نویدنو 29/05/1400
چاپ مطلب
به دنبال تحولات
افغانستان احزاب ایرانی مواضع خود را نسبت به این تحولات طی بیانیه
هایی ابراز داشتند. نویدنو برای آشنایی خوانندگان گرامی تعدادی از این
اطلاعیه ها را منتشر می کند.
تحولات افغانستان و احزاب ایرانی
به دنبال تحولات
افغانستان احزاب ایرانی مواضع خود را نسبت به این تحولات طی بیانیه
هایی ابراز داشتند. نویدنو برای آشنایی خوانندگان گرامی تعدادی از این
اطلاعیه ها را منتشر می کند.
حزب تودهی
ایران
حزب چپ ایران (فدائیان خلق)
جبهه ملی ایران
بیانیه مجامع اسلامی ایرانیان
اعلامیه هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه
کارگر)
بیانیه کمیته مرکزی سازمان راه کارگر
ما در این برههٔ مخاطرهانگیز و دشوار در کنار مردم و نیروهای ملی و
مترقی افغانستان میایستیم و همبستگی فعال خود را با مبارزهٔ آنان در
راه برقراری صلح، دموکراسی و حقوق بشر اعلام میکنیم
سقوط کابل و بازگشت طالبان به حکومت در افغانستان در روز یکشنبه
۲۴
مرداد فاجعهای بزرگ برای مردم آن کشور است که برنامههای قدرتهای
سرمایهداری گروه
۷
در چهل سال گذشته عامل و مسئول اصلی آن است. تأمین مالی و تسلیحاتی
گروههای اسلامگرای «مجاهدین» افغانستان توسط سیا، عربستان سعودی، و
حاکمان نظامی پاکستان در اواخر دههٔ
۱۳۵۰
و پس از پیروزی انقلاب ثور، با هدف اصلی تضعیف دولت جمهوری دموکراتیک
خلق افغانستان و به سقوط کشاندن آن انجام شد. امپریالیسم جهانی در
برههٔ سالهای پایانی دههٔ
۱۳۵۰
بههیچوجه حاضر به قبول تغییر موازنهٔ نیروها در این منطقه و به قدرت
رسیدن نیروهای ملی و ترقیخواه و دموکراتیک نبود. پیشبُرد این طرح،
زمینهٔ مناسب را برای رشد انواع و اقسام گروههای «جهادی» ارتجاعی
برخوردار از منابع مالی عربستان سعودی برای ضربه زدن به هر گونه تغییر
سیاسی-اجتماعی ترقیخواهانه در غرب آسیا فراهم کرد. هدف دولت جمهوری
دموکراتیک خلق افغانستان ایجاد جامعهای نوین و امروزی از طریق اجرای
سیاستهای توسعهٔ ملی، فقرزدایی، و از میان بردن عقبماندگی
اقتصادی-اجتماعی بود که پایهٔ نظام فئودالی حاکم بر این کشور پیش از
انقلاب ثور بود. ولی اسلامگرایان ارتجاعی مورد حمایت غرب در
افغانستان، دشمنی صریح خود را با آزادیها و حقوق دموکراتیک بشر،
بهویژه زنان و کودکان، که در اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر مصوّب سازمان
ملل متحد تصریح شده است، اعلام کردند. سیاستهای ارتجاعی رژیم جدید
ایران پس از انقلاب بهمن
۱۳۵۷،
و در پی آن کودتای نظامی در پاکستان و به قدرت رسیدن ژنرال ضیاءالحق
مهرهٔ سرسپردهٔ امپریالیسم بریتانیا، و اعدام ذوالفقار علی بوتو
نخستوزیر آن کشور، از دیگر عوامل مؤثر در شکلگیری رخدادها پیرامون
افغانستان بود.
ورود نیروهای نظامی اتحاد شوروی به افغانستان به درخواست مکرر دولت آن
کشور برای کمک به مقابله با بنیادگرایان اسلامی، در جریان جنگی اعلام
نشده بود که با هماهنگی آمریکا و بریتانیا و متحدان ارتجاعی آنها در
افغانستان به راه افتاده بود. قدرتهای امپریالیستی و متحدان آنها به
بهانهٔ حضور نیروهای شوروی در افغانستان، که خودشان در فراهم آوردن
زمینهاش نقش داشتند، حمایت همهجانبه از گروههای بنیادگرای اسلامی و
مسلح کردن آنها را تشدید کردند.
خروج نیروهای شوروی از افغانستان در سال
۱۳۶۷
و کوشش دولت مرکزی افغانستان برای ایجاد دولت فراگیر آشتی ملی نیز هیچ
تغییری در سیاستهای جنگافروزانهٔ دولتهای غربی و عربستان و پاکستان
و جمهوری اسلامی ایران در حمایت از نیروهای «جهادی» نداشت. پس از
فروریزی اتحاد شوروی در سال
۱۳۷۱
و قطع شدن کمکهای اقتصادی آن به افغانستان، و تشدید فعالیت
بنیادگرایان اسلامی، سرانجام مجاهدین اسلامی در اردیبهشت سال
۱۳۷۱
وارد کابل شدند . از همان سال افغانستان درگیر جنگ داخلی بین نیروهای
اسلامگرایی شد که کنترل مناطق گوناگون افغانستان را در دست داشتند،
شبیه به وضعی که سالها بعد در لیبی پس از فروریزی دولت معمر قذافی پیش
آمد. سر انجام در پاییز سال
۱۳۷۵
طالبان قدرت را به دست گرفت و برقراری حکومت اسلامی موسوم به امارات
اسلامی افغانستان را اعلام کرد. طالبان ادامه سیاستهای جنایتکارانهٔ
رژیم حاکم را با اعدام فجیع و مثله کردن بدنهای رئیسجمهور افغانستان،
دکتر نجیبالله، و برادرش که در مجتمع اداری سازمان ملل متحد پناه
گرفته بودند، نشان دادند. در دههٔ
۱۳۷۰
که نیروهای اسلامگرای افغانستان زیر حمایت دولتهای غربی فعالیت
میکردند، از یک سو نقض حقوق بشر در افغانستان، و از سوی دیگر گسترش
مزارع کشت خشخاش و تولید تریاک و مشتقات آن نظیر هروئین برای صدور به
جهان- که منبع درآمد سرشاری برای این گروهها بود- ابعاد وسیعی گرفت.
در پنج سال حکومت اسلامی قرون وسطایی طالبان، دستاوردهای اجتماعی
جمهوری دموکراتیک افغانستان در زمینهٔ سلامت، مسکن، آموزش، و برابری
حقوق زنان، کاملاً ریشهکن و روند معکوسی آغاز شد. افغانستان مرکز
آموزش ارتجاعیترین نیروهای اسلامگرای منطقه و از جمله القاعده شد.
هزینهٔ اشغال رسمی افغانستان توسط ائتلاف کشورهای غربی به جلوداری
آمریکا از
۱۳۸۰
تا
۱۴۰۰،
در حدود دو هزار میلیارد دلار برآورد شده که از جیب مردم کشورهای آن
ائتلاف به جیب مجتمعهای نظامی-صنعتی-خدماتی امپریالیستی رفته است. در
این میان، دهها هزار نفر در افغانستان، و هزاران نفر از نیروهای نظامی
دولتی و خصوصی اشغالگران، جان خود را از دست دادند یا آواره شدند. و
دست آخر، بیرون رفتن سریع نیروهای نظامی غربی در روند اجرای طرحهای
آتی قدرتهای امپریالیستی- نیروهایی که در عمل دولت پوشالی و فاسد
طرفدار آمریکا در افغانستان را در قدرت نگه داشته بودند- به فرار
رئیسجمهور اشرف غنی، فروریزی دولت افغانستان، و قدرتگیری مجدد طالبان
با دلالی حامد کرزی و عبدالله عبدالله و گلبدین حکمتیار منجر شد.
برقراری حاکمیت دوبارهٔ طالبان در افغانستان بر پایه توافق کاملاً
حسابشدهٔ دولت ترامپ و رهبری ارتجاعی طالبان در
۱۰
اسفند
۱۳۹۹
است. این رخداد ناگوار به فاجعهٔ انسانی باز هم بزرگتری منجر خواهد
شد، که نشانههای آن- از جمله ترس و تلاش مردم برای گریز از کشور- از
هماکنون در شهرهای افغانستان دیده میشود.
سقوط دولت مستقر در افغانستان نشان روشنی از اشتباه محرز در اتکا به
مداخلهٔ خارجی برای تغییر رژیم یا بقای هر حکومتی است. حزب تودهٔ ایران
همواره بر این اعتقاد بوده است که تحمیل دولتهای دستنشانده توسط
نیروهای خارجی نمیتواند تضمینی برای برقراری دموکراسی و تحقق حقوق
مردم باشد. سرنوشت افغانستان (و عراق) باید درس عبرتی باشه برای آنهایی
که چشم امید به آمریکا و دیگر قدرتهای خارجی بستهاند، و عکس گرفتن با
پمپئو و دعوت از جان بولتون برای سخنرانی و دفاع از تحریمهای ترامپ و
«فشار حداکثری» را افتخار میدانند. مردم افغانستان (و ایران) سزاوار
زندگی صلحآمیز و شایسته هستند، نه حکومتهای فاسد و پوشالی متکی به
خارج یا امارت اسلامی طالبان و داعش و ولایت فقیه.
روشن است که نه آمریکا و نه هیچ قدرت امپریالیستی دیگری نگران سرنوشت
شهروندان عادی افغانستان نیست و فقط دنبال منافع خودشاناند. در این
ارتباط، سخنان جان بولتون، از نظامیگرایان و مدافعان ارتجاعی و
جنگطلب دولتهای بوش و ترامپ، در مصاحبه با بیبیسی و اسکاینیوز در
روزهای اخیر بسیار روشن و گویاست: «این معنا گفته میشود که ما آنجا
رفتیم که از افغانستان دفاع کنیم… برای خیریه رفتیم… نه چنین نیست… ما
برای رضای خدا به افغانستان نرفته بودیم. حضور ما و سیاستهای ما صرفاً
در ارتباط با منافع استراتژیک آمریکا بوده است… ما آنجا نرفتیم که آن
کشور را بسازیم.» چند روز پیش نیز جو بایدن رئیسجمهوری آمریکا به
تلویح گفته که نظامیگرایان آمریکایی به خاطر منافع خودشان به
افغانستان حمله کردند، به خاطر خودشان بیست سال آنجا ماندند، و حالا هم
بهخاطر خودشان خارج میشوند. مقابله با طالبان هم وظیفهٔ ارتش
افغانستان است. و این روزها روشن شد که بهای این سیاست را باید زنان و
مردان و کودکان افغانستان با جان و زندگی خود بپردازند. موج تازهٔ
آوارگی و پناهندگی این مردم رنجدیده که دولتهای غربی با «ترحّم» به
آنها نگاه میکنند، مایهٔ نگرانی جدّی بشردوستان جهان است.
در کنار نقشههای کلان آمریکا و ناتو که خروج نیروها از افغانستان به
مقصد بعدی تجاوز و ویرانگری جزو آن است، یکی از پیامدهای برنامهریزی
شدهٔ این خروج و به قدرت رساندن طالبان مرتجع، ایجاد ناامنی در آسیای
غربی و بهویژه در مرزهای ایران و کشورهای آسیای میانه و حتیٰ روسیه و
چین است. در عین حال، به نظر میآید که در جای خالی نیروهای نظامی
غربی، حالا نقشی هم به ترکیهٔ مسلمان سنّی عضو ناتو داده میشود که
رهبر بلندپرواز آن سودای احیای امپراتوری عثمانی را در دورهٔ نوین
سیاستهای نولیبرالیاش نیز در سر میپروراند. مزاحمت برای طرحهای
توسعهیی چین، از جمله یک کمربند-یک جاده، نیز احتمالاً یکی دیگر از
عوامل و عوارض جانبی تحوّل اخیر در افغانستان است.
آنچه اکنون اهمیت اساسی دارد و باز باید مورد تأکید قرار گیرد این است
که پروردگان و دستنشاندگان امپریالیسم آمریکا همچون حامد کرزی، اشرف
غنی، عبدالله عبدالله، گلبدین حکمتیار، و زلمی خلیلزاد، کسانی نیستند
که مسیر رشد و تحول آزاد و دموکراتیک افغانستان را بگشایند. افغانستان
و حکومت آن در دورهٔ سی سالهٔ اخیر در فساد و دزدی و رقابتهای
قبیلهیی گرفتار بوده است. زمانی که طالبان با چراغ سبز آمریکا (پس از
مذاکرات و توافقنامه دوحه) به قصد فتح شهرهای افغانستان به حرکت درآمد،
مقاومت چندانی هم از ارتش تعلیمدیده توسط آمریکاییها دیده نشد
(احتمالاً چنانکه از آنها خواسته شده بود). در دهههای اخیر در
افغانستان اصولاً دولت و نظمی پایدار و مسلط وجود نداشته است، و در
هفتههای اخیر جان و مال مردم بیدفاع رها گردید، و سران دولت مزدور،
کیسههای پول خود را برداشتند و فرار کردند. و حالا مزدورانی مانند
حامد کرزی، گلبدین حکمتیار و عبدالله عبدالله با نام «شورای هماهنگی»
قدرت را به طالبان تحویل میدهند تا «امارت اسلامی» این ددمنشان مرتجع
را مشروعیت قانونی بخشند. امروزه افغانستان نمونهٔ بارز طرح مداخلهٔ
خارجی است که به فاجعهای انسانی، از همان نوع که در عراق، لیبی،
سوریه، و یمن دیدهایم، منجر شده است. نباید گذاشت چنین فاجعهای دیگر
تکرار شود، از جمله در ایران. حزب تودهٔ ایران در این شرایط بغرنج و
مخاطرهانگیز همهٔ نیروهای هوادار صلح، دموکراسی، عدالت و حقوق بشر را
فرا میخواند که بازتابدهندهٔ خواستهای انسانی مردم افغانستان و حامی
آنها در مقابل ارتجاع طالبان و قدرتهای امپریالیستی باشند. دولتی که
به بندهای اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر که پیمانی بینالمللی برای همهٔ
کشورهاست گردن نگذارد، حقوق و آزادیهای دموکراتیک مردم و بهویژه زنان
و دختران و کودکان را رعایت نکند، نمیتواند دولتی برحق و قابلدفاع
باشد. مردم افغانستان و ایران در زیر حکومتهای بنیادگرای اسلامی و
مرتجع رنج میبرند و از زندگی شایسته محروماند. پیکار این دو ملت برای
آزادی و عدالت، هدفهای مشترکی دارد. نباید گذاشت این پیکار را خفه
کنند. صدای رسای آن باشیم. ما در این برههٔ مخاطرهانگیز و دشوار در
کنار مردم و نیروهای ملی و مترقی افغانستان میایستیم و همبستگی فعال
خود را با مبارزهٔ آنان در راه برقراری صلح و دموکراسی و حقوق بشر
اعلام میکنیم.
به
نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ
۱۱۳۶،
۲۵
مرداد
۱۴۰۰
حزب چپ ایران (فدائیان خلق): رسمیت هر حکومت جایگزین در افغانستان،
مشروط به
تضمین حقوق اولیهی مردم و صلح و امنیت در منطقه!
دولت مرکزی افغانستان عملا فروپاشیده است. اشرف غنی کشور را ترک کرده،
تعدادی از مقامات مسئول این کشور، با هدف صلح و انتقال مسالمتآمیز
قدرت، «شورای هماهنگی» تشکیل داده اند. طالبان در آستانهی کسب قدرت
است. امروز طالبان در موقعیتی قرار گرفته که به چیزی کمتر از تمام خاک
افغانستان رضایت نخواهد داد. آمریکا با آنکه نیروی نظامی به کابل
فرستاده ولی این اقدام جهت انتقال سریع نیروهای سفارت خود و در
ادامهی همان سیاست ترک افغانستان است. هلیکوپترها در کار انتقال
دادن کارکنان غربی از افغانستان هستند. آمریکائی ها نه فقط در کار
تخلیهی نیروهای خود و وابستگانش از این کشورند، بلکه بنا به شواهد
بسیار با دستپاچگی مدارک موجود در سفارتخانهی خود در کابل را می
سوزانند و از بین می برند. این در حالیست که سخن از مذاکراتی میان
نمایندگان سطح بالای طالبان با مقامات دولت در حال فروپاشی در جریان
است. موضوع مرکزی مذاکرات، بررسی درخواست طالبان مبنی بر واگذاری همهی
قدرت به این جریان است. طالبان که تسخیر شهرها و ولایات و پیشروی به
کابل از چهار محور شمال، غرب، جنوب و شرق را در پیش گرفته بود، همزمان
با خرید بخشی از فرماندهان ارتش پوشالی نیروی نظامی رسمی، آن را از
درون به تسلیم و یا فرار از مقاومت وادار کرده است. این هم واقعیت است
که شکست۳۵۰
هزار نظامی آموزشدیده ارتش افغانستان در مقابل چند ده هزار طالب موتور
سوار و افتادن تمام اسلحه و تجهیزات ارتش به دست طالبان، نشانگر بند و
بست هایی است که پشت پرده صورت گرفته است.
پاکستان در پیروزی طالبان نقش برجسته ای دارد. پاکستان از دوران شوروی
سابق با تدوین برنامهای بلندمدت به دنبال این بود تا شرایط را به جایی
برساند تا عملا بازیگر اصلی تحولات افغانستان باشد و تا به امروز نیز
در این عرصه موفق بودهاست. پاکستان با سازماندهی طالبان در سالهای
اخیر در صدد بودهاست که افغانستان را به حیاط خلوت خود تبدیل کند،
کنترل منابع حیاتی این کشور را در اختیار گیرد و موقعیت خود را در
منطقه تحکیم بخشند.
ما از وضعیتی که در کشور همسایهی ما افغانستان پیش آمدهاست، عمیقا
متاسفیم. ما قدرتهای موٍثر در منطقه و جهان را در شکل گیری این فاجعه
برای مردم افغانستان سهیم میدانیم و با ابراز نگرانی از بازگشت
طالبانیسم به کشور همجوار خود و تعمیق بحران در افغانستان که آفتی بزرگ
برای مردم آن و همچنین صلح و ثبات در منطقه است، بر این باور هستیم که
افغانستان را نباید به حال خود رها کرد. چنین چیزی به معنی حمایت از
حکومتی بنیادگرا و قوم گرا در این کشور است و بس. این یعنی پشت کردن به
منافع و مصالح مردم دردمند افغانستان. در مختصات کنونی، مهم ترین
مسئولیت بین المللی، جلوگیری از تثبیت موقعیت قدرت طالبان است.
حزب چپ ایران (فدائیان خلق) بر این باور است که قدرت گرفتن طالبانیسم
در افغانستان تهدیدی علیه حقوق بنیادین مردم افغانستان، بهویزه زنان
این کشور و تیرهتر کردن آینده جوانان آن خواهد بود. همراهی جمهوری
اسلامی با طالبان، به ضرر توسعه و پیشرفت مردم افغانستان و خلاف منافع
و مصالح ملی مردم ایران است. ما گام برداشتن در این راه را محکوم می
کنیم و به سران حکومت هشدار می دهیم که منافع کشور را قربانی منویات
واپسگرایانه و ماجراجویانه خود نکنند. سازمان ملل و نیز عموم کشورها
باید طالبان را نسبت به توافق ملی و حقوق شهروندی مردم افغانستان متعهد
نمایند.
ما
بار دیگر تاکید میکنیم که مرزهای کشور ما لازم است بر روی پناهندگان
افغانستانی گشوده بماند و آرزو داریم که هم میهنان ما شرایط دشوار مردم
أفغانستان را درک کنند و با مهر پذیرای پناهجویان افغانستانی باشند.
یقین داریم که برگشت طالبان به قدرت در کابل چیزی جز ورود افغانستان به
بحرانهای عمیقتر دیگری نیست و آرزومندیم که نیروهای آزادیخواه و
مترقی این کشور بتواند نقش خود را در مدیریت بحران تازه این کشور
بگونهی شایسته ایفا کند.
هیئت سیاسی- اجرائی حزب چپ ایران (فدائیان خلق(
۲۵ مرداد۱۴۰۰
خبر کوتاه بود و بس دردناک، کابل را طالبان تصرف کرد. واپسگرایان جنایت
پیشه و ددمنش با رویای احیای حکومتی ایدئولوژیک و تمامت خواه و
خودکامه، قدرت را در پایتخت سرزمینی با پیشینه ی فرهنگی درخشان چون
افغانستان به دست گرفتند و بازگشتی به تحجر و انسان ستیزی را رقم زدند.
اخباری که از جنایات آنان بر مردمان بی پناه و بی دفاع به ویژه زنان و
کودکان و غیر نظامیان منتشر می شود، زخمی هولناک بر روان بشریت وارد می
کند، که قرن هاست کوشیده تا از بربریت و بدویت بگذرد و فرهنگ و تمدنی
انسان محور را تعالی بخشد و ارزش جان آدمی و حقوق انسانی را فراتر از
هر ارزشی بنشاند و گرایش نهفته ی ویرانگری در نهاد آدمیان را مهار
سازد. دردناک تر آن که این رخداد در عصر ارتباطات در پیش دیدگان
جهانیان از طریق رسانه ها به وقوع می پیوندد و بسیاری از کشورها که
موظف به تلاش برای جلوگیری از این فاجعه بودند، نه تنها کوششی نکردند
که با طالبان همراهی و همدلی داشتند و از پشتیبانی مادی و معنویش دریغ
نورزیدند.در حقیقت طالبان محصول طراحی قدرت های استعماری و تولدش در
مدرسه حقانی در پاکستان،تحت سرپرستی دستگاه اطلاعاتی پاکستان ،
آی.اس.آی بوده است . کشور های دیکتاتوری چون روسیه و چین که خود متهم
به جنایت علیه بشریت هستند و نسل کشی مسلمانان ایغور و کریمه شمه ای از
این جنایات است و گروه های افراطی چون حماس که صدام را قهرمان اعراب می
خواندند، به سرعت با آغوش باز طالبانیسم را خوشامد گفتند. حاکمیت های
غیر مردمی و بنیادگرا چون رژیم های عربستان سعودی و پاکستان از هیچ
حمایتی برای تشکیل طالبان و به قدرت رسیدنش تا به امروز دریغ نورزیده
اند. خروج به شتاب نیروهای دول غرب که روزگاری به عنوان تامین امنیت
جهانی وارد افغانستان شده بودند، در بحرانی ترین زمان از شگفتی های
دیگر این فاجعه است. هرچند نباید نقش گروه های سیاسی داخلی افغانستان
را در شکل گیری این بحران نادیده گرفت که پس از بیست سال با سیصد هزار
نیروی نظامی و صدها میلیارد کمک مالی نتوانستند و یا نخواستند در برابر
حمله ی طالبان تاب آورند. اختلافات قومی و فساد مالی و نداشتن برنامه و
چشم انداز برای خروج از بحران و ناکارآمدی مدیریتی در سطوح عالی از
زمره عوامل این ناتوانی حیرت انگیز است.
در این میان آن چه برای ایرانیان که از نزدیک ترین هم فرهنگان ملت
افغان هستند و درطول تاریخ پاره های یک پیکره ی فرهنگی بوده اند،
آزارنده و شرم آور است، رفتارهای طیفی از حاکمیت است، که برای تطهیر
طالبان و طالبانیسم می کوشد. گویا این جریان طالبانیسم در کشور همسایه
تحقق آرزوی برخی از قدرتمداران در داخل است. در حالی که به بسیاری از
کشورهای دنیا در تریبون های رسمی دشنام داده می شود و پرچمشان به آتش
کشیده می گردد، به شخصیت های علمی و اجتماعی در رسانه های حاکمیت تهمت
زده می شود، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به روزنامه نگاران زنهار می
دهد که برای طالبان از کلمه ی وحشی بهره نجویند. به راستی قتل و تجاوز
و تخریب میراث فرهنگی و پایمال کردن حقوق مدنی از دید این حاکمان با چه
کلمه ای توصیف می شود؟ ! از افغانیان لشگری برای پیکار در فراسوی مرزها
فراهم می آید و هزینه های سنگین می شود، منت هم بر سر ملت گذاشته می
شود، که اگر این کار انجام نمی شد، داعش اکنون در ایران بود، حال ملت
می پرسد، در همسایگی، داعشی دیگر با پیشینه تر از او، شکل گرفته است
اما نه تنها کاری در برابرش نمی شود، بلکه نام جعلی امارات اسلامی
افغانستان که به رسمیت شناختن آن است بر زبان برخی حاکمان جاری شده
است. بی شک حضور طالبان در شرق ایران تهدیدی جدی برای منافع ملی ایران
نیز هست و ناامن سازی استان های شرقی و حیاط خلوت گروه های تروریستی
شدن و کشاندن تنش ها به داخل مرز ایران، چنان که سال هاست در مرز
پاکستان شاهد این گونه اتفاقاتیم، از بحران های محتمل و جدی در آینده
می باشد.
جبهه ملی ایران ضمن محکوم سازی حکومت نامنتخب ملت افغانستان و جنایات
بی شماری که انجام داده است، به خانواده های داغدار این کشور تسلیت می
گوید و با این ملت شریف در این فاجعه همدرد و همدل است و به حکومت
جمهوری اسلامی زنهار می دهد، که بایسته است ایران در کنار ملت
افغانستان و نه اشغالگران انسان ستیز و فرهنگ گریز طالبان بایستد. با
کشورهای منطقه متحدانه با همسویی کشورهای دموکراتیک جهان از تمام قوای
دیپلماتیک برای محکومیت طالبان و طالبانیسم بهره جویند و آنان را وادار
به تمکین از موازین حقوق بشری نمایند و جلوی رفتارهای متجاوزانه ی آنان
را بگیرند و برای مهاجران افغان تسهیلاتی فراهم آورد و به هیچ بهانه ای
این حکومت جنایت پیشه ی اشغالگر را به رسمیت نشناسد. اگر دهه ها به
خاطر حقوق فلسطینیان ایران هزینه داده است،به خاطر حقوق انسانی مردم
افغانستان نیز، اشفال این کشور توسط طالبان باید به طور جدی محکوم گردد
اشغال افغانستان توسط طالبان نباید انکار شود.
تهران – جبهه ملی ایران
بیست وهفتم مرداد ماه
۱۴۰۰
خورشیدی
با
خروج نیروهای آمریکایی و متحدینش از افغانستان، نیروهای طالبان یکی پس
از دیگری شهر ها و استانهای این کشور را تصرف کردند. پیشروی سریع
طالبان بدون پشتیبانی قاطع پاکستان و توافقات پشت پرده با قدرتها به
ویژه با آمریکا امکان پذیر نبود.
تراژدی در حال اتفاق افتادن افغانستان را از ابعاد مختلفی می شود بررسی
کرد که در اینجا به چهار جنبه آن اشاره می کنیم:
۱.بعد
از هزینه کردن بیش از یک هزار میلیارد دلار برای کنترل افغانستان، پس
از تصمیم رئیس جمهوری آمریکا و خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان
پنتاگون هفته قبل پیش بینی کرد که کابل تا سه ماه آینده سقوط نخواهد
کرد. هنوز قلم این پیش بینی خشک نشده، که نیروهای طالبان وارد کابل
شدند. اشرف غنی رئیس جمهور دست نشانده و فاسد، فرار را بر قرار ترجیح
داد و مردمش را تنها گذاشت. از سفارت آمریکا دود ناشی از سوزاندن اسناد
سفارت سر کشید، و به منظور تخلیه آمریکایی ها بین سفارت و فرودگاه کابل
پل هوایی بر قرار شد. در میان اعتراضات و نکوهش ها، سفیر سابق کانادا
در افغانستان، آمریکا و متحدین آن را متهم به خیانت به مردم افغانستان
کرد و جک استراو، وزیر خارجه سابق انگستان، وضعیت حاکم بر افغانستان را
“تحقیر عمیق” آمریکا توصیف کرد. دیگرکارشناس آمریکایی از جمله در
تلویزیون سی ان ان، فرار آمریکا از کابل را با فرار آمریکاییان از
سایگون مقایسه کرد و افزود گرچه این فرار تکرار آن فرار است اما این
بار شدیدتر است، و…،
این امر واقع، باری دیگر یاد آوری می کند که آمریکا نه تنها ابر قدرتی
در حال افول است، بلکه هر گونه حساب باز کردن بر روی آن نقش بر آب زدن
است.
از سوی دیگر، رژیم حاکم بر ایران در ضعف کامل قرار دارد و مجبور شده
است که در قبال اشغال شهرهای شیعه نشین هیچ مخالفتی نکند و طالبان
بخوبی از ضعف رژیم استفاده کردند. اینک همسایگی و هم مرزی طالبان با
ایران، علیرغم زد بندها و قولهای رد و بدل شده، در آینده ای نه چندان
دور مشکلات عدیده ای را برای ایران رقم خواهد زد.
۲.نخست
پس از تشکیل جمهوری دموکراتیک افغانستان و معاهده ای که بین این جمهوری
و شوروی امضا شد شوروی-روسها- به بهانه حمایت از دولت مرکزی در مقابل
“مجاهدین” که با رژیم کمونیستی می جنگیدند نیروی های خود را وارد
افعانستان کرده و آنجا را اشغال کردند تا آن کشور را در “اقمار کشورهای
پیشرو” قرار دهند!. از سوی دیگر ، تلاش”مجاهدین” افغان برای بیرون
راندن رژیم وابسته ومورد حمایت شوری با استقبال و حمایت غرب مواجه شد،
اشغالگران شکست سختی خوردند و ناچار به ترک افغانستان شدند . متاسفانه
عدم استقلال مبارزین ونیز نبود همبستگی این گروه ها برای استقرار دولتی
حقوند منجر به اختلافات شدید بر سر تصاحب قدرت شد و در نتیجه جنگ داخلی
و دخالت بیگانگان گروه طالبان با همکاری سازمان امنیت پاکستان به قدرت
رسیدند. تا اینکه جورج بوش پسر به بهانه مبارزه با تروریسم و استقرار
دموکراسی تصمیم به حمله به افغانستان گرفت که هدف اصلی آن، ایجاد
“خاورمیانه بزرگ” نام گرفت و هدف محافظه کاران جدید، یعنی استقرار
دموکراسی های نیم بند و وابسته بزور اسلحه، سیاست رسمی دولت بوش شد، آن
زمان هشدار دادیم که حتی اگر کاسهای زیر نیم کاسه چنین ادعایی هم
نباشد، مردمسالاری را هیچگاه از خارج نمی شود به مردمی که با اشغال
کشورشان دچار تحقیری مضاعف شده اند، تحمیل کرد. چرا که مردمسالاری بیش
از هر چیز یک فرهنگ است و فرهنگ مقولهای است درونزا و نه می شود آن را
وارد کرد و نه صادر. بنا بر این، این سیاست را از قبل محکوم به شکست
دانستیم.
رژیم
مستقر در افغانستان که از حمایت همه جانبه غرب برخوردار بود در طی بیست
سال توسط جنگ سالاران و حاکمان فاسد افغانستان و زندگی مردم آن را به
تباهی کشید.
از دیگر دلایل این شکست را این دانستیم که اسرائیل متحد غرب به ویژه
آمریکا همیشه همه کوشش خود را بکار برده است که تنها “دموکراسی”
خاورمیانه باقی بماندتا اینگونه خود را نماینده فرهنگ غربی در “سرزمین
مستبدها” بنماید و حمایت غرب از خود را حتی به جریانهای منتقد در غرب
تحمیل کند.
۳.
نگاهی به مصاحبههای بیشمار آن دسته از سیاستمداران و روشنفکران و هنر
مندان افغانستانی که از حضور آمریکا در کشور خود همیشه حمایت کرده
بودند و نگاهی به نگاههای مات زده و شوکه شده و خشمها و اشکهای روان
که باور نمی کردند آمریکا آنها را تنها و بحال خود بگذارد درسی است
برای صاحبان این گونه تفکر. و آن اینکه، امید بستن به قدرتهای سلطه گر
برای رسیدن به مردمسالاری و رشد سرابی بیش نیست. همیشه برای تغییر و
رشد باید به تواناییهای خود اعتماد کنیم و خود را از روانشناسی
وابستگی و دنبال برادر بزرگ و ارباب بودن رها کنیم، چرا که هیچکس بجز
خود ما مردم قادر به رشد کردن و خلق فرهنگ آزادی و استقلال نیست و این
تنها و تنها ما شهروندان هستیم که می توانیم راه و روش رشد کردن را
یافته تا بدین ترتیب صاحب رشدی خود انگیخته و در نتیجه پویا و ماندگار
بگردیم.
۴.
پیروزی طالبان و اندیشه خشونت گرای آنها تحت پوشش اسلام، در واقع
پیروزی پاکستان و به نوعی اشغال نیابتی فغانستان از سوی این کشور است
است. این امر بنا بر گفته خانم بوتو نخست وزیر فقید پاکستان بدون حمایت
مالی عربستان و دیگر مستبدان خلیج فارس وحمایتهای آمریکا و پشتبانی
ارتش پاکستان ممکن نبود.
مردم افغانستان بیش از چهار دهه است- از اشغال شوروی بدین سو- که با
سلطه گران و رژیم های وابسته به آنها مبارزه می کنند. تجربه این مبارزه
و نیز آنچه که در منطقه گذشته و می گذرد به ما می آموزد که امید داشتن
به سلطه گران که تنها منافع خود را در نظر دارند و نه حقوق ملی
کشورها،سرابی بیش نیست و نهایتا تخریب وفساد دست نشاندگان و فقر عمومی
مردم و از رشد ماندگی کشور را در پی خواهد داشت. مبارزه پیروز، وقتی
امکان پذیر است که بر أساس استقلال و آزادی و رعایت حقوق همگان باشد.
امر
واقع مستمر مهم در جوامع زیر سلطه، سازوکاری است که وابستگان به
اجنبی در چنین جوامعی ایجاد می کنند. آن این است که مردم را به کمک
مستبدین در برابر دو جریان و دو گزینه قرار می دهند: یکی وابستگی، و
دیگری استبداد. بی حرکتی مردم افغانستان در برابر هجوم طالبان دقیقا
نتیجۀ این انتخاب بی جا می باشد که مسئولش کنشگران وابسته و قدرتمدار
افغانستانی،در همکاری با سلطه گران هستند.
اینک پس از تجربه، اگر وجدان ملی افغانستانیها به این امر واقف باشد،
به قدرت رسیدن طالبان- در واقع دست نشاندگان پاکستان- بما می گوید که
شاهد خیزش روز افزون مردم افغانستان برای بیرون راندن پاکستان و دست
نشاندگانش از وطن خود خواهیم بود.
با
این حال، هشدار که اگر،جنبش مقاومت، به قدرت بیگانه دیگری تکیه کند،
افغانستان را به دائمی شدن جنگ و رشد از رشد ماندگی محکوم خواهد کرد.
تنها
مقاومت از موضع استقلال و آزادی است که هم شکست طالبان و اربابان آنها
را ضمانت می کند و هم رشد افغانستان در استقلال و آزادی را.
ما مجامع اسلامی ایرانیان ضمن حمایت از حقوق مردم افغانستان، هر گونه
اعمال خشونت، اعدام و شکنجه و تخریبی را از سوی طالبان محکوم می کنیم.
مجامع
اسلامی ایرانیان
۲۶
مرداد ماه
۱۴۰۰
ضرورت سازمانیابی مقاومت مدنی توده ای علیه طالبانیسم
بنیادگرایان اسلامی طالبان، پس از مبارزه ای بیست ساله، به دنبال خروج
نیروهای آمریکائی و ناتو، و فروپاشی ساختار نظامی، امنیتی و اداری
دولت وابسته به آمریکا، در چشم به هم زدنی، بر سراسر افغانستان مسلط
شدند تا “امارات اسلامی افغانستان” را بر پایه شریعت اسلامی تاسیس
کنند. رهبران طالبان پس از تسلط بر سراسر افغانستان و فرار رئیس جمهور
کشور و فرار کارکنان سفارت آمریکا با هلی کوپتر از فراز سفارت این کشور
در کابل، جنگ های چهل سالۀ افغانستان را پایان یافته اعلام کردند و به
مردم افغانستان وعده “امنیت” و “زندگی آرام و بی دغدغه” و به نیروهای
کشوری و لشکری افغانستان وعده “عفو و بخشش” دادند. بدین ترتیب دولت
آمریکا با تحویل افغانستان به طالبان که بیست سال پیش با هدف کنار زدن
آنها از قدرت به بهانۀ حملات
۱۱
سپتامبر
۲۰۰۱
به این کشور حمله کرده بود، پای خود را از جنگی بیرون کشید که در
نتیجه آن
۲۳۰۹
نفر از نیروهای ارتش آمریکا؛
۴۳۰۷۴
نفر از مردم غیر نظامی افغانستان ( بنا به ارزیابی فعالان مدنی در
افغانستان تلفات مردم غیرنظامی در این بیست سال بالای
۱۰۰۰۰۰
نفر بوده)؛
۶۴۱۲۴
نفر از نظامیان افغانستان کشته شدند و
۵۸۶۰۲ بمب
از سوی آمریکا بر سر مردم افغانستان ریخته شد و
۲
تریلیون و
۲۶۰
میلیارد دلار هزینه روی دست مالیات دهندگان آمریکائی گذاشت و در نتجه
عوارض مصبیت های جنگ از هر ده جوان افغانستانی یک نفر معتاد شدند.
طالبان که امروز در معامله با دولت های ترامپ و بایدن، افغانستان را به
آسانی تحویل گرفتند، همچنان یک جریان واپسگرای ارتجاعی است که حاکمیت
شان فاجعه ای برای مردم افغانستان و منطقه است. اما آنها با تجربۀ
بیست ساله شان، از سازماندهی بسیار پیچیده تر و چابک تری برخوردارشده و
در زمینه تبلیغ دیدگاه ها و سیاست های خود از شیوه های مدرن و تازه ای
استفاده کرده و تلاش می کنند در برخوردهای دیپلماتیک با دیگر کشورها از
زبانی استفاده کنند که مانع انزوای حکومت شان بشود و زمینه حل بخشی از
بحران های اقتصادی را فراهم آورد. حضور یک دولت بنیادگرای اسلامی در
همسایگی روسیه و چین می تواند برای این دو کشور مسئله ساز باشد. اقلیت
بزرگ مسلمانان در مناطق محروم روسیه و جمهوری های سابق شوروی و جمعیت
مسلمانان و بویژه اویغورهای تُرکتبار ساکن ایالت خودگردان سینکیانگ
یا تُرکستان شرقی (اویغورستان) در چین می توانند تحت تاثیر موج
بنیادگرائی اسلامی قرار گیرند. حاکمیت طالبان بر افغانستان که بدون کمک
استراتژیک ارتش پاکستان و مذاکرات این کشور با آمریکا نمی توانست عملی
شود، پاکستان را نیز در اختلافاتش با هندوستان در موقعیت بهتری قرار
خواهد داد. بدیگر سخن، حاکمیت طالبان بر افغانستان در تحولات قدرت های
جهانی و منطقه ای، تاثیرات عمیقی بر جای خواهد گذاشت.
حاکمیت یک نیروی تاریک اندیش و واپسگرا بر افغانستان با
۳۲
میلیون جمعیت که حدود
۶۷
درصد یعنی
۲۲
میلیون نفر آن را جوانان زیر
۲۴
سال تشکیل می دهند، یک فاجعه تمار عیار برای آینده سازان این کشور است.
هر چند
۷۱
درصد جمعیت کشور در روستاها و تنها هشت میلیون نفر یا
۲۴
درصد جمعیت کشور در شهرها ساکن هستند، اما تحولات بیست سالۀ اخیر، این
کشور را با تحولات اجتماعی گسترده ای روبرو ساخته است که تلاش برای
بازگرداندن آنها بر پایۀ افکار و عقاید تاریک اندیشانه و واپسگرایانه،
ضربات سنگین و جبران ناپذیری بر آینده این کشور خواهد زد. در این میان
سیاست های زن ستیزانه شریعتمداران، قطعا آینده زنان افغانستان را نیز
با خطرات بسیار جدی و جبران ناپذیری روبرو خواهد ساخت. جدا از آینده
نامعلوم و به شدت خطرناک زنان و جوانان در افغانستان ، ترکیب ملیت های
تشکیل دهنده این کشور و سهم آن ها در قدرت نیز یکی از چالش های جدی در
آینده است. توجه داشته باشیم که بر اساس برآورد سازمان های اطلاعاتی
آمریکا، پشتون ها
۴۱
درصد، تاجیک ها ۲۷
درصد، هزاره ها
۹
درصد، ازبک ها
۹
درصد، ٱیماق ها
۴
درصد، ترکمن ها
۳
درصد و سایر اقوام در کنار هم
۷
درصد جمعیت افغانستان را تشکیل می دهند. با چنین ترکیب جمعیتی، حاکمیت
یک رژیم تمامیت گرا و بنیادگرای اسلامی و تشکیل “امارات اسلامی
افغانستان” می تواند فشار سنگینی بر ملیت های غیر پشتون وارد آورده و
همزیستی مسالمت آمیز ملیت های تشکیل دهندۀ افغانستان را با خطرات جدی
روبرو سازد.
واقعیت این است که فروپاشی سیستم حکومتی دست نشاندۀ قدرت های غربی و
تسلط برق آسای بنیادگرایان طالبانی بر این کشور، شوک بزرگی بر جامعه
افغانستان، کشورهای همسایه و مردم نگران جهان وارد آورده است. با این
حال نباید این واقعیت را از نظر دور داشت که مردم افغانستان و تمامی
گروه های سیاسی این کشور، پس از چهل سال جنگ و خون ریزی، از جنگ بشدت
خسته شده اند. علت عدم شکل گیری یک مقاومت قابل اتکا در برابر پیشروی
برق آسای نیروهای طالبان را باید در این حقیقت نیز جستجو کرد. این
وضعیت می تواند نقطۀ اتکای جدیدی برای سازماندهی مقاومت مدنی گسترده و
مردمی در سطوح مختلف علیه تسلط بنیادگرائی اسلامی بر زندگی مردم این
کشور باشد. تجربه چهل سال مبارزه روزانه، مستمر و بی امان و مدنی مردم
ایران علیه بنیادگرایان جمهوری اسلامی ، می تواند درس های گرانبهائی
برای زنان، جوانان و مردم افغانستان داشته باشد که نمی خواهند دخالت
های حکومت دینی در زندگی خصوصی و در دیگر عرصه های زندگی اجتماعی،
فرهنگی و سیاسی شان را شاهد باشند.
تجربه فروپاشی سریع و برق آسای ساختار حکومتی متکی به نیروهای خارجی،
شکست شرم آور راهبرد “دخالت های بشردوستانه” کشورهای سلطه جو را یک بار
دیگر به نمایش گذاشت. تجربه افغانستان، عراق، لیبی و دیگر کشورها، آن
چنان رسوا و تکان دهنده و برای مردم این کشورها مصیبت بار بوده است که
مدافعان دخالت های نظامی و غیرنظامی قدرت های سلطه جو در امور داخلی
کشورها باید شرم کنند و دم فرو ببندند. این تجربه ای است که مردم
افغانستان بهای بسیار سنگینی برای آن پرداخته اند. این باید برای
ایرانیانی که برای دخالت های آمریکا و غرب سینه چاک می کنند، خواهان
بمباران ایران و ایجاد منطقه پرواز ممنوع می شوند و یا ادعا می کنند
میزان کشتار دخالت های جنگی از میزان کشتار سالانه جاده های ایران
بیشتر نخواهد بود و لباس خیانت به ایران و ایرانی بر تن می کنند، درس
هشدار دهنده ای باشد. این تجربه می بایست برای زنان و جوانان و
روشنفکران افغانستان نیز این حقیقت را آشکار سازد که تنها با اتکا به
قدرت مردم و سازماندهی توده های کار و زحمت، می توانند شاهد تحولات
پایدار در راستای منافع اکثریت عظیم مردم باشند.
در این شرایط بسیار حساس و وضعیت شوکه کننده حاکم بر افغانستان، اعلام
همبستگی تک تک ما ایرانیان با خواهران و برادران افغانستانی مان که
فامیل های همه ما هستند، از وظایفی است که نباید لحظه ای از نظرمان دور
بماند. انتقال تجارب مبارزات مدنی زنان، جوانان، مدافعان محیط زیست
و کنشگران حقوق اقلیت های ملی، دینی و فرهنگی علیه حاکمیت اسلامی در
ایران می تواند کمک شایانی به شکل گیری مقاومت مدنی و توده ای علیه
حاکمیت دین بر کائنات یک کشور با جمعیت جوان باشد. آغوش باز در برابر
آنها که نمی توانند در کشورشان زندگی آرامی داشته باشند، نه
تنها وظیفه انسانی ما ایرانیان است بلکه نشانگر رعایت حق خویشاوندی
مان نیز هست. باید از صمیم قلب شرمنده باشیم که بخش بزرگی از ایرانیان
در چند دهۀ گذشته برخورد مناسبی با خواهران و برادران خویشاوند
افغانستانی مان نداشته ایم و ضرورت دارد که بر این بی مهری های غیرقابل
بخشش نقطۀ پایانی بگذاریم. باید مقامات رژیم ایران را مجبور سازیم تا
حق شهروندی پناهجویان و مهاجران افغانستانی در ایران را به رسمیت
بشناسند و به کودکان متولد ایران و زنان و مردانی افغانستانی که همسر
ایرانی دارند، تابعیت ایرانی بدهند. این وظیفه همه ما ایرانیان خارج از
کشور است تا همراه و همگام خواهران و برادران افغانستانی مان در جهان،
صدای حق طلبانه شان را به گوش جهانیان برسانیم و موج حمایت های مردمی
در حمایت از آن ها را تقویت کرده و و فشارهای گسترده علیه طالبان را
گسترش دهیم. برای مقابله مؤثر با حاکمیت جهل و تاریک اندیشی و
طالبانسیم بر افغانستان و ایران، بهترین راه، سازماندهی مقاومت مدنی
توده ای است. راهی که توده های وسیع را بسیج کند و امکان سرکوب را به
حداقل برساند و شرایط را برای استقلال، آزادی، دمکراسی و حاکمیت خود
مردم فراهم آورد.
سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی
زنده باد آزادی، دمکراسی و سوسیالیسم
هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران( راه کارگر)
سه شنبه
۲۶
مرداد
۱۴۰۰
برابر با
۱۷
اگوست
۲۰۲۱
پیروزی برق آسای طالبان، فرار اشرف غنی به خارج و ورود بدون مقاومت
آنها به کابل ظاهرا همگان را غافلگیر کرده است. برخی دوست دارند علت
این شکست مفتضحانه را خروج نظامیان امریکا و ناتو از افغانستان معرفی
کنند، اما واقغیت این است که خود این خروج، محصول شکست سنگین نظامی
امریکا و متحدانش در طول بیست سال جنگ و اشغال و کشتار بوده است.
در این میان، دو گمانه طرح می شود:
۱-
امریکا انتظار داشته که “اردوی ملی” به اصطلاح سیصد هزار نفره
افغانستان(ارتش و سایر قوای امنیتی و نظامی) بتوانند بین شش تا یکسال
در برابر طالبان مقاومت کنند تا “مذاکرات صلح” به جایی برسد
۲-
امریکا و ناتو بی آنکه اشکارا به زبان آورند ازمدتها قبل به این نتیجه
رسیده اند که در کشور جنگ زده، قومی قبیله ای و اسلام زده افغانستان
گزینه ای جز طالبان وجود
ندارد لذا دولتهای مختلف امریکا در یک دهه گذشته به دنبال گیرکردن در
باتلاق جنگی افغانستان به این نتیجه رسیدند که راهی جز مذاکره با
طالبان و سپردن تدریجی قدرت به آنها ندارند. ازاینرو پایتخت شش میلیونی
کابل توسط طالبان فتح نشد بلکه کلید آن رسما به ایشان تقدیم شد.
بایدن رئیس جمهور امریکا طی نطقی سعی کرد این رسوایی و شکست را جمع و
جور کند. دولتهای امریکا که در تمام دوره بیست ساله اشغال و حتی قبل از
آن در دوره کمک به جهادیون افغان برای مقابله با ارتش شوروی و دولت
مورد حمایت آن، ادعا میکردند که برای استقرار “دمکراسی و حقوق بشر”
مجبور به مداخله و صرف صدها میلیارد دلار از مالیات مردم امریکا شده
اند، در یک چرخش آشکار، گفتند که هدف امریکا صرفا انتقام از القاعده و
طالبان به خاطر عملیات یازده سپتامبر
۲۰۰۱
در خاک امریکا و ضربه به محل اصلی استقرار القاهده بوده است و چون به
این دو هدف دست یافته اند لزومی به ادامه حضور نبوده است. اما اگر هدف
امریکا این دو هدف بوده، آنها ظاهرا در همان دو ساله اول با سرنگونی
طالبان و ضربات کاری بر آنها و القاعده به خواست خود رسیده بودند و
دلیلی بر ادامه اشغال و جنگ به مدت بیست سال وجود نداشته است.
امریکا میگوید در این بیست سال حدود یک تریلیون دلار برای ایجاد و
تقویت ارتش افغانستان خرج کرده است، اما اکنون مشخص شده که اولا بخشی
از این ارتش سیصد هزار نفره وجود خارجی نداشته و صرفا در لیست دریافت
حقوق توسط روسای جهادی و قبایل بودند و بخشی هم که جنبه واقعی داشته
حقوق و مزایای آنها اغلب توسط فرماندهان فاسد بالا کشیده میشد از اینرو
انگیزه ای برای مقاومت در این نیرو دیده نمی شد.
از سویی دیگر ما در تمام بیست سال گذشته چه در دوره حامد کرزای و چه در
دوره اشرف غنی – عبداله عبداله، با یک دولت بغایت فاسد، مرتجع و
درمانده روبرو بودیم، تو گویی این دولت برپا شده بود صرفا برای بالا
کشیدن انبوه کمکهای بین المللی و نیز ثروت کشور افغانستان. به همین
خاطر در کشوری با حدود چهل میلیون نفر جمعیت، کمتر از یک میلیون نفر در
به اصطلاح انتخابات کذایی ریاست جمهوری و مجلس شرکت میکنند با کلی تقلب
و حرف و حدیث. یعنی “رئیس جممهور” محبوب غرب و امریکا حتی از حمایت
واقعی ده درصد مردم نیز برخوردار نبود و از این منظر نیز مردم بلاکشیده
افغانستان دلیلی برای حمایت از این رژیم نمی دیدند.
امریکا در سال
۲۰۰۱
در دوره جورج بشر پسرنخواست از تجربه شکست نظامی شوروی در افغانستان و
نیز شکست نظامی خودش در جنگ ویتنام، درس بگیرد، در نتیجه وارد طولانی
ترین جنگ خارجی تاریخ امریکا شد و بعد از مدت کوتاهی دریافت که در یک
باتلاق تمام عیار گیر کرده است. به همین خاطر در دوره اوباما با افزایش
تلفات نیروهای امریکایی و نیز گسترش بی سابقه مخارج امریکا در این
کشور، تصمیم گرفت که زمینه های مذاکره با طالبان را فراهم کند. دولت
پاکستان که در سال
۲۰۱۰
یکی از رهبران طالبان – ملا برادر – را در کراچی دستگیر کرده بود چند
سال بعد به درخواست اوباما آزاد کرد تا به قطر برود و با دریافت ویلا و
امکانات فراوان، دفتر سیاسی طالبان را در آنجا برپا کند. با روی کار
آمدن ترامپ این سیاست با جدیت بیشتری دنبال شد و رسما “مذاکرات صلح”
کلید خورد.
امریکا به طالبان قول داد که بهار
۲۰۲۱
خاک افغانستان را ترک کند و برای نشان دادن “حسن نیت” از دولت پوشالی
اشرف غنی خواست که پنج هزار جنگجوی طالب را از زندانهای افغانستان آزاد
کند که معنایی جز تقویت قوای طالبان نداشت. با روی کار آمدن بایدن،
دولت امریکا اعلام کرد که سیاست ترامپ را ادامه خواهد داد و تاریخ قطعی
خروج کامل را سپتامبر
۲۰۲۱
اعلام کرد. این در حالی بود که گفته می شود شمار جنگجویان طالبان به
رقم
۷۵
هزار نفر رسیده است.
بدین ترتیب ولایت به ولایت با کمترین مقاومت و حتی بدون مقاومت، شهرها
و مناطق به تصرف طالبان درآمد. هر چند در سالهای گذشته نیز دولت مستعجل
افغانستان فقط بر کابل و چند شهر بزرگ این کشور کنترل داشت که آنها نیز
دائما هدف عملیات انتحاری و تهاجمی متعدد طالبان و بخشا داعشی ها بودند.
در این بیست سال علاوه بر آواره گی میلیونها افغان، دهها هزار نفر از
مردم غیرنظامی و زنان و کودکان توسط همه طرفهای جنگ – هم طالبان و داعش
و هم امریکا و ناتو و قوای دولتی – به خاک و خون کشیده شدند و این،
بارِ دیگر ثابت کرد که با کودتا و جنگ و اشغال و برپایی دولتهای وابسته
و فاسد و پوشالی نمیتوان به آزادی و رهایی دست یافت. این باید بویژه
برای بخشهایی از اپوزیسیون راست ایران و حتی بخشی از به اصطلاح چپ، درس
آموز باشد که از اشغال افغانستان و عراق و لیبی و سوریه و … حمایت کرده
بودند و بخشی از انها با وقاحت بویژه در دوره ترامپ مترصد فرصت بودند
که امریکا و اسرائیل با حمله به ایران و سرنگونی نظامی رژیم اسلامی،
موجبات به قدرت رسیدن مزدوران امریکا را فراهم کند.
سازمان راه کارگر همواره معتقد بوده که امر رهایی و کسب آزادی و برابری
باید با اراده خود مردم و به دست آنها صورت گیرد و کودتا و جنگ و اشغال
و تحریم اقتصادی و مداخلات امپریالیستی، نه راه بلکه بیراهه هایی هستند
که به فاجعه و فلاکت و کشتار جمعی منجر خواهند شد.
در مورد افغانستان نیز همین تجربه هولناک رخ داده است: ابتدا با کودتای
حزب پرچم و خلق و سپس ورود نظامیان اتحاد شوروی برای حفظ این حکومتِ
اقلیت و بعد سرازیر شدن میلیاردها دلارهای نفتنی کشورهای عربی و
حمایتهای نظامی و آموزشی پاکستان و ایران و کمکهای مالی و نظامی و
سیاسی سازمان سیا و پنتاگون و … از مجاهدین اسلامی مرتجع افغان که برخی
رهبران و فرماندهان فعلی طالبان محصول همان دوران هستند.
بدین تریب بیش از چهل سال است که مردم افغانستان جز جنگ و ویرانی و فقر
و فلاکت و آواره گی بهره ای از این مداخلات امپریالیستی و ارتجاعی و
نیز جنگها و منازعات داخلی و قبیله ای نبرده اند.
تردیدی نیست که تنها یک نیروی مردمی معتقد به صدای سوم یعنی نیرویی که
هم با جهادیون و طالبان و دولت فاسد مرزبندی داشته باشد و هم با
مداخلات امپریالیستها و دول مرتجع منطقه، میتوانست جلوی این فاجعه و
تراژدی را بگیرد، اما متاسفانه جامعه مدنی افغانستان نتوانست بر محور
صدای سوم بدل به یک جریان بزرگ و تاثیرگذار شود. احزاب، گروهها و افراد
مستقلی البته وجود دارند که از موضعی چپ یا ترقیخواهانه در چهارچوب
صدای سوم حرکت میکنند، اما آنها هیچگاه نتوانستند بدل به یک نیروی توده
ای بزرگ شوند که بر فراز تحجر مذهبی و مناسبات قومی – قبیله ای، با
تکیه بر مرزبندیهای روشن طبقاتی، اکثریت جمعیت یعنی اردوی بیشمار
کارگران و زحمتکشان، صف مستقل خود را برای برهم زدن بازی طالبان و
امریکا و دولت فاسد کابل و در برابر مداخلات رژیمهای ایران و پاکستان و
روسیه و کشورهای عربی … برپا کنند.
اما جامعه افغانستان علیرغم همه دشواریها و موانع، جامعه ایستایی نبوده
است و با رشد ارتباطات، اینترنت، آموزش و … شاهد شکل گیری انبوهی از
جوانان و زنان جویای آزادی و رهایی هستیم که آواره گی و مهاجرت از
افغانستان را تنها گزینه پیش رو نمی بینند. آنان میخواهند در کشور خود
بمانند و در برابر طالبان و دیگر نیروهای مرتجع به ایستند.
از سویی دیگر طالبان اکنون دیگر در موقعیت یک گروه شورشی پارتیزانی
نیست و باید یک کشور چهل میلیونی را با انبوهی از بحرانها و مسایل
پیچیده اداره کند. به همین خاطر علیرغم حفظ ماهیت به شدت ارتجاعی خود،
تصمیم گرفته که در دوره دوم زمامداری خویش، تغییراتی در روش برخورد و
تاکتیک داشته باشند. مثلا در فردای ورود به کابل فرمان عفو عمومی
کارکنان دولتی را صادر کردند و یا ذبیح اله مجاهد سخنگوی آنها در اولین
مصاحبه رسمی با رسانه ها، همچون خمینی _ بنیانگذار حکومت طالبان ایران
– انواع وعده های سرخرمن را در زمینه مدارا با سایر نیروها، آزادی
رسانه ها و حق کار و فعالیت زنان، دولت قانونمند فراگیر، جلوگیری از
تبدیل شدن مجدد افغانستان به بهشت امن تروریستهای اسلامی بین المللی،
پایان دادن به کشت خشخاش و تولید تریاک و هیروئین و … بیان کرد و البته
در همه موارد به شرط عدم مغایرت با شریعت اسلام. آنها البته میدانند که
در موضع کسب قدرت و دولت، باید با جهان تعامل کنند و حتی اگر بخواهند
نمی توانند به شیوه قبل، یکه تازی کنند. آنها نیازمند برسمیت شناخته
شدن توسط دولتهای دنیا و نهادهای بین المللی و نیازمند کمکهای اقتصادی
و مالی برای چرخاندن امور ابتدایی افغانستان هستند. بعلاوه یک نیروی
مقامومت سکولار و جامعه مدنی پرتوانتر و اگاهتر که قابل قیاس با دوران
قبل از
۲۰۰۱
نیست در برابرشان قرار دارد. هنوز چند روز از وردود طالبان به کابل
نگذشته که زنان مجددا از مخفی گاههای خانه ها بیرون آمده و حتی برای
دفاع از حقوق خود دست به اعتراض زده اند و یا مردم معترض در برخی شهرها
نظیر جلال آباد دست به تظاهرات زدند که با تیراندازی وحشیانه افراد
طالبان مواجه شده و حتی چند نفر کشته و زخمی شدند.
بنابراین طالبان افغانستان دیر یا زود با گسترش مقاومت مردمی روبرو
خواهند بود و در صورت اصرار بر ادامه حکمرانی به شیوه گذشته، با بروز
یک جنگ داخلی تمام عیار مواجه خواهند شد نظیر وضعیتی که اکنون در ولایت
پنجشیر جریان دارد.
آنچه در لحظه کنونی و سالهای پیش رو، اکثریت به جان آمده از جنگ،
فلاکت، فساد، مناسبات فرقه ای قومی و فرهنگ اسلامزده نیاز دارند، تقویت
تشکل های مستقل و راه اندازی انواع جنبش های آزادیخواهانه و برابری
طلبانه است که به سوی یک انقلاب اجتماعی تمام عیار رهنمون شود. اگر چه
در شرایط کنونی در افغانستان در قیاس با ایران، سطح جنبش، اگاهی سیاسی
و طبقاتی، درجه تشکل یابی و قدرت صدای سوم بویژه گفتمان سوسیالیستی،
نازل و کمرنگ است اما راهی جز این نیز برای اکثریت ستمدیده افغانستان
باقی نمانده است. آنها یکبار برای همیشه باید به مرتجعین رنگارنگ، جنگ
سالاران جنایتکار، سلاطین مواد مخدر، احزاب اسلامی و قومی– فرقه ای و
نیز به مداخلات امپریالیستهای غرب و شرق و مداخلات کشورهای مرتجع منطقه
نه بگویند. بویژه که برخی دولتها از جمله روسیه و چین و ایران که در
دوره اخیر برای مقابله با نفوذ امریکا و ناتو در افغانستان، سعی کردند
پیروزی طالبان را تسهیل کنند. بگذریم که تغییر الویتهای استراتژیک
امریکا مبنی بر مقابله با امپراتوری شرق – رقیب قدرتمند: چین – نیز
دلیلی بود بر علاقه امریکا و متحدین غربی اش برای خروج از باتلاق بی
انتهای افغانستان.
از اینرو باید یکبار دیگر تاکید نمود که تنها صدای سوم میتواند کشور
همسایه ما افغانستان را از دور باطل جنگ و کشتار و آواره گی و فقر،
رهایی بخشد و به اکثریت مردمان بلاکشیده افغان، فرصت نفس کشیدن و
بازسازی کشورشان را بدهد. در این پیکار دشوار، مردم ستمدیده افغانستان
میتوانند همواره از همبستگی نیروهای چپ و مترقی ایران اطمینان داشته
باشند، بویژه در لحظه کنونی که انبوهی از آواره گان جنگی افغانستان به
کشورهای مختلف از جمله ایران فرار کرده اند که حق پناهندگی، کار و
زندگی آنها باید بی قید و شرط پذیرفته شود و مورد حمایت مردمان ایران
قرار گیرد. نباید اجازه دهیم صحنه های دلخراش فرودگاه کابل تکرار شوند
!
زنده باد همبستگی مردم ایران و جهان با مردم افغانستان
مرگ بر جنگ و کلیه مداخلات امپریالیستی و منطقه ای
پیروز باد مبارزه مردم افغانستان برای استقلال، آزادی و برابری
کمیته مرکزی سازمان راه کارگر
۲۷
مرداد
۱۴۰۰
|