نویدنو:26/07/1389                                                                    صفحه قابل چاپ است

1389/7/26:نویدنو

 

 


 

پايان نئوليبراليزم :

چگونه راسيسم جرقه بحران مالي را شعله ور كرد.

نويسنده : Joe Sims *- برگردان: نوید شادی

           با فروپاشی چندین بانک وشرکت های بیمه، تقارن ورشکستگی اتوموبیل سازان دیترویت، سقوط 50 درصدی در بازار بورس جهانی وتقریبا توقف کامل بازار اعتبارات، عصر اقتصادی نئوليبراليزم به پایان خود رسیده است. به نظر می رسد اگر گفته شود که سرمایه داری وارد مرحله جدیدی از بحران  سیستمی وساختاري دنباله داري شده است کتمان حقیقت نخواهد بود.

           بحران اقتصادی دروحله اول بحرانی درایدئولوژی است. پس از 20سال ستایش معبد بازارآزاد، به نظرمی رسد اقتصادریگانی وسایر شعب اندیشه محافظه کارونئومحافظه کار– ونه تنها مکاتب دست راستی – اگرنتوان گفت كه مرده اند،اما کاملا ورشکسته وبی اعتبار شده اند. نئولبرالیسم با بی نظمی، خصوصی سازی، تشدید سفته بازی مالی در وام دهي، کاهش هزینه های اجتماعی دولت و در یک کلمه با انفجاري شدن منظر انحصاروانباشت سرمايه داري با ايجاد فرو پاشي مالي در سطح جهان، به حد نهایی خود رسیده است.   

      دلايل متعددي به اين آشفتگي نسبت داده می شود. از ميان مدعيات اصلي: مالي گرايي يا پيوستگي مسايل بازار و بانك ها درنظام سرمايه داري به یک ديگر،بحران مازاد توليد واقتصادواقعي ضعيف ناشي از تخصيص سرمايه ناكافي به سرمايه گذاري هاي توليدي است .برخی به فرايندهاي عيني و برخی ديگربه تصميمات نادرست سياسي تاكيد مي كنند. واضح است كه تمامي مسائل مذكور تا حدودي در اين روند نقش بازي كرده اند. بهر حال فرايندهاي اقتصادي عيني، سياست هاي مالي نادرست و يا حتي فرصت هاي ناشي ازحوادث اقتصادي به تنهايي يا با همديگرانگيزه و نيروي محركه وراي فاجعه جاري را بطورمناسبی توضيح نمي دهند. اگر چه در عمل اين فاجعه مهلك ناشي از راسيسم رسمي بوده است . در واقع راسيست در "عمل وام دهي " ممكن است ماشه سلاح "فروپاشي مالي جهاني "را فشار داده باشد.

حركت مارپيچي به سمت فروپاشي :

  وقتي كه منشاء چگونگي تلاش هاي گره گشايانه سرمايه داري براي حل بحران جاري درک شود .ملاحظه مي گردد كه مدل نئو ليبرالي دركشورهاي پيشرفته سرمايه داري به اقداماتي درراستاي ثابت نگهداشتن سود و پيدا كردن بازارهاي جديد دست مي زند. با نگاه به منظر دهه 1970، كه در آن نرخ سود نزولي و دنيا نیزبه دو اردوگاه سوسياليستی و سرمايه داري تقسيم شده بود، ساختارو بحران مالي با تورم مارپيچي همراه بود. ژنرال هاي سرمايه داري سياست هاي اقتصادي كینزي رابه كناري نهاده و روش هايي را بكار بردند كه در دوره اي معين حداکثر (ماكزيمم) سود حتمي را به چنگ آورند. پيمان هاي تجارت بين المللي را تشكيل دادند و اتحاديه هايي را سرهم بندي نمودند و سياست هاي مالي همچون "سياست هاي مالي ماوراءصنعتي "، وتسهيلات اقتصادي با چرخه خدماتي پديدار شد. در مركز عملكرد اين فرايند، انتقال گسترده ثروت عظيم به ثروتمندان از طريق كاهش ماليات و جهش بزرگ در قابليت توليد نيروي كار قرارداشت.در يك دوره به نظرمي رسيدكه سياست اقتصادي نئو ليبرال، همراه با عدم اشتغال پايين، تورم متوسط و در صلح با نيروي كار به ظاهر پايدار عمل مي كند. عده اي چنين فكر مي كردند كه سرمايه داري  از بحران رها شده است. بدين طريق  ( دراین چرخه) سرمايه مالي بازي كردن نقش مسلط قابل ملاحظه اي را آغاز نمود .

      سام وب، صدرحزب كمونيست آمريكا با تاكيد بر چنين منظري مي نويسد: آن چه در اين دوره "مالي گرايي "متفاوت است توليد بدهي وهمراهي كردن با سفته بازي گسترده است. حباب ها به سادگي در پايان نوسان دوره اي خود را نشان نمي داد ولي بطور اساسي در درگيري و پايدارسازي سرمايه گذاري و بويژه تقاضاي مصرف كننده در تمامي فاز هاي دوره اي موثر بود .

       در زمانهاي مواجهه باحوادث مهم ناپايداري دوره اي اقتصاد، در ميان تركيدن حباب هاي سفته بازي، راه حل هاي پولي به عنوان نوش دارو عمل مي كرد . تقويت عرضه پول از نقطه نظر سرمايه انحصاري ممكن است كمك محسوب شود ولي در تناقض و تضاد با راهبرد هاي دستمزدي (بويژه دستمزد بعد از ركود اقتصادي از سال 2001 ثابت مانده و يا كاهش داشته است ) مي باشد. در لحظات كليدي دراين دوره، بحران پديدار گرديد كه موازنه حقوق كارگر( جائي كه قدرت خريد لازم براي حفظ تحرك فرايند چرخه را فراهم نمايد) در حالت انجماد قرار داشت. حل اين مسائل در مركز اشتغال فكري اصلي بانكداران و سياست سازان بوروكراتيك قرار داشت .

         پويش و مطالعه بهره وري توليد ودستمزدها درطي ربع قرن گذشته، حاد بودن اين مسئله را آشكار مي سازد. از اواسط دهه 1970به اين سو، با سرعت گرفتن رشد فن آوری هاي جديد، بهره وري توليد به شكل حيرت آوري افزايش پيدا كرد در حالي كه پرداخت ها ودستمزدها خصوصا از سال 2000به بعد ثابت ماند.

      جاناتان تاسيني، مفسر همبستگي كارگري در راستاي الگوي پرداخت و بهره وري توليد مي نويسد: اگر خطوط منحني بهره وري توليد و دستمزدها، مشابه سالهاي قبل از دهه 1970 به يكديگر نزديك مي شدند، حداقل دستمزد بايستي برابر 19$ در هر ساعت مي گرديد. كوتاه سخن اين كه: مردم در چك هاي مربوط به حقوقشان به اندازه كافي پول نداشتند. يا بايستي هزينه زندگي وخانه را مي پرداختند ويا تعهدات مربوط به زندگي اعتباري خود را تامين مي كردند .

      جان فاستر و مگداف در يك مقاله مهم در مانتلي ريويو تحت عنوان "انفجارمالي وركود " به مسئله تعادل ما بين بهره وري توليد ودستمزد مي پردازند. اين مسئله حقيقتي را بازتاب مي دهد كه دست مزد كارگران غير كشاورزي در ايالات متحده (بر مبناي قيمت دلار 1982)عليرغم رشد فوق العاده در بهره وري توليد وسود در طي چند دهه گذشته، در سال 1972 برابر 99/8$ در هر ساعت و در سال 2006 به مقدار24/8$ در هر ساعت  كاهش پيدا كرد (معادل هزينه دستمزد سال 1967).

       كليد اصلي در اين كار، انباشت بدهي ووام بود. حساب هاي سفته بازي در فن آوری اطلاعات وخانه سازي بعنوان نيروي محركه اي براي غلبه بر نقطه بحران جديد گرديد. نرخ بهره هاي كم بلند مدت، برای تعداد زيادي از مردم امكان خريد خانه را فراهم نمود. با افزايش قيمت خانه ، بدهي و وام بعنوان انباشت ثروت تجربه گرديد و از طرفي تطميع كمپين هاي بازار در دهه 1990 بوسيله بانک هاي تجارتي وغيره، خانواده هارا بصورت گروهي براي رهن گذاري دوباره  تشويق نمود.

      رابرت برينر،  در نوامبر سال 2008 در سمپوزيوم بنياد رزا لوگزامبورگ در برلين متذكر شد: تا اواخر دهه 90، اقتصاد حباب گونه درمردم اين باور را بوجود آورد كه ثروتمند شده اند در حالي كه اين ثروت برروي كاغذ بود، صد درصد ثروت از استقراض و سرمايه گذاري در ساختمان و همچنين مصرف مشتق شده بود.

درتقلاي نوميدانه سود كلان:

       سرمايه داري دوباره سرش به سنگ خورد. بهر حال در حين توسعه، هزينه خريد سريعا افزايش پيدا كرد واين امر موجب شد كه خريداران جديد از بازار خارج شوند. رهن استاندارد سیرنزولی پيدا کرد. بعلاوه نرخ بهره پايين دردرازمدت، موجب كاهش برگشت سود به سرمايه گذاران گرديده و مشكلات جديدی پديدارگشت. در اين وضعيت، در شرايط كاهش دستمزدها سرمايه داري به تثبيت نرخ سود و پيدا كردن بازار جديد ، نياز پيدا كرد. بانكداران با آماج قرار دادن مشتريان نا آگاه و مردد استراتژي هاي قرضه با نرخ هاي مخفي و نرخ بهره پلكاني را به منظوربالا بردن نرخ برگشت سرمايه ابداع نمودند. تحت لواي صورتک ايدئولوژيك جرج بوش با عنوان "جامعه سهامدار " با اين استدلال كه اعتبار، پتانسيل صاحبخانه هایی بادر آمد كم را گسترش خواهد داد، نوزاد بحران بزرگ متولد شد.

        انتشار عظيم اوراق قرضه، مي توانست درعواقب بعدي حباب ها نقطه اي اثر گذارباشد. بعد از اين كه حباب ها تركيدند، سفته بازان به سمت بازار خانه روي آوردند. همان طوري كه رابرت شيلراقتصاددان دانشگاه ياله، در سال 2005 اعلام نمود : "وقتي كه سهام سقوط كرد ملك به بستر سفته بازي هيجان انگيزي تبديل گشت كه از بازار سهام رها شده بود، آنها چه جای ديگری می توانستند استعداد تجاري انباشته خود رااعمال كنند؟ در اثر اين چرخش، با وجود كاهش شتاب آلود فن آوری، بازار سهام در يك دوره كوتاه مدت ثبات خود را حفظ کرد، ولي اين کنش جريان مخرب و ژرفي را با خود حمل مي كرد .سردبيرمجله آلماني "اشپيگل"در مقاله اخير خود جابجايي سرمايه آمريكايي را ارزیابی کرد. او مي نويسد: بارديگر "گرين اسپین"- اقتصاد دان آمريكايي و رئيس هيئت سيستم حكومتي فدرال آمريكا – اقتصاد را باپول به جريان انداخت و باز دوباره "وال استريت "با جستجوي بازارجديد، ماشين توسعه خود را استارت زد. اين بار وال استريت مالكان خانه راكشف و آنها را متقاعد نمود تا خانه هاي رهني را با شرايط مناسب كه عملا وثيقه و ضمانت كافي براي باز پرداخت آن نداشتند، بدست آورند. سپس سرمايه در بازار خانه جريان پيدا كرد، چون ملك واقعا به پديده هيجان انگيزملي تبديل شده بود .

         برينر اشاره مي كند كه اين هيجان در سال 2003 به اوج خود رسيد و اقتصاد تا سال 2007 به رشد خود ادامه داد و بعد از آن با كاهش مواجه گرديد. اوادامه مي دهد: رهن هاي متناسب با اين (فرض) كه مردم بايد در آمد كافي داشته ودر برابر پرداخت هاي خود ضمانت حتمي داشته باشند، در سالهاي 2003،2004 ته كشيد. حاصل كار چه شد؟ درست وقتي كه رهن هاي متناسب تبديل به رهن هاي نا متناسب با در آمد گشت، وام هاي كاذب، باني بوجود آمدن حباب هاي بحران شد.

       بانك مركزي آمريكا همان طوري كه اشپيگل مي گويد مسئول مستقيم بود. برينر اين تز را تاييد مي كند كه: رهن هاي كاذب به دليل پايين آوردن نرخ بهره كوتاه مدت به ميزان يك در صد در سال 2003 توسط گرين اسپين (پايين ترين نرخ از جنگ جهاني دوم) امكان پذير گرديد. بمدت 2سال نرخ بهره كوتاه مدت واقعي پايين بود و او اين كار را به اين دليل انجام داد كه رهن هاي كاذب بوسيله نرخ بهره متغير كنترل مي گشت.

         ميشل لويس در مقاله اي تحت عنوان "پايان گسترش وال استريت " در سايت portfolio.com به نقش جايگاه ويژه بازار تاكيد مي كند. بازار كاذب در حالت كلي از بخشي از مردم آمريكا استفاده كرد كه بصورت كلي چيزي براي انجام دادن در مقابل وال استريت نداشتند.وام دهندگان مردمي را بدهکارمي كردند كه ازلحاظ وضعيت اعتباري، ارزش اعتباري شان از 71% مردم آمريكا کمتر بود.

       جايگاه ويژه اين رشد بازار سفته بازي بود. در سال 2000، بين 60الي 130میلیارد دلاردراموررهني سرمايه گذاري شده بود. تا سال 2005مقدارآن به 605 میليارد دلارافزايش يافت. اين مقدارافزايش به بانک هاي وال استريت نسبت داده مي شود. آنهاآگاهانه اين " ابزاراعتباري مرموز" فروش كوتاه مدت بازارراايجاد مي كردند.

        لويس با ظرافت مفهوم اين فرايند را تحت عنوان "فروش كوتاه مدت بازار"و اين كه چگونه بشكل عريانی درهم دستي مجرمانه با "سرمايه مالي" براه افتاد، توصيف مي كند. لويس ادامه مي دهد كه شركت هاي بزرگ وال استريت حتي امكان كوچك و مبهم برگشت رهن كاذب را با ايجاد بازار شرط بندي از بين برده اند .

       لويس بابعضي ازبازيگران كلاه برداري بزرگ، شامل سرمايه گذاران تجار اوليه وال استريت، نظيراستيوايسمان كه سرمايه گذاري عظيمي انجام داده وسود هاي سخاوتمندانه اي ازآن بدست آورده، مصاحبه اي داشته است. همه اين سرمايه گذاريها وساخت وپاخت ها بخاطر سود بود، چنان سودي كه تجار وال استريت تشنه آن بودند كه با مكانيزم هاي جديد و مهارت هاي خلاق آن را به حد اعلاي خود برسانند ، آن چه كه كارل ماركس آن را "سرمايه ساختگي و موهوم "مي نامد.

        در حقيقت اصلا رهني در كار نبوده است .ايسمان مي گويد: دستيابي به وام خواهان انبوهي كه وام بگيرند و خانه اي خريداري نمایند كه توان پرداخت آن را نداشته باشند، آنها راارضاء نمي كرد ، بلكه به دنبال شرايطي بودند كه همه لباس (وام خواهان)  را از تن آنها درآورند.(صد برابر بيشترازآن چه كه بعنوان وام دریافت کرده بودند). به همين دليل است كه آن چه كه آنها ازدست دادند به مراتب بيشتر ازوام هاي دریافتی آنها ست. ولي زماني بودكه من تشخيص دادم كه آنها براي حفاظت از كار كرد ماشين نياز به ما دارند. من اين طور بودم، آيا اين مجاز است؟

      نه تنها بانك ها وتجار سرمايه گذار، اين سرمايه ساختگي و حقه بازانه را خلق نمودند بلكه باهم دستي درجرم وجنايت كشيدن همه چيزبه زيرخط فقر، نقش اساسي ایفا كردند .همدستان اين جنايت  از جمله "رابرت بين" رهبراستاندارد هاي اجتماعي،مسئول خزانه داري سابق آمريكا ومسئول اجرائي با نك مالي ورشكسته اخير مي باشند.

      طبق نوشته "مانتلي ريويو"آغاز پايان در سال 2006 بوجود آمد. "حباب هاي خانه سازي در سال 2006 شروع به تهی شدن ازحالت بادكنكي، هم زمان با افزايش نرخ بهره متناسب با تورم گرديد. نتيجه كارفرو پاشي بخش ساختمان و بحراني شدن امنيت بازگشت وام بود .

      تلاش هاي غيرعقلاني در ريختن پول براي حل مشكل، درست زماني كه اين كاربه ساير برنامه هاي اجتماعي نيزاختصاص مي يافت ثمري به بارنياورد.درمواجهه بابحران مالي اساسي درآغازسال 2007 ، "برناكه" رئيس فدرال، زراد خانه هاي چاپ اسكناس را با ظرفيت كامل به راه انداخت و دنيا را غرق در دلار نمود. زماني فاجعه را دريافت كه قطار راه افتاده بود وهيچ مقدار الهام از سياليت، قادر به غلبه بر ناتوانی باز پرداخت مردم نبود و موسسات مالي در منجلاب فرو رفته بودند.

        حتي مراجعه به مقاله محافظه كار نيويورك تايمز، "توماس فريدمن" تحت عنوان "سقوط همه چيز "كه اخيرا منتشر شده است مملو از اظهار تنفر و بيزاري است. شرمساري "فريد من" از توزيع پول در زمانی است كه مردم كاروكسب براي خريد خانه، چيزي جز ادبار، بدبختي و چيزي براي پرداخت تا دو سال (آینده)، چيزي براي پوشش رهن هاي آنچناني را ندارند ولي شانس وامكان آن فراهم مي شود كه چنان كنند. مردمي كه توانائي پرداخت چنان وام هايي را به بيمه ندارند، مردمي كه از عهده نرخهاي بهره بر نمي آيند ولي فرصت انجام آن فراهم مي شود.

        جسارت و بي پروايي را در مقايسه خانواده هاي طبقه كارگر با غول هاي وال استريت تصور كنيد : دلالها، رهن را كه قيمتش افزايش يافته بود بدون كوچك ترين خسارتي فروختند، بانك ها پس از آن كه وام ها را جمع كردند، آن را به موسسه هاي مالي ديگر دنيا، ظاهرا بدون هيچ گونه تلفات وزياني به فروش رساندند.  تنها طبقه كارگر كلاهش بي نمد ماند.

       فريد من: به نقل ازلويس مكتب كلبي بي شرمانه وال استريت را آشكار مي سازد: "ايسمان" مي دانست كه وام دهندگان بدنام خواهند شد. آن چه اوكمتر بدان بها داد، شركت بي شرمانه درجنايت اقشار فوقاني طبقه سرمايه داري آمريكاست. ما هميشه بي اعتباري وام ها را مورد پرسش قرارمي داديم و هميشه با يك پوزخند مغرورانه مواجه می شديم. ايسمان مي گفت :ما دراين فرايند يك آژانس نرخ گذاري هستيم ؟ ايسمان خودش كلبي مذهب افراطي است: وال استريت سقوط كرده است چون اين عين عدالت است. او مي گويد: آنها مردم را به خاك سياه نشاندند. آنها از دريدن مردم براي خود قصر ساختند. در طي اين سال ها من با كسي از تجار وال استريت بر خورد نكرده ام كه بحران وجدان داشته باشد ."

نژاد و حباب هاي خانه سازي :

        همان طوري كه معلوم گرديد، تعداد زيادي ازمردمی كه به خاك سياه نشاندند ازخانواده هاي آفريقايي وآمريكاي لاتين تبار بودند. شايد اين مسئله علت هراس سردمداران وال استريت را در چند هفته اخير و سكوت آنها دربحث و نشرحقايق ركود وبحران اقتصادي را به خوبي نشان دهد. تلاش براي انتشارواقعيات اين موضوع در سال 2008، وقتي انجام يافت كه موضوع مركز توجه كنفرانس سالانه اتحاديه مدني، اتحاديه سياهان آمريكا وسازمان ملي حزب كمونيست قرار گرفت. وقتي رقابت انتخاباتي پاييزبه حركت درآمد، بهرحال براي دادن آدرس انحرافي توسط جان مكين كانديداي جمهوري خواه: كه با مرتبط ساختن موضوع به مديريت ضعيف فاني، فريدل ماك و نسبت دادن اضمحلال آنها به گناهكاردانستن و سرزنش خانواده هاي سياهان ولاتين تباران ، بحث هاي انتخاباتي رادر اوج بحران، از آنچه كه ممكن بود موضوع تصوير نژادي بخود گيرد دور نگه مي داشت.

         هنوز، در تابستان 2008 ، بر اساس توجه سازمان هاي حقوق مدني اصلي ، صرف نظرکردن ازريشه هاي نژادگرایانه آشفتگي عظيم، مشكل است. نظر اجمالي به بعضي از آمار هاي شفاف، واقعيت هاي بزرگي را آشكار مي كند. يك مطالعه جالب، تحت عنوان "محروميت " شاخص هاي زيادي را ارائه مي دهد كه مهم ترين آن شاخص ها، عدم وجود تناسب در اخذ وام در ميان رنگين پوست هاست. بيش از 50% رهن ها به سياهان آمريكايي و40% براي لاتين تبار ها طبقه بندي شده است.

         اين درصد ها پيچيدگي اقتصادي مهم وحادي را دارد و نشان مي دهد كه تعداد غير متناسبی از مردم رنگين پوست ، وام گيرندگان اصلي هستند و اين كه دارائي اين گروه اغلب در امور مالكيت خانه متمركز شده است، بحران جاري را مي توان بزرگترين از دست دادن ثروت از سوی افراد وجامعه رنگين پوست ها در تاريخ جديدآمريكا ناميد. سياهان ولاتين تبارها بين  164الي  213 میلیارد دلار به خاطر وام هائي كه طي هشت سال اخذ كرد ه اند؛ از دست خواهند داد.

      سوال اساسي اين است كه چه چيزي باعث شد تا تعداد نامتناسبی از سياهان و لاتين ها به وام هاي فوق العاده با خدمات وسوسه انگيز گرفتار شوند؟ آيا اين درصد هاي بالاي رنگين  پوست ها فقط بعلت فقر جاري است و يافاكتورهاي اساسي ديگري نقش داشتند؟ سياست هاي دولت بوش نقش مهمي در اين امر بازي كرد.

         بعنوان بخشي از تلاش هاي دولت و شركت ها، در ظاهر درحمايت از رفع مشكلات خانواده طبقه كارگر وام هاي زيادی، با اعتبارتاريخي ضعيف، تشويق وايجاد شدند. حقيقت اين است كه رئيس جمهوري سابق (بوش) به این اعتقاد بود كه اين عمل نمونه اي در"جامعه سهام دار" خواهد بود، و سياهان و لاتين تبارهاي فقیررا به حمايت از حزب جمهوري خواه هدايت خواهد كرد. ازنقطه نظرنيويورك تايمز، بوش سخت تلاش كرد خانه دار شدن را خصوصا براي اقليت ها توسعه دهد، که محركی جاه طلبانه برای ایجاد علايق كسب وكار، و(راهی) براي گسترش بساط حزب جمهوري خواه بود.

          در واقع، علايق مربوط به ايجاد كسب وكار در قلب ماجرا بود درحالي كه برنامه عظيم، روي آنهايي كه اعتبار ناكافي داشتند و درصد زيادي ازاقليت ها یی كه بعلت فقر نمي توانستند اين مشكل را پركنند، هدف گذاري شده بود. به نظر مي رسد، اين عدم تناسب بايد به يك فرآیند نرمال در تلاش برنامه ي از قبل طراحي شده براي تصحيح اشتباه هاي تاريخي تبدیل شود.

         به هرحال نيت مناسب وخوب مد نظر نبود. كسب وكار بزرگ همراه با ريسك، هدف اصلي را تشكيل مي داد. يك حالت قوي مي تواند اين مسئله باشد كه بانك ها به صورت سنجيده و حساب شده، براي اين كه حوزه سود آوري خود را گسترش دهند، خريداران كوچك وخرد را مورد هدف قراردادند. آنها كاملا مي دانستند (بر اساس محاسبات ريسك سرمايه گذاري) كه قرض ها نمي توانند بازپرداخت شوند. نه تنها بانك ها روي پيش فرض قضيه شرط بندي مي كردند بلکه در واقع سياهان ولاتين ها ي آينده نگر را به سمت اخذ اين وام ها سوق می دادند و مشتريان غير سفيد را، شبيه گوسفند به مكان قتل عام و كشتار دسته جمعي مالي هدايت مي كردند.

        برينر كذب محض بودن مسئله را اثبات مي كند: چه كسي به آنها وام مي دهد؟ ما درباره كاهش نرخ بهره بلند مدت صحبت كرديم . اين خيلي براي دريافت كنندگان وام مناسب بود اما اگر شما يك وام گذار يا سرمايه گذار باشید، به خاطر برگشت سرمايه كم واقعا مشكل ژرف واساسي خواهید داشت و بعنوان سرمايه گذارعميقا در بحران خواهید بود. دراینجا است كه رهن هاي آنها را با كفالت آزاد مي كنند. به علت اين كه پرداخت نرخ بهره بالا، ريسك زيادي دارد، رهن هاي كلان اساسي به دارايي و ثروت مالي اجازه مي دهد، سرمايه گذاران نرخ برگشت سرمايه بالايي داشته باشند.

          تخليه خانه ها از سوی مالكان آنها، هدف اصلي وام دهندگان نبود. عليرغم پیشرفت بديع در "جامعه سهامدار" فقط يك كسري از وام ها به خريداران اولين بار خانه ها اعطا شده بود. كارمندان دولتي كاملا از اين موضوع قبل ازفروپاشي كامل مالي آگاه بودند.در تابستان 2007، قبل از اين كه موسسه بروكنيگ بعنوان بازار اعتباري شروع به درك موضوع كند. چالزچامر در يك سخنرانی ، بر اساس اظهارات رئيس كنترلر پولي وارزي بانك ملي اعلام كرد كه: فقط 11درصد از وام هاي گسترده ی سال گذشته به دست اولين خريداران رسيد. اكثريت وسيع وام ها  صرف تامين اعتبار مجدد مي شدند كه باعث مي گرديد خريداران، خانه ها ي خود را تحت پوشش پس انداز پول به رهن مجدد در آورند. خيلي از اين خريداران جهت دسترسي به پول اضافي براي تامين هزينه ها ي درمانی خود، درگیر تامين اعتبارمجدد برای خانه ها ي خود مي شدند.

         لويس در مقاله portfolio.com به نقل از ايسمان ، يك مورد خاص در رابطه باخانه راچنين توصيف مي كند: پرستار بچه ای كه در سال 1997 برای مراقبت از دختران دو قلويش استخدام كرده بود به او زنگ زد (او زنی دوست داشتني اهل جامائیكا بود). او مي گويد : اويك روز به من زنگ زد وگفت كه او وخواهرش در كوئين صاحب 5 خانه شهري شده اند، من گفتم چگونه اين اتفاق افتاده است؟ جریان ازاين قرار بود: آنها اولين خانه رامي خرند و قيمت آن بالامي رود، وام دهندگان با مراجعه به او پيشنهاد تامين اعتبار مجدد250000$ دلاري مي نمايند كه آنها با آن خانه ديگري را خريداری مي كنند. سپس قيمت آن خانه نيز افزايش مي يابد وآنها اين تجربه راادامه داده و صاحب خانه هاي متعددي مي شوند. ايسمان مي گويد كه آن ها بدين طريق صاحب 5 خانه شدند. بازار فروكش كرد وآنها قادر به پرداخت وام يكي از خانه ها نيزنبودند.

        چالمر به نقل ازمجله وال استريت توجه را به نكات زير جلب مي نماید: بر اساس تجزيه تحليل حساب اعتباری وام گيرندگان، 55% ازبدهکاران انبوه، حساب اعتباري شان ازحالت اوليه بدتر است (بر اساس رهن مرسوم در سال 2005). طبق مطالعات آنها، تا آخرسال گذشته ، تعداد آن بدهکاران به بيش از 61% افزايش پيدا كرده است. از آنجائي كه درطی اين مدت، عده اي اعتبارشان آسيب ديده است، واضح است كه خيلي از وام گيرندگان جهت مالكيت پايدار خانه دار شدن بنيه مالي دارند. ولي ممكن است در دام دلالان بی اخلاق وبي همه چيزگرفتارشده و به وام هاي خارج از توان پرداخت خود تن داده باشند. بدين ترتيب، طبقه كار سياه ولاتين تبار، بيش از 50% كساني كه واجد شرايط وام رایج بودند كه چندين سال دستمزد ثابت و نزولي به آنهاتحميل شد ودر طي دوران عدم اشتغال توسط شركت هاي رهن گذار به وام گرفتن در وضعيت بسيار خشن، غارتگرانه ونژاد پرستانه هدايت شدند.

         هارموني نژادي در اين فريب كاري كاملا واضح است. ولي چه چيزي اين وام ها را به شكل يغما گرانه در آورد؟ مطالعه و پژوهش دراقتصاد بازارايالات متحده معيارهاي زير رامشخص مي كند: يكي ازعامل ها بازار و فروش آنها به مشتريان نامناسب مي باشد. ديگري جريمه هاي پيش پرداخت هاست(حدود 70%وام ها شامل اين قبيل جريمه ها مي شد). سومين عامل نرخ متغيير رهن ها بود كه اغلب نرخ بهره ها طوري بود كه پرداخت ها را بيش از يك سوم افزايش مي داد و اين مهمترين عامل نيز به شمارمي آمد. علاوه بر آنها بايستي هزينه هاي بيمه و ماليات را نيز در پرداخت بالقوه ماهيانه خريداران خانه به حساب آورد. در نهايت تشويق وام گيرندگان معمولي بر اين كه وام ها ي بهره داری اخذ كنند باز پرداخت آن ها ازسال اول و يا دوم به بعد آغاز شود. بعد از آن كه زمان پرداخت سود اصلي فرامي رسيد موجب افزايش مصیبت بار هزينه ها مي گرديد.

        دولت بوش بااين عمل در جنايت هم دست نبود اما درابداع آن كارها ممكن است كمك كرده باشد. رئيس جمهورهمچنين به دلالان و وام دهندگان در اختراع وتدبيردركارشان پشت گرمي داد. بر اساس نوشته نيويورك تايمز: "شركت هاي آمريكايي ازمنظر يك بازار سودمند و موفق به سمت وسويي پيش رفتند كه آقاي بوش ممكن نبودانتظارش راداشته باشد.آيا ممكن نبود انتظارش را داشته باشد؟ در حقيقت تيم بوش تمامي قوانين را بصورت تهاجمي از هم گسيختند: مديران مخالف را مرعوب و ايالت هايي كه در مقابل نفوذ آنها مخالفت مي كردند تعقيب قانوني ودر مواردي حتي به دادگاه ويژه احضار نمودند.

        وقتي جمهوري خواهان در كنگره اكثريت را كسب كردند. شروع كار آنها آگاهانه، شامل رابطه با سرمايه مالي، تهديد و برنده شدن در جنگ تسويه حساب با ترم وام ها مي گشت. در اين رابطه تايمز گزارش مي دهد :"رئيس جمهور قوانيني راكه بصورت هدفمند وام دهندگان را به شفاف سازي وادار مي كرد ارائه داد. ولي كاخ سفيد پس ازآن كه اعضاي گروه صنعتي كنگره دولت را به عدم تاييد وزير مسكن جديد او تهديد كرد، آن را در سال 2004 به كنار نهاد.

       چرا قلدري ومشت گره كرده و ساير تاكتيك هاي انسدادي ؟ پاسخ در مقياس جهاني، در نياز به رقابتي ماندن و دسترسي دستوري به حداکثر سود ارسوی شركت ها نهفته است. اشپيگل به نقل از يك بانكدار آلماني مي نويسد :"ما به برگشت سرمايه 25% درصدي نيازداريم درغيراين صورت بانك اوازلحاظ بين المللي رقابتي نخواهد بود. بنابراين ايجاد چنين معياري به زودي نه تنها برای بانك ها بلكه برای سازندگان اتومبيل ، ماشين سازي و شركت هاي فولاد نيز اعمال خواهد شد.

دانسته ها و ناشناخته ها:

   بر اساس دانسته هاي كنوني، اين عقب گرد، دوام وضعيت رقابتي بعنوان گره گشا دراقتصاد كشورهاي پيشرفته سرمايه داري را غیر ممکن كرده است. كاهش مصرف در امريكا، ژاپن و اروپاي غربي منجر به ركود درجهان شد. به علاوه ، آن چه كه وسيعا شناخته شده است، وام هاي نژاد گرایانه مسموم مولود ايالات متحده، به كشورهاي ديگر نيز صادرشد، كاركرد بانك ها و ساير امواج شوك را به سيستم مالي جهان تزريق نمود و حقوق و مستمري مردم، حتي حكومت هاي محلي ساير كشورها را فلج نمود. این که بحران كي به اتمام خواهد رسيد هنوز ناشناخته است. اغلب اقتصاد دانان بورژوازي براين عقيده اند كه بحران اقتصادي بجاي بهبود، بدترخواهد شد. "نوري روبيني" اقتصاددان ، پيش بيني كننده آشفتگي مالي اخير، نسبت به دورنماي بازيافت آن بدبين است و برعكس ركود اقتصادي دربلند مدت را پيش بيني مي كند او مي نويسد: بدترين شرايط پشت سرماست، در طي چند ماه آينده، اخبار اقتصاد كلان وگزارشات سود و درآمد از اقصا نقاط جهان، خيلي بدتر از انتظار خواهد بود و بر قيمت ها وممرعايدي ريسك دارفشاروارد خواهد نمود ،  زيرا بعضي تحليل گران هنوز مردم را فريب ميدهند كه انقباض اقتصادي به سمت اعتدال پیش مي رود و دوره آن كوتاه خواهد بود.  متفكرين ماركسيست نظير مگداف و فاستر طور ديگري مي انديشند: پيش بيني مي شود كه اقتصاد حتي بعد از اينكه بحران كاهش قيمت ها به حالت پايدار برسد در بهترين شرايط مشخصه آن:  رشد اقتصادي با نرخ پائين، عدم اشتغال بالاوبيكاري گسترده خواهد بود. مگداف و فاستر از طرف ديگر به عواملي كه منجر به حركت بلند مدت اقتصادي به سمت ركود، ايستائي، وضعيت بحران مالي، وام ها واعتبار مصرف كنندگان در اثر ضعف رشد اقتصادي می شود اشاره مي كنند. آنها مي نويسند: از آنجائي كه "مالي گرائي" را ميتوان بعنوان عكس العمل سرمايه به ركود دراقتصاد واقعي ارزيابي كرد، بحران در "مالي گرائي"را به ناچار باید به معني ظهور اپيدمي ركود در لايه زيرين اقتصاد پيشرفته سرمايه داری دانست.

      اين كه وام هاي زياد ناهنجار، سبب ناپايداري عظيم مالي گشته و يا به سادگي يك مشكل اساسي ساختاري هميشه موجود در سيستم را براه انداخته است، يك چيز قطعي است و جنبه نژاد گرایانه آن غير قابل انكاراست . آنچه که تئوريسين هاي ماركسيست نظير"هنري ونيستون و ويليام ال.پاترسن" آن را "نقطه ظعف" سرمايه داري امريكا ناميدند. نژاد پرستی يك بار ديگر خود را نشان داد و امواج شوك را به تمام نقاط دنيا فرستاد.

هر چند مگداف و فاستر، نيز كنايه "نقطه ظعف" را با تاكيد ديگري مورد استفاده قرار مي دهند: اين رشد مصرف – بر اساس گسترش وام خانه – حباب هاي خانه، بر اساس افزايش سريع درخانه دار شدن برمبناي وام  و رهن بود در حالي كه دستمزد واقعي چندين دهه در انجماد كامل قرار داشت. صاحب خانه شدن هاي افراد جديد حاشيه اي، منجر به سقوط قيمت مسكن شد . اين امر باعث گرديد كه يك عده اي بيشتر از ثروت واقعي شان در امر مسكن سرمايه گذاري كنند كه منجر به سقوط بيشتر قيمت آن شد. بانك ها براي ايجاد بالانس در اين زمينه شروع به گسترش كارت هاي اعتباري قرضه شدند. مصرف كاهش پيدا كرد. شغل ها از بين رفتند و دوره مارپيچي ناشناخته ها آغاز شد.

 

*(سردبیر پلتیکال افیرز)

سرچشمه: پلتیکال افیرز


 

 

 

  

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter