آگراندیسمان
نویدنو: دو گروه از هواداران سازمان فدائیان خلق
ایران(اکثریت) به بحث در باره اعتراضات یک سال گذشته کشور پرداخته اند.اولی
سرمقاله کار داخل کشور شماره 15 است ودیگری کاری از "گروه خرداد" از
هواداران اکثریت در داخل کشور.ما این مباحثات را به فال نیک گرفته وبرای
درشت نمایی بار دیگر به درج هم زمان آنها می پردازیم. ما این مباحث را با
بی طرفی منتشر می کنیم واز دامنه بحث از طرف هر گروه یا شخص دیگری هم
استقبال می کنیم. به نظر ما این بحث ها صرف نظر از درستی یا عدم درستی آن
می تواند به فضای دیالوگ وگفتگو وباز شکافی معضلات داخلی وخارجی کشور وگروه
های سیاسی مدد برساند. بدیهی است در صورتی که تحریریه نویدنو صلاح بداند به
هر دو این بحث ها خواهد پرداخت.
سرمقاله کار داخل کشور شماره 15:
مروری بر
اعتراضات یک سال گذشته
جنبش
اعتراضی یک سال اخیر را می توان در تاریخ سیاسی کشورمان نقطه ی عطفی محسوب
نمود. بدون شک جنبش اخیر، ادامه ی جنبش دمکراتیک مردم کشورمان در یک صد سال
گذشته می باشد. اما مشخصه هایی را مالک است که آنرا از جنبش های قبلی
متفاوت تر می نماید. در این مقاله، بمناسبت سالگرد آغاز دور نوین جنبش
اعتراضی مردم کشورمان، گوشه هایی از این جنبش را واکاوی نماییم..
زمینه های شکل گیری اعتراضات و نقش انتخابات
برخلاف تصور عده ای از سخنوران سبز، جنبش اخیر رویدادی صرفاً معطوف
به انتخابات نبود. جنبش اعتراضی سال 88 فوران خشم ملتی بود که طی سی و یک
سال گذشته نقض حقوق اساسی خویش را شاهد بوده و در این راه هزاران تن از
بهترین فرزندانشان را از دست داده اند، زخمی که هر از چندگاهی در گوشه ای
از وطن بخون کشیده مان سر باز می نماید. اوج گیری جنبش اعتراضی مردم ایران
در سال 88 پی آمد منطقی سی و یک سال سرکوب و غارت و کشتار مردم این کشور
است. امری که نه بعید و نه غیرمنتظره می نماید. این دمل چرکین بایستی روزی
سر باز می نمود، که نمود. قبل از این هم شاهد اعتراضات دیگری بوده ایم،
اعتراضاتی که توسط ماشین سرکوب رژیم فقها همواره رنگ خون گرفته است. تفاوتی
که مورد اخیر با دفعات قبلی داشته، ابعاد و دوام آن بوده است، ولی در هر
حال پیدایش اعتراضات مردمی امری غریب نمی نماید. با این همه جور و ستم،
تحقیر و توهین، تبعیض و شکاف، استثمار وحشیانه و غارت ثروت ملی، سرکوب
آزادی های سیاسی و نقض حقوق بشر، شکنجه و اعدام و ... اگر چنین اتفاق
میمونی نمی افتاد، حتماً موجب تعجب و شگفتی جهانیان می گردید.
موارد ذکر شده که اساساً خواست ها و مطالبات مردم را بعنوان یکی از
اضلاع مثلث تحولات اجتماعی بیان می نماید، بایستی خواست ها و امیال و منافع
هیأت حاکمه و طرفداران آنان و کشورهای امپریالیستی را هم بعنوان اضلاع دوم
و سوم اضافه نمود.
نارضایتی انباشته شده مردم در طی سی و یک سال حکومت جمهوری اسلامی
بدنبال روزنه ای برای نشت و شکافی برای فوران خشم فروخورده ملتی بود که در
این مدت هر امکانی را برای اعتراض از وی سلب نموده بودند. انتخابات دهمین
دورهی ریاست جمهوری در 22 خرداد 88 همان روزنه و شکافی بود که بیش از سه
دهه مردم کشورمان بدنبال آن بودند. تقلب گسترده و گستاخانهی باند حاکم در
فضای سیاسی هیجان آلود انتخاباتی روزنه و شکافی را بوجود آورد تا همان خشم
فروخورده با شدتی غیرقابل انتظار فوران کند. اعتراض مردم به نتایج انتخابات
دستکاری شده آغازی برای ابراز اعتراضات تلنبار شده اش بود. در شرایط عادی
که کوچکترین امکانی برای بیان خواست ها و ابراز اعتراضات وجود ندارد،
انتخابات به خاطر ایجاد فضایی که تنش های سیاسی در جامعه بالا می گیرد،
چنین امکانی را برای مدت محدودی فراهم می سازد. به باور خیلی از کسانی که
در انتخابات شرکت ننموده بودند، لازم می نمود از کارزار انتخاباتی برای
بیان نظرات خود و ارتباط با مردم و به چالش کشیدن جناح های حکومتی استفاده
نماییم. اینگونه بود که مردم با استفاده از چنین فضایی زمینه های بروز جنبش
اعتراضی اخیر را فراهم ساختند. اما نبایستی فراموش کنیم هرچند اعتراض به
نتایج انتخابات آغازگر و دلیل شروع اعتراضات مردمی با شعار ” رأی من کو؟“
بود. اما علت اصلی شکل گیری اعتراضات هم صرفاً معطوف به انتخابات نبود.
قبل از انتخابات که بحث شرکت و یا عدم شرکت در انتخابات داغ می نمود،
با شکل گیری اعتراضات مردمی رنگ باخت، آنها که فکر می نمودند با کسب آراء
بالا می توانند حاکمیت را به خواست خود مبنی بر تغییرات جزئی مجبور سازند،
به عینه دیدند که ساختار سیاسی و حقوقی جمهوری اسلامی به گونه ای است که بر
تمامی این توهمات خط بطلان می کشد. هرچند گروهی از این طیف که اساساً برای
اجتناب از اعتراضات خیابانی حضور در پای صندوق های رأی را پیشنهاد می
کردند، مدعی شدند که تصمیم اندیشمندانهی آنان موجب شکل گیری چنین اعتراضات
گسترده ای شده است. امری که تا روز قبل از انتخابات چنین شیوه هایی را با
انگ ماجراجویی رد می کردند. در نقطهی مقابل طرفداران تحریم آگاهانه و فعال
انتخابات هم از امکان بروز چنین حرکت مردمی در صورت حضور گستردهی آنان در
پای صندوق های رأی و دستکاری وقیحانه ای نتایج انتخابات غافل بودند. حضور
مردم معترض در خیابانها هر دو طیف و حتی حکومت را غافلگیر نمود. و بار دیگر
توان توده ها را به رخ کسانی کشید، که صرفاً بدنبال رفرم های سطحی آنهم با
چانه زنی در بالا و پشت درهای بسته هستند.
سبزها و جنبش اعتراضی
از آنجائیکهً جرقهی جنبش اعتراضی اخیر در اعتراض به نتایج انتخابات
نمود خارجی یافت. طبیعی است که بازندگان انتخابات و مردمی که به امید
تغییر، البته در ابعادی متفاوت به کاندیداهای اصلاح طلبان رأی داده بودند و
با تقلب صورت گرفته احساس می کردند نه تنها کلاه گشادی سرشان رفته بلکه
مورد تحقیر نیز قرار گرفته اند، اولین معترضان بودند. سران اصلاح طلبان که
فکر می کردند با حضور گستردهی مردم در انتخابات و ریختن آرایشان به نفع
آنان باند حاکم نخواهد توانست با تقلب به اهداف خویش دست یابد. پس از
دستکاری نتایج و اعلام پیروزی احمدی نژاد شوکه شده بودند. آنها که فکر نمی
کردند رژیم به چنین تقلب گسترده ای دست بزند، برای چنین پیش آمدی از قبل
برنامه ریزی نکرده بودند. ریختن مردم به خیابانها در اعتراض به این امر
سران جنبش سبز را بدنبال خود کشاند. و چنین بود که ناخواسته موسوی و دیگر
سران اصلاح طلب به جنبش اعتراضی مردم کشورمان پیوستند.
بنابه دلایل عدیده ای اصلاح طلبان خیلی سریع رهبری جنبش اعتراضی را
بدست گرفتند و با این همان سازی جنبش اعتراضی با جنبش سبز توانستند دست
دیگر نیروهای سیاسی و اجتماعی را از رهبری جنبش کوتاه نمایند. از آنجائیکه
جنبش اعتراضی اخیر در اعتراض به نتایج انتخابات راه افتاده بود، و از
آنجائیکه موسوی و کروبی بعنوان کاندیدای اصلاح طلبان که معترض نتایج
انتخابات بودند، به مرکز ثقل جنبش اعتراضی هدایت شدند. از طرفی دیگر بخاطر
نبود احزاب و سازمانهای سیاسی کارآمد و ریشه دار در فضای سیاسی جامعه،
لاجرم رهبری اصلاح طلبان امری اجباری بود. به این موضوع بایستی سرکوب
گستردهی نیروهای سیاسی و فقدان تشکل های صنفی و مردمی را هم اضافه نمود.
در شرایطی که نیروهای سیاسی شناخته شده بخاطر سرکوب گستردهی آنها در سی و
یک سال گذشته و عدم ارتباطشان با توده های مردم از امکان تأثیرگذاری بر
روند سیاسی کشور محروم بودند، تمامی امکانات رسانه ای غرب و بخصوص آمریکا و
انگلیس در اختیار اصلاح طلبان حکومتی قرار گرفت. امکانی که از سایر نیروهای
سیاسی دریغ داشته می شود. تمامی این موارد زمینه را برای رهبری اعتراضات
مردمی توسط اصلاح طلبان حکومتی که در واقع جناح دیگر حکومت بشمار می آیند،
فراهم ساخت.
بخشی از اصلاح طلبان با یاری رسانه های آمریکایی و اروپایی در پی تسخیر
خیابانها و براه انداختن انقلاب رنگین و مخملی به سیاق گرجستان و اوکراین
بودند. غافل از اینکه نه حکومت ایران به ضعف و ناتوانی و بی تجربگی حکومت
های مزبور بود و نه آگاهی های سیاسی مردم ایران در آن سطح پایین است که
بخواهند پروژه ی انقلاب مخملین و رنگی را پذیرا باشند. با این همه نمی توان
این پروژه را پروژه ای شکست خورده بشمار آورد. با ادامهی تضعیف حکومت و
عمیق تر شدن شکاف در داخل آن و در صورت ادامهی غیبت احزاب و سازمانهای چپ
و ترقی خواه اپوزیسیون بشکلی تأثیر گذار در تحولات اجتماعی کشورمان، احتمال
کاربست چنین سیاستی توسط امپریالیستها با همراهی بخشی از نیروهای اصلاح
طلبان بخصوص لشکر خارج نشین آنها دور از انتظار نیست.
در مورد سبزها بایستی بخاطر داشت، آنها بخشی از حاکمیت اند و نه
اپوزیسیون، که از بدحادثه به این جایگاه سرانده شده اند. بزرگترین مشکل
سبزها همانا پیوند ناگسستنی آنها با جمهوری اسلامی است. آنها با هزاران
رشته به حاکمیت مرتبط می شوند و با بخش دیگر حاکمیت که اینک قدرت را در ید
خود دارند، گذشته ی مشترکی دارند. سرکوب و کشتارهای دههی 60، موضوعی
فراموش نشدنی در تاریخ کشورمان می باشد، که اصلاح طلبان حکومتی و یا سبزها
هنوز نتوانسته اند و یا نخواسته اند تکلیف شان را با آن یکسره کنند. این
گذشته ی مشترک آنان را در خواست هایشان ناپیگیر و در ادامه ی راهشان مردد
می سازد. همین موضوع مانع از آن شد که در بهترین موقعیت و در شرایطی که
میلیون ها تن از مردم کشورمان را پشت سر خود داشتند، با باند حاکم تعیین
تکلیف نمایند. آنها از رادیکال شدن شعارها و خواسته های معترضین به اندازه
باند حاکم در هراس بودند.
با این اوصاف نمی توان انتظاری بیش از این، از سبزها و سران اصلاح
طلبان حکومتی داشت. آنها تا اینجا هم بیش از توان خویش با جنبش اعتراضی
همراهی کرده اند. هرچند که از همان ابتدا لنگیده اند. ماندگاری آنان بیش از
آنکه به خود آنها و خاستگاه اجتماعی شان مربوط باشد، ناشی از تحمیل شرایط
از طرف رقیب است. آینده ی آنها هم عمدتاً به تحولاتی که در بالا و تصمیماتی
که در پشت درهای بسته اتخاذ می شود، بستگی دارد. کوچکترین نرمشی از طرف
جناح حاکم و بخصوص رهبر نظام آنها را خشنود و برای ادامه ی اعتراضات بی
انگیزه خواهد ساخت.
رهبران سبز با عقب نشینی های پی درپی، به صدور بیانیه هایی بسنده کرده
اند که هر از چندگاهی منتشر می سازند. سیاست کم خطری که با هزینه ای ناچیز
رهبری شان را دوام می بخشد، تا نیروهای دیگر نتوانند بیرقی را که اینان از
سر عافیت طلبی نیمه افراشته نگه داشته اند را به اهتزاز درآورند. آنها می
خواهند با حذف احزاب و سازمانهای سیاسی از رهبری جنبش و طرح و بزرگ نمایی
شخصیتی خاص از خودشان، مانند موسوی و خاتمی و یا کروبی، رهبری کاریزماتیک
به جنبش حقنه کنند. کاری که در سال 57 تجربه کرده و نتیجه گرفته اند. معرکه
گیرانی که به دنبال تک روی و خلق رهبرانی کاریزماتیک هستند، در واقع
دیکتاتوری را مدافعه و بازسازی می نمایند.
اصلاح طلبان هنوز هم از دوران زمامداری خمینی بعنوان دوران طلایی یاد
می کنند. دورانی که با مرگ خمینی رو به افول نهاد. آنها مشخص نمی کنند که
منظورشان از دوران طلایی چیست و برای چه کسانی طلایی بوده است. مردم و
نیروهای مخالف و خصوصاً چپ و مجاهدین نه تنها بهره ای از آن دوران طلایی
نبرده اند، بلکه محذوفین و قربانیان اصلی همان دوران طلایی نیز بشمار می
آیند. ولی قابل کتمان نیست که در سالهایی که خمینی زنده بود، قدرت سیاسی در
دست جناح های حکومتی در گردش بود. و اصلاح طلبان بعنوان یکی از ارکان
حاکمیت دستی در قدرت سیاسی داشتند. امری که با مرگ خمینی برای آنان محدود و
محدوتر شد. آری به این اعتبار آنها می توانند ادعا کنند که دوران خمینی
دورانی طلایی برای آنان و نه مردم بوده است. آنها به عمد کتمان می کنند که
تمامی این مصائب و مشکلات ناشی از سیاست های ارتجاعی و مبتنی بر سرکوبی است
که در دوران خمینی شکل گرفت و امروز خامنه ای و دار و دسته اش ادامه دهنده
ی همان راهی هستند که خمینی بنا نهاد.
نقش چپ ها و سایر نیروها
نقش سایر نیروهای سیاسی اپوزیسیون و بخصوص چپ در اعتراضات یکسال اخیر،
ابعاد متفاوتی دارد. همانگونه که آمد، نیروهای اپوزیسیون بخاطر سرکوبی که
بیش از سه دهه حکومت جمهوری اسلامی متحمل شده اند و هزاران تن از بهترین و
رزمنده ترین یارانشان را از دست داده اند، بخاطر اینکه فاقد تشکیلات حزبی
در داخل کشورند، نتوانستند در رهبری و هدایت جنبش تأثیر گذار باشند. آنان
مجبور بودند که صرفاً با صدور بیانیه و اعلامیه دنبال رو جریان حاکم باشند.
در بهترین شرایط آنها توانستند با برگزاری آکسیونهایی در خارج از کشور
افکار عمومی جهان را به رویدادهای ایران معطوف نمایند. اما کلاهی از این
نمد نصیب شان نشد.
در داخل کشور طرفداران احزاب و سازمانهای اپوزیسیون بخصوص چپ با حضور
گسترده شان در اعتراضات خیابانی نقش قابل توجه ی در ادامه ی اعتراضات
داشتند. حضور این نیروها در رادیکال شدن خواست ها و شعارهای تظاهر کنندگان
نمود می یافت. امری که اعتراض بخشی از اصللاح طلبان حکومتی را درآورد. این
نیروها علیرغم تلاش وافرشان بخاطر فقدان تشکیلات مناسب با شرایط جامعه،
نتوانستند به مدیریت جنبش و اتاق فکر آن راه یابند.
جنبش اعتراضی اخیر با ” شعار رأی من کو؟“ شروع شد، ولی به رأی داده ها
محدود نگردید. خیل عظیم رأی نداده ها نیز در دفاع از حقوق انسانی و اعتراض
به تحقیر آشکار توده هایی که به امید تغییر و تحول پای صندوق های رأی رفته
بودند، به خیابانها آمدند و سرسختانه برای دفاع از حقوق ضایع شدهی ملت
تلاش نمودند. متأسفانه برخورد دستگاه سرکوب حاکمیت با این طیف از معترضین
بمراتب وحشیانه تر از رأی داده ها بود. آنها نمی توانستند تحمل کنند کسانی
را که بزعم خود منفعل نموده بودند اینچنین برای رأی دیگران زندگی خود را به
مخاطره بیاندازند.
چپ ها از هر قدمی که سبزها و اصلاح طلبان حکومتی برای طرد استبداد
برداشتند، استقبال و از آن حمایت نمودند. آنها هرچند به ناپیگیری اصلاح
طلبان واقف بودند، و تجربه ی هشت سال حکومت آنها جلوی چشمانشان قرار داشت.
با این حال به چنین بهانه هایی درصدد تخطئه کردن سبزها برنخاستند. چپ در
خیابانها حضور داشت، هرچند که بخش اعظم شان هم رأی نداده بودند با این همه
پیگیرانه از حقوق مردم دفاع نمودند و در هدفمند ساختن جنبش و رادیکال کردن
خواستها و شعارهای جنبش تلاش ورزیدند. آنها اعتراضات مردمی را صرفاً به
نتیجه ی دستکاری شده ی انتخابات خلاصه نمی کردند. بلکه معتقد بودند آنچه در
خیابانها مجال بروز یافته نتیجه ی سی و یک سال حکومت تباهی و جهل و ارتجاع
است. لذا بجای انتخابات نهادی را در سیبل اعتراضات خود قرار می دادند که
شرایط را برای نقض حقوق دمکراتیک مردم فراهم ساخته است.
در نقطه ی مقابل رهبران سبزها با تمامی تلاش هایشان در معرفی چهره ای
دمکرات از خود هرگاه که پای چپ ها به میان آمده نتوانسته اند نفرت خود را
از چپ ها پنهان سازند. کروبی در دفاع از سروش، به محمود دولت آبادی با لحنی
توهین آمیز و عبارت ” نویسنده ی کمونیست“ اعتراض می نماید. نبوی از فعالین
سبز و اصلاح طلبان حکومتی از کشتار سال 67 به این دلیل که آنها کمونیست
بوده و مستحق اعدام، دفاع می کند. از طرفی دیگر سبزها علیرغم نفرتی که از
چپ ها دارند و نیازی به کتمان آن هم نمی بینند، شدیداً نیازمند تأئید چپ و
نیروهای انقلابی و دمکرات هستند، البته بشرطی که هزینه ای نکنند. دودوزه
بازی مختص پیروان ولایت فقیه است. اگر آنها نیازمند همکاری و مساعدت چپ و
نیروهای اپوزیسون هستند بایستی هزینه ای برای آن در نظر بگیرند و یاد
بگیرند که ” شتر سواری دولا دولا نمی شود“ .
ظهور پدیده ی سبزاللهی و تلاش برای تطهیر جنایتکاران
با پیروزی انقلاب بخشی از هواداران یا بهتر است بگوئیم چماق بدستان
خمینی تحت نام ” حزب الله“ و با شعار ” حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح
الله“ به سرکوب نیروهای مخالف بخصوص چپ و مجاهدین پرداختند. آنها نه تحمل
شنیدن صدای مخالف را داشتند و نه حضور آنان را در حیات سیاسی جامعه برمی
تافتند. امروز که بخشی از این نیروها با جناح اصلاح طلبان همراه شده اند.
هنوز نتوانسته اند فرهنگ حزب اللهی خود را به فراموشی سپارند. تنها توانسته
اند ادبیات و فرهنگ حزب اللهی را رنگ کنند، آن هم رنگ سبز. در یک سال گذشته
شاهد بوده ایم که آنها در تحمل نیروهای دگر اندیش و کسانی که متفاوت از
آنها می اندیشند ناتوانند. در سایت های آنان بایکوت خبری نسبت به چنین
افرادی حاکم است. و از زدن انگ طرفدار احمدی نژاد به ناقدین خود که در عین
حال مخالف شناخته شدهی حاکمیت نیز می باشند، ابائی ندارند. در فرهنگ سیاسی
میهنمان پدیده ی منحوسی بنام ” سبزاللهی“ که همانا فرزند نامشروع ” حزب
الله“ بشمار می رود، متولد گردیده است.
اصلاح طلبان از وضع موجود بخاطر حذف شان از قدرت و از اینکه رقیب با
همکاری رهبری در برابر گردش دولت در بین جناح های حکومتی مانع تراشی می
نمود، ناراضی بودند. از همین رو طیف های مختلفی که در این چند سال محذوف
باند حاکم گردیده بودند، پشت سر موسوی صف آرایی نمودند. با شکست پروژه آنها
برای تقسیم قدرت، هرچند با اکراه به صف معترضین پیوستند. شرایط پیش آمده،
موقعیت مناسبی بود برای بعضی از جنایتکارانی که دستانشان تا مرفق به خون
مبارزین و اندیشمندان این مملکت آلوده بود. آنها با صفاتی چون مخالف و
معترض و یا اصلاح طلب نمی توانند، جنایات خود را بفراموشی بسپارند. کسانی
چون رفسنجانی دست کمی از رهبری در جنایت علیه مردم کشورمان ندارند و کسانی
چون احمدی نژاد در قیاس با آنها جوجه جنایتکارانی بیش نیستند. استفادهی
منطقی و خردمندانهی ما از تضادهای موجود نبایستی بمثابه فراموشی جنایات
گذشتهی چنین افرادی تلقی بشود.
بخشی از چپ و اپوزیسیون در حمایت از سبزها- اصلاح طلبان حکومتی- تا
بدانجا پیش رفتند که هر انتقاد و اعتراضی علیه سبزها را برنتافته و با این
توجیه نخ نما که در مقطع کنونی هر کلامی علیه موسوی و کروبی و حتی رفسنجانی
به نفع احمدی نژاد منتهی خواهد شد، صدای منتقدان را خفه و شأن خویش را به
تأئیدگران بی چون وچرای سبزها ارتقاء داده اند. سیاستی که در اوایل انقلاب
بخشی از چپ را بجای مبارزه طبقاتی به سوی شکوفایی جمهوری اسلامی سوق داد،
امروز نیز بخشی از مدافعان همان سیاست را در لباسی دیگر برای شکوفائی سبزها
به صف نموده و عجبا این بار نیز مبارزهی طبقاتی به بوتهی فراموشی سپرده
شده است. این حضرات که شمار زیادی از آنان را در میان نیروهای چپ و راست می
توان یافت. در استفادهی از شیوه های شانتاژ علیه مخالفین و منتقدین سبزها،
حتی دست اصلاح طلبان حکومتی را هم از پشت بسته اند. سبزاللهی های چپ در این
راستا از برخورد فیزیکی با چپ های منتقد نیز ابائی ندارند.
ادامه ی بحران امیدی برای تحول
بدون تردید جنبش اعتراضی مردم ایران بحران سیاسی بزرگی را برای جمهوری
اسلامی درپی داشت. بحرانی سیاسی که به بحران های اقتصادی، اخلاقی،
ایدئولوژیک، مشروعیت داخلی و جهانی، بحران هسته ای و دهها بحران کوچک و
بزرگ اضافه گردید. هر چند در این سی و یک سال جمهوری اسلامی توانسته است
بحران های بزرگی را مدیریت و پشت سر بگذارد و علیرغم درآمدهای نجومی در
سالهای اخیر از محل فروش نفت، قدرت حاکمه امروز دیگر یارای مقاومت در تمامی
جبهه ها را ندارد. دیوارهای بتنی جمهوری اسلامی ترک برداشته و هم اینک صدای
فروپاشی بنای تحجر و استبداد بگوش می رسد.
امروز دیگر کسی برای روحانیت تره هم خرد نمی کند. وقتی در قم به خانه و
دفاتر مراجع شیعه یورش می برند و مورد غارت قرار می دهند، نه صدای اعتراض
کسی برمی خیزد و نه حساسیتی آنچنانی را در مردم برمی انگیزد. روحانیت بخوبی
دریافته است که دیگر نمی تواند حتی با اتکاء به نیروهای نظامی هم به حکومت
خود ادامه دهد. در سالگرد مرگ خمینی سخنرانی نوه اش را در حضور خامنه ای
برهم می زنند. باندهای نظامی چنان قدرت گرفته اند که براحتی خطوطی را که
زمانی بعنوان ” خط قرمز“ جمهوری اسلامی محسوب می گردید را نادیده بگیرند.
رئیس جمهور مورد حمایت خامنه ای و نظامیان براحتی مصوبات مجلس، شورای مصلحت
نظام و حتی شورای نگهبان را که در انتخابات گذشت هفت عضو آن بصورت علنی از
وی حمایت نموده بودند را زیر سوال ببرد. نمونه هایی این چنینی همه و همه
حاکی از بحرانی همه جانبه هست که سرتاپای جمهوری اسلامی را دربر گرفته، و
امیدی برای برون رفت از آن قابل تصور نیست. بحرانهای موجود هر چند راه برون
رفتی را برای جمهوری اسلامی باقی نگذاشته، ولی پدیده ی مبارکی برای مردم و
نیروهای اپوزیسیون بشمار می آید. امری که امید تحول را متبلور می سازد.
دستآوردهای جنبش اخیر
جنبش اعتراضی اخیر ادامه ی جنبشی است که در سه دهه ی گذشته با فراز و
فرودهایی در جریان بوده این جنبش از آن مردم ایران و اقشار و اقوام آن می
باشد. مردم موتور محرک جنبش اعتراضی هستند. مصادره ی آن بنفع اصلاح طلبان
اقدامی انحصارطلبانه و ضد دمکراتیک است. تمامی اقشار، اقوام و ملیت های
کشورمان، و اکثر احزاب و سازمان های سیاسی ایران در این جنبش نقش داشته و
حاضرند. جنبش حاضر اگرچه با اعتراض به تقلب انتخاباتی جان دوباره ای گرفته،
ولی صرفاً معطوف به نتایج انتخابات و کاندیداهای انتخاباتی و یا تشکل های
وابسته بدانها نیست.
بزرگترین دست آورد جنبش اعتراضی یک سال اخیر شکستن ترس از جمهوری
اسلامی بود. ترسی که بواسطه سه دهه سرکوب و کشتار حاصل گردیده بود.
خودباوری مردم و نیروهای سیاسی، ایجاد همگرایی و اتحاد در بین آنها از دیگر
دست آوردهای مهم یک سال اخیر می باشد. افشای بخشی از جنایات رژیم در سی سال
گذشته و ادامه ی این افشاگری که از طرف خود عوامل حکومت صورت می پذیرد،
مورد دیگری است که می توان روی آن انگشت گذاشت. با ادامه ی جنبش نقاب از
چهره ی دشمنان مردم و آزادی بکنار می رود، چهره هایی که به دروغ خود را
حامی مردم و مدافع دمکراسی و حقوق بشر معرفی نموده اند.
اما از مهم ترین موارد منفی رخ دادهای یک سال گذشته می توان به دو مورد
اشاره نمود. نخست آنکه حوادث یک سال گذشته فرصتی طلایی برای سرکوب گران
مطرود حاکمیت فراهم ساخته تا تحت حمایت مصلحتی از اعتراضات مردم، چهره ی
واقعی شان را پنهان و خود را تطهیر نمایند. آنها نه دوستان مردم اند و نه
صداقتی در حمایت از جنبش اعتراضی دارند. حمایت آنها صرفاً برای اعاده ی
موقعیتی است که در سال های اخیر از دست داده اند. مورد دیگر آنکه سبزها و
سران اصلاح طلبان هر روز بیشتر از قبل انگیزه خود را برای ادامه ی مبارزه
از دست می دهند. این امر در شرایطی که جنبش فاقد رهبری توانمند و دمکراتیک
می باشد، می تواند امری خطرناک برای استیلای مجدد روحیه ی یأس به مدتی
طولانی بر فضای سیاسی کشورمان باشد. موضوعی که حکومت شدیداً بدنبال ایجاد
چنین فضایی است.
از بزرگترین دستآوردهای جنبش کسب آگاهی های سیاسی و رسیدن به این
واقعیت انکار ناپذیر بود که تحول سیاسی بدون ابزار تشکیلاتی غیر ممکن و
ناشدنی اشت. در ایران احتمال اینکه با تظاهرات خیابانی و فتح خیابان ها و
میادین مرکزی بتوان انقلابی رنگین و مخملی راه انداخت غیر ممکن می نماید.
اعتراضات خیابانی اگر سازماندهی نشوند همانگونه که دیدیم در دراز مدت تحلیل
رفته و یأس و ناامیدی را بدنبال خواهند داشت. تنها توده های متشکل و
نیروهای سیاسی منسجم با برنامه ای مدون و مشخص می توانند جنبش را به سوی
پیروزی راهنمون شوند.
نقد، ابزاری کارآمد
نقایص و ایرادات جنبش اعتراضی را تنها با ابزار کارآمدی بنام ” نقد“ می
توان صیقل داد و کارآتر نمود. کسانی که با اتهاماتی واهی و منتسب نمودن
منتقدین به اردوی احمدی نژاد، در پی خاموش ساختن مشعل انتقاد هستند، خواسته
و ناخواسته آب به آسیاب دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی می ریزند. آنها بی هیچ
تعارفی برای بقای جمهوری اسلامی و استبداد ولایت فقیه می جنگند نه برای
آزادی و دمکراسی. تلاش آنان همسوئی با دستگاه انگیزاسیون و سانسور جمهوری
اسلامی برای مخالفت با دمکراسی و آزادی بیان می باشد. و زدن انگ همسوئی با
احمدی نژاد و خامنه ای به منتقدینف فرار بجلو محسوب می شود. آنها در بهترین
حالت با برنامه ریزان استبداد و خفقان برای فردای ایران، برای ایران بدون
جمهوری اسلامی همراهی و هم سوئی می کنند.
سرچشمه :http://akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=30885
چه کسانی باید
محكوم شوند؟
سرمقاله "كار شماره
۱۵
داخل كشور" كیفرخواست علیه جنبش سبز
«گروه خرداد»
/
سایت «اخبار روز» در روز یكشنبه مورخ
۲۰
تیرماه
۱۳۸۹
اقدام به درج مطالب "پانزدهمین شماره نشریه كار داخل كشور" نموده كه در
سرمقاله آن با عنوان "مروری بر اعتراضات یكسال گذشته" به طرح مطالبی در
مورد رویدادهای پس از انتخابات
۲۲
خرداد
۱۳۸۸
و جنبش سبز پرداخته است. ما در انتظار پاسخی از طرف نیروهای جنبش چپ به
ویژه چپ خارج كشور به این مقاله بودیم، اما به دلیلی كه برایمان مشخص نیست
تا كنون پاسخی به آن داده نشده، كه میتواند ناشی از:
الف – محتوی سرمقاله باشد كه جریان و افراد سیاسی چپ به آن توجه نكرده و
بیاعتنا از كنار آن گذشتهاند.
ب –شناخت كامل از نویسنده و یا نویسندگان مقاله و بیاهمیت دانستن این
نظرات در جنبش چپ و نداشتن جایگاهی در این بلوك باشد.
اما به نظر ما چون نویسنده مقاله خود را منتسب به جریان چپ داخل كشور
میداند و ادعاها و اتهامات بیپایهای را در خصوص تحولات یكسال گذشته مطرح
كرده كه ناشی از اشتباهات فاحش سیاسی با ریشه در انحراف برداشت از تئوری
دارد، لازم دیدیم به آن پاسخ داده شود.
در سرمقاله مورد اشاره نویسنده یا نویسندگان با تحلیل رویدادهای پس از
انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری در
۲۲
خرداد ماه
۱۳۸۸
با بیان برخی واقعیتهای درست و غیرقابل تردید، سعی در القاء
نتیجهگیریهای ذهنی نادرست به خواننده را دارد. تناقضگویی و برداشتهای
مبتنی بر ذهنیات از ویژگیهای اصلی مقاله محسوب میشود، مقاله نقش عوامل
موثر در تحولات یكسال اخیر به ویژه مسببان اصلی مشكلات كنونی را ندیده است
و بجای آنان رهبران و طرفداران جنبش سبز، در سراسر مقاله مورد ملامت قرار
گرفته و محكوم شدهاند و در واقع برخلاف عنوان سرمقاله، این نوشته
كیفرخواست علیه جنبش سبز است نه "مروری بر اعتراضات یكسال گذشته".
سرمقاله از
۷
محور یا فراز تشكیل شده كه مورد بررسی قرار میگیرد.
فراز اول: زمینههای شكلگیری اعتراضات و نقش انتخابات
برخلاف تصور عدهای از سخنوران سبز، جنبش اخیر رویدادی صرفا معطوف به
انتخابات نبود. ... فوران خشم ملتی بود كه طی سی و یك سال گذشته نقض حقوق
خود را شاهد بوده، ... اما نباید فراموش كنیم هر چند كه اعتراض به نتایج
انتخابات، آغازگر و دلیل شروع اعتراضات مردمی با شعار " رای من كو؟" بود.
اما علت اصلی شكلگیری اعتراضات هم صرفا معطوف به انتخابات نبود. هرچند
گروهی در این طیف ( بخوان شركتكنندگان در انتخابات) برای اجتناب از
اعتراضات خیابانی، حضور در پای صندوقهای رای را پیشنهاد میكردند، مدعی
شدند كه تصمیم اندیشمندانه آنان موجب شكلگیری چنین اعتراضات گستردهای
شدهاست. امری كه تا روز قبل از انتخابات چنین شیوههایی را با انگ
ماجراجویی رد میكردند.
اولا طرفداران جنبش سبز اعتقاد نداشته و ندارند كه اعتراضات خیابانی بدون
هیچ پیشزمینه و صرفا به دلیل تقلبات انتخاباتی و كودتا و در اعتراض به آن
آغاز گردیدهاست. ثانیا آنان همواره نظرات خود را مبنی بر اینكه آرمانهای
انقلاب مشروطیت كه از سالهای پیش از آن در افكار روشنفكران تكوین و در میان
مردم تبلیغ و ترویج و در نهایت با همبستگی و اتحاد ملی به انقلاب مشروطیت
فرا رویید تاكنون تحقق نیافته و مبارزات مردم برای تعمیق ودستیابی آن
سالیان درازی است كه به اشكال گوناگون بی وقفه ادامه دارد. اتفاقا برخلاف
ادعای مقاله، هدفهای جنبش سبز همان اهداف تعمیق یافته جنبش مشروطیت، در
ظرف زمان امروز است. بحث شركت یا عدم شركت در انتخابات از این زوایه اهمیت
دارد كه حاكی از دو نوع نگاه، و انعكاس دو راهبرد در تحقق اهداف جنبش است و
از كنار آن نباید آسان گذشت. باید توجه داشت كه درستی و نادرستی سیاست
احزاب، گروهها و جنبشها در چنین مقاطع حساس تاریخی محك میخورد. وقتی در
همین فراز گفته میشود "نارضایتی انباشته شده مردم طی سی و یك سال حكومت
جمهوری اسلامی به دنبال روزنهای برای نشت و شكافی برای خشم فروخورده ملت
بود، ... و انتخابات همان شكافی بود كه بیش از سه دهه مردم بدنبال آن
بودند"، .هنگامی كه گفته میشود "تقلب گسترده باند حاكم ... روزنه و شكافی
را بوجود آورد تا همان خشم فروخورده با شدتی غیرقابل انتظار فوران كند".
باید پرسید فرض كنیم اكثریت مردم در انتخابات شركت نمیكردند، محتملترین
حالتها چه میتوانست باشد، اولا حاكمیت بدون مشكل و دردسری با ادعای
برگزاری انتخابات آزاد و بدون نیاز به انجام تقلب، پیروز میشد، همانطوریكه
در دومین دوره انتخابات شوراها، به ویژه در شهرهای بزرگ از جمله تهران
اتفاق افتاد. لذا در این شرایط "روزنه" مورد انتظار مقاله چگونه ایجاد
میشد، تا "خشم فروخورده مردم فوران كند". چه رویدادی در آن زمان موجب
اعتراضات خیابانی میشد؟ یكی از اصلیترین وظایف احزاب و سازمانهای پیشرو
آن است كه زمینه را برای طرح مطالبات مردم فراهم سازد. تاكتیك شركت در
انتخابات و تشویق شركت هر چه وسیعتر مردم در آن، كه امكان طرح مطالباتشان
را فراهم مینمود و شرایط مناسبتر و فضای قابل تحملتری را با پیروزی
نامزد مورد نظرشان ایجاد میكرد و یا از آراءشان در صورت تقلب، دفاع
میكردند، كاری كه پس از انتخابات انجام گرفت، درستترین تاكتیك تلقی
میشود. پرداختن به موضوع انتخابات و تحولات پس از آن كه تعدادی از هموطنان
در آن شركت نكردند، اما با رویكرد سازنده خود به آن، و همگام با هموطنانی
كه به پای صندوقهای رای رفتند و آنانی كه با روی برتافتن از دولت كودتا،
جنبش سبز را ساختهاند، از این رو حائز اهمیت است كه مخالفان جنبش با
گرایشات سیاسی در ماوراء راست و چپ كه دست به تقلب در انتخابات زدند و یا
آن را تحریم كردند هنوز هم از این مواضع علیه اتحاد و همبستگی جنبش اقدام
میكنند و متاسفانه این همسویی به اندازهای است كه نویسنده مقاله پیشاپیش
از زبان جنبش سبز نزدیكی خود را به احمدینژاد بیان میدارد.
ثانیا نویسنده یا نویسندگان مقاله به اعتبار چه مستنداتی اعلام میدارد كه
اصلاحطلبان برای اجتناب از اعتراضات خیابانی حضور در پای صندوق رای را
پیشنهاد میكردند، آیا قبل از انتخابات شرایط برای اعتراضات خیابانی مهیا
بود كه اصلاحطلبان با آن مخالفت میكردند؟ مقاله برای فرار از پاسخگویی و
پوشاندن تناقضات آشكار در مواضع خود همواره ضعفها و نارساییهایی را كه به
جنبش سبز منتسب میكند با پیشوند "گروهی" ، "بعضی" و یا "بخشی" از جنبش
بیان میدارد. اگر این ضعفها و كاستیها كه از ناحیه گروهی و بخشی بر جنبش
اعمال میشود كه توانسته مسیر و راستای حركت آن را تعیین كند، منتسب كردن
آن به "گروه" یا "بخشی" از جنبش بیمعنا است. اگر آنان در اقلیتاند چگونه
قادرند اكثریتی را كه منافع و مصالح خود و كشور را میشناسند در مسیرهایی
كه در تقابل با منافع جنبش قرار دارد بكشانند.
فراز دوم: سبزها و جنبش اعتراضی
بخشی از اصلاحطلبان با یاری رسانههای امریكایی و اروپایی در پی تسخیر
خیابانها و براه انداختن انقلاب رنگین و مخملی به سیاق گرجستان و اوكراین
بودند. ... در مورد سبزها باید به خاطر داشت آنها بخشی از حاكمیتاند و نه
اپوزیسیون، كه از بد حادثه به این جایگاه سرانده شدهاند. آنها با هزاران
رشته به حاكمیت مرتبط میشوند و با بخش حاكمیت كه اینك قدرت را در ید خود
دارند، گذشته مشتركی دارند. ... رهبران سبز با عقبنشینیهای پیدرپی به
صدور بیانیههایی بسنده كردهاند كه هر از چند گاهی منتشر میسازند، سیاست
كم خطری كه با هزینهای ناچیز، رهبریشان را دوام میبخشد، تا نیروهای دیگر
نتوانند بیرقی را كه اینان از سر عافیتطلبی نیمه افراشته نگه داشتهاند به
اهتراز درآورند. آنها میخواهند با حذف احزاب و سازمانهای سیاسی از رهبری
جنبش... رهبری كاریزماتیك به جنبش حقنه كنند، كاری كه در سال
۵۷
تجربه كرده و نتیجه گرفتهاند...
مقاله ظاهرا اعتقاد ندارد كه در فرایند مبارزات طبقاتی و اوجگیری آن،
حاكمیت با ریزش نیرویهای طرفدار خود روبرو میشود و این ریزش نیرو تا
نهادهای اداری، نظامی و امنیتی و حتی تا درون خانه حاكمان سركوبگر امتداد
پیدا میكند. این روندی طبیعی در مبارزه میان طرفداران حفظ وضع موجود و
عقبگرا با نیروهای بالنده تاریخ و مبارزان راه پیشرفت و آزادی است.
نویسنده مقاله اعتقاد دارد كه اصلاحطلبان شاخص كه در گذشته در حاكمیت
بودهاند و اكنون كه به درون جنبش "سرانده" شدهاند نمیتوانند حافظ منافع
مردم و جنبش باشند و ارزیابی خود را نه بر پایه وضع كنونی آنان بلكه بر
اساس موقعیت گذشته اصلاحطلبان ارائه میكند. از این رو معتقد است،
اصلاحطلبانی كه به جنبش سبز پیوستهاند و به دنبال انقلاب مخملی با كمك
رسانههای غربیاند، و در مبارزه متزلزل و ناپیگیر و خواهان حذف احزاب و
سازمانهای سیاسی از رهبری جنبشاند، بنابراین سزاوار محكومیت به مراتب
شدیدتر علیه آنان، در مقایسه با كودتاچیان میباشند. با فرض صحت اتهامات،
نویسنده مقاله باید از تزلزل و ناپیگیری، عقبنشینی و ضعف اصلاحطلبان در
مبارزات جاری، استقبال نماید، چرا كه بدون مزاحمت از سوی آنان میتوانند
بیرق خود را افراشته سازند. این اعتقاد مقاله كه رهبران جنبش پیدرپی عقب
نشینی میكنند و در همان موقعیت قادرند احزاب و سازمانهای سیاسی را از
رهبری جنبش حذف و در شرایط بیرق نیمه افراشته خود، چون سال
۱۳۵۷
رهبری كاریزماتیك را به مردم "حقنه" كنند قابل پذیرش نیست. باید از نویسنده
مقاله پرسید آیا جمعیتهای میلیونی معترضین در تهران و شهرهای بزرگ با
هدایت و مدیریت بخشی از اصلاحطلبان و رسانههای امریكایی و اروپایی به
خیابانها آمدند؟ اگر این حضور میلیونی مردم در خیابانها زیر تاثیر
رسانههای امریكایی و اروپایی و گروهی از اصلاحطلبان خواهان انقلاب مخملی
بوده، چپهای مورد تایید مقاله یا تحریمكنندگان انتخابات در آن میان چه
میكردند؟ آیا پس از گذشت یكسال از آن اعتراضات عمومی، ماهیت انقلاب مخملی
تجمعات و اعتراضات را كشف كردهاند؟ اساسا وزن و تاثیر رسانههای غربی و
... در مجموع مدیریت جنبش اعتراضی چه میزان بوده و هست؟ آیا بهتر نبود
مقاله آن بخش از اصلاحطلبان مورد نظر خود را معرفی مینمود تا شناخت
دقیقتری از مواضع سیاسی خود به دست داده و امكان نقد همه جانبهتر را
فراهم میساخت. متهم كردن جنبش میلیونی به فرمانبری بخشی ناشناس از
اصلاحطلبان و رسانههای خارجی برای براه انداختن انقلاب مخملی كه همواره
ورد زبان تئوریسینهای دولت كودتا بوده در این مقاله اهانت به درك و شعور
مردم است.
فراز سوم: نقش چپها و سایر نیروها
نیروهای اپوزیسیون، به خاطر سركوبی، كه بیش از سه دهه حكومت جمهوری اسلامی
متحمل شدهاند به خاطر اینكه فاقد تشكیلات حزبی در داخل كشورند، نتوانستند
در راهبری و هدایت جنبش اثرگذار باشند. آنها مجبور بودند كه صرفا با صدور
بیانیه و اعلامیه دنبالهرو جریان حاكم باشند. ... طرفداران احزاب و
سازمانهای اپوزیسیون به خصوص چپ با حضور گستردهشان در اعتراضات خیابانی
نقش قابل توجهی در ادامه اعتراضات داشتند. حضور این نیروها در رادیكال شدن
خواستها و شعارهای تظاهركنندگان نمود مییافت.. چپ در خیابانها حضور
داشت، هر چند كه بخش اعظمشان رای نداده بودند.
در خصوص این ادعاها یادآور میشویم كه اولا سازمانها و احزاب چپ و سایر
نیروهای ملی و دموكرات به استناد مدارك و شواهد موجود، گستردهتر از
انتخابات دورههای قبل، در انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری در سال
۱۳۸۸
شركت كردند و از ماهها قبل از انتخابات در اطلاعرسانی به مردم، نقش
ارزندهای ایفا نمودند. همچنین در یكسال اخیر، شاهد تجلی همبستگی هموطنان
دور از میهن، با موافقان شركت در انتخابات داخل كشور از طریق برگزاری
تجمعات، راهپیماییها، میزگردها، سخنرانیها و شركت در كنفرانسها و تهیه
طومارها در كشورهای گوناگون در اعتراض به تقلبات انتخاباتی و كودتا علیه
مردم بودهایم. فقط آنانی كه از همه جا بیخبرند، از همبستگی هموطنان داخل
و خارج كشور نیز چیزی نمیدانند و نقش مكمل آنان را در اعتلای جنبش
نمیبینند.
اساسا انعكاس رویدادها در مقاله مورد نظر، این گمان را تقویت میكند، كه
این گرایش سیاسی در داخل كشور حضور فیزیكی ندارد، در غیر اینصورت باید گفت
از اتفاقات خارج از چهاردیواری محل سكونت یا كار خود بیخبر است و پا به
بیرون از این محلها نگذاشته و ارتباط با مردم نداشتهاست. زیرا چگونه
میتوان در ایران بود و به اظهارات ناصواب مبنی بر عدم شركت اكثریت چپ در
انتخابات سخن گفت، اگر چه در داخل كشور این اظهارات جدی گرفته نمیشود، اما
چون با نام "چپ" این مطالب اظهار شده، ضرورت دارد برای یك بار هم كه شده به
آن پاسخ داده شود. به نظر ما مواضع اعلام شده در مقاله، امروز برای اكثریت
قریب به اتفاق نیروهای چپ، با گذشت بیش از سی و یك سال از پیروزی انقلاب
مردم ایران در سال
۱۳۵۷،
حتی از حد و اندازه دوران كودكی نشریات نظیر، كه در آن زمان هم ضعفها و
كاستیهای اساسی داشتند، فاصله بسیار دارد. آنچه امروز با این نام انتشار
مییابد مصداق ضربالمثل "از آتش خاكستر به عمل میآید" است. مقاله مفتخر
است كه توانسته در رادیكال شدن خواستهاو شعارهای مردم، نقش ایفا كند، در
حالی كه قدرت جنبش سبز نه در فریاد شعارهای رادیكال زودهنگام و بدون
پشتوانه، كه بخش كمی از مردم از آن استقبال میكنند، بلكه طرح مطالبات و
شعارهای فراگیرست كه میتواند بیشترین نیروی مادی را با خود همراه كرده تا
به هدفهای از پیش تعیین شده جامه عمل پوشد. مقاله اگر به جای پرداختن به
رویدادهای یكسال اخیر، اقدام مشترك ده گروه كارگری را در برگزاری گردهمایی
و راهپیمایی به مناسبت روز جهانی كارگر را در تهران نقد میكرد و دلایل
ناكامی آنان را توضیح میداد بهتر میتوانست به اصلاح مواضع آنان و خود،
یاری رساند، چرا كه امروز تامین منافع نیروهای چپ و طبقه كارگر از كانال
همراهی، همبستگی با جنبش سبز متشكل از اقشار بینابینی و طرفداران
سرمایههای متوسط و بزرگ خصوصی بیبهره از رانتهای حكومتی، كه در برابر
دولت كودتاچی حامی سرمایهداری دولتی- نظامی قرار گرفته و برای تحقق اهداف
دموكراتیك جنبش، نه توقعات سوسیالیستی مبارزه میكند، امكانپذیر است. امری
كه مقاله تا به این راهبرد نرسد همچنان در كورهراهها سردرگم خواهد ماند.
فراز چهارم: پدیده سبزاللهی و تلاش برای تطهیر جنایتكاران
چماقبدستان خمینی تحت نام حزباله به سركوب نیروهای مخالف بخصوص چپ و
مجاهدین پرداختند، ... امروز كه بخشی از این نیروها با جناح اصلاحطلبان
همراه شدهاند، تنها توانستهاند ادبیات و فرهنگ حزباللهی را رنگ كنند، آن
هم رنگ سبز، ... در سایت آنان بایكوت خبری دگراندیشان حاكم است و از زدن
انگ طرفداری از احمدینژاد به ناقدین خود ... ابایی ندارند.با شكست پروژه
آنان (اصلاحطلبان) برای تقسیم قدرت، هر چند با اكراه به صف معترضین
پیوستند، شرایط پیش آمده، موقعیت مناسبی بود برای بعضی از جنایتكارانی كه
دستشان تا مرفق به خون مبارزین و اندیشمندان این مملكت آلوده بود. آنها با
صفاتی چون مخالف و معترض و یا اصلاحطلب نمیتوانند جنایات خود را به
فراموشی سپارند. ... بخشی از چپ و اپوزیسیون نیز در حمایت از سبزها -
اصلاحطلبان حكومتی- چون موسوی، كروبی و رفسنجانی تا بدانجا پیش رفتند كه
هر انتقاد و اعتراضی علیه سبزها را برنتافته، صدای منتقدان را خفه و شأن
خویش را به تایید گران بیچون و چرای سبزها ارتقاء دادهاند، سبزاللهیهای
چپ در این راستا از برخورد فیزیكی با چپهای منتقد نیز ابایی ندارند.
در رابطه با این ارزیابی باید پرسید چنانچه در فرآیند مبارزات طبقاتی بخشی
از حاكمیت در مقابل و رو در رو با بخش سركوبگر قرار گیرد مگر نه آن است
كه، این فرآیند نتیجه طبیعی مبارزه طبقاتی و در راستای تقویت جبههای است
كه مردم در آن قرار دارند. ریزش نیروها در پروسه مبارزات جاری به نفع
جنبش، به افراد عادی و ناشناخته سیاسی محدود نمیشود بلكه از راس هرم قدرت
تا قاعده آن را در بر میگیرد و اساسا این ریزش نیرو در نتیجه عملكرد
حاكمیت و از طریق معترضین راس هرم به این پدیده سرعت و وسعت میدهد و آنان
كه با الفبای مبارزه، آشنا نیستند، نمیتوانند فرایند شكلگیری اپوزیسیون
قدرتمند كه قادر میشود حاكمیت سركوبگر را وادار به عقبنشینی نموده و
سیاستهای خود را بر آن تحمیل كند، توضیح دهند. آنان فقط اتفاقات و
رویدادها را میبینند بدون آنكه برخلاف ادعایشان فرایندی را كه تحت تاثیر
عوامل گوناگون موجب اتفاقات و رویدادها میشود یعنی پروسه تبدیل تغییرات
كمی به كیفی را درك كنند. این گرایش نمیتواند برای خود توضیح دهد كه اگر
در راس هرم قدرت شكاف ایجاد شود و تحت تاثیر آن شكاف، بخشی از نیروهای
درون حاكمیت به نیروی اپوزیسیون متمایل شوند، سیاست درست، جذب آن نیروها
به جنبش است. همچنین میتوان پرسید فرآیند شكلگیری اپوزیسیون قدرتمند در
برابر حاكمیت سركوبگر چگونه است؟ میدانیم از میان آنان كه به آقای موسوی
رای دادهاند دموكراتها و چپها، برغم اثرگذاری قابل توجه بر پروسه افزایش
شركتكنندگان در انتخابات به لحاظ كیفی، از نظر كمی تعداد اندكی از مجموعه
طرفداران وی را تشكیل میدهند. امروز حتی با پذیرش نظر مقاله در خصوص
آقایان رفسنجانی و كروبی و موسوی، آنان در كنار مردم قرار دارند و هر كدام
با رویكرد خاص خود به جنبش یاری میرسانند. لذا این چگونه سیاستیاست كه
بیش از آنكه منتقد دولت كودتا باشد به حامیان جنبش از جمله نیروهای چپ و
دموكرات مدافع همبستگی ملی و چهرههای شاخص آن چون كروبی و موسوی میتازد،
این حملات به سود كدام جریان سیاسی است؟ این نگاه به فرایند مبارزات طبقاتی
هیچ قرابتی با اصولی كه مقاله خود را منتسب به آن میداند، ندارد و حتی از
بدیهیترین معیارهای تحلیل طبقاتی و شكلگیری فرایند مبارزه و توسعه و
گسترش كمی و كیفی اپوزیسیون بیخبر است. این نگاه همانند رویكرد پر اشتباه
سالهای اولیه بعد از انقلاب به تحولات اجتماعی است كه جای بحث خسارتهای
ناشی از آن در این نوشته نیست.
به نظر میرسد اندیشه حاكم بر مقاله به جای كوشش در شناخت عوامل عدم
استقبال مردم به مواضعی كه اعلام داشته، در صدد محكوم كردن جنبش است و به
ویژه از چپهای پشتیبان جنبش عصبانی است و به جای بازبینی مواضع خود و
اصلاح آن و پیوستن به جنبش عظیم تودهای به همراه جریانهای اصلاحطلب،
دموكرات و چپ و آموختن از مردم كه در كار هموارسازی مسیر و دستیابی به
آزادی و دموكراسی و عدالت اجتماعی هستند، با طرح شعارهای رادیكال، بدون
پشتوانه مادی و برداشتهای نادرست از اصول بدیهی مبارزات طبقاتی، از درك
ضرورت اتحاد میان اقشار و طبقات مختلف برای رسیدن به آرمانهای مشترك
ناتوان است.
در فراز پنجم: ادامه بحران امیدی برای تحول
بدون تردید جنبش اعتراضی مردم ایران بحران سیاسی بزرگی را برای جمهوری
اسلامی در پی داشت. بحرانی سیاسی كه به بحرانهای اقتصادی، اخلاقی،
ایدئولوژیك، مشروعیت داخلی و جهانی، بحران هستهای و دهها بحران كوچك و
بزرگ اضافه گردید. ... بحرانهای موجود هرچند راه برون رفتی را برای جمهوری
اسلامی باقی نگذاشته، ولی پدیده مباركی برای مردم و نیروهای اپوزیسیون به
شمار میآید، امری كه امید تحول را متبلور میسازد.
در این رابطه، پرسش آن است آیا مردمی كه اشاره میشود، جز آنانی هستند كه
به پای صندوقهای رای رفتند و به نماینده اصلاحطلبان رای دادند؟ و یا جز
آن مردمی هستند كه در ادامه مبارزات خود و اعتراض به تقلبات به خیابانها
آمدند، كشته و زندانی شدند و مورد شكنجه و تجاوز قرار گرفتند؟ جز آنانی
هستند كه برغم موضع تحریم انتخابات بر بستر اعتراضات میلیونی به جمع دیگر
هموطنان پیوستند و با آنان همراه شدند. نیروهای اپوزیسیون كدامند؟ میتوان
از آنان نام برد. تا آنجا كه همگان معترفند اكثریت مردم كشور بعلاوه احزاب
و گروهها و سازمانها و حتی آنانكه در انتخابات قبلی نیز به پای صندوقهای
رای نرفته بودند این بار در انتخابات شركت كردند و با همبستگی خود جنبش سبز
را بنا نهادند، كه عموما نیروهای اپوزیسیون را تشكیل میدهند، روشن نیست
منظور مقاله جز جنبش سبز كدام اپوزیسیون است. چنانچه آن اكثریتی كه به پای
صندوقها رفتند و آن احزابی كه بر شركت در انتخابات تاكید داشته و آنانی كه
با پیوستن به این مجموعه، جنبش سبز را ساختهاند، كنار گذاشته شوند چه
نیرویی باقی میماند تا امید تحول مورد نظر مقاله را متبلور سازد.
فراز ششم: دستاورهای جنبش اخیر
بزرگترین دستاورد جنبش اعتراضی یك سال اخیر شكستن ترس از حكومت جمهوری
اسلامی بود. ترسی كه بواسطه سه دهه سركوب و كشتار حاصل گردیدهبود.
خودباوری مردم به نیروهای سیاسی، ایجاد همگرایی و اتحاد در بین آنها از
دیگر دستاوردهای مهم یك سال اخیر میباشد. افشای بخشی از جنایات رژیم در سی
سال گذشته و ادامه این افشاگری مورد دیگری است. كه میتوان روی آن انگشت
گذاشت. با ادامه جنبش. نقاب از چهره دشمنان مردم به كنار میرود، چهرههایی
كه به دروغ خود را حامی مردم و مدافع دموكراسی و حقوق بشر معرفی نمودهاند،
اما از مهمترین موارد منفی ... نخست آنكه حوادث یكسال گذشته فرصت طلایی
برای سركوبگران مطرود حاكمیت فراهم ساخته تا تحت حمایت مصلحتی از اعتراضات
مردم، چهره واقعیشان را پنهان و خود را تطهیر نمایند. ... سبزها و سران
اصلاحطلبان هر روز بیشتر از روز قبل انگیزه خود را برای ادامه مبارزه از
دست میدهند. این امر در شرایطی كه جنبش فاقد رهبری توانمند و دموكراتیك
میباشد، میتواند امری خطرناك برای استیلای مجدد روحیه یاس ... باشد.
موضوعی كه حكومت شدیدا به دنبال ایجاد چنین فضایی است، و از بزرگترین
دستاوردهای جنبش كسب آگاهی سیاسی در رسیدن به این واقعیت انكارناپذیر بود
كه تحول سیاسی بدون ابزار تشكیلاتی غیرممكن و ناشدنی است.
مقاله فراموش كردهاست كه دستاوردهای بزرگ جنبش كه تاكنون در پرتو اتحاد و
همبستگی مردم به دست آمده، از یك طرف دولت سركوبگر را در موضع دفاعی قرار
داده، و از سوی دیگر مانع از ایراد تهمت و افترا به فعالان جنبش با پوشش
نقد نیز شدهاست، چرا كه اگر امروز دولت كودتا در موضع دفاعی قرار نداشت
نیات واقعی خود را كه دستگیری رهبران شناخته شده جنبش است، عملی ساخته بود.
اما برخلاف دولت كودتا، نویسنده مقاله فاقد ارزیابی از موقعیت جنبش است و
به گمان خود شرایط را برای حمله و محكوم كردن آن مناسب دیده و دانسته یا
ندانسته و با ابراز مواضع نادرست و انحرافی خود و با تهمت و افترا نقش
مخربی را در اتحاد میان اقشار و طبقات مختلف برای كسب هویت ایفاء میكند.
به نظر نویسنده مقاله از اینكه سران جنبش سبز هر روز بیشتر از قبل انگیزه
خود را برای مبارزه در شرایط فقدان رهبری توانمند و دموكراتیك از دست
میدهند، - كه به اعتقاد ما مواضع اعلام شده توسط آنان تاكنون خلاف این نظر
است- امری خطرناك برای استیلای مجدد روحیه یاس، موضوعی كه حكومت شدیدا به
دنبال چنین فضایی است ارزیابی میكند، بدون آنكه متوجه باشد آنچه با اصرار
و ابرام خود در پی آن است آرزوی كنار گذاشتن سران جنبش است كه خطرناكتر از،
خطر از دست دادن انگیزه مبارزه از سوی اصلاحطلبان میباشد و در واقع خواست
اصلی كودتاگران است. پرسش این است كه این مواضع به نفع چه جناح و جریانی
است؟ آیا این مواضع در صورت تحقق یعنی خنثی كردن نقش و كاركرد سران جنبش یا
حذف آنان از جنبش و یا از دست دادن انگیزه مبارزه آنان به نفع چه جناحی جز
دولت احمدینژاد میانجامد. نوك پیكان حمله مقاله قبل از اینكه كودتاچیان
ومسئولین كشتار و زندانی كردن مردم مظلوم را هدف قرار دهد، جنبش سبز و
فعالان آن را محاكمه میكند. تاسف بارتر اینكه چنین ارزیابی از جنبش، در
سایتی (اخبار روز) كه دفاع از جنبش سبز مردم ایران را از رسالتهای خود
میداند، از طریق درج مطالب روزنامه، كه صفحات آن با مطالب اخذ شده از
سایتهای دیگر پر شده، منتشر میگردد. اگر این نظر با هویت حقیقی، و نه با
نام چپ، انتشار مییافت، اگر چه همه این انتقادات بر آن وارد بود اما،
ضرورتی به این نوشته نمیبود، چرا كه مواضعی از این دست با امضاء افراد
زیادی، هر روزه انتشار داده میشود.
فراز هفتم: نقد، ابزاری كارآمد
نقائص و ایرادات جنبش اعتراضی را تنها با ابزار كارآمدی به نام نقد میتوان
صیقل داد و كارآتر نمود كسانی با اتهامات واهی و منتسب نمودن منتقدین به
اردوی احمدینژاد در پی خاموش ساختن مشعل انتقاد هستند. خواسته و ناخواسته
آب به آسیاب دستگاه سركوب جمهوری اسلامی میریزند.
نقد ابزار كارآمدیاست. اما در این نقد جنبش سبز به ویژه چهرههای شاخص آن
از مواضع به غایت انحرافی مورد بیشترین اتهام و هجوم واقع شدهاند. پرسش
اصلی این است كه اگر قرار بود نویسنده مقاله آنان را به خاطر اعمالشان با
بدترین صفات معرفی و محكوم میكرد، چه اتهام دیگری جز آنچه به آنان وارد
نموده میتوانست بیفزاید. آیا در این نوشته دولت كودتا بیشتر زیر ضرب قرار
گرفته یا جنبش سبز؟ مقاله از زبان جنبش سبز اعلام میدارد كه گرایش سیاسی
حاكم بر مقاله پشتیبان اردوی احمدینژاد است. واقعیت آن است كه مبنای آن
ارزیابی طرفداران جنبش سبز از نویسنده مقاله یا گرایش سیاسی وی و نزدیكانش،
برای ما مشخص نیست اما نظر ما آن است چنانچه نویسنده مقاله از حصاری كه خود
بدور خویش كشیده خارج و به مطالبی كه در مقالهاش آمده مراجعه نماید، در
مییابد، به دلیل آنكه مقاله شدیدترین حملات را به جای دولت كودتا متوجه
جنبش سبز نموده، خود این برداشت را به خوانندگان القاء میكند كه البته
چنین برداشتی پر بیراه نیست. مقاله سندی است كه به اعتبار آن نیاز به
مستندات بیشتر برای اثبات آن ادعا ندارد و یقینا انعكاس اندیشه مشابه این
سرمقاله در گذشته باید موجب چنان برداشتی از طرف مخاطبان آن شدهباشد.
كافی است به پرسشهای ساده كه جمعبندی نهایی آنها، موقعیت این رویكرد
سیاسی را در جناحبندیهای درون جامعه صرف نظر از وزن و اعتبارش تعیین
خواهد كرد، پاسخ داده شود: آیا كودتاچیان خواهان حضور حداكثری مردم در
انتخابات بودند؟ بیشك پاسخ منفی است. چرا كه شركت حداكثری مردم در شرایط
آراء
۱۰
تا
۱۵
درصدی طرفداران اصولگرایان نمیتوانست به نفع آنان باشد. زیرا آنان برای
كاستن از تعداد شركتكنندگان در انتخابات دهها مشكل بر سر راه رای دادن
مردم همچون نپذیرفتن نمایندگان نامزدها در شعبات رایگیری و عدم ارسال به
موقع تعرفههای رای برای شعبات و تمدید نكردن ساعات رایگیری و سرانجام به
تقلب در انتخابات متوسل شدند. پس كودتاچیان از عدم حضور مردم به پای
صندوقهای رای استقبال میكردند. آیا نقش رهبری جمهوری اسلامی در تایید پیش
از اعلام نظر شورای نگهبان و خارج شدن از موضع بیطرفی نسبت به نامزدهای
ریاست جمهوری زمینهساز شكلگیری اعتراضات بوده یا عملكردآقایان موسوی،
كروبی؟ آیا حمله و ضرب و جرح و كشتار در خیابانها و زندانی كردن و شكنجه و
تجاوز به مردم بیگناه كه با شعار "رای من كو" معترض اقدامات متقلبانه دولت
احمدینژاد بودند باید محكوم شود یا آنانكه به زعم مقاله از حاكمیت " طرد
شدهاند" و با مردمند؟ آیا فعالان جنبش سبز كه امروز بیش از یكسال است در
زندانهای جمهوری اسلامی در اسارتند باید محكوم شوند یا لباس شخصیهای
طرفدار دولت كودتا؟ آیا چپهایی كه همراه با مردم در انتخابات شركت كردند و
دستگیر و زندانی شدند باید محكوم شوند یا آنانكه رهبران و فعالان و
طرفداران جنبش سبز را به ناپیگری و دهها اتهام بیپایه متهم میسازند و
علیه آنها كیفرخواست صادر میكنند؟ آیا در اعتراضات خیابانی جنبش سبز
خواهان خشونت و درگیری بوده یا كودتاگران؟ آیا كودتاگران از جداشدن افراد
شاخص درون حاكمیت و نزدیك شدن آنان به اصلاحطلبان و جنبش سبز شادمانند یا
طرفداران جنبش سبز؟ آیا كودتاگران منادی همبستگی ملی، قومی اقشار و طبقات
مختلف مردماند یا طرفداران جنبش سبز؟ آیا كودتاگران به حقوق پیروان مذاهب
و ادیان گوناگون احترام میگذارند یا جنبش سبز؟ آیا رفسنجانی، كروبی،
خاتمی، موسوی و ... به مردم نزدیكترند یا احمدینژاد و متحدانش و دهها
پرسش دیگر كه جایگاه احزاب، سازمانها و اقشار و طبقات مختلف را در رویارویی
طرفداران آزادی، دموكراسی و عدالت اجتماعی با اقتدارگرایان كودتاچی تعیین
میكند.
جا دارد در این نوشته به موضوع مورد علاقه نویسنده مقاله، مبنی بر ضرورت
افشاگری و مجازات همه آنانی كه طی بیش از سی سال علیه مردم عمل كردهاند،
اشاره كنیم. اما پرداختن به اعمالی كه مربوط به گذشته است در مقایسه با
جنایتهایی كه هر روز پیش دیدگانمان اتفاق میافتد و مردم را در خیابانها به
گلوله میبندند، در زندان مورد تجاوز و شكنجه قرار میدهند، چه اندازه در
الویت است؟ آیا متوقف كردن جنایتهایی كه همین امروز علیه مردم انجام
میگیرد، باید در الویت باشد یا تعیین عاملان و آمران اقدام علیه شهروندان
در سالهای گذشته و محاكمه و مجازات آنان، كه اكنون نیز اكثر آنان در همان
موقعیتهای سركوبگری اقدامات ضدبشری خود ادامه میدهند؟ اقدام علیه
جنایتكارانی كه این روزها هر لحظه انسانهای بیگناه را به زندان میكشانند
و یا جان آنان را میگیرند در الویت است؟ یا تعیین جنایتهای گذشته و
عاملان و آمران آنها كه همواره فرصت برای پرداختن به آن وجود دارد، و
اتفاقا با مهار و حذف جریان حاكم خشونت طلب این امكان به مراتب بیش از هر
زمان دیگری میتواند فراهم شود. یادآوری این اصل بدیهی برای نویسنده مقاله
ضروری است كه در هر پدیده، مبارزه بیوقفه میان نو و كهنه، دفاع از وضع
موجود و گرایش و تمایل به تغییر و تحول برقرار است كه تكوین و شكلگیری
اصلاحطلبان، حاصل این فرآیند است كه همه اتفاقات گذشته را نیز با این
پروسه باید توضیح داد و اتفاقا سراغ اكثریت مرتكبین جنایتهای سالهای گذشته
را، برخلاف نظر نویسنده مقاله باید در بلوك كودتاگران جستجو كرد. پس ملاك
درستی و نادرستی اقدامات افراد، سازمانها و احزاب، عملكرد، رفتار و كردار
سیاسی – اجتماعی آنان است نه نیت خیری كه انعكاس بیرونی و وجود خارجی پیدا
نمیكند.
سازمان فداییان خلق ایران – اكثریت
هواداران داخل كشور – گروه خرداد
دوازدهم مرداد ماه
سرچشمه : http://www.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/23643
مطلب را به بالاترین بفرستید: