برای آزادی ، دموکراسی ،صلح، استقلال و عدالت اجتماعی                         آزادی زندانیان سیاسی 
نویدنو -  کتاب - رحمان هاتفی  درباره ما -  بایگانی

2020-06-20

نویدنو 31/03/1399           Print Friendly, PDF & Email      چاپ مطلب

 

  • فکر می کنم ایشان خواسته اند به روش “کیهان تهران” و “برادر بازجو” حسین شریعتمداری اسناد مندرج در مقاله ” راز گشایی کودتای دروغین حزب توده ایران” نوشته بامداد مهرگان را بی اعتبار کنند و مجبور به طرح این ادعای مضحک شده اند.

     

 

 

 

 

نویدنو: مطلب پیوست برای نویدنو ارسال شده است .ما امکانی برای تایید یا رد آن چه مطرح شده است نداریم . از این رو بی هیچ داوری در باره محتوای نوشتار آن را در اختیار خوانندگان نویدنو می گذاریم .

 

تشکری با تاخیر و آن ۶۰۰ هزار دلار مفقوده!

 هوشنگ اسدی

حدود بیست سال است که انتظار می کشم تا ازمیهمان نوازی و مهربانی های مکرر جناب آقای دکتر فرهاد عاصمی تشکر کنم و خوشحالم که مصاحبه اخیر ایشان این فرصت را بمن  داده است.

آقای دکتر فرهاد عاصمی مرقوم فرموده اند:” ابرازنظر نگارنده  در ارتباط با مشکوک و قابل تأمل بودن مضمون «یادمانده ها» در ارتباط با هم سوی آن با نظرات هوشنگ اسدی انتشار داده نمی شود.

در آنجا نشان داده شده است که چرا هم سویی نظر خدایی و اسدی می‌تواند نادرست باشد. نشان داده شده است که هر دو مطلب نگاشته شده، کتاب هوشنگ اسدی و هم «یادمانده های» علی خدایی که از آن‌ها در مقاله بامداد مهرگان نقل شده است، پس از دیدار علی خدایی و اسدی نگاشته شده‌اند و لذا می‌توانند هماهنگ شده باشد.

به عنوان شاهد دیدار اسدی و خدایی، نگارنده رفیق بهروز مطلب زاده را نام می برد. این رفیق در جریان این دیدار بوده است. درضمن رابطه نزدیک میان رفیق بهروز مطلب زاده و اسدی و همسرش وجود دارد که در ابرازنظر به آن اشاره شد.”

این فرمایش جناب دکتر چنان ساده انگارانه و بچه گانه است که نیازی به پاسخ ندارد.ایشان برای این “ملاقات” زمان و مکانی هم مشخص نفرموده اند ( چون نمی شود برا ی یک ملاقات تخیلی نشانی مشخص داد!) و در عوض “شاهد” معرفی کرده اند.

حالا  تصور بفرمائید در این عصر تکنولوژی، دو نفر برای”هماهنگ کردن” خاطرات خود! ملاقاتی انجام بدهند و تازه “شاهد” هم برای کار مخفی هماهنگ کنند!!!

و آنقدر این سند آبکی است که ایشان مجبور شده اند، زندگی همسر مراهم رصد کنند و روی رابطه ی دوستانه ی او و آقای بهروز مطلب زاده انگشت بگذارند!!!

فکر می کنم ایشان خواسته اند به روش “کیهان تهران” و “برادر بازجو” حسین شریعتمداری اسناد مندرج در مقاله ” راز گشایی کودتای دروغین حزب توده ایران” نوشته بامداد مهرگان را بی اعتبار کنند و مجبور به طرح این ادعای مضحک شده اند. بهتر نبود که جناب اقای دکتر عاصمی بجای تخیل به واقعیت تن می دادند وبه جای تفحص در زندگی دیگران، از صاحب آن زمان “باغ شهریار” که هنوزخوشبختانه زنده است پرس و جو می کردند.آنوقت واقعیت را جانشین تخیل می ساختند.

اما این “تحلیل” ناشیانه ایشان و حتی رصد زندگی من و همسرم به سبک مرحوم ک. گ.ب  سبب نمی شود که من از تشکر ویژه ای که به ایشان بدهکارم صرفنظر کنم.

*

من متاسفانه درایران افتخار آشنایی با آقای دکتر عاصمی را نداشتم، و دردفتر حزب هم هرگز موفق به دیدارشان نشدم. نخستین بار از زنده  یاد آقای نورالدین کیانوری در مدتی که بعد از قتل عام خونین تابستان ۱۳۶۷  با هم درسلول انفرادی بودیم، نام ایشان را شنیدم.

 اما با آقای علی خدایی سابقه دوستی و همکاری قریب به ۵۰ ساله دارم. در روزنامه کیهان همکار بودیم و روابط خانوادگی داشتیم. وقتی توسط زنده یاد رحمان هاتفی جذب سازمان نوید شدم، فعالیت تشکیلاتی هم باین دوستی اضافه شد.البته من بعد از انقلاب ازعضویت ایشان در سازمان نوید مطلع شدم. در دوران فعالیت علنی حزب روابط ما به حداقل رسید. روز ۱۷ بهمن که دستگیرشدگان را به پادگان عشرت آباد بردند، صدای آقایان علی خدایی و رحمان هاتفی را شنیدم. در دوران بازجویی چند  بار در زیر شکنجه نشانی ایشان را از من می خواستند و عکسش را نشان دادند، متوجه شدم که دنبالش می گردند. وقتی از انفرادی کمیته مشترک به اتاق عمومی ۲۰۷ رفتم، با خبر شدم که او و رحمان را نشناخته وآزاد کرده اند. بعد ها هم توانست خوشبختانه بگریزد، وگرنه با حساسیتی که روی او وجود داشت، حتما سرش به باد می رفت.

 بعد از آزادی از طریق یک همکار کیهانی دیگر که در اروپا بود، روابط  دوستانه ما تجدید شد. وقتی امکان خروج از ایران را پیدا کردم، طبیعتا همراه همسرم به دیدار دوستان قدیمی خود رفتیم که درآن زمان در زولینگن اقامت داشتند. درآنجا بود که افتخار آشنایی با آقای دکتر عاصمی را پیدا کردم.

خانه ی اشرافی آقای دکتر عاصمی دو قسمت داشت. در بخشی آزمایشگاه ایشان بود که در طبقه بالایش آقای خدایی  در عین  یک زندگی ساده  “راه توده” را هم منتشر می کردند. آقای دکتر عاصمی به من و همسرم که فقط بار اول همراهم بود، لطف زیادی داشتند. اغلب مارا به قسمت مسکونی خودشان دعوت می کردند. در جلو خان خانه ی اشرافی می نشستیم و در کنار چمن بساط خوراک و شراب به راه بود. ایشان خیلی به صحبت های مفصل با من علاقمند بودند و چندین بار هم از من تشکر کردند. چرایش را بهتر است خود ایشان توضیح بدهند، تا ظن گشودن رابطه سیاسی از جانب من نرود. ایشان آنقدر بمن محبت داشتند که برایم چند بار وقت پزشک گرفتند و یک بارهم که گرفتار بودند، همسر مهربان آلمانی ایشان با بنز آخرین مدلشان مرا به دوسلدرف بردند و برگرداندند.

هر بار هم که پیش از مهاجرت اجباری به اروپا آمدم ،سری به آقای علی خدایی و همسر نازنیشان می زدم . کاری که متاسفانه در ۱۷ سال اخیری که در پاریس زندگی می کنم، موفق به انجام آن نشده ام. زندگی به من آموخته است که مخالف سیاسی من حتما “دشمن” من نیست. چند نفری ازدوران آرمانی زندگی من مانده اند که خانواده  خدایی- بویژه همسرنازنینش- و بهروز مطلب زاده در شمارآنانند. حالا همه دستگاه های امنیتی جهان هم رفت و آمد های من و همسرم را رصد کنند چه باک!

باری، در این سفرها هم چتر مهربانی آقای دکتر همچنان گشاده بود.

تا شبی از شب ها در آخرین سفرم به زولینگن،آقای دکتر عاصمی افتخار دادند و برای شام به خانه ی آقای خدایی آمدند. سرها که از باده  گرم شد و خاطرات بسیار از زندان گفتم، ناگهان یاد سخنان آقای کیانوری افتادم در سلول انفرادی. از غارت اموال حزب می گفت توسط دادستانی و به آنجا رسید که حتی گردنبند یادگاری زنده یاد مریم فیروز را هم از صندوق امانت بانک مالی بیرون کشیده اند. و بعد به اموال حزب در خارج از کشور رسید و براساس توضیحات ایشان فهمیدم که یک میلیون دلار داریی حزب در خارج کشور به حساب زنده یاد دکتر برزو بقایی و آقای دکتر عاصمی ریخته شده  بوده است. بعد از دستگیری ها که آقای دکتر بقایی زندان بوده اند، آقای دکتر عاصمی از طریق ژیلا همسر دکتر بقایی وارد شده و  حساب را د راختیار گرفته اند.

روز ۲۲ بهمن ۱۳۶۷ که با اتوبوس  زندانیان جان بدربرده از قتل عام از اوین روانه مراسم تبلیغاتی آزادی بودیم، من از قضا در صندلی کنار آقای کیانوری نشسته بودم. معلوم بود من جزو آزادشدگانم  و ایشان هنوز ماندگارند.  وقت پیاد ه شدن به عادت معمول روی پایم زدند و گفتند.

-هوشنگ! یادت نرود پول پیش “قُمبل” است!

آقای کیانوری، آقای دکتر عاصمی  را”قُمبل” می نامیدند و من با اینکه دوست ندارم این لفظ را بکار ببرم، عینا مورد استفاده قرار دادم که شاید حافظه آقای دکتر عاصمی به کار بیافتد.

وقتی تعریف خاطره به پایان رسید، متوجه شدم که حال جناب آقای دکتر بد شد و از روز بعد روابط ایشان با من دچار تغییر گردید.

بعد از آزادی با زنده یاد دکتر فریبرزبقایی( برزو) چند سالی در ایران و بعد هم در اروپا با هم محشور بودیم و ایشان بارها براین گفته ی آقای کیانوری صحه گذاشتند و توضیحات  دقیقی هم در باره  نحوه در اختیار گرفتن حساب مشترک توسط آقای دکتر عاصمی دادند.

وقتی  در سال ۲۰۰۳ مجبور به مهاجرت شدم، از اولین کسانی که به آنها تلفن زدم آقای دکتر فرهاد عاصمی بود. قصد تشکر داشتم. اما برخورد خصمانه ایشان مجال نداد.  بعدها بود که- از جمله در این مصاحبه اخیر- متوجه دشمنی شدید ایشان با علی خدایی شدم و بقول علما ی اعلام “دو زاریم” افتاد.

و حالا بازهم ازآقای دکتر عاصمی بابت میهمان نوازی های گذشته صمیمانه سپاسگزاری می کنم. واقعا اگر می دانستم تعریف یک خاطره دوستی را به دشمنی و برچسب زنی تبدیل می کند و کار به جایی می رسد که دامن خاطرات مرا هم می گیرد،سکوت را ترجیح می دادم.

هوشنگ اسدی

پاریس شانزدهم ژوئن ۲۰۲۰

۲۵ خرداد ۱۳۹۹

 

از این قلم :

Share

Comments System WIDGET PACK

ادامه:

آرشیوماهانه

نقل مطالب نوید نو با ذکرمنبع آزاد است

 

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست