نویدنو:27/08/1389                                                                    صفحه قابل چاپ است

 

 نویدنو  27/8/1389

 


نویدنو: کم کم سر وکله گرایش های انارشیستی وآنارکوسندیکالیستی در مطبوعات چپ ایرانی از زوایای جدیدی پیدا می شود.مقاله زیر تلاش دارد تا مضمون واقعی این گرایش ها رابه نمایش بگذارد. ما در این باب بیشتر سخن خواهیم گفت

 

 آنارشیسم، آنارکو سندیکالیسم و آنارکو کمونیسم

گونتر هیدن - برگردان شین میم شین

 

ویلیام گودوین (1756 ـ 1836)[1]

نویسنده، فیلسوف اجتماعی انگلیسی از مؤسسین آنارشیسم

 

آنارشیسم[2] به ایدئولوژی و جنبش اوتوپیکی ـ خرده بورژوائی و انقلابی نما اطلاق می شود که بر خلاف سوسیالیسم علمی مخالف مبارزه طبقاتی سیاسی سازمان یافته، سازمان سیاسی، انضباط و اوتوریته بطور کلی است و تحقق «آزادی مطلق»، عدالت، برابری و برادری در جامعه بشری را منوط به امحای ارگان های دولتی و وسایل اعمال قهر می داند. 

آنارشیسم در نیمه دوم قرن نوزدهم و دهه های اول قرن بیستم در کشورهای ایتالیا، اسپانیا، فرانسه و سوئیس نفوذ نسبتا نیرومندی بر جنبش کارگری داشته است.

علاوه بر این، در جنبش کارگری آلمان و روسیه نیز برای مدتی بویژه در فرم آنارکوسندیکالیسم[3] نفوذ کم و بیش چشمگیری داشته است. 

 (آنارکوسندیکالیسم به جنبش اجتماعی ـ انقلابی اطلاق می شد که به سازماندهی کارگران می پرداخت و سندیکاها را تنها ارگان مبارزاتی مؤثر تلقی می کرد. مترجم )  

آنارشیسم ـ بمثابه فرم خاصی از ایدئولوژی بورژوائی ـ در تضاد آشتی ناپذیر با سوسیالیسم علمی قرار دارد. 

آنارشیسم نافی اصول زیر بوده است:

مبارزه سیاسی رهائی بخش طبقه کارگر.

نقش رهبری حزب مارکسیستی ـ لنینیستی.

ضرورت انقلاب سوسیالیستی.

دیکتاتوری پرولتاریا. 

آنارشیسم در عوض، به تبلیغ و تشویق «مبارزه اجتماعی بیواسطه»، «اعتصاب سرتاسری» عمومی در مقیاس ملی و بین المللی می پردازد تا با یک عمل قهرآمیز یکباره و خودپوی کلیه نیروهای اجتماعی مخالف به برچیدن بساط نظام اجتماعی و دولتی کاپیتالیستی و برقراری سوسیالیسم بپردازد، بدون اینکه به تشکیل دولت و دستگاه اعمال قهر اقدام کند. 

آنارشیسم با تبلیغ یاوه های رادیکالیستی و متدهای تروریستی انقلابی نما به سردرگمی و پراکندگی جنبش کارگری می پردازد و بدین طریق بطور اوبژکتیف و عملا جنبش کارگری را زیر سیطره همان سیستم کاپیتالیستی نگه می دارد که در حرف برچیدنش را عربده می کشد.

همانطور که لنین در تزهای خود راجع به آنارشیسم و سوسیالیسم بیان می دارد، آنارشیسم در تمامت عمر خویش بر ضد استثمار کاری غیر از صدور یاوه های دهن پرکن عام انجام نداده است.

·      آنارشیسم نه علل استثمار کاپیتالیستی را می شناسد، نه از توسعه قانونمند جامعه از کاپیتالیسم به سوسیالیسم سر در می آورد و نه از نقش مبارزه طبقاتی سازمان یافته پرولتری بمثابه نیروی خلاق برای برقراری سوسیالیسم خبری دارد.    

بقول لنین، «آنارشیسم محصول استیصال و بیچارگی است.آنارشیسم روحیه روشنفکران از خط خارج شده است، روحیه لومپن پرولتاریا ست.آنارشیسم هرگز روحیه پرولتاریا نبوده است.» [4]  

پرورشگاه اجتماعی آنارشیسم ـ در آغاز ـ تولید کالائی خرده پا، منفرد و پراکنده بوده است.

موقعیت اجتماعی تضادمند خرده بورژوازی بوده است که در شرایط کاپیتالیستی شرایط وجودی اش را بمثابه تولید کننده خرده پا در خطر می بیند و در مقابل نوسانات شیوه تولید کاپیتالیستی ـ بویژه قانون رقابت و تحصیل سود ـ احساس عجز و بیچارگی می کند.

آنارشیسم ـ از این رو ـ مخالف مالکیت کاپیتالیستی بزرگ است و سودای نابودی آن را در سر می پرورد.

از این بابت است که آنارشیسم به طبقه کارگر و سوسیالیسم نزدیک می شود.

آنارشیسم از سوی دیگر می خواهد که مالکیت خصوصی خود را حفظ و تکثیر کند.

از این بایت است که  آنارشیسم همواره از طبقه کارگر فاصله می گیرد و به بورژوازی می پیوندد.

آنارشیسم مخالف دولت بورژوائی است.زیرا این دولت حامی و مدافع مالکیت خصوصی کاپیتالیستی بزرگ است.آنارشیسم ـ اما ـ همزمان از دولت پرولتری هراس دارد.زیرا فکر می کند که آن خطری برای مالکیت خصوصی فردی او ست. 

خرده بورژوازی در هراس مدام از خانه خرابی اجتماعی خویش بسر می برد.خرده بورژوازی از منافع خصوصی حقیر خویش بر ضد چپ و بر ضد راست دفاع می کند، از مبارزه طبقاتی سیاسی و از انقلاب سیاسی وحشت دارد.بر ضد وضع موجود قیام می کند، اما نه به قصد براندازی آن، بلکه برای تهیه جای بهتر برای خود در آن.

ایده آل برای خرده بورژوازی وضعیت اجتماعی ئی است که در آن از قدرت دولتی خبری نباشد، جامعه ای که در آن خرده بورژوازی بتواند بدون مزاحمت شرایط اجتماعی و سیاسی به کار و بار مستقل خویش بپردازد و به کسی غیر از خود پاسخگو نباشد.

تصادفی نبود که آنارشیسم با تشکیل سرمایه داری صنعتی پا به عرصه نهاد و توسعه یافت و تصادفی نبود که آن در کشورهائی نفوذ چشمگیری کسب کرد که در آنها در قرن نوزدهم، اگرچه تولید کالائی خرده پا حاکم بود، ولی به سبب توسعه شتابان صنایع بزرگ وجودشان به خطر افتاده بود.

پیش شرط پیدایش آنارشیسم ـ بلحاظ تاریخی ـ عبارت بود از تشکیل تضادهای طبقاتی در جامعه کاپیتالیستی.

آنارشیسم ـ بلحاظ ایدئولوژیکی ـ بیانگر موقعیت اقتصادی ـ اجتماعی تضادمند خرده بورژوازی و وضع بحرانزده مدام آن در کاپیتالیسم است. 

مؤسسین و راهگشایان آنارشیسم به شرح زیر بوده اند:

ویلیام گودوین (1756 ـ 1836) از انگلستان.

پیر ژوزف پرودون (1809 ـ 1865) از فرانسه که نام «آنارشیسم» را برای اولین بار مصطلح ساخته است.

ماکس اشتیرنر (1806 ـ 1856) از آلمان.[5]

 

 1 - گودوین

گودوین رادیکال ترین متفکر انتقادی ـ اجتماعی انگلستان در ایام پیدایش سرمایه داری صنعتی بوده است.

او تحت تأثیر ایده های آزادی، برابری و هومانیسم روشنگری و انقلاب فرانسه، در کتاب دو جلدی خود، تحت عنوان «مسئله مربوط به عدالت اجتماعی» (1793) [6] با تکیه بر «خرد» ـ بمثابه تنها فرمانروای محق بر انسان و بمثابه آزادگر انسان از قید و بند بردگی سیاسی و مذهبی ـ سیستمی از ایده های  آنارشیستی ـ کمونیستی را توسعه داد و براندازی نظام اجتماعی موجود و نوسازی بنیادی نظام همزیستی اجتماعی انسان ها را آماج خود قرار داد.

گودوین علل اصلی معضلات بیشمار جامعه بشری از قبیل بی عدالتی اجتماعی، نابرابری، تقسیم ناعادلانه ثروت اجتماعی و سطح نازل دستمزدها، خودسری، فقدان آزادی، جهل، جنگ و کینه ملی را در حاکمیت مالکیت خصوصی و قدرت دولتی می دانست.

بنظر گودوین برای رفع این معضلات باید علل آنها را از بین برد، باید مالکیت خصوصی و دولت را لغو کرد.این امر اما باید نه از طریق اعمال قهر، بلکه تنها از طریق روشنگری، آموزش و تربیت انسان ها صورت گیرد.اگر انسان ها متقاعد شوند که جامعه بدون مالکیت خصوصی و جبر دولتی می تواند وجود داشته باشد، آنگاه خرد نیز می تواند، بدون مزاحمتی دعاوی خود را در همه عرصه های زندگی بکرسی بنشاند و انسان ها را به عالی ترین شناخت، به عدالت اجتماعی، به کردار اخلاقی و بدین طریق به آزادی و سعادت، به کمال روحی و جمال جسمی رهنمون شود.

گودوین برای اثبات طرح اوتوپیکی مبتنی بر سیستم اجتماعی آنارشیستی ـ کمونیستی از آموزش های ماتریالیستی ـ سنسوئالیستی و آته ئیستی و همچنین از آموزش های مبتنی بر حقوق طبیعی و فلسفه اخلاق روشنگری انگلیس و فرانسه در قرن هفدهم و هجدهم استفاده می کرد.

گودوین ـ بنا بر روح همین فلسفه  ـ به توانائی هر چه بیشتر انسان ها در جهت دستیابی به حقیقت عالی تر و کمال اخلاقی باور داشت. بنظر گودوین، قبل از همه باید عللی را از میان برداشت که مانع شناخت حقیقت و عدالت و تبدیل خرد به نیروی محرکه تعیین کننده رفتار انسان ها می شوند.

از آنجائی که خرد معارف خود را از جهان خارج فراهم می آورد، بنابرین، فقط زمانی می تواند از جهان خارج تأثیرات مثبت جذب کند که جهان خارج و قبل از همه جامعه بشری بر طبق فرامین خرد و عدالت سازمان داده شوند.

گودوین بدین طریق، حال و روز خرده بورژوازی انگلیس در آن زمان را بر زبان می آورد که تحت فشارهای اجتماعی انقلاب صنعتی سختی می کشد.ایده های گودوین ـ اما ـ بر طبقه کارگر جوان انگلیس نیز که از انقلاب صنعتی نشئت گرفته بود، تأثیر نیرومندی اعمال کرد. [7] 

شلی (1792 ـ 1822)[8] ـ شاعر انگلیسی ـ نیز تحت تأثیر گودوین قرار داشت.البته او از نقطه نظر مبتنی بر روشنگری عمیق عدول کرد و جنبه های خردستیز و عرفانی مفهوم آنارشی را بطرز نیرومندی اعتبار بخشید. 

2 -پرودون 

پیر ژوزف پرودون (1809 ـ 1865)[9]

اقتصاددان، جامعه شناس فرانسوی ، اولین نماینده آنارشیسم

او برای محو استثمار و حکومت، حکومت مردم بر مردم را پیشنهاد می کرد. شعار معروف او: «مالکیت یعنی سرقت!»

 پرودون که مارکس او را «سخنگوی خرده بورژوازی فرانسه» می نامد، کوشید تا با آثار خود، تحت عناوین «مالکیت به چه معنی است؟» (1840)، «سیستم تضادهای اقتصادی و یا فلسفه فقر» (1846)[10] و غیره، نه تنها به لحاظ نظری، بلکه هم چنین بلحاظ عملی مؤثر واقع شود.

پرودون فکر می کرد که بکمک ایده های «عدالت»، «کمک متقابل» (سودرسانی متقابل)، «قرض بی ربح»، «بانک خلق»، «تقسیم مساوی وسایل تولید میان کارگران» و غیره می توان همه کارگران را به مولدان کالائی خرده پا و مالکین خرده پا تبدیل کرد، بعد با مبادله فراورده های آنها می توان سرمایه داری را عادلانه تنظیم کرد و بطرزی صلح آمیز «اصلاح کرد.» فشار دولتی را می توان از میان برداشت و به استثمار انسان بوسیله انسان پایان داد. پرودون درک درستی از نقش طبقاتی دولت نداشت و به تبلیغ «بی طرفی سیاسی»[11] می پرداخت.

او ضرورت مبارزه سیاسی طبقه کارگر برای احراز حقوق دموکراتیک (از قبیل حق انتخابات عمومی) و برای تسخیر قدرت دولتی را انکار می کرد. او مبارزه اقتصادی سازمان یافته سندیکاها را نیز رد می کرد. پرودون به رهائی اخلاقی و اقتصادی انسان های زحمتکش باور داشت، بشرط این که آنها اصل همیاری متقابلا سودمند[12] را سرمشق خود قرار دهند.

پرودون در آثار بعدی اش ـ مثلا در اثر خود تحت عنوان «اصل فدراتیف» (1863)[13] ـ نسبت به امحای کامل فشار دولتی از حیات اجتماعی تردید دارد و بر آن است، که «بهترین فرم جامعه»، یعنی آنارشی مطروحه در آثار قبلی اش، باید بوسیله «فرم بهتر درجه دوم» در هیئت فدرالیسم جایگزین شود.

دلیل پرودون این است که آنارشی بمثابه «بهترین فرم جامعه»، یعنی بمثابه نظام مبتنی بر «مبادله و داد و ستد»[14] را نمی توان جامه عمل پوشاند.عدم تمرکز فدرالیستی که پرودون اکنون بمثابه آماج نزدیک مطرح می کرد، می بایستی از فشار دولتی قدری بکاهد.

آنارشیسم پرودون ـ بمثابه پرودونیسم ـ برای مدت کوتاهی تأثیر نیرومندی بر جنبش کارگری فرانسه و دیگر کشورهای اروپای غربی (بلژیک، سوئیس، ایتالیا و اسپانیا) باقی گذاشت.      

مارکس آموزش های فلسفی و اقتصادی پرودون را نخست در اثر خویش، تحت عنوان «فقر فلسفه» (1847)[15] به تیغ تیز انتقاد ویرانگر سپرد و خصلت ایده الیستی و خرده بورژوائی آنها را افشا کرد. مارکس و انگلس در برهه های بعد، بکرات پرودونیسم را به چالش کشیدند.زیرا آن دو پرودونیسم را سد ایدئولوژیکی اصلی در سر راه نفوذ سوسیالیسم علمی در جنبش کارگری کشورهای یاد شده می دانستند.

در کنگره لاسان بین الملل اول (1867)[16] پرودونیست ها شکست سختی متحمل شدند.کنگره بر خلاف درخواست پرودونیست ها، مبنی بر «بی طرفی سیاسی»، اعلام کرد که «رهائی اجتماعی طبقه کارگر با رهائی سیاسی آن پیوند ناگسستنی دارد.»[17]

کمون پاریس[18] که به قول مارکس، «ماهیتا یک حکومت کارگری بود»، «فرم سیاسی» رهائی برای رهائی اجتماعی و اقتصادی را ـ بالاخره ـ کشف کرد و صحت تئوری مبارزه طبقاتی  تئوری انقلاب و تئوری دولت مارکس را تأیید کرد و بطلان پرودونیسم را در پراتیک نشان داد.     

انگلس در سال 1891 خاطرنشان می شود:«کمون پاریس از این رو، گورستان مکتب پرودونی سوسیالیسم بود. این مکتب ـ امروز ـ از جنبش کارگری فرانسه رخت بر بسته است. جنبش کارگری فرانسه اکنون زیر سیطره تئوری مارکسی سوسیالیسم است.هواداران پرودونیسم را تنها می توان در جرگه بورژوازی به اصطلاح رادیکال پیدا کرد.» [19]  

 3 -اشتیرنر 

ماکس اشتیرنر (1806 ـ 1856)[20]

فیلسوف و ژورنالیست آلمانی، نماینده آنارشیسم در آلمان

 ماکس اشتیرنر با اسم متعار کاسپار اشمیت، مقلد آنارشیسم در آلمان بوده است. اشتیرنر از مکتب هگلیانیست های جوان بر خانسته بود و در اوایل سال های چهل قرن نوزدهم ـ همانند انگلس جوان ـ از اعضای محفل «آزادان» برلین بوده است.

سوبژکتیویسم و ایندیویدوئالیسم افراطی که اشتیرنر در اثر خود تحت عنوان «یکتا و مالکیتش» (1845)[21] ـ بلحاظ تاریخی ـ فلسفی ـ آخرین ثمره منطقی مکتب هگلیانیستی جوان، نتیجه انحلال و زوال نهائی آن بوده است.

اشتیرنر با فلسفه خویش، جهان، انسان، مبارزه طبقاتی و مبارزه رقابت آمیز در جامعه بورژوائی را از دیدگاه «پائینی ها»، بر طبق آرزوها و تصورات اگوئیستی خرده بورژوازی و روشنفکران آلمانی منعکس و تفسیر می کند.اشتیرنر جهان را ـ بطرزی کاملا غیر تاریخی، دور از هر نوع واقعیت، بطور سوبژکتیویستی افراطی ـ بمثابه «ملک» خویش تلقی می کند و خود را، «من» خود را بمثابه تنها واقعیتی قلمداد می کند که هیچ واقعیتی، هیچ قدرت دولتی ئی و هیچ اوتوریته ای بالاتر از او وجود ندارد.«من»، یعنی «اگوئیست» باید بر ضد هر چیزی که به «آزادی» اش خلل وارد می سازد، به مقابله برخیزد و یا وارد کارزار شود و نابودش سازد.

اشتیرنر با تبدیل ایندیویدوئالیسم و اگوئیسم خود به اصل بنیادی  فلسفه خودآگاهی و عمل خویش، از ته دل خرده بورژوازی سخن می گوید.اشتیرنر بدین طریق، خرده بورژوازی به انزوا رانده شده بلحاظ اقتصادی و سیاسی هیچکاره را «یکتای» بی همتا جا می زند.آن سان که هر خرده بورژوائی ـ دست کم در عالم خیال خویش ـ خود را «مالک» جهان و یا «متملک» جهان تصور می کند و همزمان «روح جهانی» فراگیر می پندارد. 

اشتیرنر در ایندیویدوئالیسم مبالغه آمیز خود، تمامت سنت هومانیستی روشنگری و فلسفه و ادبیات کلاسیک آلمان را نفی می کند و کلیه ایده ها و تکالیف اخلاقی در قبال انسان های دیگر، دولت، جامعه و نظام های اجتماعی را «مهملات»[22] جا می زند، سد راه شکوفائی شخصیت آزاد انسانی تلقی می کند و رد می کند. برای اشتیرنر، عالی ترین قانون عمل، «من» هر کس است.قانون اساسی آنارشیسم ایندیویدوئالیستی و اوتوریته ستیز اشتیرنر عبارت است از «چیزی فراتر از من در نظر من وجود ندارد!» [23] منظور اشتیرنر این است که جای دولت و جامعه «با اهداف رفاه عمومی مجازی شان» را باید «انجمنی از اگوئیست ها» بگیرد.

آنتی تز ساده ساز اشتیرنر به شرح زیر است:

«تو تمامت قدرت خود را و دار و ندار خود را با خود به انجمن می آوری و کسی می شوی! تو اما با نیروی کارت در جامعه فقط مورد استفاده قرار می گیری!»        

مارکس و انگلس در اثر خود تحت عنوان «ایدئولوژی آلمانی» ایده های اشتیرنر را مورد انتقاد کمرشکن قرار داده و خصلت غیرعلمی آنها را به تفصیل نشان داده اند. 

4 - باکونین 

میخائیل الکساندرویچ باکونین

 (1814 ـ 1876)[24]

از متفکران و سازماندهان آنارشیسم، با پایگاه طبقاتی اشرافی، معلم و افسر توپخانه، از فعالین قیام های 1848 در پاریس، پراگ و درسدن ،8 سال حبس، 4 سال تبعید سیبری ، از مخالفان مارکس

بی شرمانه ترین نقش را در میان نمایندگان آنارشیسم، باکونین بازی می کند. باکونین ـ بلحاظ تئوریکی ـ پیرو اشتیرنر و پرودون بود. او یکی از بدترین دشمنان مارکسیسم و جنبش کارگری انقلابی بود.باکونین مخالف تشکیل احزاب پرولتری بود. به نظر او نیروی اصلی انقلاب را دهقانان و لومپن پرولتاریا تشکیل می دهد. باکونین مخالف سرسخت دولت و دیکتاتوری پرولتاریا بود. او و طرفدارانش در سال های 60 قرن نوزدهم به تأسیس سازمان های مخفی پرداختند.از آن جمله اند:

انجمن مخفی برادران بین المللی.

اتحاد دموکراسی سوسیالیستی. [25]

باکونین و طرفدارانش به سازمان های بین المللی کارگری نفوذ می کردند و با توسل به هر وسیله ای می کوشیدند تا رهبران آنها را به سوی خویش کشند و از موضع بالا به اشاعه ایده های مخرب خویش در جنبش کارگری بپردازند و سازمان های کارگری را تار و مار سازند.

مارکس و انگلس بر ضد خرابکاری های باکونین و طرفدارانش به مبارزه پرشور آشتی ناپذیر می پردازند و آنها را بمثابه خائنین به امر طبقه کارگر افشا می کنند و اخراج آنها را از کنگره هاگر اتحاد بین المللی کارگران (1872)[26] در خواست می کنند.

باکونین و طرفدارانش برای نیل به آماج خود از هروسیله کثیفی استفاده می کردند:

توطئه، خنجر از پشت، لود دادن، جاسوسی، خبرچینی، ترور.

آماج ها و متدهای آنان را مارکس و انگلس به مأموریت از سوی کنگره هاگر به تفصیل کشف و تحریر کرده اند.

5 - کروپوتکین

آنارکو کمونیسم[27] 

 

پیوتر الکساندرویچ کروپوتکین (1842 ـ 1921) [28]   

جغرافی دان، نویسنده، آنارشیست روسی ، پایگاه طبقاتی اشرافی ، از تئوریسین های بزرگ آنارشیسم کمونیستی

 آنارکو کمونیسم کروپوتکین را باید یکی از فرم های خاص آنارشیسم محسوب داشت. کروپوتکین آموزش اجتماعی آنارشیستی ئی را طرح ریزی می کند که قبل از همه، حاوی نظرات اخلاقی و سوسیولوژیکی است و مشخصه اصلی اش مفهوم «همیاری» است. او امیدوار بود که جامعه بی طبقه کمونیستی مورد نظر خود را بطرزی ایده الیستی از طریق موعظه اخلاقی به طبقات استثمارگر و متقاعد کردن آنان بر قرار سازد.او بویژه روی برتر شمردن منافع (کلکتیف) جامعه بر منافع اگوئیستی شخصیت های منفرد تأکید داشت. 

 6 - آنارکوسندیکالیسم[29]

آنارشیسم در اواخر قرن نوزدهم ـ قبل از همه ـ در فرم آنارکوسندیکالیسم وارد میدان می شود. آنارکوسندیکالیسم عبارت است از یک جریان خرده بورژوائی و نیمه آنارشیستی در جنبش کارگری. آنارکوسندیکالیسم از فرانسه سر می گیرد و بعد در کشورهای ایتالیا، اسپانیا، سوئیس و آمریکای لاتین رواج می یابد.آنارکوسندیکالیسم در آلمان نیز برای مدت کوتاهی در سازمان های سندیکائی محلی بویژه در برلین توسط فریده برگ نفوذ می کند و به عنوان واکنش بر ضد اوپورتونیسم و رفرمیسم بوروکراسی سندیکائی آلمان عرض اندام می کند.آنارکوسندیکالیسم نیز مثل آنارشیسم منکر ضرورت مبارزه سیاسی طبقه کارگر، نقش حزب و دیکتاتوری پرولتاریا ست.

آنارکوسندیکالیسم خواهان استقلال کامل سازمان های حرفه ای طبقه کارگر از احزاب سیاسی است. آنارکوسندیکالیسم سندیکاها را نیروی تعیین کننده در مبارزه بر ضد سرمایه داری می داند.آنارکوسندیکالیسم بر آ ن است که سندیکاها می توانند از طریق اعتصاب عمومی کارگران، بدون انقلاب سیاسی سرمایه داری را بر اندازند، وسایل تولید را اجتماعی کنند و اداره و سازماندهی تولید را به دست گیرند.

تئوریسین های آنارکوسندیکالیسم عبارت بودند از پرودون، لاگاردل سورل و فریده برگ. [30]

آنارشیسم با پیروزی سوسیالیسم علمی و بویژه پس از انقلاب اکتبر و ساختممان سوسیالیسم در شوروی و دیگر کشورها بمثابه ایدئولوژی و جریانی در جنبش کارگری در هم شکست. برخی از ایده های آنارشیسم امروزه در رویزیونیسم و دگماتیسم به حیات خود ادامه می دهند. در «اوتوریته ستیزی» مدرن و در برخی از چپ های رادیکال جامعه اوپوزیسیون در کشورهای سرمایه داری نیز می توان به ایده ها و گرایشات آنارشیستی با منشاء اشتیرنر و باکونین و غیره برخورد کرد.

 

پانوشت ها :

 

آنارکوسندیکالیسم[31]  

گونتر هیدن

 ·       آنارکوسندیکالیسم فرقه ای از آنارشیسم است که در اواخر قرن نوزدهم بویژه در ایتالیا، اسپانیا، سوئیس و غیره رواج پیدا می کند.

·      مراجعه کنید به آنارشیسم. [32]   

آنارکو کمونیسم[33]  

گونتر هیدن

 ·      آنارکو کمونیسم فرقه ای از آنارشیسم است که بوسیله باکونین بنیانگذاری می شود.

·      مراجعه کنید به آنارشیسم. [34]  

 


[1]  William Godwin

[2]Anarchismus [griech]  

[3]Anarchosyndikalismus

[4] LENIN (S. 334ff)

[5]William GODWIN (1756-1836), der Franzose Pierre Joseph PROUDHON (1809-1865), der, und der Deutsche Max STIRNER (1806-1856)

[6] GODWIN Enquiry concerning Political Justice (1793)

[7]MARX/ENGELS 2, 455

[8]SHELLEY

[9]   Pierre-Joseph Proudhon

[10]PROUDHON Was ist das Eigentum? (1840), System der ökonomischen Widersprüche oder Philosophie des Elends (1846)  

[11]«politische Abstention»

[12]Prinzip des Mutualismus

[13]PROUDHON Du principe federatif 1863)

[14] «Transaktionen und Austausch»

[15] Das Elend der Philosophie (1847)

[16] Lausanner Kongress der 1. Internationale (1867)

[17] (Die I. Internationale in Deutschland 1964, 170)

[18] Die Pariser Kommune

[19] MARX/ENGELS 17, 623

[20] STIRNER (Pseudonym für Kaspar SCHMIDT)

[21] STIRNER in Der Einzige und sein Eigentum (1845)

[22]«Chimären»  

[23]«Mir geht nichts über mich»

[24] BAKUNIN

[25]Geheimen Bund der internationalen Brüder und die Allianz der Sozialistischen Demokratie

[26] Haager Kongress der Internationalen Arbeiterassoziation (1872)

[27] Anarchokommunismus KROPOTKINS

[28] Pjotr Alexejewitsch Kropotkin

[29]Anarchosyndikalismus

[30]PROUDHON, LAGARDELLE, SOREL, FRIEDEBERG

[31] Anarchosyndikalismus  

[32]  Anarchismus

[33]  Anarchokommunismus

[34]  Anarchismus

 


 

 

 

  

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter