بیشتر دوستان چپ ماهیت
طبقاتی این جنگ رادر نظر نگرفته و صرفا به قضاوت بین آمریکا و ناتو و
پوتین معطوف بودهاند.این جنگ بازتاب تلاش برای تقسیم مجدد مناطق نفوذ
وتصادم منافع ابر شرکتهای آمریکا و غرب و الیگارشی روس بوده و منافع
کارگران وزحمتکشان جایگاهی درآن ندارد. این همان نکته اصلی است که
اساسا درنقطه نظر بیشتر چپها مشاهده نمیشود.
لنین درادامه اضافه
میکند:"آرایش جنگ امپریالیستی باپوشاندن لباس"دفاع از میهن"به آن،
یعنی آنرا بهصورت جنگی دمکراتیک جلوه دادن، فریب کارگران و پیوستن به
اردوگاه بورژوازی ارتجاعی است"
جای بسی تعجب است که
بعضی ازنیروهای چپ درفراموشی مبانی خود تاکجا پیش رفتهاند که درتحلیل
یک چنین حادثه گذرا وکوچک این چنین سردرگم وبلاتکلیف به ایفای نقش قاضی
القضات بین دولتهای متخاصم امپریالیستی اکتفا میکند..تنها از عاملیت
اصلی آمریکا و ناتو و واکنش پوتین گفتن دراین رابطه صرفا بیان توصیفی
قضیه است. درصورتیکه اساسا میباید به تحلیل ماهیت مادی این جنگ
پرداخت. ماهیت مادی این جنگ، تصادم سیاستهای قدرتهای سرمایهداری
است. و دراصل تصادم منافع انحصارات آمریکا و غرب ازیک سو و منافع
اولیگارشی حاکم در روسیه از جانب دیگر است.کارگران و زحمتکشان منافعی
دراین جنگ ندارند، بلکه قربانیان آن هستند. مگر سربازانی که از دو سوی
این جنگ کشته میشوند فرزندان کارگران و زحمتکشان روس و اوکراین
نیستند؟ دراین جنگ کدامین منافع آنها دنبال میشود؟ گویا این نحله از
چپ تحت تاثیر پروپاگاندای چندین دههی بورژوازی علیه مبانی مارکسیسم،
در ناخودآگاه خود بیمناک از طرح جنبه طبقاتی چنین رخدادهائی است.
کم نیستند از دوستان که
هنوز برمقبره شوروی درروسیه دخیل بسته و تعمدا مایل نیستند این واقعیت
را بهپذیرند که اکنون اثری از سوسیالیسم درروسیه وجود ندارد و آنچه
هست تسلط بورژوازی نوظهور پس از شوروی برارکان اقتصادی این کشور است.
این دوستان اقتدارگرایی پوتین را با سوسیالیسم اشتباه میگیرند.
همچنین باید اضافه کرد
حتی محکومیت جنگ بدون پرداختن به ماهیت طبقاتی آن جز برخورد از موضع
لیبرال نیست. لیست دراز و طویل احزاب چپ که جنگ را محکوم کردهاند
عمدتا اشاره ای به ماهیت طبقاتی آن نداشتهاند. هیچ عقل سلیمی جنگ را
(جز جنگرهائی بخش که تحمیل میشود) موجه ندانسته وتایید نمیکند.
اماعقلانیت انقلابی ضمن تقبیح آن ماهیت مادی آنرا افشاء میکند.
چپ تاوان ضعف جنبش
کارگری و ناتوانی و پراکندگی خودرا میدهد که نتوانسته است دروجه عمومی
بر ضعف خود در ارزیابی شرایط نوین جهانی و مسائل آن ، وکاستیها
وپراکندگی خود در پیوند با جنبش کارگری فائق آید.
بورژوازی سعی کرده است
با استفاده از سردرگمی چپ بعد از فروپاشی شوروی آن را به انفعال کشیده
و بیش از پیش سردرگم و ناتوان سازد.
چپ اصولا باید درچنین
مواردی با تقویت انترناسیونالیسم پرولتری و دعوت کارگران و زحمتکشان به
اقدامات اعتراضی علیه دولتهای دخیل درجنگ فعالانه درصحنه حضور میداشت
تا به دولتهای امپریالیستی اجازه چنین تهاجم بی محابا و سرکوب خلقها،
از جمله مردمان یمن وفلسطین و....را نمی داد. اما به قول ترکها:"وار
ایوی کَرم ایوی، یوخ ایوی وَرم ایوی"
به قول ظریفی :"سالهاست
این امیدواری که مدعیان چپ در خطاهای فاحش سیاسی گذشته خود باز
نگریکنند، میرود تا به آرزو بدل شود. جهان امروز درگیر پیچیدهترین
مناسبات امپریالیستی است و شعار "کارگران جهان متحد شوید"جز با مسلح
شدن به آگاهی و دانش طبقاتی، که بر نفی هرگونه استثمار و ستم طبقاتی
استوار باشد و جز با خاموشاندن انواع جنگهای مرئی ونامرئی علیه
کارگران و زحمتکشان همراه باکسب آزادی و دمکراسی برای طبقه کارگر
درجهان میسر نیست"