برای آزادی ، دموکراسی ،صلح، استقلال و عدالت اجتماعی                         آزادی زندانیان سیاسی 
نویدنو -  کتاب - رحمان هاتفی  درباره ما -  بایگانی

2021-07-22

نویدنو  30/04/1400         Print Friendly, PDF & Email      چاپ مطلب

 

  • قیام ملی 30 تیر 1331 بی تردید یکی از درخشان ترین صفحه های تاریخ معاصر مبارزات مردم ایران است.  این قیام را تنها می توان در چارچوب مبارزات تاریخی، گسترده، خونبار و قهرمانانه مردم بویژه کارگران و زحمتکشان ایران برای کنترل، اکتشاف، استخراج و بهره برداری از صنعت نفت ایران مورد مطالعه و بررسی قرار داد.

 

 

خلق چون بحری برآشفته/خسرو با قری

 به مناسبت قیام شکوهمند 30 تیرماه 1331 مردم ایران

 

خلق چون دریا و دریا تندخوست

خشم پنهان جوش توفان ها در اوست

می تپد دریا ز توفانی شگفت

ناخدا این موج را آسان گرفت

می خروشد موج و یورش می برد

تازیانه ش می زند آن بی خرد

سخت و سنگین می نمایی این زمان

باش تا گرداب بگشاید دهان

گفتمت، اما چه حاصل؟ نشنوی!

باد می کاری که توفان بدروی.

ه.ا.سایه

پیش گفتار

قیام ملی 30 تیر 1331 بی تردید یکی از درخشان ترین صفحه های تاریخ معاصر مبارزات مردم ایران است.  این قیام را تنها می توان در چارچوب مبارزات تاریخی، گسترده، خونبار و قهرمانانه مردم بویژه کارگران و زحمتکشان ایران برای کنترل، اکتشاف، استخراج و بهره برداری از صنعت نفت ایران مورد مطالعه و بررسی قرار داد. نفت ایران، ثروت عظیم ملی همه مردم ایران، اگر در کنترل دولتی ملی و دمکراتیک قرار می گرفت، می توانست سرنوشت میهن ما و خلق های زحمتکش آن را به کلی دگرگون کند و جامعه ایران را به کشوری مستقل، بسیار پیشرفته، دمکراتیک، با سازوکارهای مبتنی بر عدالت اجتماعی و با آینده ای روشن و مطمئن برای نسل های آینده تبدیل کند.

زمینه های عینی اتحاد عمل طبقه کارگر و بورژوازی ملی ایران

 ای قیام شورانگیز و غرور آفرین در یک هم تنیدگی منافع طبقاتی کارگران و زحمتکشان ایران با منافع خرده بورژوازی و سرمایه داری ملی ایران رقم خورد. کارگران و زحمتکشان ایران که در انقلاب مشروطیت نهال جوانی بودند، در دوره 21 ساله حاکمیت بورژوازی وابسته و ملاکان بزرگ به سرکردگی رضا شاه بالیدند، حزب خود را تشکیل دادند و در اعتصاب بزرگ سال 1308 با شرکت 11 هزار کارگر نخستین مکتب بزرگ مبارزه طبقاتی را از سر گذراندند. کارگران و زحمتکشان در اعتصاب بزرگ سال 1325 به رهبری حزب طبقه کارگر و شورای متحده مرکزی اتحادیه های کارگران و زحمتکشان ایران با شرکت 80000 نفر ضمن دفاع از منافع صنفی و سندیکایی اعتصاب 1308( ساعت کار 8 ساعته، دستمزدهای سزاوارتر، حق مسکن، حق تشکیل اتحادیه های کارگری، دستمزد برابر برای کارگران و کارمندان ایرانی و هندی، مرخصی سالانه همراه حقوق، به رسمیت شناختن روز جهانی کارگر، پرداخت حقوق برای روز تعطیل جمعه و اجرای قانون کاری که به تازگی تصویب شده بود) پای در میدان سیاست ملی هم گذاشتند و برای نخستین بار خواستار ملی شدن نفت ایران شدند: " در این  اعتصاب و تظاهرات یک سخنران زن، شرکت نفت را به باد اعتراض گرفت و گفت: برادران و خواهران، تولید نفت در سرزمین ما تولید جواهر است. باید تلاش کنیم که این جواهرات را پس بگیریم . وگرنه افراد بی ارزشی هستیم." آبراهامیان سپس به وضوح تاکید می کند که: " این سخنان احتمالا نخستین درخواست ملی شدن نفت بود که به طور عمومی مطرح و شنیده شد. این اعتصاب در تیر ماه همین سال بار دیگر شعله ور شد. (آبراهامیان. کودتا.1393.ص 42)

در این اعتصاب ها که بزرگ ترین مکتب آموزش مبارزه طبقاتی بودند، کارگران و زحمتکشان دریافتند که سرمایه، نیرویی جهانی است که در همه جا، فارغ از سرزمین، دین، نژاد و جنسیت، با قاطعیت و ددمنشی تمام به دفاع از خود و دولت مدافع منافع سرمایه داران بر می خیزد. به دنبال اعتصاب 1308، انگلیسی ها ناوچه های توپدارشان را به آبادان فرستادند. دولت رضا شاه در همکاری آشکار با استعمار انگلستان حکومت نظامی اعلام و بیست و نه نفر از اعتصابیون را بازداشت کرد. پنج نفر از این بازداشت شدگان تا شهریور 1320 یعنی 12 سال در زندان های مخوف رضا شاه به سر بردند. 500 کارگر هم اخراج شدند. دولت بریتانیا از رضا شاه به خاطر برخورد سریع و موثر تشکر کرد.(آبراهامیان. کودتا. 1392. ص47) برای مقابله با اعتصاب سال 1325 هم، انگلیسی ها دو ناو جنگی را به آبادان و یک تیپ هندی را به بصره اعزام کردند. وزارت خارجه آمریکا یک وابسته کارگری را برای سفارت خود در تهران منصوب کرد و سفارت بریتانیا نیز وابسته کارگری خود را برای بررسی اوضاع به خوزستان فرستاد.(آبراهامیان. کودتا.1393.ص44)

از طرف دیگر خرده بورژوازی و بورژوازی ملی ایران که رهبری انقلاب مشروطیت را در دست داشت، از همان آغاز از یک طرف با مقاومت و دسیسه های امپریالیسم استعمارگر روسیه و انگلستان روبرو شد و از طرف دیگر نتوانست بر تنگ نظری طبقاتی خود غلبه کند و با آزاد کردن دهقانان از چنگال مناسبات وحشیانه و منحط ارباب رعیتی و نیز حمایت از طبقه کارگر جوان اما آینده دار ایران، جبهه متحدی را علیه سرمایه داری وابسته، نظام ملاکی بزرگ اما سترون و امپریالیست های آزمند اواخر سده سیزده و اوائل سده چهاردهم شمسی سازمان دهد.

در اوایل دهه 20 خورشیدی، با شکست جبهه فاشیسم هیتلری و عقب نشینی حامیان شرمگین امپریالیسم آلمان، یعنی انگلستان، فرانسه و آمریکا و پیشروی نیروهای ضد فاشیستی و خلقی به رهبری اتحاد شوروی، نیروهای عظیم کارگری و ملی در کشورهای سرمایه داری و پیرامونی آزاد شدند. این آزادی، نیروهای ملی ایران را هم به حرکت درآورد تا شاید بتوانند منافع طبقاتی خود را از چنگال بورژوازی وابسته و ملاکان کلان و امپریالیست ها ی حامی آن ها، بویژه استعمارگر قدرتمند، کهنه کار و غدار بریتانیا، بیرون آورند. بنابراین بر بستر ستمگری های شرکت نفت و دیگر خصومت های امپراطوری بریتانیا نسبت به مردم ایران و نیز در زمینه مبارزات کارگران و زحمتکشان ایران بود که دکتر محمد مصدق (29 اردیبهشت1258-14 اسفند 1345) در 23 مهر 1328 در همایشی شورانگیز و در اعتراض به تقلب در انتخابات مجلس شانزدهم (20بهمن 1328-29 بهمن 1330) دوباره وارد سیاست شد. او در مسئولیت های سیاسی مهم خود به صراحت و فساد ناپذیری شهرت داشت. در سمت والی فارس، کودتای 1299 سید ضیا و کلنل رضاخان را محکوم کرده بود. مصدق با قرار داد 1919 انگلیس و ایران هم مخالفت و وثوق الدوله نخست وزیر را که اتفاقا از خویشاوندان او هم بود به کوشش برای تبدیل ایران به کشوری تحت الحمایه بریتانیا متهم کرده بود. بلافاصله پس از این اعتراض که به تحصن هم انجامید، چهره های برجسته این معترضین در خانه مصدق گرد آمدند و جبهه ملی ایران را تشکیل دادند. جبهه ملی ایران ناخواسته و غیر مستقیم از پشتیبانی حزب طبقه کارگر برخوردار بودد. دکتر مصدق که در انتخابات مجلس شانزدهم (20 بهمن 1328-29 بهمن 1330) وارد مجلس شده بود، با تکیه بر این حمایت ها، در 17 اسفند 1329، ماده واحده ای را پیشنهاد کرد که بر اساس آن، صنعت نفت ایران در تمام مناطق کشود بایستی ملی اعلام شود و تمام عملیات اکتشاف، استخراج و بهره برداری در اختیار دولت ایران قرار گیرد.(آبراهامیان. کودتا. 1393.ص 93) یک هفته بعد در روز 23 اسفند، مجلس با اکثریت آرا پیشنهاد کمیسیون نفت را پذیرفت.

کنترل عملیات اکتشاف، استخراج و بهره برداری نفت ایران در اختیار امپریالیسم انگلستان

نفت ثروت بزرگ مردم ایران در سال 1908/1287 در مسجد سلیمان کشف شد و یک سال بعد شرکت نفت انگلیس-پرشیا (شرکت نفت ایران و انگلیس بعدی) تشکیل شد. این اکتشاف مصادف شد با دورانی که نیروی دریایی بریتانیا سوخت خود را از ذغال سنگ به نفت تغییر می داد. وینستون چرچیل می گفت " نفت ایران موهبتی بود خیلی بالاتر از درخشان ترین رویاهایمان که از عالم غیب برایمان نازل شد." پس از جنگ جهانی دوم (1945-1939/1323-1318) این شرکت برای امپراتوری بریتانیا اهمیتی حیاتی پیدا کرد و با تولید 357000 بشکه نفت در روز در ردیف هفت شرکت جهانی، معروف به هفت خواهران، قرار گرفت. شرکت نفت ایران و انگلیس سالانه بیش از 42 میلیون پوند به عنوان مالیات و 92 میلیون پوند به صورت ارز خارجی روانه خزانه داری بریتانیا می کرد. ذخایر نفت شرکت در ایران، سومین ذخیره بزرگ نفت در جهان برآورد شده بود. تولید آن در ایران بیش ترین میزان تولید در خاورمیانه و چهارمین در جهان پس از آمریکا، شوروی و ونزوئلا بود. شرکت در عرصه صادرات نفت خام پس از ونزوئلا دومین رتبه در جهان را در اختیار داشت. پالایشگاه آبادان با تولید سالانه 24 میلیون تن، بزرگ ترین پالایشگاه جهان بود و سالانه بیش از 347 میلیون پوند، روانه حوزه مالی استرلینگ می کرد. این پالایشگاه نیازهای سوختی ناوگان دریایی و نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا در آسیا را تامین می کرد. ماهانه بیش از 200 نفتکش این شرکت در آبادان پهلو می گرفتند و شرکت بیش از 3000 نفتکش اقیانوس پیما در سراسر جهان داشت. این شرکت 50 در صد شرکت نفت قطر، 34 در صد شرکت نفت انگلیس و مصر و 55 در صد شرکت کانسالیدیتر ریفاینریز اسرائیل را در مالکیت خود داشت. در اواخر دهه 1940/1320، روزنامه های ایران یادآوری می کردند که طی این سال ها، شرکت نفت رقم ناچیزی برابر 105 میلیون پوند به عنوان حق امتیاز به ایران پرداخت کرده است، در حالی که 170 میلیون پوند فقط به عنوان مالیات به دولت بریتانیا و 115 میلیون پوند به عنوان سود به سهامداران انگلیسی پرداخت و بیش از 500 میلیون پوند هم در طرح های خارج از ایران سرمایه گذاری کرده بود. تمام این داده ها بیانگر آن است که کنترل منابع و صنایع نفتی و تضمین این کنترل برای دولت بریتانیا حیاتی، استراتژیک و غیر قابل سازش بود. (آبراهامیان. کودتا. 1399. صص 32-30)

نقش برجسته اعتصاب های کارگری در مبارزات ملی شدن صنعت نفت ایران

درست اندکی پس از آن که مجلس پیشنهاد دکتر مصدق مبنی بر ملی کردن عملیات اکتشاف، استخراج و بهره برداری صنعت نفت ایران را تصویب کرد، یعنی در اواخر فروردین ماه 1330 اعتصاب گسترده کارگری به رهبری سندیکاهای کارگری و حزب توده ایران آغاز شد و شرایط را برای پیروزی مردم ایران علیه شرکت نفت ایران و انگلیس آماده کرد. اعتصاب با اعتراض به کاهش هزینه های مسکن در بندر معشور آغاز شد. رهبری این اعتراضات را زنان یعنی همسران کارگران بارانداز به عهده داشتند. دامنه این اعتراضات به زودی به میدان های نفتی آغاجری، لالی و نفت سفید و نیز تعمیرگاه ها و دانشکده فنی نفت و پالایشگاه آبادان کشیده شد و به یک اعتصاب سراسری 50000 نفری در صنعت نفت ایران تبدیل شد. دولت ایران در حمایت از منافع انگلستان حکومت نظامی اعلام  و 20000 سرباز به منطقه اعزام کرد. در جریان اعتصاب در بندر معشور دو زن مبارز و یک کودک بی گناه و در آبادان 9 کارگر اعتصابی جان باختند و 30 نفر مجروح شدند. تیراندازی  به گردهمایی مردم در آبادان، انبوه مردم را چنان به خشم آورد که سه انگلیسی یعنی دو مهندس و یک دریانورد را کشتند و 35 نفر دیگر از آنان را تعقیب و در یک سینما محبوس کردند. بریتانیا با این توجیه که " اهمیت نفت ایران برای اقتصاد و امور دفاعی بریتانیا و جامعه مشترک المنافع آن قدر عظیم است که نمی توانیم کمترین احتمال دردسرهای کارگری یا ناآرامی را تحمل کنیم " ناو جنگی خود را در آبادان مستقر کرد و محرمانه به اعضای گزیده جامعه مشترک المنافع اطلاع داد که بریتانیا آماده است با یا بدون درخواست ایران برای سرکوب اعتصاب کارگران ،سرباز به آبادان اعزام کند. در نتیجه دولت انگلستان در یک همدستی شرم آور با دولت ایران، با 14 تانک، 6 خودروی زرهی و 40 کامیون مملو از سرباز برای سرکوب اعتصاب پا به میدان گذاشت. حزب توده ایران و سندیکاهای کارگری برای پشتیبانی از کارگران اعتصابی تظاهرات گسترده ای را در سراسر ایران سازماندهی کردند. در نتیجه مقاومت کارگران و پشتیبانی مردم در سراسر کشور، سرانجام اعتصاب در 5 اردیبهشت 1330 با پیروزی کارگران به پایان رسید. دولت کاهش هزینه مسکن را لغو کرد، حداقل دستمزد را افزایش داد و دستمزد روزهای اعتصاب را هم پرداخت کرد. این اعتصاب وحشت عظیمی را در میان صاحبان قدرت در ایران برانگیخت. شاه در سخنان خود خطاب به ملت هشدار داد که تضادهای طبقاتی زندگی اجتماعی را مسموم کرده و کل موجودیت کشور را به خطر انداخته است. او گفت بهترین راه آرام کردن این تضادها به کار بردن قوانین اسلام و زندگی مانند مسلمانان واقعی است. این سخنان باید چون موسیقی دلنشینی به گوش آیت اله کاشانی خوش آمده باشد. او به طور خصوصی اعتراف کرده بود که " وسوسه می شده است که از نظامیان انگلیسی دعوت کند تا از میدان ها و تاسیسات نفتی حمایت و محافظت کنند." (آبراهامیان. کودتا. 1393. ص 104)  

این اعتصاب نفتی به مبارزه مردم ایران برای ملی کردن صنعت نفت کمک شایانی کرد. دکتر مصدق با پشتوانه این جنبش عظیم کارگری در روز پنجم اردیبهشت 1330، روز پیروزی اعتصاب، طرح تفضیلی تری را برای ملی کردن صنعت نفت تقدیم مجلس کرد. با استعفای علاء در هشتم اردیبهشت 1330، دکتر مصدق نخست وزیری را به این شرط پذیرفت که طرح 9 ماده ای او فورا تصویب و به قانون تبدل شود. از 100 نفر نمایندگان مجلس، 79 نفر به او و طرح او رای موافق دادند و دو روز بعد مجلس سنا هم به اتفاق آرا، طرح را تائید کرد. محمد رضا شاه پهلوی قانون ملی شدن نفت را در روز اول ماه مه یعنی 11 اردیبهشت- با آگاهی کامل از اهمیت نمادین این روز- امضا کرد. در 29 خرداد 1330، پرچم شرکت نفت ایران و انگلیس از مراکز نفتی پایین آورده شد و پرچم ملی ایران به جای آن به اهتزاز درآمد. ملی شدن نفت برای ایران همان اندازه اهمیت داشت که استقلال ملی برای بسیاری از مستعمره های پیشین در آفریقا، آسیا، آمریکای لاتین و منطقه کارائیب.(آبراهامیان.1393.ص 108-113)

صف آرایی بورژوازی وابسته، بزرگ مالکان و امپریالیست ها

در صحنه مقابل این نبرد برای کنترل اکتشاف، استخراج و بهره برداری از صنعت نفت ایران، سرمایه داری وابسته و ملاکان بزرگ به رهبری محمد رضا شاه که از پشتیبانی تمام عیار امپریالیسم بویژه امپریالیست های انگلستان  و آمریکا برخوردار بودند و در واقع نقش کارگزار آن  ها را بازی می کردند، برای نبرد بزرگ آماده می شدند. امپریالیست ها به تدریج از زیر بار خردکننده شکست فاشیسم، که حامیان شرمگین آن بودند، بیرون می آمدند و با قدرت گیری امپریالیسم آمریکا که نه تنها در جنگ آسیبی ندیده بود، بلکه به سرمایه های کلان دست یافته بود، درچارچوب طرح توطئه گرانه جنگ سرد، با قدرت بیش تری به صحنه باز می گشتند. نیروهای سوسیالیستی و خلقی به رهبری اتحاد شوروی، گرچه الهام بخش خلق های جهان برای برقراری عدالت اجتماعی، آزادی های دمکراتیک و استقلال ملی بودند، اما مجبور بودند در درجه نخست به ترمیم زخم های هولناک جنگ جهانی دوم (25000000 جان باخته فقط در اتحاد شوروی) و ویرانی های تکان دهنده اقتصادی و البته اجتماعی و فرهنگی بپردازند.

در چارچوب این شرایط، شاه و قوام السلطنه با کشتار ده ها هزار نفر در آذربایجان و کردستان و سرکوب بیرحمانه و جلادانه نهضت های ملی در این دو استان و سپس با کودتای بهمن 1327 به بهانه ترور شاه و غیر قانونی کردن حزب توده ایران و سندیکاهای کارگری، مواضع از دست رفته خود را - به نمایندگی از سرمایه داری وابسته و ملاکان بزرگ و امپریالیست های حامی آن ها - بار دیگر به دست می آورند و تحکیم می کرند: " شاه که تا سال 1326 خود را پادشاه مشروطه نشان می داد که سلطنت می کند نه حکومت، از سال 1327، آشکارا در سیاست کشور مداخله می کرد و به عزل و نصب نه تنها وزرا، بلکه نخست وزیران می پرداخت. در سال 1328، شاه به قدر کافی قدرتمند شده بود که مجلسی تشکیل دهد و امتیازات قانونی خود را به زیان مجلس افزایش دهد و سلطنت را به صورت اصلی ترین نهاد کشور به صحنه آورد. قدرت یابی روزافزون شاه دو علت داشت: نخست، گسترش فزاینده نیروهای مسلح و دیگر، تغییر توازن نیروها در مجلس به سود شاه. نیروهای مسلح که از 65000 نفر در سال 1320 به 102000 نفر در سال 1325 رسیده بود، در سال 1328، با کمک آمریکایی ها به 120000 نفر رسید. از طرف دیگر توازن نیروها در مجلس پانزدهم (مرداد1328-تیر1326)، همانند مجلس پیشین، به نفع شاه بود. در این مجلس سلطنت طلبان در موقعیتی بودند که می توانستند ضمن اتحاد با هر یک از جناح های ملی یا حزب دمکرات قوام السلطنه، نقش تعیین کننده ای ایفا کنند... شاه به بهانه ترور بهمن ماه 1327، در سراسر کشور حکومت نظامی اعلام کرد و همه روزنامه ها و مجله های مهم منتقد دربار را تعطیل و حزب توده ایران را غیرقانونی کرد. شاه مجلس موسسان را تشکیل داد. اعضای این مجلس که در شرایط حکومت نظامی انتخاب شده بودند، همگی به ایجاد مجلس سنا که نیمی از اعضایش را شاه تعیین می کرد، رای دادند و به شاه این حق را دادند که هرگاه بخواهد مجلس را منحل کند... رضا شاه به لقب کبیر مفتخر و جسدش به تهران برگردانده شد تا رسما تشیع شود. زمین های سلطنتی که در سال 1320 به دولت واگذار شده بود، دوباره به شاه برگردانده شد. شاه آن تیراندازی را به کودتایی سلطنتی تبدیل کرد." (آبراهامیان. ایران بین دو انقلاب. 1389. ص 303 تا 308)

حل تضاد اصلی، دستور کار جامعه ایران       

 مبارزه کارگران و زحمتکشان و بورژوازی ملی ایران علیه بورژوازی وابسته، بزرگ مالکی و امپریالیست ها که این بار در میدان مبارزه برای ملی کردن صنایع نفت ایران تجلی یافته بود، به تضاد اصلی جامعه ایران تبدیل شده و حل آن در دستور کار جامعه ایران قرار گرفته بود. با اعلام حاكميت ايران بر منابع و صنايع نفتي خود، مديران عاليرتبه شركت نفت ايران و انگليس كشور را ترك گفتند و تكنسين‌هاي آنها هم تهديد كردند كه به طور دست جمعي استعفا مي‌دهند. چتربازهاي انگليسي در كشور همسايه عراق تجمع كردند و نيروي دريايي سلطنتي انگليس هم 9 كشتي جنگي را نزديك آبادان مستقر ساخت. آمريكا هم كه از احتمال گسترش نگاه ايران به نفت كه مبتني بر كنترل بود به ديگر كشورهاي جهان نگران بود نه به عنوان "ميانجي" درستكار" آن گونه كه ديپلمات‌هاي آمريكايي ادعا مي‌كردند، بلكه به عنوان يك طرف دعوا كه خود نيز در معرض برد و باختي سنگين بود، به اين ستيزه كشيده شد. بريتانيا و ايالات متحده شاید راجع به برخي جزئيات بي‌اهميت با هم اختلاف داشتند، اما در مخالفت شديدشان با ملي شدن نفت با يكديگر به توافق رسيده بودند.

پس از اين كه دولت ايران تأسيسات نفتي را در اختيار خود گرفت، بريتانيا شكايتي را در ديوان دادگستري بين‌المللي لاهه عليه ايران(خرداد-تير 1330) مطرح كرد. دولت بريتانيا در شكايت خود تصريح كرده بود كه چون از مدت اجراي قرارداد 1933/1312، 42 سال ديگر باقي مانده و سود ناخالصي كه در سال 50-1949 عايد بريتانيا شده بالغ بر 3/48 ميليون ليره بوده، منافع ممكن الحصول در طول مدت قرارداد به مبلغ خارق‌العاده 000/000/028/2 ليره بالغ مي‌شود. جالب آن كه بعدها وزارت امور خارجه بريتانيا محرمانه تصديق كرد كه آن‌ها رقمي نجومي را مطالبه كردند، تا ايران هرگز قادر به پرداخت آن نباشد ودر نتيجه مجبور شود كنترل عمليات و فروش نفت دربازار جهاني را به آن‌ها واگذار كند.(ص 150) اما دولت دكتر مصدق با اين استدلال كه ديوان در اين قضيه فاقد صلاحيت است زيرا مناقشه كنوني عملاً بين دو دولت نبوده، بلكه بين يك دولت داراي حاكميت مستقل و يك شركت خصوصي است شكايت دولت بريتانيا را به چالش كشيد.13  ماه بعد (تير ماه 1331 ) دادگاه لاهه با راي خود عملاً از موضع ايران حمايت کرد. (آبراهامیان. کودتا.1393. ص 149 تا 152)

امپرياليسم انگلستان و آمريكا به طور همزمان سياست چماق و هويج همساني را براي وادار كردن دكتر مصدق به خودداري از دفاع از منافع ملي مردم ايران در پيش گرفتند. دولت انگليس دارايي‌هاي ايران در لندن را كه بالغ بر 25 ميليون ليره استرلينگ مي شد، توقيف و قابليت تبديل ساير وجوه به دلار را محدود كرد. انگليس در عين حال براي محدوديت صادرات آهن، فولاد، روغن موتور، ورق قلع، شكر و لوازم يدكي، بهانه‌هاي اداري و قانوني پيدا كرد و به شركت‌ها هشدار داد كه هر كشتي نفتكشي را كه بنادر ايران را با نفت مسروقه ترك كند، ضبط خواهد کرد. ارتش انگليس هم طرحي تفضيلي براي اشغال آبادان تهيه كرد. سياست هویج آمريكا در اين مرحله را هم اورل هريمن بيش مي‌برد. اين وزير پيشين تجارت آمريكا و ميليونر كنوني در ظاهر به دنبال راه حلي براي سازش" بود كه براي دو دوست" آمريكا قابل قبول باشد، اما ماموريت واقعي او متقاعد كردن ايران به اين بود كه ملي كردن لزوماً به معناي "كنترل" تمام عيار نيست.(آبراهامیان. کودتا.1393. ص 153تا 156)

 آمريكا ورود هريمن را كه ظاهراً به قصد پا در مياني صورت گرفته بود با عمليات چماق ديگري كه سيا طراحي كرده بود همراه ساخت. هريمن روز 23 تير 1331 وارد تهران شد. اين روز مصادف بود با بزرگداشت اعتصاب سراسري سال 1325  سندیکاهای کارگری و حزب توده ايران. درست همان زماني كه هريمن پا به فرودگاه گذاشت، حزب زحمتكشان مظفر بقايي و حزب ناسيونال سوسياليست ايران(سومكا)- گروه اصلي نازي‌هاي ايران- به گردهمايي حزب توده ایران در ميدان بهارستان حمله كردند. پيامد اين يورش 16 كشته و 18 زخمي بود. سال‌ها بعد فاش شد كه اين حمله را سازمان سيا تشويق و ترغيب كرده بود. با وجود اين كه گردهمايي حزب ارتباط چنداني به هريمن نداشت، اما روزنامه‌هاي امريكايي و انگليسي كل اين رويداد را اقدام خشونت‌آميز كمونيستي قلمداد كردند كه به منظور خرابكاري در مأموريت هریمن طراحي شده است. در ادامه اين تحريك آشكار سازمان‌هاي جاسوسي امريكا و انگلستان بود كه نورمن سدان، رئیس شرکت نفت ایران و انگلیس، در گزارش خود نوشت: بسيار ترديد دارم كه تا زماني كه دولت كنوني بر سر كار است، امكان رسيدن به توافقي وجود داشته باشد. در همين حال سر ريچارد استوكس هم از طرف كابينه بريتانيا براي مذاكره مستقيم با دولت ايران و پيش بردن سياست هويچ به تهران آمد. در حالي كه استوكس سرگرم ديدارهاي خود بود، لوی هندرسون- سفير جديد آمريكا در تهران- در يك گفتگوي خصوصي طولاني با شاه- سعي كرد به طور غير مستقيم نظر شاه در مورد امكان بركناري مصدق را از زير زبان او بيرون بكشد.(آبراهامیان. کودتا.1393. ص 158تا 161))

 كابينه اول مصدق (8 اردیبهشت 1330-25 تیر 1331) متمايل به راست بود، اما كابينه دوم (30 تیر 1330-28 مرداد1332) به روشني گرايش ملی داشت. در واكنش به اين تغيير كابينه، لوي هندرسون محرمانه به فرانسيس شفرد، سفیر انگلیس، نوشت كه در مورد فروش نفت به كشورهاي پشت پرده آهنين "قانون باتل" را براي مصدق بخواند. براساس اين قانون صدور كالاهاي استراتژيك از امريكا به كشورهاي بلوك شوروي ممنوع اعلام شد و براي صدور كالاهاي ديگر به اين كشورها نيز محدوديت‌هايي پيش بيني شده بود. بر اساس قانون باتل، كمك‌هاي نظامي، اقتصادي و مالي آمريكا فقط به كشورهايي داده مي‌شد كه آنها هم تحريم‌هاي مشابهي را نسبت به اتحاد شوروي و ساير كشورهاي سوسياليستي اعمال كنند.(آبراهامیان.1393ص 176)

انتخابات مجلس دوره هفدهم (7 اردیبهشت 1331-28 آبان 1332) که دست پخت شاه و ارتش بود، و افتتاح آن در هفدهم ارديبهشت 1331 براي بريتانيا و آمريكا براي ساقط كردن دولت مصدق فرصتي فراهم آورد. به عبارت ديگر در نتيجه آرايش جديد نيروها در مجلس مصدق تا زماني مي‌توانست در برابر مخالفان بايستد كه پشتيباني كاشاني يا برخي از مستقل‌ها را داشته باشد. سفير انگليس گزارش داد كه نشانه‌هاي روشني وجود دارد حاكي از اين كه شاه مي‌كوشد با كاشاني به نوعي تفاهم برسد و كاشاني هم به هواداران خود دستور داده است كه انتقاد از خانواده سلطنتي را متوقف سازند. سرلشكر عبدالحسين حجازي استاندار پيشين خوزستان كه هم مورد اعتماد دربار بود و هم مورد اعتماد انگلستان به انگليسي‌ها اطمينان مي‌داد كه دربار قصد دارد به محض افتتاح مجلس، مصدق را سرنگون كند. بنابراين بركناري مصدق و به قدرت رسيدن قوام در دستور كار قرار گرفت. گزارش شد كه مظفر بقايي براي تجديد حمايت از قوام، مبلغي را دريافت كرده است. اما گرفتن توافق از سید ابوالقاسم کاشانی (1267-1340) برای برکناری مصدق با یک دشواری مواجه شد. كاشاني كه به دليل دستگيري‌اش در سال 1325 به وسيله قوام از او كينه شخصی به دل داشت، نامزدهاي ديگري را براي جانشيني مصدق به علاء وزير دربار توصيه ‌كرد. (آبراهامیان.کودتا.1393. ص 181 تا 183) در جریان بحران نفت، انگلیسی ها کاشانی را دشمنی سخت، اما دشمنی که می توان او را خرید، می دانستند. پس از ایفای نقش موثر و مفید در رویداهای 30 تیر 1331، او به تدریج به فردی تبدیل شد که در تخریب قدرت دکتر مصدق از درون نقش مهمی ایفا کرد. (آبراهامیان. کودتا. 1393. ص14) مصدق كه از اين دسيسه‌ها اطلاع داشت و " می دانست که امرای ارتش و سیاستمداران با سفارت انگلیس ارتباط های مشکوک دارند و شاه و ملکه مادر و اشرف پهلوی به وکیل تراشی دست زده اند و از دخالت های گسترده کاشانی و پسرانش در انتخابات مجلس هفدهم آگاه بود با استناد به قانون اساسي خواستار آن شد كه شاه سلطنت كند و نه حكومت، و در دیدار با شاه اعلام کرد که اعضاي كابينه و از جمله وزير جنگ بايد در برابر ملت پاسخگو باشند. شاه در مخلفت با این خواسته های دکتر مصدق گفت: پس بگویید من چمدان خودم را ببندم و از این مملکت بروم. مصدق فورا استعفا داد اما شاه از دکتر مصدق خواست تا ساعت 8 شب از استعفای رسمی خودداری کند و اگر او تماس نگرفت، به معنای عدم موافقت است. تا 8 شب از طرف شاه تماسی گرفته نشد و به این ترتیب، دكتر مصدق در 25 تير ماه 1331 استعفا خود را نوشت و به دربار فرستاد." (مهربان. گوشه هایی از تاریخ معاصر ایران.1360. جلد 2 ص 12)

استعفای دکتر محمد مصدق و نخست وزیری احمد قوام السلطنه

مجلس هم در دنباله روی از دربار و سفارت انگلیس در یک نشست غیر علنی که هواداران دکتر مصدق آن را تحریم کرده بودند، احمد قوام معروف به قوام السلطنه، برادر کوچک تر وثوق الدوله بانی قرارداد خائنانه 1919 میان ایران و انگلیس- و مالک 72 هکتار باغ چای در لاهیجان را به نخست وزیری برگزید. احمد قوام (1252-1334) در این هنگام 79 سال داشت و سیاستمداری با سابقه در هیئت حاکمه ایران محسوب می شد. او دو بار در دوران قاجار و سه بار در دوران پهلوی نخست وزیر شد. ( 14 خرداد1300 تا 1 بهمن 1300/ 31 خرداد1301تا 25 بهمن1301/ در دوره قاجار و 1321 تا 1321/ 8 بهمن 1324 تا 18 آذر 1326/ و 25 تیر 1331 تا 30 تیر 1331 در دوره پهلوی) نخست وزیری او هم در دوران قاجار و هم دوران پهلوی معنادار است و نشان می دهد که گرچه در سال 1304 خاندان پهلوی سکان کشور را به دست گرفت، ولی طبقه حاکم کم و بیش دست نخورده باقی ماند و تنها هیئت حاکمه با توجه به شرایط دگرگون شد. هر دو هیت حاکمه، در درجه اول سیاستمدارانی بودند که در داخل حافظ منافع سرمایه داری وابسته و نظام بزرگ ملاکی و در خارج دست نشانده امپریالیست ها بویژه امپریالیست های انگلیسی  و آمریکایی بودند. احمد قوام که در دوره قاجار به لقب قوام السلطنه و در زمان پهلوی به لقب حضرت اشرف مزین شده بود، در سال های صدارت خود، عنوان قاتل محمد تقی خان پسیان و جلاد مردم آذربایجان را در پرونده خود ثبت کرد. قوام السلطنه که در گفتمان نیروهای پیشرو، عالیجناب خاکستری خوانده می شد، ترکیب کابینه خود را پس از مشورت با سفارت انگلستان تعیین نمود. سفارت انگلستان او را توطئه گر، جاه طلب و عاشق پول، اما دارای تجربه و توانایی بسیار می دانست. دولت آمریکا هم موافقت کرد که با انتخاب کابینه، 250 میلیون دلار به صورت وام و اعتبار در اختیار دولت قوام قرار دهد. قوام در یک نطق رادیویی مدعی شد که کارزار ملی کردن نفت را، او در سال  1326 آغاز کرده است و قول داد که این پروژه را در اسرع وقت با انعطاف و احتیاط بیش تر دنبال خواهد کرد و به نتیجه خواهد رساند. او در ادامه سخنرانی خود ضمن حمله به اخلال گران، عوام فریبان، سیاستمداران خیابانی و ریاکارانی که به بهانه مبارزه با افراطیون سرخ، ارتجاع سیاه را تقویت می کنند، در اشاره غیر مستقیم به کاشانی اعلام کرد که با آنان که بنیان مشروطیت را به مخاطره می اندازند، قاطعانه برخورد خواهد کرد. حسن ارسنجانی مشاور قوام بعدها اذعان کرد که این سخنرانی اشتباه بزرگ قوام بود، زیرا کاشانی را که از مصدق فاصله گرفته و مذاکره با شاه را آغاز کرده بود، به حمایت از مصدق برانگیخت.(آبراهامیان.کودتا.1393.ص186)

نقش جمعیت ملی مبارزه با استعمار در برانگیختن نیروهای هوادار دکتر مصدق و آیت الله کاشانی  

در این شرایط ، دکتر مصدق می بایست توطئه های دربار پهلوی، ارتش و سفارت های انگلیس و آمریکا را افشا می کرد و از مردم که آماده مقاومت گسترده بودند، کمک می خواست. اما او همچنان به کمک های آمریکا امید بسته بود. دکتر مصدق به جای دعوت از همه نیروهای سیاسی آزادیخواه و هوادار ملی شدن نفت و مبارزه علیه این تصمیم غیر قانونی دربار و مجلس، دستور داد که در خانه اش را به روی همه ببندند. اما مدت کوتاهی بعد، با انتشار اطلاعیه ای دلایل استعفای خود را اعلام کرد. در این اطلاعیه گرچه دکتر مصدق مردم را به تظاهرات دعوت نکرده بود اما خود انتشار اطلاعیه مردم را به شرکت در تظاهرات ترغیب کرد.

هواداران دکتر مصدق و جبهه ملی ایران نمی توانستند به خواست مردم پاسخ دهند و بیش تر، مردم را به آرامش و مصالحه تشویق می کردند. آن ها به مردم وعده می دادند که با مذاکرات می توانند مصدق را به نخست وزیری باز گردانند. در این لحظه های حساس تاریخی، سازمانی که توانست توده های برخاسته را به خیابان بیاورد، سازماندهی کند، و با شعارهای درست و به موقع، جبهه ملی ایران و هواداران کاشانی و دیگر نیروهای مترقی را به میدان رزم سرنوشت ساز ترغیب کند، جمعیت ملی مبارزه با استعمار بود. این جمعیت یکی از سازمان های پوششی حزب توده ایران بود که حزب پس از غیرقانونی شدن، در سال 1328 و در ادامه سیاست ترکیب مبارزه علنی و مخفی تشکیل داده بود. جمعیت ملی مبارزه با استعمار و روزنامه های آن یعنی "بسوی آینده " به سردبیری محمود ژندی و "شهباز" به سردبیری رحیم نامور بود که شعار "یا مرگ یا مصدق" و "مرگ بر شاه" را به شعار اصلی تظاهرات 30 تیرماه 1331 تبدیل کرد. نخستین شماره بسوی آینده در 10 اردیبهشت 1329 انتشار یافت و با کودتای 28 مرداد برای همیشه خاموش شد. به سوی آینده در 4 سال انتشار، برای گریز از توقیف های فرمانداری نظامی، حدود 100 بار نام خود را عوض کرد. از این نام ها می توان از دژ، جرس، نوید آینده، نبرد توده ها، اردوی صلح، آخرین نبرد، مبارزان و... یاد کرد.

در اعلامیه جمعیت ملی مبارزه با استعمار که یکشنیه 29 تیر ماه 1331 در روزنامه  دژ - که به جای بسوی آینده منتشر می شد-، خطاب به دکتر محمد مصدق و آیت الله کاشانی آمده بود: " از کلیه احزاب، سازمان ها، جمعیت ها و شخصیت هایی که مدعی مبارزه با استعمارند، از آقایان آیت الله کاشانی ، دکتر مصدق، جبهه ملی ایران و سازمان های وابسته به آن، برای تشکیل یک جبهه واحد ضد استعمار دعوت می نماید." جمعیت پس از افشای سیاست های امپریالیسم انگلستان و آمریکا و نقد مسامحه کاری های جبهه ملی ایران از جمله رد تقاضای کشورهای بلوک سوسیالیستی و اتحاد شوروی برای خرید نفت و تجارت با ایران، نوشت: " در این ساعت بحرانی و تاریک که بر ملت ما می گذرد، وظیفه هر فرد وطن پرست، هر فردی که طرفدار قطع ریشه های استعمار از کشور است، هر فردی که استقلال ملی را بر بردگی ترجیح می دهدآ، این است که با تمام قوا در راه تشکیل جبهه واحد ملی علیه استعمار بکوشد. هدف یک چنین جبهه ای، باید این باشد که مبارزات درخشان ملت ایران را در مورد ملی کردن صنایع نفت و کوتاه کردن دست امپریالیست ها از اقتصاد و سیاست کشود تا پایان دنبال کنند. ما ملی کردن صنایع نفت را این می دانیم که نفت ایران به دست دولت ایران و بدون مداخله امپریالیست ها، کشف، استخراج و تصفیه شود و به هر کشوری که بدون گرفتن هر گونه امتیاز و تعهد و با احترام به حقوق و استقلال ملی حاضر به خرید آن باشد، بدون هیچ گونه تمایز فروخته شود. برای رسیدن به این هدف ... باید اقدامات جدی و فوری زیر به عمل آید: 1.سقوط قوام 2. تامین حداقل آزادی های دموکراتیک در سراسر ایران و 3. اخراج کارشناسان آمریکایی." (مهربان. گوشه هایی از تاریخ معاصر ایران. 1360. جلد 2. ص 21 تا 26)

دعوت جمعیت ملی مبارزه با استعمار به صورت گسترده ای مورد توجه قرار گرفت. تحلیل مستند و مستدلی که جمعیت از ماهیت هیئت حاکمه ارائه کرده بود، با آنچه هواداران دکتر مصدق و جبهه ملی ایران در جامعه مشاهده می کردند، مطابقت داشت. آن ها مشاهده می کردند که افسران و ماموران حکومت نظامی  و پلیس سواره نظام با همان خشونتی با توده ای ها مواجه می شود که با مصدقی ها. در نتیجه سرانجام چشمان هواداران مصدق در سی ام تیر باز شد و جوانه های دوستی و اتحاد رویید. جمعیت ملی مبارزه با استعمار در دوشنبه 30 تیرماه در همان روزنامه دژ( به جای بسوی آینده. دوشنبه 30 تیر ماه 1331) اعلام کرد: ... امروز خطر بزرگی آزادی، استقلال و حاکمیت ملی ما را تهدید می کند. قدرت استعمار خارجی و ارتجاع داخلی به هم گره خرده است... قوام را مردم ایران بخوبی می شناسند... مردم ایران وقایع آذر سال 1325 را فراموش نکرده اند. بر اثر توطته های تبهکارانه او و دربار حامی اش، هزارها تن از بهترین فرزندان آذربایجان و کردستان در خاک و خون غلطیدند. او بود که آزادی های ملت ایران را لگدکوب قدرت قزاقان و مزدوران سرشناس استعمارگر کرد. قوام چکیده خیانت و قلدری است... ما از همه نیروهای پیشرو می خواهیم که برای تشکیل جبهه واحد ضداستعمار اقدام کنند. برای تشکیل این جبهه لازم نیست که از نظر عقاید سیاسی و اجتماعی، توافق کامل میان شرکت کنندگان وجود داشته باشد. هدف کنار زدن قوام و بازگشت دکتر مصدق به مسند نخست وزیری است. (مهربان. گوشه هایی از تاریخ معاصر ایران. جلد 2. ص 27)

گرچه مثل بسیاری از مواقع، اتحاد توده ای ها و مصدقی ها به شکل رسمی اعلام نشد، اما آن ها شانه به شانه هم در خیابان ها می جنگیدند. توده ای ها و هواداران جمعیت از تجربه بیش تری در مبارزه با پلیس سواره نظام شاهنشاهی، جنگ و گریزهای خیابانی و طرح شعارها و متینگ های موضعی و پراکنده شدن و به هم پیوستن تاکتیکی برخوردار بودند و به طور طبیعی رهبری جنبش 30 تیر 1331 را عملا به دست گرفتند.

قیام ملی سی تیر 1331

خوشبختانه جبهه متحد مبارزه با شاه و قوام و استعمار در عمل شکل گرفت. مردم و در پیشاپیش آن ها کارگران و دانشجویان، راه جنبش را به رغم بعضی رهبران سازشکار گشودند. اولین اعتصاب ها از کارخانه های سیلو، دخانیات، سیمان تهران، چیت سازی و راه آهن آغاز شد. دانشجویان دانشگاه تهران، با نادیده انگاشتن قانون حکومت نظامی مبنی بر ممنوعیت تجمع بیش از 3 نفر با تظاهرات خیابانی و جنگ و گریز با پلیس و ارتش به کارگران پیوستند. بازار و کسبه هوادار جبهه ملی ایران و سید ابوالقاسم کاشانی هم با بستن مغازه ها به تظاهر کنندگان پیوستند. خلق خروشان با شعارهای مرگ بر استبداد، مرگ بر قوام خائن، زنده باد مصدق، یا مرگ یا مصدق، به طرف میدان فردوسی به راه افتاد. بخش دیگری از کارگران و زحمتکشان و توده خشمگین نیز از میدان توپخانه به طرف مجلس و خیابان اکباتان به حرکت در آمد. در اول خیابان دانشگاه، چند نفر از مردم مبارز، سوار نظامی را از اسب به پایین کشیدند. شاهپور علیرضا پهلوی که برای رهبری سرکوب مردم به مخبرالدوله آمده بود، در محاصره خلق گرفتار شد و تنها با شلیک بی وقفه پلیس به سرکردگی سرهنگ قربانی و حضور تانک های ارتش که با هدایت سرگرد صیرفی خود را به مخبرالدوله رسانده بودند، از معرکه گریخت. سربازان با شمشیر آخته مردم را تعقیب می کردند. مردم نیز از پیاده روها و زنان هم از پشت بام ها به سوی پلیس و ارتش سنگ پرتاب می کردند. قیام ملی 30 تیر که به خاطر مخالفت با قوام و بازگشت دکتر مصدق  به نخست وزیری شروع شده بود، در نبردهای خیابانی ارتقا پیدا کرد و به مخالفت صریح و آشکار با سلطنت و دربار فرارویید. شعار مرگ بر شاه و مرگ بر اشرف پهلوی توده های مردم خیابان ها را به لرزه در آورده بود. مردم پیکر جان باختگان شهید را در برابر مجلس گذاشته بودند و انتقام از جلادان و خودفروشان را فریاد می کردند. پلیس از اداره شهر عاجز شده بود. مردم خودشان نظم و انضباط خیابان ها را به عهده گرفته بودند. (آبراهامیان. کودتا.1393.ص 188)

رهبران جبهه ملی که بین دربار، مجلس و مردم در رفت و آمد بودند، خشم توده های مردم و شعارهای ساختارشکنانه آن ها را به اطلاع مجلس و شاه می رساندند و گوشزد می کردند که تا کار به سرنگونی سلطنت نرسیده است ، مصدق را به نخست وزیری برگردانند. آن ها می کوشیدند مردم را متقاعد کنند که شاه در این قتل و کشتارها نقشی ندارد و این جنایت ها را مشتی افسر خودسرانجام داده اند.

بتدریج از هم گسیختگی در صفوف ارتش آشکار شد. نزدیک میدان توپخانه سه هزار نفر از مردم به سوی چند تانک یورش بردند. اما نظامیانی که راهبری تانک ها را بعهده داشتند، تسلیم شدند و مردم را در آغوش کشیدند. ( کیهان، 31 تیرماه 1331) چند تانک تحت فرماندهی سرگرد حبیب پژمان نیز تانک ها را به مردم واگذار کردند و به مردم پیوستند.(جوانشیر. تجربه تاریخی 28 مرداد. ص 206) خطر فروپاشی ارتش و سقوط سلطنت افزایش  یافت. در اهواز و اصفهان هم پلیس و ارتش به مبارزان با توپ و تانک یورش آوردند، عده ای را کشتند و عده ای دیگر را مجروح کردند.

حماسه مردم و پیروزی قیام 30 تیر

سرانجام در ساعت دو بعد از ظهر، شاه كه از اين هراس داشت كه فشار بيش از حد بر سربازان و افراد عادي ارتش موجب سرپيچي و عصيان آن‌ها شود، به ارتش فرمان داد به پادگان‌هاي خود برگردند. ميدلتون گزارش داده است كه او و هندرسون نهايت تلاش خود را به عمل آوردند كه اراده شاه را تقويت و حفظ كنند. او اضافه مي‌كند كه "هيچ امكان ديگري براي بركناري مصدق از طريق قانون اساسي وجود ندارد. در نتيجه مبارزه مردم، قوام وادار به استعفا شد و مصدق با راي مردم به نخست وزيري بازگشت. جمعيت عظيمي در بيرون از مجلس براي بزرگداشت قيام گرد آمده بود. بانيان و پشتيبانان اين گردهمايي بزرگ را مشتركاً حزب توده ايران، جمعیت ملی مبارزه با استعمار، جبهه ملي ایران و آیت الله كاشاني تشكيل مي‌دادند . اين امر دروغ بودن افتراي بعدي كاشاني را مبني بر اين كه كمونيست‌ها مي‌خواستند بر اوضاع مسلط شوند و او از اين موضوع بيمناك بود، برملا مي‌كند. (آبراهامیان. کودتا.1393.ص 188 تا 190)

 دکتر مصدق پيروزي خلق را با يك رشته از ضربات كوبنده به شاه دنبال كرد. او مسئوليت وزارت جنگ را شخصاً بر عهده گرفت و نام آن را به وزارت دفاع تغيير داد. 135 افسر ارشد را بازنشسته كرد و بودجه دربار را شفاف و ضابطه مند كرد. دسترسي شاه به سفيران كشورهاي خارجي را محدود كرد... املاك وسيع سلطنتي را كه از رضا شاه به خانواده او به ارث رسيده بود، به دولت برگرداند و به اين ترتيب با يك ضربه قدرتمند كاري آن نظام اربابي و فرمايشي را كه شاه از آن برخوردار بود از كار انداخت.(آبراهامیان. کودتا.1393. ص 193)

در ارزيابي از اين قيام است كه ميدلتون گزارش مي‌دهد كه او و هندرسون اكنون هر دو متقاعد شده‌اند كه تنها راه حل اين بحران، كودتايي نظامي است.(ص 196) در همين اثنا وزارت جنگ انگليس از وابسته نظامي خود مي‌خواهد كه در زمينه تهيه يك گزارش فوري و اضطراري راجع به ميزان وفاداري نيروهاي مسلح ايران و ميزان توانايي آنان براي عملی كردن يك كودتا و اين كه چه كسي عملاً مي‌تواند اين نقش را ايفا كند، اقدام به عمل آورد. وابسته نظامي در پاسخ مي‌نويسد كه اين كودتا بايد با نام شاه انجام شود.(آبراهامیان. کودتا. 1393. ص 196 تا 197)

تجربه ارزنده حماسه 30 تیرماه 1331 نشان داد که اگر کارگران و زحمتکشان، بخش های میانی و بوژوازی ملی، سازمان یابند و به صورت خلق متحد به میدان نبرد آیند، هیچ نیرویی حتی اگر از حمایت همه جانبه امپریالیسم هم برخوارد باشد، قادر نیست در برابر به قول سایه " خشم پنهان جوش توفان های" خلق مقاومت کند.

در جریان قیام ملی 30 تیر، بیش از 250 نفر از تظاهر کنندگان در تهران، همدان، اهواز، اصفهان و کرمانشاه خون ارجمند خود را در پای درخت آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی میهن ایثار کردند. دولت دکتر مصدق این جان باختگان را، که اینک در "ابن بابویه" شهر ری آرمیده اند، شهیدان راه وطن نامید. دکتر مصدق رهبر نهضت ملی شدن نفت هم در وصیت نامه خود خواست که او را در کنار شهیدان 30 تیر به خاک بسپارند؛ وصیت نامه ای که 55 سال پس از درگذشت او و 43 سال پس از انقلاب هنوز به انجام نرسیده است. شغل های پانزده تن از 29 تظاهرکننده ای که در تهران جان باختند، بعدها منتشر شد که به خوبی نقش تعیین کننده کارگران و زحمتکشان را در این قیام آشکار می کند : چهار کارگر، سه راننده، دو صنعتگر، دو شاگرد مغازه، یک دستفروش، یک دانش آموز و یک آرایشگر.(آبراهامیان. ایران بین دو انقلاب. 1393. ص335)

بیست و یک تن از جان باختگان این قیام به جنبش کارگری تعلق داشتند. مقاله را با نام بلند و ارجمند این سروهای بلند به پایان می بریم: 1. اسماعیل عینکچی، 19 ساله 2. جبار سفیدگر رشید، 37 ساله 3. محمد ابراهیم قاسمی 4. محرم رستمی کلخوران، 18 ساله 5. اصغر اسکندریان، 18 ساله 6. صفر حنیفه رحمانی، 18 ساله 7. رستم زینعلی تهرانی، 18 ساله 8. محمد سرندی نژاد، 13 ساله 9. عباس بوربور، 34 ساله 10. نوروز علی کفائی، 52 ساله 11. پرویز رجائی 12. علی اکبر جهان فرد عرب، 32 ساله 13. حسین نیکوسخن، 27 ساله 14. محمد یموتی، 23 ساله 15. اسماعیل صلواتی، 39 ساله 16. کاظم محی، 18 ساله 17. سعدی اسکندری، 20 ساله 18. ابوالقاسم بنکدار، 32 ساله 19. قدرت الله سلیمی، 22 ساله 20. مرتضی دستخوش نیکو، 20 ساله 21. هوشنگ رحمت الله رضیان، 24 ساله

آه ای مادر! پی گورم مگرد

نقش خون دارد نشان گور مرد

آن شقایق رسته در دامان دشت

گوش کن تا با تو گوید سرگذشت

گر نه کامی از جوانی رانده ام

با جوانان چون جوانی مانده ام

نغمه ناخوانده را دادم به رود

تا بخواند با جوانان این سرود

چشمه ای در کوه می جوشد، منم

کز درون سنگ بیرون می زنم

آذرخش از سینه من روشن است

تندر توفنده فریاد من است

هر کجا مشتی گره شد مشت من

زخمی هر تازیانه پشت من

هر کجا فریاد آزادی منم

من در این فریادها دم می زنم

تا نفس با همدلان آمیختم

صد بهارم، گرچه چون گل ریختم ...

ه.ا.سایه

 

سرچشمه ها:

1. آبراهامیان. یرواند. کودتا. ترجمه ناصر زرافشان. 1393. موسسه انتشارات نگاه. تهران

2. آبراهامیان. یرواند. ایران بین دو انقلاب. ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی. 1389. چاپ شانزدهم. نشر نی. تهران.

3. مهربان. رسول. گوشه هایی از تاریخ معاصر ایران. 1361. آلمان.

4. مهربان. رسول. به یاد محمود ژندی. مجله چیستا. اردیبهشت و خرداد 1385. تهران

5. جوانشیر. ف.م. تجربه بیست و هشت مرداد. 1359. نشر توده. تهران.

6. ه.ا. سایه. بانگ نی. 1385. نشر کارنامه. تهران

   

 

از این قلم :

 

Share

Comments System WIDGET PACK

ادامه:

آرشیوماهانه

نقل مطالب نوید نو با ذکرمنبع آزاد است

 

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست