نویدنو:02/06/1389                                                                    صفحه قابل چاپ است

 نویدنو

 

 

جنگ وصلح - بخش دوم

نوید نو - امر جنگ وصلح هم به لحاظ تهاجم رسانه ای وهم به دلیل واقعیت های موجود وهم به دلیل موضعگیری های رسمی به امر عاجل سیاست ایران تبدیل شده است. از یک سو نئو کان های امریکایی در بر افروختن جنگ رسانه ای برای جنگی واقعی بی تابی می کنند ، واز سوی دیگر حاکمیت ایران با اتخاذ مواضعی  ظاهرا قاطع  اما ماجرا جویانه عملا به این قطعیت دامن می زنند. از یک سو برای آغاز حمله تاریخ تععین می کنند واز سوی دیگر زنگ های مذاکره را به صدا در می آورند. طبیعی است که این رخ داد ها عکس العمل های خاص خود را در گروه ها وافراد سیاسی گوناگون داشته باشد. مطالب زیر گزیده ای از مواضع مختلف افراد گوناگون است که می تواند خواننده را در فضای فکری حاکم قرار دهد.

 

گذرگاه خطیر و روزنه های عبور-ابولفضل فاتح

یا ماجراجوئی، تشدید تحریم ها و احتمال جنگ
یا مذاکره بی قید و شرط برای آشتی و تشنج زدائی! - نادر عصاره

بیگانه؟! - احمد پورمندی

تهدید نظامی ایران؛ زنگها برای که به صدا در می آیند؟*-حمیدرضا ظریفی نیا

 

یادداشتی از ابولفضل فاتح

گذرگاه خطیر و روزنه های عبور

گفت و گو به معنی نفی حق طلبی نیست بلکه مکمل آن است

کلمه: ابوالفضل فاتح مسوول کمیته اطلاع رسانی ستاد میرحسین موسوی  در انتخابات گذشته و بنیانگزار خبرگزاری ایسنا در یادداشتی با بیان دیدگاه خود ضمن تصریح  بر وجود بی کفایتی ها که از عوامل بروز  شرایط خطیر برای کشور است به ضرورت  تلاش برای  افزودن عمق و گستره ی وفاق ملی  اشاره  و تاکید کرد: بیگانه باید بداند و دریابد که ایرانی با هر آیین و زبان و از هر جناح و خط سیاسی در برابر تهدید او ید واحده است.

به گزارش کلمه متن یادداشت ابوالفضل فاتح به شرح زیر است:

بر اساس شواهد و قرائن، تهدیدات خارجی نسبت به کشور روندی رو به تزاید یافته است. بیگانه ی مدعی دیر زمانی است که با “ایران به ما هو ایران” سر ناسازگاری داشته و انقلاب اسلامی دلیل مضاعفی بر عداوت پیشین است؛ چنان که در ۲۸ مرداد شاهد بودیم و طی سی سال اخیر نیز صرف نظر از اینکه چه دولتی بر سر کار بوده، تجربه کرده ایم. انکار نمی کنم که اینک بی کفایتی ها به ویژه در سیاست خارجی و شکاف و نابسامانی های داخلی، ماجراجویان خارجی را به طمع بیشتر انداخته و سودای عقب نگاه داشتن کشور را چه با تحریم و چه تهدید دامن زده است.

عبور از گذرگاه خطیر این روزها و صیانت از سرمایه های ملی از جمله نیروگاه بوشهر و صنعت هسته ای که ریشه در دهه های گذشته دارد، نیازمند همت، الفت و دقت همگانی است. بیگانه باید بداند و دریابد که ایرانی با هر آیین و زبان و از هر جناح و خط سیاسی به رغم همه ی تفاوت ها و اختلاف نظرها در برابر تهدید او ید واحده است. ایستادگی سبز و غیر سبز نمی شناسد. باید با صدای رسا و با همه ی امکانات بر سر بیگانه فریاد کشید و او را بر حذر داشت. بیگانه، هر که می خواهد باشد، حق ندارد و به یاری خدا نمی تواند مناقشات و مجادلات داخلی را بهانه ی خشونت و ماجراجویی جدیدی در منطقه کند.

در این موقعیت، بهره گیری از حداکثر ذخیره ی عقلانی و مدیریتی کشور بدور از هرگونه حب و بغض برای تدبیر متمایز و راسخ و در اتخاذ مواضع، وظیفه ی دست اندرکاران امور است تا آنچه ملت هزینه ی آن را می پردازد دارای بیشترین سنجیدگی و پشتوانه ی ملی باشد.

همینطور، اقتضای عقل و شرع دوری گزینی حداکثری از حساسیت های داخلی است. این به مفهوم امتناع از نقد بی کفایتی های  جریان دروغ یا عبور و عدول از حقوق و مظالمی نیست که آن جریان خطرناک، متحجر، ماجراجو و مرموز در حق بخش بزرگی از ملت روا داشته است، این به مفهوم پاسداشت شرایط و منافع ملی است.

گرچه بیانیه ی هفدهم آقای مهندس میرحسین موسوی که بیانیه ی حسن نیت و نقشه ی راه بود پاسخ درخوری حتی در موضوع آزادی زندانیان نیافت و به جای خود باقی است، اما به رغم همه ی این تلخی ها، در ایفای وظیفه ی ملی و ایمانی ما در شرایط حساس تهدید خارجی تردیدی ایجاد نمی کند. بر این اساس انتظار می رود هر کس و در هر جا به نوبه ی خود تلاش کند تا در این وضعیت هشدار، از سطح منازعات داخلی کاسته و در برابر تهدید احتمالی اما جدی بیگانه، عمق و گستره ی وفاق ملی را افزونی دهد.

در این شرایط همین طور بازگشت به قانون ولو گام به گام، آزادی رسانه های منتقد و آزادی هر زندانی پاسخ مثبتی است که تداوم آن مرهمی کاری بر زخم های عمیق خواهد بود.

اقدامات فراوان دیگری است که می تواند نتایجی مثبت و موثر بر وفاق ملی داشته باشد. به عنوان نمونه، معتقدم خوشبختانه با همه ی شدت و حدت مواجهات و به رغم برخی فشارها هم رهبری انقلاب و هم رهبران جنبش سبز در کنترل سطح منازعه ی داخلی موثر بوده اند. همین که تاکنون این عزیزان آگاهانه در خطاب ها از تلویح عبور نکرده و یکدیگر را خطاب مستقیم نداده اند، “تخفیف سطح مناقشه” و باز نگهداشتن یک “امکان مهم” است، که ضروری است مغتنم شمرده شده و عمق و وسعت یابد و نویسندگان و رسانه ها نیز از هر سو این شیوه و حفظ حریم ها را پاس دارند. همچنان که از امام (ره) آموخته ایم تمرکز بر آسیب ها در نقد، اولی بر فاش گویی و تمرکز بر اشخاص است. نه همه چیز را به پرده بردن و نه همه چیز را پرده برداشتن روا نیست. نه آن پنهانکاری است و نه این شفافیت. همین طور شایسته است امکان گفت و گو در مسائل مهم ملی باز شود. گفت و گو نه به خودی خود حرام است نه واجب. نه کسی را به خودی خود عزیز می کند نه ذلیل، اما در میان ملت های بزرگ سنتی است جا افتاده و معقول ترین و ابتدایی ترین راه اصلاح. در حیرتم چرا کسانی گفت و گوی داخلی را ننگ می دانند؟ چند ماه پیش عرض کردم “تا فرصت هست، تا هنوز الفتی هست، تا نسل نخست انقلاب هست، تا هنوز احتمال اجماعی هست، تا خاطره ی همنشینی با امام هست، تا بزرگان و مراجع عظام هستند، تا رهبری انقلاب هستند، تا مهندس موسوی هست، تا خاتمی و کروبی و هاشمی هستند باید فکری کرد. در غیر این صورت، خدای ناکرده حسرت غفلت از امروز بر جای خواهد ماند”. تاریخ هرگز از حاکمان و نخبگانی که برای سعادت ملتشان باب گفت و گو را گشوده اند به بدی یاد نخواهد کرد. اتفاقا در تاریخ مبارزات بزرگان این ملت تا دلمان بخواهد غیرت و فاصله هست، اما کمتر اثری از گفت و گو یافت می شود. اساسا گفت و گو به معنی نفی حق طلبی نیست بلکه مکمل آن است. نقد آیندگان متوجه کسانی خواهد بود که گفت و گو و اصلاح را رد کرده و بر طبل فاصله کوبیده اند.

چه بساکه شدت ناروایی ها و شکست بسیاری از نرمش ها این سخنان را به نقد و سخره کشد. اما اگر فرجی باشد از همین مراعات ها و باب های گفت و گو آغاز می شود و اگر چنین نباشد رویه ای اخلاقی و قابل دفاع به ویژه در شرایط تهدید خارجی است. می دانم که در برابر یک سال دروغ مداوم و پرده دری رسانه های دروغ در حق عزیزترین یاران و دولتمردان امام و اهل بیت ایشان و آنچه در زندان ها گذشته این رویکرد برای دوستان بسیاری مسموع نیست.

و می دانم که جریان نفوذی منحرف به ظاهر انقلابی که در داخل بر طبل خشونت می کوبد و جز سیطره و منافع باندشان، ایران و آینده ی انقلاب پشیزی برایشان اهمیت ندارد این نوشته را حمل بر ضعف خواهند کرد، البته از آنها باکی نیست. هر چه گویی آنها بر نمط خود خواهند راند. مخاطب این نوشته آنها نیستند.

 

یا ماجراجوئی، تشدید تحریم ها و احتمال جنگ
یا مذاکره بی قید و شرط برای آشتی و تشنج زدائی!

 

نادر عصاره

 

• بموازات مبارزه علیه عوامل ایجاد شرایط خطیر کنونی برای کشور ایران، نگرانی بسیاری از آزادیخواهان از سکوت موسوی و کروبی در باره بحران هسته ای، نگرانی است که بایست با صدای هرچه رساتر اعلام شود. باید صدای مستقل و صلح طلبانه رسا شود: نه به سرپیچی از مصوبات شورای امنیت، تشدید تحریم ها و جنگ! آری به مذاکره بی قید و شرط برای آشتی و تشنج زدائی! ...

اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
شنبه  ٣
۰ مرداد ۱٣٨۹ -  ۲۱ اوت ۲۰۱۰

 

با بیانات رجز گونه «ولی فقیه»، آقای سید علی خامنه ای خامنه ای، و سپاه پاسداران، و تهدید کردن دولت های قدرتمند جهانی، زبان قلدری و جنگ و جنایت در مناسبات رژیم اسلامی با جهان به کار گرفته شد و دست دراز شده برای مذاکره و آشتی جوئی بازهم بعقب تر رانده شد. دریاسالار مایکل مولن، رییس ستاد مشترک ارتش آمریکا یکشنبه ۱۱ مرداد اعلام کرده بود: "طرح حمله نظامی به ایران آماده است." سید علی خامنه ای در سخنرانی روز چهارشنبه ۲۷ مردادماه ۱٣٨۹ خود در ارتباط با این اظهارات مایکل مولن گفته است: «بعید است آنها این حماقت را انجام دهند، اما همه بدانند اگر این تهدید عملی شود میدان مقابله ملت ایران فقط منطقه ما نخواهد بود، بلکه این مقابله، میدان گسترده تری خواهد داشت.» البته از سخنان او ترس و وحشت و تمایل به مذاکره نیز برداشت شده است و مثل همیشه، این بار نیز، سیاست ولائی - سپاهی حاکم بر سرنوشت ملت ایران، مبهم، مردد و خطر افرین است. بدنبال این گفته «رهبر»، طی اعلامیه ای سپاه پاسداران بیان کرده است که این سازمان نظامی می تواند «با بهره گیری از ظرفیت بسیج جهان اسلام منافع آنان (دشمنان) را در هر نقطه دلخواه مورد هدف قرار دهد.» آیا آقای خامنه ای و پاسداران نظامی- امنیتی نظام او به حمله به اسرائیل اشاره دارند یا سازماندهی اقدامات تروریستی در سراسر جهان را یادآوری می کنند؟ یکی از این تهدیدات را صدام حسین رئیس جمهور سرنگون شده و به دار اویخته عراق و دیگری را بن لادن و طالبان، طلبه های مرتجع و آدم کش ستمگر بر مردم افغانستان ادعا کرده و به عمل در آورده اند. عاقبت این رجز خوانی های پهلوان پنبه ای و سرنوشت آنان برای همه آشکار است. خامنه ای و پاسدارانش نیز به جایی فراتر از صدام حسین و بن لادن دست نخواهند یافت. اما صدمات و زیان های تحمیل جنگی دیگر به منطقه ما و بخصوص به ملت ما است که راهکاری برای رفع تهدید علیه خانه مشترک مان ایران می طلبد.

سید علی خامنه ای و پاسداران او تلاش دارند که شکست خود را در از دست دادن یک موقعیت بپوشانند که بعد از انتخاب اوباما به ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا، بوجود آمده بود. سیاست اوباما در سال
۲۰۰٨ مذاکره بدون قید و شرط بود. اشتباهات سیاسی در ارزیابی از شرایط و فرصت سوزی های رژیم اسلامی تحت هدایت خامنه ای باعث از دست رفتن این موقعیت شده اند. این موقعیت با بازی های مسخره ای تحت عنوان مذاکره با اوباما در مورد مدیریت جهان و مسخره بازی های دیگر زیر نظر «رهبر» بر باد رفت. اکنون، طی همان سخنرانی ۲۷ مرداد ۱٣٨۹، خامنه ای ادعا می کند که گویا امریکا مذاکره ای را می خواهد که در آن موجودیت جمهوری اسلامی نفی می شود. حال ان که همه می فهمند که مذاکره بین دو طرف به معنای پذیرش موجودیت دو طرف مذاکره است.

موضعی که با موضع هیچ یک از دو طرف تضاد در شرایط کنونی یکی نیست، راه حلی صلح جویانه و اشتی طلبانه است. در یک کلام نه سرپیچی از مصوبات شورای امنیت و تشدید تحریم ها و احتمال جنگ بلکه مذاکره بی قید و شرط برای آشتی و تشنج زدائی! جمهوری اسلامی، اگر قبول کند که دست از ماجراجوئی بردارد، امنیت خود را می خواهد و نمی تواند بدون تضمین کافی به پای مذاکره برود. طرف دیگر و بخصوص آمریکا نیز خواستار دست کشیدن رژیم اسلامی از تلاش های مشکوک به دستیابی به سلاح هسته ای و تحریکات منطقه ای است. هدف مذاکره بی قید و شرط، آشتی و تشنج زدائی از راه اجرای مصوبات شورای امنیت در باره بحران هسته ای، با تعلیق غنی سازی، عدم دخالت های بحران ساز در مناقشات منطقه ای و تعلیق تحریم هاست. شرکت رژیم اسلامی در این گفتگوها و رفع تحریم ها، پذیرش موجودیت و امنیت آن را فراهم می کند، ضمن آن که سرنوشت این رژیم استبدادی به مبارزات مردم ایران بسته می شود. اما آیا می توان امید داشت که جمهوری اسلامی و یا طرف دیگر به این راه صلح آمیز یعنی مذاکره برسند یا بایست برای رسیدن به آن نیروهای صلح طلب دست به صف آرائی در سطح جامعه و در میان افکار عمومی داخل و خارج از کشور بزنند؟ سیاست صلح طلبانه نمی تواند ضرورت مبارزه نیروهای صلح طلب را مهم ومبرم نداند.

نقش جنبش سبز و رهبران نمادین آن در این صف آرائی مهم و تعیین کننده است. متاسفانه بخش مهمی از جنبش سبز هنوز خود را در‌‌گیر سیاستی متفاوت با سیاست خارجی جمهوری اسلامی بطور عام و بویژه در باره تشدید تحریم ها و احتمال مداخله نظامی نکرده است. در بیانیه‌های موسوی، رهنورد، و کروبی نیز هنوز اشاره مستقیمی به سیاستی متفاوت از سیاست جمهوری اسلامی در این باره نشده است. موسوی بدنبال قطعنامه
۱۹۲۹، طی یادداشتی پیرامون این قطعنامه در اساس در چهارچوب سیاست هسته ای رژیم حاکم ایستاد و نوشت: «حق استفاده صلح آمیز از تکنولوژی هسته ای از ما دریغ می گردد. بی تردید این یک قطعنامه بر ضد ملت ماست. گرچه در کنار آن ما نمی توانیم از تاثیر سیاستهای ماجراجویانه و مغشوش چشم بپوشیم». بدیهی است که برانگیخته شدن سیاست جهانی بر علیه اقدامات مشکوک جمهوری اسلامی ناشی از شک به اهداف رژیم در ساختن سلاح اتمی است. و گرنه در حق ایران برای استفاده صلح آمیز از تکنولوژی هسته ای مانع غیر قابل عبوری وجود نداشته و ندارد. موسوی بدنبال این ارزیابی از قطعنامه و برای پیامدهای امنیتی آن نه موضعی مستقل از دوطرف بلکه در کنار جمهوری اسلامی و بدون تلاشی برای پاسخ به نگرانی های افکار عمومی و سیاست بین المللی، مقابل خطرات احتمالی آن موضع می گیرد و می نویسد: «می خواهیم آمادگی مردم را به عنوان مهمترین عامل بازدارندگی در مقابل خطرات احتمالی قرار دهیم». البته هر سیاستمداری حق دارد از اوضاع و احوال مختلف سیاسی بنفع مقاصد خود بهره گیرد. ممکن است موسوی نیز سعی کند تا از تهدیدهای موجود برای نرم کردن طرف سازش ناپذیر خود استفاده نماید. اما آن جا که خطر جنگ و مصالح صلحی در میان است و پهلوان پنبه هایی نظیر صدام و یا بن لادن بازیگران صحنه هستند، مسئولیت سیاسی اتخاذ موضعی مستقلانه و صلح طلبانه را می طلبد. موضع رهبران نمادین جنبش سبز مغایر این مطالبه و بیشتر در چهارچوب مواضع باند حاکم است. ایشان نه تنها برای حقوق و ازادی ها قانونی مردم، آنان را دعوت به «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» می نمایند بلکه علاوه بر آن، آنان را دعوت به دفاع از راهبرد بحران ساز هسته ای باند حاکم حتی در شرایط تشدید تحریم ها و عواقب خطیر آن می نمایند. نه تنها احزاب ایرانی بایست به این موضع زیانمند اعتراض کنند بلکه احزاب و نیرو های مترقی خارجی حامی جنبش اعتراضی و آزادیخواهانه مردم ایران، ضمن پشتیبانی، این کمبود را خاطر نشان ساخته اند. برای مثال، در چند ماه پیش، ژاک فت مسئول بخش بین المللی «حزب کمونیست فرانسه»، طی ارائه تحلیلی از شرایط بین المللی و معاهدات جهانی در مورد تسلیحات هسته ای، و با اعتراض به مواضع خطرناک رژیم اسلامی، ضمن پشتیبانی از جنبش سبز، خواستار موضع گیری صریح این جنبش در باره بحران هسته ای نامبرده شده است. در شب همبستگی با ایران، که به همت شهردار مالاکف یکی از شهر های حومه پاریس برگزار شده بود، این سخنرانی انجام گرفت.

بموازات مبارزه علیه عوامل ایجاد شرایط خطیر کنونی برای کشور ایران، نگرانی بسیاری از آزادیخواهان از سکوت موسوی و کروبی در باره بحران هسته ای، نگرانی است که بایست با صدای هرچه رساتر اعلام شود. باید صدای مستقل و صلح طلبانه رسا شود: نه به سرپیچی از مصوبات شورای امنیت، تشدید تحریم ها و جنگ! آری به مذاکره بی قید و شرط برای آشتی و تشنج زدائی!

۲۰ اوت ۲۰۱۰ – ۲۹ امرداد ۱٣٨۹

 

 

بیگانه؟!

احمد پورمندی

 

• و سوال این است که مگر سران این باندها کسانی جز طائب، وحید، حجازی و امثالهم اند که همگی در بیت "آقا" و زیر عبای ایشان- که در مطلب آقای فاتح "رهبر انقلاب" نامیده شدند- جا خوش کرده اند؟ و مگر "بیگانه"تر از باندهایی که "ایران و آینده ی انقلاب پشیزی برایشان اهمیت ندارد" هم "بیگانه ای" هست؟ ...

اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
آدينه 
۲۹ مرداد ۱٣٨۹ -  ۲۰ اوت ۲۰۱۰

 

نمیدانم که آیا آقای فاتح به سایت "اخبار روز" دسترسی و امکان ملاحظه این یادداشت را دارند یا نه. امیدوارم که اینطور باشد و لی این چندان مهم نیست. مهم خوانندگان مقاله ایشان هستند و در این رابطه چند نکته قابل مکث:

۱- با توجه به رابطه نزدیک آقای فاتح با مهندس موسوی میتوان حدس زد که آقای موسوی پیش از انتشار مطلب، در جریان ان قرار گرفته اند و حداقل با انتشار ان مخالفت نکرده اند.- شاید به عنوان یک "تست" و شاید هم برای قانع کردن برخی از کسانی که او را به تند روی و یک دندگی متهم میکنند، قانع کردن به اینکه خامنه ای آدم مذاکره نیست. -

۲- شخصیت استوار، سالم و انسانی مهندس موسوی موجب شد که موجی از احترام نسبت به ایشان در داخل و خارج، در سطح ملی و بین المللی و در میان موافق و مخالف ایجاد شود، اما آنجه موسوی را به سرمایه ای ملی بدل کرد، گزینش راهبرد و خط مشی روشن، اعتماد سازی از طریق ایستادگی و رابطه متقابل با بدنه و سرانجام حفظ یکپارچگی جنبش به شدت متکثر سبز و هدایت موفق ان تا امروز بوده است. موسوی با تفسیر خاص خود از قانون اساسی، در عمل، هر گونه پذیرش رهبری نظام را به تبعیت این رهبری از قانون، انحلال نهادهای غیرقانونی و لغو تصمیمات غیر قانونی - نظیر نظارت استصوابی - مشروط کرد. در صحنه سیاست، "حرف" زیاد زده می شود و ما دوران آقای خاتمی و حرف های زیبا را فراموش نکرده ایم. شاهکار موسوی اما پیاده کردن حرف هایی بود که شاید هم به زیبایی بیان نمیشدند. موسوی بعد از نامه هایی که در روزهای پرتلاطم کودتای خرداد به خامنه ای، به عنوان مقام و مرجع رسمی نوشت و پاسخش را با داغ و درفش گرفت، واژه های "رهبری"، "ولایت فقیه" و "ولی فقیه" را از قاموس سیاسی خود و جنبش سبز حذف کرد و تا امروز بر این صراط مستقیم، ولی باریک و پرخطر راه پیموده است که "حقوق ملت را به رسمیت بشناس، تا به رسمیت شناخته شوی!"

۳- هیچ سیاست مدار عاقلی، تحت هیچ شرایطی راه مذاکره را نمی بندد. موسوی هم این کار را نکرده و به درستی، بیش از یک بار برای مذاکره اعلام آمادگی کرده است، ولی همواره با این قید که "حقوق ملت را به رسمیت بشناس، تا به رسمیت شناخته شوی!" آیا آقای فاتح مایلند در این شاه بیت راهکار موسوی تغییری وارد شود و خامنه ای به رسمیت شناخته شود، پیش از آنکه به رسمیت بشناسد؟ آیا چنین تغیر مشی سیاسی معنی دیگری جز تسلیم دارد و جنبش سبز را به پرتگاه نمیبرد؟

۴- ظاهرا آنچه سبب نگرانی آقای فاتح شده است، احتمال حمله نظامی از سوی ایالات متحده و هم پیمانانش به کشورمان است. خوش بختانه این روز ها، برخلاف روزهای آغاز حمله امریکا به عراق که برخی از محافل شناخته شده سیاسی، مشوق حمله به ایران بودند، تقریبا همه جناح های سیاسی کشور، در داخل و خارج صراحتا علیه چنین حمله ای موضعگیری کرده اند و بسیاری هم روشن ساخته اند که در صورت حمله، مستقل از همه چیز، به دفاع خواهند پرداخت. علاوه بر این آمریکایی ها اگر قصد حمله داشتند، به این شکل سوال برانگیر عراق را ترک نمیکردند!! عجالتا ماجرای عراق فقط یک قلم ۴۰۰،۰۰۰ بیمار روانی روی دست دولت اوباما و مردم امریکا گذاشته است و در امریکا علاقه زیادی وجود ندارد که این رقم در سال های آینده چند برابر شود. و این همه یعنی اینکه طرح اتحاد ملی (لابد زیر رهبری رهبر فرزانه!) در مقابل دفع تجاوز بیگانه، توجیه واقعی ندارد و شبهه برانگیز است.

۵- مطلب آقای فاتح بر مفهوم "بیگانه" متمرکز است و "اجنبی ستیزی" دوران ماضی را تداعی میکند. کشور ما با ایالات متحده مشکلاتی دارد، که میتوانست نداشته باشد. در طول حیات ۳۰
ساله جمهوری اسلامی، فرصت های نه چندان کمی فراهم آمد تا دو کشور روابط خود را عادی کنند. به تقصیر همان باندهای مشکوک و مرموز مورد اشاره آقای فاتح، این فرصت ها سوزانده شدند، تا این باندها به موقعیت امروز برسند، "آقا" و بیتش را کنترل کنند و با قبضه مراکز اصلی تصمیم گیری، قوه قضائی را بازیچه دست کنند و مجلسی که در ان انتخابات کذایی تشکیل شد را نیز بر نتابیده، سکه پول سیاهش کنند و با پیش انداختن یک بیمار روانی، آبروی ملت را در انظار جهانیان به حراج بگذارند. آقای فاتح در معرفی این باندها بدرستی مینویسند که "جریان نفوذی منحرف به ظاهر انقلابی که در داخل بر طبل خشونت می کوبد و جز سیطره و منافع باندشان، ایران و آینده ی انقلاب پشیزی برایشان اهمیت ندارد." و سوال این است که مگر سران این باندها کسانی جز طائب، وحید، حجازی و امثالهم اند که همگی در بیت "آقا" و زیر عبای ایشان- که در مطلب آقای فاتح "رهبر انقلاب" نامیده شدند- جا خوش کرده اند؟ و مگر "بیگانه"تر از باندهایی که "ایران و آینده ی انقلاب پشیزی برایشان اهمیت ندارد" هم "بیگانه ای" هست؟
حساسیت نسبت به عواقب تحریم ها و ماجراجویی های اسرائیل، البته نشانه میهن دوستی آقای فاتح هستند. اما اسیر جنگ روانی باند های کذایی شدن و موسوی را به پذیرش رهبری "آقا" - که مدت هاست خود سر دسته "بیگانگان" شده است - فرا خواندن نشانی از سیاست ورزی ملی و دمکراتیک ندارد.

جنبش اگر به بهانه تهديد جنگ، عقب نشينی کند کارش تمام است
محمد علی اصفهانی

 

انتشار مقاله يی به قلم يکی از مجموعه مشاوران سابق مهندس موسوي، در سايت کلمه که نزديک به موسوی است، نوشتن اين يادداشت بسيار شتابزده را ضروری کرده است.
خلاصه ی حرف آقای ابوالفضل فاتح اين است:
ـ از آنجا که تهديد تجاوز نظامی به ايران جدی است، بهتر است که جنبش برای نشان دادن يکپارچگی مردم ايران در برابر تجاوز بيگانه، کمی معتدل شود و به نوعی تعامل با اصحاب قدرت بپردازد.
خود مقاله را در سايت کلمه بخوانيد. (
۱)

من می توانم دلايلی که باعث اين اظهار نظر شده است را تا حدودی حدس بزنم. اما تمام اين دلايل را اگر در کنار هم بگذاريم، سرانجام، در بهترين ترين شکل، معنايی نخواهند داشت به جز تن دادن به بازی دشمن. دشمن مشترک تمامی مردم ايران و جنبش خرداد و جنبش سبز. دشمنی که عامل اصلی زمينه سازی تجاوز بيگانه به ايران بود و هست و تا زمانی که ريشه کن نشود خواهد بود.
همان دشمن که امروز به شکل عريان تر و به ديد آمدنی ترش، در چهره ی خامنه ای و مجموعه ی ستاد کودتا و کارگزاران آن خود را به نمايش گذاشته است، و به شکل واقعی و تمام و کمالش همان بختک شومی است که بر سرگذشت ـ و نه بر سرنوشت ـ مردم ايران فرو آمده است و چنگ انداخته است: نظام خلافت و ولايتی موسوم به «جمهوری اسلامی».

اما دلايلی که من حدس می زنم که آقای ابوالفضل فاتح را به دادن اين رهنمود نادرست واداشته اند، علاوه بر تهديد واقعی جنگ، اين ها (و يا از جمله، اين ها) هستند:
۱ ـ بالا گرفتن تضاد ها در ميان بخش هايی از سرکوبگران. از جمله تضاد های ميان احمدی نژاد، و ذوب شدگان واقعی يا غير واقعی در ولايت فقيه، با يکديگر. به عنوان مثال ـ و مخصوصاً ـ بر سر اسفنديار رحيم مشايی.
۲ ـ احساس فروکش کردن جنبش.
۳ ـ نگرانی بابت روز به روز ريشه يی تر شدن خواست های اساسی توده های جنبش.

اما هر سه مورد بالا، اشتباه محاسبه يی است که می تواند به بهای شکست جنبش، و يا مورد ضربات جبران ناپذير قرار گرفتن آن تمام شود.

آقای فاتح، گوشه ی چشمی به يکی از کثيف ترين چهره های تاريخ معاصر ايران، و به اهريمنی که مردم در تظاهراتشان خطاب به او می خوانند «خون جوانان ما می چکد از چنگ تو»، يعنی علی خامنه ای نشان داده است:
«تا بزرگان و مراجع عظام هستند، تا رهبری انقلاب هستند، تا مهندس موسوی هست، تا خاتمی و کروبی و هاشمی هستند بايد فکری کرد.».
چرا؟ به نظر من از آن رو که ايشان به درستی توجه ندارند که موجود نابکاری که ايشان او را «رهبری انقلاب» ناميده اند، بيش از آن که فرمانده کودتا باشد، يکی از اسيران چنبره ی آن است. اما اسيری که برای حفظ موقعيت خود، تبديل به يک عامل و کارگزار دست اول شده است. امری که دقيقاً با خلق و خوی تهی شده از ته مانده ها و ته مانده های ته مانده های شرافت او همخوان است.

«بزرگان»، و «مراجع عظام» را بگذاريم برای خودشان «بزرگی» و «مرجعيت» کنند. کسی را به خير آن ها اميد نيست. همين که شر نرسانند کافی است. منتظری رفته است و ديگر نيست. بقيه هم می ترسند. خيلی ساده: می ترسند. وگرنه به حد اکثر دو تا ايما و اشاره ی خشک و خالی و بی بو و خاصيت ـ و آن هم با ترس و لرز ـ اکتفا نمی کردند.
در باره ی خاتمی چيزی نگويم بهتر است. جز آنچه را که بسياری از بچه های جنبش سبز می گويند:‌ «خوب شد که کروبی و موسوي، بر خلاف خواست و اصرار ما، به نفع خاتمی در انتخابات کنار نکشيدند؛ وگرنه خاتمی اگر نه در روز
۲۳ خرداد، بلکه در روز ۲۴ خرداد، و يا حداکثر بعد از تظاهرات عظيم ۲۵ خرداد، پيام تبريک به احمدی نژاد می فرستاد!».
از هاشمی رفسنجانی هم چه بگويم که لازم باشد گفته شود؟
اما لطفاً نام های موسوی و کروبی را خراب نکنيد. ضمناً نمی دانم چرا خانم زهرا رهنورد را فراموش کرده ايد. ولی از اين موضوع، استثنائاً در اين مورد خوشحالم.
موسوی و کروبي، خوشبختانه تا اين لحظه نشان داده اند که اهل سازش نيستند. گاه گاهی نرمش ( بی جا يا به جا) در تاکتيک ها چرا. اما سازش نه. و روز به روز هم مواضعشان به سمت جلو حرکت کرده است و پالايش يافته است. تا اين لحظه. و «تا اين لحظه» يعنی چه؟ يعنی تا اين لحظه.
موسوی و کروبی بعد از
۲۲ خرداد ۱۳۸۸ را می گويم. و «موسوی و کروبی بعد از ۲۲ خرداد ۱۳۸۸۸» يعنی چه؟ يعنی موسوی و کروبی بعد از ۲۲ خرداد ۱۳۸۸۸. موسوی و کروبی قبل از آن، و مخصوصاً موسوی و کروبی دهه ی ۶۰ را بگذاريد برای کسانی که يا درک چندان درستی از رشد آدمی در زمان، و شکل گيری تدريجی ماهيت ندارند، و «ماهيت» انسان را مقوله يی ثابت می دانند که در طی زمان، «بارز» می شود (نه آن که «شکل» می گيرد)، و يا کسانی که با نهان شدن در پشت حمله به اين دو، از طريق بهانه کردن گذشته ی اين دو، کل جنبش موجود را نشانه گرفته اند.
اين دسته ی اخير، به خوبی می دانند که رشد جنبش توده يی موجود، به معنای نفی تمامی وجود و خاصيت وجودی آن ها، و به معنای نيمه کاره ماندن رؤياهاشان است. رؤيا هايی که فقط در ويرانه های ايران پس از تجاوز نظامی آمريکا و اسراييل، تعبير خواهند شد. آن هم نه آنگونه که معبران به آن ها بشارت داده اند.

آقای فاتح، ظاهراً پيش خود انديشيده است که حالا شايد بتوان خامنه ای را از کودتاگران جدا کرد و با تفهيم اين نکته به او که خود شايد نخستين قربانی بعدی کارفرمايانش باشد، از او ياری گرفت و به تعامل با او پرداخت.
و اين، اشتباه است. خامنه ای به خوبی می داند که نافرمانی کردن، تاريخ مصرف او را زودتر به پايان خواهد رسانيد. به راهی گام نهاده است که بازگشتی بر آن متصور نيست. و بر حسب تصادف و از سر نادانی هم اين راه را انتخاب نکرده است. اينکاره بوده است. از سال ها پيش.

آيا به تفاوت های مراسم امضای فرمان دور جديد رياست جمهوری احمدی نژاد به وسيله و در حضور خامنه ای با مراسم دور قبلی دقت کرده ايد؟
در دور قبلي، احمدی نژاد، بنده يی بود (يا می نمود) در برابر ارباب. مريدی در برابر مراد. و دستبوس. خم شونده و بوسنده ی دست اهريمن بزرگ.
و در دور کنونی اما نه. احمدی نژاد، با وقار و اطمينان و طمأنينه، بر سر جای خود، محکم نشسته بود. خامنه يی می بايست از جای خود بلند شود و دو قدم به طرف او بيايد. و او هم همينطور. و بعد، در شرايط مساوی ـ و حتی تحقير کننده برای «رهبر معظم»ی که عادت کرده است حتی بر سر سفره ی افطاری هم بالای تخت بنشيند و از آن بالا به سورچرانان سفره ی «فقيرانه» و زعفرانی خود نظر برکت بياندازد ـ اين دو نفر در وسط راه به هم برسند. خامنه ای با کمال ادب، حکم رياست جمهوری را به احمدی نژاد تقديم کند، و احمدی نژاد هم به رسم «مصافحه و معانقه» او را در آغوش بگيرد!

«ولی فقيه»، همان کسی است که «حکم حکومتی» صادر می کند، اگرچه قبل از انقلاب واعظی صد تومانی بوده است، و بعد از انقلاب تا شب مرگ خمينی «حجت الاسلام» به علاوه ی يک «والمسلمين». يعنی «حجت الاسلام والمسلمين». و همان کسی است که امروز در مقام مرجع تقليد شيعيان جهان، «فتوای شرعی» می دهد که ولايتش ادامه ی ولايت پيامبر و امامان است، و حتی ـ بسيار فراتر از آنچه برای آنان قائلند ـ عدم اجرای حکمش معادل طغيان عليه خداست.
چنين کسی از همان نخستين روز های «انتخاب» مجدد احمدی نژاد به رياست جمهوري، رسماً به احمدی نژاد ابلاغ می کند که بايد اسفنديار رحيم مشايی را کنار بگذارد. ولی احمدی نژاد به ريش او می خندد و اين فرد مرموز (و احتمالاً يکی از مهره های اصلی ستاد کودتا) را به مناصب بالاتر هم بر می گمارد.
کار به جايی می رسد که ولی فقيه فلک زده و توسری خورده، ناچار می شود حکم رسمی خود را بعد از مدتی به صورت علنی منتشر کند و از زبان کارگزارانش توضيح دهد که چون احمدی نژاد به حکم حکومتی «آقا» عمل نکرده است، ناچار به انتشار علنی حکم شده است.
ولی باز هم افاقه نمی کند، و لازم می شود که کليشه ی دستخط حکم ولی فقيه را هم منتشر سازند تا بلکه احمدی نژاد از رو برود. و البته احمدی نژاد قرار نبود و قرار هم نيست که از رو برود.
اما نکته ی جالب، در اين حکم و در اين دستخط، هراس ولی فقيه به هنگام نوشتن حکم است. به طوری که بعد از پايان تحرير حکم، حضرتش وحشتزده و نگران از اين که مبادا جسارتش موجب خشم اربابان مشترک شود، قبل از کلمه ی «آقای» برای مشايی نژاد، به اصطلاح «دو ابرو» باز می کند و يک «جناب» هم برای ايشان اضافه می کند. به کليشه ی دستخط آقا نگاه کنيد.

«جناب آقای دکتر احمدی نژاد رياست محترم جمهوری اسلامی ايران / با سلام و تحيات/ انتصاب آقای [و بعد از اتمام نوشتن: ميان به اصطلاح دو ابرو: جناب] انتصاب [چون دستم می لرزد و نمی دانم بعد از اين فضولی يی که می کنم چه بر سرم خواهند آورد: جناب آقای] اسفنديار رحيم مشايی به معاونت رئيس جمهور بر خلاف مصلحت جنابعالی و دولت و موجب اختلاف و سرخوردگی ميان علاقمندان به شماست. لازم است انتصاب مزبور ملغی و کان لم يکن اعلام گردد. ـــ
۲۷/۴/۸۸»
حکم حکومتی! «لازم است انتصاب مزبور ملغی و کَاِن لَم يَکُن اعلام گردد»! اما احمدی نژاد، اگر بخواهيم به زبان خودش حرف بزنيم، می گويد که «آقای رهبر! من و تو که غريبه نيستيم. آنقدر حکم حکومتی صادر کن تا حکم حکومتی دانت پاره شود! ببينم چه غلطی می توانی بکنی.». و حتی سه روز بعد از صدور حکم حکومتي، رسماً از ادامه ی کار رحيم مشايی در سمت معاون اولی خود خبر می دهد.
و حالا هم که اسفنديار خان، رييس دفتر به قول بچه ها «مموتی» است. و نه تنها حکم حکومتی دان ولی فقيه پاره شده است، بلکه همه ی دار و دسته ی او هم در اين يک سال و خرده يي، شبانه روزی
۴۸ ساعت آه و ناله سر داده اند، و ستاد کودتا (و يا نمی دانم چه کسان يا چه ارگان يا ارگان هايی) هم جواب داده است (يا داده اند): بی خيال فرش ـ ميام تو با کفش!

کار به جايی رسيده است که دو مداح تراز اول «مراسم مذهبی» ولی فقيه، حاج منصور ارضی و سعيد حداديان (
۲) در ماه رمضان، آن هم در ميان دعا های بين افطار و سحر، آنچنان که فرهنگ اين لات و لوت های قداره بند و لومپن (آن هم نه طفلک «لومپن پرولتاريا»ی فقير و بيچاره که به خاطر فقر، دست به بعضی کار ها می زند) است اين اسفنديار «رويين تن» شده به برکت از ما بهتران را رسماً و علناً (خيلی ببخشيد، خيلی ببخشيد) «ک+ی+ر» خطاب کرده اند تا بلکه اقلاً بغض خودشان را بترکانند و کمی به ولی فقيه دلداری بدهند. البته بی ثمر. تا حالا اقلاً.

الغرض، منظورم اين بود که بر خلاف تصور احتمالی آقای فاتح، «مقام رهبری» را نمی توان از ستاد کودتا و گردانندگان اصلی قضايا با اين ترفند ها جدا کرد. اين موجود ذليل و زبون در برابر آن ها، به بهای خون ندا ها و سهراب ها و اشکان ها و محسن ها و ترانه ها و ده ها و ده ها شهيد ديگر، به بهای حلق آويز کردن شيرين ها و فرزاد ها و ده ها و ده ها جان عزيز ديگر، به بهای تن های آش و لاش شده ی زندانيان، به بهای صدور بی محابای احکام اعدام، به بهای خانه ها و آشيان های ويران شده ی بی پناهان، می خواهد چند صباحی ديگر بر گرده ی مردم ما سوار باشد، و قصد پياده شدن ندارد.
و بعد از اين چند صباح که به سرعت برق و باد خواهند گذشت؟ بعد از مرگ؟ خدا؟ فکر نمی کنم که در اين ملای سالوس، ديگر اعتقادی به اين چيز ها باقی مانده باشد...

و اما دليل دوم احتمالی آقای فاتح برای نوشتن اين مقاله ـ که در صورتی که سريعاً با سخنان زهرا رهنورد، موسوی و کروبی تأثير بدش خنثی نشود فرصتی طلايی برای بدخواهان جنبش فراهم خواهد آورد ـ نيز سست است.
خير! جنبش، فروکش نکرده است. نمود بيرونی اش، اگر اين نمود را بخواهيم در چند تظاهرات و چند شعار و اينجور چيز ها خلاصه کنيم، کم شده است؛ اما ريشه هايش همچنان در اعماق، گسترده اند. و به قول آن آخوندک، اين «فتنه»، مثل آتش زير خاکستر است، و هر لحظه احتمال می رود که شعله ور شود.
بهتر است به جای ترس از فروکش کردن جنبش، به فکر راه های گسترش و تقويت آن بود. و يکی از اين راه ها دقيقاً همان چيزی است که احتمالاً آقای فاتح، از آن گريزان هستند. همان دليل سوم احتمالی ايشان برای نوشتن اين مقاله:‌ نگرانی بابت ريشه يی تر شدن روز به روز خواست های اساسی توده های جنبش.

طبعاً اين نگراني، نگرانی مردم و توده های جنبش نيست. و برعکس: اميد مردم و توده های جنبش است. همان ها که ساختار ها را شکسته اند و می شکنند و خواهند شکست. همان ها که مرگ بر خامنه ای می گويند و مرگ بر اصل ولايت فقيه ـ که به نظر من اين آخری بايد تبديل شود به چيزی مثل «مرگ بر کل ولايت فقيه». چرا که «اصل ولايت فقيه»، اشاره به اصلی در قانون اساسی است، نه به «اصل» در معنای بنيان.
و خوشبختانه، تا اين لحظه، هم زهرا رهنورد، هم کروبي، و هم موسوي، هرچند از قانون اساسی حرف می زنند، بر تغيير آن نيز تصريح می کنند؛ و از اين مهمتر: پيوسته گفته اند که تابع اراده ی مردمند و آنچه می گويند و می نويسند نه از موضع بالا، نه از موضع رهبران، بلکه از موضع همراهانی در ميان همراهان جنبش است.

آري، خطر جنگ، خطر حمله ی نظامي، خطر بمباران ايران به وسيله ی اسراييل، با فشار هايی که جان بولتون ها بر اوباما وارد می آورند، وجود دارد. همين چند روز پيش بود که جان بولتون به نمايندگی از طرف دار و دسته ی نئوکان ها که اين روز ها سخت در تکاپوی بيرون کشيدن قدرت از دست حزب دموکرات، و بازگشت به سياست های عصر جرج بوش هستند، اعلام کرد که اسراييل فقط هشت روز برای بمباران ايران فرصت دارد، و حسرت خورد که چرا اجازه ی استفاده از اين فرصت به اسراييل داده نشده است.‌
کدام اسراييل؟ همان اسراييل که از همين حالا يک عده دارند دوباره تبليغ می کنند که جنايات او در غزه و لبنان را بايد امری داخلی (!) دانست و در عين درخواست از مردم سراسر جهان برای حمايت از جنبش، با دهن کجی به زجر و گرسنگی و قتل روزمره ی مردم غزه، در آخرين جمعه ی ماه رمضان امسال شعار داد که گور پدر همه ی غير ايرانی ها؛ «نه غزه نه لبنان ـ جانم فدای ايران».
فدای کدام ايران؟ همان ايران که قاتل فلسطينی ها هر روز با صراحت تهديد می کند که بمبارانش خواهد کرد، خاکش را به توبره خواهد کشيد، چند ده يا چند صد هزار نفرش را يکجا در همان انفجار های اوليه ی اتمی خواهد سوزانيد، و برای ده ها و ده ها و ده ها سال آينده، فرزندان و فرزندان و فرزندان فرزندانش را معلول و سرطانی به دنيا خواهد آورد. (
۳)

اما اين، تسليم ناپذيری جنبش، استمرار جنبش، و حضور آن است که مانع زمينه سازی ذهنی حمله به ايران می شود، و نمی گذارد که اسراييل و جان بولتون ها ايران را ويران کنند، نه سازش جنبش، که به منزله ی اعلام شکست جنبش است و پايان اميد به تغيير از درون ايران؛ و پايان نگاه تحسين برانگيز جهانيان به ملتی به نام ملت ايران!
۲۹ مرداد ۱۳۸۹

توضيحات
۱ ـ مقاله ی آقای ابوالفضل فاتح:
kaleme.com/1389/05/28/klm-29581
۲ ـ در مورد مافيای مداحان در ايران، و تهديد صريح همين حاج منصور ارضي، پدرخوانده ی اين مافيا، به قتل کروبی و موسوی: «در حاشيه ی دو خبر مهم ولی کم سر و صدا» از راقم اين سطور
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar09/do-khabar.html
۳ ـ در مورد آنچه در صورت بمباران ايران به وسيله ی اسراييل، بر سر مردم ما خواهد آمد: خلاصه شده و تلفيق شده يی از دو مقاله ی دو روزنامه ی بزرگ اسراييل «ژروزالم پست»، و «يديوت آهارا نت» پر تيراژ ترين روزنامه ی اسراييل، با عنوان «اسراييل احتمالاً ۱۶ تا ۲۸
ميليون ايرانی را خواهد کشت»، با ترجمه و توضيحات راقم اين سطور
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar06\is-16-28m.html

 

 

تهدید نظامی ایران؛ زنگها برای که به صدا در می آیند؟*-حمیدرضا ظریفی نیا

 

جــــرس:

مقدمه ای بر تهدیدات جدی نظامی
با اینکه تهدید نظامی علیه جمهوری اسلامی - بطور جسته و گریخته - از دوران ریاست جمهوری جورج بوش همواره وجود داشته و واکنش های جهانی بسیار زیادی را - غیر از جنگ لفظی مقامات سیاسی- موجب شده بود، اما موج جدید و کلید جدی تهدیدات نظامی، بعد از اعتراف ایران به وجود دومین تاسیسات اتمی برای غنی‌سازی اورانیوم (فوردو) در نزدیکی شهر قم، که با نگرانی جامعه بین‌المللی روبرو گردید، زده شد؛ چرا که جمهوری اسلامی تا آن موقع مدعی بود که تنها در تاسیسات اتمی نطنز مشغول به غنی‌سازی اورانیوم است.

در اولین واکنش، بارک اوباما، رئیس‌جمهور آمریکا، حمله نظامی به ایران را منتفی ندانست و آنرا از گزینه های پیش رو خواند.

همان زمان رابرت گیتس، وزیر دفاع آمریکا، خاطرنشان کرد "حمله نظامی به تاسیسات اتمی ایران تنها برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی را به تعویق خواهد انداخت، اما سبب توقف کامل آن نخواهد شد و این حمله نظامی، تنها می‌تواند زمان بیشتری را برای جامعه بین‌المللی فراهم کند.

اظهارات اوباما، همان زمان با واکنش تند مقامات ایران روبرو شد و آمریکا را ناتوان از هرگونه حمله به ایران اعلام کردند.


قطعنامه ها و تشدید تهدیدات
اما تصمیم مقامات ایران به تداوم غنی سازی اورانیوم با غلظت بیست درصد و نتیجتا تصویب قطعنامه ١
۹٢۹ شورای امنیت و آغاز موج جدید تحریم های جهانی و فراگیر علیه ایران، پرونده تهدیدات نظامی را وارد مرحله ای جدید تر کرد.
قطعنامه ها و تحریم هایی که خواستار توقف چرخه سوخت هسته ای و غنی سازی اورانیوم در ایران بود و محدودیت های ویژه ای را در زمینه اقتصاد، سوخت، انرژی، تسلیحات، کشتیرانی، بیمه، امور بانکی و مالی و بیمه، و همچنین مقامات ارشد نظامی ایران در نظر می گرفت.
همزمان تاکید بر تداوم غنی سازی توسط مقامات دولت ایران، نوعی بی اعتمادی در جامعه جهانی پیرامون "مقاصد صلح آمیز هسته ای" ایجاد کرد و جنگ لفظی را از مقامات سیاسی، به نظامیان و جنگ سالاران کشاند.
ناگفته نماند، محمود احمدی نژاد نیز، در اوج کشمکش بر سر زمان و کیفیت مذاکرات اتمی و دعوت عضو گروه وین (آمریکا، روسیه، فرانسه و آژانس) و گروه ١+
۵
برای شروع مذاکرات، در مصاحبه ای با شبکه برون مرزی صدا و سیمای جمهوری اسلامی (پرس تی وی)، ادعا کرد که اطلاعاتی در دست دارد که بر اساس آنها آمریکا قصد دارد - طی سه ماه آینده- حداقل علیه دو کشور خاور نزدیک جنگ بر پا کند.
وی "قریب الوقوع بودن جنگ آمریکا علیه دو کشور منطقه" را پیش بینی کرد و هرگونه تهدید احتمالی علیه ایران را نیز جنگ روانی و مضحک خوانده بود.
فرمانده ارشد نظامی آمریکا و نقشۀ حمله
در اوج اتخاذ تحریم ها و "بلا اثر" و "مضحک" خواندن این گونه اقدامات توسط مقامات ایرانی، و همزمان با اعلام تصمیم دولت به تداوم غنی سازی اورنیوم، ژنرال میتس، رئیس جدید ستاد هماهنگی نظامی- اطلاعاتی آمریکا، اواخر تیرماه اعلام کرد که "ما اجازه تولید سلاح اتمی به ایران را نخواهیم داد."

بلافاصله پس از وی، رئیس پیشین سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا - سیا - در مصاحبه ای با شبکه تلویزیونی سی ان ان اظهار داشت که ایران بدون توجه به هشدارهای بین المللی، به برنامه های اتمی خود ادامه می دهد و احتمال عملیات نظامی علیه تاسیسات هسته ای این کشور افزایش یافته است.
اما جدی ترین تهدید، از سوی دریادار مایکل مولن رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا انجام گرفت.
وی در تاریخ دهم امرداد ماه (اول اوت)، طی مصاحبه ای با شبکۀ تلویزیون آمریکایی ان بی سی، اطمینان خاطر داد که "نقشۀ حملۀ آمریکا به ایران آماده است و در صورتی که جمهوری اسلامی خود را به سلاح اتمی تجهیز کند، قابل اجرا نیز می باشد." وی در عین حال نگرانی شدید خود را از نتایج چنین حمله ای پنهان نکرد و گفت "اقدام و حمله نظامی علیه ایران می تواند نتایجی ناخواسته و غیر قابل پیش بینی در پی داشته باشد، آن هم در منطقه ای که اکنون به طرز باورنکردنی و عجیبی بی ثبات است."


مقامات ایران: امنیت خلیج فارس یا برای همه و یا برای هیچکس
هنوز سخنان دریادار مولن روی خروجی خبرگزاری ها بود، که مقامات جمهوری اسلامی هشدار دادند که این حمله و آغاز هر گونه جنگ، "به زیان آن کشور خواهد بود."
در اولین واکنش، منوچهر متکی، وزیر خارجه جمهوری اسلامی خاطرنشان کرد "جنگ در خاورمیانه به زیان آمریکا است چرا که اکنون شرایط کاملا متفاوت است و فرمانده آمریکایی و عناصری که او را هدایت می کنند حرفهایی از این دست طی سالهای اخیر بسیار گفته اند..." 

روز سه شنبه (۱۷ اوت / ۲۶ مرداد) نیز، رامین میهمان‌پرست سخنگوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی هشدار داد که هر حمله‌ای به ایران، بویژه به نیروگاه اتمی بوشهر، ضربات متقابل جدی را به دنبال خواهد داشت.
همزمان وزیر دفاع جمهوری اسلامی نیز هشدار داد "از آنجا كه امروز صنایع دفاعی در حوزه‌های هوافضا، هوایی، دریایی، موشكی، الكترونیك و اپتیك، زرهی، مهندسی و عمرانی، تحقیقاتی و پژوهشی در مجموعه وزارت دفاع متمركز شده و نقش اصلی را در این زمینه ایفا می‌كنند، پاسخ عملی به دشمنان را بزودی با افتتاح ده‌ها پروژه مهم و خیره‌كننده دفاعی خواهیم داد."
فرمانده نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی نیز، به فرماندهان و تحلیلگران نظامی آمریکا، انگلیس و اسراییل اعلام کرد "در صورت هر گونه اقدامی، هزینه سنگینی پرداخت خواهند کرد."
سردار یدالله جوانی، معاون سیاسی سپاه پاسداران نیز، صریحاً تهدید کرد که در صورت حملۀ نظامی آمریکا یا اسرائیل به ایران، یگان های نظامی جمهوری اسلامی، امنیت کل منطقۀ خلیج فارس را به خطر خواهد انداخت.

این مقام ارشد سپاه، واکنش به هرگونه اقدام نظامی را، "اخلال در امنیت خلیج فارس" و "امنیت خلیج فارس یا برای همه، و یا برای هیچکس"، ذکر کرد.
سردار نقدی، فرمانده کل بسیج نیز هشدار داد "اگر آمریکایی‌ها بخواهند حمله‌ نظامی داشته باشند، باید ناوهای خود را تا هشت هزار کیلومتر آن ‌طرف‌تر ببرند؛ چراکه بدون شک هیچ‌کدام از آن‌ها سالم از خلیج فارس بیرون نخواهد رفت."
سردار سرتیپ پاسدار سیدمسعود جزایری، معاون فرهنگی و تبلیغات دفاعی ستاد كل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی، با بیان اینکه "دوران آمریكا و اسراییلی ها رو به زوال است"، در مورد هرگونه اقدام نظامی علیه ایران هشدار داد. 

و سید حسن فیروزآبادی، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی، با تاکید بر پاسخ قاطع ایران به هر گونه حمله احتمالی، این تهدید را یک "شوخی" دانست.
‌دریادار علی فدوی و امیر سرلشكر عطاء‌الله صالحی، فرماندهان نیروهای دریایی سپاه و ارتش ایران نیز، از تجهیز یگان های دریایی ایران به زیردریایی، شناورهای یشرفته و قایق های تندرو خبر دادند.
اما سردار علی شادمانی، رئیس اداره عملیات ستاد کل نیروهای مسلح ایران نیز، در جدی ترین واکنش تهدید کرد که در صورت انجام هرگونه تحرکی علیه جمهوری اسلامی، نیروهای ایرانی طی سه اقدام همزمان، "دست به کنترل تنگه هرمز خواهند زد، به پایگاههای نظامی امریکا در عراق و افغانستان آسیب خواهد رساند و همچنین آرامش حکفرما بر اسرائیل را به هم خواهند زد." 

موضع رسمی البته در بیانیه روز پنج‌شنبه (۲۸ مرداد / ۱۹ اوت) اعلام شد که بر آمادگی همه جانبه سپاه پاسداران برای رويارويی سخت با آمريكا و اسراییل تاكيد شده و آمده است "درصورت عملی ‌شدن تهديد منافع دشمن در هر نقطه دلخواه هدف قرار می ‌گيرد."  


تایید و تکذیب آغاز به کار نیروگاه اتمی بوشهر؛ فاز جدی تهدیدات
بعد از تاکید فراوان روسها پیرامون "راه اندازی" محدود نیروگاه اتمی بوشهر در تاریخ ٣
۰ امرداد ماه، و اظهارات مقامات ایران مبنی اینکه "نیروگاه مذکور در تاریخ فوق راه اندازی نخواهد شد"، بلکه فقط با حضور رییس سازمان انرژی اتمی روسیه، سوخت نیروگاه از خارج از ساختمان اصلی به محل نگهداری سوخت‌های تازه در ساختمان اصلی منتقل می‌شود، در نهایت اعلام شد که بخش هایی از این نیروگاه در چند هفته آینده آغاز به کار خواهد کرد.
انتشار این خبر، واکنش های بسیاری را در برداشت و همزمان مقامات سیاسی و نظامیِ اسراییلی نیز، از احتمال حمله ای برق آسا - همچون حملۀ اسراییل به تاسیسات اتمی عراق در دهه هشتاد- خبر دادند.
در این میان مقامات آمریکایی خاطرنشان کردند "حال که ایران بوشهر را راه اندازی می کند، نیازی به غنی سازی اورانیوم در مراکز دیگر را ندارد و باید آنها را متوقف کند".

این اظهارات البته با واکنش تند مقامات ایران روبرو شد و توقف غنی سازی را غیر عملی خواندند و علاء الدین بروجردی، رئیس کمیسیون امنیت‌ملی و سیاست‌خارجی مجلس شورای اسلامی، با بیان "غیر مرتبط بودن غنی سازی و نیروگاه بوشهر" و تاکید بر "غیرقابل اعتماد بودن کشورهای غربی در تامین سوخت هسته‌ای"، از "غنی سازی در نیروگاه بوشهر دو" در آینده نزدیک خبر داد. 

دفاع روسیه از  بازگشایی نیروگاه

سرگئی لاوروف وزیرخارجه روسیه شامگاه چهارشنبه (۱۸ اوت / ۲۷ مرداد) از تلاش ایران برای بهره‌برداری از نیروگاه بوشهر دفاع کرد.

لاوروف خاطرنشان کرد "کسانی که راه‌اندازی نیروگاه بوشهر را پیام غلطی برای ایران می‌دانند، باید به خاطر داشته باشند که جورج بوش، رئیس‌جمهور پیشین آمریکا، زمانی این نیروگاه را به یک نمونه از همکاری با ایران معرفی کرده بود."


اسراییل فقط هشت روز وقت دارد
اما در آستانه پایان عملیات نظامی ایالات متحده در عراق و خروج یگان های رزمی از آن کشور و همزمان با اعلام آغاز به کار بخش هایی از نیروگاه اتمی بوشهر، جان بولتون، نماینده سابق آمریکا در سازمان ملل، در گفت‌وگو با شبکه‌ تلویزیونی فاکس‌، با اشاره به بارگذاری سوخت در نیروگاه بوشهر در تاریخ
۳۰ مرداد (۲۱ اوت) اظهار عقیده کرده بود "اسراییل تنها ۸ روز وقت دارد تا به تأسیسات اتمی بوشهر حمله کند."
این مقام افراطی دولت بوش و شخصیت معروف نئوکان های آمریکایی، در عین حال خواستار حمله نظامی برق آسای اسراییل به آن مرکز مهم هسته ای و مختل کردن آن شده و گفته بود "حمله‌ اسراییل بعد از بارگذاری سوخت در نیروگاه بوشهر، باعث انتشار پرتوهای رادیواکتیو می‌شود و مردم ایران در معرض خطر قرار خواهند گرفت."
بولتون همچنین گفت‌ "جمهوری اسلامی در حال رسیدن به چیزی است که هیچ کدام از دیگر دشمنان اسراییل یا آمریکا در خاور میانه از آن برخوردار نیستند و این همان راکتور هسته‌ای فعال است." 

و مایکل هایدن، رییس پیشین سیا معتقد است که اقدام نظامی علیه ایران محتمل‌تر شده، زیرا مقامات جمهوری اسلامی، "برنامه های هسته ای خود را به طور مشکوکی پیش می‌برند."
این سخنان در حالی ایراد شد، که بیش از
۴۰ نماینده کنگره آمریکا طی قطعنامه‌ای، خواستار آن شده بودند که دولت آمریکا در صورت عدم تغییر موضع هسته‌ای ایران، از حمله نظامی اسراییل به این کشور حمایت کند.

پیش از این، ایهود باراک وزیر دفاع اسراییل گفته بود زمانی می‌رسد که استفاده از زور علیه ایران، نه تنها لازم بلکه از نظر اخلاقی نیز موجه است.


سیا: بوشهر تحت کنترل ماست
همزمان با جان بولتون، رویترز خبر داد که لیون پانتا، رئیس سازمان سیا در اولین ساعات روز پنج‌شنبه (
۲۸ مرداد / ۱۹ اوت) خبر از گشایش مرکز جدید جاسوسی، همزمان با افتتاح سایت بوشهر و برای "مقابله با هرگونه افزایش و توسعه سلاح‌های اتمی و کشتار جمعی" داده، و راه‌اندازی این مرکز را به طور خاص برای "تقابل با هر گونه ماجراجویی مقامات جمهوری اسلامی در زمینه تولید وگسترش سلاح‌های اتمی" دانست و گفت "بازرسان آژانس انرژی اتمی نیز با این مرکز همکاری خواهند کرد."

جرج لیتل، سخنگوی سازمان اطلاعات آمریکا نیز، پرونده افشای وجود راکتورهای پیشرفته در سوریه و نیروگاه مخفی قم در سال ۲۰۰۹ را نیز از همین دست فعالیت‌ها می‌داند؛ اما به گفته او، تشکیل این مرکز ویژه راه‌های جدیدتری در مقابله با تهدیدات کشورهایی چون ایران در اختیار جامعه جهانی قرار می‌دهد.


نماینده ایران در آژانس: تهدیدات تخلف است
در اولین واکنش به اظهارات جان بولتون، علی اصغر سلطانیه، نماینده دائم ایران در آژانس بین‌المللی انرژی اتمی خاطرنشان كرد: اظهارات بولتون درباره نیروگاه بوشهر، نشانه روحیه و سیاست جنگ‌طلبانه آمریكا و تخلف از قوانین بین‌المللی است.
وی خاطرنشان کرد "بر اساس مصوبات آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، هرگونه حمله و یا تهدید به حمله تاسیسات هسته‌یی در حال ساخت و در حال كار، تخلف آشكار از منشور سازمان ملل متحد، اساسنامه آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و قوانین بین‌المللی است. "


خامنه ای: جنگ محدود به ایران نخواهد بود
اما در جدی ترین واکنش، رهبر جمهوری اسلامی وارد صحنه شد و در مراسم افطار چهارشنبه ٢
۷ امرداد ماه، در جمع مقامات و مسئولین حکومت، نسبت به هرگونه تحرک نظامی و تهدید علیه جمهوری اسلامی هشدار داده و گفت "همه بدانند اگر تهدیدها عملی شود، میدان مقابله، فقط منطقه ما نخواهد بود بلکه این مقابله، میدان گسترده تری خواهد داشت."
به عقیده بیشتر کارشناسان، خطر حمله نظامی به ایران، با اینکه سخت و خطرناک به نظر می رسد، اما جدی و واقعی شده است؛ چرا که حضور ناوهای بزرگ و هواپیما بر آمریکایی در منطقه، تجهیز کشورهای منطقه به سلاحهای پیشرفته، مانورهای پیاپی نظامی و فرا منطقه ای، افزایش نگرانی ها را رقم زده است.
برخی از صاحب نظران معقدند "سیاست های تحریک‌آمیز و ماجراجویانه مقامات دولت جمهوری اسلامی، خوراک تبلیغاتی مناسبی برای نئوکان‌های آمریکایی، جنگ سالاران و همچنین دولت اسراییل" می باشد و ادبیات و واکنش دولتمردان ایران در مواجهه با قطعنامه‌های شورای امنیت یا اقدامات جهانی، بهانه‌ای "مساعد" برای موجه کردن اقدام نظامی می باشد.
هر چند مقامات ایران تمام تلاش های اتمی خود را "صلح آمیز" می دانند و تهدید و تحریم و فشارهای جهانی را "مضحک" "جنگ روانی" و "تبلیغات استکبار و صهیونست ها" ذکر کرده اند، اما نتایج شوم هر اقدام نظامی، گذشته از مردم و دولتمردان، حتی برای نظامیان و جنگ سالاران طرفهای مختلف، سناریویی بسیار خطرناک را رقم خواهد زد... از کشانده شدن آتش به مناطق دیگر، بحران های جدی سوخت و انرژی و مبادلات، تغییر معادلات جغرافیایی در منطقه، و حتی بروز جنگی فراگیر، دور از چشم انداز نخواهد بود.

 

·     زنگها برای که به صدا در می آیند، کتابی از ارنست همینگوی در مورد جنگهای اسپانیا

 


 

  

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter