نویدنو
13/02/1400
چاپ مطلب
اِرونداتی روی در گفتگو با امیلی تامکین*:
«سرمایهداری به سلاح
کشتارجمعی تبدیل شدهاست»
برگردان:
هاتف رحمانی
«ارونداتی روی»
Erundhati roy
به فعالیتهای مختلفی
میپردازد.
او رمان نویسِ برندهی جایزهی بوکر، مقالهنویس، و فعالسیاسی است. او
سالگذشته آخرین مجموعه مقالات خود را به نام آزادی: آزادی، فاشیسم،
داستان، منتشر کردهاست.
او
کسیاست که، چه دربارهی سیاست در هند، جایی که درآن زندگی میکند
بنویسد، و چه درباره جهانیسازی، یا بیماری همهگیر ویروس کرونا، درهر
حال خوانندگانش اغلب با او احساس نزدیکی میکنند. روی، نظرات خود در
تمام این موضوعها را با روشنی اخلاقی و آگاهی نوشتهاست. شاید درستتر
باشد بگویم که او به شیوه های مختلفی به یک فعالیت می پردازد – فعالیت
شخصی که تلاش می کند تا نظرات خود را در باره مسائلی که در پیرامونش رخ
می دهد، با بکار گیری آنچه در ذهن دارد، مفصل بندی و ارائه کند.
روی
در یک گفتگوی ایمیلی با نیواستیسمن شرکت کرد. ما هفت پرسش دربارهی
هند، سرمایهداری، ملیگرایی، ادبیات و سیاست را برای او فرستادیم. واو
پاسخهای زیر را برایمان ارسال کرد.
*من به
تازگی (فکر می کنم در سال 2019) کتاب
جبرِ عدالت بیپایان
را خواندم، اگر چه کتاب مال دو دهه پیش
است، اما به
نظرم رسید،
بسیاری از
آن چه دربارهی آن نوشته و نسبت به آن هشدار دادهاید به طورعام و خاص
در رابطه با سیاستهای هند تحقق مییابد. آیا امروز جنبههایی از
جامعهی هند وجود دارد که احساس کنید در بارهی آن به طور خاص پیشگویی
کردید؟
متاسفم، برای این پرسش هیچ پاسخ کوتاهی وجود ندارد. پیشگو خواندن خودم
نه تنها میتواند تعریف از خود باشد، بلکه به سادگی درمورد افراد
بسیاردیگری هم مصداق دارد. گذشته از این، بسیاری از چیزهایی که من در
بارهی آنها نوشتهام پیش چشمان ما به نمایش در آمدهاند، و، مهمتر
از آن، از سوی میلیونها نفر از ما تجربه و زندگی شده بود.
مقالههای کتابی که شما ذکرکردید دربارهی چیزهای بسیاری است، دربارهی
آزمایشهای هستهای هند، سدهای بزرگ و جنبش مرم علیه آنها در دره
نارمادا، فشار گسترده برای خصوصیسازی آب، برق و دیگر زیر ساختهای
اساسی، فرسایش تدریجی استقلال دادگاهها، رسانه و دیگر نهادهایی که
باید محافظ دموکراسی باشند و غیرآن.
و البته مقالهای به نام «دموکراسی: او وقتی که در خانه است کیست؟» که
در بارهی قتل عام ضد اسلامی توسط هندوهای متعصب در ایالت گجرات در سال
2002 ، درزمان صدراعظمی ناراندرا مودی درایالت گجرات بود. رخدادی بود
که او را از یک فعال معمولی ملیگرای هندی راشتیریا سواماسواک سانگ (RSS)**،
که تقریبا در حدود یک صد سال موجودیت خود به قویترین سازمان در هند
امروز تبدیل شدهاست، به نخست وزیری هند پرتاب کرد. او به خاطر آن (RSS)
نخست وزیر است. نه با وجود آن.
قتلعام سال2002گجرات راه خوبی برای آزمون پرسش پیشگویی است. در آن
سال، در طی چند هفته در ماه های فوریه و مارس، به دنبال حملهی عمدی به
یک واگن قطار وبه آتش کشیدن آن، که موجب مرگ 59نفر زائرهندو در اثر
آتشسوزی شد، به انتقام آن بیش از هزار مسلمان توسط جماعت سازماندهی
شده در روستاها و شهرهای گجرات سلاخی شدند. زنها مورد تجاوز جمعی
قرارگرفتند و زنده زنده در آتش سوختند، بیش از یکصد هزار نفراز
خانههایشان رانده شدند. قتلعام به صورت زنده از تلویزیون ملی پوشش
داده شد. همهی ما سخنرانیهای بیشرمانه و تحریکآمیزوزیراعظم مودی را
شنیدیم. به دنبال آن، آشیش ختان روزنامهنگاری که برای مجله خبری تهلکا
Tehelka
کار میکرد، بهصورت مخفیانه رفت و در یک
عملیات نا خوشآیند، از تعدادی از قتلعام کنندهها و متجاوزین که به
کردهی خود افتخار میکردند فیلمبرداری کرد. آن نوارهای وحشتآفرین از
تلویزیون پخش شد، ما همه، آن نوارها را دیدیم. بسیاری از قاتلان آشکارا
تحسین خود را بیان کردند و از وزیراعظم شجاع جدید سپاسگذاری کردند.
ختان درکتاب جدیدی به نام «سربسته: سفر من در تاریکی هیندیتوا»، با
خونسردی، جزئیات زجرآورغیرعادلانهی آنچه را فیلمبرداری کرده بود
را، توضیح میدهد اما دربارهی آنکه پلیس و کل روند قانونی از پایین
تا بالا چگونه سازش کرده بودند وبه حفاظت از قاتلان تغییر جهت دادند،
چیزی نمیگوید.
بههمین خاطر درهند امروز قاتلان جمعی و متجاوزانی داریم که آزادانه
قدم میزنند، حتی مقام بالایی دارند، در حالیکه بهترین فعالین، وکلا،
دانشجوها، سندیکالیستها، و دهها هزار مرم عادی، مسلمان، دالیت و
تعداد کثیری از افراد قبایل بومی رویهم رفته بهسالها زندان محکوم
شدهاند، و برخی از آنها حکم اعدام دارند. برای هیچ.
*شما یک رودخانه را چگونه سمزدایی می
کنید؟ فکر میکنیم شما اجازه میدهید خود رودخانه این کاررا بکند. وضع
فعلی هم در نهایت همان کاررا خواهد کرد. ما باید بخشی از جریان باشیم.
نکتهای را که من سعی میکنم روشن کنم ایناست: پس ازگجرات سال 2002،
پیشگویی نبود که مودی محصول آن چیزی است که
RSS
نمایندگی میکند، محصول آن چیزی است که بهحزب بهاراتیا جاناتا فرصت می
دهد تا بتواند هند را به آن تبدیل کند. هیچ یک از آنها- قطعا نه مودی-
درباره آشکار کردن خود خجالت نمی کشیدند. و بازهم، اندکی پساز قتلعام
صنعتچیان بزرگ هند از او بهعنوان نامزد نخستوزیری حمایت کردند.
رسانهها خیلی زود تصویر کردن او بهعنوان"وزیراعظم توسعه"را آغاز
کردند. بسیاری از روشنفکران لیبرال مثل خود من، برای اینکه از پایان
دادن انتقاد به او خودداری کردند به مردم رو کردند. زمانی که او روی
فرش قرمزی که آنها برای او گسترده بودند خرامید و سرانجام تخت را در
دهلی تصرف کرد، سردبیران ارشد، روزنامهنگاران و روشنفکران عمومی
بسیاری دچار رعشهی خوشی شدند. برخی از آنها اکنون ناامید شده وبه
منتقدان با جراتی تبدیل شده اند. اما این واقعیت اینرا که آنها چگونه
قتلعام گجرات و نقشی که مودی در آن ایفا کرد را بلعیدند و هضم کردند
توضیح نمیدهد.
بنا براین نه، من به سهم خودم آن را پیشگویی نمیخوانم. این سیاست است.
چیزی است که ما انتخاب میکنیم ببینیم و انتخاب میکنیم چشم از آن
برگردانیم. لازم است از خودمان چند پرسش جدی بپرسیم- نه بهخاطرآنکه
ما باید در جستجوی خلوص ایدئولوژیک باشیم یا از موضع پرهیزکاریِ بری از
اتهام عمل کنیم، یابریک جهان بینی که درآن افراد یاستمگران بالفطره اند
یا قربانیان ناب تایید بگذاریم، در واقع کاملا برعکس. چون زندگی واقعی
جایی برای آن باقی نمیگذارد. اما حداقل نسبت به پیچیدگیها و تناقضها
در داخل آنچیزی که زندگی میکنیم، کار میکنیم و میاندیشیم صادق
باشیم. همانطور که جان برگر نوشت،
«یک داستان واحد هرگز
نمیتواند دوباره گفته شود اگرچه تنها یک داستان است.» برخی از این
پرسشهای جدی همینطوراست. بهعنوان مثال، آیا من همان رمان نویس
شاعرانهام که هرگز توجه نکرده ام که در کشوری زندگی میکنم که سیستم
بسیار سرکوبگرسلسله مراتب اجتماعی را که کاست خوانده میشود اعمال
میکند؟ یا فعالان حقوقبشرهند آیا حرفی برای گفتن دربارهی اشغال
نظامی کشمیر، وجود قبرهای بینشان و دهها هزار جانی که از دست
رفتهاند ندارند؟ یا کسی که از کشمیر صحبت میکند اما کشتارهدفمند صدها
هندوی کشمیری را زمانیکه قیام آغاز شد، یا نسل کشی ارتش پاکستان در
دوران جنگرهایی بخش در بنگلادش را نا دیده میگیرد؟ یا مارکسیستی که
گولاگ را انکار میکند؟ مسلمانی که هولوکاست را انکار میکند؟ یا
پیروان گاندی که نظر گاندی را در بارهی نژاد و کاست تحریف میکنند؟
شخصی که طبقه را می بیند وکاست را نمییند و برعکس؟
آیا من یک روزنامهنگار یایک قاضی هستم که جذب قدرت میشود و مردم را
به گند میکشد؟ یا مسئول جشنوارهی ادبی هستم که روی سکوهای بناشده از
سوی شرکتهای معدنی، که مردم را در جنگلها می کشند، با فصاحت از
آزادیبیان سخن میراند؟ یا لیبرال دودوزه بازی هستم که بین خشونت
نسلکشی یک دولت اکثریتی فاشیست و خشونت اتفاقی جنبشمقاومت دو دوزه
بازی میکند. یا همین آخری، حامیان خونسرد اعتراض کشاورزان که
نمیخواهند چیزی در بارهی بحران آب زیر زمینی، خطرهای تک کاشت و
گردوغبار بهاصطلاح انقلابسبز در کشاورزی بداند؟ یاآیا من فمنیستی
هستم که باور دارم که فمنیسم میتواند در افغانستان بمباران شود؟
امروز تنها سیاستمدارها و احزابسیاسی نیستند که مقصرهستند. تنها
رهبرمسیحی ما و پیروان او مقصرنیستند. در این صورت (مسئله)می توانست
خیلی ساده باشد. از این رو، پاسخ طولانی من بهپرسش شما نه است، من
احساس نمیکنم که به ویژه پیشگویی کردهام.
*بهعبارت دیگر،آیا چیزهایی وجود دارند که
شما را شگفت زده میکنند؟ که سریعتر و شدیدتر از آن که فکر میکنید
بدترمیشوند؟
بله. مردم. مردم به دو شیوهی متفاوت مرا شگفتزده کردهاند. از یکسو،
از اینکه می بینم وقتی بذرهای نفرت کاشته میشود مردم چه زمین مستعد
وحاصلخیزی هستند و چه قدر زود در اطراف ما جنگل انبوهی سبزشده است
شگفتزده میشوم. احساس آن که این شکل بسیار یگانهی فاشیسم هندی محصول
مشارکت بین وضعیت سیاسی مستقر و "توده ها" است برای مردم غیر معمول
نیست. این نگاه از جمعیت ستایشگر در نمایش« مودی سلام» در تگزاس،
رسانههای جریاناصلی درهند که تقریبا بهتمامی مطیع ماشین مودی/RSS
هستند، بوروکراسی، دادگستری، نیروهای امنیتی، و سازوکارانتخاباتی که
همهی آنها برای خدمت بسیج شدهاند صرفنظر میکند. ما دیگر در وضعیتی
نیستیم که یک انتقادساده از یکنفر یا یک حزبسیاسی برای درک یاتغییر
مسیری که در آن هستیم کافی باشد.
بهعبارت دیگر، در حالیکه حزبهای سیاسی در اپوزیسیون و نهادهای
گوناگونی که به مثابه ابزاری درخدمت آزمون و خطا هستند، تقریبا
بهتمامی مسئولیت خود را رها کردهاند، مردم عادی دچارشکاف شدهاند.
شجاعت وابتکار اعتراضکننده ها، درست زمانیکه بهنظر میرسید امید از
دست رفتهاست، مرا شگفتزده کردهاست. اعتراضهای گسترده علیه قانون
شهروندی ضد مسلمان و ثبت نام ملی شهروندان***، که تنها در ایالت آسام،
سبب شد دو میلیون نفر حقوق شهروندی خود را رها کنند، و اعتراض های
جاری علیه سه لایحه کشاورزی جدید، حاکی از بهجوش آمدن، و دمکشیدن
شورش است.
هر دوی این اعتراضهااز سوی دولت کاملا نادیده گرفتهشد. قانون
اعتراضهای شهروندی به قتلعام علیه مسلمان ها در محلههای کارگری در
شمالغرب دهلی منجرشد، که به خاطرآن اکنون مسلمانان محلی، دانشجوها و
فعالین مورد سرزنش قرار میگیرند. صدها نفر زندانیاند. صدها دانشجوی
اکثرا مسلمان از دانشگاه جامیا میللیا، برای بازجویی به اداره پلیس فرا
خوانده شدهاند. البته، سیاستمداران حزب باهاراتاجاناتا که آشکارا
دعوت بهخشونت کردند، مورد نوازش قرارگرفتند و پاداش دریافت کردند.
آنها کارزارتفرقهاندازخود را برای ایالتهایی مانند آسام،
بنگالغربی، تامیلنادو و کرالا، که در آنها بهصورت سنتی پایگاه
بزرگی ندارند، بهراه انداختهاند. ماباید آنچه را رخ میدهد ببینیم.
به همان صورت که هست ، فکر نمیکنم اغراق در بارهی آنکه هند هم اکنون
در چه وضعیت خطرناکی قرار دارد امکان پذیر باشد. یک رودخانه را چگونه
سمزدایی میکنید؟ من فکر میکنم شما میگذارید خود رودخانه از خودش
سمزدایی کند. وضع کنونی، در نهایت همان کاررا خواهد کرد. ماباید بخشی
ازآن جریان باشیم.
*افرادی هستند که میگویند امریکا، جایی
که من هستم،و بریتانیا، جایی که نیواستیتسمن درآن واقع است، باید علیه
حزبباهاراتیا جاناتا و سوءاستفاده از حقوق در هند امروز موضع بگیرند.
دیگرانی هستند که میگویند امریکا و بریتانیا تنها میتوانندریاکاری
کنند، وآنکه، در هر رخدادی، پاسخ تنها میتواند از داخل هند بیاید.
شما چه فکر میکنید؟
مطمئن نیستم که پرسش شما را به تمامی فهمیده باشم. وقتی میپرسید اگر
امریکا و بریتانیا باید موضع بگیرند، آیا منظور شما دولتهای امریکا و
بریتانیا هستند؟ قطعا، اگر آن ها موضع بگیرند به ریاکاری متهم خواهند
شد، امابعد چی؟ موضع گیری آنها چیزی کمتر یا بیشتر از ریا کاری دولت
هند، وقتی که در امور بین المللی موضع می گیرد نیست. ریاکاری در تمام
اشکال موضع گیری ونیز عمل دولتی رمزگذاری شده است. منظور من درباره
تهاجم به عراق است که آیاچیزی جز ریاکاری مرگبارمبتنی بر اخبار جعلی
منتشر شده از سوی اکثر رسانههای محترم بود؟ اگر دولتهای امریکا و
بریتانیا موضع گیری کنند میتواند عالی باشد، اما آنها موضع گیری
نخواهند کرد. حداقل نه با صراحت، چون کارها این جوری پیش نمیرود. این
روابط مجمع آلودهای از اقتصادها، ژئوپلیتیکها و اقتضاها هستند. مجمعی
از خرید و فروش کالاها و اسلحهها، مجمعی از پوشش اخلاقی تجارت در
بازار بین المللی- همه اینها ترکیب میشوند. ریاکاری کمترین مشکلهای
هر فردی است.
گفته میشود برای دولت های سراسر جهان مهم است که حداقل نشان دهند از
آنچه در اینجا رخ میهد اگاهند. این امر میتواند روزنامهنگارهایی را
که با ایستادن در مقابل این رژیم همه چیز خودرا بهخطر می اندازند،
تقویت و تا حدی امیدوارانه از آنها محافظت کند که برای تعداد اندکی
رسانه های برخط می نویسند، که با شجاعت ازفعالها، فیلمسازها، وکیلها
و اعتراض کنندهها حفاظت میکند. همان طور که گفتم، ساحل رودخانه ما،
زمینی که روی آن می ایستیم، در حال فروپاشی، وتسلیم است و نه به آرامی.
ما برای محو شدن آماده ایم.
*شما منتقد دراز دامن جهانیسازی،
سوءاستفاده بشر از محیط زیست، وملیگرایی بودهاید. آیا اکنون احساس
میکنید که سرانجام، درکی که این چیزها به هم مربوط هستند وجود دارد؟
یا هنوز برای نشان دادن یکی بدون بقیه تلاش میکنیم؟
بله، آن درک در برخی بخشها آغاز شده است. وآن حاصل سالها کاربی
وقفهی افراد بسیاری است. اما باید گفته شود که ویرانی گسترده محیط
زیست کارت ویزیت هر دو دولت اتحادشوروی و چین هم بوده است. وقتی صحبت
از ویرانی محیط زیست میشود، سرمایهداری تحت هدایت دولت همان تصوری را
دارد که سرمایهداری بازار محور دارد. زمین را به مثابه منبعی در نظر
میگیرند که باید توسط جامعههای انسانی در جنگهای برتریجویانهشان
علیه یکدیگر، حتی به قیمت نابودی خود و محل سکونتشان واکاوی شود- این
خیلی شبیه منطق بنیادی سلاح های کشتار جمعی است.
خود سیستم سرمایهداری جدید به یک سلاحکشتارجمعی تبدیل شدهاست. اما
ما میدانیم که، (درعینحال)تقریبا به یک مذهب، به خدا و همهی الههها
تبدیل شده است. به نظر میرسد نمیدانیم چگونه بایدعبادت در پیشگاه این
محراب را متوقف کنیم. مثلا،هند، به یک آزمایشگاه تجربی تبدیل شده است،
یعنی دیدن آن که چگونه مذهب،ملیگرایی و سرمایه داری در داخل یک اکسیر
مست کننده ظهور کرد روشن است. همان طور که از تاریخ آموخته ایم،
اعتقاد به آن که مردم منطقی رفتار خواهند کرد، منافع مادی خودشان، بقای
خودشان را جستجو خواهند کرد، همیشه حقیقت ندارد. من هنوز برای درک مردی
در محلهی خود - دوست یک دوست من- تلاش میکنم، که با وجود از دست دادن
ممردرآمد خود پس ازافتضاح کاهش ارزش پول مودی و بعد تعطیلی بی رحمانهی
کووید، هنوزدوست دار وفادار مودی بود. حتی روزقبل ازدارزدن خود در
هفتهی گذشته، به من گفتند که او چیزی جزستایش از قهرمان خود نداشت. یک
هوادار دو آتشهی تا «پای جان وفادار».
*سال گذشته در اینجا،ایالات متحده،
گفتگویی دربارهی آنکه ادبیات چگونه باید"سیاسی"باشد وجود داشت. شما
چه فکر میکنید؟ و چون شما هم داستان و هم مقاله مینویسید، آیا فکر
میکنید هردوی این ها میتوانند فضای سیاسی همانندی را اشغال کنند، یا
"قواعد" متفاوتی برای داستان و غیر داستان وجود دارد؟
چیز تازه ای در باره این بحث وجود ندارد. این (بحث) فقط گاهی محیط را
احاطه میکند. و خوشحالم که شما"سیاسی" را با علامت نقل قول نشان
دادید، چون کیست که بگوید چه چیزی سیاسی است و چه چیزی سیاسی نیست؟
گذشته از آن، در هر چیزی که ما می نویسیم یک سری انتخاب انجام میدهیم-
چه چیزی ما را به حرکت وا میدارد، چه چیزی وانمیدارد، چه چیزی مهم
است، چه چیزی اهمیتی ندارد، (نوشته) چه چیزی را باید شامل شود، چه چیزی
را باید از قلم انداخت...و به این وسیله سیاست های ما پدیدار میشوند.
همین امر در مورد ناشرها هم مصداق دارد. طبقه های تثبیت شده، کاستها،
نژادها و جنسها حتی با درنظر داشت تجمل آنکه پرسش معتبری باشد و روی
آن فکرکنند میتوانند از عهدهی آن برآیند. اما برای بقیه، هیچ انتخابی
وجود ندارد- سیاست به زور به زندگیها، خانهها، تختخوابها،و بدنهای
ما وارد میشود.
هرکسی که می خواهد عمیقا در این باره بیندیشد باید زندگینامه ایمانی
پری را به نام درجسجوی لورین:زندگی درخشان ورادیکال لورین هنسبری
را بخواند. لورین هنسبری نویسنده، و نیز دوست بزرگ و برخی اوقات
مربی جیمز بالدوین بود.با توجه به پرسش شما در بارهی این که آیا قواعد
متفاوتی برای داستان و غیر داستان وجود دارد- من در این باره درکتاب به
تازگی منتشر شده ام به نام «آزادی» مفصل نوشته ام. درکل، میخواهم
بگویم که تنها یک قاعده وجود دارد: هر دوی آن ها(داستان و غیر داستان)
بهتراست خوب باشند. برای هنر بد هیچ دست آویزی وجود ندارد. حتی برای
سیاست های خوب
هم
دست آویزی وجود ندارد.
*شما سال گذشته همین موقع نوشتید که
بیماری همهگیر یک مدخل است، و نوشتید که« ما میتوانیم قدم زدن در
داخل آن را انتخاب کنیم، می توانیم لاشههای تبعیض و نفرت خود، زیاده
خواهی خود، بانکهای اطلاعاتی و ایدههای مهجورخود، رودخانههای مرده
وآسمانهای دودگرفتهی خود را پشت سر خود بکشیم. یا میتوانیم با
بنهای اندک به سبکی در داخل آن قدم بزنیم، آماده تصور دنیایی دیگر، و
آماده مبارزه برای آن باشیم.» من کنجکاوم ( بدانم) شما فکر میکنید
«ما«( هر جوری که شما «ما» را تعریف میکنید) کدام یک را برای خودمان
انتخاب کرده ایم؟ من تصور میکنم، اینرا جور دیگری مطرح کنم : آیا فکر
میکنید ما چیزی از بیماری همهگیر آموختهایم؟
ما هنوز درحال حرکت در آن مدخل هستیم. ما عبورنکردهایم. ما هنوز
نمیدانیم که گردوغبار این ویرانی چه خواهد بود. وقتی در آن مقاله گفتم
«ما»، (منظورم)یک مای برانگیزنده بود- ما، نژادبشر. بیماری همهگیر هم
مانند یک اشعهی ایکس نشان دهندهی کاستیهای مخوف، سامانه مند، و
نهادینه شدهی دنیای کاملا غیرعادلانهی ما بودهاست. من اعتقاد دارم
که هنوزامید وجود دارد، چون رنجی که کووید-19 همراه خود آوردهاست، به
صورت فیزیکی و نیز روانی انسان را به بررسی دوبارهی زندگی و ارزشهای
خود، خواستههای خود، آرزوهای خود وادارخواهد کرد. من همین را
میتوانم در باره دولت ها یا فنآوریهای عالی یا بانکها هم بگویم.
اما اگر جامعههای انسانی، که تا اینجا مغزشویی شده و با مصرفگرایی
هدایت می شوند، به ناگهان تسلسل و تفکر خود را متوقف کنند، میتوانند
سبب تغییر واقعی گردند. به عبارت دیگر، میتوانیم زامبی وار در داخل
دولتنظارتی آمازون توئیتر قدم بزنیم.
*سرانجام،تصور دنیای دیگر در هند(یا هرجای
دیگر)چه شکلی میتواند باشد؟
ما نباید آن را تصور کنیم. ما باید در جست وجوی آن باشیم. ما باید آن
را پیدا کنیم. چون از قبل وجود دارد.
پانوشتها
*- امیلی تامکین سردبیر بخش امریکای
نیواستیتسمن
**راشتریا
سویامسواک سانگا
RSS(
سازمان داوطلب ملی) یک سازمان دست راستی شبه نظامی ملیگرای هندواست.
RSS
جدبزرگ و رهبر سازمان های بزرگی است که خانواده سانگاخوانده می شوند،
که در تمام سطح های جامعه هند حضور دارند.
RSS
در سال 1925 تاسیس شد و تا سال 2014 حدود 5-6 میلیون عضو داشت.
انگیزه ها و هدف اصلی
RSS
ایجاد ملت هندو بر اساس اصول هندو بوده است. این سازمان بر ترویج
ایدههای فرهنگهندی و ارزشهای جامعه مدنی و گسترش ایدئولوژی هیندیتوا
برای تحکیم جامعهی هندو پافشاری میکند. سازمان الهام اصلی خود را از
گروه های دستراستی اروپایی در طی جنگ جهانی دوم گرفته است و به تدریج
به یک سازمان برجسته ملیگرایی هندو تبدیل شده است که سازمان های
وابسته بسیاری را در مدارس، خیریهها، و کلوبها برای گسترش اعتقادهای
ایدئولوژیک خود مستقر کرده است.
RSS
یک بار در زمان حاکمیت بریتانیا، و سه بار پس از استقلال از سوی دولت
هند غیر قانونی اعلام شد، اولین بار درسال 1948، بعد درسالهای
1975-1977و بار سوم درسال 1992.
RSS
از لحاظ تاریخی نقش برجستهای در جنبش ملیگرای هندو ایفا کرده است.
این سازمان در موقعیت های متعددی از سوی دولت هند به خاطر دست داشتن در
خشونت های همگانی ممنوع شده بوده است.- مترجم
***-
قانون ثبت نام ملی در سال 2003 در پی اصلاح قانون شهروندی 1995تصویب
شد. هدف آن ثبت نام همه افراد بومی هند، شناسایی افراد مهاجر و اخراج
آنها از کشوراست.- مترجم
منبع :
new statesman
|