نویدنو:14/04/1389                                                                    صفحه قابل چاپ است

 نویدنو

 

 

قهرمان !ممنونیم

نامه سرگشاده به مارادونا

در صورتی که آرژانتین برنده جام جهانی نشد

یونگه ولت -کارلوس مالبران -ترجمه رضا نافعی

 

می خواهم به خاطرات بازگردم. تا نه تو خود را فراموش کنی و نه هیچیک از مردم آرژانتین تو را. .تو بچه ای بودی از حلبی آباد فی اوریتو ، یکی ازآن محلاتی  که رسما وجود ندارند ، از آن  محلات هزارتوی، پیچ در پیچ با کوخ های ناسالم ،  زیستگاه رانده شدگان ــ نشان ستم خشن و بینوائی که سیاستمداران ترجیح می دهند حرفی از آنها نزنند.

تو بازی می کردی ، چون فوتبال تنها سرگرمی مردم ساده است، کاری که ویژه زمانی مشخص نیست و کاری که آنها را از زندگی روزمره ناگفتنی بیرون می کشد. زندگی تقریبا هیچ چیز بتو نداده بود و تو با کفش های پاره ات ، مثل هزاران بچه دیگر آرژانتینی، پای بر زمین می کوفتی و تسلیم نمی شدی.

1973کسی بتو گفت : پسر ، ما یک تیم برای ” مسابقات ئِویتا ” تشکیل می دهیم. می خواهی تو هم بازی کنی؟ تو با آن پاهای لاغرت بلائی شده بودی برای مسابقات ، هیچکس نمی خواست در برابر تو قرار گیرد. شما که نام” پیازچه ” را برای تیم خود انتخاب کرده بودید ، برنده جام شدید و در سال بعد قهرمان شدید و در 136 بازی بعد کسی بر شما چیره نشد، شما را به پرو بردند و به اورگوئه، شما را  دعوت کرده بودند. تو هنوز دوازده سالت نبود  که قهرمان بودی.

کسی باین فکر افتاد که تو را در تیم آمادگی برای بازی در تیم جوانان آرژانتین بگذارد . و این نخستین کار غیر قانونی تو در زندگی بود. نامت را عوض کردند  و دو سال سنت را بالا  بردند  تا تو را به تیم جوانان بپذیرند. این کار شدنی نبود . چون وقتی بازی تو را می دیدند  می پرسیدند این بچه اعجوبه کیست؟ بنا بر این فکر کردند بهترین کار این است که تو در زمان استراحت میان دو بخش بازی تیم های اول برای بازی کنان با توپ ” شیرینکاری ” کنی . تو جادوگر بدنیا آمده ای ، توپ همیشه آن کاری را می کند که تو می خواهی ، یا این که بر عکس بود؟ وقتی غرق شادی به حلبی آباد خود باز گشتی گفتی :” مادر به من پول دادند “.  هنوز هم یک فیلم  تبلیغاتی از کوکا کولا هست ، که  این پسربچه در آن  معجزه می کند.

تو طی دوسال عضویت در  تیم جوانان آرژانتین  خودت را  از تیم نهم  به تیم اول رساندی. در سال 1978 با وجود آنکه تو  در مسابقات کشوری در رآس همه گل زن ها قرار می گیری و  گل زن  اول کشور می شوی ولی منوتی تو را برای بازی در تیم ملی انتخاب نکرد. ولی سال بعد تو ما را قهرمان تیم های جوانان جهان کردی. ریور می خواست تو را استخدام کند و بتو همان پولی رابدهد که در آنزمان  بهترین قهرمان فوتبال ، ” اوبالدو  فیلول “بدست می آورد ولی تو تصمیم گرفتی عضو” بوکا ” بمانی گرچه نمی توانست آن پول را بتو بدهد. گرچه  ما را قهرمان کردی  ولی مدت زیادی نماندی .اروپا همیشه پول بهتری می داد، اول به سویلا رفتی و بعد به ناپل.

مسابقات جهانی فوتبال در سال 1986 در مکزیک بعنوان نمونه استادی مارادونا هرگز فراموش نخواهد شد.توپی را که تو  باعماق دروازه حریف   وارد می کردی گل نبود، مارادونا گل نمی زد ، مارادونا انتقام می گرفت، انتقام تمام بینوایان میهنش را .

” فیفا ” مجبور بود بتو لقب بهترین بازی کن قرن بیستم را بدهد ، برخلاف میلش ، با دندان قروچه . دیه گو !  الیگارشی فوتبال تو را دوست ندارد. ولی تو برا ی ما خیلی بیشتر از این ها بودی. هرگز فراموش نخواهم کرد ، وقتی تو به جهنم اعتیاد افتاده بودی و روزی می بایست تو را برای درمان فوری به بیمارستان برسانند،  انبوه مردم،هراسان ترافیک اطراف بیمارستان را بند آوردند. کسی پلاکارتی بزرگ در دست گرفته بود که  روی آن نوشته شده بود ” آسمان باید منتظر بماند “.

بازار می تواند بپذیرد که تو نابغه فوتبال هستی، ولی نمی تواند بپذیرد که تو غرامتی هستی برای جامعه ای سرخورده از حکومت های پی در پی  دیکتاتور های نظامی . تو را که خواستار تشکیل اتحادیه برای بازیگران فوتبال هستی ، فیفا نمی تواند ببخشد،  تو  را که بازیکنان را  ” کارگران فوتبال ” می خوانی . وقتی تو یک مدرسه بنیاد می گذاری، یا  وقتی تو از مردم  دعوت می کنی برای کمک به  کودکان فلج و  بینوا  کمک کنند ، هیچ روزنامه ای در جهان آنرا در صفحه اول خود چاپ نمی کند . آنچه نا بخشودنی است این است که در این گونه موارد همیشه می گوئی ، تو فقط اندکی از آن چیزی را که  قدرتمندان از مردم ربوده اند، بآنها باز می گردانی .

آنها دیدار تو را از چاوز نخواهند بخشد ،این را هم که تو عکس چه گوارا را روی بازویت خالکوبی کرده ای نخواهند بخشید. یا این که تو هنگام کنفرانس سران در”  مار دل  پلاتا ” از مردم خواستی که علیه حضور بوش تظاهرات  اعتراضی کنند  . روزنامه های بزرگ جهان عکس تیم ملی فوتبال آرژانتین را نیز منتشر نکردند که هنگام خداحافظی  برای  پرواز به آفریقای جنوبی ، روی  پارچه نوشته ای بزرگ نوشته بودند ” ما خواستار آنیم که ” مادربزرگان پلازا  دِ  مایو” نامزد دریافت  جایزه صلح نوبل شوند .”  آنها این خبر را هم منتشر نکردند که تو رئیس این سازمان  را در آغوش گرفتی ، سازمانی که برا ی باز گرداندن کودکان ربوده شده   در دوران دیکتاتوری نظامی، به خانواده های واقعی آنها ، مبارزه می کند.

تو قبل از آغاز مسابقات جهانی گفتی : محبوبی وجود ندارد. یکی می تواند توپ را بگوشه ای بزند و تمام زحماتی که تو کشیده ای  بهدر رفته است”. همه چیز ممکن است ولی بهمین دلیل و دلائل فراوان دیگر میل دارم بتو بگویم : حتی اگر هم اتفاق افتاد ، نگران نباش چون تو وظائف خود را در برابر ما انجام داده ای.

ممنون که تو مارادونا هستی.

ممنون ، قهرمان !

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

کارلوس مالبران یک روزنامه نگار آرژانتینی است

http://www.jungewelt.de/2010/07-03/070.php

سرچشمه : آینده

 

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست