درخشش خوشه پر بار ستارگان،
بر تاک سیاه شب؛
و تلالو شبنم ماه،
بر نیلوفر کبود آسمان؛
چه عاشقانه بود
آنگاه که
دستان بذر افشان مان
دانههای بهار را
در شیار خاک زمستان می نهاد
و پنجههای آفتاب
قفس سربی شب را ،
بر کبوتران نقرهای می گشود؛
و چه عا شقانه تر
آنگاه که
سوزانترین شقایق واژهها را
از رنگین کتاب عشق
بر می چیدیم
تا دیوارههای شهر را،
با شراب واره شعری
از رویایی روشن
بپوشانیم!
مطلب را به بالاترین بفرستید: