نویدنو:05/01/1391  

 

نویدنو:05/01/1391  

 

چپ و معضل اتحاد!

خسرو صدری

 

با شدت گیری بحران مالی جهان وفرو نشستن غبارناشی ازیکه تازی های سوداگران و فروریختن اتحاد شوروی، اینک همپای رشد جنبش های خودجوش کشورهای سرمایه داری ، در بین ایرانیان طرفدار عدالت اجتماعی نیز، تحرکات تازه ای مشاهده می شود و بیش ازهرزمانی در دودهه اخیر، این روزها از ضرورت اتحاد عمل بین "چپ" ها سخن به میان می آید. چنین اتحادی، دشواری های زیادی پیش رو دارد که به باور من، مهمترین آن ها، از این قرار است:
بسیاری ازتئوریسین ها و روشنفکران سازمان های چپ کشورمان ، متاسفانه ، یا اعدام شدند و یا در سال های اخیر، بخاطرعدم اعتماد به نفس و شرمندگی ناشی از ناکامی ،بیرق عدالت درآستان لیبرالیزم، برزمین افکندند ودر ته صف ، با اقتدا به قبله کاذب "دمکراسی" و"آزادی" ، به نمازایستادند .بسیاری دیگر هم خانه نشینی و انزوا برگزیدند. باتوجه به این سرگذشت تلخ است که علی رغم سابقه چندین دهه ای مبارزه این گونه احزاب و سازمانها در ایران، امروزنیروهای جوان و مشتاق ادامه چنین راهی، با سردرگمی و بلاتکلیفی دست به گریبانند و ارگان و افرادی که توانایی بسیج وهدایت آنها را، به لحاظ نظری و تشکیلاتی داشته باشد، عملا وجود ندارند.
مضحک ترین کلاهی که در غیاب نظریه پردازان جنبش چپ ، عوامل ابرقدرت به کمک رسانه هایش ، سعی می کنند تا با بهره گیری ازرفتار خشونت آمیز ج.ا.ایران با منتقدین، بر سر هواداران این جنبش گذارند، آن است که آمریکا وناتو را به عنوان اصلی ترین آماج مبارزه تمام نیروهای مترقی جهان، در راستای ایجاد جهانی چندقطبی، ابتدا به پشت صحنه رانده وپس از آن که مبارزه با ج.ا را به عنوان معیار سنجش چپ ومترقی بودن، به آن ها قالب کردند، آنگاه با دست و دهانی گشاده ،برگ های" بمباران بشر دوستانه!" خود را بر زمین زنند . نتیجه جالب بدست آمده ، آن است که نئوکان ها، نه راست ترین، که بخاطر تلاش برای نابودی ج.ا.ا، "چپ ترین!" نیروی حال حاضر جهان به شمار خواهند آمد. درست مانند سازمان مجاهدین خلق، که آنقدر"چپ"ه شده اند که اسرارنظامی وملی کشور را هم ، برای تسهیل اقدامات نظامی ، به همین "نئوکان های چپ!" و هم فکران اسرائیلی آن ها تحویل می دهند. توجیهات درون تشکیلاتی شان البته می تواند این باشد که:آمریکا ج.ا را سرنگون می کند ولی ما به قدرت می رسیم.زیرا آمریکا پس از فروپاشی شوروی، کارت های"شاه" خود را دور ریخت و امروز دچار بحران "جریان سازی" در ایران شده است!
تحلیل ها واعلام مواضع نامدارترین گروه چپ کشور، فدائیان اکثریت، نیز به صورت آشکار، از بررسی نظم جهانی وعاقبت نکبت بارتثبت هژمونی آمریکا، خالی است. این که چه عواملی توانسته است این سازمان را چنین ارزان و راحت ،با نشاندن در قطارایستگاه مقابل، درست در جهت عکس، به سمت حمایت از نیروهای ناتودرتجاوزبه لیبی وپشتیبانی از بمباران احتمالی سوریه و ایران بکشاند، هرچند مهم است ولی مهمتر نتیجه آن است که هواداران "عدالت اجتماعی" را از این سنگرتا دیروزامید بخش، ناامید ساخته است. سازمان های دیگرنیز، با وجود آن که هرکدام بخشی از نیروهای عدالت خواه را پیرامون خود نگاه داشته اند، ولی دورنمایی برای از سرگیری فعالیت های موثر، پیش رو ندارند.
باوجود اهمیت مسائل نظری،این بسیج تشکیلاتی است که در کار سیاسی حرف آخر را می زند.برای روشن شدن این مورد نیز بازمی گردیم به مجاهدین خلق: - نشریه مجاهد شماره اول بعد از انقلاب، از آیت الله خمینی به عنوان " سمبل شرف و مردانگی که هر چند قرن یک نفر اینچنین زاده می شود"، نام می برد؛- مجاهدشماره 4 ، ترور آمریکایی ها، پیش از انقلاب را، از افتخارات این سازمان می نامد؛- مسعودرجوی در سخنرانی برای انتخابات ریاست جمهوری می گوید که در صورت انتخاب شدن،با سیاست های امپریالیسم وحقوق بشرش مبارزه خواهد کرد؛ -بعد از اشغال سفارت، سازمان اعلام کرد که همه نیروهایشان را برای مبارزه با امپریالیسم وصهیونیسم در اختیار رژیم می گذارد ولی دوسال بعد خود رژیم را عامل امپریالیسم معرفی می کند ؛ به عراق در حال جنگ با ایران پناهنده می شوند وبا هموطنان خود می جنگند، انقلاب "ایدئولوژیک" وآن افتضاحاتش را به پا می کنند ودست آخر، همنشین بدنام ترین چهره های سیاسی آمریکا می شوند. آیا به آب دادن هرکدام از این دسته گل های اینچنین بدبو، به تنهایی برای اعلام ورشکستگی سیاسی یک سازمان کافی نیست؟ ولی می بینیم که تنها به یمن حفظ تشکیلات، این سازمان همچنان به دادو ستد های سیاسی خود ادامه می دهد.مجاهدین تنها در شهر کوچک ما در آلمان، برای هرجلسه سخنرانی بانو، حتی درآن سر دنیا، یک اتوبوس سیاحتی روانه می کنند. ولی آن گونه که شاهدیم ، زیر باربحث نظری وسیاسی با هیچکس نمی روند.زیرا می دانند که با آن "سابقه درخشان"، همان به که بازار"بسیج نظری" را تعطیل نمایند و به وسیله "منکرالمجاهد"ها یشان، با بزرگنمایی جنایات رژیم ، عجالتا به آماده ساختن شرایط حمله نظامی به ایران، اکتفا نمایند . همان کاری که عوامل آمریکا، با ژست های حقوق بشری و حتی از موضع "چپ"، انجام می دهند.
بسیاری شاید براین باور خوش باشند که وقتی بر تعداد "چپ"ها روز به روزافزوده می شود ، متشکل کردن آن ها نیز کارآسانی است. آن هاشاید ندانند که هرآجربنای تشکیلات، به زحمت گذاشته می شود ولی آنگاه که سربرآسمان سایید، با زمین لرزه خفیفی هم ممکن است فروریزد.همچنین، در شرایط کنونی، تشکیلاتی شانس ادامه فعالیت دارد، که دردریای توفانی سیاست، قایق خود را برکشتی قدرت ها، بکسل کند.امروز درسیاست، پول، تبلیغات و دروغ ، میدان داری می کند. با صداقت می توان در این میدان وارد شد ولی با فریب باید باقی ماند. درست بدین خاطر است که انقلابیون و آرمان خواهان دیروزمیهنمان ، در شرایط امروز جهان، یا اکثرا سردر گم ومنفعل می شوند و یا آنان که خود را "پری رو" پنداشته اند ،برای گریزاز "مستوری" در این بازار مکاره، تتمه شرافت دوران انقلابی شان را هم به ثمن بخس، با تف سربالا و اظهارندامت های سرمایه دار پسند از عدالت خواهی ، به ارباب قدرت می فروشند. شاید جنبش هایی چون "اشغال وال استریت" ، سرآغاز حرکت های مردمی، با تکیه برکمک های خود مردم باشد. که اگر چنین شد، می توان به باز شدن جبهه ای امیدوار بود که کنشگران آن نه مانند رجاله های عالم سیاست، با فریب وماسک به راهزنی اعتماد مردم، بلکه با صداقت وراستی ، به مبارزه برای بازپس گیری حقوق خود، مشغولند.
مساله دیگر استنباط گوناگونی است که از چپ ها در موردمبارزه و اهداف آن ارائه می شود. به اعتقاد من، در حال حاضراین اهداف می بایست با احتساب کلیه گرایشات طرفدار"عدالت اجتماعی"، و نه درچارچوب یک ایدئولوژی ویا منافع طبقاتی خاص، تعریف شود. بخش بزرگی ازجنبش های اعتراضی امروزجهان را طبقات متوسط درحال نابودی، تشکیل میدهند. گلوبالیزاسیون و سرمایه داری "وال استریتی"، نیروهای متخصص وآموزش دیده را نیز به سرعت ، به سمت دره تهیدستی می راند. احزاب پیشرو، سیاست های مبارزه خود، در مقابل چنین "جهانی شدن"ی را، با در نظر گرفتن متحدین عینی و نه برداشت های کلیشه ای ازتعاریف کلاسیک، تنظیم می کنند. این کاریکاتور"مارکسیسم" است که برخی از آن چنین برداشتی ارائه می دهند که امحاء اقشار میانی ، به نفع طبقات زحمتکش خواهد بود. این همان تحلیل "امام زمانی" است که می پندارد:خرابی چون که از حد بگذرد آباد می گردد.
آمریکا وجمهوری اسلامی، در رویارویی های خود، هرکدام در پی یارگیری و جریان سازی در بین محافل روشنفکری ایران هستند. با وجود آن که این دو،از پیچیده ترین شیوه ها در این رویارویی بهره می گیرند، ولی تشخیص ورویت جریانات همسو و کبک های سر در برف فرو برده، بدون چشم های مسلح نیز امکان پذیر است. به نظر من، "چپ" های ما اگر بخواهند در حال حاضر ، بجای مشغولیت عبث "هم زدن هلیم حاج عباس"، درفکر پختن آش خود باشند، می بایست پیوند هرچه نزدیک تری با حرکت های مردمی جهان ، ازجمله همین "جنبش اشغال وال استریت" برقرارکنند. درهمه جای جهان، تنها طرفداران واقعی عدالت اجتماعی هستند که آن چه را درسردارند ، با افتخار، بدون ابهام و حتی مصلحت گرایی ، بیان می کنند. نه چون مشتاقان هژمونی آمریکا ،که با ادعای دروغین طرفداری از دمکراسی وحقوق بشر، رندانه چشم بر جنایات اومی بندند وهم زمان برای قربانیان رژیم های مخالفش اشک تمساح می ریزند ،
با این حال ،گره کار در اینجاست که آرمان انسانی را چگونه می توان درمجاورت آلودگی های سیاسی، حراست و ترویج کرد؟

http://khosro-sadri.blogspot.de/

 سرچشمه : ای میل دریافتی

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter