برای آزادی ، دموکراسی ،صلح، استقلال و عدالت اجتماعی                         آزادی زندانیان سیاسی 
نویدنو -  کتاب - رحمان هاتفی  درباره ما -  بایگانی

2020-09-30

نویدنو  30/06/1399           Print Friendly, PDF & Email      چاپ مطلب

 

  • در آستانه ی  هفتاد و نهمین   سال تاسیس حزب توده ایران، دو کتاب خاطرات از آخرین بازماندگان  رهبری حزب طبقه کارگر ایران منتشر شده است.

    در کتاب نخست، به دوران پس از انقلاب تا سرکوب خونین  پرداخته می شود که "خانه حزب باردیگر چنا ن" آباد" شد که جلادان به نابودیش کمر بستند؛ و کتاب دوم، حزب را نه تنها "ویرانه" ای تصویر می کند که هرگز روی آبادانی نخواهد دید، بلکه به شادمانی ویرانی آن، چون ویولون زن صهیون بر بام می شود، پای کوبان و دست افشان.  

     

     

 

 

 

 

 مطلب دریافتی

دری به تاریخ، دریچه ای به جهنم...

نگاهی به دو کتاب در باره  تاریخِ پر فراز و نشیب  حزبِ توده ایران

نوشته : مهرزاد مهرگان

 

در آستانه ی  هفتاد و نهمین سال تاسیس حزب توده ایران، دو کتاب خاطرات از آخرین بازماندگان  رهبری حزب طبقه کارگر ایران منتشر شده است.

در کتاب نخست، به دوران پس از انقلاب تا سرکوب خونین  پرداخته می شود که "خانه حزب باردیگر چنا ن" آباد" شد که جلادان به نابودیش کمر بستند؛ و کتاب دوم، حزب را نه تنها "ویرانه" ای تصویر می کند که هرگز روی آبادانی نخواهد دید، بلکه به شادمانی ویرانی آن، چون ویولون زن صهیون بر بام می شود، پای کوبان و دست افشان.  

 

صبر تلخ در معبر شکنجه گاه و جوخه اعدام

 

کتاب نخست " صبرِ تلخ " نام دارد و روایت شفاهی رفیق محمد علی عمومی، آخرین بازمانده از رهبری حزب توده ایران منتخب  پلنوم شانزدهم.

"صبر تلخ" تحت عنوان کلی" تاریخ شفاهی چپ ایران"  حاصل تلاش " انجمن تاریخ شفاهی ایران" است و در  سه جلد و در باره ی بازه زمانی 1362-1357.

انجمن فوق الذکر که متاسفانه نتوانسته است به حیات خود ادامه بدهد، کار را از میانه ی " سال 1382 آغاز و به مدت یک سال و نیم ادامه" داده است . خاطراتی است که حدود دو دهه پیش ضبط شده و اکنون در سال 1399 دردسترس عموم قرار گرفته است.

 از نگاهِ برخی مفسران مغرض، جوانی و کم اطلاعی مصاحبه کنندگان بهانه ای است برای خط بطلان کشیدن بر حاصل کار پدید آورندگان و تکراری انگاشتن بخش عمده  کتاب.

اما نگاه واقع بین، که از رگ و ریشه   بینش حزب توده ایران تغذیه می کند و شرایط ویژه  را لحاظ می دارد، کتاب را سند مهمی ارزیابی می کند در بازخوانی تاریخ ایران، آن هم به روزگار خون ریز استقرار جمهوری اسلامی در ایران.

جلد اول " صبر تلخ" به " نوزایی حزب توده ایران" اختصاص دارد و دری  بر بالیدن چند باره  حزب توده ایران  می گشاید در آستانه انقلاب بهمن 57 تا آغاز فعالیت رسمی. نسلی که هنوز از آن دوران باقی است و نسل جوانی که د رجست و جوی حقیقت است در میانه  پرسش و پاسخ ها در می یابد که چگونه جوانه های تازه  درخت کهن، مانند سازمان نوید و جان های صبور در زندان و مهاجرت بهم پیوند خوردند تا دفتر حزب در خیابان 16 آذر رو به فردا گشوده شد. فصول بعدی کتاب بحثی انتقادی است در باره ی "ساختار حزب توده ایران" و روایتی از "سفرهای خارجی" محمد علی عمویی.

از جلد دوم، نگرش انتقادی بر روایت تاریخ می چربد و همه جا پرسش کنندگان در برابر تنها بازمانده رهبرانی طراز اول که  قربانی جنون ضد کمونیستی جمهوری اسلامی شدند روحیه ای معترضانه  دارند.

جلد سوم که به سرنوشت "صبِر تلخ" در زندان جمهوری اسلامی می پردازد، یکسره حکایت اشک و خون و شکنجه است. این دومین کتابی است که در باره سرکوب 17 بهمن منتشر می شود و شرحی می دهد از آنچه در درون  زندان بر دستگیر شدگان ضربه اول رفت تا به "اعتراف" در باره "جاسوسی" ساختگی و "کودتا"  دروغین منجر شد.

 از صفحه 969 تا 1021 دریچه ای رو به جهنمِ "کمیته مشترک" گشوده می شود و روایتی دست اول از نحوه  بازجویی جلادانی مانند "برادر مجتبی" بدست می دهد که از نیمه  اول اسفند 61 اعتراف گیری برای "کودتا" را شروع کردند و در دو هفته آن را به انجام رساندند تا سناریوی کودتایی سپاه در نوروز 62 به واقعیت تبدیل شود. و از قضا شلاق های"برادر مجتبی" بعنوان سر باز جوی مخوف و بیرحم حزب، زمانی در صفحات کتاب خون می پاشد که هویت واقعی او از پرده بیرون می افتد. کسانی که فیلم اعتراف گیری از همسر سعید امامی را دیده اند، می توانند تصور کنند که بر رهبران حزب چه گذشته است. همان شلاق زن بیرحم، با نام اصلی "علی اکبر باوند" و معروف به "مجتبی بابایی"، "امیری" و"برادر مجتبی" است که از عمویی و دیگر رهبران و کادرها ی حزب اعتراف می گیرد. می توان تصور کرد بازجویی که چنین بیرحمانه همسر محجبه سعید امامی را می کوبد تا برای جاسوسی اسرائیل و رابطه نامشروع اعتراف بگیرد با دستگیر شدگان حزب توده ایران چه کرده است.

روحیه انتقادی برجلد سوم هم حاکم است. نگاهی دوباره به مشکلات ساختاری، انتقاد از روش و منش رفیق نورالدین کیانوری و برای نخستین بار مورد پرسش قرار دادن  رهبری حزب در فاصله دو ضربه و بویژه  عملکرد رفیق جوانشیر می تواند به باز خوانی تاریخ حزب کمک شایانی کند.

گاه پرسش ها حاوی اظهار نظر است و در برخی موارد هم رنگ تندی دارد، اما پاسخ دهنده با درایت و صبرو تحمل، پرسش های در خور می دهد. گاه پرسش ها را تصحیح می کند و همه را به سر منزل هدایت می برد. آخرین دیده بان کاخ  کهن آرزوها از فراز برج می نگرد و فارغ از خامی از راه رسید گان و خصومت دشمنان دوست نما، تاریخ دراز خون و شکنجه را ورق می زند.

 کتاب که متاسفانه نمایه نام ها را فاقد است، لبریز است از اسامی تاریخی، از افسران سازمان نظامی در سال 1332 تا بر دار شدگان جمهوری اسلامی و بر چهره ی تابناک برخی- مانند بهرام دانش- نور تازه ای می اندازد. یکی از دلاورانی که بروایت کتاب مصوبه هیئت سیاسی را یک ماه پیش از فرود آمدن ضربه برای ترک ایران زیر پا گذاشتند و همگی ماندند، حتی به قیمت مرگ ( صفحات 7-865).

در واقع همه  رهبری، مرگ را بر فرار ترجیح دادند و در راسشان دبیر اول حزب رفیق نورالدین کیانوری. تنها یک استثناء وجود دارد :   " ...کسانی مثل بابک امیر خسروی، جا را خالی و فرار کردند. چون فقط  وقتی شاهد این بود که حزب الهی ها ریختند دفتر را گرفتند، او فهمید که اینجا جای ماندن نیست، مگر اینکه با این شرایط و با دشواری ها بسازی! حمید صفری هم همینطور."( ص 867)

این دیدگاه راوی" صبر تلخ" که از مباحث قابل بحث است، زمانی منتشر می شود که کتاب دوم یعنی خاطرات بابک امیر خسروی هم منتشر شده است.

 

" صبر بی بر" ، کاخ و ویرانه!

 

شاید برای همین چند خط توصیف چگونگی گریز عجولانه بابک امیر خسروی است که بلافاصله مفسر مغرضی مطلبی با عنوان  « صبر بی بر، در باره کتاب  صبر تلخ، گفتگو بامحمد علی عمویی » می نویسد و در عنوان اصلی نوشته خود  " صبر بی بر" را جانشین "صبر تلخ" می کند و با خام خیالی بر همه تاریخ حزب توده ایران خط بطلان می کشد و می نویسد:

 

] صبری که بر شیرین نداشت - "صبر تلخ" مرا به یاد آن کلام موزونی می‌اندازد که از ترکیب دومصرع سعدی ساخته شده : "صبر تلخ است، و لیکن بر شیرین دارد." و از قضای روزگار حبیب‌الله فروغیان یکی دیگر از رهبران حزب توده ایران، هنگامی که تازه به عضویت هیئت سیاسی حزب گماشته شده ‌بود، در سفری همراه با علی خاوری، رهبر وقت حزب، به شهر مینسک (پایتخت بلاروس) در جلسه‌ای برای ما تبعیدیان آن را بر زبان آورد. در آن جلسه نخست خاوری برای آرام کردن اعتراض‌ها و های و هوی حاضران، گفت: "رفقا! آرام باشید! ما داریم دهلی می‌زنیم که صدایش بعدا در می آید و نوبت به فروغیان که رسید، از ما خواست که کمی صبر داشته ‌باشیم، چه " صبر تلخ است، ولیکن بر شیرین دارد"![

 

حکایت " بی بر" بودن " صبر" در نوشته ای دیگر از همین نویسنده با عنوان « ویولونزن روی بام بنایی معوج» که به ستایش از زندگی سیاسی و شخصی بابک امیر خسروی اختصاص دارد، به تفصیل و متاسفانه با کینه ای که کمترین انصا ف را ازحیات 79 ساله حزب توده ایران دریغ می کند؛ شرح داده شده است.

در این نوشته، تاریخ حزب توده ایران از سال 1331 مرور می شود.  خواننده را توجه می دهیم که  عبارات داخل گیومه به تمامی به نوشته  مورد بحث تعلق دارند:

سال 1331: "پایه های کاخ سست" می شود " و کاخ به بنایی ناپایدار و معوج تبدیل " می گردد. در مورد بنای کاخ و سیر وسرنوشت  آن هم حرفی در میان نیست. کاخی است که به طرفه العینی "معوج" می شود. حالا چطور کاخ می تواند" معوج" شود را باید از خو راوی پرسید.

و"برج" همینطور تا هفتاد سال بعد و تا امروز "معوج" می ماند !  و نویسنده تائید و تاکید می کند: "آن بنای معوج دیگر هرگز راست نشد."

و یک سال بعد ،ناگهان کودتای 28 مرداد فرود آمد و از"ناتوانی" برج در"برهه ای سرنوشت ساز" پرده برداشت.

رهبری حزب به ناچار به خارج رفت و نوبت به نشست های" مسکو و سپس لایپزیگ" رسید و "برج معوج" چنان"پای درگِل" ماند که نویسنده مغرض نوشته فوق در میانه "نقد"  طاقت از دست داد و فریاد ش به آسمان رفت که : "بس است دیگر!  بابک رها کن ! این ویرانه درست ‌بشو نیست!"

حالا سال 1333 است و " کاخ معوج" به ویرانه ای تبدیل شده است که درست بشو نیست!

و بار دیگر مقاله نویس مغرض با خیال راحت سه دهه  توفانی را قیچی می کند تا "کاخ، یعنی ساختار حزب توده ایران" را به روزهای پیروزی انقلاب بهمن وصل کند وآن هم در شرایطی که " کاخ"  در روایت او از تاریخ" معوج" شده و به "بنا" تبدیل گردیده و سپس"ویرانه" شده و دیگر امیدی به آبادانی آن هم نیست .

در اینجا هم خبری از آباد شدن حماسی خانه حزب و سرکوب بیرحمانه آن نیست و تنها از تلاش یک تنه بابک امیر خسروی برای "کسب آبرو" و "نجات" حزب سخن می رود و با روایتی پرمعنا پایان می گیرد، البته به نقل ص ۴۹۵ کتاب زندگینامه‌ سیاسی بابک امیرخسروی:

]" میرحسین موسوی به حافظ اسد (پدر) اطمینان داده‌است که این رفقا «نه به خاطر توده‌ای بودن، بلکه به علت جاسوسی برای یک کشور بیگانه دستگیر شده‌اند»![

و اینجاست که دانسته یا ندانسته  روایت جانیان تائید می شود. عاشقان و بردار شدگان  مُهر جاسوسی می خورند و "کاخ" که ویرانه شده بود، "کج تر" می شود: " بنایی که در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ کج شد، اکنون کج‌تر شده، و حتی دیگر در اختیار صاحبخانه هم نیست. "

**

و اکنون مائیم و دو روایت تاریخی از سرنوشت حزبی که پای به هشتاد سالگی می گذارد: محمد علی عمویی بر آمدن "کاخ آرزوها" را حکایتی تازه می کند و از" اشک ها و رنج ها" می گوید و گذشته را چراغ راه آینده می کند.

بابک امیر خسروی- دستکم از زبان  یارمقاله نویسش- خبر از ویرانی و نابودی و جاسوسی! می دهد.

و حافظ است انگار که در میانه بانگ می زند:

شاه ترکان سخن مدعیان می شنود

شرمی از مظلمه ی خون سیاووشش باد!

 

 

 

از این قلم :

Share

Comments System WIDGET PACK

ادامه:

آرشیوماهانه

نقل مطالب نوید نو با ذکرمنبع آزاد است

 

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست