نویدنو 17/06/1400
چاپ مطلب
وداع با میکیس تئودوراکیس
یانیس واروفاکیس
-هاتف رحمانی
من زمانی که درباره اهمیت موسیقی تئودوراکیس دروغ گفتن را آغازکردم
باید 6یا 7 ساله بوده باشم. حدود سال 1968 بود که والدینم به من هشدار
میدادند که نباید در مدرسه یا محله به کسی بگویم که ما صفحه های اورا
داریم- و قطعا نباید میپذیرفتم که ما به آنها گوش میدهیم. گفته
مادرم را به یاد میآورم که« حتی خواندن یکی از آهنگهای او میتواند
سبب دستگیری تو بشود». من بیدرنگ دریافتم که، چون دیکتاتورهای فاشیست
مااین قدر از موسیقی او میترسند، این موسیقی باید موسیقی قدرتمندی
باشد.
درابتدا مطمئن نبودم که آیا چون موسیقی تئودوراکیس غیر قانونی بود
آنرا دوست داشتم یا چون خوب بود. در سال 1970 بود که فهمیدم ساختار
موسیقایی او را دوست دارم. این درک زمانی تحقق پیدا کرد که آموزگار
پیانو من، که اسم او چنی پروتوپاپاس بود، نت موسیقی یکی از آهنگهای
اوبه نام "مام و مدونا" را برای من نوشت. به محض اینکه من نواختن
آنرا آموختم، احساس کردم که هر نت آن مانند یک توفان عاطفی روی من
تاثیر میگذارد. تا همین امروز، زمانی که من آن آهنگ را مینوازم،
فراموش میکنم که کی هستم، کجا هستم، و همه چیز وجود مرا در هستیای که
این نتهای با درخشندگی آراسته ایجاد میکنند غوطه ور میکند.
در سال 1974 زمانی که دیکتاتوری سقوط کرد، قبل از آن که فروشگاههای
فروش صفحه اجازه فروش صفحههای او را داشته باشند،من لیست بلندی از
آهنگهای تئودوراکیس داشتم که میتوانستم آنها را بنوازم. از این رو
وقتی که در سال 1975 شنیدم که تئودوراکیس کنسرت زنده ای را در استادیوم
فوتبال نئو فالیرو، نزدیک پیرائوس برگزار خواهد کرد برای خرید بلیط
حمله کردم- اولین چیزی که من به تنهایی درآن شرکت کردم. زمانی که
کنسرت آغازشد، من به جمعیت تشنه برای دموکراسی پیوستم و موسیقی تا
زمانی که حکومت استبدادی درهم شکست و سوخت عرش را تکان می داد. در نقطه
ای درحالی که بدن او با ملودی هایش میتپید، تئودوراکیس با گذر از
آهنگهای یونانی به کانتوجنرال ( آثار ارکستری او بر اساس اشعار نفیس
پابلونرودا)تغییر مشی داد. ناگهان، تمام استادیوم به شیلی منتقل شد و
تپش احساس یگانگی با همه کسانی که در جهان از استبداد، فاشیسم، بهره
کشی و دیکتاتوری رنج می برند آغاز شد. من که پسر 15 ساله یونانی بودم
که به استادیوم رفته بودم، با احساس بزرگتر و هم زمان احساس امریکای
لاتینی، هندی، یهودی، عرب و غیره استادیوم را ترک کردم.
اندکی بعد- به ویژه در سال 1978،زمانی که به بریتانیا رفتم درگیر
موسیقی بلوز شدم. اما موسیقی تئودوراکیس هرگز مرا ترک نکرد. هم اکنون و
هم آن زمان، یکی از آهنگهای او می تواند در سرم به صدا درآید و هرچیزی
را که من مشغول آن هستم ازهم بگسلد. اما، همان زمان بود که دریافتم
دراین احساس من تنها نیستم. افرادی از تمام شغلها، کشورها و فرهنگهای
مختلف، مایل بودند پیش من اعتراف کنند که تئودوراکیس به نحوی آنها
رامتاثر کرده است. به تازگی، دوست من برایان بنو – و قهرمان موسیقی –
رازی را با من درمیان گذاشت که موسیقی تئودوراکیس احساس شجاعت را به او
الهام داده بود.
خوب، چرا میکیس برای افرادی مثل من این همه مهم بود؟ او به دلایل متعدد
درهم پیچیده ای مهم بود.
موسیقی او روی رشته هایی در روح ما تاثیر می گذاشت که آهنگ های دیگر به
آن تاثیر دست نمی یافتند.
او با درآمیختن بی نظیر موسیقی مردمی یونان با بعضی از اشعار مدرن
یونان به بازسازی آن کمک کرد- بدین گونه اشعار سطح بالای روشنفکری،
مانند غزل ها را، در دهان و قلب کارگران ساختمانی، کارگران نظافت،
رانندگان تاکسی و غیره گذاشت.
او با موسیقی ارکستری جهانی که مردم زیاد و گسترده ای را متاثر کرد
مرزهای یونان را فراتر برد - به عنوان مثال، اوبهترین موسیقی الهام
گرفته از هولوکاست (the Mauthausen
Trilogy)
را تا آن زمان، کانتو جنرال را که قبلا ذکر کردم، قطعات با شکوه فیلم
های «زد» و «حکومت نظامی» کوستاگاوراس یا فیلم «سرپیکو» سیدنی لومت، که
آل پاچینو جوان را برجسته کرد نوشت.
و در راس همه، موسیقی او گوش دادن به آن و در روح خود، دست راستی،
اقتدارگرا یا منفور و ترسناک بودن را غیر ممکن می سازد.
بدرود میکیس
وبلاگ یانیس واروفاکیس
|