نویدنو:26/03/1390  

 

 نویدنو  26/03/1390

 

 مطلب دریافتی

نگاهی نه چندان خواب آلود به گذشته

محسن جمالی

 

باآتش فشانی از اندوه ، پشیمانی ، خشم و دلسوزی و همدردی ، پس از یکهفته کتاب "چریکهای فدائی خلق" را خواندم. این کتاب را چندسال پیش انتشارات "موسسۀ مطالعات و پژوهشهای سیاسی" رژیم جمهوری اسلامی منتشر کرد. نویسنده ای نا شناس، محمود نادری.

 با آنکه در نگاه اول با ید به نشریاتی ازین دست  که  ماشین تبلیغاتی رژیم پت پت میکند با بد بینی نگریسته شود، خواندنش را بر خود واجب دانستم.

کنجکاوی افسار گسیخته ام مرا یک هفته دواند و فرسود. من که این سوی دعوا بودم چگونه می توانستم از انبوه اسنادی سر در بیآورم، که پر بود از اعترافات راست و دروغ در هم بافتۀ رفقای دوران جوانی و ( البته خامی ام) به ضرب شلاق و شکنجه ، این کتاب قصۀ جوانی و جاهلی کوتاه مدت  خودمن است که دست روزگار آنرا به گنجینۀ سازمان امنیت رژیم ولائی سپرده است، سازمان جهنمی همزاد ساواک. دوقلو های ارتجاع شاهی و شیخی. ولو اینکه غرض آلود نوشته شده باشد که شده است ، اگر نه برای همگان که برای من داغ دیده خواندنی است.

 این، یادگار باتلاقی است که  چهل سال پیش ازآن گذری تلخ داشتم و امروزهنوزلای و لجن خشکیده اش را برگام های لرزان و پیر خود خشکیده می یابم اما انگارخود باتلاق هنوز چندان خشک نشده است  باتلاق " چپ روی کودکانه" "تقدیس اسلحه".

 در این ورطه، با دلی داغ و مغزی داغ تر، خانه های تیمی وستیز و گریزهای پیاپی و زندان و شکنجه و ترک  یار و دیارو کار و کارگاه را سیر کردم . در تب آزادی سوختم و سرانجام، خودرا به حیله و تدبیر، هوش یا تصادف یا هرچه...رهانیدم و تا امروز که پیرانه سر، چرت میزنم درزاویۀ امن خود، وآرمانشهرآزادی وعدالت را در رویا های خود رصد می کنم. برخود لازم دیدم که  مروری دوباره  به آن داشته باشم. این کتاب را بخوانم.

واین بار با فراغ بال، درکنج امن آپارتمانی درآن سوی آبها در کنارهمسری که خود یادگار همراهی نا خواسته و کوتاهش ازآن کابوس است و فرزندانی با دل مشغولی ها و مسئولیت هائی بکلی متفاوت با جوانی من. انگار آبها از آسیاب افتاده است. سیل فرو نشسته؟

در این کتاب، نام و خاطره و دست خط و عکس ده ها تن ازهمراهان نزدیک خود را دیدم که پاکبازانه و با آرمانی والا قربانی اشتباه در یافتن راه درست برای رسیدن به آن آرمان شده اند. جوانانی دلباختۀ مردم و میهن، شیدای دنیای بهتر، با هوش و اراده مند، وچه افسوس که همین اراده مندی آنهم تکیه زده بر تفنگ تنی چند بلدِ نا بلد، نمی توانست - و هرگز نیز نخواهد توانست- انبوه توده های رنج و کاررا نه بیدار کند و نه به کوره راه های ناشناخته بدنبال آرمانشهرخود بکشاند وسر انجام گم کند. ارادۀ تاریخ سازتوده ها شاهراه های دیگری را بما نشان می دهد. 

آنروز، سایه به سایۀ مرگ می زیستم،  آنچنان که دیگر به آن خوگرفته بودم . چه بسا می شد که من نیزیکی ازاینان باشم که درصفحات آخراین کتاب، لجوجانه از فرازشانه های عکاسِ زندانِ اوین، کمیته یا قزل قلعه گردن کشیده ، چشم به آینده ای دست نا یافته دوخته اند. یا آن که با عکسی و سیاهه ای از ستایش های غلو آمیز در یادنامۀ اسطوره سازان این یا آن سازمان تقدیس گرقهرمان مسلح جلوه گرشوم. یا نه، لجن مال شوم، به غرض ورزی های دست به قلم های ارتجاع ولائی، برای توجیه مصادرۀ انقلابی که نسل من ، با جانفشانی های قهرمانانه  و تلاش خستگی ناپذیرش، با "سلاح" اندیشه و سیاست، سهمی بزرگ در آن داشت.

 اماامروز، جان بدر بُردگی درخت زندگی ام از تبردو نظام خود کامه را چندان هم بی برنمی بینم. افسوس می خورم که چرا این همه یاران پاکباز و انسان دوست وآرمان خواهم را درکنار خود نمی بینم با خنکای سایه ای و بر گ وبری شیرین و زندگی ساز.

گیرم که راه ، بیراهه بود، هدف چه؟ که هم چنان  پیش رودر انتظاراست . تجربۀ بیراهه روی های بسیار به ما می آموزد که راه های درست را بیابیم ، اگرچه چندان آسان نباشد.
 

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter