برای آزادی ، دموکراسی ،صلح، استقلال و عدالت اجتماعی                         آزادی زندانیان سیاسی 
نویدنو -  کتاب - رحمان هاتفی  درباره ما -  بایگانی

2021-01-23

نویدنو05/11/1399           Print Friendly, PDF & Email      چاپ مطلب

 

  • علیرضایی که من می شناختم خیلی چیزها بود. مترجم ادبی بود، شاعر بود، مقاله نویس بود، ویراستار بود، کوشنده سیاسی و اجتماعی بود، در سیاه ترین سالها امیدوار بود، خستگی ناپذیر بود، خوش رو و خوش خنده بود، به سوسیالیسم باورمند بود، آزاده و مبارز در راه آزادی و عدالت بود. ولی بیشتر از همه این ها نکو بود.

     

 

 

 

 

به یاد دوست، رفیق و همکار ادیبم علیرضا جباری (علی آذرنگ(

نیلوفر شیدمهر

به مناسبت چهلم درگذشت او



سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده آن است که نامش به نکویی نبرند

(توضیح: مرد و زن ندارد و منظور انسان نکونام است)


حدود چهل روز پیش شنیدم علیرضا جباری مرده. ولی نه، این درست نیست، چرا که همه جا صحبت از نکویی اوست. این دوست به معنی واقعی کلمه نکوی من، به قول شیخ اجل، هرگز نمی میرد.

علیرضایی که من می شناختم خیلی چیزها بود. مترجم ادبی بود، شاعر بود، مقاله نویس بود، ویراستار بود، کوشنده سیاسی و اجتماعی بود، در سیاه ترین سالها امیدوار بود، خستگی ناپذیر بود، خوش رو و خوش خنده بود، به سوسیالیسم باورمند بود، آزاده و مبارز در راه آزادی و عدالت بود. ولی بیشتر از همه این ها نکو بود. او از حسادت، رقابت ویران گر، بدجنسی، بدگمانی، حیله گری، خودخواهی، خودبزرگ بینی، خود محوری و خرده شیشه های دگر عاری بود. علیرضا غل و غش کسانی که خود را تافته جدا بافته می دانند نداشت.

علیرضا نازنین بود و برابری بین آدمها را زندگی می کرد، حرفش را نمی زد. علیرضا به زنان احترام می گذاشت، تنها کتابهای خانم آلنده و کتاب زنان و رمان را ترجمه نکرده بود. علیرضا پرمدعا نبود. عالم بی عمل نبود. علیرضا همکار و صبور و با روحیه بود. برای من افتخاری است که نامم کنار نام او روی جلد کتاب «آبی ترین چشم» رقم خورده است. کتابی از نویسنده ای شگرف و تبعیض ستیز که این رمانش را به آن دو تن که به او زندگی دادند و همچنین به آن کس که او را موهبت آزادی برخوردار کرد تقدیم کرده است.


علیرضا شریف بود. اخلاقی و اخلاق مدار. در همکاری با او به تمامی احساس امنیت جنسی و روانی می کردم. علیرضا مانند برادر بزرگم بود.

علیرضا با انصاف و عادل بود. سرکوب نمی کرد، دیگران را دست کم نمی گرفت، تحقیر نمی کرد، نادیده نمی انگاشت، خواهان رابطه مرید و مرادی و رعیت و شبانی و مرشد و بچه مرشدی نبود. از دیگران استفاده و سوء استفاده نمی کرد. جوانان را به شاگردی نمی گرفت.

علیرضا چون تونی موریسون و چون دیگر نویسندگان و متفکرانی که کتاب هایشان را به فارسی برگردانده است از جمله دیوید هاروی تبعیض ستیز بود. او باورمند به عدالت و برابری بود و از آن بیشتر تبعیض روا نمی داشت، حق کسی را زیر پا نمی گذاشت و چون به خلوت می رفت آن کار دیگر نمی کرد. علیرضا اما به راستی نیک بود.

علیرضا اهل سفر و گلگشت و دورهمی بود و انسانی شادخوار. او شادی را در جمع و همبستگی می دید. اهل گرد آوردن انسانها در کنار هم با همه اختلاف ها و تفاوت ها در توانایی هایشان بود، نه اهل حذف. او نه تنها در تمام مدت زندگی حرفه ای با با سانسور می کرد، در زندگی شخصی و اجتماعی نیز از حذف شدگان و آن ها که حقوقشان زیر پا گذاشته شده بود دفاع می کرد. او متوهم نبود و هیچ انسان و نویسنده و شاعر یا کوششگر ادبی را کوچکتر از خویش نمی پنداشت. علیرضا مرا به جمع های زیادی دعوت کرد. نه ماه پس از مهاجرتم، زمانی که برای اولین بار به ایران سفر کردم، مرا به جمعی با حضور زنده یاد جعفر پوینده برد که نزدیک صد نفر در آن شرکت کرده بودند. او و همسرش از بنیان گزاران گروهی به نام گلگشت بودند که سفرهای جمعی بسیاری را در طی سالیان متمادی ترتیب دادند که تا بیش از پنجاه نفر در آن شرکت می کردند. من قبل مهاجرت در دو سفر با آن ها همراه بودم. بعد از من، مادر و پدرم در سفرهای متعددی شرکت کردند.

علیرضا از دوستان خوب پدر من هم بود. پدرم از طریق من با او آشنا شده بود و رفاقت آن ها بعد از خروج من از ایران ادامه یافت و محکم تر شد. او و همسر مهربانش پروانه عزیز در مراسم ختم پدرم کنار ما حضور داشتند و علیرضا متن زیبایی را که به یاد پدرم نگاشته بود خواند.

علیرضا از معدود ایرانیانی در میان جمعیت هشتاد و اندی میلیونی ایران بود که کنار نسرین ستوده مقابل کانون وکلا به اعتراض به لغو پروانه وکالت نسرین ایستادند. علیرضا از معدود کسانی بود که برای نرگس محمدی زمانی که در زندان بود جشن تولد گرفتند. از معدود ایرانیانی بود که با آزادیخواهان چه مذهبی و چه غیر مذهبی همراهی می کرد.

علیرضا به خاطر فعالیت های ادبی و کنش گری مدنی بازداشت شد. به او که از پاک ترین ها بود اتهام لهو و لعب زدند و در کنار بزه کاران در زندان گوهردشت زندانیش کردند. ولی بعد آزادی هم دست از کوشش برای صلح و عدالت و آزادی برنداشت. علیرضا همیشه تازه نفس بود. روحی جوان داشت و سرشار از امید بود. امید به ثمر نشستن تلاشها و آینده ای بهتر برای ایران و جهان.
خنده علیرضا معروف بود. و جوری که دست می داد. دست رفاقت. دستش را محکم دور دستت مشت می کرد و با هیجان تکان می داد تا نشان دهد دوستی اش واقعی است و در کنارت هر چه هم پیش بیاید خواهد ایستاد. غم و داد از بی داد و اضطراب در مقابل خنده از ته دلش توان مقاومت نداشت. زانو می زد و به خاک می افتاد.

علیرضای نیک انسانی شگرف و اسطوره کرامت انسانی بود.

ولی چرا می گویم بود. او هست و نیکیش همچنان برقرار است. نیکی او آن چیزی است که هنوز به من توان و امید می دهد که برای گسترش نیکی از پا ننشینم.

او ممکن است در خانه اش، کنار همسر نازنینش خانم گوهر (پروانه) شمیرانی که به من محبت سرشار می کرد نباشد. او ممکن است او شاید کنار دخترش مهرآهنگ عزیز در ایران نباشد. او شاید نباشد تا به آمریکا به دیدار دیگر دخترش آذرنگ و داماد و نوه اش برود. او ممکن است نباشد تا روزی که به وطن برمی گردم با شوق به دیدارش بروم و به شیوه معمول دستم را به رفاقت بفشارد. اما او با نام نیکش هست و هرگز نمی میرد.

من بی جهت چهل روز است عزاداری می کنم. علیرضا جان، گمان کنم داری به اشتباه من لبخند می زنی. یا یکی از آن خنده های از ته دلت را سر می دهی. شما درست بر گریه من می خندی. شما که کارت از گریه گذاشته است و نامت جاودان شده است.

نیلوفر شیدمهر

نکوور – کانادا

۵ ژانویه ۲۰۲۱

منبع: عصرنو

از این قلم :

 

Share

Comments System WIDGET PACK

ادامه:

آرشیوماهانه

نقل مطالب نوید نو با ذکرمنبع آزاد است

 

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست