نویدنو:17/08/1391  

 

نویدنو17/08/1391 

 

 

همراه با« عمویی »،علیه حزب توده ایران
علی حیدری

سه‌شنبه  ۱۶ آبان  ۱٣۹۱

 

کمیته مرکزی حزب توده ایران (٣ مهرماه ١٣٩١، نامه مردم شماره 904) در هشدار باش مسئولانه ای اعلام نموده که : «توطئه نابودی فیزیکی و معنوی حزب توده ایران که با یورش دستگاه های امنیتی رژیم ولایت فقیه و یاری دستگاه های امنیتی امپریالیسم و عوامل آن در منطقه، در بهمن ماه ۱۳۶۱ آغاز شد و به دستگیری هزاران توده ای و جان باختن صدها تن از برجسته ترین رهبران و کادرهای حزبمان، در جریان فاجعه ملی کشتار زندانیان سیاسی منجر شد، هنوز با تمام توان ادامه دارد. تلاش برای ایجاد بدبینی و تفرقه در صفوف حزب، بی اعتبار کردن ارگان های رهبری، هجوم سنگین تبلیغاتی و یاری به انتشار نشریه های ضدتوده ای همچون راه توده“ و تلاش برای رهبر تراشی با بهره جویی از قربانیان شکنجه و در عین حال زمینه سازی برای ”حزب سازی“ در ایران، از جمله برنامه هایی است که باید با دقت و هوشیاری با آنها مقابله کرد». نگارنده مایل است از نگاه یک توده ای جهاتی از این هشدار را با خوانندگان این مقاله در میان گذارد:

 
راه توده وگرداننده آن
این نشریه بعد از «تسخیر» آن توسط اقای علی خدایی خود را وارث بلامنازع حزب توده ایران می شناسد ، مواضع حزب در دوران بعد از انقلاب و حضور رهبری حزب در ایران را بدون کوچکترین چون وچرا قبول دارد . همچنین بر این باور است که اقای خمینی همه کارهایش بدون اشکال بوده وان چه به نام او انجام شده در دوران بیماری وی و توسط دیگران و به نام او صورت گرفته است. نامبرده یک روز با رادیو پهلوی خواهان مصاحبه کرده و با انان نرد عشق می بازد ، روز دیگری نوشته های محافل امنیتی را در نشریه مورد تشویق فرار داده و زمانی دیگر بطور ضمنی مهدی پرتوی را تبرئه میکند. ایشان ارگانهای رسمی حزب را به رسمیت نشناخته  واز انان با عنوان» نامه مردمی ها» نام می برد. وی مبلغ اشتی طبقاتی بوده واگر امکانی یابد به نام حزب در جلسه «احزاب برادر »شرکت می کرد. وی با محافل مشکوک ارتباط داشته وبرای هرکدام از این ارتباطات توجیهی می تراشد. از نظر او نبرد "که بر که" تا امروز ادامه داشته و ادامه دارد. او هیچ باوری به برنامه مدون حزب ندارد . از نظر علی خدایی و تیمش وظیفه سازماندهی مجدد توده ای ها بر عهده آنان است و لاغیر. رهبری حزب مکررا در این مورد هشدار باش های لازم را داده است.

 
همکار قدیمی  او آقای فرهاد عاصمی، در سایت خود به نام) توده ایها) هر از گاهی اندک اطلاعاتی را بروزداده که قابل تامل است .ایشان می نویسند :«علی خدایی آرشیو نشریه راه توده دوره دوم را از خانه من دزدید و به انتشار غیرمجاز آن ادامه داد... » وی می افزاید «علی خدایی کماکان مدیون پاسخ دیگری هم به توده ای ها می باشد. پاسخ به این پرسش که با کدام گذرنامه از خانه حزبی در شهر پراگ ، پس از فروپاشی چکسلواکی،  با همسر و کودکانش به ایالات متحده سفر کرده، وماه ها در این کشور به چه کاری مشغول بوده و سپس با چه گذرنامه ای به کشور اتریش وارد شده و به عنوان پناهنده سیاسی اقامت گزیده است؟»

آقای فرهاد عاصمی در همین مورد اطلاعات مهم دیگری را در اختیار ما می گذارد که باید به آن اهمیت فراوان داد. او اشاره به مقاله ای  دارد که بنام زنده یادکیانوری به راه توده ارسال  شد. مقاله با «صغرا و کبرا» می کوشید به اصطلاح ثابت کند که وظیفه حزب توده ایران دفاع از جمهوری اسلامی می باشد.این نامه در آرشیو دزدیده شده موجود است.ایشان ضمن اشاره به اطلاعات ولو اندک، به  موضوع دیگری نیز می پردازد که توجه به آن اهمیت به سزایی دارد . او می نویسد: «بعد از دریافت ارزیابی زنده یاد کیانوری از شرایط سال ١٣٧٣ ایران و ادامه ارسال مقالاتی دیگر از طرف او، یک نامه نیز به راه توده رسید». نامه «آ-ک » موقعیتی که بلافاصله توسط رفیق گرامی علی خاوری، هنگامی که نگارنده، نوشتار دریافت کرده را پیش از انتشار در راه توده ، در دیداری در برلین در اختیار او گذاشت، تشخیص و نسبت به آن هشدار داده شد. رفیق خاوری ارسال نوشتار را توطئه وزارت اطلاعات ازیابی نمود.

 
نگارنده این سطورمعتقد است که توطئه های مکررو پر دوام از جانب وزارت اطلاعات برای نابودی حزب توده ایران وجود داشته ودارد. اما این بار با شکل وشمایل« راه توده »که خود را در زیر پوستر های رفقای جانباخته استتار می کند تا چهره ریا کار  و دروغگوی خود را پنهان نماید.


توصیف درستی را رفیق کریم کریمی ازآقای علی خدایی ونشریه ضد توده ای او  بیان می کند این رفیق می نویسد: «نشریه"راه توده" کارهمان "چشم بند"ی را می کند که توسط سپاه و دار و دسته عسگراولادی و لاجوردی و به اجازه و فرمان شخص خمینی به چشم توده ای ها و دیگر مبارزان راه آزادی در زندانهای ماقبل تاریخ جمهوری اسلامی بستند که هیچ جا و هیچ کس را نبینند»

آنچه من در طول این بیست سال اخیر شاهد آن بوده ام اینست که  علی خدایی  این علمدار پیرو  ولی فقیه در «راه توده»، دائماٌ حزب را زیر ضربه گرفته است.ایشان همه مدافعان حزب را زیر ضرب  برده ، با این هدف که صدای واقعی حزب را تضعیف سازند
آقای علی خدایی در مقابله و مبارزه بر علیه حزب توده ایران! چرا وبه چه دلیلی ؟
همسر رفیق شهید فرج الله میزانی (جوانشیر) که خود مدتی در زندان بوده ،در باره دستگیری و حضور اقای علی خدایی در زندان از زبان رفیق جوانشیر می گوید: من در ملاقات خصوصی به او گفتم "شنیده ام که بابک (نام مستعار علی خدایی) فرار کرده است،او چشمانش را گرد کرد وگفت او را در زندان با من روبرو کرده اند و او در زندان بوده است و حتی از گفتار من ناراحت شد." آیا شهادتی صریح تر از این می تواند برای رفقای حزبی ما مورد استناد قرار گیرد؟ آیا تجربه نفوذ عباس شهریاری و ضربات و اشتباهات ناشی از رفتار محمد مهدی پرتوی برای ما کفایت نمی کند تا ما را به اقدامات نشریه راه توده وهدف های پیدا و نهان آن آگاه  سازد؟

در ایران، امروزه بحث در باره تاریخ چپ و نقش نیروهای سیاسی و از جمله حزب توده ایران در گذشته و حال، نه بر پایه ادعاهای دروغین در «یادمانده های» جیمزباند ایرانی، بلکه بر پایه تحلیل و درک مارکسیستی تحولات ایران است ، (حزبی) که در حال حاضر نمود بیرونی داشته و نشریه ارگان (حزب) را منتشر می کند و در محافل بین المللی و رسمی سخنگوی مواضع تنها حزبی است که نام حزب توده ایران را بر خود داشته و دارد ، ودر میان فعالان جوان،جایگاه وسیعی را در اختیار دارد .
آقای علی خدایی تا به امروز به هیچ یک از پرسش های مطرح شده پاسخ نداده و به جای آن با شلاق وزارت اطلاعات شبانه روز و بی وقفه به جان حزب افتاده تا نشان دهد و بگوید حزب توده ایران وجود ندارد و آنهایی  که این حزب را منحل کرده اند ،اقدامی به جا انجام داده اند. و کسانی که تحت عنوان حزب توده ایران فعالیت می کنند، تنها «نامه مردمی» اند وبس، نه حزبی دارند ونه سازمانی (!).

این همان چشم بندی است که در سالهای 60 تا 67 به چشمان توده ای ها در "بند" می بستند تا هیچکس و هیچ چیزی را نبینند، ایشان (آقای خدایی و تیمشان) می خواهند همان  چشم بند را  به چشمان توده ای ها و مردم ببندند، که ایران و جهان امروز را نبینند واز حقانیت همرزمان خود همچون رفقا رحمان هاتفی، ابوتراب باقر زاده ، تقی کی منش ، عبدالحسین آگاهی ،نیک آئین ،ذوالقدر، حجری و صد ها توده ای دیگر که قهرمانان شکنجه گاه های رژیم ولایت فقیه هستند،بی اطلاع بمانند.

 
آن ها با پایمردی های خود و نثار جانشان پرچم مبارزه کمونیست های ایرانی در مجموع  و حزب توده ایران را بویژه، برافراشته نگهداشتند.  «راه توده»  وگردانندگان گردن نهاده اش به حکومت اسلامی ،بنا را بر آن دارند که تا مرز ها مخدوش بماند وبه جای قهرمانان واقعی ، تحت نظر ماندگان ،جای گزین گردند!

نگارنده اطمینان دارد که رفیق محمد علی عمویی می داند که رفیق باقر زاده چگونه توطئه رژیم را برای وادار کردن خویش به حضور در مقابل دوربین های تلویزیون  نقش بر آب کرد. نگارنده از این که  آقای علی خدایی وتیمش، رفیق محمد علی عمونی را با نلسون ماندلا مقایسه می کنند تعجب می کند، چرا که نلسون ماندلا  30 سال به حزبش  وفادار ماند و هرگز با اعلام انحلال آن به رژِیم نژادپرست خدمت نکرد! آیا نشستن عمویی در کنار ری شهری در دادگاه نظامیان حزب توده ایران را به یاد دارید؟ به یاد می آورید که قهرمان ملی ایران، رفیق خسرو روزبه، در دادگاه نظامی چه گفت ؟ :«مردن به هر حال ناگوار است به ویژه برای کسانی که صاحب عقیده هستند و قلبشان آکنده از امید به آینده، امید به آینده روشن و تابناک است. ولی زنده ماندن به هر قیمت و به هر شرط نیز شایسته نیست، زیرا هرگز راه نباید هدف را منتفی سازد. اگر زنده ماندن مشروط به هتک حیثیت، تن دادن به پستی، گذشتن از آبرو، پا نهادن برسر عقاید و آرمانهای سیاسی و اجتماعی باشد، مرگ صد برابر شرف دارد. چرا انسانی که بیش از دو ثلث از زندگی خود را با مرارت و سختی ولی در عین حال با تلاش و کوشش شرافتمندانه به خاطر انسانها گذرانده است، از مرگ بترسد؟ هر کس وظیفه تاریخی مشخصی دارد. عباسی وظیفه داشت بمیرد و حرف نزند، ولی من وظیفه دارم بمیرم و از مقدسات حزبم دفاع کنم. افتخار من این است که به وظیفه و ماموریت تاریخی خود عمل کرده ام .»این است سخن قهرمان حزب توده ها نه آن ادبیاتی که امروز در دفاع از رفیق عمویی بکار گرفته می شود:«ایران عمویی ، عمویی  ایران» که یاد آور « ایران رجوی ، رجوی ایران» است وباقی قضایا
 
حزب توده ایران محصول این فرد ویا آن فرد نیست.شخصیت های سیاسی حزب ،محصول حزب توده ایران اند ،آن هم در آن لحظاتی که بقول شادروان رفیق احسان طبری زودتر از مرگ خود  نمرده باشند

 
از زاویه دیگر،فرض را بر آن گیریم که رفیق عمویی ، بنا برگفته علی رضا جباری«اسطوره» است آیا این به معنی آن است که او مصون از خطاست؟آیا اینجا و آنجا نمی توان رفتار ایشان را نقد کرد؟ اگر عمویی غمخوار حزب توده ایران است، چرا در این شرایط وانفسا، بجای دفاع از حزب توده ایران(آنچه که در حال حاضر نمود بیرونی دارد ونشر یه ارگان را منشر می کند ودر محافل بین المللی ورسمی سخنگوی مواضع تنها حزبی است که نام حزب توده ایران را برخود دارد ) میان پیامبران « جر جیس » را یافته و «تمام قد پشت راه توده ایستاده است». آیا این است معنی ومفهوم اسطوره بودن؟آیا رفیق عمویی نمی داند نظر حزب توده ایران نسبت به علی خدایی چیست؟ دلیل تبرئه ی  علی خدایی  از طرف رفیق عمویی را چگونه باید تعبیر وتفسیر نمود؟ آیا می توان پرسید که چه توصیه هایی در کار است؟ آیا رفیق عمویی نمی داند که آقای علی خدایی با شهبازی، هماهنگ با یک دیگر حزب را زیر ضربه گرفته اند؟ از رفیق عمویی باید پرسید با آن لیست ملاقاتی که تهیه کرده بودید وهنگام اقامت سه ماهه خود در اروپا ،ضد حزبی وحزبی را تشخیص ندادید؟ کدام یک از آنانی را که ملاقات کردید، حتی از یکی از سیاست های کنونی حزب توده ایران حمایت می کردند تا خود را توده ای قلمداد کنند؟ آیا همه آن واقعیات  انکار ناپذیر ی که خود بهتر از دیگران می دانید را، می توان  «خصومت » نامید؟

در شرایطی که سخنان آذر جوانشیر علی خدایی را به مخمصه انداخته است،  حمایت شما رفیق عمویی، از بی هویتی ایشان چه معنایی می تواند داشته باشد؟ رفیق عمویی ! تبرئه علی خدایی از سویی وعلیه نظریات رفیق جوانشیر بودن از سوی دیگر برای نگارنده این سطور قابل فهم نیست .با اینکه سخن فراوان است ،آیا  این رفتار ،مواضع شما را  در مقابل خط مشی کنونی حزب و رهبری آن نشان نمی دهد؟ این زخم نیز بر روی زخم های دیگر در دل خیلی ها افزون خواهد ماند ! انتظار از شما چنین بود که دست کم آن چیز هایی را که در زیر شکنجه گفته  بودید، بصورت آشکار با یک بیانیه ویا اطلاعیه تکذیب می کردید وبه مردم ایران می گفتید که چه بلا هایی بر سر رفقای ما آوردند

با این نقل قول از نوشته رفیق احمد سپیداری به این نوشته پایان می دهم: «اما رفیق عمویی هیچگاه اعلام «انحلال» حزبش در آن جعبهٔ جادو را رسما پس نگرفت و حزب توده ایران و رهبری رسمی و برآمده از کنگره اش را که به شکلی معجزه آسا موفق شد از پس آن فاجعهٔ دردناک و کارشکنی های ده ها بارهٔ نارفیقان نیمه راه، بقای حزب را حفظ کند، به رسمیت نشناخت. او در تمام این سال ها اخبار ارتباط و پیوندش با محافل انحلال طلب پیرامون حزب را تکذیب نکرد و ارتباط با بسیاری را به یک ارتباط حتی ذهنی و قلبی با حزب ترجیح داد. نمی توانم نادیده بگیرم که او در تمام این سال ها مواضع شخصی خودش را با تابلویی از حزب تودهٔ ایران عرضه کرده است، در حالی که مطابق آموزش هایی که خود او به ما می داد و در هیچ نوشته ای هم آن ها را کهنه و فرسوده اعلام نکرده، نمی تواند سخنگوی حزب تودهٔ ایران باشد و موظف است هربار که سخن از حزب می گوید گوشزد کند که حزب تودهٔ ایرانی وجود دارد که او دیگر سخنگویش نیست و او یک شخصیت سیاسی منفرد است که نظرات خودش را دارد. او در تمام این سال ها به رسانه های مشارکت کننده در تبلیغات ضد توده ای، فرصت داد به مخاطبان خود به دروغ بقبولانند که از حزب توده ایران چیزی جز ایشان و افرادی پراکنده باقی نمانده است- که حزب تودهٔ ایران حزبی «منحله»!؟ است.


 

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter