نویدنو 01/07/1400
چاپ مطلب
اریش هونکر: میخواهند ریشه سوسیالیسم را بسوزانند
خسرو باقری
مقدمه:
اریش ارنست
پاول هونکر، دبیر اول حزب متحد سوسیالیست آلمان و صدر شورای دولتی
جمهوری دمکراتیک آلمان، در 25 اوت 1912/1291 در شهر نوییکیرشن در
ایالت زارلند آلمان متولد شد و در سال 1922/1301 به عضویت حزب کمونیست
آلمان درآمد. با به قدرت رسیدن فاشیستهای نازی در آلمان (30 ژانویه
1933/1312)، در سال 1935/1314 دستگیر و زندانی و تنها پس از شکست
فاشیسم از متفقین و در رأس آنها خلق و ارتش اتحاد شوروی و آزادی برلین
در سال 1945/1324، پس از ده سال از زندان آزاد شد. حزب کمونیست آلمان
در کنفرانس برن که در 1939/1318 برگزار شد، برنامه مبارزه برای تشکیل
جمهوری دموکراتیک آلمان را ارائه کرد.
پس از
پایان جنگ در ماه آوریل سال 1946/1325حزب متحد سوسیالیست آلمان در بخش
شرقی آلمان به رهبری شخصیتهایی چون ویلهلم پیک (1876/1251-1960/1339)
و والتر اولبریخت (1894/1273-1964/1343) از مبارزان برجسته حزب کمونیست
آلمان و اتو گروتول (1894/1273-1964/1343) از فعالان ضد فاشیست حزب
سوسیال دموکرات تشکیل شد. اریش هونکرهم به عضویت کمیته مرکزی حزب
انتخاب شد. در 7 اکتبر سال 1949/1328، پنج هفته پس از تشکیل جمهوری
فدرال آلمان (با پشتیبانی آمریکا، انگلستان و فرانسه)، جمهوری دمکراتیک
آلمان تشکیل و ویلهلم پیک به ریاست جمهوری برگزیده شد.
در 17 ژوئن
1953/1332 گروههای شبه فاشیستی از آلمان فدرال به آلمان دموکراتیک
نفوذ کردند و کوشیدند با همدستی خائنانی از داخل جمهوری دموکراتیک
آلمان، کشور کارگران و دهقانان آلمان را به ضمیمه جمهوری فدرال آلمان
تبدیل کنند، اما دولت و ملت آلمان دموکراتیک به کمک اتحاد شوروی شورش
را با شکست روبرو کردند. در همین رابطه جمهوری فدرال آلمان با همدستی
امپریالیستهای جهانی برای متزلزل کردن شالودههای سوسیالیسم در جمهوری
دموکراتیک آلمان از مرزهای باز برلین شرقی سوءاستفاده میکرد. جاسوسان
خود را به درون کشور نفوذ میداد و کالاهای کمیاب را از کشور کارگران و
دهقانان میربود. به همین دلیل در 13 اوت 1961/1340، دولت جمهوری
دموکراتیک آلمان با ایجاد دیوار نظارتی در مرز برلین غربی، به حمایت از
دستاوردهای دولت سوسیالیستی پرداخت.
اریش هونکر
پس از کناره گیری والتر اولبریخت در 4 ماه مه 1971/1350 به دبیر اولی
حزب و در سال 1976/1355 به مقام صدر شورای دولتی جمهوری دموکراتیک
آلمان برگزیده شد. علیرغم مخالف جنونآمیز کشورهای امپریالیستی، جمهوری
دمکراتیک آلمان در سال 1973/1352 به عضویت سازمان ملل متحد درآمد و
اکثریت کشورهای جهان، آن را به رسمیت شناختند.
آلمان
دموکراتیک تحت رهبری کمونیستها در زمینههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی،
فرهنگی و ورزشی به موفقیتهای بزرگی دست یافت و با جانفشانی کارگران و
زحمتکشان، از نظر حجم تولیدات صنعتی در ردیف 10 کشور پیشرفته صنعتی
قرار گرفت. وقتی میخائیل گورباچف، خائن به سوسیالیسم و دلال
امپریالیستها در اتحاد شوروی، قدرت را به چنگ آورد و اصلاحاتی را که
هدف آن نه بهبود اوضاع کشور، بلکه نابودی اتحاد شوروی بود، آغاز کرد،
اریش هونکر،مانند فیدل کاسترو، از جمله مبارزان سرسختی بود که با
اصلاحات او به مخالفت برخاست.
هونکر در
18 اکتبر 1989/1368، در پی توطئه مشترک امپریالیستها و خائنان اتحاد
شوروی به رهبری گورباچف، از قدرت کنار گذاشته شد. سرمایهداری آلمان
غربی، در پاییز 1990/1369، جمهوری دمکراتیک آلمان سوسیالیستی را ضمیمه
خود کرد و نام آن را وحدت دو آلمان گذاشت.
هونکر به
اتحاد شوروی رفت، اما با نابودی اتحاد شوروی روبرو شد و از سفارت شیلی
در شوروی تقاضای سفر به آن کشور را کرد تا به دخترش بپیوندد. اما با
فشار دولت آلمان، در سال 1992/1371 به آلمان بازگردانده شد و در همان
زندانی گرفتار آمد که 10 سال از عمر خود را در زمان فاشیستها در آن
گذرانده بود. مضحکهای به نام دادگاه برای او و یارانش ترتیب دادند و
آنها را محکوم کردند. با آشکار شدن بیماری کشنده، اریش هونکر در 14
ژانویه 1993/1372 از زندان آزاد شد، به شیلی رفت، و پس از مدت کوتاهی
در 29 ماه مه 1994/1373 در اثر بیماری سرطان کبد در 81 سالگی درگذشت.
اریش هونکر
پس از نابودی جمهوری دمکراتیک آلمان و حزب متحد سوسیالیست آلمان، بار
دیگر به عضویت حزب کمونیست آلمان درآمد و تا پایان عمر به آرمانهای
حزب و سوسیالیسم وفادار ماند.
متن زیر
بخشی از دفاعیات اریش هونکر، میهندوست و انترناسیونالیست برجسته است
که در دادگاه فرمایشی بازماندگان نازیسم ایراد شده و در نشریه حزب
کمونیست آلمان، عصر ما، به چاپ رسیده است. این دفاعیات در
زمستان سال 1371/ 1992 برای نخستین بار در مجله «صلح و سوسیالیسم»
منتشر شد و اینک با ترجمه مجدد در برابر خوانندگان قرار دارد:
* * *
هیچ کس در
آلمان فدرال به ویژه در برلین غربی حق ندارد مرا و رفقای مرا به خاطر
انجام وظایف جاری کشورم، جمهوری دمکراتیک آلمان، محاکمه و محکوم کند.
سخنان من در این دادگاه صرفاً برای دفاع از سوسیالیسم، و ایجاد امکان
برای قضاوتی عادلانه، هم از نظر سیاسی و هم اخلاقی، درباره جمهوری
دمکراتیک آلمان ایراد میشود، کشوری که بیش از یک صد کشور جهان آن را
به رسمیت میشناختند.
من به هیچ
وجه از این دادگاه انتظار ندارم که بتواند قضاوتی از نظر سیاسی عادلانه
و از نظر اخلاقی منصفانه را به انجام برساند. اما میخواهم این فرصت را
غنیمت بشمارم و با استفاده از این «مضحکه»، هموطنانم را با
اندیشههایم آشنا کنم. محاکمه من در این دادگاه، امری استثنایی نیست.
به اصطلاح «حکومت قانون» آلمان، پیش از من، کارل مارکس، آگوست ببل،
کارل لیبکنشت و بسیاری دیگر از سوسیالیستها و کمونیستها را به محاکمه
کشیده و محکوم کرده است. رایش سوم به استناد همین «قانون» جمهوری
وایمار، به محاکمات گسترده انسانهای پیشرو از جمله خود من دست یازید.
پس از
پیروزی بر فاشیسم و استبداد هولناک هیتلری، جمهوری فدرال آلمان، نیازی
نداشت که برای محاکمه و سرکوب نیروهای کمونیست، قضات و دادستانهای
جدیدی را به کار بگمارد و با دستاویز به اصطلاح دادگاههای کار، نان و
کار را از آنان برباید و زیر پوشش دادگاههای قضایی، از امکانات
اجتماعی محروم کند. اکنون برای ما رهبران جمهوری دمکراتیک آلمان همان
توطئهای رقم خورده است که برای رفقای کمونیست ما در آلمان غربی در دهه
1950/1329 رقم خورد. با آنکه نزدیک به صدوپنجاه سال است که ظاهراً
قانون بر آلمان حکومت میکند، اما در واقع هنوز که هنوز است، این
خودکامگی است که بر آلمان فرمان میراند. حکومت قانون «جمهوری فدرال
آلمان» بر اصل قانون برای همه، متکی نیست، بلکه بر اصل قانون برای گروه
اندک سرمایهداران و تضمین استثمار زحمتکشان استوار است.
ظاهراً
باید برای محاکمه ما رهبران جمهوری دمکراتیک آلمان و دیگر شهروندان
میهن ما در کشوری دیگر، با استناد به قانون دادگاههای قضایی، جنایی،
کار و مدنی آن کشور دلایلی و استدلالهایی وجود داشته باشد!
سیاستمداران و حقوقدانان جمهوری فدرال آلمان، قیافه حق به جانب به خود
میگیرند و میگویند که «ما در محاکمه و مجازات نازیها کوتاهی کردیم و
نسل کنونی، امروز ما را مؤاخذه میکند که چرا قاطعتر عمل نکردیم. این
بار باید کمونیستها را به سختی مجازات کنیم تا فردا در برابر پرسشهای
آیندگان، شرمسار نباشیم.» خود این سخنان به اندازه خود، شرمآور و
رسواگر است و نیازی به پاسخ ندارد، اما در باره یک استدلال آنها
میتوان سخن گفت.
حقیقت آن
است که سیاستمداران و حقوقدانان آلمان غربی نتوانستند نازیها را محکوم
و مجازات کنند، چرا که هیچکس نمیتواند خودش را محاکمه و مجازات کند.
حقیقت آن است که دستگاه قضایی آلمان بر اساس قوانینی دست به محاکمه و
مجازات میزند که از دستگاه قضایی نازیها به ارث برده است. حقیقت آن
است که رهبران کمونیست و شهروندان جمهوری دمکراتیک آلمان، امروز به
همان دلایلی محکوم و مجازات میشوند که کمونیستهای آلمان غربی پس از
جنگ جهانی دوم و حاکمیت سرمایه بر بخش غربی آلمان، محاکمه و مجازات
شدند. تنها در چهل سال حاکمیت جمهوری دمکراتیک آلمان بود که این فرآیند
دگرگون شد. اکنون برای سیاست پیشهگان و حقوقدانان جمهوری فدرال آلمان
فرصت جبران آن دوره چهل ساله فراهم آمده است.
قاضیها و
دادستانهای این دادگاه فرمایشی و رهبران احزاب حاکم و حزب سوسیال
دمکرات آلمان، سوگند میخورند که این محاکمه، یک محاکمه جزائی معمولی
است و نه یک محاکمه سیاسی در دادگاهی فرمایشی. شرمآور است. بخشی از
رهبری و مسئولان یک کشور مستقل را به زندان کشیدهاند، آن وقت در کمال
وقاحت میگویند این دادگاه سیاسی نیست. فرماندهان نظامی یک کشور مستقل
را به اتهامهای دروغین به دادگاه آورده اند، آن گاه میگویند که این
دادگاه سیاسی نیست. امروز رهبران کشوری را محاکمه میکنند که تا دیروز،
به پیشواز آنها میرفتند، با آنها مذاکره میکردند و در بیانیه مشترک
خطاب به خلقهای جهان وعده میدادند که «دیگر هرگز از خاک دو آلمان،
جنگی آغاز نخواهد شد.» لابد باز هم میگویند که این دادگاه، محاکمات
سیاسی را دنبال نمیکند. رهبران کمونیست جمهوری دمکراتیک آلمان را خطاب
قرار میدهند و با بی شرمی میگویند که از همان نخستین روز تشکیل
جمهوری دمکراتیک آلمان، به اتهام تشکیل جمهوری دمکراتیک آلمان تحت
تعقیب بودهاند و باز هم با گستاخی فریاد برمیآورند که این دادگاه
سیاسی نیست.
برای
من و تمام رفقایی که در این دادگاه محاکمه میشوند، روشن است که متهم
اصلی این مضحکه، جمهوری دمکراتیک آلمان است. آن کس که این حقیقت را
انکار میکند، خطاکار نیست، دروغگویی بیشرم است.
دروغ میگویند تا خلق را فریب دهند. آنها در این دادگاه فرمایشی اتهامی
را به ما میزنند که خود در پی آنند: نابودی کشور مستقلی به نام جمهوری
دمکراتیک آلمان. به نام حکومت قانون و با دستاویز قوانین جزایی،
مخالفان سیاسی خود را نابود میکنند.
اما در این
دادگاه نکتههای دیگری هم هست که اهداف سیاسی این محاکمه رسوا را فاش
میکنند. چرا صدر اعظم آلمان، هلموت کهل، و رئیس پیشین سازمان امنیت
آلمان، سپس وزیر دادگستری و اکنون وزیر خارجه آلمان یعنی، کینکل،
میخواستند مرا به هر قیمتی به آلمان برگردانند و در زندان «موآبیت»
اسیر کنند که من ده سال در دوران فاشیستها، در آن به زنجیر کشیده شده
بودم؟ چرا در حالی که با ویزای رسمی به مسکو رفته بودم، با پافشاری شخص
هلموت کهل، مسکو و دولت شیلی را تحت شدیدترین فشارها وادار کردند تا
برخلاف کلیه قوانین بینالمللی مرا به آلمان برگردانند؟ چرا با آنکه
بیماری من برای پزشکان روسی مسجل بود، آنان را واداشتند که بیماری مرا
انکار کنند؟ چرا همچون فرمانروایان رومی، من و رفقای مرا که شرایط
سلامت آنها از من بهتر نیست، در مقابل تماشاگران، به محاکمهای فرمایشی
کشیدهاند؟
مثل روز
روشن است که آنها تحت لوای این دادگاه، نابودی جمهوری دمکراتیک آلمان و
نظام سوسیالیستی مستقر بر آن را دنبال میکنند. اما نابودی آلمان
دمکراتیک و سوسیالیسم در آلمان و اروپا، عطش این دشمنان سوگند خورده
سوسیالیسم را تسکین نمیدهد؛ آنها میخواهند ریشه سوسیالیسم را
بسوزانند، میخواهند تمام دستاوردهای سوسیالیسم در جهان را که حاصل
عرقریزان کارگران و دهقانان کشورهای سوسیالیستی است، بر باد فنا
بدهند؛ میخواهند تمام دستاوردهای ساختمان سوسیالیسم را که ممکن است در
آینده مبشر و امیدبخش تودههای مردم شود، به تمامی محو کنند.
بر تمام
مسیر محاکمات فرمایشی، اتهامات، دستگیریها و احکام دادگاهها، مهر و
نشان تداوم «جنگ سرد» حک شده است. احکام دادگاههای امروز همان احکام
اولیه دادگاههای سال 1964/1343 است. از آن زمان تا کنون، جهان شاهد
تغییرات شگرفی بوده است، اما دادگاههای آلمان، هنوز هم تحت لوای
دادگاه جزایی، مضحکههای سیاسی بر پا میکنند. انگار هنوز در آلمان
ویلهلم دوم فرمانروایی میکند.
خوشبختانه
صدر اعظم آلمان مرا به گوبلز تشبیه نکرده است، چرا که خود بهتر از هر
کس میداند که این عنوان در درجه اول سزاوار خود اوست. محاکمه من و
رفقای من، خدشهای در روابط گرم او و گورباچف، وارد نخواهد کرد. سگ زرد
برادر شغال است. آقایان دیگر به پایان سخنان خود رسیدهام. عمل کنید به
آنچه مأمور به انجام آن هستید!
دانش و امید، شماره ۷، شهریور ۱۴۰۰
|