نویدنو:19/01/1389 صفحه قابل چاپ است |
نویدنو
فرهاد عاصمی و "شعار طرد رژیم ولایت فقیه " هاتف رحمانی براى انديشه متافيزيكى، رابطهاى ميان سياست، خطمشى و اسناد حزب توده ايران در طول قريب به هفتاد سال مبارزه آن وجود ندارد. هر كدام در هر مرحله زمانى براى خود مطرح بوده، روندى رشديابنده را تشكيل نمىدهند و بيان «روند جارى هستى واقعى» (ماركس) حزب توده ايران نيستند. " نقل از نامه آقای فرهاد عاصمی به هاتف رحمانی"
باز هم مجبورم با تذکر آغاز کنم. آقای عاصمی از سر لطف به راحتی به افراد القاب هدیه می کنند. از جمله اینجانب را "نظریه پرداز"ی خوانده اند که " نویدنو" را منتشر می کند. ایشان شاید چون در دیکتاتوری های اروپایی زندگی می کنند خبر ندارند که ما در آزاد ترین کشور جهان بابت هر یک از این القاب باید مالیات ! بپردازیم. اینجانب خودرا کوچکترین شاگرد حقیقت می داند وهر آنچه آموخته دارد از محضر اساتید گرامی است. واما این که منتشر کننده "نویدنو" باشم می توانست افتخارم باشد ، اما انجا هم یکی هستم در کنار دیگران وآن هم به لطف تکنولوژی جدید دیجیتال که امکان ارتباط را از راه های دور مقدور ساخته است. از این رو خواهشمند است این فقره را از پرونده بنده جدا قلم بگیرند وتنها به همان هاتف رحمانی اکتفا نمایند. آقای فرهاد عاصمی در پاسخ به نامه نگارنده مورخ 16اسفند 1387جوابیه مفصلی ارسال داشته اند که متن آنها در سایت "توده ای ها"* درج شده وخوانندگان می توانند به آنها مراجعه کنند. آنچه از پاسخ ایشان بر می آید آن است که ایشان با تجاهل عارفانه از کنار بسیاری از سوال ها عبور کرده وصرفا به نکاتی که شایسته بحث نظری بوده اند پرداخته اند. از جمله به سوالی که در نامه پیش پرسیده شده بود که :" شما یک شبه خواب زده می شوید که "واقعیت آنست که در دوران کنونى در ایران تضادهاى طبقاتى تشدید شده و تعمیق یافته اند. دوران تحولات تدریجى- اصلاحى پایان یافته است.دورانى که در آن لایه و طبقه هاى برتر و حاکم ، بخشى از منافع خود را به طور مسالمت آمیز و در چارچوب قوانین به لایه ها و طبقه هاى محکوم و زیردست واگذار مى کنند، پایان یافته است. نظام حاکم سرمایه دارى در ایران و لایه هاى برتر در آن قادر و مایل به هیچ عقب نشینى در برابر منافع لایه هاى زیر فشار و سرکوب شده نیستند. به عبارت دیگر دوران تحولات تدریجى- اصلاح طلبانه در ایران به طور عینى پایان یافته است و حاکمیت سرمایهدارى مافیایى و رآنتخوار مصمم است با خشونت و سرکوب علنى و بى پرده توده هاى مردم از منافع طبقاتى خود دفاع کند. " آیا برای این ادعایتان هیچ تحلیلی ارائه کرده اید؟ آیا پاسخ شما به سوال های منطقی در مواجهه با گزاره های شما کدام است؟ آیا در شرایط پایان یافتن دوران تحولات تدریجی-اصلاحی ، آماج ها ، تاکتیک ها واستراتژی انقلابی چیست؟ نیروی بالفعل مجری این تاکتیک ها واستراتژی کدامند؟ تعادل قوابین نیروی ارتجاع وترقی چگونه است؟ نقش قدرت در این میان چگونه بررسی می گردد؟ در این شرایط قهر ومسالمت چه کاربردی دارند؟ شرایط ذهنی این مرحله کدام است؟ آیا پایان دوران تحولات تدریجی- اصلاحی به معنای انقلاب است؟ واگر هست تکلیفمان با انقلاب بهمن چه می شود؟ آیا این انقلاب (بهمن) شکست خورده است؟ اگر آری ، تکیه بر" نبردکه بر که " که بنا برنظر واضع اصلی آن تئوری ، ویژگی شرایط خاصی از تحول انقلابی جامعه ایران پس از بهمن 57بود، در حال حاضر چه معنایی دارد؟ ایا تضاد به قول خودتان اصلی در شرایط مورد ادعای شما تضاد کار-سرمایه است؟ اگر چنین است مرحله انقلاب چه باید باشد؟ نیروهای عمل کننده کدامند؟ وچه نیروهایی می توانند متحدان این مرحله در اجرا باشند؟ وشگفتا با این پندار وهمتان سیاست های حزب را نقد می کنید. خود این خط کش آخرتان اصلا تخته پاره ای بیش نیست تا چه رسد به خط کشی که بخواهد کمیتی را اندازه سنجی نماید!" (http://rahman-hatefi.net/jedal%20ba%20moddaei-didgah-495-890103.htm) ایشان در پاسخ مفصلی ظاهرا به این پرسش ها پرداخته و صفحات بسیاری را با نقل قول هایی که در "کلیت خود" بسیار نافذ وصحیح هستند پرکرده اند ، اما هیچ کدام پاسخ مشخص سوال ها نیست وشگفتا که با اتخاذ سیاست " کوچه علی چپ" عملا از پاسخ مشخص طفره رفته اند. این امر البته شاید می تواند از عدم درک درست ایشان از پرسش های من ناشی شده باشد. اگر عمری بود به جزئیات آن پرداخته خواهد شد. اما برای آن که ما دچار شیوه دراز گویی وپریشان ایشان نگردیم ، موضوع مشخصی را مورد بررسی قرار می دهیم. همین جا بگویم که تذکراتی مبنی بر این که ، در نامه با متهم کردن ایشان به "پریشان گویی" از دایره بحث منطقی خارج شده ام، دریافت داشته ام ، ویا حتی برخی دوستان آن را نوعی دشنام تلقی کرده اند. در ابتدا از ایجاد چنین شبهه ای به دلیل نقص بیان جدا پوزش می خواهم ، اما من با استدلال منطقی بر امر"پریشان گویی" ایشان اصرار دارم وامیدوارم این موضوع طی همین بحث ها تا حدودی روشن تر گردد. وباز هم ذکر این نکته خالی از لطف نیست که مسئولیت کامل این نوشته با من است وربطی به حزب توده ایران ویا حتی تحریریه نوید نو ندارد. آقای عاصمی در نامه سوم خود می نویسند :" او ”تودهاىها“ را متهم مىسازد كه با پايبندى به «تفكر ايدهآليستى و لجاجت در عدم پذيرش صريح ”شعار طرد ولايت فقيهه“» دچار تناقض و «نگاه پارادكسيكال» شده است. براى انديشه متافيزيكى، رابطهاى ميان سياست، خطمشى و اسناد حزب توده ايران در طول قريب به هفتاد سال مبارزه آن وجود ندارد. هر كدام در هر مرحله زمانى براى خود مطرح بوده، روندى رشديابنده را تشكيل نمىدهند و بيان «روند جارى هستى واقعى» (ماركس) حزب توده ايران نيستند. . بيان انتخاب شده در آن دوران «حذف اصل ... در متمم قانون اساسى» بود. اين بيانى از نظر حقوقى دقيق و از نظر سياسى براى حزبى كه به فعاليت قانونى مشغول بود، همهجانبه و با صراحت و مسئولانه بود. اين موضع حزب هماره مورد تائيد نگارنده بوده و هست. در اسناد و نوشتارها در ارگانهاى حزبى از پلنوم هيجدهم به بعد هيچگاه واقعيت پيش گفته مطرح نشده است. گويا تاريخ «شعار طرد ولايت فقيهه» با تصويب آن در اين پلنوم آغاز شده است!" ** اجازه دهید گفته های ایشان را دوباره خوانی کنیم. ایشان به درستی مدعی است که" خواست حذف اصل ”ولايت فقيهه“ از قانون اساسى را حزب توده ايران در پيش از همهپرسى درباره قانون اساسى در سال ١٣٥٨ ضرورى اعلام كرد" می توان از ایشان سوال کرد که آیا خواست حزب چه ماهیتی داشت؟ آیا جز این بود که خواست حزب بر مبنای تحلیل سندی "حقوقی" وعدم انطباق آن بر موازین دموکراتیک مبتنی بود؟ حزب در آن نامه خطاب به مجلس خبرگان قانون اساسی تلاش می کرد از طرح وتصویب ماده ای غیر دموکراتیک در متن سند اساسی اداره کشور یعنی قانون اساسی جلو گیری نماید. در عمل موفق به این کار نشد ودر مماشاتی ناگزیر با این توجیه که این اصل فقط " زیبنده قامت امام خمینی " است به قانون اساسی رای مثبت داد. پس ماهیت اعتراض حزب به ماده ولایت فقیه وخواستار ی حذف آن در واقع امری حقوقی بود که از پیش بینی روابط قدرت در آینده ناشی می شد. در آن زمان شاید خیلی ضروری به نظر نمی رسید که پرسیده شود تکلیف آن پس از امام خمینی چه خواهد شد؟ وحزب چه راهکاری برای از بین بردن این قاعده حقوقی غیر دموکراتیک ارائه می کند؟ آقای عاصمی مدعی است که " اين موضع حزب هماره مورد تائيد نگارنده بوده و هست " ما از این اعتراف ایشان سپاسگذاریم. اما از ایشان که استاد دیالکتیک هستند می پرسیم سرنوشت حقیقی اصل "ولایت فقیه " در جامعه ایران چه بوده است؟ آیا حزبی که اولین منادی حذف این ماده از قانون اساسی بوده است ، پس از گذشت زمان واثبات ماهیت غیر دموکراتیک وضدمردمی آن ، با توجه به تحولات طبقاتی ، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی جامعه ایران چه باید می کرد؟ آیا باز هم آنچنان که در نامه منتسب به رفیق کیانوری از توده ای ها وحزب توده ایران خواسته می شود به مماشات خود ادامه دهد؟ ارتقا خواست حذف اصل ولایت فقیه به شعار "طرد رژیم ولایت فقیه" ادامه منطقی مشی حزب توده ایران،" رابطهاى ميان سياست، خطمشى و اسناد حزب توده ايران در طول قريب به هفتاد سال مبارزه آن" است. آقای عاصمی در جایی از نامه خود اشاره می کنند که " لذا پرسشبرانگيز است كه منتقد كه اكنون دل به دريا زده و مىنويسد، چرا حتى يك جمله نيز در دفاع از «بستر شناخت علمى» كه سياست كنونى حزب توده ايران گويا در آن جارى است، بر زبان نمىآورد؟" من می خواهم نشان دهم که اتفاقا ارتقا "طرد رژیم ولایت فقیه " به شعار استراتژیک مرحله ای جنبش ملی – دموکراتیک ایران ناشی از همین "بستر شناخت علمی " حزب توده ایران است. شعار طرد... ناشی از تحلیل مضمون قدرت حاکمه در جمهوری اسلامی، ناشی از شناخت تحولات طبقاتی جامعه ایران است. رویکرد این شعار نه بر مبنای تحلیل سندی «حقوقی» – آنچنان که نامه حزب بر آن استوار بود- بل بر مبنای تحلیل «حقیقی» قدرت استوار است. مخدوش کردن ماهیت دو موضع در دو زمان متفاوت چیزی به قول خود آقای عاصمی غیر از"اندیشه متافیزیکی " وپریشان گویی نیست. زمانی که شعار "طرد ... " به مثابه شعار استراتژیک مرحله ای جنبش ملی – دموکراتیک بر گزیده می شود ، این "بستر شناخت علمی" حزب توده ایران است که با تحلیل عینی روابط « حقیقی» قدرت بر آمده پس از انقلاب بهمن به واکاوی علت ها می پردازد وبر اساس فاکت های مشخص شرایط حاکم دورنمای تغییر اجتماعی را ترسیم می کند. " امروز پس از گذشت بیش از نوزده سال از پیروزی انقلاب، روشن است که رهبری انقلاب با خیانت به آرمان ها واهداف توده های میلیونی، یعنی برپادارندگان یکی از بزرگ ترین جنبش های اجتماعی - سیاسی قرن بیستم، امکان تاریخی بزرگ میهن مارا در دستیابی به آ زادی ، دموکراسی ، استقلال وعدالت اجتماعی ، ضایع کردند، وایران را در مسیر تخریب ، فقر ومحرومیت ، در مسیرنوعی حکومت سرمایه داری عقب مانده ، که جز تامین منافع عده ای انگشت شمارغارتگر، هدفی ندارد، راندند. این آرمون تاریخی ، بیش از پیش ، ورشکستگی نظری- اخلاقی این نیروهارا در میهن ما به نمایش گذاشت، ونشان داد که " راه سومی" ، که رهبران جمهوری اسلامی قول آن را به مردم می دادند ، جز همان نظام سرمایه داری، این بار با روبنایی عقب مانده وقرون وسطایی که در شکل دیکتاتوری " ولایت فقیه" خودرا نمایان کرده است چیز دیگری نیست. ایران در آستانه هزاره سوم ، کشوری است اسیر دیکتاتوری ، عقب مانده ومحروم که در شرایط ادامه حکومت " ولایت فقیه" ، در سمت وسوی پیشرفت اجتماعی ودموکراسی چشم اندازی ندارد. وجود میلیون ها تن بیکار، " زندگی" کردن بیش از نیمی از جمعیت در فقر ومحرومیت کامل، اقتصاد تک محصولی، عدم وجود صنایع پایه ای برای نجات کشور از وابستگی ، محروم بودن اکثریت عظیم از حقوق وآزادی های مدنی ودموکراتیک ، سرکوب وحشیانه حقوق اقلیت های ملی ومذهبی وزنان ،وحاکمیت دیکتاتوری واستبداد خونریز، نشان داده آماده است تا شبانه هزاران انسان شریف ومبارز راه آزادی را ، برای تامین وتضمین حیات خود ، کشتار کند، بخشی از دستاوردهای سران جمهوری اسلامی برای میهن ماست."( اسناد کنگره چهارم حزب توده ایران)*** حزب به روشنی در می یابد که " ولایت فقیه " سد تمام تحولات اجتماعی به سود زحمتکشان جامعه است. امروز سخن گفتن از ماهیت ولایت فقیه همه گیر شده است و" طرد رزیم ولایت فیقه " شاید تنها شعاری است که اجماع تقریبا قریب به اتفاق تمام گردان های سیاسی واجتماعی جامعه را جلب کرده است. اما در شرایط 19 سال پیش اعلام این شعار از جانب حزب وپافشاری بر آن علیرغم امواج توفنده لجن پراکنی ونفی وانکار وتخریب ، ازهمه سو حاکی از استواری انقلابی حزب بر مواضع علمی واصولی است. پرسیدنی است اگر حزب بر مواضع اپورتونیستی وراست حرکت می کرد، چرا آن روز که پس از فروپاشاندن اتحاد جماهیر شوروی ودنیای سوسیالیست ، فضای ذهنی برای پذیرش این راست روی و"نان به نرخ روز خوردن"مهیا تر بود چنین نکرد ؟ با تمام قوا در سنگر دفاع از مارکسیسم – لنینیسم وسنن انقلابی حزب توده ایران ایستاد وتمام اتهامات چپ وراست از جمله اتهامات شما را در نشریه " راه توده" که "95شماره" به " مسئولیت شما" منتشر می شد به جان خرید؟ حتما پاسخ به خودتان را پیش از این در صفحات نامه مردم خوانده اید اما برای یادآوری پیشنهاد می شود سری به این آدرس بزنید: http://tudehpartyiran.org/raheht.pdf آقای عاصمی عمدا ولایت فقیه را با پسوند هایی صرف می کند تا با فرو کاهی آن به امری "عتیقه" کارکرد معاصر آن را مخدوش سازد. ایشان عمدا فراموش می کنند که کارکرد کنونی ولایت فقیه، صرف نظر از هر ریشه ای که از نظر تاریخی داشته باشد، چیست. ایشان مدام در نوشته هایشان از نبود تحلیل مشخص نزد حزب توده ایران از شرایط مشخص سخن می رانند وشعار "طرد... " را تکرار ملالانگیز یک شعار بیست و پنج ساله می خوانند. ایشان حتی یکبار هم به توجیهات به قول خودشان "سوسیال دموکراتیک"!! حزب استناد نمی کنند ومثل بسیاری از مسائل دیگر از جمله بررسی نامه منتسب به رفیق کیانوری ( که به شدت از آن دفاع می کنند) از جانب حزب را مسکوت می گذارند. البته اقای عاصمی که تمام تحلیل هارا به چپ ویا راست طبقه بندی می کنند ، دست آخر مجبور به ارائه تحلیل مشخص!! غیرراست وغیر چپ خود می شوند و مقاله شماره ٣۵**** ( شرایط حاکم بر ایران، بیان وضع پات در کشور است؟) را تولید وبه چاپ می رسانند. ایشان در آن جا می نویسند :" با هدف پایمال ساختن هر دو وجه آزادى و عدالت اجتماعى، نیروهاى “راستگرا”(بخوان سرمایه داران ) و واپسنگر( بخوان ارتجاعی) از روز بعد از پیروزى انقلاب بهمن ۵٧ آغاز به کار کردند و با انواع دسیسهها و جنایات، به نقض اصلهاى مربوطه در قانون اساسى که آزادىهاى فردى و اجتماعى مردم را تضمین مىکردند، پرداختند. اصلهاى تثبیت شده در بخش “حقوق ملت” را از محتوا خالى نمودند. کوشش کردند آنها را با مفهوم و برداشتهاى دروغین و انواع اندیشههاى دوران عتیقهاى جامعه قبیلهاى پرکنند. به این منظور شکل “خداشاهى”حاکمیت دوران قبیلهاى جامعه بشرى را به صورت “ولایت فقیه” که پس از مدتى آن را مطلقه نیز نامیدند، در اذهان عمومى رخنه دادند.( بخوان اصل ولایت فقیه در قانون اساسی) حاکمیت خود را “ودیعهاى الهى” قلمداد ساختند، اما قادر نشدند خواست آزادى، یک وجه از ریشههاى عینى و عمده انقلاب بزرگ بهمن ۵٧ را در اذهان عمومى نابود سازند." حال از ایشان نمی پرسیم که آیا با این تمهیدات چیزی از انقلاب باقی ماند یا نه ؟ ونیز نمی پرسیم به سود چه طبقاتی وبا چه اهرمی ؟ اما می پرسیم آیا« ریشه های عینی وعمده انقلاب بزرگ بهمن 57 » عینا همان ها هستند که در آستانه انقلاب 57 وجود داشتند ، یا این ریشه ها امروز در فرایند تحولات سی ساله پس از انقلاب جای دارند والزاما هم اگر به لحاظ ماهیت همسان با همان ریشه ها باشند – مطالبات ملی ودموکراتیک – آیا آماج های آن ها تغییر نکرده است ؟ و اگر تغییر کرده است ، آیا یکی از آماج های عمده این ریشه ها طرد شکل “خداشاهى”حاکمیت دوران قبیلهاى ... “ولایت فقیه” نیست؟ البته ایشان در عمل نقش " ولی فقیه " را در نابودی دستاوردهای انقلاب تایید می کنند " سیاست “تعدیل اقتصادى” که نامى دیگر براى اجراى سیاست نولیبرال امپریالیستى به نام “خصوصى و آزادسازى اقتصادى” است، در دوران حاکمیت یک دست شده سرمایهدارى مافیایى در دست لایههاى جدید و با حکم حکومتى آیتالله خامنهاى در سال ١٣٨۵ به سیاست رسمى دولت احمدىنژاد تبدیل شد. این سیاست ضدمردمى که گذران زندگى تودههاى میلیونى را فلج کرده و وضع اقتصادى جامعه را به نابودى تهدید مىکند، نیز عامل دیگرى مىباشد در خدمت نقض خواست و حق برخوردار شدن تودههاى میلیونى مردم از عدالت اجتماعى نسبى." ( تاکید از من است) ولی از اعتراف به آن که حکم حکومتی آیت الله خامنه ای همان اعمال"ولایت فقیه" است طفره می روند!! گویا گناه حزب توده ایران آن است که پیش از ایشان این امور را درک وتحلیل کرده وبر مبنای آن بدون حضور "ایشان" شعار وتاکتیک مبارزاتی تدوین کرده است. آنچه حزب می گوید غیر علمی ، راست روانه واپورتونیستی است ، اما بیان الکن وابتر آن ها بابیش از 12سال تاخیر از جانب ایشان ، درک انقلابی وتحلیل درست وضعیت اجتماعی است. بگذریم. ایشان که به نحوه ی ترویج وتبلیغ حزب توده ایران ایرادهای بنیادی دارد در کل تحلیل مبسوط خود نمی گویند که به طور مشخص چه باید کرد . ایشان می نویسند :" سه عنصر: نقض آزادىهاى قانونى مصرح در قانون اساسى، غارت بىبندوبار سرمایهدارى و تبدیل شدن عملى رژیم حاکم سرمایهدارى به متحد طبیعى سیاست امپریالیستى، ریشه عینى تضادى است که در دوران کنونى میان لایههاى مختلف مردم با حاکمیت سرمایهدارى مافیایى در ج ا ایران وجود دارد." اما راه حلی که برای حل این تضادها ارائه می کنند عبارت است از :" تودههاى میلیونى زحمتکشان هنوز نتوانستهاند زیر فشار تبلیغات حاکمیت سرمایهدارى مافیایى کنونى در ایران که کماکان خود را در پس شعارهاى انقلاب بهمن پنهان مىسازد و همچنین تحت تاثیر باورها و سنتهاى خود به شناخت لازم از حاکمیت مافیایى دست یابند. تنها با شناخت از خصلت ضدکارگرى، غارتگرانه، ضدمردمى و ضدملى حاکمیت سرمایهدارى در جمهورى اسلامى، تودههاى کارگر و زحمتکشان به محور ضرورى خیزش انقلابى تبدیل خواهند شد. مدافعان منافع طبقه کارگر با دفاع مستدل و جانبدارانه و همچنین افشاى خصلت ضدملى حاکمیت سرمایهدارى، امکان تجهیز و سازماندهى زحمتکشان را دوباره بازخواهند یافت. دفاع از خواستهاى مطالباتى کارگران براى برپایى سندیکاهاى مستقل، دفاع از مبارزه آنها و خواست آزادى رهبران زندانى شده آنها و دیگر خواستهاى مطالباتى و دموکراتیک، ازجمله حفظ قانون کار سال ١٣۶٩، امکان تجهیز و سازماندهى زحمتکشان را ایجاد مىسازد. بدون طرح خواست پایان دادن به سیاست ضدملى “خصوصى و آزادسازى اقتصادى” که به عامل تورم و فشار اقتصادى به زحمتکشان تبدیل شده است؛ بدون مبارزه علیه حذف یارانهها توسط دولت احمدىنژاد که جزیى از برنامه “آزادسازى اقتصادى” است و به دستور “بانک جهانى” و “صندوق بینالمللى پول” عملى مىشود و …، تجهیز و سازماندهى زحمتکشان ممکن نخواهد بود. موافقت محافل امپریالیستى، ازجمله رسانههاى تبلیغاتى آن مانند بىبىسى و صداى آمریکا و همچنین استادان ریز و درشت “اقتصادان” که در این رسانهها به ابراز نظر مثبت درباره حذف یارانهها توسط دولت احمدىنژاد مىپردازند، ناخواسته همدلى اپوزیسیون راست خارج از کشور با خواست محافل سرمایه مالى امپریالیستى را افشا مىکنند. باید با مخالفت با این سیاست ضدملى و ضدمردمى و انواع مشابه آن و افشا نمودن سیاست دروغین امپریالیسم که با پنهان شدن در پشت “حقوق بشر”، خواستار تبدیل ایران به نومستعمره خود مىباشد، تضاد درونى خیزش انقلابى را برطرف ساخت و زحمتکشان را به خیزش انقلابى مردم و پشتیبانى از آن جلب نمود." ***** انسان به قول مذهبی ها خدا وکیلی ! می ماند که با این گربه مرتضی علی چه کند؟ اولا حزب توده ایران ، ستون نویس فلان نشریه یا سایت نیست که بکوشد در هر مقاله ای تمام مطالبات تاکتیکی واستراتژیک خودرا بیان نماید. حزب دارای برنامه است که آماج های اصلی خودرا در آن ارائه کرده است وتمام تلاش ها برای تحقق همان برنامه است. در برنامه حزب توده ایران مصوب کنگره چهارم حزب توده ایران از جمله می خوانیم :" حزب توده ایران ، براساس ارزیابی خود، از مرحله رشد اجتماعی - اقتصادی جامعه ، مرحله کنونی انقلاب ایران را مرحله دموکراتیک وملی ارزیابی می کند، ومعتقد است که تداوم وپیروزی نهایی این انقلاب در گروی نقش اساسی وتععین کننده طبقه کارگر وتوان نیروهای سیاسی طبقه کارگر در رهبری چنین جنبشی است. حزب توده ایران بر اساس تجربه سده اخیر از رشد سرمایه داری در جامعه ما، معتقد است که نظام سرمایه داری در هر شکل سیاسی آن ، در کشورما قادر به حل معضلات عقب ماندگی وبی عدالتی دهشتناکی که سرتاپای جامعه را فراگرفته است ، نیستوایران تنها با تحدید رشد سرمایه داریوسمت گیری سوسیالیستی است که می تواند خودرا از زنجیر های فقر، عقب ماندگی وبی عدالتی رها سازد.اتخاذ چنین راه رشدی ، پاسخ به نیازهای پایه ای جامعه ما نظیر اشتغال، مسکن،بهداشت همگانی، آموزش وپرورش رایگان، تامین اجتماعی وحفظ محیط زیست ، است... در سمت گیری سوسیالیستی مورد نظر ما ، دولت وجامعه روابط دگرگون شده ای با هم پیدا می کنند، واز طریق برنامه ریزی صنعتی،کشاورزی، تجاری ومالی راه پیشرفت وترقی اجتماعی کشور، براساس دموکراتیک وبه رسمیت شناختن حقوق شهروندان، باز می شود و با دگرگون شدن کامل ساختار حکومتی بر اساس دموکراتیک ومردمی ، راه پیشرفت وتکامل بی وقفه جامعه گشوده می گردد. حزب توده ایران همچنان ، با توجه به سطح عقب ماندگی روابط اجتماعی - اقتصادی کنونی جامعه ما ، معتقد است که چنین تحولی محتاج بسیج نیرو در ابعاد جامعه ، واتحادی نیرومند از نیروهای تحول طلب وپیشرو، خصوصا جنبش کارگری وکمونیستی ایران است. حزب توده ایران ، در شرایط کنونی ، مهم ترین وظیفه نیروهای مترقی وآزادی خواه کشور را پایان دادن به رژیم دیکتاتوری " ولایت فقیه" ، وروی کار آمدن یک دولت ائتلاف ملی، ارزیابی می کند ومعتقد است مهم ترین گام در این راه ،ایجاد یک جبهه وسیع مردمی وضد دیکتاتوری است ."****** همان طور که مشاهده می شود در این برنامه ، مرحله انقلاب ، سمت گیری تحول اجتماعی ، ومتحدین این مرحله با دقت علمی بیان شده است. گذشته از برنامه حزب ، صدها مقاله در تک تک مواردی که ایشان بعنوان شاهکار تحلیلی خود ارائه داده اند در نامه مردم با جزئیات کامل وبا بررسی زوایا ، ابعاد وضرورت های هر یک از موضوعات درج شده است. از افشا حاکمیت سرمایهدارى مافیایى گرفته تا دفاع از خواستهاى مطالباتى کارگران براى برپایى سندیکاهاى مستقل، دفاع از مبارزه آنها و خواست آزادى رهبران زندانى شده آنها و دیگر خواستهاى مطالباتى و دموکراتیک، ازجمله حفظ قانون کار سال ١٣۶٩، از طرح خواست پایان دادن به سیاست ضدملى “خصوصى و آزادسازى اقتصادى” گرفته تا مبارزه علیه حذف یارانهها، از مخالفت با این سیاست ضدملى و ضدمردمى و انواع مشابه آن و افشا نمودن سیاست دروغین امپریالیسم که با پنهان شدن در پشت “حقوق بشر”، خواستار تبدیل ایران به نومستعمره خود مىباشد، تا جلب زحمتکشان به خیزش انقلابى ( علاقه مندان می توانند به بایگانی نامه مردم ارگان مرکزی حزب توده ایران مراجعه کنند) حال ما باز از ایشان سوال می کنیم که به نظر ایشان در صورت پیروزی موسوی در انتخابات واصرار ایشان بر اجرای اصول 44و43 قانون اساسی چه نیرویی سد اجرای این خواست موسوی بود؟ واحتمالا چه سرنوشتی پیدا می کرد ؟ ( حالا ایشان فردا تعبیر نکنند که اندیشه پژوهشگرعملا خواستار عدم پیروزی موسوی بوده است !!) در بالا تا حدودی درمبانی طبقاتی تحلیل این شعار صحبت کردیم . برای آن که ریشه های تحلیلی اتخاذ شعار "طرد ..." را بهتر بشناسیم چیزی بهتر از مراجعه به اسناد رسمی حزب نیست.:« برای پاسخ روشن دادن به این سئوال می باید نخست ارزیابی دقیق وهمه جانبه ای را از حاکمیت سیاسی مورد نظرارائه داد، شرایط اجتماعی – اقتصادی کشور را مطالعه کرد وخواست های جنبش توده ای در مقطع کنونی را شناخت وبعدا نتیجه گیری نمودکه آیا با توجه به خصلت وویژگی های جامعه وحاکمیت کدام را ه درست ، منطقی وعلمی است .کمیته مرکزی حزب در چهارمین پلنوم خود ( بهمن 1373) ، ارزیابی دقیقی از ترکیب طبقاتی حاکمیت جمهوری اسلامی ونیروهای شرکت کننده در آن ارائه داد . این ارزیابی حاکمیت جمهوری اسلامی از لحاظ طبقاتی را در چارچوب دو نیروی عمده نمایندگان سرمایه داری بزرگ تجاری وسرمایه داری بوروکراتیک نوین ایران تقسیم بندی کرد.طرفداران انجمن حجتیه که این روزها به جناح « رسالت » معروف شده اند، به مثابه نمایندگان مستقیم سرمایه داری تجاری در کنار تکنوکرات های تازه به دوران رسیده، مدیران کل ، وزرا ، وبخش قابل ملاحظه ای از روحانیت که در پست های کلیدی تصمیم گیری دولتی قرار دارند ، ترکیب اساسی حاکمیت جمهوری اسلامی را تشکیل می دهند. هر دو بخش از سرمایه داری حاکم بر اوضاع کشور ، از نظر خصلت اقتصادی ، دارای ماهیت عمیقا انگلی ودلال واز نطر خصلت روبنایی فاسد ودر مجموع بی علاقه به سرنوشت اقتصاد ملی کشور هستند . در حالیکه هر دو گروه حاکم در عمده ترین مسایل مانند جهت گیری های اقتصادی – اجتماعی کشور دارای نظریات مشابه هستند، می باید به برخی تفاوت های نظری در زمینه چگونگی اداره کشور، روابط دولت ونهادهاو... میان این دو جناح توجه کردکه توضیح دهنده روند اتخاذ سیاست ها در چند سال اخیر بوده است . سرمایه داری بوروکراتیک نوین که بخش « پراگماتیک» حاکمیت کنونی را تشکیل می دهد ، در پی مرگ خمینی بر این عقیده بود که برای خفظ « نظام » می بایست یک سری اقدام های « اصلاحی » بسیار سطحی در زمینه کم کردن فشار اختناق ، تشویق میلیون ها ایرانی مهاجر به باز گشت به کشور وکم کردن سرکوب وسانسور در حدی که « نظام » را به خطر نیاندازد، انجام داد، در حالی که جناح دیگر اعتقاد داشت هر گونه گشایشی در اختناق وجو سر کوب می تواند آن چنان توقعاتی را در جامعه ایجاد کند که مهار وکنترل آن از دست حاکمیت خارج شود.نظریه « رفرم سطحی » علی رغم برخی موفقیت های نسبی در ابتدای کاروفریب وامیدوار کردن بخش قابل ملاحظه ای از مردم ، روشنفکران وحتی نیروهای اپوزیسیون با سرکوب خونین ووحشیانه خیزش های مردمی در شهر های مختلف به دستور مجموعه حاکمیت نشان داد که رژیم استبدادی حاکم راهی جز سرکوب واختناق برای ادامه وحفظ خود نمی شناسد . (اسناد کنگره 4 حزب توده ایران)******* « رژیم«ولایت فقیه» که پایگاه طبقاتی آن ، بیش از پیش به کلان سرمایه داری تجاری وبورژوازی بوروکراتیک کشور، محدود می شود، امرور بیش از هر چیز ادامه موجودیت خودرا در گرو حفظ شرایط اختناق وادامه سرکوب حقوق وآزادی های دموکراتیک مردم می بیند. تجربه انتخابات هفتمین دوره ریاست جمهوری دوم خرداد 1376، وپس از آن شرکت ورای مردم در انتخابات شوراها ، انتخابات ششمین دوره مجلس شورای اسلامی وسپس انتخابات 18تیر1380که در آن ها میلیون ها ایرانی بر ضد نامزد رسمی رژیم « ولایت فقیه» رای دادند، وخواست روشن وخدشه ناپذیر خودرا ، مبنی بر تغییر شرایط واستقرر آزادی ، جامعه مدنی وحرکت به سمت تحقق عدالت اجتماعی اعلام کردند ، گواهی بر این مدعاست . در مقابل این حرکت توده ها ، سران رژیم که مشروعیت حکومت اسلامی را از « خدا» می داند ونه آرامردم ، تلاش گسترده ای را در سرکوب جنبش مطالباتی توده ها سازمان دهی کردند. توده ها در جریان پیکار ضد استبدادی خود آموخته اند که باید از همه اشکال ممکن مبارزه برای دست یابی به آرمان های جنبش وشکست ارتجاع بهره گرفت . برای پایان دادن به رزیم دیکتاتوری حاکم ، می توان وباید از همه اشکال مبارزه استفاده کرد.حزب توده ایران بسیج نیرووتدارک چنین مبارزه ای را ازمهم ترین وظایف خوددر اوضاع کنونی می داند ." (تاکید از ماست ) (اسناد کنگره پنجم)******** به این اسناد می توان صد ها فاکت دیگر را ازنشریات حزبی افزود. اما برای جلوگیری از درازای مقال به همین مقدار بسنده می شود. آن چه قابل تاکید است آن است که اقای عاصمی با این همانی مکانیکی شعار استراژیک " طرد..." با نامه حزب در هنگام تدوین قانون اساسی ، ودلخوشی برای اثبات درستی محتوی نامه منتسب به رفیق کیانوری لجوجانه از پذیرش آن طفره می رود، اگرچه خود به زبانی دیگر بر همین بن بست ناشی از شکل “خداشاهى”حاکمیت دوران قبیلهاى ... “ولایت فقیه” مهر تایید می گذارد. درخاتمه خوب است ازخوانندگان طلب کنیم خود مصداق واقعی گفته ایشان " براى انديشه متافيزيكى، رابطهاى ميان سياست، خطمشى و اسناد حزب توده ايران در طول قريب به هفتاد سال مبارزه آن وجود ندارد. هر كدام در هر مرحله زمانى براى خود مطرح بوده، روندى رشديابنده را تشكيل نمىدهند و بيان «روند جارى هستى واقعى» (ماركس) حزب توده ايران نيستند." را مشخص وداوری نمایند. هاتف رحمانی 14/1/1389 *- http://www.tudeh-iha.com/?p=1129&lang=fa و http://www.tudeh-iha.com/?p=1133&lang=fa و http://www.tudeh-iha.com/?p=1138&lang=fa **- همان ***-http://tudehpartyiran.org/books.htm ****- http://www.tudeh-iha.com/?p=1121&lang=fa *****-همان ******-http://tudehpartyiran.org/books.htm *******-http://tudehpartyiran.org/books.htm ********-http://tudehpartyiran.org/books.htm
جدال با مدعی - نامه ای به آقای فرهاد عاصمی گرداننده تارنگاشت "توده ایها " *
|
|