نویدنو:20/09/1389                                                                    صفحه قابل چاپ است

 

 نویدنو  20/9/1389

 


 

جمهوری خلق چین در تحول مدام[1] 

اندیشه هائی راجع به اقتصاد سیاسی کشور در حال توسعه سوسیالیستی چین

تئودور برگمن *- برگردان شین میم شین

 

پیشگفتار

ارزیابی توسعه جمهوری خلق چین در تضادمندی و بغرنجی خارق العاده آن از نقطه نظر نیروهای چپ کار سهل و آسانی نیست.

در مجله نوسازی مارکسیستی در ماه دسامبر مقاله ای از پروفسور تئودور برگمن، دانشمند علوم کشاورزی چاپ شده است که گشتاورهای اقتصادی روند ساختمان کشور پهناور آسیای مرکزی را مورد تحلیل قرار می دهد.

جمهوری خلق چین تحت رهبری کمونیست ها گام به گام به یکی از مهمترین فاکتورها در سیاست و اقتصاد جهانی بدل می شود.

جمهوری خلق چین با توسعه و ترقی «صلح آمیز» خویش جهان را و جنبش سوسیالیستی را با مسائل بیشماری مواجه ساخته است.

سوسیالیست ها ـ قبل از همه ـ دچار تردید گشته اند و نمی دانند که چین کشوری سوسیالیستی است که به سوی کاپیتالیسم رهسپار است و یا اینکه هم اکنون به یک کشور کاپیتالیستی بدل شده است.

هدف این نوشته درس آموزی به کارشناسان، مهندسین، سیاستمداران و محققین چینی نیست.

این نوشته کوششی است برای فهم توسعه اقتصادی ـ اجتماعی و عقلانیت (راسیونالیته) پنهان در پشت سر آن و تفهیم آن به سوسیالیست های اروپا.

 

مفاهیمی در زمینه تجزیه و تحلیل

ما تاکنون با مفاهیم اقتصاد و جامعه شناسی کاپیتالیستی کار کرده ایم، بی آنکه اعتبار آنها را زیر علامت سؤال قرار دهیم:

مفاهیمی که البته از سوی کلاسیک های مارکسیسم نیز در مورد جامعه کاپیتالیستی مورد استفاده قرار گرفته اند.

اما باید دانست که زبان نیز یک ابزار حاکمیت است.

ما مفاهیم را بی آنکه زیر ذره بین دقت قرار دهیم، بدون تمایز در بافت احتمالا کاملا دیگری به خدمت می گیریم و بدین طریق، برچسب های رسانه های گروهی کاپیتالیستی را مورد استفاده قرار می دهیم که همه بدون استثناء، جمهوری خلق چین را کشوری سرمایه داری جا می زنند.

واژه واحدی اما می تواند در سیستم ها و مراحل توسعه متفاوت، معانی کاملا متفاوتی داشته باشد:

1-مفهوم سرمایه داری دولتی

سرمایه داری دولتی ـ بسته به اینکه ما با یک دولت کاپیتالیستی سر و کار داریم و یا با یک دولت غیرکاپیتالیستی ـ حاوی استراتژی های اقتصادی کاملا متفاوتی است.

این مسئله بویژه در بحران اقتصادی جهانی بزرگ در آغاز قرن بیست و یکم آشکار می گردد.

رژیم آلمان کارخانجات غارت شده و ورشکسته متعلق به بخش خصوصی را دولتی می کند، تا آنها را از زیر بار اقراض خویش آزاد سازد، با این نیت پیشاپیش اعلام شده، که بعد آنها را دوباره به بخش خصوصی واگذار کند.

اما همین دولت آلمان ـ همزمان ـ کارخانجات دولتی را خصوصی می کند، یعنی به بخش خصوصی واگذار می کند، علیرغم اینکه آنها سودآورند.

سرمایه داری دولتی در اتحاد شوروی در آغاز سال های بیست قرن بیستم، اما خصلت کاملا دیگری داشته است.

آماج سرمایه داری دولتی در اتحاد شوروی عبارت بود از یادگیری از کاپیتالیسم برای غلبه بر کاپیتالیسم و برای تسریع ساختمان سوسیالیسم.

اینجا، سرمایه داری دولتی از سوی بلشویک ها بمثابه مرحله گذار در نظر گرفته می شود.

لنین تفاوت میان سرمایه داری دولتی در سیستم های اجتماعی متضاد را به شرح زیر توضیح می دهد:

«سرمایه داری دولتی ئی که ما در کشور خود پدید آورده ایم، سرمایه داری دولتی خاصی است.

این سرمایه داری دولتی با مفهوم «سرمایه داری دولتی» رایج و متداول انطباق ندارد.

ما کلیه سکان های فرماندهی را در دست خود داریم.

ما اراضی و مستغلات را در مالکیت خود داریم.

این مسئله پر اهمیتی است و من باید بگویم که تمامت کردوکار بعدی ما در همین چارچوب توسعه خواهد یافت.

تفاوت سرمایه داری دولتی ما با سرمایه داری دولتی معمولی در این است که دولت پرولتری نه تنها اراضی و مستغلات، بلکه کلیه بخش های مهم صنعت را نیز در دست خود دارد.» [2] 

لنین می داند که استراتژی نوین تا حد معینی کاپیتالیسم را وارد کشوری خواهد کرد، که بوسیله کمونیست ها اداره می شود:

«سیاست اقتصادی نوین (نپ) به معنی گذار به احیای نسبتا چشمگیر کاپیتالیسم خواهد بود.

ما هنوز از دامنه آن خبر نداریم.

اختیاراتی که ما به سرمایه داران خارجی می دهیم (البته هنوز در مقایسه با کثرت پیشنهادات ما قراردادهای اندکی بسته شده است)، اجاره هائی که ما به سرمایه داران خصوصی می دهیم، همه به معنی احیای مستقیم کاپیتالیسم اند و با ریشه های سیاست اقتصادی نوین (نپ) در رابطه اند.»[3] 

2 -مفهوم طبقه

مفهوم طبقه در جامعه کاپیتالیستی حاوی تصوری از آنتاگونیسم[4] است، حاوی آشتی ناپذیری (دراز مدت) مهمترین طبقات جامعه است، حاوی آشتی ناپذیری طبقه حاکم با طبقه تحت حاکمیت (محکوم) است.

(در فلسفه مارکسیستی مفهوم «آنتاگونیسم» به معنی نوع خاصی از تضاد دیالک تیکی در عرصه جامعه به کار می رود که با وجود جامعه طبقاتی در پیوند است و بر تضاد آشتی ناپذیر میان منافع طبقات جامعه و گروه های اجتماعی مختلف استوار است. مترجم)

از این رو ست که لنین پس از پیروزی انقلاب پرولتری در انطباق این مفهوم با گروه های اجتماعی متفاوت که اختلاف منافع دارند، تردید بخرج می دهد:

«طبقات به گروه های بزرگ انسانی اطلاق می شود که بنا بر جایگاه شان در سیستم تولید اجتماعی تاریخا تعیین شده و بنا بر رابطه شان با وسایل تولید (که عمدتا بصورت قوانین فرمولبندی و تدوین یافته است)، بنا بر نقش شان در سازمان اجتماعی کار و در نتیجه بنا بر کسب و تصاحب ثروت اجتماعی و بنا بر میزان آن از یکدیگر متمایز می شوند.

طبقات گروه هائی از انسان ها هستند که یکی از آنها ببرکت جایگاهش در سیستم اقتصاد اجتماعی معین، می تواند کار دیگری را از آن خود کند.» [5]  

3-مفهوم دموکراسی

حالا بیائید واژه دموکراسی را در نظر بگیریم که دول کاپیتالیستی بزرگ تحت اشغال خویش در آورده اند و به عنوان برچسب کیفی بر سینه متحدین خویش می چسبانند.

آنها با این کار، تفاوت های کیفی غول آسا میان دموکراسی سوئد، برتانیای کبیر، آلمان فدرال و ایالات متحده آمریکا را از دیده ها پنهان می سازند.

این که هنوز چیزی نیست.

تفاوت میان دموکراسی بورژوائی و دموکراسی سوسیالیستی بمراتب بزرگتر است.

در دموکراسی سوسیالیستی ـ بر خلاف دموکراسی بورژوائی ـ قدرت اقتصادی از طرق بیشماری از قبیل لوبی ئیسم[6]، «مشاوره» سران دولت، کمک مالی به احزاب، تسلط بر رسانه های گروهی و غیره، دیگر قدرت سیاسی را به دنبال نمی آورد.

(لوبی ئیسم عبارت است از تلاش مستمر گروه های صنعتی و مالی و غیره ذینفع برای تحت نفوذ قرار دادن سیاستمداران. مترجم)

4-مفهوم استثمار

و سرانجام، واژه استثمار در کاپیتالیسم به معنی تصاحب اضافه ارزشی که زحمتکشان تولید می کنند، از سوی صاحبان وسایل تولید و استفاده از آن به نفع خویش است.

اما در اقتصادی که تحت رهبری کمونیست ها ست، اضافه ارزش (و یا محصول اضافی بر احتیاج دهقانان) عمدتا از سوی دولت تصاحب می شود تا بر طبق منافع درازمدت جامعه سرمایه گذاری شود.

نیکولا بوخارین نیز به مسئله مفاهیم و تعویض معنی آنها بدنبال تعویض سیستم اجتماعی می پردازد:

«وقتی که ما راجع به جریانات تولیدی جدید سخن می گوئیم، دیگر از مقوله سود و مقوله اضافه ارزش حرفی بر زبان رانده نمی شود.

اما به همان میزان که «بازار آزاد» وجود دارد، سود حاصل از خرید و فروش نیز وجود خواهد داشت.

البته قوانین حرکتی آن در مقایسه با سیستم کاپیتالیستی معمولی بطرز دیگری تعیین شده اند.» [7] 

بنظر بوخارین با گذار از دیکتاتوری بورژوائی به دیکتاتوری پرولتری «تولید اضافه ازش  ـ تحت شرایط بازتولید گسترده ـ به تولید محصول اضافی بدل می شود که صرف وسعت بخشیدن به صندوق بازتولید می شود.» [8]  

 

بنابرین، سوسیالیست ها همان مفاهیمی را که اقتصاد دانان بورژوائی بکار می برند، مورد استفاده قرار می دهند، بدون اینکه تفاوت محتوائی موجود در سیستم های اجتماعی متضاد را بکمک واژه های مشخص اضافی تصریح کنند.

بدین طریق، هژمونی کاپیتالیستی تقویت می شود و زحمتکشان گیج و سردرگم می مانند.

از این رو ست که مارکسیسم مارکس و انگلس باید در مورد جوامع گذار غیرسرمایه داری به سوسیالیسم توسعه و تکامل بیابد.

این کار تاکنون، استثنائا فقط در مراحل آغازین پس از پیروزی انقلاب از سوی اندیشمندان زیر صورت گرفته است:

بوخارین، ادوارد کاردل، سون یفانگ و ژانگ ونتیان. [9] 

اخیرا در جمهوری خلق چین، توسعه و تکامل مارکسیسم بطرزی بنیادی آغاز گشته است.

روزنامه فرانکفورتر آلگماینه[10]  می نویسد:

«کسی که فکر می کرد در چین کاپیتالیستی واقعا موجود، مارکس رفته رفته بگور سپرده می شود، در این روزها حیرت زده به خود می آید.

هر روز انستیتوی مارکسیستی جدیدی گام به عرصه وجود می نهد.

سیاستمداران برجسته ای از قبیل شی ژین پینگ که به احتمال قوی، رئیس جمهور بعدی جمهوری خلق چین خواهد بود، دانشجویان را بطور جدی به اکتوئالیزاسیون (متناسب با شرایط کنونی کردن)  تئوری مارکس فرا می خوانند.

آیا پس از بحران مالی تمام ارضی پدید آمده در غرب، تهاجم واپس ستائی مارکسیستی[11]  از چین آغاز خواهد شد؟

اقدامات کنونی فقط جزئی از برنامه عملیاتی عظیمی است که نام «پروژه مارکس» به خود گرفته است.

پروژه ای که رژیم جمهوری خلق چین از 5 سال پیش آغاز کرده است.

یکی از پروفسورهای فلسفه دست اندر کار می گفت:

من در سراسر تاریخ جمهوری خلق چین هرگز مارکس پژوهی فراگیر و همه جانبه ای از این دست ندیده ام.» [12]  

بخش دوم - شرایط دشوار آغازین


• پس از پیروزی انقلابیون در سال 1949، چین یک کشور کشاورزی نیمه مستعمره بود که در پی جنگ های طولانی با مداخله گران از خارج و جنگ داخلی بشدت تخریب شده بود.
• در سال 1950 جمعیت کشور بر 547 میلیون نفر بالغ بود و چین پرجمعیت ترین کشور جهان محسوب می شد.
• ولی جمعیت کشور ـ عمدتا ـ بیسواد بودند و خواندن و نوشتن نمی دانستند و ضمنا در فقر و کمبود شدید می زیستند.
• اینفراساختار کشور بشدت تخریب و تار و مار شده بود.
• (انفراساختار به زیربنای اقتصادی و سازمانی ضرور هر کشور توسعه یافته اطلاق می شود. مترجم)
• صنعتی سازی کشور به مناطق ساحلی و دهانه رودخانه های بزرگ محدود می شد.
• جهان کاپیتالیستی جمهوری خلق چین را بلحاظ سیاسی و اقتصادی بایکوت کرده بود:
• بایکوت ایالات متحده آمریکا 22 سال طول کشید و بایکوت بقیه کشورهای سرمایه داری چند سال کمتر.
• اتحاد جماهیر شوروی که خود با حمله ارتش آلمان بشدت تخریب شده بود، تنها کشور صنعتی بود که حاضر به کمک برای بازسازی جمهوری خلق چین بود.
• وظیفه عام عبارت بود از توسعه و تکامل کشور غول آسا.
• این به معنی رفع نیازهای اولیه کل جمعیت کشور، ساختمان اینفراساختار فنی، فرهنگی و اجتماعی مدرن و رساندن سطح توسعه و سطح زندگی مردم به سطح کشورهای صنعتی بود.
• اما این وظیفه عام برای تأمین هزینه بازسازی کل اینفراساختار صنعتی، فنی و فرهنگی کشور از بخش کشاورزی مواد غذائی ارزان و نیروی کار می طلبید.
• به عبارت دیگر، بخش کشاورزی می بایستی از خودگذشتگی و فداکاری خارق العاده ای از خود نشان دهد.
• بی توجهی به بخش کشاورزی امری آگاهانه و عمدی بود.
• برای اینکه چاره ای جز این باقی نمی ماند.
• مهاجرت از مناطق کشاورزی می بایستی محدود شود و با کنترل محل سکونت جلوی مهاجرت روستائیان فقیر بیکار به شهرهای در حال بازسازی گرفته شود.
• بدین طریق، برای توسعه و تکامل صنعتی اولیه بخش کشاورزی نادیده گرفته شد:
• با نیروهای کار، مواد خام و سرمایه محلی تأسیسات معروف به «شرکت های تاون شیپ ـ روستا» تشکیل شدند که در آغاز با تکنولوژی ساده کار می کردند و ذخایر زیر زمینی به هدر می رفت.
• (شرکت های تاون شیپ ـ روستا در دوره معروف به «جهش بزرگ به پیش» (1958 ـ 1961) در مناطق روستائی تأسیس شدند که به تولید آهن، فولاد، سیمان و غیره می پرداختند. مترجم)
• دهقانان می بایستی هزینه کلیه فعالیت های روستائی را خود به عهده بگیرند.
• علاوه بر این، دولت به بخش حتی الامکان بزرگتری از محصول اضافی دهقانان نیاز داشت، محصول اضافی ئی که قبل از انقلاب به اربابان داده می شد.
• دهقانان چین اکثرا رعیت بودند و نه خرده مالک.
• بسیاری از آنها خر و گاو نر و خیش هم نداشتند و می بایستی از دهقانان میانه حال کرایه کنند.
• به همین دلیل در اصلاحات ارضی، دهقانان میانه حال سلب مالکیت نشده بودند.
• به همین دلیل هم بود که دهقانان در تعاونی های کشاورزی سازمان داده شدند.
• روستاها به دادن اضافه محصول با قیمت ارزان به دولت بطور کلکتیف موظف بودند.
• آنها مجاز به فروش محصولات اضافی خود نبودند.
• خرید و فروش فقط می توانست قاچاقی و در بازار سیاه صورت گیرد.
• تسریع فوق العاده روند گذار از کارخانجات منفرد به کارخانجات خلقی (آنجا که تولید بوسیله کارگران و کارمندان مربوطه کنترل می شد) و «جهش بزرگ به پیش» که با آن در رابطه بود، ظاهرا اشتباه سیاسی، اقتصادی و تکنولوژیکی بزرگی با عواقب وخیم بوده است که قسما با کنار گذاشتن مائو از رهبری حزب (1958) تصحیح می شود.
• در این اولین مرحله انباشت آغازین سرمایه مهم ترین صنایع، شبکه حمل و نقل و رفت و آمد، سیستم آموزشی و عرصه هائی که در مرحله بعدی می بایستی به تولید مواد و وسایل کار مورد نیاز بخش کشاورزی (کود شیمیائی، مواد لازم برای مبارزه با آفات نباتی و حیوانی، ماشین های کشاورزی، سیستم آبیاری) بپردازند، تشکیل شدند.
• هدف بالا بردن میزان تولید و راندمان کار بود.
• اکنون بخش کشاورزی مقدم بر همه بود.
• صنایع استخراج مواد خام و صنایع سنگین به صورت واحدهای بزرگ موسوم به دنوای ها اداره می شدند.
• دنوای ها واحدهای همبود کار و زندگی بودند.
• هر روستا یک دنوای محسوب می شد و در شهرها نیز دنوای های لازم سازمان داده شده بود.
• کارخانه ها کلیه نیازهای خود را تحت اختیار خویش داشتند:
• مساکن، مایحتاج زندگی کارگران، بیمارستان، مدارس و غیره.
• هزینه بازسازی کشور از طریق وام های بی بهره به شرکت ها تأمین می شد.
• چون شرکت ها هنوز قادر به تولید و عرضه خدمات نبودند، قاعدتا نمی توانستند، بهره بپردازند.
• این امر سبب کاهش 75 در صدی ارزش یوان در طول سی سال شد.
• اما در این مدت، درآمد مردم افزایش خارق العاده ای یافت و سطح زندگی عمومی بتدریج بالا رفت.
• البته باید توجه داشت که درآمد مطروحه در آمار به درآمد نقدی شهرنشینان و روستائیان محدود می شود.
بخش سوم-برنامه ریزی و توسعه

• آماج بزرگ کمونیست های جمهوری خلق چین عبارت بود از توسعه سریع کشور تا سطح جوامع مدرن.
• نیل به این آماج بزرگ تنها زمانی می توانست انجام گیرد که ذخایر و منابع مادی و «معنوی» محدود بطور برنامه ریزی شده مورد استفاده قرار گیرند و در هر مرحله دقیقا آنجا به کار انداخته شوند که «سدشکن» باشند.
• در ادامه این مقاله عقلانیت این روند به وضوح دیده خواهد شد.
• وظایف (آماج ها) و متدهای برنامه ریزی را می توان در جریان اجرا بنا بر موفقیت شان سنجید و تغییر داد.
• در روند برنامه ریزی همیشه تضاد منافع آشکار می گردد.
• کمیسیون (هیئت) برنامه ریزی منافع درازمدت مولدین را که هنوز در کمیسیون نماینده مستقل ندارند، نمایندگی می کند.
• کمیسیون خواهان حتی الامکان عالی میزان سرمایه گذاری و حتی الامکان نازل میزان مخارج است.
• اگر برنامه ریزان مرکزی منافع مولدین را نادیده بگیرند (و یا بدلیل فقدان صداقت، منافع مولدین را پایمال سازند) و آماج های برنامه را بالاتر از حد معقول تعیین کنند و فرجه زمانی لازم برای نیل بدانها را کوتاهتر از حد معقول تعیین کنند، یعنی سرعت تحقق برنامه را بالاتر از حد ممکنه تعیین کنند (در اتحاد شوروی، مدت اجرای برنامه پنجساله را در چهار سال تعیین کردند و یا در چین به هنگام «جهش بزرگ به پیش» چنین اشتباهاتی رخ داده اند) مولدین شور و شوق و انگیزه کار را از دست می دهند و پدیده های منفی از قبیل بازار سیاه، دزدی های کوچک، گزارش های موفقیت آمیز دروغین و غیره پدید می آیند که به برنامه ریزی غلط منجر می شوند.
• برنامه خوب باید کارآئی اقتصاد ملی و درجه تحمل فشار مولدین را درست تخمین زند.
• برای این کار به تماس های صداقت آمیز با مولدین نیاز مبرم هست.
• این تماس ها می توانند با دموکراتیزه کردن کمیسیون برنامه ریزی به بهترین وجهی جامه عمل پوشند:
• سازمان های مستقل اقشار (طبقات) اجتماعی، کارگران مزدبگیر، دهقانان، معلمین، پزشکان و غیره منافع موکلین خود را فرمولبندی می کنند.
• این سازمان ها و فعالیت اعضای آنها نیز در روندی توسعه می یابند.
• ولی به هنگام شروع برنامه ریزی اینها هنوز وجود ندارند و باید به وجود آیند.
• در مراحل اول هر اقتصاد مبتنی بر برنامه ریزی، آماج های کیفی تعیین می شوند:
• مثلا تولید حتی الامکان بالا.
• برای اینکه در این موقع کمبود مطلق حکمفرما ست.
• تنها چیزی که هست، نیروی کار است، انسان های بیکار هستند.
• پس از برآورده ساختن نیازهای اولیه (روزمره) نوبت به تعیین آماج های دیگر می رسد:
• ارتقای کیفیت زندگی.
• ارتقای سطح آموزش همگانی.
• حفاظت از محیط زیست.
• صرفه جوئی در معادن، منابع و ذخایر طبیعی.
• اینجا دیگر نه سبقت کمی از جوامع توسعه یافته، بلکه کیفیت عالی تر زندگی، فرهنگمندی برتر از آن جوامع به آماج جمهوری خلق بدل می شود.
• در این موقع، اما بخش اعظم جمعیت کشور هنوز از این نقطه زمانی فاصله ای بعید دارند.
• در مراحل نخستین توسعه، کمیسیون برنامه ریزی با «فراورده های اولیه» و با نیازهای اولیه معدود سر و کار دارد.
• این برنامه ریزی کمی امکان پذیر است و توزیع سهم بندی شده مایحتاج عمومی ضرورت مبرم کسب می کند.
• با پیشرفت جامعه، تولید متنوع تر می شود و نیازمندی ها تغییر می یابند.
• با برقرار گشتن تعادل سیال در بخش اقتصادی معینی و یا فراورده تولیدی معینی میان قوه خرید توده ای و تقاضا از سوئی و عرضه با قیمت مناسب برای مصرف کنندگان از سوی دیگر، سهمیه بندی جای خود را به کنترل و تنظیم دولتی می دهد:
• برای مثال خرید غله، انبار کردن آن و فروش مجدد آن از سوی دولت.
• در مرحله بسیار کند گذار از اقتصاد کشاورزی به اقتصاد صنعتی، مسئله گذار از اقتصاد طبیعی و «اقتصاد اجتماعی» (تومپسون) به «اقتصاد بازار» نیز در میان است.
• در اقتصاد بازار فراورده ها و خدمات بصورت پولی محاسبه می شوند.
• بدین طریق، اقتصاد اجتماعی خانوادگی و روستائی جای خود را به سیستم تأمین اجتماعی می دهد و بیمه پیری، بیمه بیماری، بیمه بیکاری و بیمه تصادفات کاری وارد عرصه جامعه می شود

بخش چهارم-بازسازی گام به گام


• تئودور برگمن در بخش های پیشین توضیح داد که کدامین مفاهیم بطور کلی برای توصیف جوامع غیرسرمایه داری مناسب اند.
• سپس شرایط آغازین بعد از انقلاب را، نقش برنامه ریزی در روند پیریزی بنیان های اقتصادی را و همچنین مراحل مختلف توسعه جمهوری خلق چین را توضیح داد.
• برنامه و بازار ـ بمثابه دو ضد ـ نه نافی یکدیگر، بلکه مکمل یکدیگرند.
• دقیق ترین برنامه ریزی نیز نمی تواند کلیه نیازمندی های جامعه را بشناسد و برآورده سازد.
• حتی در دوره برنامه ریزی «صد در صد» مائو، بازار وجود داشت، گاه به صورت بازارهای روستائی ـ دهقانی قانونی و گه به صورت بازارهای غیر قانونی خاکستری و یا سیاه.
• نیازمندی های مردم چیزهای ثابت و ایستا نیستند، بلکه همراه با توسعه اقتصاد ملی و جامعه، همراه با توسعه آموزش و ارتقای سطح فرهنگی تغییر می یابند.
• آماج تربیت سوسیالیستی عبارت است از واگذار کردن وظایف اجتماعی جدید به انسان ها (البته پس از ارتقا به سطح هنجار اجتماعی، هنجاری که خود دستخوش تغییر است)، تا در پرتو آنها به خودشناسی دست یابند، به هویت خویش وقوف حاصل کنند، نیازهای فرهنگی خود را ارضا کنند و عرضه موجود در این عرصه را وسعت بخشند.
• آماج جامعه سوسیالیستی تربیت انسان هائی است که بطور همه جانبه آموزش دیده اند، مسئولیت اجتماعی تقبل کرده اند و فعال اند.
بخش پنجم-سیاست حکومت نیرومند


• در دوره ای که محیط کاپیتالیستی می کوشید تا با ایزوله کردن جمهوری خلق، تلاش سوسیالیستی بزرگ آن را در نطفه خفه کند، شعار روز شکوفا سازی حتی اکثر منابع معنوی و مادی خویش بود و «ایستادن بر روی پای خویش بود.»
• این امر برای معامله برابرحقوق با حریفان (کاپیتالیستی) پیش شرط محسوب می شد.
• اما برای این استقلال اقتصادی اجباری و تحمیل شده می بایستی بهای گزافی پرداخته شود:
• به جای وارد کردن تکنولوژی مدرن، جمهوری خلق می بایستی با تحمل هزینه سنگین و اتلاف وقت برای بار دوم، چرخ را کشف کند و این «عدم وابستگی و استقلال» را بطور نظری تزیین کند.
• این امر با «نوسازی چهارگانه» و تأثیرات ناشی از آنها جامه عمل پوشید.
• تا سال (1974 ـ 1975) جمهوری خلق ـ بلحاظ تکنولوژیکی ـ اهداف زیر را دنبال می کرد:
• نوسازی (مدرنیزاسیون) بخش کشاورزی.
• نوسازی بخش صنعت.
• نوسازی بخش آموزش و پرورش.
• نوسازی بخش پدافند.
*****
• تأثیر متقابل درازمدت این نوسازی عبارت بود از خودکفائی در نوآوری مستقل در سال (2002 ـ 2003)
• (نوآوری به تغییر و نوسازی برنامه ریزی شده و کنترل شده در یک سیستم اجتماعی با استفاده از ایده ها و فن های نوین اطلاق می شود. مترجم)
• جمهوری خلق با وارد کردن تکنولوژی از غرب به سطح کشورهای صنعتی ارتقا یافت و بر بنیان آن به توسعه بعدی تکنولوژی های جدید نایل آمد.
• مسئله بلحاظ اقتصادی عبارت بود از «اصلاحات و گشایش» که در دسامبر سال 1978 از سوی دن سیائوپینگ اعلام گردید و دروازه بخش های نوسازی شده چین به روی بازار جهانی باز شد.
• جمهوری خلق چین، اکنون فاکتور خودمختار و مستقلی در این عرصه محسوب می شود و همراه با اقتصاد های ملی دیگر که عضو گروه گ ـ 7 نیستند، در تعیین «قواعد» مربوطه نقش تعیین کننده بازی می کند.
• از سوی دیگر، تأثیر بازار جهانی (کاپیتالیستی) بر اقتصاد ملی چین محدود می ماند و با کنترل سیستم مالی و تجارت خارجی تحت کنترل جمهوری خلق می ماند.
• این واقعیت امر خود را در بحران اقتصادی جهانی بزرگ که از سال 2007 اوج گرفت، به وضوح نمایان ساخت.
مراحل سیاست اقتصادی نوین (نپ)

مرحله اول سیاست اقتصادی نوین (نپ)
• وارد کردن تکنولوژی از طرق زیر صورت می گیرد:
• از طریق تحصیل در خارج و گذراندن دوره های عملی در خارج.
• از طریق خرید پاتنت ها.
• از طریق جوینت ـ ونچر که شرکت های خارجی می بایستی متدهای تولیدی مدرن را با خود به جمهوری خلق بیاورند.
• این مرحله اول سیاست اقتصادی نوین (نپ) است، که لنین طرحریزی کرده است:
• سرمایه داران خارجی از شرایط ممتاز برخوردار می شوند:
• برای مدت معین از پرداخت مالیات معاف می شوند.
• زمین با قیمت ارزان در اختیارشان قرار داده می شود.
2. مرحله دوم سیاست اقتصادی نوین (نپ)
• در مرحله دوم سیاست اقتصادی نوین، امتیازات حذف می شوند.
3. مرحله سوم سیاست اقتصادی نوین (نپ)
• در مرحله سوم، سرمایه داران خارجی کشور را ترک می گویند.
• احتمالا جمهوری خلق چین اکنون در آغاز مرحله سوم قرار دارد.
• شرکت های کره جنوبی فعالیت های خود را به کشورهای ارزانمزد آسیائی منتقل می کنند.
• به همانسان نیز تعویض تولید مبتنی بر کار فشرده به تولید مبتنی بر تکنولوژی فشرده جامه عمل می پوشد.
• در انطباق با آن، تمایل در جهت وارد کردن مواد خام به جای فراورده های صنعتی سیر می کند.
• احتمالا اکنون جمهوری خلق به سومین مرحله سیاست اقتصادی نوین نزدیک می شود، به مرحله برگشت سهام کاپیتالیستی به اقتصاد ملی.
• روزنامه آلمان جنوبی چنین گزارش می دهد:
• «دولت در چین نفوذ خود را بر اقتصاد گسترش می دهد.
• خصوصی سازی فقط در حرف صورت می گیرد، نه در عمل.
• دولت در چین دوباره بشدت پیش می تازد.
• بانک های دولتی، تقریبا فقط به کارخانجات دولتی وام می دهند.
• اقتصاد خصوصی دست خالی می ماند.
• این گرایش اما از خیلی وقت ها قبل، در سال 2004، یعنی قبل از بحران اقتصادی بزرگ آغاز شده است.
• این سیاست نتیجه یک رهبری سیاسی آگاهانه است.
• در سراسر کشور کارخانجات دولتی نیرومندی سر برمی کشند و شرکت های خصوصی زیر فشار قرار دارند.
• سیاست یک حکومت نیرومند است، این.
• کارخانجات خصوصی ـ چه بسا ـ بالاجبار به کارخانجات دولتی فروخته می شوند.
• مثال روشن برای احیای مجدد سوسیالیسم، دولتی کردن مجدد استخراج ذغال سنگ است.
• هزاران تن از صاحبان معادن ذغال سنگ کوچک در منطقه شانسی در عرض سال گذشته مجبور شده اند که کارگاه های خود را به کارخانجات غول آسای دولتی بفروشند.
• هرکس مقاومت به خرج داده، بازداشت شده است.
• یکی از مشاوران بانک سرمایه گذاری آمریکائی می گوید:
• ما دیگر به ادامه رفرم در بخش رسانه های گروهی باور نداریم.
• سخنگوی مرکز صنایع خصوصی چین چنین فرمولبندی می کند:
• کارل مارکس ـ همچنان و هنوز ـ تفکر سیاستمداران ما را در چنگ خود دارد.»
• تخصص کیفی مادی و خلاقیت (و همراه با آن، خودآگاهی و شعور طبقاتی) زحمتکشان ارتقا داده می شود.
• دستمزدها افزایش می یابند.
• سرمایه داران در پی سود هرچه بیشترند.
• اما اقتصاد برنامه مند زیر رهبری کمونیست ها توسعه سود را لگام می زند و به بند می کشد.
• وظیفه مقدم سندیکاها این است که در شرکت های خارجی رعایت قوانین کار را کنترل کنند و از حقوق کارکنان به پدافند برخیزند.

بخش ششم-تأثیر سرمشقی بزرگ


• پس از پیروزی کمونیست ها، کشور در نتیجه جنگ داخلی بکلی تخریب شده بود و کمبود مطلق حکمفرما بود.
• برای تضمین حداقل فیزیولوژیکی، تقسیم حتی الامکان مساوی نعمات مادی از طریق سهمیه بندی ضرورت مبرم داشت.
• این تساوی آغازین در فقر را (تقسیم عادلانه اندک ثروت موجود را. مترجم) کمونیسم جنگی می نامند.
• امتیازات و تسهیلات مادی اندکی که خصلت عملکردی دارند، قابل قبول واقع می شوند.
• در دوره بعد، این تساوی به مثابه برابرسازی مورد انتقاد قرار می گیرد و تفاوت در درآمد برسمیت شناخته می شود، تا افراد متعلق به گروه های اجتماعی مهم برای تولید و تکثیر ثروت اجتماعی انگیزه مادی داشته باشند.
• در سیاست اقتصادی نوین (نپ) گروه کوچکی از سود برندگان تشکیل می شود که در اتحاد شوروی به نپمن ها معروف می شوند.
• این تفاوت درآمد با رشد درآمد عمومی و با داد و ستد اجتماعی تازه پا اندکی تعدیل می شود.
• اما این پدیده می تواند ثبات اجتماعی را به خطر اندازد.
• از این رو، دولت باید از طریق سیاست اقتصادی، کنترل کسب ثروت نوثروتمندان، مبارزه با فقر، سیاست ساختاری مناطق کشور و یا از طریق تشویق سرمایه داران به انجام داوطلبانه خدمات اجتماعی این خطر را کاهش دهد.
• اکنون این خطر پدید می آید که امتیازات عملکردی بوسیله قشر مأمورین و بوروکرات ها حالت توریثی به خود گیرند.
• در ارزیابی تفاوت در ثروت پولی شهرنشینان میانه حال و درآمد غیرپولی روستائیان (که خود به تهیه مواد غذائی اصلی و مسکن می پردازند) باید مواظب بود که اشتباهی رخ ندهد.
• برای تشویق توده های کم درآمد تشویقات مادی و اخلاقی و «مبارزه تبلیغاتی» به خدمت گرفته می شود.
• این جریان نخست با تشویقات اخلاقی از قبیل اعطای جایزه و مدال و تحسین در ملأ عام شروع می شود.
• برای استفاده از تشویقات مادی، جامعه باید تا حدودی ثروتمند باشد.
• هلموت پطرز ـ چین شناس آلمانی ـ از ترجمه غلط سؤال برانگیز و بلحاظ ایدئولوژیکی مشروط (از سخنان دن سیوئاپینگ) سخن می گوید:
• دن سیوئاپینگ در افتتاح سومین اجلاس کمیته مرکزی در 11 دسامبر 1978، دو سال پس از درگذشت مائو در رابطه با خطوط اصلی استراتژی نوین چنین می گوید:
• «بنظر من باید در سیاست اقتصادی به بخشی از مناطق و به بخشی از دهقانان اجازه داده شود که درآمد حاصل از خودکوشی ها، زحمات و خدمات بزرگ شان بمثابه اولین درآمد از بقیه درآمدها قدری بیشتر باشد و از زندگی بهتری برخوردار باشند.
• اگر زندگی بخشی از انسان ها بهتر شود، آنها می توانند بی تردید، سرمشقی برای بقیه باشند.»

• بنظر هلموت پطرز سخنرانی دن سیائوپینگ «نقطه عطف تعیین کننده ای در تاریخ تاکنونی چین بوده است» و منظور دن سیائوپینگ نه ثروتمند کردن اقلیتی کوچک، بلکه خاتمه دادن به دوره تقسیم مساوی فقر بود که در سال های قبل به سبب کمبود مطلق، ضرورت مبرم داشته است.
بخش هفتم-تحول اجتماعی


• توسعه عرصه هائی که به بعد موکول شده اند، در هر کشور کشاورزی تحول اجتماعی غول آسا و نسبتا سریعی را به دنبال می آورد.
• میلیون ها تن از دهقانان فقیر به کارگر مزدبگیر در کارخانجات بدل می شوند و یا به کارگر مهاجر بدل می شوند که در اماکن غول آسای در حال ساختمان مشغول کار می گردند.
• این در درازمدت روندی ضرور و مفید است.
• سیل مهاجرت از روستا به شهر ـ همانطور که قبلا اشاره شد ـ در مرحله آغازین ساختمان کشور می بایستی محدود شود.
• بعدها به سبب برنامه آموزشی ـ پرورشی عظیم مخصوص دهقانان مهاجر از روستاها و بدلیل بنای شهرهای متوسط جدید، مهاجرت از روستا به شهر تشویق می شود.
• بدین طریق کنترل محل سکونت افراد جامعه کنار گذاشته می شود و حضور کارگران مهاجر از روستا در شهرها قانونی می گردد.
• کودکان دهقانان میلیون میلیون وارد دانشگاه می شوند و به معلم، پزشک، مهندس، اقتصاد دان و پژوهشگر و غیره بدل می گردند.
• بدین طریق، اقشار نوینی با منشاء طبقاتی عمدتا پرولتری و دهقانی تشکیل می گردند.
• سیاست «رفرم و گشایش» مصوبه سال 1978 به معنی ورود انسان های زحمتکش از روستا به شهر و از مناطق اولین به مناطق دومین و سومین بوده است.
• همزمان، به سبب رشد سریع جمعیت کشور، تعداد زحمتکشان در مجموع فزونی می یابد.
• تعداد کارکنان مزدبگیر و حقوق بگیر در کارخانجات دولتی رو به کاهش می رود، ولی در مؤسسات خصوصی در فرم های مختلف افزایش می یابد.
• آموزش حرفه ای، تخصص رشته ای و تجربه کار در کارخانه خودآگاهی کارگران را بالا می برد.
• بتدریج، طبقه در خود به طبقه برای خود ارتقاء می یابد و یاد می گیرد که منافع عام را بشناسد و به نمایندگی از مطالبات مشترک کارگران برخیزد.
• بدین طریق، شعور طبقاتی و اراده برای شرکت مؤثر در سندیکاها قوام می یابد.
• از دستان طویل کمیسیون برنامه ریزی و حزب کمونیست، نمایندگان مستقل و خودمختار اعضای طبقه سر برمی کشند که به سلاح خوداندیشی مجهزند و به هیچ یوغی گردن در نمی دهند.
• اینجا سندیکاها ـ بر خلاف سندیکاهای جوامع کاپیتالیستی ـ وظیفه ای دوگانه به عهده می گیرند:
وظیفه اول
• نمایندگی منافع مادی طبقه کارگر در مقابل کمیسیون برنامه ریزی، شرکت ها و مؤسسات.
وظیفه دوم
• تربیت کارگان به انضباط کارخانه ای، همبستگی، درک نقش اجتماعی و درک منافع اجتماعی درازمدت مشترک.
• این دو وظیفه فقط بطور همزمان انجام پذیرند.
• در تحول ساختاری بزرگ، خودکفائی دهقانی و اقتصاد اجتماعی روستائی منحل می شوند.
• شهرنشینان کلا و روستائیان (با نیازمندی های نوین) قسما در اقتصاد پولی زندگی می کنند.
• برنامه ریزی در فضای خالی صورت نمی گیرد، بلکه در وابستگی به فاکتورهای داخلی و خارجی صورت می گیرد، فاکتورهائی که همگی از قبل قابل شناسائی و محاسبه نیستند.
• اقتصاد سوسیالیستی مبتنی بر برنامه مستقل از خارج نیست، بلکه باید به فاکتورهای خارجی (فاکتورهای بازار جهانی) واکنش نشان دهد.
• علاوه بر این، دوره های گذار از برنامه ای به برنامه دیگر نیز به نوسانات اقتصادی و به حیف و میل ها منجر می شوند.
• البته این نوسانات اقتصادی و حیف و میل ها به شکلی غیر از بحران در سرمایه داری حل و فصل می شوند.
• برای درک این تفاوت کافی است که استراتژی های ایالات متحده آمریکا و آلمان را در زمینه بحران فعلی با استراتژی های جمهوری خلق چین مورد مقایسه قرار دهیم، که جایش اینجا نیست.
• سیستم تأمین اجتماعی همه جانبه و فراگیری در حال تشکیل است:
• بیمه پیری.
• بیمه بیکاری.
• بیمه بیماری.
• این سیستم قرار است که تمامت جمعیت کشور را در بر گیرد.
• علاوه بر این، قرار است که برای دهقانان فقیر با یک کودک، اقدامات ویژه ای صورت گیرد.
• هزینه مالی لازم برای این پروژه قرار است که از همان آغاز از خزانه بزرگ دولتی تأمین شود.
• زیرا بیمه شدگان در آغاز هنوز چیزی پرداخت نکرده اند و صندوق بیمه خالی است.
• وقتی که تولید دهقانان افزایش یافت و پس از تحویل دادن بخش مقرره به دولت، مازاد بر احتیاج داشتند و آن را در بازار بفروش رساندند، آنگاه پول نقد در جیب خواهند داشت تا بیمه ماهانه خود را پرداخت کنند.
• قرار بر این است که مؤسسات جدیدی تأسیس شوند:
• قانونگذاری کار.
• دادگاه های کار.
• دادگاه های اجتماعی.
• شوراهای کارخانه ای در محل های کار.
• ادارات حفاظت از کار
• خانه سالخوردگان که احتمالا در مناطق روستائی ساخته خواهند شد، که نسل جدید برای مهاجرت به شهرها ترک شان می گویند.

بخش هشتم -آماج : جامعه ای هماهنگ


• استالین و مائو از تاریخ، درکی غیرتاریخی و از مرحله پایانی سوسیالیسم به کمال رسیده، تصور اوتوپیکی داشته اند.

• آگوست تالهایمر ـ کمونیست آلمانی ـ در سال 1925 از چنین تصورات خرده بورژوائی اخطار می داد.
• او در انتقاد از طرح برنامه کمینترن نوشت:
• «ما باید مواظب باشیم که «جامعه کمونیستی به کمال رسیده» به مثابه مرحله پایانی متافیزیکی از نوع تصورات کسل کننده رایج در باره جنت موعود جلوه نکند.
• ما باید این جنبه را برجسته کنیم که جامعه کمونیستی به کمال رسیده آغاز توسعه غول آسای بشریت خواهد بود.
• چرا که هر توسعه ای بنا بر قوانین دیالک تیک صورت می گیرد، یعنی در بستر تضادهائی صورت می گیرد که از بنیان های جدید نشئت می گیرند.
• تنها بدین طریق می توان خود را از دست تصورات مبتنی بر مرحله پایانی بی توسعه و بی تضاد رها ساخت، تصوراتی که در بسیاری از کله ها راجع به «جامعه کمونیستی به کمال رسیده» وجود دارد.
• چرا نباید فرمولبندی زیبای انگلس را بکار برد:
• جهش بشریت از خطه جبر به خطه اختیار (از خطه ضرورت به خطه آزادی)
• و یا فرمولبندی مارکس را:
• پایان پیشتاریخ بشریت و آغاز تاریخ واقعی بشریت بمثابه تاریخ انسانی!»
• هر جامعه ای ارگانیسمی زیستمند (زینده) است که مرحله پایانی ایستا نمی شناسد.
• به همین دلیل نیز ایده های مائو که مبنای «جهش بزرگ به پیش» بودند، ایده هائی ایراسیونال (خردستیز) بوده اند.
• مائو می خواست که در نیل به آماج سوسیالیستی از اتحاد شوروی سبقت گیرد.
• شاید خود راه، یعنی ساختمان گام به گام جامعه سوسیالیستی باید آماج تلقی شود.
• حزب کمونیست چین آماج خود را تشکیل جامعه هماهنگ تعیین کرده است.
• آیا میان این مفهوم و مفهوم مارکسی فرقی هست؟
• و یا شاید این ترجمه چینی مفهومی است که ترجمه اش دشوار است؟
• ضمنا نیکولای بوخارین نیز در سال 1922 از «جامعه هماهنگ نوین» سخن گفته است :
• «کمونیسم دیگر نه فرم گذار، بلکه مرحله پایانی گذار است.
• کمونیسم ساختار بی طبقه و بی دولت است که در کلیه اجزاء خود بطور هماهنگ تشکیل شده است.»
• پنگ بیان ـ سیاست شناس چینی ـ نیز همین نظر را دارد.
• او ادعای رسمی جمهوری خلق را مبنی بر اینکه «در چین روابط طبقاتی به معنای سنتی آن که نشانگر مبارزه بخاطر تصاحب وسایل تولید باشد، وجود ندارد» تکرار می کند.
• او می گوید که امروز در جمهوری خلق تنها کارگران سوسیالیستی وجود دارند.
• شعار هو جینتائو ـ دبیر کل حزب کمونیست چین ـ به «هماهنگی» ترجمه می شود.
• هلموت پطرز علاوه بر این در مقاله ای تحت عنوان «راجع به دیکتاتوری دموکراسی خلق» از قول مائو می نویسد:
• «بدین طریق، امکان گذار از دموکراسی خلق به سوسیالیسم و کمونیسم، به برچیدن بساط طبقات و به پیوند متقابل (دلبستگی) بزرگ جهانی (داتونگ) پدید خواهد آمد.»
• پطرز در همان مقاله خاطرنشان می شود:
• «مفهوم داتونگ در فلسفه کلاسیک چین به معنی دلبستگی و پیوند متقابل و اشتراک بزرگ است و در ادبیات چینی بکرات با کمونیسم به معنای مارکسیستی آن، یکسان تلقی می شود.»
• روزنامه آلمانی دی ولت، اما بر آن است که هو جینتائو با استفاده از واژه هماهنگی (هارمونی) منظورش نه تصور کمونیستی از جامعه بی طبقه، بلکه برگشت از ایدئولوژی بی اعتبار کمونیستی به آموزش کونفوسیوس است.
• بنظر من، تفسیر پطرز از مفهوم «هماهنگی» واقع بینانه تر است:
• «هماهنگی» واژه چینی مترادف با «جامعه بی طبقه» است.
• شاید هم منظور هو جینتائو از این مفهوم، گذار تدریجی از تقدم قائل شدن به مناطق منفرد به برنامه ریزی سراسری هماهنگ در همه عرصه ها باشد.
I-تضادهای کنونی در جامعه جمهوری خلق چین
• امروزه در جامعه چین تضادهائی به شرح زیر وجود دارند:
1- تضاد میان منافع کوتاهمدت مولدین و منافع درازمدت جامعه، آن سان که کمیسیون برنامه ریزی و حزب دولتی (حزب کمونیست چین) فرمولبندی می کنند.
2- تضاد میان کارکنان و کارآئی کارخانه ها (در زمینه میزان دستمزد)
3- تضاد میان شهرنشینان و دهقانان (در زمینه قیمت مواد غذائی)
4- تضاد میان کمیسیون برنامه ریزی و مدیریت کارخانجات دولتی (در زمینه دامنه برنامه ها و تقسیم اضافه ارزش)
5- تضاد میان حکومت مرکزی و حکومت های منطقه ای (در زمینه تقسیم صندوق سرمایه گذاری)
6- تضاد میان مناطق توسعه یافته و مناطق عقب مانده (در زمینه تقسیم و حمل ثروت های طبیعی و غیره جامعه)
7- تضاد میان برنامه ریزی خانواده و خانوارهای دهقانی (در زمینه سیاست دولتی مبنی بر داشتن حداکثر یک کودک)
*****
• این تضادها اما آنتاگونیستی (آشتی ناپذیر) نیستند.
• تضادهای آنتاگونیستی ـ مثلا تضاد میان بورژوازی و پرولتاریا ـ تنها در فرم های مختلف مبارزه طبقاتی قابل حل هستند.
• در تضادهای آنتاگونیستی توافقات و آتش بس هائی وجود دارند، ولی راه حل وجود ندارد.
• تضاد آنتاگونیستی میان بورژوازی و پرولتاریا تنها از طریق سرنگونی بورژوازی حاکم می تواند حل شود و لاغیر.
• تضادهای موجود در سوسیالیسم ـ اما ـ غیرآنتاگونیستی اند و می توانند از طریق مذاکرات حل شوند.
• برای حل و فصل این تضادها اقشار مختلف جامعه باید نماینده های خودمختار خود را برگزینند تا در مقابل قدرت دولتی و بوروکراسی اداری ناگزیر، حریفی نیرومند از انسان ها قرار گیرد.

 

 

 

 


 

*-دانشمند علوم کشاورزی، مورخ جنبش کارگری و مؤلف کتب بیشمارتا سال 1981 پروفسور سیاست کشاورزی مقایسه ای ـ بین المللی در دانشگاه هوهنهایم آلمان از فعالین بی همانند جنبش کارگری ـ کمونیستی آلمان در سال 1927 (در 11 سالگی) عضور سازمان جوانان اسپارتاکوس و سازمان سوسیالیستی مدارس می شود در سال 1929 (در 13 سالگی) عضو سازمان جوانان حزب کمونیست آلمان می شود در سال 1933 پس از روی کار آمدن هیتلر مجبور مهاجرت می شود و 7 سال در فلسطین در کیبوتس کار می کند.بعد در چکوسلواکی در رشته علوم کشاورزی به تحصیل می پردازد. در سال 1938 به سوئد مهاجرت می کند و همراه با برادرش ژوزف برگمن رهبری سازمان حزب کمونیست آلمان در سوئد را به دست می گیرد.ضمنا در سازمان سندیکالیست های آلمانی در سوئد به فعالیت می پردازد.بیش از 50 کتاب در زمینه کشاورزی و یا تاریخ جنبش بین المللی کارگری تحریر و یا ترجمه کرده است.
 

[1]Volksrepublik im Wandel Vorabdruck: Gedanken zur Politökonomie des sozialistischen Entwicklungslandes  China (Teil I)  www.zeitschrift-marxistische-erneuerung.de

[2] LW 33, S.413–414  

[3]  Ebenda, S.44–45

[4] Antagonismus  

[5]  LW 29, S.410

[6]  Lobbyismus

[7]Bucharin, Nikolai: Ökonomik der Transformationsperiode, Berlin 1922/1990, S. 216   

[8] ebd., S.109  

[9]  Bucharin, Eduard Kardelj, Sun Yefang und Zhang Wentian

[10]  FAZ

[11]  marxistische Reconquista

[12]  FAZ, 3.8.2010


 

 

  

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter