نویدنو:14/06/1390  

 

 نویدنو  14/06/1390

 

 

میدان کارزارِ ”نا برابر“ هوادارانِ ”توسعه سیاسی لیبرالی با ارثیه مارکسیسم در کشورمان

 

در دلِ تحولات و بحران ساختاریِ اقتصادی و سیاسی کشورهای غربی، هواداران توسعه سیاسی لیبرالی“ و ”اقتصاد بازار“ در کشورمان با مشکل های نظری (تئوریک) و عملی متعددی که از حل کردن آن ها عاجز مانده اند، روبه رویند. البته نبودِ آزادی بیان و نشر نظرهایشان در داخل کشور از جمله این مشکل ها نیستند. اتفاقا سه دهه سرکوب شدید رقیبِ اصلیِ نظریه های شان و عدم امکان اشاعه علنی بدیل مارکسیستی این نظریه ها، تنها نقطه قوتی است که از سوی این دسته از هواداران لیبرالیسم به نحواحسن مورد بهره برداری قرارمی گیرد. مرکز ثقل نظری(تئوریک) این نَحله سیاسی، برنظریه برتریِ بلامنازع و ابدی بودنِ الگوی سیاسی - اجتماعی متکی بر ”بازار آزاد“ کشورهای پیشرفته سرمایه داری مبتنی است. یکی از مهم ترین رکن های این نظریه، چشم بستن و ردِ وجود، مقوله، و تهدید امپریالیسم است، و تاریخ و حرکت نیروهای چپ و ملی را، به دلیل مبارزه شان با دخالت و نظارت استیلاجویانه خارجی در امور داخلی میهن، به شدت مورد انتقاد قرار می دهد.
به نظر می رسد که این نحله از لیبرالیسم خود را، بر خلاف واقعیت، در حکمِ نماینده طیف های مختلف لیبرالیسم و بورژوازی ملی ایران می داند، و با لحنی آمیخته به اقتدار(اتوریته) درباره گذشته آن ها نظر می دهد. البته به دلیل پدیدار نبودن تشکیلات و حزبی از جانب این جریان سیاسی، ناگزیر فقط می توان نظرها و تحلیل های فعالان و مفسران آن را به لحاظ فردی بررسی کرد. برای مثال، مقاله های اخیر صادق زیبا کلام، که یکی از شخصیت های بارز و جنجالی هوادار”لیبرالیسم سیاسی“ و اقتصاد نولیبرالی“ است، در تبیین و دفاع از تفکر “لیبرالیسم“ به طور عام، و محکوم کردن مارکسیسم و به ویژه تاریخ حزب توده ایران، به صورتی وسیع منتشر می شوند. برخی از رسانه های رسمی ذوب شدگان در ولایت (مثل “خبر آنلاین“) وهمین طورهم سایت های اپوزیسیون سبز مانند “کلمه“ و “جرس“ نیز بدون درج جواب متقابل، تحلیل های هواداران لیبرالیسم مانند زیبا کلام و همفکران او را پوشش می دهند. می توان گفت که در جنبش بر ضد دیکتاتوری ولایی، به طور دقیق نظرات این گرایش از لیبرالیسم، در مرتبه یک رویکرد سیاسی – اقتصادی، مطرح بوده اند. این جریان سیاسی به دلیل داشتن آزادی نسبی بیان و نشرنظرات در درون کشور، دارای موقعیت منحصر به فردی است. ازاین روی، مهم است که جنبش مردمی، الگوی مورد نظر هواداران توسعه سیاسی لیبرالی“، و مخصوصا میزان تعهد آنان به ویژه نسبت به دموکراسی و آزادی را به طور دقیق بررسی کند.
تحلیل های اخیر شخصیت هایی مانند صادق زیبا کلام و سلسه مقاله های دیگر تحلیل گران هوادار لیبرالیسم سیاسی - اقتصادی در روزنامه هایی مانند روزگار“ و “دنیای اقتصاد“ نشان می دهند که این دسته از هواداران “توسعه سیاسی لیبرالی“ با تشتت نظری شدیدی درگیرند. زیرا آنان با تحلیل هایی سبک، توام با کلی گویی های غیر مرتبط با اوضاع ایران، و حذف مصلحتیِ تضاد ها و واقعیت های عینی در مورد بحران های متزلزل کننده کشورهای سرمایه داری غربی، تصویری غیرواقعی از لیبرالیسم سیاسی – اقتصادی ترسیم کرده اند. دلیل اینکه برخی از مقاله های آنان با استقبال رو به رو می شوند، جوابیه های جنجالی یی است که به یاوه گویی های امثال احمدی نژاد درباره غرب ومدرنیته می دهند. توجیه آنان در مورد برتری رویکرد سرمایه داری لیبرالی، عموما بر پایه مقایسه یی مکانیکی مبتنی است – بدین معنا که آنان جهان بینی واپس گرایانه و آزادی شکن، فساد اقتصادی، ناهنجاری تصمیم ها و کنش های درون روبنای سیاسی رژیم ولایی را در مقابل ثبات سیاسی و اجتماعی، و نیز آزادی های فردی موجود در کشورهای غربی قرار می دهند. این نوع استدلال های ساده و در سطح، واضح است که تا به حال هر باره جواب های ساده و سطحی یی در تائید الگوی کشورهای غرب در مقام جایگزینی از برای رژیم ولایی دریافت می کرده اند. ولی دو عامل این معادله مصنوعی را شدیدا متزلزل کرده است: الف - رژیم ولایی بخش اساسی الگوی اقتصادی سرمایه داری نولیبرالی، یعنی ”اجماع واشنگتن“ را، که در خرداد ماه تحسین و تشویق گزارش صندوق بین المللی پول را نثار این رژیم ساخت، به طور وسیع عملیاتی کرده است؛ ب - منبع این الگوی اجتماعی – اقتصادی در کشورهای سرمایه داری پیشرفته به لحاظِ ساختاری دچار بحران گشته، و در مقام یک سرمشق برای کشورهای رشد یابنده به شدت بی اعتبار شده است. فعالان سیاسی لیبرال مانند زیبا کلام از تحلیل اقتصادی - سیاسی و بحث و بررسی در باره نقصان های فاحش و تضاد های عمیق فراروی این الگو، و نیز تاثیر مخرب آن ها بر سازنده های(مولفه های) دموکراسی و آزادی در غرب، به وضوح طفره می روند. برای مثال، مقاله های اخیر آنان در باره بحران اقتصادی اروپا، تظاهرات یونان، رسوایی عظیم امپراتوری رسانه ای مرداک، و شورش های اخیر لندن، با فروکاستنِ بحث به سطح مسایل فرعی و ذهنی، بر واقعیت های نظام سرمایه داری چشم فرومی بندد. در مقابل، برای جبران فقر نظریه ای(تئوریک) این نحله از لیبرالیسم، با تحریف مبتذلانه تاریخ کشورمان و حمله به چپ، مخصوصا به حزب ما، در صدد کسب اعتبار برای پلاتفرم سیاسی خویش برمی آیند. به طور مثال، مقاله هوشنگ ماهرویان با عنوان: “نقش تشکل های چپ گرا در ضعف تاریخی لیبرالیسم ایران” (روزگار، ۳ مرداد ماه) ، در توجیه ضعف و بن بست نظری کنونی هواداران سرمایه داری لیبرالی در اشاعه دموکراسی و آزادی، قابل توجه است! هوشنگ ماهرویان، بدون اهمیت دادن به شعور خوانندگان، با دوختن زمین به آسمان و نقل قول ها و نتیجه گیری های غیر مستند و نظرهای شخصی یی مانند: “توده ای ها در زندان موجب می شدند که خلیل ملکی در زندان شلوار خود را خراب کند“، و یا “لنین مقصر است که در ایران ولتر و منتسکیو مطالعه نمی شود”، سرانجام به این نتیجه عجیب و حیرت آور می رسد که: فرهنگ استبداد در کشورمان را باید به حساب مارکسیست ها و حزب توده ایران گذاشت. برای ماهرویان فاصله زمانی یی حدود دو قرن بین لنین با ولتر یا منتسکیو مهم نیست. او توضیح نمی دهد که چرا قبل از لنین یا تاسیس حزب ما (در ۱۳۲۰) در ایران کسی ولتر و منتسکیو نمی خواند و اگر خوانده نمی شد چه دلیلی داشت؟ ماهرویان آن چنان در صدد کوبیدن حزب توده ایران است که سوال اصلی در مورد رابطه استبداد و لیبرالیسم را فراموش می کند: آیا دو حکومت استبدادی سلطنتی و مذهبی مجالی برای ظهور این نوع متفکران مترقی و بشر دوست می داده اند؟ در پایین همان صفحه این روزنامه مقاله زیبا کلام با عنوان: “ارثیه مارکسیسم مانع توسعه سیاسی لیبرال در ایران“، و در ادامه همین نوع استدلال، مدعی است که، حزب توده ایران مانع گسترش لیبرالیسم است. او حتی به این نتیجه می رسد که، مبنای نگرش “اصول گرایان“ به عرصه بین المللی نیز حزب ما است. به عبارت دیگر، تلاش کسانی مانند زیبا کلام تلقین این نکته است که حزب ما با قانع کردن”اصول گرایان” و تغییر دادن ذهنیت آنان نسبت به استکبار“، زمینه ایجاد مبانی لیبرالیسم و پیاده کردن نظرهای ولتر و منتسکو را نقش بر آب کرد! زیبا کلام بدون ذکرهیچ مثالی، ادعا می کند که ۷۰ سال پیش، یعنی قبل از تاسیس حزب ما ، فعالان سیاسی رقیب های خود را صرفا بر پایه عملکرد و اندیشه های شان مورد انتقاد قرار می دادند. او باز هم بدون ارائه کوچک ترین مدرکی مدعی است که حزب توده ایران این عرف را از بین برد و شیوه شخصیت کُشی“ و”وابسته“ نشان دادن شخص و یا نیروی سیاسی به بیگانگان، نیز تقصیر حزب توده ایران است. زیبا کلام به این نتیجه نیز می رسد که حزب توده ایران موجب تداوم استبداد و عقیم ماندن ”لبیرالیسم سیاسی“ (مورد نظراو) شده است. محتوای این دو مقاله در صفحه ۹ روزنامه “روزگار“ آن چنان بی پایه اند که یک خواننده جوان و احتمالا ناآشنا به تاریخ کشورمان را می توانند به این نتیجه شاخ دار برسانند که حزب توده ایران به نحوی در راس قدرت حکومتی بوده است! این مقاله ها عملا وانمود می کنند که طی ۷۰ سال گذشته ماهیت دو رژیم حاکم(سلطنتی و ولایت فقیهی) ، ارثیه فرهنگ “استبداد شرقی“، تحجر دینی، به همراه دست اندازی های استعمار و امپریالیسم، از علت های اساسی نبودِ دموکراسی و آزادی در ایران نبوده و نیستند، بلکه مارکسیست ها مسئول پرورش استبداد و شخصیت کشی به جای بحث سیاسی بوده اند - و لنین، توده ای ها، بیژن جزنی ها، مجاهدین و دفتر تحکیم باعث کوتوله ماندن لیبرالیسم“ و سانسور کتاب ها و آثار کلاسیک در باره دموکراسی و آزادی بوده اند. کافی است اشاره کنیم که: در طی ۷۰ سال گذشته حزب ما کمتر از ده سال فقط فعالیت علنی و نیمه علنی کرده است. توده ای ها به دلیل اتهام وابستگی به “بیگانگان” بیشترین هزینه را داده اند، و بر این اساس هیچ گاه مشوق رواج این گونه انگ زنی ها نبوده اند. همین طور مجاهدین، جزنی ها، و یا دفتر تحکیم نیز به سبب فشار شدید اختناق مدت زمانی کوتاه فعالیت داشتند. به این ترتیب، این مارکسیست ها (به زعم زیباکلام) چگونه توانستند عرصه را بر لیبرال ها این گونه تنگ کنند؟ آیا بورژوازی ملی - که ماهرویان و زیبا کلام در ذهن خود آن ها را در برابر مارکسیست ها آنقدر بی مایه ترسیم می کنند - خود زیر فشار سرکوب نبود؟ درشرایط کنونی جنبش، این تهمت و افترا های اغراق آمیز و غیر واقعی و لولو سازی از حزب توده ایران و مارکسیست ها به جای برخورد منطقی و بحث متقابل، شبیه به همان “شخصیت کشی یی نیست که زیبا کلام به دیگران نسبت می دهد؟ آیا تازاندن این نوع تک گویی و تک صدایی مخرب(به جای چند صدایی) بین نیروهای سیاسی، هیزم ریختن در آتش معرکه دیکتاتوری و استبداد ولایی نیست؟ در شرایط کنونی کشورمان، پاسخ و برخورد مستقیم نیروهای سیاسی به جزئیات نگاری بی مایه این قبیل تاریخ نویسی ها و اتهام زنی های ناروا نیز کمکی به جنبش مردمی نمی کند. بررسی هسته اصلی نتیجه گیری های جنجال آفرین این گرایش سیاسی، که دیگر قادر نیست با تحلیل های منطقی و بر پایه سند، شایستگیِ موضع و برنامه خود را در مورد شرایط مشخص کنونی بیان کند، مفید تر به نظر می رسد. شایسته است که فعالان سیاسی یی مانند زیبا کلام ها و ماهرویان ها هم متقابلا با حزب ما و دیگر نیروها، بنا بر موضع و برنامه های خود در زمینه شرایط کنونی به منظور گذر از دیکتاتوری، وارد بحث منطقی شوند. حزب ما از واقعیت های عینی نمی گریزد و براشتباه چشم نمی بندد، و می داند که کارسیاسی موثر دائما با امکان خطا و شکست روبه رو است. تداوم فعالیت ۷۰ ساله حزب توده ایران دقیقا به دلیل حرکت تکاملی در تحلیل ها و برنامه های آن، و درس گیری از هر مرحله خطیر و کلیدی زندگی آن است. ما به زیبا کلام ها و ماهرویان ها اطمینان می دهیم که روزی ابرهای سیاه اختناق و نبودِ آزادی نشر سندها و پژوهش ها پراکنده خواهند شد و تاریخ نویسیِ رژیم حاکم در هزارتوی جعل ها و دستکاری در واقعیت های سرگذشت مبارزات مردمی به دالان بسته خواهد رسید. روزی خواهد رسید که حزب ما خواهد توانست بر پایه مدارک واقعی در بحث منصفانه و آزادانه یی در باره تاریخ پر افتخار خود به طور مستقیم اظهار نظر کند. ولی در حال حاضر هدف ما توده ای ها کمک به سطح ارتقاءِ جنبش مردمی و ایجاد اتحاد وسیع نیرو ها برای گذر از دیکتاتوری است. لزوم ایجاد این جبهه وسیع مهم ترین درس از ۷۰ سال فعالیت حزب در راه بهبود زندگی مردم کشور مان است. هواداران لیبرالیسم مانند زیبا کلام ها در طی دو دهه گذشته عملا نتوانسته اند الگوی بومی یی منطبق بر شرایط مشخص کشورمان بدست دهند. تولیدِ کار آنان عملا به فعالیت های “ترجمه ای“، و اقتباس از تئوری های کلی متعلق به نخبه های کشورهای غربی، محدود مانده است. هم اکنون آنان با تضاد ها و پارادوکس های حل نشدنی یی روبه رویند که خروارها مارکسیسم ستیزی و تحریف تاریخی در آمیزه آن، گشایشی از برای کار فروبسته آنان به همراه نداشته است. اتفاقا سوءِ استفاده شان ازجو سرکوب مارکسیسم، و بهره جویی سوداگرانه از اتهام های بدون سند، عیارِ خالص بودن تعهدشان نسبت به مقوله آزادی و تحلیلی منصفانه از شرایط اقتصادی و سیاسی گذشته و حال را زیر علامت سوال می برد. آنان از بررسی و مقایسه مستقیم نظرات شان با برنامه ها و تحلیل های کنونی حزب ما به وضوح فرار می کنند. بخت یاریِ تحلیل گرانی مانند زیبا کلام در آن است که دردرون کشور حتی کوچک ترین اشاره به برنامه های کنونی و تحلیل های حزب ما در ارائه بدیل دیگراجتماعی- اقتصادی اکیدا ممنوع است. زیرا پیش بینی ها و تحلیل های نیروهای مترقی مارکسیستی و از جمله حزب ما، نشان دهنده پیامدهای بسیار مخرب الگویی است که هم اکنون رژیم ولایی آن را با “شوک اقتصادی“ اما منهای “دموکراسی بازار“، عملیاتی کرده است. و آن چیزی نیست جز همان بخش کلیدی رویکردی که در طول دو دهه گذشته نزد زیبا کلام ها و برخی چپ های سابق در حکمِ یک ایده آل و گشاینده درِ همه مشکل ها مطرح بوده است. قابل توجه است که این دسته از هواداران “توسعه سیاسی لیبرالی“ نسبت به روش پینوشه وارِ تحمیل بخش اقتصادی الگوی مورد نظرشان و نیز تحمیل ریاضت کشی به زحمتکشان نه تنها اعتراض نداشته اند، بلکه میزان آن را حتی ناکافی هم ارزیابی می کنند. این در حالی است که پیامدهای ضد انسانی برنامه های اقتصادی رژیم ولایی با انزجار افکار عمومی روبه رو شده است، ولی هرگونه اعتراض جدی نسبت به آن، یا حرکت صنفی بر ضد آن، سرکوب می گردد. بحث های انتزاعی هواداران لیبرالیسم سیاسی“ بدین جهت کوتوله و بی زند و زا مانده است که آنان به منافع مادی زحمتکشان توجهی ندارند. حمله های سیستماتیک اخیر هواداران لیبرالیسم به مارکسیسم و حزب ما، دقیقا با هدف حذف عامل سیاسی مدافع نیروی کار انجام می شود. بنابراین پر واضح است که روبنای سیاسی رژیم ولایی در مقام متولی سرمایه های کلان، از هر نوع رودررویی با نیروهای مدافع زحمتکشان استقبال می کند.
پس برای جنبش مردمی کشورمان مفیدتر آن است که هواداران “توسعه سیاسی لیبرالی پارادوکس موقعیت کنونی خود در دلِ دیکتاتوری حاکم را از جنبه های مشخصی توضیح دهند: ۱. هواداران این آموزه سیاسی چگونه در مورد خطوط بنیادی جراحی بزرگ“ اقتصادی با دولت کودتا و بر خلاف منافع ملی و خواست مردم هماهنگ می شوند، ولی همزمان می توانند آزادانه روبنای سیاسی رژیم ولایت فقیه را بر پایه مقایسه آن با ”صلابت دموکراسی“ در غرب، به زیر ضربه های انتقاد بگیرند؟ ۲. چرا کسانی که سیاست شوک درمانی“ ساخته و پرداخته استکبار جهانی“ را افشاء می کنند و منافع سرمایه های کلان انگلی کشورمان را زیر سوال می برند با خطرهای جدی و اتهام های امنیتی روبه رو می شوند، اما این هواداران لیبرالیسم کاملا بر خلاف مشی “ولتر“ نه تنها از آزادی بیان مخالفان خود دفاع نمی کنند، بلکه حتی فرصت طلبانه از آن سوءِ استفاده هم می کنند؟ تحلیل گرانی مانند زیبا کلام ها بجاست که توضیح دهند: آیا مشی لیبرالیسم آنان از نوع “ولتر“ی است، یا از نوع “فردریک هایک“ی که اعتقادی به دموکراسی و عدالت اجتماعی نداشت؟ در حال حاضر رفتار و تحلیل های انتزاعی آنان به کمونیست ستیزانی از گونه “لیبرالیسم هایک“ی بیشتر شبیه است. پارادوکس موقعیت و فعالیت های این جریان سیاسی مدافع “لیبرالیسم“ در ایران را اگر در کنارِ جو سرکوب و اختناق ناشی از کودتای انتخاباتی بررسی کنیم، شاهد پیچیدگی جدی تری در آن خواهیم بود. به این دلیل که تلاش گسترده امنیتی و تبلیغاتی دیکتاتوری حاکم در سرکوب جنبش مردمی به بهانه مبارزه با فتنه خارجی“، هنوز به صورت وسیع ادامه دارد. حبس موسوی و کروبی، برپایی دادگاهای فرمایشی، شکنجه و قتل زندانیان سیاسی، دقیقا بر مبنای همین اتهام سنگین “رابطه با دشمنان خارجی“ توجیه می شوند. در صورتی که این تحلیل گران لیبرالیسم سیاسی“ به همراه حمله و انتقاد به مارکسیست های کشورمان و لجن پراکنی به تاریخ پر افتخار نیروهای مدافع زحمتکشان، مجازند از روش سیاسی اقتصادی لیبرالی کشورهایی دفاع کنند که رژیم ولایی آن ها را به طور صریح دشمن خارجی” می نامد. هم اکنون زنان و مردانی به اتهام های واهی وابستگی به غرب“ در سیاه چال های رژیم بدون هیچ مدرکی شکنجه و کشته می شوند.
بجا است که زیبا کلام و ماهرویان توضیح دهند که، این تاریخ نویسی آن هم به سبک رژیم ولایی شان، و به فراموشیِ سپردن گزینشی شان، و تطهیر دو رژیم استبدادی شاهی و ولایی در مقاله های شان، چه کمکی به جنبش مردمی و مبارزه با دیکتاتوری حاکم می کند؟ این نوع مقاله نویسی برضد چپ و با پنهان شدن پشت دامن قبای رژیم ولایی، که برای اثبات نظر خود و دامن زدن به ذهنیت “ضد توده ای مجبور است تصویر مبتذلی از”وضع خراب شلوار خلیل ملکی“ را نقش بزند، کارغلطی است. دراینکه کسانی مانند زیبا کلام، صادقانه خواهان تغییر چارچوب مذهبی – خرافی کشور و مدرن شدن روبنای سیاسی اند شکی نمی توان داشت. ولی برای جنبش مردمی مفید تر آن است که این دسته از مدافعان لیبرالیسم از دادن درس اخلاق پرهیز کنند، و به جای ناله و شکایت از ارثیه مارکسیسم و تظاهر به قربانی بودن، نشان دهند که آیا توانایی اعلام موجودیت در یک حزب و سازمان و ارائه و تبیین برنامه خاصی را دارند یا نه؟ و مهم تر اینکه، نشان دهند آیا در مبارزه یا مقابله با دیکتاتوری حاکم، حاضرند واقعا ریسک و هزینه کنند؟
بحران و تحولات بسیار مهم در کشورهای غربی، برخلاف تبلیغات رژیم و یا برخی ذهن گرایی های چپ گرایانه و بیان های آنارشیستی، به منزله سقوط سریع الوقوع نظام سرمایه داری نیست. ولی این بحران های ساختاری پی در پی سرمایه داری در چند سال گذشته نشان داده است که الگوی مبتنی برنولیبرالیسم سیاسی اقتصادی در حال افول به لحاظ مادی و معنوی است. لااقل اکنون می توان گفت که نقش محوری بازار آزاد“ در کنار “دموکراسی بازار“ دیگر به شکل موجود آن نمی تواند ادامه داشته باشد. هواداران “توسعه سیاسی لیبرالی“ از قبیل زیبا کلا م ها می بینند که پیش بینی مارکسیست ها در باره عرصه تحولات جهانی و در مورد ورشکستگی نهایی نولیبرالیسم اقتصادی و دموکراسی بازار و پیامدهای بسیار مخرب آن، صحیح بوده است. فرایند رشد آگاهی اجتماعی در جهان، بر خلاف تعریف های انتزاعی از آزادی و دموکراسی، به پیش می رود. زحمتکشان در پهنه جهان متوجه شده اند که قانون بازار آزاد، ارزش های “فردی“، انگیزه ثروت سازی خصوصی، در مقام مبنای تولید، رشد، و اخلاق اجتماعی، بر خلاف منافع آنان عمل می کنند. می توان دید که عامل تعیین کننده در فرایند کلان قرن بیست و یکم، مبارزه برای ترقی بشر بر پایه آزادی های دموکراتیک و بر محور عدالت اجتماعی و منافع جمعی است، و هدف آن نیز بسیار فراتر از “دموکراسی واقعا موجود“ کشورهای سرمایه داری خواهد بود. تاریخ بر سینه لیبرالیسم سیاسی اقتصادی، که هواداران آن در ایران از جمله برخی اصلاح طلبان و چپ های سابق که آن را برای رفع مشکل های کشورمان تجویز می کنند، دست رد می گذارد. در طول چند سال گذشته، عرصه نظری وعملی برای لیبرالیسم، سوسیال دموکرات های راست گرا، و راه سومی های آنتونی گیدنز، بسیار تنگ شده است. زیرا که قشرهای مختلف زحمتکشان در پهنه جهان، با پوست و گوشت خود احساس می کنند و همچنین برای شان مشخص شده است که این نیروها، دمساز با خطرناک ترین و فاسدترین سرمایه های کلان، آینده بشر را به مخاطره انداخته اند. بر اثر تحولات کنونی جهان، خصلت ضد عدالت اجتماعی و غیر دموکراتیک این نیروها در رویارویی با منافع مادی و حقوق اکثریت مجموعه بشری به صورتی عریان افشاء شده است. بر خلاف تصور زیبا کلام، تاریخ، این نیروها را در مرتبه متولیان دموکراسی و آزادی نخواهد شناخت. دیگر به سهولت و به عیان می توان دید که برپایی و نگهداری از سازنده های دموکراسی واقعی بر عهده نیروهایی است که عدالت اجتماعی هدف راهبُردی(استراتژیک) آن ها است. با وجود گذشت زمان و پیچیدگی به مراتب بیشتر جهان کنونی، هنوز هم نظریه های مارکس و انگلس و لنین و روش تحلیل و درک آنان است که تصویر بسیار صحیح تر و عینی تر از سبب های بی ثباتیِ برآمده از”جهانی شدن“ را بدست می دهند، سبب هایی که بر مبنای چیرگی انحصاری سرمایه های غول پیکر مالی در مرحله امپریالیستی قرار دارند. بر خلاف تصور تحلیل گران لیبرال و چپ های سابق، مارکسیست ها از صحنه مبارزه خارج نشده بودند، بلکه با تکامل دائمی برنامه های خود بار دیگر در فرایند ترقی بشر به سوی سوسیالیسم، و در کنار دیگر نیروهای مترقی، در صف مقدم این مبارزه قرار دارند. حزب ما نیز طی دو دهه گذشته به نوبه خود توانست تحلیل های مشخصی در مورد نولیبرالیسم، جهانی شدن، و عملکرد آن در ایران را به جنبش مردمی کشورمان ارائه دهد. حزب توده ایران بار دیگر در برهه کلیدی کنونی کشورمان، بحث مستدلی در زمینه گذر به مرحله دموکراتیک ملی، و رابطه لازم و ملزوم بودن استقلال ملی، عدالت اجتماعی، و دموکراسی را برای تبادل نظر در جنبش مطرح کرده است. از این روی، برخورد حذفی خصمانه و به شدت “ضد توده ای“ در سلسله مقاله های یاد شده اخیر، و نتیجه گیری های غیرعادی برآمده از ناامیدی و ناکارایی الگوی لیبرالیسم در جهان و کشورمان، تا حدی قابل درک است. تاریخ شوخی تلخی با این دسته از لیبرال ها و چپ های سابق کشورمان کرده است، زیرا درمورد آینده اقتصادی – اجتماعی کشورمان و در میدان کارزار با مبارزان راهِ منافع زحمتکشان، آنان بر خلاف خواسته شان، عملا با دیکتاتوری ولایی هم قطار شده اند.

به نقل از نامه مردم، شماره 876، 7 شهریور ماه 1390

 

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter