نویدنو 24/07/1400
چاپ مطلب
پیام شادباش یا سند اتهامزنی و تخریب؟
مروری بر
"پيام
حزب چپ ايران (فدائيان خلق) به مناسبت هشتادمين سالگرد بنيان گذاری
حزب توده ايران"
نویدنو
در برنامهای که به مناسبت هشتادمین سالگرد تاسیس حزب توده ایران از
سوی حزب توده ایران به صورت مجازی برگزار شد، پیامی
از سوی
"حزب
چپ ایران (فدائیان خلق)"
توسط خانم توران همتی قرائت شد که به نظر میرسد جای بررسی دارد. در
این ارتباط از جمله نکات قابل توجه عبارتند از :
1-
در متن پیام آمده است:
"تاريخ
اين حزب آکنده از موفقیت ها، خطاها، ناکامی ها، فداکاری ها، از
جان گذشتن ها و تحمل هزاران سال اسارت بوده است."
همانگونه که مشاهده میشود، در نگاهی که بر این عبارتپردازی و ساختار
زبانی حاکم است،
"خطاها
و ناکامیها"ی
حزب توده ایران در برابر
"فداکاری ها،
از جان گذشتن ها و تحمل هزاران سال اسارت"
آن از اهمیت و اولویت بالاتری
برخوردار است. ضمن اینکه به موارد متعدد از خطاها و ناکامیها اشاره
دارد که گویا تاریخ حزب
"آکنده"
از آن هستند.
نویسندگان بیانیه برای اینکه پایبندی خود را به پرنسیپهای سیاسی و
اخلاقی نشاندهند، موظفند تا فهرستی از این
"خطاها
و ناکامیها"
را که تاریخ حزب
"آکنده"
از آن است، منتشرکنند تا مشخص شود از چه مواردی سخن میگویند و آیا این
موارد اساساَ همان مواردی هستند که دهههاست ارتجاع و بورژوازی و
نهادهای وابسته به سرمایهداری و نهادهای امنیتی و ... علیه حزب توده
ایران ترویج و تبلیغ میکنند یا سخن تازهای در این زمینه دارند. بدیهی
است که در صورت انتشار در قالب یک کار جدی، احتمالاَ بیپاسخ نیز
نخواهد ماند.
2-
در بخش دیگری از متن پیام آمده است:"در
کنار دستآوردها، حزب خطاهای سنگينی در عرصه سياسی و تشکيلاتی داشت که
در راس آن تحليل نادرست از رژيم برآمده از انقلاب بهمن، سياست حمايت
قاطع از آن براساس تئوری راه رشد غيرسرمايه داری و بر اين پایه تنظيم
مناسبات خود با دیگر نیروهای سیاسی ایران بود. سياستی که به اعتبار حزب
و به جريان چپ ايران لطمه جدی زد. بيانيه حزب بمناسبت هشتادمين سالگرد
با برخی خطاها تماس گرفته و "تمرکز
سیاستهای حزب بر مبارزۀ ضدامپریالیستی و کمتوجهی به حقوق و آزادیهای
دموکراتیک" را نقد کرده است. ولی اين خطا را نمی توان تنها با کمبها
دادن به اين و يا آن وجه از سياست حزب توضيح داد. به
باور ما بدون نقد دیدگاهی از آن، احتمال تکرار خطا، ولو در عرصه ها و
اشکال دیگر باقی خواهد ماند. اميدواريم نقد آن سياست ها تعميق يابد،
استنتاجات ضرور از آن گرفته شود و در ديدگاه، برنامه و سياست های حزب
بازتاب پيدا کند."
بر
این اساس :
-
حزب خطای سنگینی را در عرصه سیاسی با تحلیل نادرست از رژیم برآمده از
انقلاب بهمن ۵۷ و حمایت قاطع از آن مرتکب شد.
-
اساس این خطای سنگین سیاسی، خطای نظری راه رشد غیرسرمایهداری بود.
-
این سیاست نادرست حزب، زمینه تنظیم مناسبات حزب با دیگر نیروهای سیاسی
ایران قرارگرفت که به اعتبار حزب و جریان چپ لطمه جدی وارد کرد.
-
خطایی که در بیانیه حزب به مناسبت هشتاد سالگی تحت عنوان
"تمرکز
سیاستهای حزب بر مبارزۀ ضد امپریالیستی و کم توجهی به حقوق و آزادی
های دموکراتیک"
مورد نقد قرار گرفته است، فقط از منظر سیاسی قابل توضیح نیست. حزب باید
از منظر دیدگاهی خود را نقد کند و تا زمانی که چنین نکند، احتمال تکرار
آن خطا باقی خواهد ماند.
در پاسخ به این موارد باید گفت:
-قبل از هر چیز باید به نویسندگان این متن یادآور شد که
"رژیم
برآمده از انقلاب"
در سال ۵۷ و سالهای ابتدایی انقلاب با آنچه امروز پیش روی شماست، از
بسیاری جهات قابل مقایسه نیست. با صراحت و به استناد شواهد فراوان
میتوان گفت که جهتگیری سیاسی و اقتصادی و نیز ساختار سیاسی و فضای
مشارکت و شفافیت در آن سالها با امروز غیرقابلقیاس است. در فضای
سیاسی بعد از انقلاب تقریبا همه نیروهای سیاسی میتوانستند در رقابت
های سیاسی مشارکت کنند، فضای فعالیت سیاسی برای تمام احزاب و
سازمانهای سیاسی بهصورت نسبی وجود داشت، به هیچ وجه اجرای برنامههای
نئولیبرالی در کشور آغاز نشده بود و این میزان از فقر و فلاکت بر
تودههای مردم تحمیل نشده بود، تشکلهای کارگری به صورت نسبی از فضای
فعالیت برخوردار بودند، فضاهای فرهنگی و هنری و مطبوعاتی به هیچ وجه تا
این حد بسته نبودند، فساد در ساختار حاکمیت به هیچ وجه تا این حد
نهادینه نشده بود، رژیم برآمده از انقلاب در حوزههای اقتصادی و
اجتماعی جهتگیری مردمی و حمایت از تودههای محروم داشت، هنوز فاجعه
ملی ۶۷ رخ نداده بود، در عین حال رژیم برآمده از انقلاب از پایگاه و
مشروعیت اجتماعی بسیار گستردهای برخوردار بود و در معرض توطئههای
براندازانه ارتجاع سلطنتی چون کودتای نوژه هم قرار داشت و ....
البته همه اینها ناشی از ماهیت انقلابی و دموکرات نیروی هژمون بر
انقلاب نبود، بلکه بخش مهمی از آن ناشی از وجود فضای انقلابی
در جامعه در سالهای آغازین پس از انقلاب و دامنه و عمق گسترده مطالبات
نهادینهشده در جامعه چون استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی بود. در
سالهای بعد با تثبیت حاکمیت و مشخصتر شدن گرایشات و جهتگیریهای
اجتماعی و طبقاتی نیروهای بهقدرترسیده، این فضا تغییرمیکند و به تبع
آن، طبیعی بود که نگاه و موضع حزب نسبت به حاکمیت نیز تغییرکند. البته
عدم دسترسی به شناخت درست از پدیده اسلام سیاسی
واجرای عملی آن
در سطح جهانی که در سالهای بعد ممکن شد، نیز در این ارتباط میتواند
قابل بحث باشد.
چشم بستن بر همهی این واقعیات و بیتوجهی به تفاوتهایی که طی چند دهه
در این ارتباط روی داده و اینک محصول آن در برابر ماست، و برخورد
اینهمانی با پدیدهای به نام
"رژیم
برآمده از انقلاب"
هیچ نسبتی با واقعبینی علمی و اجتماعی ندارد. اگر نویسندگان این متن
را کسانی تصورکنیم که فاقد تجربه زیسته در آن سالها بودهاند و شناخت
درستی از مسائل آن زمان ندارند، موضوع متفاوت است. اما اگر فرض را بر
آن بگذاریم که نویسندگان این متن دارای تجربه زیسته در آن سالها بوده
و در مقاطعی در موضعگیریهای سیاسی در ارتباط با حاکمیت و حمایت از
آن، گاه جلوتر از حزب نیز حرکت میکردند و آنها نیز در ارتباط با
"حاکمیت
برآمده از انقلاب"
به شکلهای مختلف خطاهایی را مرتکب شدند، در این صورت سخنگفتن با حزب
توده ایران با چنین ادبیاتی را نمیتوان دارای توجیه سیاسی و اخلاقی
دانست.
با این وجود، همانگونه که خود حزب توده ایران نیز در اسناد متعدد،
اشاره کرده است، در سالهای ابتدایی پس از انقلاب در زمینه ارزیابی
حاکمیت و طراحی سیاست حزب در برابر آن خطایی در حزب روی داد. وقتی این
خطا سنگین خوانده میشود، در واقع به دنبال آن است که این مفهوم را
القا کند که گویا اگر چنین خطایی رخ نمیداد، روند حوادث و سرنوشت
انقلاب بهمن میتوانست به گونه دیگری رقم بخورد. برای آنها که آن
سالها را زیستهاند و روند رویدادها را شاهد بودهاند، این ارزیابی
نمیتواند از اعتبار چندانی برخوردار باشد. البته حزب توده ایران اگر
آن اشتباه را مرتکب نمیشد، آسیب کمتری از نظر سیاسی و تشکیلاتی
میدید. اما معنی این سخن آن نخواهد بود که روند حوادث و پیامدهای
سیاسی آن میتوانست متفاوت از آن چیزی باشد که بر کشور گذشت. دلیل اصلی
آن را باید در توازن قوای اجتماعی و سیاسی سالهای ابتدایی پس از
انقلاب دید. از این رو تخصیص صفت
"سنگین"
به این خطا اگر ناظر بر آسیبهای واردشده به حزب در نتیجهی آن باشد،
درست است. اما اگر ناظر بر این مفهوم است که گویا سایر بخشهای چپ از
جمله اسلاف همین جریان، خطاهای سبکتری را مرتکب شدهاند و گویا روند
حوادث و پیامدهای سیاسی ناشی از اشتباه حزب توده ایران، مسیر تحولات
سیاسی جامعه ایران را دچار تغییرکرد، یا با سادهاندیشی مفرط همراه است
یا جوسازی مغرضانه علیه حزب را دنبال میکند. امید است که مورد اول
درست باشد.
-نویسندگان پیام باید به این پرسش نیز پاسخ دهند که اگر به راستی حمایت
حزب توده ایران از رژیم برآمده از انقلاب،
"حمایت
قاطع"
بود و این حمایت مشروط به هیچ شرطی نبود، چگونه میشود که حزب با گردش
به راست حاکمیت و ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر و ... ، در موضع نقد این
سیاستها قرار میگیرد و رژیم در صدد آن برمیآید تا با سرکوب خونین و
کشتار بسیاری از رهبران و اعضا و هواداران حزب، به این حمایت بهاصطلاح
"قاطع"
پاسخدهد؟! در فرهنگ فارسی
"عمید"
واژه قاطع به عنوان یک صفت آمده و در برابر آن عبارات
"تغییرناپذیر.
قطعکننده، برنده،
تیز، بران،
محکم، استوار"
آمده است. نویسندگان متن پیام باید توضیح دهند که اگر سیاست حزب توده
ایران در برابر حاکمیت، قاطع یعنی در بردارنده مفاهیم تغییرناپذیر،
محکم و استوار بوده است، چگونه میشود که حزب در فاصله ۳-۲ سال با
حاکمیت زاویه میگیرد، در برابر آن قرار میگیرد و چنان هزینه های
سنگینی را میپردازد که بر اساس آنچه در متن همین پیام آمده است،"جمهوری
اسلامی فعاليت حزب توده ايران را تاب نيآورد و ضربه کاری بر آن وارد
آورد، هزاران توده ای را دستگير و عده زيادی از کادرها و رهبران حزب
را اعدام کرد"؟!
بهراستی نویسندگان متن این پیام تا چه حد در گزینش مسئولانه واژهها و
عبارات و توجه به مفاهیم و جنبههای اخلاقی موضوع، خود را پاسخگو
میدانند!
-در سالهای ابتدایی پس از انقلاب برخی از نیروهای چپ، راه رشد
غیرسرمایهداری را مورد نقد قرار میدادند و شعار انقلاب سوسیالیستی
سرمیدادند. جالب است که امروز برخی از موضعی متفاوت و با شعار
دموکراسی و سکولاریسم و ... راه رشد غیرسرمایهداری را به نقد میکشند.
امروز بیش از چهار دهه پس از انقلاب سال ۵۷ هنوز هم نظریهپردازان
مدافع نئولیبرالیسم چون موسی غنینژاد، معضلات اقتصادی کشور را نتیجه
اجرای نظریه راه رشد غیرسرمایه داری در ایران طی دهه های گذشته معرفی
میکنند و حزب توده ایران را مسئول پیروی مسئولان جمهوری اسلامی از
توصیههای مطرح شده در کتاب اولیانفسکی در ایران معرفی کرده و مورد
سرزنش قرار میدهد . جالب است که از یک سو حزب توده ایران از سوی
نویسندگان این پیام به جشن هشتادمین سالگرد تاسیس حزب توده ایران متهم
میشود که
"با
حمايت قاطع از آن (رژیم
برآمده از انقلاب) براساس تئوری راه رشد غيرسرمايه داری"
سیاستی را دنبال کرده است که
"به
اعتبار حزب و به جريان چپ ايران لطمه جدی"
وارد کرده است و از سوی دیگر نیز موسی غنینژاد چهره نمادین مدافع
نئولیبرالیسم در ایران نیز حزب را متهم میکند که با ترویج نظریه راه
رشد غیرسرمایهداری در ایران و هدایت مسئولان جمهوری اسلامی به پیروی
از آن که میتواند مانع از شکلگیری یک بازار آزاد نئولیبرالی و
افسارگسیخته تمامعیار شود، مسئول معضلات امروز اقتصاد ایران است. بد
نیست دلیل این همسوئی را نویسندگان متن پیام از خود بپرسند!
راه رشد غیرسرمایهداری در ادبیات اقتصادی، نوعی صنعتیسازی جوامع
کمتوسعه با مدیریت و هدایت دولتهای مردمی و همراه با جهتگیری
سوسیالیستی را تداعی میکند که در قالب همراهی طبقه کارگر با اقشار
میانی و نمایندگان سیاسی آنها تحت عنوان دموکراتهای انقلابی و از
جمله آنچه موسوم به بورژوازی ملی بود، در اتحاد با طبقه کارگر و با
بهرهگیری از کمکهای برادرانه و انترناسیونالیستی اتحاد شوروری و
کشورهای اردوگاه سوسیالیستی، تلاشی برای رشد اقتصادی و اجتماعی جوامع
کم توسعه و پیش سرمایه داری را با جهتگیری سوسیالیستی بیان میکرد و
زمانی گفتمانی مطرح در فضای توسعه اقتصادی بود. آنهایی که در سالهای
آغازین پس از انقلاب ۵۷ راه رشد غیرسرمایهداری را مورد انتقاد
قرارمیدادند، براین باور بودند که اولاَ حاکمیت ایران نمایندهی
دموکراسی انقلابی نیست و ثانیاَ نمایندگان اقشار میانی تحت عنوان
دموکراتهای انقلابی، اساساَ فاقد پتانسیل لازم برای جهتگیری
غیرسرمایهداری و سوسیالیستیاند و به جای آنها باید هژمونی طبقه
کارگر را دنبال کرد و ایجاد جامعه سوسیالیستی را در دستور کار قرار داد
و ....
امروز از یک سو اتحاد شوروی به عنوان کمک بزرگ در مسیر راه رشد
غیرسرمایهداری وجود ندارد و ماهیت ارتباطهای تجاری و صنعتی چین با
کشورهای کمتوسعهی پیرامونی نیز اساسا در چارچوب قابلمقایسه با
کمکهای برادارانه اتحاد شوروی مطرح نیست. از سوی دیگر، در شرایط
جهانیسازی سرمایهداری و گسترش دامنه فعالیت شبکههای جهانی شرکتهای
فراملیتی، عملا در کشورهای پیرامونی و کمتوسعه بهویژه در کشوری چون
ایران با اقتصاد پیشسرمایهداری مواجه نیستیم، بلکه آنچه با آن
مواجهیم، رشد نامتوازن سرمایهداری در شرایط وابستگی به سرمایه جهانی
است که سرمایه مالی و تجاری در آن بسیار فعالتر از سرمایه صنعتی عمل
میکند. در چنین شرایطی آنچه میتواند دنبال شود، نه راه رشد
غیرسرمایهداری (چراکه جامعه سرمایهداری هست )، بلکه سمتگیری
سوسیالیستی تحت هژمونی طبقه کارگر (نه بهاصطلاح دموکراتهای انقلابی)
است. و معنای این امر آن نیست که برخیها به دلیل از بینرفتن شرایط
مادی برای راه رشدغیرسرمایهداری، راه تحول اجتماعی را در راه رشد
سرمایهداری در قالب مفاهیمی چون توسعه و مدرنیزاسیون و ... جستجوکنند
که امتحان خود را پس از جنگ جهانی دوم در بسیاری از کشورها پس داده است
و فکر کنند که خیلی در حوزه نظری پیشرفت کردهاند و ... و دیگران از آن
عقب مانده و درجا میزنند! برای این منظور لازم نیست ادبیات مبارزه
طبقاتی و تحلیلهای مارکسیستی و لنینیستی را مورد بررسی و تعمق قرار
دهند و ...، کافی است به آمارها و اطلاعات موسسات بینالمللی چون
آکسفام مراجعه کنند تا دریابند آنچه تحت عنوان توسعه بر کشورهای
پیرامونی گذشته، با کدام پیامدهای اجتماعی و اقتصادی فاجعه بار همراه
بوده است.
- باید از نویسندگان این پیام پرسید که به صورت مشخص از کدام نیروهای
سیاسی سخن میگویید که
"سیاست
نادرست حزب، زمینه تنظیم مناسبات حزب"
با آنها را دچار مشکل کرد و خود آنها کارنامه بهتری در این زمینه
دارند؟ کارنامه سایر بخشهای چپ و از جمله اسلاف خود همین جریان سیاسی
در این ارتباط چه بوده است و آنها تا چه حد دچار همین
"خطای
سنگین"
و یا
"خطای
سنگین"
از نوع دیگری شدند و چرا کارنامه (لابد عاری از
"خطای
سنگین"
) آنها نتوانست مانع واردشدن لطمه جدی به اعتبار جریان چپ شود؟
اینگونه برخوردهای برونفکنانه و تلاش برای شکستن همه کاسهوکوزهها
بر سر حزب توده ایران، نه نشانی از برخورد علمی و واقعبینانه با
رویدادهای اجتماعی و سیاسی کشور در دهه اول انقلاب دارد و نه هیچگونه
سازگاری با رعایت پرنسیپهای اخلاقی.
-و در پایان پیام نیز آمده است:
"به
باور ما بدون نقد دیدگاهی از آن، احتمال تکرار خطا، ولو در عرصه ها و
اشکال دیگر باقی خواهد ماند. اميدواريم نقد آن سياست ها تعميق يابد،
استنتاجات ضرور از آن گرفته شود و در ديدگاه، برنامه و سياست های حزب
بازتاب پيدا کند."
بر این اساس، حزب باید نقد آن سیاستها را به حوزه نظری تعمیم دهد و
دیدگاه و مبانی نظری و برنامه و سیاست های خود را نقد کند.
البته آنها نمیگویند که خواهان کدام تغییرات در هر یک از حوزه های
نظری، محورهای برنامهای و سیاستهای کنونی حزب توده ایران هستند!
آری، شاهکار نویسندگان بیانیه آنجاست که به حزب توده ایران توصیه
میکنند تا نقد جهتگیری سیاسی خود در چند سال ابتدایی پس از انقلاب
مبنی بر
"تمرکز
سیاستهای حزب بر مبارزۀ ضد امپریالیستی و کمتوجهی به حقوق و
آزادیهای دموکراتیک"
را به
"نقد
از منظر دیدگاهی"
توسعه دهد. با اینکه نویسندگان بیانیه فاقد شهامت اظهارنظر صریح در این
مورد بودهاند، اما مشخص است که آنها در اینجا قصد حمله به ایدئولوژی
مارکسیستی – لنینیستی حزب را دارند. و منظورشان آشتی با درک لیبرالی
از آزادی و فاصلهگرفتن از درک طبقاتی و اجتماعی از آن است. این
یعنی همان رویکردی که بعدا منجر به آن میشود که در سندی به نام
"راستاهای
عمومی برنامه حزب چپ ايران (فدائيان خلق)
"که
در تاریخ ۲۲ مهر ۱۴۰۰ یعنی چند روز پس از برگزاری جشن هشتادسالگی حزب
توده ایران منتشر شد، هیچ نشانی از واژهها و عباراتی جون امپریالیسم،
ضدامپریالیستی، نئولیبرالیسم، سوسیالیسم، مبارزه طبقاتی و ... یافت
نشود. این تحول دیدگاهی که نویسندگان پیام از عدم تحقق آن در حزب توده
ایران گلهمند هستند، در واقع همان رویکردی است که تحت عنوان دفاع
از آزادی و حقوق بشر و دموکراسی و ... به حمایت از تهاجم امپریالیستی
به لیبی انجامید و در اطلاعیه روز ۲۱ اکتبر (۲۹ مهر ۱۳۹۰) اسلاف
همین جریان تحت عنوان پیام «شادباش به مردم لیبی» منتشر شد. در این
رویکرد، وجه ملی مبارزه اساساَ تعطیل است. بدیهی است وقتی دیدگاهی قادر
به دیدن پدیده امپریالیسم نیست، به طور طبیعی قادر به تبیین وجه ملی و
ضدامپریالیستی مبارزه هم نیست و ترجیح میدهد در همین سند
"راستاهای
عمومی ....
"
نیز با ذکر شعار
"دشمن
ما همینجاست"
و مردمی خواندن آن، در واقع مصراع دیگر آن یعنی
"دروغ
میگن آمریکاست"
را که شرم کرده است بنویسد، در واقع تبلیغ کند. این دیدگاه اساسا
آمریکا و سایر کشورهای امپریالیستی را نه عامل مداخلهگری و تجاوز،
جنایت و نئوفاشیسم (به جای لیبرال دموکراسی در حال زوال)، بلکه نماد
مدرنیسم، توسعه، سکولاریسم، آزادی، حقوق بشر و ... میبیند و بر همین
سیاق از حزب توده ایران نیز میخواهد که در دیدگاه طبقاتی خود از
مفاهیم آزادی و ... تجدیدنظرکند. در این مورد نیز البته حزب موسوم
به چپ میتواند موارد نقدهای ایدئولوژیک خود را به صورت مستدل نسبت به
حزب توده ایران در چارچوب یک بحث ایدئولوژیک منتشرکندکه به احتمال
بسیار زیاد بیپاسخ نخواهد ماند و به مخاطبان نشان خواهد داد کدام
جریان نیازمند نقد دیدگاهی است، آنها که از ادبیات مبارزه طبقاتی و
مارکسیسم-لنینیسم فاصله گرفته و آن را همانند نظریهپردازان بورژوایی
بهمثابه رویکردی تمامیتخواه، غیردموکراتیک و ناسازگار با بهاصطلاح
ارزشهای جهانی چون دموکراسی، آزادی و موازین حقوق بشر و ... میفهمند
و ارزشهای اجتماعی و انسانی مدنظر خود را در قالبهایی چون
سوسیالدموکراسی و رفورمیسم بیخطر برای نظام سرمایهداری ، سوسیالیسم
دموکراتیک، سوسیالیسم قرن بیستویکم و چپ نو و ... جستجو میکنند، یا
آنها که به دستاوردهای نظری، علمی و تجربی مارکس، انگلس، و به ویژه
لنین در نقد انقلابی جامعه ضدانسانی سرمایهداری و نشاندادن راه
واقعی برای براندازی این مناسبات و تعلق طبقاتی خود به تودههای کار و
زحمت و عهد و پیمان خود با طبقه کارگر و تودههای زحمتکش پایبند مانده
و فریب نظریهپردازان رنگارنگ و ایدههای اخته شده ارائهشده از سوی
آنها تحت عنوان سوسیالیسم را نمیخورند و فروپاشی اتحاد شوروی و
تحولات دهههای پایانی قرن بیستم، نیز سببنشده است که انسجام نظری خود
را از دست بدهند؟ آنها که همچنان به دنبال فوکویاماها راه افتاده
و ندای پایان تاریخ و جاودانگی ارزشهای لیبرال دموکراسی (علی رغم
ابراز پشیمانی بعدی و نقد خود او بر این دیدگاه ) را سرمیدهند و توسعه
و پیشرفت و ... جوامع انسانی را در آنها میجویند یا آنها که
توفان حوادث و رویدادهای دهههای پایانی قرن بیستم و فرازوفرودهای
مبارزه طبقاتی و سیاسی، نتوانست به وارفتن و فروپاشی چارچوبهای نظری
انقلابی و باورمندی آنها به دستاوردهای تجربی و علمی نزدیک به دو سده
مبارزه طبقاتی در جهت سوسیالیسم بیانجامد. آغاز دوباره چنین
گفتگویی را میتوان به فال نیک گرفت.
-کدام منطق سیاسی میگوید که در پیام شادباش به مناسبت هشتادمین
سالگرد تاسیس یک حزب باید به جای تمرکز بر نقاط قوت و دستاوردهای آن در
شرایط مبارزه ضد دیکتاتوری و مهاجرت و ...، به جای تمرکز بر برنامههای
پیش رو در جهت ایجاد جبهه متحد ضد دیکتاتوری و ... ، باید بر بهاصطلاح
"خطاهای
سنگین"
چهار دهه پیش آن که از طرف خود حزب نیز مورد نقد قرار گرفته است،
متمرکز شد؟!
-این پیام مانند این است که حزب توده ایران به مناسبت سالگرد تاسیس این
جریان برای آنها پیام شادباش بدهد و در آن به جای تمرکز بر اهداف،
برنامه، استراتژی و تاکتیک و ... و رویکردهای مبارزاتی و پتانسیلهای
همکاری با آن و ...، بر خطاهای فراوان اسلاف این جریان و نیز خود همین
جریان متمرکز شود و آنها را بزرگنمایی کند.
آنها حق دارند که پیام بدهند یا ندهند. هر طوری هم که میخواهند، متن
پیام خود را بنویسند. اما طبیعی است که برگزارکنندگان جشن هشتادسالگی
حزب توده ایران هم از این حق برخوردارند تا موارد محدودی از پیامهای
فراوان دریافتشده را که مناسبتر میبیند، برای ارائه در برنامه زنده
برگزینند. بر این اساس، به نظر میرسد این پیام با رویکردی که داشت
و مورد بررسی قرارگرفت، فاقد شرایط مناسب برای پخش در برنامه جشن
هشتادسالگی حزب بود و میشد جای آن را با یکی دیگر از پیامهای فراوان
ارسال شده برای حزب به این مناسبت پرکرد.
بعلاوه، باید از نویسندگان این متن پرسید اگر در واقع از یک سو حزب
توده ایران در کارنامه خود دارای خطاها و ناکامیهایی به مراتب مهم تر
از"
فداکاری ها، از جان گذشتن ها و تحمل هزاران سال اسارت بوده است"
و از سوی دیگر تاریخ حزب
"آکنده"
از این نوع خطاهاست و بعلاوه هنوز نتوانسته است به
"نقد
دیدگاهی"
خود بپردازد، به چه چیز چنین حزبی دل خوش کردهاید که در پایان پیام
تان برای آنها آرزوی موفقیت میکنید؟!
|