نویدنو:08/08/1389                                                                    صفحه قابل چاپ است

 

 نویدنو  8/8/1389

 


 

   جنگ

 هانس شولتسه - برگردان شین میم شین

 

جنگ[2] عبارت است از ستیز مسلحانه  میان دولت ها (و یا گروهی از دولت ها)،  میان ملت ها (مبارزات رهائی بخش ملی و جنگ های ضد استعماری) و یا  میان طبقات اجتماعی (جنگ داخلی) 

«جنگ عبارت است از ادامه سیاست این و یا آن طبقه اجتماعی. در جامعه طبقاتی ـ یعنی در جوامع برده داری، فئودالی و سرمایه داری ـ جنگ های بیشماری رخ داده اند که ادامه سیاست طبقات ستمگر بوده اند. اما جنگ هائی هم بوده اند که ادامه سیاست طبقات تحت ستم بوده اند»، لنین می گوید. [3]

 

  جنگ یک پدیده تاریخی است که در طول عمر جوامع طبقاتی آنتاگونیستی رخ داده است.عناصر جنگ ـ البته ـ در جامعه اولیه رشد کرده اند.  اما برخوردهای قهرآمیز میان طوایف خصلت تصادفی صرف داشته است. زیرا این برخوردها ـ به ناگزیر ـ از ساختار درونی طوایف نشات نمی گرفتند. 

(اینجا سخن از دیالک تیک ضرورت و تصادف است. مترجم)

 

اما با پیدایش جامعه طبقاتی مبتنی بر مالکیت خصوصی بر وسایل تولید، جنگ بمثابه وسیله ادامه سیاست، بمثابه فرمی برای زورگوئی غیر اقتصادی ـ به ناچارـ  نمودار شد. طبقات حاکمه بوسیله جنگ به تصاحب زورگویانه نعمات مادی، وسایل تولید و همچنین خود مولدین بیواسطه ـ یعنی برده ها، رعایا و کارگران ـ می پردازند. بدین طریق، برده داران ـ قبل از همه ـ به قصد دستیابی به برده های جدید، فئودال ها برای دستیابی به اراضی و رعایا و تبدیل اربابان کشور دیگر به دست نشانده های خود دست به جنگ افروزی می زدند. در مرحله ما قبل انحصاری سرمایه داری، طبقات حاکمه به قصد دستیابی زورگویانه به بازار مناسب برای کالاهای خود، منابع مواد خام، به قصد تسخیر مستعمرات و از سر راه برداشتن رقبای تجاری مزاحم دست به جنگ افروزی می زدند.بورژوازی انحصاری در مرحله امپریالیستی سرمایه داری به نیات زیر دست به جنگ افروزی می زند:

1- برای تجدید تقسیم جهان بر طبق تناسب جدید قوا میان دولت های امپریالیستی.علت تغییر مداوم تناسب قوا عبارت است از توسعه ناهمگون اقتصادی و سیاسی سرمایه داری. 

2- برای به زیر یوغ کشیدن خلق هائی که خود را از وابستگی به امپریالیسم آزاد ساخته و راه رشد ملی مستقلی در پیش گرفته اند. 

بدترین جنگ ها که در قرن بیستم شعله ور شده اند، جنگ های اول و دوم جهانی بوده اند که بوسیله امپریالیسم آلمان برای تجدید تقسیم جهان صورت گرفت و به قتل بیش از 65 میلیون انسان انجامید. سرچشمه جنگ ها را آنتاگونیسم هائی تشکیل می دهند که خاص فرماسیون های مبتنی بر استثمار انسان به وسیله انسان و استثمار ملتی بوسیله ملت دیگرند.

I-انواع جنگ ها  

بر خلاف درک های دگماتیک از جنگ که جنگ را بطور کلی بمثابه آفت محض تلقی می کنند، مارکسیسم ـ لنینیسم  میان جنگ های عادلانه و جنگ های ظالمانه، جنگ های انقلابی و جنگ های ارتجاعی فرق می گذارد:

1-جنگ های ظالمانه و ارتجاعی  

جنگ های ظالمانه، جنگ هائی هستند که طبقات حاکمه کشوری ،  سیاست مبتنی بر ستم و سرکوب و استثمار خلق خودی و خلق های بیگانه را با توسل به سلاح ادامه می دهند، تا خطه تحت حاکمیت خود را وسعت بخشند و به حفظ زورگویانه قدرت نیروهای ارتجاعی نایل آیند.

2 - جنگ های عادلانه و انقلابی  

جنگ های عادلانه به جنگ هائی اطلاق می شود که خلق ها برای رهائی خود از ستم ملی و استعماری و طبقات ستمکش و تحت استثمار و ستم و سرکوب برای رهائی خود از یوغ طبقات ارتجاعی حاکم شعله ور می سازند.«جنگ های داخلی هم جنگ محسوب می شوند.

کسی که مبارزه طبقاتی را برسمیت می شناسد، نمی تواند جنگ های داخلی را برسمیت نشناسد که در هر جامعه طبقاتی ادامه، توسعه و تشدید طبیعی و در شرایط معینی اجتناب ناپذیر مبارزه طبقاتی اند»، لنین می گوید. [4]

 

خصلت هر جنگ معین می تواند در طول توسعه جنگ تغییر یابد: جنگ عادلانه می تواند تغییر خصلت دهد و به جنگ ظالمانه بدل شود و برعکس.این تغییر زمانی صورت می گیرد که منافع طبقات و گروه های اجتماعی معینی در جریان جنگ در مقابل منافع مورد نظر طبقات و گروه های اجتماعی دیگر در مرحله اول جنگ جامه عمل می پوشند. 

برای شناخت ماهیت هر جنگ باید محتوای سیاسی آن را مورد بررسی قرار داد.باید این مسئله را روشن کرد که جنگ مورد بحث ادامه کدام سیاست است، ادامه سیاست کدامین طبقات اجتماعی است.

طبقه کارگر و متحدین آن با حرکت از این نقطه آغازین است که می توانند به تحلیل سیاست طبقات حاکم در دولت های امپریالیستی نایل آیند و بموقع، مبارزه مؤثر بر ضد تدارک جنگ جهانی جدید و یا جنگ های منطقه ای و محدود امپریالیستی را سازمان دهند. 

در دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم ـ بر خلاف دوران امپریالیسم ـ جنگ های امپریالیستی دیگر اجاناب ناپذیر نیستند.اگرچه در دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم، خصلت امپریالیسم تغییر نکرده و حتی متجاوزتر و هارتر و درنده تر شده، ولی به سبب وجود دولت های سوسیالیستی، به سبب پشتیبانی دولت های ملی جوان از سیاست صلح طلبانه آنها و به برکت مبارزات نیروهای اجتماعی طرفدار صلح در کشورهای سرمایه داری امکان عینی برای جلوگیری از جنگ جهانی و یا جنگ های منطقه ای محدود امپریالیستی وجود دارد.

با پیروزی سوسیالیسم در مقیاس جهانی، بشریت برای همیشه از خطر جنگ نجات خواهد یافت.زیرا در جامعه سوسیالیستی، نیروهای (طبقات و اقشار) اجتماعی ئی که در ستم و سرکوب و استثمار خلق های دیگر و در نتیجه در جنگ ذینفع باشند، وجود نخواهند داشت.

 II-تئوری های امپریالیستی توجیه جنگ 

ایدئولوگ های ارتجاعی بورژوائی می کوشند تا بکمک تئوری های مختلف، ماهیت جنگ را از چشم توده های خلق پنهان کنند، آنها را به انفعال بکشند و یا فعالیت شان را در مسیری مناسب با منافع بورژوازی امپریالیستی سوق دهند.

1 -  مالتوسیانیسم و ژئوپولیتیک [5]  

در این میان مالتوسیانیسم و ژئوپولیتیک نقش تئوریکی بسیار مهمی بازی می کنند.بکمک این تئوری ها بود که فاشیست های ژاپنی، ایتالیائی و آلمانی تسخیر «فضای حیاتی نوین» را بمثابه منافع تمام اجتماعی به خورد توده های زحمتکش دادند.بنا بر این تئوری ها، جنگ های امپریالیستی پی آمد طبیعی افزایش جمعیت جهان است و جنگ به بهبود وضع زندگی مردم منجر می شود. 

2- تئوری های خادم  روانشیسم آلمان[6]  

تئوری های همانندی نیز در عصر حاضر برای اثبات حقانیت روانشیسم امپریالیسم آلمان به خدمت گرفته می شوند.از آن جمله اند تئوری های ایدئولوگ های آلمانی: فوگل، گریم، فرید، گباور.[7]

3-  تئوری های خادم امپریالیسم آمریکا[8] 

تئوری های همانندی نیز برای اثبات حقانیت سیاست تجاوزگرانه امپریالیسم آمریکا از طرف ایدئولوگ های امپریالیستی زیر تنظیم شده اند: پرسون، هارپر، تومپسون، هاوزر، جیمز و غیره. [9]

4 -  تئوری حرکت دایره وار و تئوری جامعه صنعتی[10]  

بویژه پس از جنگ جهانی دوم، از طرف متفاوت ترین جریانات فلسفه تاریخ، این ایده ترویج داده می شود که گویا علت جنگ ها اسقلال طلبی خلق ها ست.در این زمینه تئوری حرکت دایره وار توینبی و تئوری جامعه صنعتی روستوف نقش مهمی به عهده دارند. [11]

بنا بر این تئوری ها، گویا دولت های جوان استقلال طلب به سبب ماهیت «پویای» خود موجب جنگ می شوند.با توسل به دلایل من در آوردی از این قبیل و با اشاره به گرایش ناشی از توسعه نیروهای مولده مبتنی بر هم پیوندی فراملی اقتصادی و سیاسی دولت های سرمایه داری از بین بردن استقلال ملی و استقرار دولت جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا طلب می شود و جنگ برای تسخیر اقتصاد جهانی  و برای از بین بردن استقلال ملی کلیه دولت های جهان بمثابه تنها راه چاره قلمداد می شود.بدین طریق جنگ طلبی مدام امپریالیسم توجیه و تمجید می شود.

5 -مکاتب روانشناسی روان تحلیلی[12]  

مکاتب روانشناسی روان تحلیلی که به تحلیل علل جنگ می پردازند، برای جنگ علل روانی می تراشند.    آنها ادعا می کنند که تجاوزگری و جنگ نتیجه «سرخوردگی»[13]  و بحران روحی افراد و جامعه است. از آن جمله اند: مک نایل، برکودیتس، فلوگل، اتسیونی و امثالهم. [14] 

آنها این سرخوردگی را پیآمد عدم ارضای نیازهای خلق ها و یا نتیجه عدم موفقیت در رقابت اقتصادی و یا کیهانی تلقی می کنند.

بدین طریق، شروع جنگ های امپریالیستی از روان خلق ها توضیح داده می شود، خلق هائی که در حقیقت طرفدار صلح و خواستار حل صلح آمیز اختلافات بین المللی و علاقه مند توقف مسابقه تسلیحاتی هستند و در دولت های امپریالیستی به مبارزه ای دشوار و سرسختانه ای بر ضد طبقات استثمارگر مشغولند.

6 - آنتی کمونیسم[15]  

شایع ترین متد برای توجیه جنگ های امپریالیستی آنتی کمونیسم است.ایدئولوگ ها و سیاستمداران تجاوزگر بورژوائی به بهانه خطر کمونیسم برای بشریت، حق و وظیفه و تکلیف اخلاقی دولت های امپریالیستی می دانند که در امور داخلی همه دولت های غیر سوسیالیستی مداخله کنند، به سرکوب خونین هر جنبش مترقی و دموکراتیک بپردازند و حتی در کشورهای سوسیالیستی به احیای زورگویانه سیستم سرمایه داری مبادرت ورزند.

با دلایل دروغینی از این قبیل است که امپریالیسم آمریکا، پس از جنگ جهانی دوم نقش ژاندارم جهانی را به عهده گرفته و جنگ های امپریالیستی مختلفی را بطور مستقیم و یا غیرمستقیم (بواسطه دول ثالث) به راه انداخته، تا از این طریق سیطره جهانی خود را گام به گام بر قرار سازد.

 


[1] Walt Whitman Rostow

[2]Krieg   

[3] LENIN 26, 149  

[4]  LENIN 23, 74

[5]Malthusianismus und die Geopolitik   

[6]  Revanchismus

[7]A. VOGL, H. GRIMM, F. FRIED, K. GEBAUER   

[8]  Revanchismus

[9]F. PEARSON, F. HARPBR, W. THOMPSON, Ph. HAUSER, P. JAMES   

[10]  Revanchismus

[11] Kreislauftheorie: A. J. TOYNBEE, Industriegesellschaftstheorie: W. W. ROSTOW u. a.  

[12]   Schulen der psychoanalytischen Psychologie

[13]«Frustration»    

[14]  E. B. McNEIL., L. BERKOWITZ, J. C. FLUGEL, A. ETZIONI u. a.

[15]   Antikommunismus

[16]  Frieden   friedliche Koexistenz

 

 

 

  

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter