نویدنو:04/09/1390  

 

 نویدنو  04/09/1390

 

 

  نوشتارخوانندگان برمقاله مدل لیبی

نوید نو : پس از انتشار مقاله مُدل لیبی!؟  نوشته سرکار خانم مریم جزایری در تارنگاشت وزین اخبار روز بحثی در قسمت نظر های خوانندگان در گرفته است که به نوبه بسیار خواندنی است . این بحث ها را یکی از رفقای نوید نو جهت انتشار در اختیار ما گذاشته است. ضمن سپاس از ایشان ، نظر شما خوانندگان گرامی را به این نوشته ها جلب می کنیم . توجه کنید که تاریخ نوشته ها از پائین به بالا است .

 

از : نامی شاکری

عنوان : " بوی کباب کبوتر صلح "
خانم پرتونوری علای عزیز!
اول : من شما را نمی شناسم . فقط برخی از آثار قلمی تان را در همین سایت ها دیده ام و گاه به تناسب عقل، کامنت هایی هم ذیل متن هایتان گذاشته ام . هم از آن متن ها و هم از این "هم کامنتی" ذیل متن خانم جزایری عزیز ، می توانم حدس بزنم که شما در این سی و سه سال هیچ تغییری نکرده اید و احتمالا از اینکه جزو " ما که از اول همین را می گفتیم " هستید ، برخود می بالید! اما درست برعکس شما ، زندگی در معرض بلایای انقلاب ، جنگ ، ترور، زندان ، فقر ، خشونت ، خیانت و مصائبی از این دست ، من و دوستان مرا به عنوان کمونیست ، بسیار تغییر داده و به گمانم مهندس موسوی و دوستانش را هم به عنوان "اسلامیست"! هر دو دانسته ایم که "دنیا "نه به میل و اراده ما می گردد که میل و اراده ما را می گرداند! من در این موضوع ، تردید جدی دارم که اگر سکان مدیریت جامعه در سال ۵۷ به جای آقای خمینی به دست نیروهایی دیگر می افتاد ، عاقبت خیلی بهتری می یافتیم . چرا باید فکر کنیم که "توسعه نیافتگی"، آثارش را فقط در آقای خمینی و "اسلامیست " ها نشان می داد و مثلا کمونیست ها ، دولتی مثل پل پت نمی ساختند یا ملی گراها دولتی مثل سادات یا مبارک؟ چرا خیال می کنیم این "فهم دمکراتیک" امروزی ،از اول در همه مان بوده ؟ همین حالا ، در میان مباحثی با این همه اهمیت و در پس آنهمه تجارب ، برخورد شما هنوز برخوردی فرقه گرایانه است و از "اسلامیست های شیعه" حرف می زنید ؟راستی ، "کشتارهای بی محاکمه مخالفان سیاسی و عقیدتی و مذهبی" در ایران را اول که شروع کرد ؟ فاجعه ی شریف واقفی را که فراموش نکرده اید؟چرا عاملان آن فاجعه می توانند امروز منادیان آزادی و دمکراسی باشند اما مهندس موسوی و خاتمی نباشند؟
دوم : اگر شما ، کمی ، فقط کمی در احکام ازلی و ابدی تان تردید می کردید ، از رفتار و مواضع مهندس موسوی (و همراهانش) در این سه سال به نتیجه ای غیر از "خمینی و خط سیاهش" می رسیدید.بی آنکه نیازی به انکار یا کتمان گذشته اش باشد یا بیم رهبر و قهرمان و قدیس شدنش! من هم مثل بسیاری دیگر ، در این سه سال و درست از روزی که به مصلحتی آقای موسوی ، جایگزین آقای خاتمی از سوی اصلاح طلبان شد و مفهوم "سبز" شکل گرفت ، بر این هدف کوشیده ام که ویژگی های این جریان و اشتراکات آن با اهداف "دمکراسی و عدالت خواهی" را کشف، تبیین و ترویج کنم . سعی کرده ام در این اغتشاش خطوط و مواضع ، عمده را از غیر عمده ، اصلی را از فرعی ، بی طرف را از دشمن ، دشمن را از دوست ، دوست را از متحد و متحد را از رفیق و همراه بازشناسم و شگفتا که در این میان ، بسیاری از آن "اسلامیست"را همراه مردم ایران یافته ام و بسیاری از غیر "اسلامیست ها" را در مقابل مردم و درست بر عکس شما می اندیشم که این،"ما" نیستیم که با مهندس موسوی "اسلامیست"همراه شده ایم . این ، او ست که همراه "ما" شده است و این اتفاق فرخنده ای است. نگاهی اجمالی به سند "دولت امید" ، هجده بیانیه ی اش تا هنگامی که آزاد بود و نزدیک به ده مصاحبه اش در مناسبت های مختلف ، این ادعای مرا تایید می کند . این دفاع از یک همراه در راه سبز امید ، قطعا به این معنی نیست که در فردای آزادی (که چندان دور و دیر نیست) مهندس موسوی و دیگرانی که از فردای انقلاب در ایران عهده دار مسئولیت های حکومتی بوده اند ، مورد سوال واقع نخواهند شد. حتما خواهند شد و تکلیف مقصر و قاصر و خائن و خادم حتی المقدور روشن خواهد شد. اما بنا نیست که گناه "انقلاب" و "توسعه نیافتگی " را به پای این و آن بنویسیم .
سوم : اما آنچه که از "آغاز انقلاب" به خاطر من آورده اید ، تمام خاطرات من از انقلاب نیست و البته در این مجال کوتاه نمی توانم از خاطراتی دیگر با فرزندان مان بگویم ، جز این که ، اگر " فهم" ما از انقلاب ، به هزینه ی یک انقلاب بدست نمی آمد ، حتما امروز روزگاری دیگر داشتیم . از این رو ترجیح من آن است که در این چند سطر به یاد شما بیاورم که انقلاب ، حاصل واکنش یک "جامعه "ی بیمار و ناامید به حل مسائل و بحران های تلنبار شده است . درست مثل واکنش یک "فرد" مجنون به مسائل زندگی شخصی اش . از آن همانقدر انتظار "خیر" می توان داشت که از این! انقلاب را هیچکس انتخاب نمی کند. انقلاب بر سر "همه "آوار می شود. "بالایی ها" که معمولا از مسببان بروز و تشدید این بیماری هستند برخی از مهلکه می گریزند، برخی گرفتارش می شوند اما پایینی ها بی تردید تماماگرفتار می شوند و تا سال های سال با عوارض آن درگیر می مانند. در این میان ، بدا به حال مردانی و زنانی که با ادعای"آباد کردن دنیا و آخرت مردم"، به حساب اراده ی " انقلابی"، به مردم درباغ سبز نشان می دهند و از قواعد عینی طبیعت و زندگی سر باز می زنند. فرقی هم نمی کند که به قول شما "کمونیست"های استالینیستی، تروتسکیست، مائوئیست، انور خوجه ای و...، از "همراهان معتبر" خمینی و خط سیاهش " باشند یا امثال بختیار و سایر دوستان شما که من نمی شناسمشان.
"
انقلاب" ایران بسیار پیچیده تر از آن است که در این سطرها به تحلیل آید ، اما نکته ی دیگری که مایلم بر آن تاکید کنم ، نقش روشنفکران و نیروهای آگاه (اعم از تشکیلاتی یا آزاد) در مدیریت مصائب پس از انقلاب به ویژه "خلاء قدرت " ناشی از فروپاشی نظام سابق و شکل نگرفتن نظام جدید در کشوری مثل ایران است . پادشاه سابق ایران در سال های آخر ، مضمونی را تکرار می کرد که چندان بی راه هم نبود اما خودش درک درستی از آن نداشت . او می گفت " اگر من بروم ، اینجا ایرانستان خواهد شد." البته منظورش "طمع و توطئه کمونیست ها و اتحاد شوروی "بود نه گسیختگی ناشی از فروریزی نظام توتالیتر و قدرت قاهرش . درست آنچه که ما در خلاء قدرت پس از فروپاشی نظام پادشاهی دریافتیمش و بدتر از آن ، جنگی که تمام موجودیت "ما" را به چالش کشید. در یک جامعه ی عقب مانده و در فقدان نهادهای مدنی و تشکل های سیاسی فعال که به برکت سیاست تک صدایی و توتالیتر "اعلیحضرت همایونی" و با حزب رستاخیز از سال ۱۳۵۳ به جامعه تحمیل شده بود ، خیال می کنید در فردای سقوط نظام پادشاهی ، "فرانسوا میتران "رئیس دولت ایران می شد؟
کشور انقلابی درست مثل خانه آتش گرفته است . کشور انقلابی که دچار "جنگ تحمیلی " هم باشد مثل آن خانه ی آتش گرفته ای است که دزد هم به آن بزند! در تلاش برای فرونشاندن آتش و گریزاندن دزد و نجات گرفتارشدگان ، نمی توان آدم ها را به کمونیست و اسلامیست و غیره تقسیم کرد. کار نادرستی که بسیاری از مدیران ایران فردای انقلاب در آن روزها کردند و نیروهای دمکراتیک و ترقیخواه از جمله کمونیست ها با تمام قوا مخالفت کردند. بله مخالفت! در تناسب قوای آنروزها و مقام و منزلت آقای خمینی در ساخت سیاسی ایران انقلابی لابد به یاد دارید که مخالفت چه هزینه ای داشت.(به مخاطبان جوانمان می گویم که در آن روزها برای بستن روزنامه ای لازم نبود که همین مراحل ظاهری امروز طی شود. آقای خمینی در دوکلمه می گفتند "من دیگر روزنامه آیندگان نمی خوانم " و روزنامه آیندگان به هوا می رفت !
"
اسلامیست ها" در سی و سال پیش با رویکرد فرقه ای به دنبال حل مسائل ایران رفتند و شما هم امروز مخاطبان را به چنین رویکردی فرا می خوانید : " این اسلامیست است . آن یکی کمونیست استالینی ، دیگری همکار خمینی و...." راستی خانم نوری علاء می دانید که با کنار گذاشتن اینهمه ، کسی نمی ماند که ایران را بسازد ؟ مگر "دست غیب؟ "

چهارم : اما در باره ی آن "ضدیت با امپریالیسم " : اولا ، "گفتمان ضد امپریالیستی " ما هنوز اعتبار دارد و تا وجود مناسبات امپریالیستی در جهان ، معتبر خواهد بود. این گفتمان ، اگر در سی و سه پیش ناظر به تجربه ی کودتای ۲۸ مرداد و کودتای شیلی و جنگ ویتنام و... و محدود به روشنفکران و نیروهای ترقیخواه بود ، امروز ناظر به گستره ای وسیع در جهان است و به مردم کوچه و بازار در تمام منطقه و جهان تسری یافته . یقه ی ما را نگیرید که چرا در فردای انقلاب و سقوط پادشاه ، به امپریالیستم " گیرداده ایم " و هنوز ادامه می دهیم . یقه ی آنهایی را بگیرید که از اعتبار ارزش های دینی مردم سوء استفاده کردند و به نام "مبارزه بااستکبار" ، پنهان و آشکار با امپریالیسم ساختند و یقه همان امپریالیسم را بگیرید که در این سی و سه سال ، پنهان و آشکار از تمام نیروهای ارتجاعی در ایران حمایت کرد. ثانیا " : این دود و دمی که از آشپزخانه امپریالیسم در این روزها بلند است و اشتهای بسیاری از دارندگان شناسنامه ایرانی را (در ایران و خارج از ایران) به تناول کباب در بزم آزادی ایران تحریک کرده ، به واقع ، "بوی کباب کبوتر صلح است "! چندان به آن دل نبندید! با خوشوقتی به شما اطلاع می دهم که باز هم آن "همکاری نامبارک" تکرار خواهد شد ، این بار با چشمانی بازتر و درس های فراگرفته از مصائب این سی و سه سال برای تمام طرف ها !
۴۱۶۲۷ - تاریخ انتشار : ۲ آذر ۱٣۹۰       

    از : الف سحرآبادی

عنوان : برخوردهای شعای را کنار بگذاریم
جناب پرتو!
کمونیست ها، دمکرات ها، ملی ها و ملی مذهبی هایی که خط اتحاد و انتقاد با انقلاب برآمده از مردم - اگرچه به رهبری خمینی- را پیش گرفتند بسی موفق تر از کمونیست ها، ملی گراها و سلطنت طلبانی که راه مقابله با انقلاب را پیش گرفتند، عمل کردند. اگرچه همه چه از این سو و چه از آنسو در پیشبرد سکولاریزم، دمکراسی و سوسیالیسم مورد نظرشان شکست خوردند. آن ها حد اقل توانستند به سازمان ها و احزاب بزرگ تاثیرگذار در جامعه تبدیل شوند و افکار خود را در بین اقشار وسیعی از مردم نشر دهند.
فراموش نکنیم که در اوایل انقلاب خمینی و نیروهای اسلامی راست و میانه متحد او از پشتیبانی عظیم مردم برخوردار بودند و تاکتیک های سیاسی نمی تواند بدون توجه به توازن توجه به سطح آگاهی مردم و توازن قوا تعیین شود. در جنبش سبز هم مردم به خیابان آمده چه بخواهیم و چه نخواهیم در پشت موسوی و کروبی جمع شدند و آن ها را به رهبری مبارزات خود (اگرچه به شکلی متفاوت و غیر کارازماتیک) برگزیده اند. متاسفانه من و شما را بدین علت که مثلا روشنفکر تر و سکولار تر و دمکرات تریم جایگزین آن ها نکرده اند، چه باید می کردیم؟
۴۱۶۰۹ - تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣۹۰       

    از : ایرانی

عنوان : توضیحی برای پرتو نوری علا
اگر خاطرتان باشد در زمان بعد از سرنگونی رژیم پهلوی احزاب مختلفی با نگرش های سیاسی گوناگونی از شخص خمینی و حاکمیت تازه به قدرت رسیده حمایت کردند.
از جمله اکثر احزاب و سازمانهای به اصطلاح ملی و مذهبی مانند نهضت آزادی و جبهه ملی و حتی سازمان مجاهدین خلق که رهبران آن آقایان رجوی و خیابانی با شخص خمینی دیدار کردند و بعدتر او را اولین کاندید سازمانشان برای ریاست جمهوری اسلامی کردند.

از طیف به اصطلاح چپ نیز سازمان ها و احزاب متعددی از حاکمیت جدید حمایت و یا با داشتن انتقادهای از آن حمایت کردند.

البته تعدادی از همان ابتدا حاکمیت جدید را ارتجاعی ارزیابی کردند. بعد از مدتی البته تعداد بسیاری از همان حامیان به اشتباه خود پی برده و از حمایت از رژیم دست برداشتند که می توان از سازمان مجاهدین خلق و بخش اقلیت سازمان چریکهای فدایی خلق نام برد.

حزب توده و سازمان فدائیان اکثریت به حمایت خود از خمینی و جناح خط امام ادامه دادند و همصدا با رژیم از سرکوب نیروهای سیاسی مخالف حمایت کردند.

در مورد جنبش به اصطلاح سبز و قبل تر نیز شاهد حمایت بخش های از همین دو حزب و سازمان از امثال خاتمی و موسوی و کروبی بودیم که البته این بار حمایت آنها از موضع لیبرالیسم سیاسی می باشد تا رادیکالیسم ضد امپریالیستی!

مطمنا خواندن نظرات افرادی که همان شیوه حمایت از بخش های از نظام جنایتکار اسلامی را در پوشش اصلاح رژیم می کنند نشان می دهد که اینها متعلق به همان جریانات سیاسی می باشند که حزب خود را در خط ضد امپریالیستی امام خمینی می دانست و یا خواهان مسلح شدن سپاه پاسداران به سلاحهای سنگین و مرگبار بود.

شاید بیشتر احزابی که غرابتی با "چپ" نداشتند بیشتر از خمینی حمایت کردند و مسلما تعداد سازمانهای سیاسی که "چپ" بودند و با رژیم مخالف که مورد تعقیب و شکنجه و سرکوب رژیم شدند نیز بسیار بیشتر از آن است که شما با یکی کردن آنها تلاش در محکوم کردن کل نیروهای "چپ" کرده اید.

فراموش نکنید که لیبرالهای مانند مهدی بازرگان و بنی صدر مجریان حاکمیت جدید شدند و در بدترین شکل احزاب و سازمانهای مانند توده و اکثریت آتش بیاران معرکه شدند و نه مانند وزیران ملی و مذهبی که مجری سیاست های رژیم بودن (بطور مثال آقای بنی صدر خواستار آن بود که ارتشیان پوتین هایشان را تا سرکوب کامل کردستان از پا در نیاورند) که خود سزاوار نکوهش است اما قتل و اعدام هزاران فعال سیاسی چپ خود شاهد مخالفت بخش بزرگی از نیروهای چپ با رژیم فاشیست و جنایتکار اسلامی بود. خانم نوری علا شما بهتر است یک سوزن به خود بزنید و بعد یک جوالدوز به طیف های مختلف چپ که اعضا و هواداران آن سالها است که در خاوران زیر خاک توسط رژیم پنهان شده اند و خانواده های آنها حتی از رفتن به آنجا منع شده اند!
۴۱۶۰٣ - تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣۹۰       

    از : آشنا !

عنوان : لیبی‌ با نگاهی‌ متفاوت...
"
نوزده اکتبر خانم هیلری کلینتون بطور سری وارد تریپولی پایتخت لیبی شد و با عبدل جلیل ، محمد جبرئیل و علی طارهونی اعضاء اصلی (NTC ) با حضور خبرنگاران سخنان زیر را ایراد کرد ودرست روز بعد قذافی ترور شد.
"We hope he can be captured or killed soon so that you don"t have to fear him any longer."
"
امیدواریم شما معمر قذافی را بزودی دستگیر یا بقتل برسانید تا بیش از این از او ترس نداشته باشید
بر طبق گزارش راشیا تودی , با بمباران باقی مانده شهر ۱۵۰.۰۰۰ نفری سیرت پایگاه مقاومت کاروانی از ماشین ها در حومه شهر مورد حمله هواپیماهای ناتو قرار گرفت و ضمن کشتار همه اعضاء و سرنشینان این اتوموبیل ها ادعا شد که معمر قذافی زخمی شده و توسط طرفداران غرب در محل کشته شده است در این گزارش آمده بود که نیروهای ویژه ناتو در ترور او دست داشته و برای آنکه افکار عمومی را بر علیه خود بسیج نکند آنرا به وحشی گریهای طرفداران غرب در سیرت نسبت داده اند .
همین عمل غیر انسانی و بر خلاف تمامی موازین بین المللی بسرعت در افکار عمومی جهان بیک معضل بزرگ برای کشورهای حامی جنگ از جمله چهار کشور تحقیر شده غرب آمریکا ، انگلیس ، فرانسه و ایتالیا شده تا جایی که سازمان ملل که در این کشتار و جنایت درلیبی مستقیما دست داشته دستور تحقیقات در این مورد را صادر کرده است.
حمله به لیبی بر خلاف تصور از هفت هشت ماه پیش شروع نشده بلکه از همان اویل انقلاب این کشور آغاز و در زمان ریگان هم ببهانه حمله بیک هواپیمای مسافری بارها مورد حمله قرار گرفت در این حمله بسیاری از تاسیسات زیر بنایی منهدم و تعداد زیادی از جمله اعضاء خانواده قذافی کشته و زخمی شدند . شرایط در آن موقع مناسب برای اشغال لیبی نبود در نتیجه آمریکا و ناتو بهمین عکس العمل اکتفا کردند ولی مسئله لیبی را پایان یافته تلقی نکرده و منتظر فرصتی بودند تا کارا یکسره و لیبی را به مستعمرات خود تبدیل کنند .
لیبی در حدود یک ملیون و هشتصد هزار کیلومتر مربع وسعت ، جمعیت آن ۶.۵ ملیون نفر، در آمد ناخالص این کشور در حدود ۶۰ هزار میلیارددلار ودرآمد سرانه در حدود ۱۰.۰۰۰ دلار در سال است.لیبی از منابع بسیار غنی نفت با درجه خلوص بالا بر خوردار است که استخراج و تسویه آن بسیار ارزان تر از نفت خام سنگین است .

استاندارد زندگی در لیبی از تمامی کشورهای آفریقایی بالاتر و همه افراد این کشوربر طبق قانون که اجرایی هم شده از تحصیلات رایگان تا پایان دانشگاه بیمه درمانی رایگان برخورداربودند. تضمین کار برای همه افراد که قادر بکار کردن بودند قانونی تضمین شده ی بود لیبی بزرگترین کشور سرمایه گزار و کمک کننده به کشورهای آفریقایی بعداز چین قرارداشت .
لیبی با هفت کشور مصر، سودان ، چاد، تونس ، الجزایر ، نیجر و سودان همسایه است در شمال به دریای مدیترانه راه دارد . لیبی با منابع زیر زمینی سرشار و وسعت زیاد و ارتباط دریایی و موقعیت استراتژیکی طی صد سال گذشته برای غرب از اهمیت حیاتی بر خوردار بوده و تا پایان جنگ جهانی اول مستعمره ایتالیا و در جنگ جهانی دوم بین آلمان و ایتالیا و انگلستان دست بدست گشته و پس از جنگ جهانی دوم با ضعف انگلستان و بقیه کشورهای شرکت کننده در جنگ جهانی دوم این کشور مستعمره آمریکا شد که با ایجاد پایگاه های نظامی نظامی و حمایت از ملک ادریس پادشاه لیبی عملا این کشور را اداره میکرد.
با گسترش جنبش های آزادی بخش ملی برای استقلال در مصرعبدالناصر بقدرت رسید و حمله نظامی مشترک فرانسه و انگلستان راه بجایی نبرد و انقلاب مصر پیروز شد و شرایط برای استقلال دیگر کشورها فراهم شد.
معمر قذافی یک ناصریست بسیار محکم و استوار در سال ۱۹۴۲ متولد شد و در سالهای ۱۹۶۵ در دانشکه نظامی تحصیل میکرد تحت تاثیر انقلاب مصر و عراق و دیگر کشورها در سال ۱۹۶۹ ملک ادریس پادشاه فرسوده این کشور رابر کنار و ریاست شورای انقلاب لیبی را بعهده گرفت و پادگانهای آمریکا را بر چید و بلافاصله با مصر همکاری همه جانبه ای را آغاز کرد و پیشنهاد اتحاد جماهیر عربی با شرکت مصر و سوریه را داد که اقداماتی نیز در این زمینه صورت گرفت ولی با در گذشت مرگ عبدالناصر این طرح توسط انور سادات پیگیری نشد.
حمله ناگهانی اسرائیل به کشورهای عربی در سال ۱۹۶۷ با پشتیبانی همه جانبه غرب ضربه کشنده ای بر پیکر اعراب وارد آورد در واقع آنها را فلج کرد این تجاوز و حمله در شرایطی صورت گرفت که اختلافات داخلی در شوروی بر سر قدرت همچنان ادامه داشت تا سرانجام خروشچف بر کنار و برژنف جای اورا گرفت ولی دیگر دیر شده بود و غرب میخ خودرا در خاورمیانه کوبیده بود و ارتش کشورهای عربی را متلاشی کرده بود.
قذافی با بدست گرفتن قدرت تمامی تلاش خودرا برای مستحکم کردن اتحاد اعراب بکار برد وقتی مصردر زمان انورسادات الویت کشور راباز سازی اقتصادی باهمکاری غرب گذاشت لیبی به اتفاق عراق، سوریه ، الجزایر ، یمن جبهه امتناع اعراب را بوجود آوردند تا سدی در مقابل تهاجم مجدد غرب واسرائیل در منطقه ایجاد کنند که این سد عملا تا پاشیدگی اتحاد شوروی ادامه یافت.
قذافی همانند صدام حسین بسرعت اوضاع و وخامت آنرا دریافت و کوشش کرد تا ازجنبشهای منطقه از جمله سازمان آزادیبخش فلسطین پشتیبانی وآنها را فعال نگاه دارد تا نقشه تهاجم غرب را به این منطقه محدود و تا حدودی کنترل کنند ولی غرب از اوضاع پیش آمده و تلاشی شوروی استفاده کرده و یکی یکی کشورهای عربی را از درون و بیرون مورد تهاجم قرار دا د تا جایی که سرانجام عراق به اشغال در آمد و خمینی این مرتجع تاریخ بر سر قدرت آورده شد عراق متلاشی و بهمراه افغانستان اشغال شد .
فشار بر لیبی که از سال ۱۹۶۹ تا به امروز درصف مقدم مبارزه بود بشدت افزایش یافت آنهم در شرایطی که اتحادیه عرب در کنترل کامل ناتو و غرب شده بود. رهبران لیبی با درایت بی نظیر تلاش کردند تا اتحادیه آفریقا را با همکاری تمامی کشورهای آفریقایی ایجاد کنند که این طرح عملی شد حتی قذافی بریاست این اتحادیه بر گزیده شد.
لیبی تمام امکانات خودرا در اختیار اتحادیه آفریقا گذاشت و از آنها رسما خواست برای ایجاد ارتش دوملیونی تلاش کنند لیبی و بسیاری از کشورهای آفریقایی با انتخاب اوباما به ریاست جمهوری آمریکا مطمئن شده بودند که غرب در صدد اشغال و مستعمره کردن آفریقا بر خواهد آمد و چنین هم شد.
سرازیر شدن سرمایه لیبی به کشورهای آفریقایی و شاغل کردن ده ها هزار جوانان بیکار آفریقا در لیبی که متجاوزان بسیاری از آنها را قتل عام کردند نتیجه همین سیاست بود آفریقا از همه امکانات سرمایه گزاری لیبی بر خوردار شد و قذافی و حکومت او ارزهای موجود را به طلا تبدیل کرده و دلار را بعنوان ارز معتبر از دور خارج کردند . لیبی تمامی سرمایه ها را از غرب بیرون کشیده و به کشورهای آفریقایی از جمله آفریقای جنوبی منتقل کرد.
اینجا بود که طاقت غرب طاق شد وبا گسترش بحران اقتصادی و مالی وکسری بودجه در کشورها یی همانند ایتالیا که ورشکسته اقتصادیست ، فرانسه که سال آینده انتخابات ریاست جمهوری دارد که یکی از نامزدهای بشدت منفورآن سارکوزی است که در صدد احیای امپراتوری ناپلئونی در جهان است و انگلستان پیر و فرسوده که نای دویدن ندارد و میخواهد همانند گذشته با نفت مفت و مجانی لیبی جانی تازه بگیرد .
غرب با تدارک نیروی نظامی و آموزش آنها در مصر و تونس و فرستادن آنها بداخل لیبی از طریق مرزهای این دوکشور و حمله از طریق هوا و دریا به لیبی و استفاده از جنایتکاران جنگی که آنها را در عراق و افغانستان آموزش داده بود و بمباران شبانه روزی بیش از هشت ماه کشور مدرن لیبی را با خاک یکسان و هزاران نفر را قتل عام کرد.
حکومت و مردم لیبی نه تنها با مقاومت از حیثیت انسانی خود بلکه از حیثیت جهانی دفاع کردند آنها نیروهای ناتو را مسخره خاص و عام کردند تا آخر ایستادند و چه خوب هم ایستادند ناتو فکر میکرد کار این کشور با جمعیت کم را در عرض چند روز یکسره خواهد کرد ولی مقاومت و نفرتی که این جنگ در بین مردم جهان برعلیه متجاوزان ایجاد کرد انگیزه مقاومت و دفاع از منافع ملی را در بین کشورها صد چندان تقویت خواهد کرد.
وقتی بحران مصر شروع شد تاثیر این کشور و موضع گیریهای مصر نشان داد که این کشور تا چه اندازه در سرنوشت خاورمیانه نقش بازی میکند مصر بود که تدارک باز کردن مرزهای این کشور و تونس را برای تجاوز غرب به لیبی گشود تکیه تنها و بیش از اندازه به اتحادیه آفریقا که هنوز پخته و استخواندار نشده کافی نبود تا لیبی بتواند با این پشتوانه از منافع ملی کشور دفاع کند . ."
۴۱۵۹۷ - تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣۹۰       

    از : پویا ت

عنوان : سبزها
گنجی، ارجمند و بسیاری از اصلاح طلبان دیروز و امروز سخن از مخالفت با جنگ می کنند. مجاهدین و کمونیست های تند تر از خانم جزایری به انها تهمت می زنند که سبزها هنوز در کنار رژیم هستند و نمی خواهند کار یکسره شود. شما اما می گویید سبزها خواهان حمله هستند. این سبزها چه کسانی هستند؟ موجوداتی خیالی؟ و چرا خانم جزایری کلامی ذر باره مجاهدین و بسیاری از اپوزیسیون خارج نشین به زبان نمی اورند که رسما (و نه در خیالات) از حمله حمایت کردند. سازگارا و نوری زاده رهبر جنبش سبز شدند؟ بخش بزرگی از کمونیست های ما دن کیشوت هایی هستند که دیگران را پانچو می پندارند.
۴۱۵۹۵ - تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : دوقلو های هم تخم
کامنت قبلی من لابد به علت رک گویی سانسور شد. من کمونیست نیستم و اگر هم باشم - که نیستم - نمیدانم به کدام شاخه آن که ازتعداد شعبات سنی و شیعه هم بیشتر شده است تعلق دارم.

فرمایشات سرکار خانم جزایری مرا به یاد فرمایشات استادی در این سایت میاندازد که کامنت هم قبول نمیکنند.
هم قول با جناب یا سرکار سحرآبادی آدم نمیداند که مدینه فاضله خانم جزایری چه نام دارد و یا همچون مرام استاد هنوز بی نام است. اما یک چیز مسلم است:

"
به نظر میآید آمریکا با نگاهی به عوارض منفیِ فروپاشی کامل دستگاه امنیتی– نظامی رژیم صدام (منفی برای آمریکا و طبقات مرتجع عراق) و تجربهی «مثبت» لیبی در این زمینه،درصدد است ترکیبی از برخی باندهای قدرتمندِ جمهوری اسلامی، اصلاحطلبانِ جمهوری اسلامی، مجاهدین، سلطنتطلبان و غیره را گرداوری کرده و بهم بچسباند و الیت حکومتیِ جدیدی برای «آیندهی ایران» معماری کند. و این رویکرد باعث تکدر خاطر برخی از «سبز»ها و بروز اختلافاتی در میانشان شده است. "

به عبارت دیگر کسانی از جنبش سبز که موافق حمله اند " چشمان خود را آرزومندانه به حرکات مراکز قدرت دوختهاند " و یا آنها که چون گنجی مخالفند معتقدند که " آمریکا برای پیشبرد این طرح «اپوزیسیون سازی» میکند. ... واپوزیسیون باید از
«
دل جامعه» بجوشد. که البته منظور وی خودش و رهبران «سبز» است.".

و ناظر بی طرفی چون من انگشت به دهان سرگردان است که آیا تنوع , خلاف قانون طبیعت است؟ آیا جنبش سبز نمیتواند طیفی از عقاید گوناگون باشد؟ و بهر صورت همگی مزدورند؟

دست را بالا تر بگیرم ؛ جز دوقلو های هم تخم ، آیا دو آدم از نظر فیزیکی با هم یکسان اند که از نظر روحی یکسان باشند؟ آیا طبیعت و یا خلقت بما نمیگوید که با وجود اختلافات باید با هم زندگی کنیم؟ آیا همه باید کمونیست و یا
سکولاریست و یا ایست های دیگر باشیم و گرنه مزدور فلان و بهمان و دشمن خلق و بشریم ؟ بیاد داشته باشیم که حتی دوقلوهای هم تخم هم احتمالا فقط در هنگام تولد یکسانند و محیط زندگی بر فیزیک و روان آنها تاثیرگذاراست.
۴۱۵۹۴ - تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣۹۰       

    از : پرتو نوری علا

عنوان : سئوال از نامی شاکری
من فقط در باره این بخش از مقاله شما سئوال دارم که می نویسید:

"
جنبش سبز ... به "راه سبز امید" مهندس موسوی شناخته [شده] است ، که مضمون اصلی آن در عین مبارزه با اقتدارگرایی و نیل به آزادی ، داشتن خط و مرز مشخص در مورد استقلال و عدالت اجتماعی است . با این مضمون ، کمونیست ها از همراهان معتبر سبزها در راه سبز امیدند و می توانند " گفتمان" خود را با تاکید بر جنبه های مشترک ، در طول راه به گفت و گو بگذارند و ترویج کنند."

آیا خاطرتان هست که در آغاز انقلاب هم "کمونیست"های استالینیستی، تروتسکیست، مائوئیست، انور خوجه ای و...، از "همراهان معتبر" خمینی و خط سیاهش بودند و به نام ضدیت با امپریالیسم، بلدوزر کشتارهای بی محاکمه مخالفان سیاسی و عقیدتی و مذهبی رژیم طاعونی اسلامی گشتند؟ "کمونیست ها"ئی که شما از آنان اسم می برید، خطای همراهی با خمینی را توجیه یا نقد نکرده، بار دیگر با اسلامیست دیگری، گیرم که موسوی، همکار خمینی، همراهی کنند؟ بچه های سی چهل ساله ما آن دوره را به یاد دارند، شما چند ساله اید که از همکاری نامبارک کمونیست و اسلامیست، به نام ضدیت با امپریالیسم، چیزی ندیده، نشنیده یا نخوانده اید؟ دلم برای ایران و برای جوانانمان می سوزد
ایرانی پس از صد و اندی سال دیدن چهره و... و اسلامیست های شیعه،
۴۱۵۹۰ - تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣۹۰       

    از : الف سحرآبادی

عنوان : یک نظر و یک سئوال
مقاله از دوبخش مستقل تشکیل شده و در واقع دو مقاله است و نه یک مقاله. بخش اول جمعبندی از حرف های دیگرانی ست که متاسفانه طبق سنت رایج مرجع هایش حذف شده...
اما بخش دوم بسیار شعاری و غیر واقعبینانه است.
سئوال من این است که: چرا نام این حزب کمونیست مورد ادعا که بی نیاز از سایر نیروها و بی توجه به مبارزات دمکراتیک عملا غیر کمونیستی امروز مردم میهن ما می تواند مقبول توده های مردم قرار گیرد و به سرعت به یک حزب سراسری تبدیل شود و انقلابی کمونیستی را به پیروزی مطلق برساند اعلام نکرده اید...
اگر هنوز وجود ندارد که بخش دوم مقاله بسیار ذهنی و ایده آلیستی ست (چطور است که تا به حال تشکیل نشده و باید مثلا با این مقاله تاسیس شود)، اگر هم وجود دارد چرا می ترسیم نامش را بیاوریم و پرچمش را بلند کنیم که وقت را از دست ندهیم؟!
۴۱۵٨٨ - تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣۹۰       

    از : سیمین محمودی

عنوان : آفرین بر شجاعتتان
نوشته سرکار خانم جزایری محترم که با دلی پر از غم ولی در عین حال با امید به آینده ای هر چند نه چندان نزدیک این مقاله مفید را مرقوم فرمودند، مرا بر آن داشت که با سپاس از وی بخاطر شجاعتشان در بیان هم آنچیزی که می اندیشد چند نکته ناقابل را بنویسم.
یکم: از تجربه لیبی علاوه بر تمام مواردی را که جزایری محترم بدرستی بیان داشته اند چه باید آموخت ؟ بهر حال زمانی که دول غرب به کشوری غیر وابسته ،چون لیبی با همان دیکتاتور داخلیش قذافی، حمله نظامی می کند ( و به بحرین وابسته حمله نمی کند) وظیفه نیروهای ضد متجاوز امپریالیستی ( تمام نیروهای ضد تجاوز و نه تنها کمونیستها) چیست ؟ اینکه کنار بنشینیم و بگوییم که این جنگ ارتجائیست، و به واقع هم ارتجاعیست، و به ما مربوط نمی شود، و یا اینکه گویا کمونیستها موظفند در هر دو طرف جبهه، هم بر علیه امپریالیستهای متجاوز و هم بر علیه قذافی مرتجع بجنگند، بیشتر به یک شوخی بی مزه شباهت دارد تا یک حرکت جدی به سود آینده مردم. پس چه باید کرد؟ و اصولا از ترس اینکه مبادا سرمان بی کلاه بماند، نباید تشخیص داد که دشمن اصلی در لحظه حمله نظامی امپریالسم به کشور غیر وابسته کیست و چیست؟ و با دیدن این دشمن درجه یک، سیاست درست کدام است ؟
دوم: نه تنها اصلاح طبان بیرون پرتاب شده از حکومت، که بسیاری از نیروهای اپوزیسیون ، چه در جناح چپ؟!!! مثل اکثریت، اتحاد فدائیان، و حتی آقای شالگونی در مقاله * انقلاب لیبی* ، و چه در جناحهای دیگر غیر چپ ( نگاه بکنید به مقالات اخبار روز، گویا نیوز، ایران امروز ووو) پرند از فعالینی که نه تنها از حمله نظامی غرب به ایران البته جهت ، *دفاع از حقوق بشر*به دفاع برخاسته اند، بلکه گاهی قلمشان را بدون کوچکترین احساس مسئولیتی و بی مهابا می چرخانند.شما مقاله * همه از دولتها پول میگیرند اما* از آقای مجید محمدی را در گویا نیوز و یا نوشته های آقای میرفطروس را ،و بقول مریم جزایری عزیز مقالات آقای علمداری ، طالعی ووو را بخوانید. اینها همانها بودند که بیش از ده سال است که بر طبل * مبارزه مسالمت آمیز* کوبیدند و حالا با یک چرخش ۱۸۰ درجه ای از هر نوع شیوه ای که تنها هدفش سرنگونی جمهوری اسلامی باشد به دفاع برخاسته و با آن همگامند، از جمله همگامی با حمله نظامی ناتو به ایران. و از قبل هم با غیب گویی بشما می گویند که مردم لیبی پیروز شده اند. اینها همانهایند که می گفتند، مردم ایران در انقلاب بهمن می دانستند چه نمی خواهند ولی نمی دانستند که چه می خواهند، و این آخری دلیل پیروزی جمهوری اسلامی بر مردم گشت. خوب ما که در ایران صدای نعلین فاشیزم مذهبی را دیر شنیدیم و وقتی که شنیدیم دیگر این فاشیزم وارد خانه شده بود، و چون وارد شد بیرون کردنش کار ساده ای نبود و نیست. ولی صدای فاشیزم مذهبی البته این بار در لیبی و نه با نعلین که با چکمه غرب را فردای به قتل رساندن قذافی از رادیوی خودشان شنیدیم که ۴ همسری برای مردان آزاد شد، اینجا چرا غفلت؟
و سوم: به گمانم یکی دیگر از دلائل حمله غرب به لیبی این هم بود که ترس در دل مردم بیندازد که مبادا در دیگر کشورهای وابسته به غرب مردم بر علیه دولتهایشان بپا خیزند.که اگر بپا خیزند، ناتو همان کند که بر عراق، افغانستان، یوگوسلاوی و همین اواخر بر لیبی کرد. غافل از اینکه ای بابا، فراوانند کسانی که از این حمله استقبال می کنند ، مثل اپوزیسیون اینچنانی خودمان، همراه با همان دفتر تحکیم وحدتش، که کنگره آمریکا شده برایش کعبه. ودر پایان تمنا می کنم از خانم جزایری که بیشتر از این بنویسید آنچه را که در درون دارید. پیروز و سربلند باشید.
سیمین محمودی
۴۱۵٨۴ - تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣۹۰       

    از : خواننده مطلب

عنوان : «جنبش سبز» سخنگوی خودخوانده ندارد
با سلام به خانم مریم جزایری
خواستم فقط یک نکته ی ساده اما بسیار مهم را به بعضی از خوانندگان گرامی این مقاله (چون فکر می کنم که خود خانم جزایری، و اکثر حوانندگان مقاله، آن را می دانند) یادآوری کنم:
حساب موج سوارانی که از آغاز «جنبش سبز» تا حالا می کوشند که خود را مثلاً از سخنگویان جنبش در خارج نشان دهند از حساب چهره های شاخص جنبش سبز، به خصوص خانم زهرا رهنورد و آقایان موسوی و کروبی، جداست.
هرچه دلشان بخواهد بگذار بگویند و هرچه سریع تر و صریح تر، تضاد ماهوی خود با جنبش را به نمایش بگذارند.
ما و شما هم باید هر جا سخنی در این باب از آن ها خواندیم یا شنیدیم، با همگان در میان بگذاریم تا ناخوانده و ناشنیده باقی نماند.
۴۱۵٨۱ - تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣۹۰    

از : ناظر

عنوان : آدرس غلط
حمله ناتو به لیبی، فرصتی برای عده‌ای فراهم کرده که به بهانه تهاجم نظامی موهوم، چشم بر تمام فجایع رژیم ببندند. افرادی که از موضع ضد جنگ، ‌جنبش بعد از انتخابات را وابسته به بیگانگان می‌دانند، سخنگوی رژیم ماجراجو و ضدمردمی خامنه‌ای هستند. این رژیم کودتاچی با شرق و غرب عالم ارتباط دارد و مخالفین میهندوست را به اتهام همکاری با بیگانگان به بند کشیده است. لطفا آدرس غلط ندهید.
۴۱۵۷٨ - تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣۹۰       

    از : عیسی صفا

عنوان : رهبرانئ جنبش سبز کیانند؟
رهبران جنبش سبز مخملباف ، سازگارا ، نوری زاده و واحدی نیستند. این بخش مقاله خود تحریف .واقعیت به نفع قدرتهای امپریالیستی است. موسوی و کروبی رهبران جنبش سبز هستند و آنها هم در حبس و دستشان از موضع گیری کوتاه.
۴۱۵۶۱ - تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣۹۰       

    از : نامی شاکری

عنوان : ارکان شرمساری!
بدون اغراق ، این بهترین متن تحلیلی در مورد " مدل لیبی" است . با امتنان از مریم جزایری عزیز، چند نکته را یادآور می شوم:
اول : از همان ضربان های اولیه ی جنبش سبز آشکار بود که در این " خانه ی تاریک " ، هر کس با لمس عضوی از فیل ، گمانی برآن می برد و چیزی می گوید : از Change آقای مهدی کروبی و حواریونش تا دمکراسی موعود آقای رضا پهلوی . اما اینجا در ایران ، جنبش سبز به این ها شهره نیست. به "راه سبز امید" مهندس موسوی شناخته است ، که مضمون اصلی آن در عین مبارزه با اقتدارگرایی و نیل به آزادی ، داشتن خط و مرزمشخص در مورد استقلال و عدالت اجتماعی است . با این مضمون ، کمونیست ها از همراهان معتبر سبزها در راه سبز امیدند و می توانند " گفتمان" خود را با تاکید بر جنبه های مشترک ، در طول راه به گفت و گوبگذارند و ترویج کنند. بسیاری از آن ها که نامشان در این متن به عنوان فعالان جنبش سبز آمده ، حالا مدت هاست که نه معرف جنبش سبزند و نه آنرا نمایندگی می کنند.
دوم : ازوقتی که گفتمان لیبرال توسط جریان های شبه روشنفکری به گفتمان آزادی تعبیر و ترویج می شود و ایدئولوژی ، حزب ، رهبری حزبی و مفاهیمی از این دست حتی در میان چپ ها به ارکان شرمساری تبدیل شده ، باید انتظار این روزها را می داشتیم . روزهایی که "مدل لیبی" هوش از سر بسیاری مان برباید! روزهایی که شبه روشنفکران ،مدعی رهبری جنبش های مردمی شوند و خود را جایگزین "حزب" پیش برنده و مدیریت کننده ی این جنبش کنند!
۴۱۵۴۷ - تاریخ انتشار : ۲۹ آبان ۱٣۹۰       

    از : الف باران

عنوان : با درود و سپاس فراوان به خانم مریم جزایری.
"
امپریالیسم فقط حفاری چاه نفت نیست. بلکه حفاریِ ارتجاعیترین نیروهای طبقاتی و تفالههای جامعه و تاجگذاری بر سر آنان است.امپریالیسم فقط لگدمال کردن غرور ملی نیست.امپریالیسم لگدمال کردن آمال و آرزوهایِ رهائیبخش اکثریت مردم و توانمند کردن اقلیتی انگلی است".
کاش این دلباختگان راه "آزادی و دموکراسی" که از فراز آسمانها انتظار رسیدن فرشتگان ناتو را میکشند ، این مقاله را هم بخوانند.
۴۱۵۴٣ - تاریخ انتشار : ۲۹ آبان ۱٣۹۰       



 


 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter