نویدنو:17/05/1390  

 

 نویدنو  17/05/1390

 

 

سوسیالیسم قرن بیست و یکمی – بخش دوم

بحثی هنوز در میانهٔ راه

نوشتهٔ : احمد سپیداری

4

-              نقد فضا سازی های صورت گرفته پیرامون نقطه نظرات سام وب

نکتهٔ دیگری که لازم است به آن اشاره شود، فضا سازی های هدف مندی است که منتقدین نظریات ارائه شده توسط سام وب بدان دامن زده اند. برای مثال گفته می شود که این نقطه نظرات در یک روال عادی بیان نشده است، و معلوم نیست چرا سام وب نظرات شخصی خود را مطرح می کند، در حالی که صدر حزب کمونیست آمریکاست؟ یا پلیتیکال افرز نامه نوشته و نظریات رفقای یونانی را (ظاهرا به طور خصوصی) خواسته و مثلا رفقای یونانی هم اعلام کرده اند که افشاگری های خود را علنا منتشر می کنند.

خوب ما که سال هاست در کنار سایر ترجمه ها مقاله هایی از حزب کمونیست آمریکا ترجمه کرده ایم، شاهدیم که آن سایت مقاله های بسیاری با نام های نویسندگان مختلف و از جمله سام وب داشته و دارد. این که در یک حزب نظرات فردی کادرها با نام انتشار یابد یا نیابد سنتی ست که در احزاب مختلف چپ و کمونیست متفاوت است. برخی ترجیح داده و می دهند نشریاتشان فاقد نام های نویسندگانش باشد و همه با نام حزب بنویسند و برخی هم برعکس ترجیح داده و می دهند نام افراد پای نظریاتشان باشد. ما هم در میان احزاب و سازمان های چپ و تاریخ جنبش کمونیستی خود هر دو شکل را داشته و داریم، و تجربه نشان از آن دارد که معمولا افراط در هر یک از این دو روش نتیجه نامطلوبی داشته است.

علاوه بر این، سایت آن حزب روشی اینتراکتیو ( تعاملی) را به کار گرفته و نظرهای مخالف هر مطلب و مقاله در زیر آن قابل درج است. نقد مقالهٔ سام وب از همان روزهای نخست و بسیار قبل از موضع گیری های حزب های کمونیست یونان و مکزیک با نقد های جدی، تند و حتی افراطی و توهین آمیز مخالفان دیدگاه سام وب روبرو بوده و بیشتر نکته های  بیان شده توسط این دو حزب را می توان در دید گاه های نقل شده در بخش نظر های آن مقاله یافت.[1] (البته مقاله ای از بوستون کلاب بعد از مدتی به علت فحاشی هایش حذف شده است، ولی این نقد افراطی و مخرب در سایت خودشان هست و ترجمه فارسی اش هم توسط دوستداران ایرانی آن ها به فارسی ترجمه شده و جالب این که در سایت انگلیسی هم لینک داده شده!؟)[2] خوب بسیاری از حزب های کمونیست هنوز به دلیل های مختلف وارد این فضای اینتراکتیو(تعاملی) نشده اند (به نظر من حضور در شبکه های اجتماعی مجازی آن ها را به این کار ناچار خواهد کرد)، اما این که این شیوه های مدرن و دمکراتیک را زیر سئوال ببریم و مثلا آنرا راست یا توطئه آمیز بدانیم، برایم قابل درک نیست.

نکته های دیگری که به آن اشاره شده، بستن کتاب فروشی ها، عدم انتشار روزنامهٔ کاغذی، و از همه مهم تر سپردن آرشیو تاریخی حزب به «یک موسسهٔ بورژوایی» است. در کنار هم گذاشتن این « انگشت اشاره ها» با این هدف صورت گرفته که اعلام شود سام وب بدنبال انحلال حزب کمونیست آمریکاست و به قول معروف دارد درحزب را تخته می کند.

من در سفر اخیرم به آمریکا از جمله برای گوش دادن به یک سخنرانی به دانشگاه برکلی رفتم. خیابان معروف تلگراف در برابر دانشگاه برکلی پر از کتاب فروشی های قدیمی بسیار مشهوری ست که بسته شده اند. با یکی از آشنایانی که بسیار آنجا را دوست داشت و چهره اش در هم شده بود،با اندوه زیادی وارد سالن بزرگ تخلیه شدهٔ یکی از آن کتاب فروشی ها شدیم و بر روی اوراق به زمین ریخته مدتی به تامل ایستادیم. بسته شدن کتاب فروشی ها به علت بحران بازار کتاب یک حقیقت است. در کشور ما هم زیاد رخ داده است. چرای تعطیلی ها هم در ده ها مقالهٔ ارزشمند مورد بحث قرار گرفته و حتما هر کدام چند تایی از آن ها را خوانده ایم. مدتی قبل یکی از افراد نسبتا سرشناس اصلاح طلب یادداشتی را در صفحهٔ فیس بوکش گذاشته بود و ضمن تعریف ماجرای رفتنش به جلوی دانشگاه برای مراجعه به یک کتابفروشی و مشاهدهٔ تغییر کتابفروشی به کبابی، حسرت خورده بود که چرا باید چنین فاجعه ای رخ دهد. زیر نوشته اش کامنتی گذاشتم به این مضمون که «دوست عزیز! قانون بازار است دیگر. کباب کوبیده را بهتر از کتاب می خرند؟ شما که به حاکمیت مطلق بازار باور داری چرا انتقاد می کنی؟!»

موضوع دیگر انتقال آرشیو تاریخی حزب کمونیست آمریکاست. من اطلاعی از چرایی انتقال آرشیو تاریخی آن حزب به آنچه یک«موسسهٔ بورژوایی» نام گرفته، ندارم (توضیح داده نمی شود که این موسسهٔ بورژوایی چیست؟ موزه یا کتابخانه ای در تملک بخش عمومی، یا مثلا شرکت خصوصی حراج کریستی؟!) اما از بلایی که بر سر بخشی از آرشیو حزب تودهٔ ایران آمده باخبرم و جالب این که کسانی برای سپردن آرشیو حزب کمونیست امریکا به یک «موسسهٔ بورژوایی» دل می سوزانند که خود بخشی از آرشیو به یغما رفته حزب توده ایران را در اختیار دارند. پرسیده می شود چرا آرشیو را به حزب بر نمی گردانید؟ می گویند وقتی حزب طبقهٔ کارگر ایران تشکیل شد، به آن حزب خواهیم داد. به همین سادگی! من می پرسم که دوست عزیز نمی خواهم در صداقت شما تردید کنم، اما اگر شما تصادف کردی و مردی تکلیف چیست؟ آیا ورثهٔ تو هم مثل تو فکر می کنند؟ یا این آرشیو مثل هزاران میراث دیگر نابود خواهد شد.

نکته دیگر توقف انتشار روزنامه حزب کمونیست آمریکا به صورت کاغذی ست. بحث دنیای دیجیتال پیش رو و وزن امروز آن در آمریکای شمالی، اروپا و به زودی سراسر جهان را در جای خود دنبال خواهم گرفت. این یکی از موارد مهم بحث من خواهد بود. اما آیا تبدیل نشریه کاغذی حزب به نشریه دیجیتال، بستن در روزنامه است؟ آیا نشریه کاغذی "لنینی" و نشریه دیجیتال "دست راستی" ست؟! سئوال این است که آیا نشریه کاغذی و چاپی دو هفته یک بار حزب کمونیست آمریکا به یک نشریه روزانه پر از مطلب تبدیل شده که همه جا در دسترس است یا به یک سایت غیر فعال که بوی بسته شدن از آن می آید؟

شاید بد نباشد قصه ای را هم در این رابطه بگویم. اولین بار که وارد این بحث شدم، سیزده - چهارده سال پیش بود که همکاری با نشریه ارزندهٔ چیستا را آغاز کردم. ظاهرا نسخه ای از پیپلز ویکلی(مردم هفتگی ارگان مرکزی حزب کمونیست امریکا) از طریق پست با تاخیر دو سه ماهه برای مجله می آمد و دوستانی با کپی گرفتن از آن، مقاله هایی را انتخاب و ترجمه می کردند که در مجله چاپ می شد. بلافاصله پس از ترجمه مقاله " به روزی" از گس هال درباره ی جهانی سازی- که از طریق اینترنت به دست آورده بودم – و چاپ آن یکی از مترجمان همیشگی مقاله های آن روزنامه با من تماس گرفت و پرسید این مقاله را آن هم با چنین سرعتی از کجا آورده اید؟ گفتم اینترنت؟ با لحن بسیار تمسخر آمیزی پرسید مگه شما کجا کار می کنید که چنین امکاناتی به شما می دهند؟ گفتم جای خاصی نیست، همه می توانند داشته باشند... داستان را طولانی نکنم... آن دوست عزیز هم یادش به خیر ... کمکش کردم کامپیوتری خرید و به اینترنت وصل شد و کار را پس از مدتی پی گیری فرا گرفت. (گاه ساعت ۱۱ شب زنگ می زد و به کامپیوتر و اینترنت و بفهمی نفهمی اینجانب فحش و بد و بیراه می گفت، چرا که مثلا ویندوزش هنگ کرده بود.) واقعیت این است که ترجمه های بسیار خوب و به روزش تا آخرین روزهای زندگی دردناکش ادامه یافت و همه از خواندن آن بهره ها بردیم. 

قصدم از وارد شدن کلی، ناقص و ناکافی در این مبحث  تنها آن بود که نشان دهم، چیدن یک سری از داده ها برای انحلال طلب نامیدن یک فرد یا یک رهبری (بعید به نظر می رسد این اقدامات بدون تصویب رهبری صورت گرفته باشد) تا چه حد می تواند هدفمند، ولی نادرست و مخرب باشد، بویژه وقتی که در پیشانی مطلب یک موضع گیری سیاسی - تحلیلی تابلو شود. چنین کاری در طول خواندن مطلب ذهن خوانندگان را با پیشداوری و اثری منفی مشوش می کند و می آزارد و شیوه ی درست برخورد تحلیلی به یک سری نظرهای سیاسی - ایدئولوژیک مطرح شده از طرف دیگر رفقای کمونیست ما نیست. این ها شیوه هایی است که - اگر بخواهیم مورد توجه مخاطبان بالقوه وسیع خود در میان مردم باشیم - باید کنار گذاشته شود.

و نکتهٔ دیگر اینکه حزب کمونیست آمریکا را متهم کرده اند که گویا از کشورگشایی های امپریالیستی آمریکا پشتیبانی می کند و خواهان ماندن نیروهای نظامی آمریکا در عراق است. در بیانیه حزب کمونیست یونان آمده است : «موضعگیری مرتبط با جاه طلبی امپریالیستی، مثلا رد درخواست خروج فوری از عراق، عدم امضای بیانیه مشترک نشست اضطراری احزاب کمونیستی و کارگری در دمشق به دلیل آنکه در متن نهایی آن موضع گیری برای خروج نیروهای اشغالگر امپریالیستی از عراق وجود دارد.» [3]

اگر سایت حزب کمونیست آمریکا و مواضع سام وب را مرور کنیم، هیچگاه نه تنها با خروج نیروهای نظامی آمریکا و متحدان آن مخالفتی نشده، بلکه از ابتدای تجاوز نظامی آمریکا به شدت با آن مخالفت شده و بر خروج نیروهای نظامی پافشاری شده است. آنچه مورد بحث بوده چگونگی خروج از عراق است. اجرای طرح خروج آمریکا از عراق از یک وعدهٔ انتخاباتی اوباما شروع و پس از به قدرت رسیدن او در پی یک انتخابات پرشور پیگیری و به شکل یک مصوبهٔ مرحله بندی شده درآمد. این سیاست مرحله بندی شده رسما اعلام و عملا – به کندی و  به تدریج - پیشرفته است، اگرچه با مخالفت شدید نظامی گرایان محافظه کار روبرو بوده و می باشد. حزب کمونیست آمریکا ظاهرا صلاح ندانسته، در شرایطی که جمهوری خواهان در صدد لغو چنین مصوبه ای هستند، این خروج زمانبندی شدهٔ دارای نوعی  وجههٔ قانونی که نیروی بزرگی را در پشت سر خود دارد با یک تاکتیک تندروانه تر مبنی بر خروج فوری زیر سئوال ببرد و تضعیف کند. به عبارت دیگر، دلیل موضعگیری و تاکتیک انتخاب شده توسط حزب کمونیست آمریکا روشن است. (در نوشته اخیر سام وب نیز «پایان دادن به اشغال افغانستان، خروج کامل نظامی از عراق» و ... مورد تاکید قرار گرفته، ولی وقتی چشم ها را می بندیم و زبان را می گشاییم، طبعا دیده نمی شود.)

آیا ما می توانیم بیرون بنشینیم و نسبت به ریزترین تاکتیک های یک حزب در یک جامعهٔ دیگر قضاوت کنیم؟ مگر این تاکتیک ها در خلاء صورت اتخاذ می شوند ؟، مگر به توازن نیروها برای پیشبرد آن وابسته نیست؟ آیا این موضع گیری حزب کمونیست آمریکا «یک جاه طلبی امپریالیستی» ست؟ آیا مخالفت با بیانیه صرفا به علت وجود بندی در بیانیهٔ نهایی مبنی بر خروج امریکا از عراق است؟ یا با یک تغییر ظریف اما پر معنی– جایگزینی «خروج» با «خروج فوری»- برای اعلام حکم ارتداد بعدی زمینه سازی شده است؟   

همه به یاد داریم که بخشی از حزب های کمونیست - برای مثال سوریه - از پشتیبانی جنبش سبز مردم ایران که پرچم دار جنبش ها و انقلاب های اخیر منطقه بوده، خودداری کردند و ترجیح دادند به نام مخملی بودن این انقلاب ها، بر تاکتیک پشتیبانی خود از جمهوری اسلامی و دولت کشور خود با تمام وجود پافشاری کنند. بگذریم که گذشت زمان اشتباه بودن این تاکتیک ها و چه بسا استراتژی های مرحله ای را نشان داد، و مشخص شد این انقلاب ها نه تنها به اصطلاح مخملی نیستند، بلکه عمیقا مردمی اند. آیا باید بیانیه صادر می شد و موضع گیری آن ها راست اعلام می شد؟ پس چرا رفقای یونانی و مکزیکی این کار را نکردند؟ خوب امروز، حزب کمونیست سوریه کجا ایستاده است؟ آیا به همان تاکتیک ادامه می دهد یا از تاکتیک دیگری در داخل کشورش دفاع می کند و آن دفاع از جنبش اصلاح طلبانهٔ مردم سوریه است (امید که دیر نباشد و بشود چنین تاکتیکی را پیش برد).

همین شیوهٔ برچسب زنی در مورد حزب کمونیست عراق نیز قبلا رخ داد و برخی این حزب را به علت اینکه رو در روی آمریکا قرار نگرفته و با آن نمی جنگد «خائن» و «راست» و غیره اعلام کردند، اما مبارزات مردم عراق و بویژه تظاهرات وسیع خیابانی اخیر نشان داد، این حزب در صف اول مبارزه برای خروج نیروهای امپریالیستی در کنار مردم ایستاده و قهرمانانه می رزمد.

5

-              هدف اعلام شده برای ارائه سند «سوسیالیسم قرن بیست و یکمی ...»

سام وب در نوشتهٔ خود «سوسیالیسم قرن بیست و یکمی ...»[4] ضمن شرح نحوهٔ رسیدنش به برخی از تزهای اعلام شده، و اعتراف به اینکه نوشتهٔ او « کاری در حال پیشرفت است و نسخه ای ناتمام» با بیان درخواست از خوانندگانش که « عدم یکدستی، تناقض ها، ایده های مسکوت باقی مانده و ناتمام» در نوشته هایش را درک کنند تا بتواند این بحث را پی بگیرد، هدف از نوشتهٔ خود را چنین اعلام می کند:

«ما حزب کوچکی با لایه ی نازکی از رهبران متعهد هستیم که امیدواریم در شرایط غیرانقلابی، در کشوری پهناور، و در عصر اینترنت حزب بسیار بزرگتری شود.» [5]

«زمانه زمان تلاش و تغییر است. هیچ کس از فردا خبر ندارد. سئوال آن است که چه اقداماتی باید بکنیم تا حزب کمونیست و بطور کلی چپ مبارز و کاراتری برای عدالت اجتماعی و سوسیالیسم داشته باشیم؟»[6]

«تجربه ی ما، استنباط وسیع و قابل انعطاف راهبردی و تاکتیکی ما از مبارزه، استقبال عمیق ما از ضرورت اتحاد گسترده، چشم انداز و ریشه های ما در طبقه ی کارگر، شیوهٔ برخورد بین المللی و دیالکتیکی ما، علاقمندی ما به پذیرش شکل های جدید سازمانی، ارتباط گیری، و عمل متحد، و نگرش ما به ما اجازه می دهد که یک همکاری حیاتی برای پروژه ی چپ و برای مبارزه برای رهایی انسان ایجاد کنیم.."»[7]

منتقدین سام وب روشن نمی کنند که وقتی حزب بسیار کوچک باقی مانده ، تشکل های میلیونی طبقهٔ کارگر در سراسر این خاک پهناور بیرون از مدار راهبری آن قرار دارد، و این حزب در میان نیروها و تشکل های سیاسی چپ کشور هم منزوی ست، ادامه تاکتیک های قبلی و تکرار مواضع از نظر آن ها «انقلابی» اش چه کمکی را به سازماندهی یک انقلاب سوسیالیستی خواهد کرد؟

سام وب در واقع می پرسد چرا حزب کمونیست آمریکا علیرغم ده ها سال مبارزهٔ مستمر در کنار و پیشاپیش طبقهٔ کارگر، هنوز بسیار بسیار کوچک و کم توان و در صحنهٔ سیاسی کم تاثیر است و روز به روز به جای توسعه یافتن، فرسوده تر می شود؟ (فکر می کنم این سئوال برای بسیاری از احزاب مشابه نیز مطرح باشد.) او تلاش می کند ضمن نقد سیاست های پیشین حزب، راه ها و شیوه های تازه ای را بجوید که این حزب کوچک را در  «کشوری پهناور»، «بسیار بزرگ تر» کند. البته شرایط در کشورهای مختلف متفاوت است. می توان درک کرد که احزاب کمونیست بزرگ و قدرتمند با پایگاه بسیار گسترده در میان کارگران و زحمتکشان کشورشان همچون حزب کمونیست یونان نیز وجود دارند که قاعدتا چنین دغدغه ای را به آن شکل نداشته باشند.

به نظر می رسد همهٔ کمونیست ها در همهٔ لحظه ها باید به این فکر باشند که کارایی جنبش کمونیستی و چپ کشور خود را ارتقا دهند و بر چنین چالشی غلبه کنند، اما در عمل همیشه هم چنین نیست. کم نیستند رفقایی که خود را حق مطلق می پندارند و پاسخشان به پرسش «چه باید کرد» فوق، تنها یک کلمه است : «صبرانقلابی».

به باور آن ها سحر نزدیک است، باید صبر انقلابی کرد تا مردم به حقانیت ما پی ببرند و به سوی ما روی آورند. آن ها دچار فلسفهٔ انتظاراند و چنین نگرشی باعث می شود اساسا به ارزیابی موفقیت در پیشبرد برنامهٔ حزب و یا عدم پیشرفت آن نیندیشند، چالش های فرا روی آن را نبینند، و خود را وادار به یافتن راه حل هایی برای آن ندانند و گاه بدتر از همهٔ این ها، دیگرانی را که چنین مسئله ای را متذکر می شوند با حکم تکفیر بکوبند. البته آن ها هم ناکارایی هایی را در صحنه سیاسی و در جذب مخاطبان می بینند، ولی آن را به جای نارسایی های کوچک یا بزرگ ولی قابل اصلاح خود و حزبشان، به زمانه ای ارجاع می دهند که به زودی زیر و رو خواهد شد.

پاسخ سام وب به چالش پیش گفته اما چنین نیست. او پاسخ دیگری به این پرسش می دهد، اگر چه این پاسخ با «عدم یکدستی، تناقض ها، ایده های مسکوت باقی مانده و ناتمام» - و به نظر من اشتباه ها و عدم مرزبندی دقیق با "اپورتونیسم راست" در برخی نقاط - همراه باشد. پاسخ او سرشار از ابتکار عمل، خلاقیت علمی و مارکسیستی و راهگشایی ارزنده ای ست که بسیار می توان از آن آموخت.

6

-      « جهانی سازی» و تحلیل جهان از دیدگاه سام وب و نیز منتقدان او

یکی از درخشان ترین کارهای حزب کمونیست آمریکا که در نوشته های سام وب هم به تکرار بسط یافته، تحلیل سیاسی اقتصادی جهان در دوران اخیر و بویژه فرایند جهانی سازی است. مقاله های ارزندهٔ گس هال و اسکات مارشال در مورد فرایند جهانی سازی و فورمول بندی تغییراتی که در اقتصاد سیاسی جهان پس از فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی رخ داده، بسیار مهم و گاه تعیین کننده است. بحث تاثیر انقلاب علمی فنی، و انقلاب دیجیتال در تحولات اقتصادی جهان و صف بندی های کار و سرمایه پیرامون آن، برای اولین بار در نشریات حزب کمونیست آمریکا منتشر شده است. پیش بینی بحران اخیر و جوانب چندگانه و پیچیدهٔ آن نیز از جمله همین دستاوردهاست. به جرات می توان گفت کار عظیم انجام شده توسط این حزب، بزرگ ترین بخش از ارتقاء دانش سیاسی ما برای ورود به چنین دورانی بوده است. این بحث ها تا آنجا که ما (من و همسرم) در طی سای های طولانی دنبال و بخش هایی از آن را ترجمه می کردیم، چکیدهٔ بحث های بسیار پر دامنه در میان چپ و طیف وسیعی از جنبش های اجتماعی در سراسر جهان بوده است. واقعیت آن است که بخشی از چپ ها و بویژه کمونیست ها بحث جهانی سازی را از همان ابتدایش کم اهمیت تلقی کرده و یا نادیده گرفتند (شاید چون درست عین حرف هایی که می دانستند، نبود) و بعد هم که در عمق فرهنگ سیاسی چپ نفوذ کرد و مورد استقبال قرار گرفت، ترجیح دادند از واژه جهانی سازی استفاده ای شکلی ولی بی محتوا بکنند. به همین دلیل است که امروز پروژهٔ برگشت به دوران لنین را در آغوش رویاهایشان می گیرند و به سادگی تسلیم آن می شوند.

از نگاه اینان امپریالیسم همان امپریالیسمی ست که لنین می گفت و هیچ تغییری هم نکرده و فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی و اتحاد شوروی ما را به عصر امپریالیسم قبل از انقلاب اکتبر بازگردانده و نه دورانی به نام جهانی سازی که سابقهٔ تاریخی ندارد.

در نوشتهٔ اخیر سام وب از جمله نکاتی مورد تاکید قرار گرفته که بخشی از آن ها از نظر تحلیل ویژگی های امپریالیسم جهانی و بازتاب عملکرد آن در آمریکا تازگی دارد. من با دسته بندی برخی گفته های سام وب آن را به دو گروه تقسیم کرده ام:

گروه اول:

« به نظر می رسد سیستم اجتماعی موجود بازتولید شرایط برای استثمار نیروی کار و طبیعت را به اعلا درجه خود می رساند.»

«ظهور ناگهانی و گسترش فن آوری جدید (بویژه وسایل ارتباط جمعی) که به تدریج ساختار اقتصاد، اشتغال، طبقه، نژاد، و جنسیتی، روش تولید، عادت های مصرفی، سیاست های طبقاتی و دمکراتیک، اشکال تعامل اجتماعی و زمان استراحت، قدرت ابزار کشتار جمعی و ماهیت جنگ، و مفهوم زمان و فضا را تغییر شکل می دهد.»

«اقتصاد وارد یک " حالت سکون" شده است... برای آینده ی قابل پیش بینی، اقتصاد حول سطح پائینی از رشد و سطح بالائی از بیکاری نوسان می کند.»

«هنوز ابعاد این بحران به تمامی آشکار نشده، اما مشخص است که بحران به تنظیمات و مدل نولیبرالی محدود نمی شود.»

«هم اکنون طبقه ی سرمایه دار، و به خصوص بخشی که در نوک قله قراردارد، برروی انبوهی از مازاد سرمایه نشسته است. بعلاوه، عجله ای برای انجام کار دیگری هم نیست. فشار اصلی آن ایجاد بهترین شرایط برای استثمار نیروی کار از نظر اقتصادی و متلاشی کردن آن از منظر سیاسی است.»

«به معنی واقعی، بخش بزرگی از طبقه ی سرمایه دار در شرکت های فراملیتی، مردم، اقتصاد و کشور آمریکا را رها کرده اند. حوزه ی عملی راهبردی آنان اکنون بسیار فراتر از مرزهای ما و در سراسر دنیا است. الزامات تکامل، تغییر و تحول و سود سرمایه در دهه های اخیر اقتصاد جهان را مبدل به واحد اصلی برای این طبقه در آمریکا کرده است.»

«به عبارت دیگر، دامنهٔ بازار، عرضهٔ نیروی کار قابل استثمار، و راهبردهای سرمایه گذاری شرکت های فراملیتی آمریکایی به سراسر جهان گسترش یافته است. سایت های تولیدی آن ها، به واسطه ی فن‌آوری جدید و نیروی کار در دسترس، در سراسر مناطق جغرافیایی پخش شده است.»

«بستگی دفتر مرکزی شرکت های فراملیتی بزرگ جهان در آمریکا، به اقتصاد ملی کمتر و کمتر می شود و این بدان معنا نیست که این روش برای سایت های تولیدی، بازارهای مصرف، و نیروی کار داخلی عواقبی به دنبال نداشته باشد.»

«چیزی که ما مشاهده می کنیم تفکیک منافع شرکت ها از رشد اقتصادی و به خصوص اشتغال است.»[8]

گروه دوم

«گروهی از فرایندها مانند گرمایش کرهٔ زمین، تکثیر سلاح های هسته ای و جنگ، فقر جهانی، بیماری های فراگیر، فشار جمعیتی، و نابودی منابع طبیعی در حال گسترش اند که می تواند عواقب مصیبت باری داشته باشند و موجودیت بیشتر گونه های زنده را تهدید می کند.»

«انتقال سلطه گرایانهٔ قدرت در دنیایی پر جمعیت و به شدت رقابتی، هرچند در مراحل اولیه ی خود، به آسانی می تواند دنیا را به رقابت های خشن داخلی، جنگ های عمومی و آشوب بکشاند.»

«اگر جلوی این ها گرفته نشود، جهان غیرقابل زندگی می شود.»

«ما نمی توانیم صبرکنیم تا سوسیالیسم برای تغییرات آب و هوایی و تخریب محیط زیست کاری کند. این کارها همین الان باید صورت بگیرند. ما به سوی نقطه ی خطری می رویم که اگر به آنجا برسیم، گشتاوری به فرایند ها بر روی کرهٔ زمین می دهیم که اقدامات انسان یا اصلا بر آن اثر کنترلی ندارد و یا کنترل اندکی خواهد داشت.»

«مانع اصلی در این میان، امپریالیسم آمریکاست، که راه را برای داشتن سیاره ای صلح آمیز، قابل زندگی، و پایدار می بندد. هردو جناح طبقه ی حاکم، اگرچه با روش های مختلف، مصمم اند برتری آمریکا در سیستم جهانی را حفظ کنند- یکی با زور و دیگری با ترکیبی از دیپلماسی، چندجانبه گرایی، نرم قدرت و نرم نیرو ، که به شکلی آرام تر به پیش برده شده است.»

«اگرچه تفاوت بین این و آن روش مهم است و نباید از نظر دورداشت، اما اشتیاق شدید به داشتن جایگاه اول در سطح جهانی ، بدون ارتباط به این که پیش برنده ی سیاست خارجی آمریکا چه کسی و کدام یک از دو حزب اصلی ست، وجود دارد.»

«به همین دلیل، تنها یک جنبش توده ای و مردمی در داخل و خارج است که امپریالیسم آمریکا را وادار به عقب نشینی راهبردی در هرگوشه ی جهان، از آسیای مرکزی و خاورمیانه گرفته تا پایان دادن به اشغال افغانستان، خروج کامل نظامی از عراق، پایان بخشیدن به درگیری های طولانی مدت بین فلسطین و دولت اسرائیل، لغو تحریم ها علیه ایران وسایر کشورها، خاتمه بخشیدن به محاصره کوبا، کاهش و محو سلاح های هسته ای، برچیدن پایگاه های نظامی در سراسر دنیا و منحل کردن ناتو، و غیره خواهد کرد.»[9]

او نتیجه می گیرد که :

«واقعیت آن است که باید برای این چالش ها قبل از آنکه سوسیالیسم جهانی شود، راه حلی اندیشید. اگر تا آن زمان صبر کنیم، هم سوسیالیسم و هم بشریت محکوم به نابودی می شوند. شرایط به قدری اضطراری است که چشم بستن بر «این لحظات» هزینه ی گزافی خواهد داشت.» [10]

و در برابر نتیجه گیریش سئوال تازه ای را مطرح می کند :

«امااین جاپارادوکسی وجود دارد: از یک طرف یک شرایط اضطراری وجوددارد و از سوی دیگر چه در کشور و چه در سطح جهانی، جنبش مردمی دارای چنان چشم انداز و توانائی نیست که حاکی از حل و مهارکردن این چالش های مرتبط با یکدیگر باشد.»

«در این تاریکی نور امید اندکی نیز هست: صدها میلیون نفر در سراسر دنیا از این موقعیت وحشتناک آگاه می شوند و به این نتیجه می رسند که باید کاری کرد. منافع شخصی و بین المللی دارند در یکدیگر ادغام می شوند، ولی آیا از سرعت کافی برخوردارند؟»[11]

(من بخشی از نوشته های پر اهمیت را پر رنگ کرده ام.)

«تغییر مفهوم زمان و فضا» در اثر تحولات فناوری جدید که تنها با چند کلمه مورد اشاره قرار گرفته، خود بحث جداگانه ولی بسیار پر اهمیتی را می طلبد که جایش در اینجا نیست، اما باید به نکته ای در اینجا اشاره کنم که بحث پیرامون آن را برای بخش گذار به سوسیالیسم گذاشته ام. سوسیالیسم جهانی و سوسیالیسم در یک کشور در نوشتهٔ سام وب به صورت تفکیک شده مطرح نشده است و این تفاوت در نقدهای صورت گرفته و برخی برداشت ها از آن نیز نادیده گرفته شده است. انقلاب سوسیالیستی در یک کشور یا چند کشور را نباید با حاکم شدن نظام سوسیالیستی در جهان یکی گرفت. یعنی ممکن است این یا آن کشور موفق به برپایی یک انقلاب سوسیالیستی بشوند، اما این نظام های سوسیالیستی هم چنان در جهانی زندگی می کنند که تا مدتی سرمایه داری باقی می ماند. و این سرمایه داری جهانی که سام وب انتقال سوسیالیستی زودرسی را برای آن متصور نیست، می تواند با ادامه سیاست های مخربش زمین و زندگی بر روی آن را تخریب و نابود کند. (به این بحث باز می گردیم)

منتقدین سام وب – برای مثال حزب کمونیست مکزیک - در مقابل این نقطه نظرات معتقد اند :

گروه اول

«حوادث سال هاي اخير طبقه كارگر را دوباره در مركز مبارزه طبقاتي قرار داده است . آنها نياز به حزب كمونيست و اعتبار و عدم محدودیت ماركسيسم – لنينيسم را نشان داده اند. جنبش كارگري وكمونيستي جهاني تحكيم يافته است . قطب روشني از نيروهاي داراي آگاهي طبقاتي مجتمع شده موجود است.» [12]

رفقای مکزیکی روشن نمی کنند در کجای آمریکا و یا جهان، چنین «طبقه برای خود»ی – بنا بر تعریف لنینی - شکل گرفته که سام وب آن را نادیده گرفته است؟ آیا این که بحران اقتصادی اخیر مشروعیت های سرمایه داری را در نظربخش قابل توجهی از مردم زیر سئوال برده برای چنین نتیجه گیری ای کافی ست؟

«برعكس پيش بيني وب ، دوران های متلاطم در مبارزه طبقاتي جهاني ، تضادهاي بين امپرياليستي ، بر افق انقلاب هاي اجتماعي به رهبري طبقه كارگر دلالت می کند ، همان طور که در كمون پاريس، همان گونه که در جریان انقلاب كبير سوسياليستي اكتبر.» [13]

باز هم برای صحت این تحلیل که ما در آستانهٔ انقلاب سوسیالیستی – درست مثل انقلاب اکتبر یا کمون پاریس - ایستاده ایم (مثلا ۱۹۱۷) هیچ فاکتی ارائه نمی شود. تصور می کنم انقلاب های دمکراتیک اخیر فاکت مناسبی برای این کار نباشد و نشود از بررسی ماتریالیست تاریخی نیز، در شرف اتفاق بودن انقلاب سوسیالیستی جهانی را برداشت کرد، اگرچه برخی از کمونیست ها در طی یک صد سال اخیر با اشتباه گرفتن ماتریالیسم تاریخی با جبرباوری ( دترمینیسم) چنین برداشتی کرده باشند. اگر ماتریالیسم تاریخی بدین معنا باشد – که نیست – باید قاعدتا با گذشت یک صد سال از حیات دائما رو به توسعهٔ سرمایه داری - که طبق آن سرمایه داری باید فرو می پاشید -، نادرستی این اندیشهٔ داهیانه مارکس، را باور می کردیم. توجه کنیم که بنگاه های سخن پراکنی مدافع نظم غیر انسانی حاکم بر جهان، دائما بر این نکته پای فشرده ومی فشرند، سعی داشته اند ودارند که این اصل فلسفی بسیار مهم و ارزندهٔ مارکسیسم را زیر سئوال ببرند.

و گروه دوم:

«مراجعه ها به نیو دیل سبز تنها بیانگر اشتیاق بازگشت به روزولت نیست . آنها ، فراتر از همه ستایش تعدیل سرمایه داری را پیشنهاد می کنند، یعنی تدارک شیوه سرمایه داری بدون بحران های عمیق سیستم سرمایه داری . نیو دیل سبزجدیدی که او (سام وب) از آن سخن می گوید در حقیقت پیشاپیش بخشی از دستور کار محافل سرمایه داری انحصاری در امریکا را تشکیل می دهد . نیو دیل سبز نه تنها ،سرمایه داری را با بخشیدن یک ماسک سبز ، بلکه با هدیه کردن فداکاری های جدیدی به طبقه کارگر تحت عنوان "فداکاری به خاطر سیاره" و نه به خاطر بقای طبقه انگلی سهامداران ، به ویژه ، با تضمین شرایط عمومی برای انباشت سرمایه دار، به لحاظ نظری توجیه می کند.» [14]

بحران محیط زیست و گرمایش زمین و خطر نابودی حیات بر روی کره زمین فریب های گورباچف ها و سرمایه داری حاکم بر جهان نیست. هنوز چند ماهی از وقوع فاجعهٔ زلزله، سونامی مرگبار عظیم، و امواج سهمگین تشعشع های اتمی فوکوشیما که سرنوشت بخش بزرگی از مردم را سیاه کرده نگذشته است و ما با پی آمدهای دردناک آن رو در روییم. کارلوس فرناندز لیریا، فیلسوف اسپانیایی در مصاحبهٔ اخیرش می گوید:

«اگر سونامی اخیر ۱۰ متر بلندتر یا قدرت زمین‌لرزه یک واحد بیشتر بود (و کیست که بگوید امکان نداشت چنین بشود!)، یک دوجین رآکتور هسته‌ای ویران و ذوب می شد، و به مرگ ده‌ها هزار تن می انجامید. اصلاً شاید لازم می‌شد که مردم کل ژاپن را تخلیه کنند. ما روی بشکه‌های باروتی نشسته‌ایم که در اختیار و مهار دیوانگان و جانیان است. آنانی که [گردانندگان] ”بازار“ می‌خوانیم‌شان، واقعاً کیستند؟ هر طور که حساب کنید، دیوانگانی‌اند که به بازی قمار خطرناک ”رولت روسی“ [قماربازی مرگ و زندگی] با کره خاکی ما سرگرمند... ( نامه مردم شماره ۸۷۴) [15]

می توان پرسید آیا از نظر این منتقدین، تاکتیک معقولانه مثلا برای کمونیست ها در ژاپن و اروپا چه می توانسته باشد، دعوت به انقلاب سوسیالیستی در شرایطی که شرایط انقلابی نیست و مورد پشتیبانی طبقهٔ کارگر و مردم قرار نمی گیرد یا فشار بر طبقهٔ سرمایه دار «دیوانه» برای دست برداشتن از جنون توسعهٔ برق هسته ای ؟

این فاجعهٔ بزرگ مردم را برای مبارزه در راه حفظ محیط زیست و حذف توسعهٔ انرژی هسته ای غیر پایدار بسیج کرد یا انقلاب سوسیالیستی؟ اگر پاسخ اولی است، آیا یک حزب کمونیست نباید مبارزه را از همان عرصه آغاز کند و برای گسترش دامنهٔ نفوذ افکار خود اتحاد با این جنبش ها را در مرکز توجه قرار دهد؟ آیا مبارزات موفق مردم آلمان در حذف برنامه توسعه هسته ای از آیندهٔ کشورشان و مبارزات هنوز در جریان مردم و تمرکز کمونیست های ژاپنی بر آن برای برچیدن نیروگاه های هسته ای فاجعه بار از خاک کشورشان برای ما آموزنده نیست؟ آیا اگر حزبی چنین تاکتیک هایی را اتخاذ کرد راست شده است؟

روشن است که اتحاد با سایر جنبش های اجتماعی علیه سیاست های جنون آمیز ضد محیط زیستی سرمایه داران حاکم «بخشی از دستور کار محافل سرمایه داری انحصاری در امریکا» نیست؟ آیا وال استریت از نیو دیل سبز پشتیبانی می کند؟ برای چنین سخنان پرشور ولی بی محتوا، براستی که هیچ فاکت مشخصی وجود ندارد. در کمال ناباوری، سرمایه داری شرکتی حاکم بر جهان هنوز هم بر طبل توسعه نابخردانه غیر پایدار می کوبد، و اگر چه دفاع از یک نیو دیل سبز مدافعین ضعیفی در میان دمکرات ها دارد، اما کوچک ترین روزنه ای برای پیشبرد هر نوع نیو دیل، چه سبز و چه حتی سفیدش، از طرف غارتگران حاکم بر جهان بسته است.

در بطن این بحران جهانی آنچه به پیش برده می شود، بسته های مختلف ریاضت اقتصادی همراه با خصوصی سازی های باز هم گسترده تر و تملک سرمایه ها ی بخش عمومی و دولتی توسط شرکت های بزرگ جهانی و پایمال کردن حقوق زحمتکشان چه در آمریکا و چه در اروپا و جهان است. این تنها سیاستی ست که دیکته می شود و پیش می رود و نیودیلی تازه یا دفاع از سیاست های نیو کینزینی، چه آن را درست بدانیم و چه اشتباه، چه قابل اجرا بدانیم و چه اساسا غیر قابل اجرا، با دشمنی جدی نهادهای سرمایه داری جهانی شده روبروست. 

تحلیل درست و دقیق از تحولات جهانی بسیار پر اهمیت است و سیاست های هر حزب یا سازمان بر اساس آن تدوین می شود.  باید متوجه بود که بسیاری از وجوه انتقادها و برخورد تند دو حزب کمونیست و دیگر نوشته های انتشاریافته با تحلیل سام وب از وضعیت جهان و تاکتیک های استوار شده بر روی آن، متاثر از دیدن جهان در آستانهٔ یک انقلاب سوسیالیستی ست که توسط سام وب مورد تردید جدی قرار می گیرد (در بخش بعدی به سراغشان خواهیم رفت). این که نه در مکزیک، نه در یونان و نه در آمریکا شرایط انقلابی حاکم نیست مورد پذیرش همه بوده است. بحث هم بر سر این نیست که مثلا در یونان شرایطی انقلابی حاکم نخواهد شد. اختلاف نظر جدی بیشتر بر سر پیدایش شرایط انقلابی در آمریکا و یا مهم تر از آن در کل جهان است. 

اما براستی چگونه می توان متوجه شد که ما در آستانهٔ یک انقلاب سوسیالیستی جهانی قرار داریم یا نه. آیا وجود و یا تعمیق بحران بزرگ حاکم بر سیستم سرمایه داری نولیبرالیستی موجود برای چنین نتیجه گیری ای کافی ست؟ آیا از خیزش های بزرگ مردمی بویژه در کشورهای عربی و شمال آفریقا (دمکراتیک) یا اعتراضات گسترده در اروپا و یا ویسکانسین آمریکا علیه پایمال شدن حقوق نیروی کار (اعتراضات مدنی) که متاسفانه هیچ کدام تاکنون به اهداف نهایی مورد نظرشان نرسیده اند، می توان چنین نتیجه گیری های خواست اندیشانه ای کرد؟

لنین قانونمندی های مشخصی را برای ارزیابی وجود شرایط انقلابی مبنی بر نخواستن «پایینی ها» و نتوانستن «بالایی ها»  و وجود عامل ذهنی و ... به درستی شناخته و وفرمول بندی کرده است. او هم چنین دربارهٔ وظایف یک حزب انقلابی چه در دوران انقلابی و در چه دوران های غیر انقلابی اندیشه های بسیار بدیع و کارسازی را مطرح کرده است، اما در باره "در چشم انداز بودن " (کوتاه مدت) ورود به شرایط انقلابی یا پیش بینی زمان رخ دادن آن، چنین فورمول بندی های مشخصی وجود ندارد، چرا که اساسا تاریخ آینده نوشته نشده است و پیش بینی سیر رویدادهای آن از نظر علمی ناممکن و ناشدنی ست. به همین دلیل و موافق با نظریات لنین، تاکتیک ها باید بر اساس تحلیل مشخص از اوضاع مشخص تدوین شود و در همه حال برای ورود به هر فاز و شرایط دیگری تا دوران انقلابی و مرحله سوسیالیستی انقلاب آماده بود. 

به نظر من مسئله ای که نوشتهٔ سام وب را درست مثل نقدهای صورت گرفته در برابر آن دچار مشکل جدی می کند، فاصله گرفتن از آن چیزی ست که خود در ابتدای نوشته اش می گوید: «زمانه زمان تلاش و تغییر است. هیچ کس از فردا خبر ندارد. » به این مسئله در بخش پایانی مقاله باز خواهم گشت.  

7

-      سوسیالیسم قرن بیست و یکمی و تفاوت آن با سوسیالیسم قرن بیستمی

انتقادات حزب کمونیست یونان و مکزیک حاوی نقطه نظرهای روشنی در مورد زمینه ای که سام وب مطرح کرده نیست. این دو حزب ترجیح داده اند از اساس چیزی به نام سوسیالیسم قرن بیست و یکمی با ویژگی های متفاوت را با تکیه بر همان سوسیالیسم قرن بیستمی محکوم کرده و بکوبند. از معدود جملاتی که موضع آن ها را روشن می کند می توان به این گزاره ها استناد کرد.

«تصور"سوسیالیسم قرن بیست ویکم"مستلزم موضعی علیه ساختمان سوسیالیستی در قرن بیستم ، و طرد تجربه طبقه کارگر در قدرت است. برای ما این امری از تفکر اپورتونیستی ،ویک منبع سر در گمی است» (حزب کمونیست مکزیک)

بحران اقتصادی که در جهان سرمايه‌داری به وجود آمده و همين‌طور تشديد تضادهای درون امپرياليستی به‌روز بودن سوسياليسم را مجدداً تأکيد می‌کنند. تحت اين شرايط به عقب راندن موج جديد ضدکمونيسم دولتی، دفاع از سوسياليسمی که ما می‌شناسيم، با دست‌آوردهای درخشان خود برای طبقه کارگر جهانی، با هويت و سنن انقلابی جنبش کمونيستی، اهميت ويژه‌ای کسب می‌کند. (حزب کمونیست یونان)

سام وب بخش مهمی از تزهایش را به تشریح آنچه سوسیالیسم قرن بیست و یکمی می خواند، اختصاص داده است. از نظر او کمونیست ها نباید به دنبال ساختن همان سوسیالیسم شکست خورده با همان ویژگی ها باشند، اگر چه در دوران خود حاوی ارزش های بزرگی بوده است. او معتقد است نگرش ما به سوسیالیسم « کاری رو به رشد و ترقی است». سوسیالیسم قرن بیست و یکمی مورد نظر او برای جامعهٔ آمریکا ویژگی هایی دارد که آن را متمایز می سازد:

برای یک حزب سوسیالیست قرن بیست و یکمی، نگرش به سوسیالیسم کاری رو به رشد و ترقی است. و جنبه ها و ویژگی های متمایزی خواهد داشت که از تاریخ و تجربه خود ما می جوشد. وظایف ناتمام دمکراتیک به جامانده از سرمایه داری را، به اتمام می رساند، در حالی که آزادی های دمکراتیک موجود را حفظ کرده و به آن عمق می بخشد و از حاکم شدن قانون حمایت می کند. این حزب به پاخواستن مردم وهمچنین حمایت از سیستم حکومتی چند حزبی و تغییر احزاب در قدرت بنابرتصمیم مردم را به رسمیت می شناسد.

سوسیالیسم ما به استثمار کارگران، البته در طول زمان و نه یکباره، پایان می دهد. سوسیالیسم ما حقوق جمعی و دمکراتیک را گسترش می دهد، در عین حال که همزمان به استغناء انسانی و خلاقیت جایگاه مناسبی را می بخشد. یک حزب قرن بیست و یکمی در مقابل اشتراک گرایی بوروکراتیک و اقتصاد دستوری که مردم را تا حد چرخ دنده پایین می آورد، روابط اجتماعی را به اشیاء کاهش می دهد ، و فرهنگ را به یک خاکستری کسل کننده مبدل می سازد خواهد ایستاد.

سوسیالیسم ما همراه بر غالب شدن بر تقسیم طبقاتی، جنسیتی و نژادی، عادات و رسوم انسانی و سیستم ارزشی جدیدی را ارائه می دهد. جامعه ای سرشار از اهمیت دادن به دیگران، نیکی، برابری، که در آن همبستگی به واقعیت های غالب زندگی روزانه بدل می شوند.

سوسیالیسم ما مشارکت مردم در همهٔ عرصه های زندگی را تشویق می کند.

در دوران انتقال، و در ابتدای سحر سوسیالیسم چه در کشور ما و چه دیگر کشورها، و تا گسترده شدن روز، انتظار من آن است که اقتصادی شامل ترکیب های مختلف مالکیت سوسیالیستی، تعاونی و خصوصی، در یک بازار سوسیالیستی قانونمند، علیرغم تناقض ها و خطرات ، ولو همراه با تنش، عمل کند.

در واقع، وظیفه ی طولانی مدت تر یک دولت سوسیالیستی جابجایی

 منطق تولید از: تجمع ثروت برای تعدادی اندک، میلیتاریزم و رشد بی حد و حصر،

 به منطق تولید برای: نیازهای بشر و اقتصاد پایدار است.

 تصور این که بتوان چنین دگرگونی عظیمی را بدون برنامه ریزی و راهبرد سرمایه گذاری اجتماعی گسترده، اگرچه براساس مشاورت گسترده و کنترل دمکراتیک زحمتکشان و نمایندگان آن ها با موفقیت انجام داد، دشوار است.

شکل سوسیالیستی مالکیت و سازماندهی اقتصادی، زمینی است که در آن آزادی شکوفا می شود.

در جامعه ی سوسیالیستی دولت نباید بالای سر جامعه و مراقب همه چیز باشد. چنین سوسیالیسمی بیگانه، منزوی و بورکراتیک می شود. به جای آن، سازندگان سوسیالیسم باید شبکهٔ عظیمی متشکل از شبکه های کارگران و سازمان های اجتماعی را جا بیندازند که از منظر سیاسی و مالی آنقدر توانمند شده اند که بر نهادهای مختلف موجود حکومت کنند.

برخلاف برخی از عقاید در چپ، جوهرهٔ سوسیالیسم قابل تقلیل به مالکیت و روابط آن و قدرت طبقه نیست. هرچند که هردوی این ها بنیادهای ساختاری جامعه ی سوسیالیستی هستند، اما این دو به تنهائی سوسیالیسم را تشکیل نمی دهند. کاری که این ها می کنند امکان برای یک برقراری یک جامعه ی سوسیالیستی است، اما سوسیالیسم زمانی واقعی می شود، فقط تا درجه ای سوسیالیسم می شود که زحمتکشان از خودبیگانگی و بی قدرتی را با مشارکت داشتن، قدرتمندی و مشارکت کاملا دمکراتیک جایگزین کنند.

ابتکار عمل طبقه ی کارگر و حس مالکیت واقعی مالکیت اجتماعی رگ وپی سوسیالیسم اند، در حالی که روابط قانونی، مالکیت عمومی و ساختار قدرت طبقاتی ساز وکارهایی تسهیل کننده اند. [16]

به نظر من مجموعه گزاره هایی که سام وب برای ترسیم یک سوسیالیسم مدرن برای فردای آمریکا مطرح می سازد، از جمله بازار سوسیالیستی، جایگاه دولت، دمکراسی سوسیالیستی و نقش گردش آزاد اطلاعات، ویژگی های جغرافیایی (مکان-زمانی)، رابطهٔ حزب کمونیست، طبقهٔ کارگر، دولت سوسیالیستی و نهادهای اجتماعی با آن،  و ... پر از نکات جالب اما قابل بحثی است که هنوز باید روی آن کار شود، و حاصل آن به نقدهای دقیق علمی کشیده شود. دیدن اشکال هایی در اجراهای قبلی نباید باعث شود ما طرح هایی ذهنی و ناپخته را به سرعت جایگزین آن ها کنیم. در این زمینه کار بسیار اندکی را شاهد بوده ایم و راه درازی در پیش است. اما خود این اصطلاح سوسیالیسم قرن بیست و یکمی و هشدار نسبت به گذشته گرایی هایی که همه می دانیم در رگ و پی بخشی از رفقای کمونیست ما جاری ست ابتکاری فوق العاده ارزشمند است. این که ما سوسیالیسم قرن بیستمی را - که حتی در زمانهٔ خود نیز از سیر تحولات جهانی عقب ماند و به رکود عمیقی گرفتار شد و همین امر هم بیش از هر چیز زمینهٔ اصلی فروپاشی آن شد - عینا هدف ساختمان سوسیالیسم در این دوران قرار دهیم، قطعا غیر قابل قبول است. این که وجود «هرگونه ویژگی ملی» برای سوسیالیسم را نفی کنیم و نسخهٔ عامی به پیچیم که طرح اصلی آن انقلاب اکتبر و تجربهٔ اتحاد شوروی ست و آن را مدلی قابل کپی برداری بخوانیم و هر گونه راه دیگر و طرح دیگری را اپورتونیسم و راست و خائنانه بنامیم، از آن اشتباه تر و مخرب تر.

پر واضح است که این سوسیالیسم هرچه باشد «سوسیالیسم علمی» نیست. چون در طراحی آن حداقل بخش مهمی از مسائل مطرح عظیم امروز جهان نادیده گرفته شده است.

برداشت من از اصطلاح سوسیالیسم قرن بیست و یکمی آن است که ما ضمن توجه به تجربهٔ تاریخی سوسیالیسم در قرن بیستم در پی ساختن سوسیالیسمی امروزین و توسعه یافته تر هستیم.  برای روشن کردن نظر خود مثالی می زنم. فرض کنید ما زمانی پل عظیمی را بر روی رودخانه ای ساختیم. و این پل پس از سال ها فروریخت. و فرض کنید مطالعه نشان داد که طراحی پل ، محاسبات و نقشه های آن هیچ اشکالی نداشته، و فقط در اجرا و به خاطر خطای اجرایی فروپاشیده است . آیا امروز پل جدید را دوباره مثل پل قبل می سازیم؟ نمی توانیم این کار را بکنیم، از نظر منطقی نباید هم این کار را بکنیم. چون امروز مصالح ما عوض شده، توانمندی های ما در طراحی ارتقا پیداکرده، زیبائی شناسی ما تغییرکرده، کاربرد پل با توجه به تحولات ونیازهای جدید برای ما تغییر پیدا کرده، در یک جمله امروز خیلی چیزها تغییرکرده است و به همین دلیل  ما پل را الزاما دیگر به همان شکل پیشین نخواهیم ساخت.

من این رفقایی را که می خواهند همان پل را بسازند، چون می ترسند هرنوع پل دیگری اشکال هایی اپورتونیستی داشته باشد نمی فهمم. حالا تازه این یک پل است و نه جامعهٔ در حال تحول انسانی. سندی را از حزب کمونیست یونان خواندم که به ارزیابی شکست سوسیالیسم اختصاص داشت. چقدر وقت گذاشته و واقعا کار ارزنده بزرگی کرده اند. اما آشکار است که یک نگاه نوستالژیک نسبت به سوسیالیسم قرن بیستمی بر آن حاکم است و به عبارتی می خواهند همان سوسیالیسم را بسازند. اصلا رویکرد، مصالح،و دیدگاه امروزی به موضوع مورد بررسی ندارند، و همهٔ اشکال کار را هم در اجرا می ببینند. به نظر من نمی توان همهٔ مسائل و خطاها را در اجرا دید. مسئله به یکی دو کشور که ختم نمی شود. یکی دو تجربه که نیست. (البته رفقای یونانی فقط مورد اتحاد شوروی را بررسی کرده اند.) تک تک کشورهای سوسیالیست اروپای شرقی، تک تک کشورهای کمونیست اتحاد شوروی که کشورهای مستقلی بوده اند، همه ی این ها فرو می ریزند. کشورهایی که فرونمی ریزند و شیوهٔ دیگری را اتخاذ می کنند هم که از نظر این رفقا منحرف اند.  به زعم آنها برای مثال چین کشور سوسیالیستی نیست. یا ویتنام راه سرمایه داری را پیش گرفته است . مانده است یک کوبا که آن هم باز بنا بر بیانیه های رسمی رفقای یونانی از سوسیالیسم منحرف می شود؟! آن ها در بررسی هایشان وحشت داشته اند که فراتر از اجرا به سراغ طرح ها هم بروند و برای مثال مدل استالینی طرح ریزی سوسیالیسم را که بوسیله دیگران مطرح شده، مورد کنکاش ونقد قرار دهند. به این عزیزان باید گفت که تکرار تجربهٔ خطا در اصول مهندسی معمولا ناشی از وجود برخی خطاها در طراحی است.

البته برخی از رفقای ما با باور عمیق به سوسیالیسم قرن بیستمی مبارزه کرده و می کنند، خوب اعتقاد قلبی آن هاست. اما به نظر من امر بررسی فروپاشی سوسیالیسم قرن بیستمی درست مثل دستاوردهای عظیم آن مهم است و درباره این تجربهٔ نهایتا ناموفق اطلاعات گران بهایی  به ما می دهد. برگزینی دل خواه فاکت ها در این مورد و استناد همه چیز به مشتی خائن نفوذی برای فروپاشی سیستم سوسیالیستی یک خواست اندیشی و روشی غیر علمی است.

این همان نگاه قابل نقدی ست که کوشش داشته ام در بخش بحثی پیرامون نگاه علمی آن را بکاوم و نسبت به آن هشدار دهم.

8

-      گذار به سوسیالیسم از دید سام وب و نقدها پیرامون آن

سام وب دربارهٔ نحوهٔ  گذار به سوسیالیسم قرن بیست و یکمی مورد نظر خود نکاتی چند را مطرح کرده است که در اینجا بازگو می کنم. اولا، مسلم است که با تغییر مشخصات سوسیالیسم، راه های گذار به آن هم تغییر می کند. سوسیالیسم دمکراتیک مورد نظر سام وب که در بخش قبل ویژگی های آن برشمرده شد را نمی توان با همان متد و همان شیوه هایی به پیش برد که بر اساس تجربهٔ سوسیالیسم قرن بیستمی و انقلاب اکتبر فورمول بندی شده است. اگر برای مثال بپذیریم که سوسیالیسم قرن بیست و یکمی مورد نظر او:

« به پاخواستن مردم وهمچنین حمایت از سیستم حکومتی چند حزبی و تغییر احزاب در قدرت بنابر تصمیم مردم را به رسمیت می شناسد»،

و همچنین:

«دولت نباید بالای سر جامعه و مراقب هر چیز باشد. چنین سوسیالیسمی بیگانه، منزوی و بورکراتیک می شود. به جای آن، سازندگان سوسیالیسم باید شبکهٔ عظیمی متشکل از شبکه های کارگران و سازمان های اجتماعی را جا بیندازند که از منظر سیاسی و مالی آنقدر توانمند شده اند که بر نهادهای مختلف موجود حکومت کنند.»[17]

چنین سوسیالیسمی طبعا از طریق در هم شکستن ماشین دولتی توسط حزب کمونیست به نمایندگی از طرف طبقهٔ کارگر و خلع ید از کلیه سرمایه داران و به کارگیری دیکتاتوری پرولتاریا، برقرار کردن یک برنامه ریزی متمرکز قدرتمند قابل انجام نیست. برای برپایی سوسیالیسم دمکراتیکی از این نوع باید «به خوبی آگاه بود» که:

 « انتقال به سوسیالیسم پیچیده است و مشروط به بسیاری از عوامل خواسته و ناخواسته، پیدا و پنهان، و نیز عمل آگاهانه ی نیروهای درگیر و تاثیر نیروهایی شدیدا خارج از کنترل ما (مانند جنگ های امپریالیستی، بحران اقتصادی، گرمایش جهانی، جنگ بر سر منابع، مصایب طبیعی، اعمال تروریستی، و غیره) است.

خیزش ها و توقف هایی در این راه وجود دارد. رشد تدریجی تغییرات راه را برای گسست در بافت جامعه باز می کند؛ موقعیت هایی در دولت، اقتصاد و جامعهٔ مدنی کسب می شود، اما شکست و عقب نشینی در لحظاتی نیز روبروی ما خواهد بود. باید آماده بود تا بارها و بارها این اتفاقات بیفتد.» [18]

و در ثانی این که، سام وب برای آشنایی ما با شیوهٔ گذار مورد نظرش – صرف نظر از این که چه نوع سوسیالیسمی را هدف قرار داده باشد- الگوهایی ارائه کرده است که معلوم نیست چرا در انتقادهای انجام شده نادیده گرفته شده اند. به این گزاره ها توجه کنید: 

«در سال های اخیر، دگرگونی شدید اجتماعی در فضائی تقریبا صلح جویانه ( صلح جویانه به معنی منفعلانه نیست) در آمریکای لاتین به وقوع پیوست. یک اکثریت از نیروهای کار فعال و سازماندهی شده تحت رهبری ائتلاف چپ (کمونیست ها بخشی از آن اند) بوجود آمده است. و این در حالی ست که متحدانشان در کسب جایگاه سیاسی در ساختارهای دولتی به طور دمکراتیک به پیروزی رسیده اند. و از این پیروزی برای منزوی کردن صاحبان امتیازات اجتماعی بهره برداری کردند، دولت نولیبرال را بیرون راندند، و زمینه را برای دگرگونی های دمکراتیک،اجتماعی وسوسیالیستی آماده کردند.

یک حزب سوسیالیست قرن بیست و یکمی باید از نزدیک این فرایند را مورد بررسی و مطالعه قراردهد. من باور دارم که انتقال به سوسیالیسم در آمریکا، علیرغم تفاوت ها، چنین مسیری را طی می کند.»[19]

مشخص است که این نوع گذار به سوسیالیسم ویژگی های متفاوتی دارد و ساز و کار دیگری را می طلبد. مسلم است که در چنین راهی«مرحلهٔ انتقالی» را «شورش بزرگ» - که برخی با انقلاب اشتباه می گیرند - معین نمی کند. مسلم است که «یک سری نقاط چرخش، آن هم در دوره ای طولانی نقشهٔ انتقال را ترسیم می کند.» و چنین نتیجه گیری می توان کرد که:

«بنابراین ماهیت مبارزه مردم علیه دولت به شکلی ساده نیست، بلکه مردم با کسب سمت هایی در دولت، بر دولت تاثیر می گذارند و از آن برای تغییرات (در داخل و خارج دولت) در یک محیط سیاسی شدیدا رقابتی با رویارویی های سخت، با نتایج نامعلوم، و مردمی درگیر در جریان امور، استفاده می کنند.» [20]

آیا دو حزب کمونیست یونان و مکزیک از تجربهٔ احزاب چپ و کمونیست در آمریکای لاتین بی اطلاع اند؟ آیا مبارزان چپ پیگیر آن شیوه های مبارزه را مورد پشتیبانی قرار نداده و از روز نخست علیه آن موضع گرفته اند و آن روش ها را اپورتونیستی خوانده اند؟ البته که نه. پس چرا در اینجا چشم خود را می بندند، مواضع سام وب را به گزاره های بی معنا و بی محتوا تبدیل می کنند که اساسا به دنبال چیزی به نام سوسیالیسم نیست و آن را در پشت مواضعی سرخ و آتشین  می کوبند؟ 

«( اما بازهم) سوسیالیسم هدف دور دستی باقی می ماند که تنها پس از گذران بی نهایت مراحل تغییر باید فرا برسد. نقطه گسست ، در هم شکستن دولت سرمایه داری ، تصرف قدرت توسط طبقه کارگر ، در یک کلمه ، استراتژی ، تابع تاکتیک ها ، تابع اتحاد با بخش هایی از بورژوازی باقی می ماند» (مکزیک)[21]

«پلاتفرم از مبارزه برای سوسياليسم صرف‌نظر می‌کند. واژه انقلاب در آن به کلی غايب است. پلاتفرم يک روند بی‌انتها متشکل از مراحل مختلف را پيشنهاد می‌کند، که طی آن، اتحادها بر پايه معيارهای دوران و منافع طبقاتی طبقه کارگر پديد نمی‌آيند.» (یونان)[22]

و به موعظه هایی برای همیشه و همه جا و از جمله در طول یک صد سال گذشته و دوران آینده  می پردازند:

«سوسياليسم در هر حال در دستور روز قرار دارد و آن‌هم از روزی که ما در دوران امپرياليسم، بالاترين مرحله سرمايه‌داری به سر می‌بريم. به‌روز بودن و لزوم سوسياليسم- کمونيسم از بن‌بست سرمايه‌داری، جنگ‌های امپرياليستی، بحران‌های اقتصادی، مشکلات عظيم اجتماعی، اقتصادی و محيط زيستی و مشکلات ديگر عيان می‌گردد که طبقه سرمايه‌دار مسبب آنست.»

«لزوم انقلاب سوسياليستی و ساختمان فرماسيون نوين اجتماعی- اقتصادی کمونيستی توسط تناسب قوايی که در دوران‌های تاريخی مختلف برجسته شده اند، تعيين نمی‌گردد، بلکه لزوم تاريخی حل تضاد اصلی مابين کار و سرمايه ضرورت اين الزام را تعيين می‌نمايند .» (یونان) [23]

شیفتگی به یک لنینیسم استاتیک تاریخی در گزارهٔ فوق تا آنجاست که نه تنها لزومی نمی بینند تحلیل امپریالیسم توسط لنین بعنوان بالاترین مرحله سرمایه داری – در دوران خود - را پس از چیزی حدود یک صد سال – بله یک صد سال - ارتقاء و بر تغییر و تحولات جهان معاصر تطبیق دهند، بلکه مبدا انقلاب های سوسیالیستی را هم از دوران سرمایه داری (همانطور که مارکس و انگلس در مانیفست تحلیل کرده اند) به دوران امپریالیسم (و تز های لنین در مورد امپریالیسم) جابجا می کنند.

آیا رفقای یونانی و مکزیکی متوجه هستند که با این گونه موضع گیری علاوه چین و ویتنام (به کارگیری روش های سرمایه داری در کنار سوسیالیسم)، بسیاری احزاب انقلابی شریک در قدرت سیاسی مانند حزب کمونیست قدرتمند آفریقای جنوبی، حزب کمونیست کرالای هند، حزب اکل در قبرس و ... و همچنین برخی از احزاب کمونیست در آمریکای جنوبی و ... نیز اپورتونیست  قلمداد می شوند؟

براستی چه لزومی به این کار است؟ کدام یک از انقلاب های اخیر در تونس، مصر و یمن، یا جنبش های دمکراتیک مانند ایران، سوریه، تایلند و بحرین بر اساس چنین الگویی پیش رفته است؟ آیا رفقای نپالی همین چند سال قبل الگوهای مائویی – یعنی جنگ انقلابی طولانی مدت- را به شکل نوینی تکرار نکردند و پیروز نشدند؟ براستی از کی و کجا قرار شده بیش از یک الگوی انقلابی، آن هم اکتبر کبیر نداشته باشیم؟

این ها سئوال هایی ست که می توان ادامه داد و این رفقا را دعوت به پاسخشان کرد. سام وب پیشاپیش انتقاد به شیوه های پیشنهادی خود را انتظار داشته و برای آن پاسخ قابل تاملی داده است:

«ممکن است برخی بگویند این بعید است و رویایی به نظر می رسد. باید پرسید: آیا گرفتن قدرت و به سرعت منحل کردن دولت موجود به امید «سر برآوردن دولت سوسیالیستی از خاکستر»  رویایی تر نیست؟ چنین مدلی نزدیک به یک قرن است که در راس نگرش ما قرار داشته و در کشورهای پیشرفتهٔ سرمایه داری هنوز هم سوسیالیسم به صورت یک آرزو در دل کمونیست ها باقی مانده است.

البته دلایل بسیاری برای این مسئله وجود دارد، اما من باورندارم که مدل شورش انقلابی راه را ساده تر می کند و یا دیدی واقع بینانه تر به آینده دارد.» [24]

بعلاوه آیا برای حزبی که اعضاء و آرای بسیار بسیار ناچیزی نسبت به جمعیت کشورش دارد، و درست به علت سیاست های قبلی اش به بیرون از ستادهای راهبری تشکل های بزرگ کارگری رانده شده، و در حال تحلیل رفتن بوده است، تفکر پیرامون راه ها و شیوه های گسترش حضور و نفوذش مهم تر از اینکه چگونه انقلاب کند، نیست؟  در بخش تاکتیک ها این مسئله را بیشتر خواهم شکافت.

9

-      تاکتیک های پیشنهادی سام وب

 

 

 

 

 

 

 


 

[1] -  http://www.politicalaffairs.net/a-party-of-socialism-in-the-21st-century-what-it-looks-like-what-it-says-and-what-it-does/

[2] - http://www.edalat.org/sys/content/view/5732/47/

[3] - http://www.rahman-hatefi.net/navidenou-577-90-39-900130.htm  و http://www.edalat.org/sys/content/view/5965/47/  

[5]  همان -

[6] همان-

[7] همان -

[8] همان-

[9] همان-

[10] همان-

[11] همان -

[12] - http://www.rahman-hatefi.net/navidenou-584-90-91-900228.htm

[13] منبع پیشین -

[14] همان-

[17] پیشین -

[18]  همان -

[19] همان

[20] همان

[21] http://www.rahman-hatefi.net/navidenou-584-90-91-900228.htm

[22] http://www.rahman-hatefi.net/navidenou-577-90-39-900130.htm  و http://www.edalat.org/sys/content/view/5965/47/  

[23] همان

 

سوسیالیسم قرن بیست و یکمی- بخش اول

 

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter