نویدنو
8/02/1400
چاپ مطلب
بازهم اتحاد عمل
نگاهی
به فراخوان حزب تودۀ ایران
مهران ماهور
درآمد
با توجه در پیشبودن سیزدهمین انتخابات ریاست جمهوری ایران در
خردادماه سال جاری، گروهها، جریانات و شخصیتهای گوناگون به موضعگیری
پیرامون این رخداد سیاسی پرداختهاند. حزب تودۀ ایران نیز در ارگان
مرکزی خود،
نامۀ مردم، شماره 1127مورخ 23فروردین 1400 طی نامهای سرگشاده
خطاب به نیروهای مترقیِ کشور و برخی جریانات و سازمانهای سیاسی،
خواستار اتحاد عمل برای تحریم انتخابات آتی شده است.
اهمیت این فراخوان که نقطۀ عطفی در تعامل حزب تودۀ ایران در رابطه با
سایر جریاناتِ سیاسی در سالیان اخیر محسوب میشود، بررسی دقیقتر این
متن را ضروری میسازد و این یادداشت میکوشد تا با بیان برخی نکات و
نیز طرح بعضی پرسشها گامی هر چند کوچک را در مسیر تشریک مساعی جریانات
ملی و مترقی بردارد.
نگاهی به پیشینه
حزب تودۀ ایران در مهرماه سال 1320، متاثر از اندیشههای مارکسیستی –
لنینیستی و بر اساس جمعبندی تجربیات مبارزات جنبشهای ضدفاشیستی در
جهان و همچنین بر مبنای رهنمودهای کمینترن برای فعالیت نیروهای چپگرا
در کشورهایی که بقایای نیرومند مناسبات پیشاسرمایهداری در آنها وجود
داشت، شکل گرفت.
با توجه به تجربیات فعالیت مبارزان سوسیال دموکراتِ ایرانی در قالب
تشکلهایی همچون حزب اجتماعیون عامیون، گروه همت، فرقۀ عدالت و بعدتر
فرقۀ کمونیست ایران، اعضای کمونیستِ بنیانگذار حزب تودۀ ایران، که
بسیاری از آنها خود از رهبران و کادرهای برجستۀ سازمانهای کمونیستی
بودند، حزب جدید را نه در یک شکل متعارف کمونیستی بلکه به شکلی
جبههای سامان دادند؛ سازمانی که نه تنها نیروهای کمونیست بلکه نیروهای
مترقی و آزادیخواه را نیز دربر میگرفت و حتی سلیمان میرزا اسکندری
اولین رهبر حزب یک مسلمانِ آزادیخواه و سوسیالیست بود.
در این دوره از فعالیت حزب تودۀ ایران که مصادف با جنگ دوم جهانی بود،
این حزب موفق شد تا با تشکیل جبههای از نیروهای ضد فاشیست کشور، نقش
مهمی در مبارزه علیه نیروهای مرتجع و نیز هواداران فاشیسم ایفا نماید.
همچنین میتوان از تشکیل جبههی آزادی، که متشکل از نشریات روز ایران
بود، برای مبارزه با سانسور و توقیف مطبوعات، به عنوان یکی از
موفقیتهای مبارزات جبههای در این دوره از تاریخ نام برد.
از دیگر فعالیتهای مشترک حزب در سالهای بعد میتوان به همگامی و
مبارزۀ مشترک در کنار احزاب و سازمانهای منطقهای نظیر فرقۀ دموکرات
اذربایجان و نیز حزب دموکرات کردستان برای رفع ستم بر خلقهای ایران
اشاره نمود.
پس از پایان جنگ دوم جهانی و با شکست نیروهای فاشیست و تقویت موضع
اتحاد جماهیر شوروی و اعتلای جنبشهای استقلالطلبانه در جهان، در
ایران نیز، مبارزات ضداستعماری برای ملی شدن صنعت نفت تشدید شد. حزب
تودۀ ایران که به بهانۀ مشارکت در سو قصد به شاه غیرقانونی اعلام شده
بود، در جامعه حضوری نیمه علنی – نیمه مخفی داشت و در مبارزات گسترده
برای ملی شدن صنعت نفت نقشی اساسی ایفا نمود؛ به رغم برخی نوسانات
اولیه که هم ناشی از برخی چپرویها و هم تردیدهای جدی به علت حضور
برخی چهرهها و جریانات مشکوک در کنار دکتر مصدق بود نهایتا حزب تودۀ
ایران، خارج از مجموعۀ سازمانهایی که جبههی ملی را تشکیل میدادند،
اما دوشادوش و حتی پیشاپیش آنان برای لغو امتیازات استعماری و ملی کردن
صنعت نفت مبارزه کرد.
سالها بعد، پس از کودتای انگلیسی – آمریکایی 28 مرداد، حزب تودۀ ایران
کوشید تا با تشکیل جبههای متشکل از نیروها ملی و مترقی مبارزات ضد
استبدادی و ضد امپریالیستی را در داخل ایران سامان دهد. بعدها نیز در
بحبوحۀ انقلاب ملی –دموکراتیک بهمن، حزب با نام بردن از دو سازمان
چریکهای فدایی خلق ایران و مجاهدین خلق ایران، خواستار تشریک مساعی
برای مبارزه علیه امپریالیسم شد.
در سالهای اولیۀ پس از انقلاب نیز حزب بارها بر ایجاد جبهۀ متحد خلق
علیه ضدانقلاب و امپریالیسم پای فشرد اما به رغم موفقیت در جذب بخش
عمدۀ سازمان چریکهای فدایی خلق ایران – فداییان خلق (اکثریت)- به عللی
مانند تفوق نیروهای مرتجع داخلی در بلوک حاکمیت جدید، توطئههای
امپریالیستها، تداوم شرایط جنگی، تنگنظریهای نیروهای مذهبی در درون
حاکمیت، چپروی برخی جریانات چپنما و چپگرا و ... تلاشهای حزب
بینتیجه ماند و حتی برخی اشتباهات تاکتیکی و تشکیلاتی در کنار گردش به
راست حاکمیت و تقویت جبهۀ متحد ارتجاع و امپریالیسم موجب شد تا طی دو
یورش به حزب تودۀ ایران ضربات مهلکی به این حزب وارد آید.
بههر روی این تلاشها فارغ از پیروزیها و شکستها، نشانگر باور حزب
تودۀ ایران به کار مشترک و اتحاد عملهای تاکتیکی و استراتژیک، برای
پیشبرد سیاستها و برنامههای مترقیِ خویش است.
نگاهی به فراخوان اخیر
پس از سرکوب خونین حزب، رهبری جدید به بازسازی و سامان دادن وضعیت
تشکیلات پرداخت و با بازنگری در خطمشی پیشین و در تطابق با شرایط
جدید، شعارها و برنامههای جدیدی را تنظیم نمود. اما در تمام این
برنامهها نیز بر تشریک مساعی و اتحاد عمل با نیروهای ملی و مترقی
تاکید شده بود. شعار درج شده بر سایت حزب و نیز ارگان مرکزی آن هم چنین
است:« با هم بهسوی تشکیل جبهۀ واحد ضد دیکتاتوری برای آزادی، صلح،
استقلال، عدالت اجتماعی و طرد رژیم ولایت فقیه»، بنابراین ظاهرا
فراخوان اخیر را نیز باید در تداوم سنت هشتاد ساله حزب تلقی کرد اما
مسئلهای که این فراخوان را به نقطۀ عطفی در شعار اتحاد عمل در دوران
پس از کنگره ششم بدل میکند، مخاطب قراردادن صریح بعضی از نیروها و
سازمانهای سیاسی است که نشان از عزم جدی حزب برای پیشبرد مبارزات
خویش در آستانۀ برگزاری هفتمین کنگرۀ حزبی دارد.
نگاهی به سطور آغازین بیانیه مخاطبین حزب را مشخص میکند:
نیروهای اصلاحطلب ضد استبداد ولایی؛ نیروهای ملی و مذهبی؛ جبهۀ ملی
ایران؛ نهضت آزادی ایران؛ حزب ملّت ایران؛ حزب چپ ایران (فدائیان خلق)؛
سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)؛ سازمان اتحاد فداییان خلق ایران؛
اتحاد جمهوری خواهان ایران؛ همبستگی جمهوری خواهان ایران؛ حزب دموکرات
کردستان ایران؛ حزب دموکرات کردستان؛ فرقۀ دموکرات آذربایجان؛ سازمان
کارگران انقلابی ایران (راه کارگر).
طیف این نیروها جریانات لیبرالی نظیر نهضت آزادی تا سازمانهایی همچون
راه کارگر را شامل میشود. این تنوع اگرچه در نظر اول میتواند به
عنوان یک حسن تلقی شود اما پرسشهایی را نیز در برابر مخاطب قرار
میدهد که پرداختن به آنها کاملا ضروری است اما پیش از طرح این پرسشها
لازم است تا به چند نکته پیرامون اتحادهای سیاسی و اقدامات مشترک اشاره
شود: نخست آنکه اتحادهای تاکتیکی و مرحلهای، برای دستیابی به اهدافِ
تعیین شدۀ یک مرحلۀ خاص از مبارزه انجام میگیرند و باید در چهارچوب یک
طرح استراتژیک و با نگاه به مسیرِ دستیابی به اهداف میانمدت و بلند
مدت تنظیم شوند و اگر اتحاد در یک مرحله از مبارزه منجر به تضعیف
موقعیت در مراحل بعدی گردد یا در تقابلِ اساسی با اهداف بلند مدت تعیین
شده قرار گیرد باید در انجام آن تامل نمود.
دیگر آن که اتحاد نیروهای اجتماعی نه بر مبنای خواست و تمایل افراد،
که برپایۀ منافع واقعی طبقاتی این نیروها و البته میزان آگاهی
نمایندگان سیاسی آنها انجام میگیرد و طبیعتا در صورتی که منافع واقعی
دو نیروی اجتماعی در مراحلی از مبارزه همپوشانی داشته باشد ولی
نمایندگان سیاسی یکی از این دو نیرو درک درستی از این اشتراک منافع
نداشته باشند، طرف مقابل باید بکوشد تا با روشنگری نسبت به ترغیب
سازمان سیاسی مقابل به اتحاد عمل اقدام کند.
همچنین تفاوتی اساسی میان اقدام مشترک نیروهای اجتماعی در میدان و
اتحاد سیاسی میان نمایندگان متعین این نیروها وجود دارد: ممکن است یک
کارگرِ بازنشستۀ آگاه و یک فرد بازنشسته از طبقات میانی که اتفاقا
دیدگاههای ناسالمی نظیر پانایرانیسم یا سلطنتطلبی داشته باشد،
بتوانند در تجمع مشترکی برای افزایش حقوق بازنشستگان در برابر وزارت
کار حضور یابند اما این به آن معنا نیست که حزب طبقۀ کارگر میتواند با
یک حزب پانایرانیستی یا سلطنتطلب بیانیۀ مشترک بدهد یا در یک جبهه
واحد قرار بگیرد زیرا برنامۀ مستقل طبقاتی حزب کارگری و نیز جهانبینی
مبتنی بر برابری انسانها، اصولا اتحاد با چنین جریاناتی را منتفی
میکنند.
از سوی دیگر باید در نظر داشت که حزب تودۀ ایران به عنوان حزب تراز
نوین طبقۀ کارگر، نمایندۀ سیاسی یک طبقه و نیروی اجتماعی مشخص است و
باید در هر گونه اتحادی هم مشخص گردد که طرف مقابل چه بخشی از کدام
نیروی اجتماعی را نمایندگی میکند: مثلا در دوران ملی شدن صنعت نفت
مشخص بود که جبهۀ ملی نمایندگی سیاسی بخشی از بورژوازی ملی ایران را به
عهده دارد و در دوران انقلاب نیز سازمانهای مجاهدین خلق و چریکهای
فدایی خلق بخشهایی از طبقات میانی( لایههایی از خرده بورژوازی یا
طبقۀ متوسط شهری) را نمایندگی میکردند. در این جا نیز باید وزن،
خاستگاه و پایگاه هر تشکل سیاسی مشخص باشد.
نکتۀ دیگر در اتحادهای سیاسی آن است که طرفین در عین حفظ مواضع متفاوت
و نیز انتقادات خویش، طرف مقابل را به رسمیت بشناسند و حدودی از احترام
را برای یکدیگر قائل باشند؛ نمیتوان دست همکاری و اتحاد به سوی
جریاناتی که حزب تودۀ ایران را با الفاظ موهن و شرمآور مورد خطاب
میدهند، دراز نمود.
مسئله بعدی در اقدام به اتحادها، حفظ اصولیت است؛ نمیتوان و نباید یکی
از سه حوزۀ مبارزه(سیاسی، اقتصادی، ایدئولوژیک) را به بهانه اتحادها به
طور کامل تعطیل کرد؛ اگر ناچار از اقدام مشترک و اتحاد عمل با سایر
نیروهای اجتماعی هستیم، این اقدامات مشترک باید اهداف عملی جنبش را
برآورده کنند اما این همکاریها به هیچرو نباید با دادن امتیازات
تئوریک و نظری همراه باشند: نباید بر سر اصول چانه زد؛ مبارزه
ایدئولوژیک و انتقاد از همراهان مرحلهای مبارزه باید تداوم یافته و
تعمیق یابد؛ میتوان دوش به دوش دیگران مبارزه کرد اما نمیتوان صفوف
طبقۀ کارگر را با دیگران مخلوط نمود؛ متحدان امروز میتوانند رقیبان یا
دشمنان فردا باشند و تاریخ مبارزات جنبش کارگری در جهان و در ایران به
روشنی این مسئله را نشان داده است که متحدان مرحلهای طبقۀ کارگر و
سازمان سیاسیاش، به سرعت اسلحه را به سوی آگاهترین نیروهای این طبقه
برگرداندهاند.
شاید طرح چنین مسائلی در بررسی یک فراخوان برای تحریم انتخابات قدری
سختگیرانه و حتی نامرتبط به نظر برسد اما واقعیت این است که بررسی
تاریخ خونبار مبارزات حزب تودۀ ایران به روشنی نشانگر این حقیقت است
که به هیچ روی نمیتوان از کنار این نکات به سادگی عبور کرد. کارنامۀ
جانبازیها و مبارزات گردانهای تودهای، که طبیعتا دارای خطاها،
کاستیها و فراز و نشیبهای فراوان نیز بوده است، مشحون از اتحاد
عملهای تاکتیکی و استراتژیک است و امروز نه فقط دشمنان قسم خوردۀ حزب
بلکه دوست دارانش نیز بر درستی/ نادرستی تکتک این اقدامات انگشت
مینهند.
چند پرسش پیرامون بیانیه
اکنون
پس از بیان نکات پیشگفته، جهت تدقیق نظرات حزب، میتوان به طرح
پرسشهایی پیرامون بیانیه و مخاطبان آن پرداخت:
-
معیار انتخاب این نیروها چه بوده است؟ آیا تمامی این جریانات نمایندگان
سیاسی نیروهای اجتماعی خاصی هستند یا برخی از آنها از محافلی چند ده
نفره فراتر نمیروند؟
-
آیا پیشتر مذاکراتی با این جریانات در این زمینه انجام شده و با کسب
موافقت آنان چنین بیانیهای صادر شده یا حزب تنها با بررسیهای خود و
با تصمیمی درون سازمانی اقدام به انتخاب مخاطبان خویش نموده است؟ اگر
چنین است مثلا چرا نباید حزب کار ایران(توفان) را هم در کنار سازمان
کارگران انقلابی ایران (کدام بخش؟!) قرار داد؟
-
آیا برخی از این گروهها که سابقه عداوتشان با حزب مشخص است، مانند حزب
تودۀ ایران نسبت به بازبینی رویکردهای گذشته خود اقدام کردهاند؟
مثلا آیا نهضت آزادی هرگز از صدور آن بیانیۀ شرمآور، پس از دستگیری
رهبران حزب، انتقاد کرده است؟ اگر چنین نیست و حزب چنین پیششرطی برای
اتحاد عمل با چنین سازمانهایی قائل نیست، چرا نباید به عنوان نمونه،
سازمان فدائیان اقلیت که کماکان از «خائنین تودهای – اکثریتی» نام
میبرند مشمول این چشمپوشی گردند؟!
-
حزب تودۀ ایران در عین باور به حق تعیین سرنوشت، همواره به صراحت بر
حفظ تمامیت ارضی کشور تاکید کرده است از جمله در همین بیانیه
مینویسد:« ... ما همراه با دیگر نیروهای ملّی و آزادیخواه کشور
مکرراً تأکید کردهایم که نباید فراموش کرد که تنها امری که امروز
میتواند کشور را از گزند آسیبهای کلان اقتصادی-اجتماعی-فرهنگی- و
سیاست خارجی ماجراجویانۀ حکومت ولایی برهاند استقرار حکومتی مردمی است
که بر آراء مردم، حفظ تمامیّت ارضی، منافع ملّی و تحقق حقوق
تکتک شهروندان ایران متکی باشد...» حال باید پرسید چرا باید دست اتحاد
به سوی جریاناتی دراز نمود که بسیاری از رهبران آنها به صراحت از
تجزیه ایران حمایت کردهاند؟
-
رهبری فعلی حزب تودۀ ایران در تداوم سنت درخشان مبارزات این حزب،
همواره به درستی، بر سه سویۀ ضدامپریالیستی، ضدسرمایهداری و ضد
استبدادی مبارزه تاکید کرده است و حتی در اعلامیۀ کمیتۀ مرکزی دربارۀ
«بازی خطرناک آمریکا، اسرائیل و عربستان صعودی در منطقه» که در یازدهم
اردیبهشت ماه 1397 منتشر شد، نیروهایی را که از اقدامات و سیاستهای
مخرب و مداخلهجویانۀ آمریکا، اسرائیل و عربستان صعودی حمایت میکنند،
«اپوزیسیون وابسته و ضد مردمی» نامید. مطابق مندرجات همان مقاله برخی
از مخاطبان بیانیۀ اخیر کاملا در زمرۀ اپوزیسیون وابسته و ضد مردمی
محسوب میشوند؛ به عنوان مثال چرا باید حزب دموکرات کردستان به رهبری
مصطفی هجری را که صراحتا و مکررا خواستار دریافت کمکهای مالی، نظامی،
سیاسی و ... از امپریالیسم امریکا، نژادپرستان صهیونیست و مرتجعان
صعودی شده، مخاطب قرار داد؟
-
اگر در سرمقالۀ شمارۀ 1071 نامۀ مردم به درستی از جریاناتی مانند
سلطنتطلبان و مجاهدین خلق برای توجیه سیاستهای کلان « محفل
امپریالیستیِ هار و خطرناک» ترامپیستها انتقاد میشود و اگر در همان
سرمقاله اینان به درستی برای استقبالشان از مداخلات نظامیِ
امپریالیستی در ایران محکوم میشوند، چرا باید همتایان اینان در بین
برخی از مدعوین حزب باشند؟
-
اگر حزب تودۀ ایران در سرمقالۀ نامۀ مردم شمارۀ 1114 به درستی «پیمان
نوین» رضا پهلوی را یکی از سدهای گذار از دیکتاتوری ارزیابی میکند،
چرا باید خواستار اتحاد با جریاناتی شود که بعضی از اعضای
آنها
از امضا کنندگان «پیمان نوین» هستند؟
سخن پایانی
با توجه به شعار حزب مبنی بر « با هم بهسوی تشکیل جبهۀ واحد ضد
دیکتاتوری برای آزادی، صلح، استقلال، عدالت اجتماعی و طرد رژیم ولایت
فقیه» اقدام عملی مشترک با سایر نیروهای اپوزیسیون باید تنها شامل
نیروهایی گردد که علاوه بر باور به «آزادی»، برای صلح و استقلال ملی
کشور نیز مبارزه کنند. همچنین متحد شدن با جریاناتی که باوری به عدالت
اجتماعی ندارند و به عنوان نمونه خواستار پیشبرد سیاستهای نئولیبرالی
در شکلی دیگرند، امکانپذیر نیست.
کسب هژمونی، تنها از طریق فعالیت مستمر و حضور مداوم در میدان مبارزه
امکانپذیر است و این امر شامل مبارزات سیاسی – ایدئولوژیک درون طیف چپ
نیز هست. پاسخگویی به شبهات و سئوالات و نیز دفاع از عملکرد و پیشینۀ
حزب گام اول و اساسی در پیشبرد این مبارزه است. تعهد به انتقاد از خود
نباید به خودزنی و افراط در بزرگنمایی خطاها بینجامد و در مقابل نیز
باید بر نقاط قوت و دستاوردهای نمایان تاریخ حزب نیز انگشت نهاد.
لجنپراکنیها و سیاهنماییهایی که از سوی دوستان نادان و دشمنان قسم
خوردۀ حزب مکررا بیان میشوند و اتفاقا رسانههای امپریالیستی همصدا
با مرتجعان به انتشار آنها اقدام میکنند، باید قاطعانه پاسخ داده
شوند. باید از تاریخ، عملکرد و هویت حزب در تمام مقاطع حیات آن دفاع
کرد؛ به نام یا به ننگ! این حزب هرچه که هست و هرچه که کرد، از صحیح تا
خطا، سرمایۀ طبقۀ کارگر ایران و چشم و چراغ نیروهای مترقی خاورمیانه
است و باید از اعتبار و حیثیت آن همچون مردمک چشم محافظت نمود.
گام نخست برای اتحاد عمل موفق با سایر نیروها، ایجاد اتحاد در صفوف
گردانهای پراکندۀ حزبی است که به هر دلیلی از خانۀ خویش دور
ماندهاند؛ حزب با فراخوانی که در سالیان پیش در این زمینه داد، گام
نخست را برداشته است و این برعهدۀ نیروها و هواداران است که با حمایت
از رهبری برآمده از کنگره و برنامۀ مصوب آن– در عین حفظ انتقادات – و
در چهارچوب سانترالیسم دموکراتیک، به پیشبرد سیاست حزبی یاری رسانند.
افزون بر موارد فوق لازم است تا حزب با تشدید مبارزۀ ایدئولوژیک، بار
دیگر بر حقانیت مرام مارکسیسم-لنینیسم تاکید ورزد و تحت هیچ شرایطی در
این زمینه مماشات نکند.
توضیح نویدنو: فرقه دموکرات آذربایجان طبق اسناد موجود
"سازمان ایالتی حزب توده ایران" است و هیچ سندی این واقعیت را چه از
جانب حزب و چه از جانب فرقه نقض نکرده است، از این رو دعوت از فرقه در
فراخوان حزب وجاهت قانونی ندارد.
|