته های کوچک حزبی ای می اندیشم که من هم جذب آن ها شده بودم، بدنم براستی می لرزد. اینکه نتوانستند حزب را به کل از بین ببرند، بیشک چیزی شبیه معجزه است. (کسی می گوید مگر تو به معجزه اعتقاد داری؟ باید پاسخ دهم آری، تاریخ مبارزات مردم ما و حزب پر از این معجزه هاست.)

خوب همین رهبری دانا، آگاه و حقیقتا جانبدار مردم زحمتکش است که هم حماسه را رقم می زند و هم فاجعه را. نه؟ حالا بیاییم با مطلق گرایی واقعیت را به یکی از ویژگی های دوگانه اش تقلیل دهیم، چه می شود. به دو گروه تقسیم می شویم. عده ای که برجستگی های آن سیاست ها و تاکتیک های به ظاهر موفق تا آخرین لحظه را اصل می گیرند و به ادامه آن اصرار می ورزند و کسانی که فاجعه را اصل می گیرند و رهبری وقت حزب را به خاطر نابودی تشکیلات حزب و همچنین مشارکت در برپایی وضعی که بدان دچاریم مسئول می شناسند و به سختی حاضر ند نکته مثبتی در آن مبارزات بیابند.

مشکل از تاریخ نیست، از ماست. همین دوگانگی را عینا در مورد اتحاد شوری و سقوط اردوگاه سوسیالیستی سابقا موجود نیز داریم. عده ای عظمت ساختمان نظام سوسیالیستی را چنان برجسته دیده و فکر کرده اند سقوط دردناک آن اردوگاه یک اشتباه کوچک است و در مثلا انتخابات بعدی کمونیست ها قدرت را در دست می گیرند و آن نظام را دوباره و به همان شکل برپا می کنند و به همین دلیل هرگونه انتقاد از آن دوران را برنمی تابند. (برای من جالب است که حتی به مصوبات خود حزب توده ایران در این مورد هم اعتنایی ندارند.)

و از سوی دیگر با کسانی روبرو هستیم که آن تلاش عظیم هفتاد ساله را یک انحراف و ضربه به مارکسیسم تلقی می کنند؟! و یا از آن نتایجی می گیرند که انسان جدا متحیر می شود- بگذارید مثال نزنم همه می دانیم دیگر. (من به دوسوی افراط و تفریط اشاره می کنم، وگرنه بخش بزرگی از مبارزان به خوبی از ماهیت بحث آگاه اند.)

مشکل همانطور که گفتم مطلق گرایی است. بسیاری از عزیزان ما توانایی درک پدیده های دوگانه را ندارند. ذهن آن ها پر از یا... یا است. آن ها عقل، علم و خرد را اساسا منطبق بر چنین یا .... یا هایی می دانند. حال آنکه واقعیت ها دوگانگی های حیرت انگیزی را در خود دارند که نادیده گرفتن آن ها ذهن ما را کور می کند.

روزی که این دوگانگی ها را درک کردیم و از مطلق گرایی دوری جستیم و پذیرفتیم که آری طبری ها، جوانشیرها، کیانوری ها و برجسته ترین شخصیت های تاریخی حزب ما که شاید ما نظیری برای آن ها نداریم، درست همان هایی هستند که با اشتباهات مهلک خود حزب را تا مرز نابودی پیش برده اند، آری آن روز است که میراث داران واقعی راه آن ها می شویم و می توانیم بر بستر تجارب تاریخی بس ارزنده ای که به قلب و ذهن سپرده ایم، راه را ادامه دهیم.

تنها در چنین شرایطی است که تازه می توان نشست و دید چه کرده ایم. اشکال ها کجاست و چه باید کرد و قدمی بزرگ به جلو برمی داریم. من بازتابهای ارزشمندی از نمود این ویژگی ها را در حزب و جنبش کمونیستی و جنبش چپ جهانی می بینم. و به نظرم می رسد آینده ای روشن را در این راه پیش رو داریم. 

(کسی می گوید باز هم جواب درستی به نکات هاتف نداده ای...!!؟؟ می گویم : شاید پاسخی که شما می خواهید، پاسخ من نیست. صریح تر بگویم از دید من پاسخ مشکل را نمی توان در پلنوم شانزدهم و یا هفدهم جست. کل دیدگاه حزب و نه حزب ما، بلکه جنبش کمونیستی در آن دوران با دشواری هایی روبروست و بی دلیل نیست که در فاصله کوتاهی اردوگاه سوسیالیستی فرو می ریزد. به همین دلیل پاسخ را نه در پلنوم های قبلی بلکه در کنگره های دهم و یازدهم جستجو می کنم. می پرسید: کنگره دهم و یازدهم؟ مگر حزب توده ایران شش کنگره بیشتر داشته است؟

آری، درست فهمیده ای. پاسخ در آینده است و نه گذشته

نیروهای واپسگرا همیشه می خواهند آگاهی های ما را حداقل در همان سطح که هست نگه دارند و با تکیه به عواطفی که به حق نسبت به رفقای شهید خود داریم، جلوی پیشروی مان را سد کنند. نه حزب و نه جنبش کمونیستی به گذشته باز نخواهند گشت. به نظر من به زودی با چشم اندازی روبرو خواهیم بود که دوران ساز است. مادر آستانه تحول بزرگی به سر می بریم که لازمه ساختن جهانی صلح آمیز، آزاد، سرشار از عدالت اجتماعی است.

و ما جهان را / در لحظات چرخش بزرگ / تنش بزرگ / و لحظات سرنوشتی اش دیدیم .... (استاد طبری)


 

[i] http://asre-nou.net/1384/azar/8/m-jabari.html

دیالکتیک فاجعه در غیبت خانم/آقای واقعیت -3

دیالکتیک فاجعه در غیبت خانم/آقای واقعیت -2

دیالکتیک فاجعه در غیبت خانم/آقای واقعیت

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter