نویدنو:20/09/1389                                                                    صفحه قابل چاپ است

 

 نویدنو  20/9/1389

 


 

بر سر دو راهی مذهب و یا سیاست؟

دومه نیکو لوسوردو- برگردان شین میم شین

 

برای بررسی نظرات، مواضع و روحیات چپ امروزی، لازم است قدری پشت سرمان بنگریم.

1- حادثه ای درس آموز که 2000 سال قبل اتفاق افتاد

انقلاب ملی قوم یهود بر ضد امپراطوری روم، شکست خورده بود و انقلابیون مجبور به تسلیم شده بودند.

اورشلیم ماه های مدیدی تحت محاصره سربازان روم قرار داشت.

مردم این شهر، نه فقط به مرگ از گرسنگی محکوم شده بودند، بلکه کلیهً روابط اجتماعی موجود در شهر از هم گسیخته بود:

«پسران نان از دهان پدر می ربودند و دردناکتر از همه اینکه مادران از دهان کودکان.»

 

محاصره خود بقدر کافی وحشتناک بود، ولی تصمیمات متخذه برای مقابله با آن بمراتب وحشتناکتر بودند:

«خائنین و فراریان از جبهه، بدون استثناء (روا یا ناروا) اعدام می شدند و سوء ظن بیمارگونه ای شهر را فرا گرفته بود.

هرکس اختلاف شخصی اش را با دیگری مورد سوء استفاده قرار می داد و به خیانت متهمش می کرد.

حتی افراد مسن و کودکان از سوء ظن مصون نمی ماندند و به جرم پنهان کردن مواد غذایی، مورد شکنجه و آزار قرار می گرفتند.»

 

البته این ناهنجاری ها بی دلیل نبود:

غلبهً مجدد روم، نه تنها اعدام رهبران و مبارزان انقلابی را به همراه می آورد، بلکه همهً مردم شهر را به تبعید، آوارگی و سرگردانی محکوم می کرد.

 

راوی این رویداد، یک نویسندهً یهودی است، که خود مدتی در اردوی مقاومت بود، ولی بعدا خط عوض کرده، به صفوف دشمن پیوسته و به ستایش از عظمت و شکست ناپذیری امپراطوری روم برخاسته بود.

اسمش یوسف بود و لقب فلاویوس ـ یکی از سرداران روم ـ  را بر خود نهاده بود، که اورشلیم را با خاک یکسان کرده بود.

مهمتر از خود او لیکن، گزارشات او در باره این اوضاع و احوال است:

«جناح مسیحی ـ یهودی مصلحت بین لازم دیده بود، اعلام کند که با انقلاب ملی سرکوب شده، هیچ رابطه ای نداشته است.

آنها کما فی السابق ـ مثل انقلابیون ـ به کتاب مقدس استناد می کردند.

ولی مصلحت بینان، انقلابیون را به جعل و تحریف کتاب مقدس و به نفاق متهم می کردند.»

 

مارکوس اوانگلیوم در گزارشی که بلافاصله قبل از با خاک یکسان شدن اورشلیم نوشته است، دیالک تیک شگفت انگیزی را برملا می سازد:

«حضرت عیسی پیشگویی کرده بود، که هیچ سنگی بر سنگی استوار نخواهد ماند و یسایا از ظهور مجدد عیسی مسیح خبر داده بود.»

 

حال چه نتیجه ای می توان از این دو پیشگویی گرفت؟

بشنوید از قول مارکوس اوانگلیوم و از شباهت واکنش های بنی نوع بشر در سال 70 و  1990 میلادی در شگفت شوید:

«نتیجه این شده بود، که کشتار قوم یهود و با خاک یکسان شدن اورشلیم را نباید اصلا گناه امپریالیسم روم قلمداد کرد:

چرا که این بلا بخشی از برنامه نجات الهی بود که از سوی حضرت عیسی پیشگویی شده بود.

علاوه بر آن این بلا نتیجهً اعمال ناشایست انقلابیون بود، که از آیات آسمانی، تفسیری زمینی و سیاسی ارائه داده بودند.

چون آیات الهی معنا و مفهوم باطنی و روحی محض دارند و بس.

پس بلای نازل شده، نتیجه ناگزیر جعل و تحریف آیات آسمانی از سوی انقلابیون خائن بوده است.»

 

بدین طریق توجیه تئوریک لازم برای تن در دادن به اسارت امپراطوری روم و دوری گزیدن از انقلاب فراهم آمده بود و هرگونه برخورد سیاسی و تاریخی به مساًله زاید بنظر می رسید.

 

لحظه ای با رهبران پرمدعای «چپگرا» به گفتگو بنشینید و مواظب باشید که از شنیدن استدلال همانند، شاخ در نیاورید:

«مقصر اصلی شکست سیستم سوسیالیستی، لنین و پیروان او بوده اند، چرا که آنها مارکسیسم را که خواهان انقلاب همزمان، در کشورهای پیشرفتهً سرمایه داری بود، مورد تجدید نظرقرار داده اند.

نتیجه، اینکه انقلاب اکتبر اصولا نمی بایست صورت گیرد.»

 

حضرات که از هجی کردن واژه «انقلاب» عاجزند، اعلام می کنند که طرفدار مرحله بورژوائی انقلاب روس (کرنسکی) اند، نه مرحله بعدی و لنینی آن. 

آنها به توطئه های امپراطوری روم معاصر حتی اشاره ای نمی کنند، محاصره مدام اورشلیم معاصر (اتحاد شوروی) را اصلا به یاد نمی آورند، به کشاندن کشور لنین به جنگ های فرساینده دوم و سوم و زیرفشار قراردادن اقتصادی، سیاسی و نظامی آن و توطئه های بیشمار و رنگارنگ دیگر، وقعی حتی نمی نهند.

1999


 

[1]  Jesaja

 

  

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter