5
برای آزادی ، دموکراسی ،صلح، استقلال و عدالت اجتماعی                         آزادی زندانیان سیاسی 
نویدنو -  کتاب - رحمان هاتفی  درباره ما -  بایگانی

2020-02-15

نویدنو 26/11/1398           Print Friendly, PDF & Email      چاپ مطلب

 

  • اول اینکه تشبیه چالش‌های سیاست خارجی ایران با ایالات متحده آمریکا به شاخ‌وشانه‌کشیدن و ...آشکارا رویکردی است که نه به تاریخ چالش‌های سیاسی چهار دهه بین ایران و آمریکا ، نه به زمینه‌ها و روندهای تغییرات در توازن قوای منطقه‌ای پس از فروپاشی شوروی و استراتژی خاورمیانه‌ای جدید آمریکا در منطقه و نه به ظهور نئوفاشیسم در آمریکا توجه کافی در آن مشاهده نمی‌شود و آشکارا تقلیل‌گرایانه است.

     

 

 

 

 

 

نویدنو : به دنبال انتشارنوشتار فروپاشی در عمق استراتژیک از آقای فریبرز مسعودی ، مطلب زیر در نقد آن نوشتار به نویدنو ارسال شده است . نوید نو با انتشار این یادداشت داوری را به عهده خوانندگان آشنا با موضوع می گذارد .

 

یادداشتی بر "فروپاشی در عمق استراتژیک" نوشته فریبرز مسعودی

دامنه گسترده مفهوم عمق استراتژیک

امضا محفوظ

 

عمق استراتژیک (Strategic depth) اصطلاحی است که اساسا در حوزه استراتژی های نظامی تعریف شده و مفهوم آن  "به فاصله بین خط مقدم یا بخش‌های نبرد رزمندگان و مناطق اصلی صنعتی، پایتخت‌ها، قلب کشور، و دیگر مراکز اصلی جمعیت و تولید نظامی اطلاق می‌شود."  هدف اصلی این تعریف دستیابی به اطمینان از امنیت و عدم آسیب پذیری مراکز مهم قدرت اعم از سیاسی ، نظامی و اقتصادی از تهاجم دشمن است.

نویسنده محترم در ابتدای مقاله با بیان اینکه "پس از دوران استعمار مفهوم عمق استراتژیک دچار تحول‌های فراوانی گشته و با کشورگشایی و حضور نظامی کمتر ارتباطی دارد "، در کل مقاله ریشه تاریخی  مفهوم "عمق استراتژیک " را که به حوزه نبردهای نظامی و استراتژی های نظامی مربوط است، به طور کلی به کنار گذاشته و با برداشتی صرفا اقتصادی و اجتماعی از این مفهوم ، سعی می کند با مرور برخی شاخص های اقتصادی چون "نرخ رشد اقتصادی و تشکیل سرمایه ثابت ناخالص داخلی"، "سقوط بازرگانی خارجی و فرار سرمایه" و "عبور از خط فقر مطلق، سقوط در دامن قحطی" و پیامدهای اقتصادی و اجتماعی آن ها برای زندگی توده های مردم، تصویر وضعیت نابسامان اقتصادی و اجتماعی کشور و "فروپاشی در عمق استراتژیک" آن را نشان دهد.

مقاله با اشاره به رویکرد مدیریت اقتصادی چین که بازارهای جهان و اروپا و آمریکا را فتح کرده است، می نویسد: " چین بدون شاخ‌وشانه کشیدن برای آمریکا از طریق اقتصاد خود تا قلب آمریکا را درنوردیده و در جریان کشمکش‌های تعرفه‌ای آمریکا علیه چین صنایع پیشران اقتصاد آمریکا جانب چین را گرفته‌اند به‌طوری‌که می‌توان ادعا کرد این صنایع بزرگ و مهم جهان هستند که نه به بازار مصرف چین بلکه به قدرت تولیدی کارگران چین وابسته هستند".

جند نکته در اینجا قابل بحث به نظر می‌رسد :

اول اینکه تشبیه چالش‌های سیاست خارجی ایران با ایالات متحده آمریکا به شاخ‌وشانه‌کشیدن و ...آشکارا رویکردی است که نه به تاریخ چالش‌های سیاسی چهار دهه بین ایران و آمریکا ، نه به زمینه‌ها و روندهای تغییرات در توازن قوای منطقه‌ای پس از فروپاشی شوروی و استراتژی خاورمیانه‌ای جدید آمریکا در منطقه و نه به ظهور نئوفاشیسم در آمریکا توجه کافی در آن مشاهده نمی‌شود و آشکارا تقلیل‌گرایانه است.

دوم اینکه قیاس چین با ایران اساساَ قیاسی مع‌الفارق است . دلیل آن نیز روشن است. وزن و جایگاه سیاسی، اقتصادی و نظامی چین در جهان امروز که هم دارای حق وتو در سازمان ملل است، هم از اقتدار اقتصادی، سیاسی و نظامی بالایی در جهان برخوردار است، با ایران قابل قیاس نیست. با این وجود شواهد فراوانی از مداخله آمریکا در امورداخلی چین، ایجاد تنش های منطقه ای برای چین،  اعمال تحریم‌ها و افزایش غیر‌قانونی تعرفه‌های تجارت برای محصولات چین بر خلاف مقررات سازمان تجارت جهانی از سوی غرب مشاهده می‌شود. از این رو معلوم نیست نویسنده محترم بر چه مبنایی انتظار دارد که ایران می توانست نقشی چون چین در حوزه سیاسی و اقتصادی و به اصطلاح مراوده با جهان ایفا کند؟

سوم اینکه آنچه را نویسنده محترم "وابستگی صنایع بزرگ و مهم جهان به قدرت تولیدی چین" می‌نامد، به تعبیر درست در اقتصاد سیاسی مارکسیستی، امکان دستیابی به ارزش اضافی بالا به دلیل ارزان بودن نیروی کار در چین است و اساساَ این منحصر به سرمایه‌گذاری در چین نمی‌شود و در سیستم جهانی سرمایه‌داری امروز همه شرکت‌ها در چارچوب زنجیره تأمین جهانی، تجزیه‌وتحلیل هزینه- فایده و جستجوی مزیت برای تأمین، تولید، بازاریابی، توزیع و فروش در نقاط مختلف جهان را مبنای سرمایه‌گذاری و فعالیت‌های استراتژیک خود قرار می‌دهند. این همان چیزی است که جمهوری اسلامی ایران با برجام امیدوار به تحقق آن بود که البته اگر هم محقق می شد، با ساختار سیاسی بسته و مقررات زدایی گسترده در زمینه حقوق نیروی کار و در شرایط ممانعت از فعالیت سندیکاها و اتحادیه‌های کارگری، هیچ جشم‌انداز امیدبخشی برای طبقه‌کارگر و توده‌های مردم در کشور ایجاد نمی‌کرد. 

 مقاله با اینکه به درستی "چپاول ملی و سیاست نئولیبرالیستی حاکم بر کشور " و "اعمال تحریم‌های ضدانسانی حکومت آمریکا علیه ایران" را از دلایل مهم "حذف ایران از گردونه مراودات و مبادلات بازرگانی و اقتصادی جهانی" معرفی می‌کند، اما هیچگونه تمرکزی بر اعمال این تحریم‌های ضدانسانی در چارچوب استراتژی‌های منطقه‌ای ایالات متحده آمریکا نداشته و از ارائه تحلیلی دیالکتیکی بین ابعاد ملی، منطقه‌ای  و بین‌المللی موضوع بازمی‌ماند .

حقیقت آن است که آمیخته‌ای از فساد، دیکتاتوری و اجرای برنامه‌‌های نئولیبرالی را باید دلایل داخلی وضعیت نابسامان و در حال فروپاشی کشور دانست، اما هیچ‌گاه نمی‌توان نئولیبرالیسم را صرفاَ یک پدیده‌ی داخلی دید. اگر رهبران ایران سه دهه این سیاست‌ها را دنبال کرده و جامعه را به خاک سیاه نشانده و مسئول این وضعیت نابسامان اقتصادی و اجتماعی کشور هستند، آن سوی اجرای این برنامه‌ها و اقدامات نئولیبرالی را نیز باید در فشارهای نهادهای مالی و کشورهای امپریالیستی دید.

فراموش نکنیم جریان سیریزا در یونان را که از بسیاری جهات چون ایدئولوژی، سیاست های منطقه‌ای و به قول نویسنده محترم " شاخ‌وشانه کشیدن برای آمریکا  " و...  به‌هیچ وجه‌قابل مقایسه با رژیم ایران  نبود اما فشارهای امپریالیستی مانع از تثبیت آن و پیشبرد برنامه‌های اقتصادی و اجتماعی آن از طریق اعمال فشارهای سیاسی و اقتصادی توسط نهادهای مالی و حکومت‌های غرب گردید.

در پایان مقاله آمده است :" بدیهی است اقتصادی که برای جامعه خود جز فقر، بیماری و بی‌عدالتی حاصلی ندارد و با تحریم‌های امپریالیستی عملاً از گردونه مراودات و مبادلات جهانی حذف شده نه تنها ضامن هیچ عمق استراتژیکی نمی‌تواند باشد، بلکه خود آبستن رویدادهایی است که آشفتگی و به‌هم‌ریختگی بیشتری به بار خواهد آورد. "

این نتیجه‌گیری نیز با اینکه عنصری از حقیقت را بیان کرده و به ‌درستی بر نقش شاخص‌ های اقتصادی و اجتماعی، سطح زندگی و رفاه، اشتغال، شاخص‌ های توسعه انسانی و...  در ایجاد عمق استراتژیک و امنیت ملی در این حوزه تأکید می‌کند، اما نمی‌توان به این دلیل واقعیت وجودی عوامل تأثیرگذار بر امنیت ملی در حوزه ‌های منطقه ‌ای و بین‌المللی را مورد کم ‌توجهی قرار داد.

با توجه به اشاره نویسنده محترم به تحول مفهوم عمق استراتژیک، اگر یک تحلیل همه جانبه در باره عمق استراتژیک نمی‌تواند صرفأ مبتنی بر صف ‌بندی‌ ها، توازن قوا و چالش ‌های سیاسی- نظامی منطقه ‌ای باشد و اسب تروای اوضاع اقتصادی و اجتماعی را به عنوان یک عامل مهم و تاثیر گذار در ایجاد امنیت استراتژیک نبیند، عکس آن نیز صحیح است و نمی‌توان صرفا بر مبنای تحلیل شرایط اقتصادی و اجتماعی کشور و نشان دادن شرایط بحرانی آن، چشم بر واقعیت غیرقابل انکار تضادها و چالش ‌های منطقه ‌ای‌، بازیگران منطقه ‌ای چون عربستان، اسرائیل و مداخله امپریالیستی در جهت تغییر جغرافیای سیاسی منطقه از سوی آمریکا در چارچوب استراتژی خاورمیانه ‌ای جدید این کشور امپریالیستی و نیز نقش و اهداف ایران در کنار همه این‌ها بست.

اسرائیل، حزب الله، حماس، داعش، سیاست‌های ترکیه، عربستان، توازن قوای داخلی عراق، جنگ سوریه، جهت‌گیری‌ها و نقش ایران و روسیه، اهداف و مداخلات  آمریکا در منطقه و... واقعیات انکارناپذیری هستند که نمی‌توان ادعا کرد هیچ تأثیری بر یک برداشت واقع ‌بینانه از مفهوم "عمق استراتژیک" نمی ‌توانند داشته باشند. اگر نخواهیم با جهت‌گیری رسانه ‌های پرو غرب در این زمینه همراهی کنیم، باید به این واقعیات توجه کافی داشت.

به نظر می‌رسد هر برداشتی از مفهوم عمق استراتژیک که صرفاَ آن را در ارتباط با متغیرهای اقتصادی و اجتماعی داخلی و در حوزه مدیریت و کنترل حاکمیت و یا در حوزه منطقه‌ای و در ارتباط صرف با متغیرهای نظامی و بازیگران این حوزه ببیند، از واقعیت دامنه گسترده عوامل تأثیرکذار بر این مفهوم فاصله بسیار داشته و در بردارنده کاستی جدی خواهد بود.     

 

 

از این قلم :

Share

Comments System WIDGET PACK

ادامه:

آرشیوماهانه

نقل مطالب نوید نو با ذکرمنبع آزاد است

 

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست