برای آزادی ، دموکراسی ،صلح، استقلال و عدالت اجتماعی                         آزادی زندانیان سیاسی 
نویدنو -  کتاب - رحمان هاتفی  درباره ما -  بایگانی

2020-01-24

نویدنو 04/11/1398           Print Friendly, PDF & Email      چاپ مطلب

 

  • بخشی دیگر"چپ " هم که بدبختانه خود را توده ای هم می داند، پیکار با نظام سرمایه داری و روبنای تئوکراتیک آنرا فراموش کرده است و دل خود را با نبرد "ضدامپریالیستی"  رژیم گرم نگه می دارد. این گرایش نه تنها تضاد میان رژیم با آمریکا را تضاد میان خلق و امپریالیسم می داند بلکه - اگر هم این ویژگی درست باشد - آن را آن چنان بزرگ می‌کند که در کنار بودن رژیم ستمگر را می پذیرد و درست می داند.  

     

 

 

 

 

 

 

 

مطلب دریافتی :

رژیم ضدامپریالیستی یا ضدمردمی!

سیامک

 

پیش گفتار

کشته شدن فرمانده سلیمانی در یک یورش تروریستی به دست نیروهای آمریکایی در عراق بهانه ای شد برای ارزشیابی و هم سنجی دسته هایی که خود را توده ای می نامند. بیشتر نیروهای سیاسی ایران در ارزیابی از این رویداد به دو دسته بخش شده اند. یک دسته که در کنار امپریالیسم برای کشته شدن این سردار جمهوری اسلامی دست زدند و دسته دیگر که در کنار جمهوری اسلامی ایستادند و برای بی گناهی این سردار جمهوری اسلامی گریستند.

بدبختانه برخی از گروه هایی که خود را توده ایی می دانند در کنار گروه دوم ایستادند و هر چه را که از مارکسیسم و واکاوی دیالکتیکی یاد گرفته بودند به فراموشی سپردند.   

گروه هایی همچون "عدالت"، "راه توده" و " ۱۰مهر" به جای پشتیبانی از استقلال سیاست طبقاتی حزب توده ایران، همیشه در تلاش هستند تا ما را دنباله رو یک گروه در دستگاه فرمانروایی جمهوری اسلامی بکنند. "راه توده" همیشه سنگ هاشمی رفسنجانی و دوستان را به سینه می کوبد، "عدالت " دلباخته احمدی نژاد و و شیفته مشایی و دوستان او است و " ۱۰مهر" برای سپاه پاسداران و رهبرآن آبت الله خامنه ای سرشت ضدامپریالیستی می بافد و فرمانده ای را که او برایش دعای شهادت خواند را "نماد بی همتای مقاومت" می خواند.

در این میان تنها سیاست حزب توده ایران و تارنگاشت "توده ای ها" همخوان سیاست طبقاتی مستقل کمونیست ها بوده است.

بسیاری از خوانندگان تارنگاشت "توده ای ها " دیدگاه خود را در این باره فرستاده اند. برخی ها از آنها بسیار دوست دارند که به بررسی امنیتی این چالش بپردازند. نگارنده ولی بر این باور است که با این دیدگاه ها باید برخورد ایدیولوژیک  کرد، چرا که برخورد امنیتی چیزی به چنته هواداران راست گو و درست کار این دیدگاه ها نمی گذارد و آن ها را تنها در این کژراهه رها می کند.

بگذارید این نوشته را از آنجایی آغاز کنیم که برای واکاوی یک رویداد و یا پدیده برای یک مارکسیست بسیار برجسته است. در زیر ما نگاه کوتاهی به آرایش طبقاتی در دستگاه فرمانروایی ایران خواهیم داشت.

واکاوی طبقاتی

دستگاه فرمانروایی جمهوری اسلامی در دست بورژوازی بوروکراتیک (دیوان سالاری),  بورژوازی مالی و  بورژوازی تجاری (بازرگانی) است. همگرایی و همگامی این سه لایه بورژوازی در سرکوب مردم برای نگه داشتن برتری طبقاتی خود است. هر سه لایه در گام گذاشتن به سوی اقتصاد نئولیبرالی با هم هم گام و هم اندیشه  هستند و برای زنده ماندن خود را نیازمند پیوند با سرمایه جهانی می بینند.  هر سه لایه می کوشند تا پرسش بنیانی درباره ی داشتاری (مالکیت) در نظام سرمایه داری را به سود خود حل کنند.  

بورژوازی دیوان سالاری و بورژوازی مالی می خواهند که با گام گذاشتن هر چه بیشتر در بازارهای سرمایه جهانی، پیوند با جهان سرمایه را تنگ تر کنند و به پیاده‌سازی سیاست‌های هر چه بیشتر نئولیبرالی بپردازند. برنامه های این دو لایه انگلی بسیار روشن است، آن ها می خواهند که با این پیوند برخی از لایه های میانی کشور را خشنود کنند و با پیاده کردن یک گونه از دموکراسی آبکی همچون ترکیه برخی از زنان و دانش جویان را هم به دنبال خود بکشانند. بگذارید برای آسانی کار، این دو لایه بورژوازی را بورژوازی نئولیبرال بنامیم.

  برای انجام این کار بورژوازی نئولیبرال باید با برنامه ایدئولوژیک شیعه سازی خاورمیانه بجنگند و یا دست کم آن را رام کنند. شیعه سازی کشورهای پیرامون از همان آغاز از برنامه های بنیانی بورژوازی بازرگانی  بوده است.

 بورژوازی بازرگانی ساختار تئوکراتیک و نظامی ایران را در دست خود دارد. خامنه ای سخنگو و نماینده این بورژوازی است که بزرگترین و برجسته ترین نهادهای فرمانروایی یعنی  ولایت فقیه، شورای نگهبان، سپاه و بسیج را در دست خود دارد.

بورژوازی بازرگانی هیچ گاه در برابر نئولیبرالی سازی اقتصاد کشور نایستاده است و حتا نئولیبرال ها با پشتیبانی خامنه ای برای از بین بردن اصل های پیشرو قانون اساسی برخوردار بوده اند. ولی این پشتیبانی هزینه ای نیز برای بورژوازی نئولیبرالی داشته است. خامنه ای و بورژوازی بازرگانی پیاده کردن اقتصاد نئولیبرالی را به این شرط پذیرفتند که  بورژوازی نئولیبرالی با پیوندهای جهانی و زبان سیاسی و ریخت نوین خود برنامه شیعه سازی خاورمیانه را به پیش ببرد.

به سخنی دیگر بورژوازی بازرگانی با در دست داشتن نهادهای کلیدی اقتصاد همچون نفت و اقتصاد نظامی که سپاه پاسداران در دست دارد، سیاست های برون مرزی را دربست برنامه ریزی و پیاده می کند.  بورژوازی بازرگانی برای انجام این کارها تنها به لبخند "ظریف" بورژوازی نئولیبرال در پهنه جهانی نیاز دارد تا پیامدهای آن را به زبان دیپلماسی بپوشاند. 

هر سه لایه بورژوازی می خواهند که از برتری های ( مزایا) بازرگانی با بازار جهانی و پیوند با سیستم بانکی و مالی سرمایه جهانی بهره بگیرند، و برای انجام این کار می خواهند تا آنجا که به سیاست شیعه سازی خاورمیانه ضربه نمی زند به امریکا و دیگر کشورهای امپریالیستی امتیاز (برتری) بدهند.

سیاست خودسالار (مستقل) طبقاتی طبقه کارگر سرمایه گزاری به روی جنگ میان این لایه های بورژوازی نیست. نه باید برای فراهم کردن آزادی اندک در کنار بورژوازی نئولیبرالی با  بورژوازی بازرگانی جنگید. و نه  باید به بهانه پیکار ضدامپریالستی در کنار بورژوازی بازرگانی با بورژوازی نئولیبرالی جنگید. ما باید از این شکاف ها به سود ژرفش جنبش بهره بگیریم ولی نباید در درون گردان یکی با دیگری جنگید. ما باید برنامه خود را برای ایرانی آزاد از هر دو دسته بورژوازی به پیش ببریم.

برخورد "چپ " با جمهوری اسلامی

بخشی از "چپ" مانند "راه کارگر" هم اکنون بیشتر نیروی خود را در راه پیکار با روبنای ایدولوژیک (تئوکراسی شیعه) بکار می برد و نبرد با نئولیبرالیسم و نظام سرمایه داری را به زمان دیگری واگذار کرده است. گویا "راه کارگر" سرشت طبقاتی «اسلام سیاسی» را نمی بیند و آن را پدیده ای رازناک و شناور در هوا بدون پیوند با زیربنای جامعه می داند.

بخشی از "چپ " هم می خواهد نبرد طبقه کارگر را به اندازه پیکار اقتصادی برای برخی دگرگونی های کوچک به سود زحمتکشان  پایین بیاورد و آنرا از روبنای ایدولوژیک رژیم جدا سازد. آن ها با پیشنهاد پندارگونه تعاونی سازی و راندن شورایی کارخانه ها می خواهند از روبرو شدن با دستگاه نظامی رژیم پرهیز کنند. 

بخشی دیگر"چپ " هم که بدبختانه خود را توده ای هم می داند، پیکار با نظام سرمایه داری و روبنای تئوکراتیک آنرا فراموش کرده است و دل خود را با نبرد "ضدامپریالیستی"  رژیم گرم نگه می دارد. این گرایش نه تنها تضاد میان رژیم با آمریکا را تضاد میان خلق و امپریالیسم می داند بلکه - اگر هم این ویژگی درست باشد - آن را آن چنان بزرگ می‌کند که در کنار بودن رژیم ستمگر را می پذیرد و درست می داند.  

راستش هر سه دیدگاه بالا پای دیالکتیکی لنگی دارند. دید دیالکتیکی به ما می آموزد که همه پدیده ها و رویدادها را در پیوند به همدیگر ببینیم و واکاوی کنیم. هنگامی که سخن از خط مستقل "چپ" می شود، ما به سازماندهی طبقه کارگری می اندیشیم  که بخش پیشروی آن دارای آگاهی طبقاتی هست و کار سیاسی و صنفی می کند. این بخش از کارگران باید به اندازه ای نیرومند شوند که بتوانند نه تنها کارگران دیگر بخش ها را بلکه دیگر لایه های اجتماعی را برای شورش به خیابان ها  بکشانند. این کاری است ژرف و سنگین که تنها با پایداری و شکیبایی و یگانگی گردان "چپ" شدنی است و نه با دنباله روی سربزیر و دریوزه گانه از این و یا آن گروه و دسته درون و برون نظام جمهوری اسلامی سرمایه داری.  

بگذارید در دنباله ی این نوشته به جوهر ناهمسانی و ناهمگونی دیدگاه توده ای ها در باره سیاست برون مرزی جمهوری اسلامی بپردازم و نشان دهیم که این سیاست بر چه پایه ای سوار است و چرا نادرست و ضدمردمی است

 دریافت های نادرست در باره ی ضدامپریالیسم بودن ولایت فقیه

توده ای ها نباید از روزن تنگ ناسیونالیسم به کشته شدن سردار سلیمانی بنگرند و بدین گونه به بخشی از نیروهای سیاسی شیعه سازی دگرگون شوند. ارزیابی ما در باره کشتن تروریستی سلیمانی به دست امپریالیسم امریکا که با زیرپا گذاشتن حق حاکمیت ملی کشورها انجام شد، باید با واکاوی همه ی سویه های سیاست جمهوری اسلامی و امپریالیسم امریکا انجام گردد. این ارزیابی باید خونسردانه و بر پایه منطق دیالکتیک باشد.

باردیگر باید افزود که امروز بزرگترین نبرد ضدامپریالیستی، دوری گزیدن از وابستگی اقتصادی به بورژوازی جهانی و گام گذاشتن در راه یک اقتصاد ملی- دمکراتیک است. و حقیقت این است که سوای همه ی آرزوهای ما، طبقه های فرمانروای کنونی نه خواست و نه توان این کار را دارند.

اگر پس از انقلاب حزب توده ی ایران از ضدامپریالست بودن انقلاب سخن می گفت، برای باور به سخنان یاوه این و یا آن فرمانده جمهوری اسلامی نبود بلکه  ضدامپریالیسم بودن بخشی از ویژگی های انقلاب ملی- دموکراتیک مردم ما بود که در آن خط اقتصادی مستقلی دنبال می شد؛ بازرگانی خارجی ملی شده بود؛ بانک ها ملی شده بودند؛ سخن از بند دال و جیم بود؛ صنعت های سنگین و سبک در دست دولت بود. نمی توان پس از آغاز وابستگی اقتصاد به سرمایه جهانی همچنان از وجود شرایط  ضدامپریالیستی در ایران سخن گفت.

نبرد ضدامپریالیستی در خاورمیانه، نشان دادن ویژگی های یک نظام برتر نیز هست. جمهوری اسلامی چه چیزی برای نشان دادن به توده های خاورمیانه در دست دارد تا بتواند سرکردگی  نبرد ضدامپریالیستی مردمان خاورمیانه را به دست گیرد؟  جمهوری اسلامی چگونه الگویی برای مردمان این کشورهاست؟ کشوری که به گفته خودشان از تهی دستی، تنگ دستی، بیکاری و خودفروشی در رنج است و و در آن آزادی خواهان را می کشند، چه ارمغانی برای این خلق ها می تواند داشته باشد؟ 

داستان ضدامپریالیستی بودن رژیم از بن بر گمانه های پندارگونه سوار است. بگذارید برخی از این دریافت های کژ را در زیر بررسی کنیم.

 یک- امپریالیسم و نواستعمار

لنین ویژگی‌های امپریالیسم را در پنج نکته دسته بندی کرد. یک- تمرکز تولید و سرمایه، دو- ادغام سرمایه بانکی با سرمایه صنعتی و ایجاد سرمایه مالی، سه- صدور سرمایه، چهار- تشکیل کارتل ها، تراست ها و سازمان های انحصارگر بین المللی سرمایه داران و پنج- تقسیم منطقه ای جهان.

افزون براین هم اکنون امپریالیسم شیوه نوینی از بهره کشی خلق ها را بکار می گیرد که نواستعمار خوانده می شود. بهره کشی امپریالیستی امروز زیر نام جهانی شدن (Globalisation) بیشتر از گذشته انجام می گیرد. بورژوازی با بهره برداری از بازار جهانی، تولید و مصرف را در همه کشورها جهانی کرده است. صنعت های ملی و باستانی کشورها را نابودکرده است و این خراب کاری هنوز به پایان خود نرسیده است.

تا زمانی که بورژوازی انگلی و وابسته محلی در کشورهای “جهان سوم” آمادگی چاکری امپریالیسم را با پایه گزاری اقتصاد نئولیبرالی در کشور خود دارند، امپریالیسم نیازی به جنگ ندارد. از برای همین نئولیبرالیسم راه بی دردسر مستعمره سازی است که با زمان ما هم خوانی دارد و به همین دلیل نام نومستعمره سازی نام برازنده ای است.

جمهوری اسلامی نه تنها با این نومستعمره سازی در پیکار نیست بلکه در این راه چهار نعل می تازد. راه رشد اقتصادی نشان می دهد که جمهوری اسلامی در این راه گام می گذارد و میهن ما را هر روز وابسته تر می کند.

سیاست های اقتصادی دولت آقای روحانی بر محور نئولیبرالی کاهش رفاه همگانی و تولید ملی می گردد. در برنامه اقتصادی روحانی بازار ملی پشتیبانی نمی شود. نابرابری اجتماعی و اقتصادی و مصرف گرایی کالاهای زینتی افزایش می یابد. جوانان بی کار و بی آینده هستند و توده های انبوهی از تهیه نان ناتوان. دولت آقای روحانی برای مبارزه با تورم به دنبال گران فروشان نرفته است بلکه از رفاه اجتماعی کاسته است تا از رشد میزان پول در گردش جلوگیری کند.

روحانی، رئیس جمهور نظام سرمایه داری وابسته به اقتصاد جهانی امپریالیستی است. دولت روحانی نه تنها تولید درون مرزی را نابود کرده است بلکه در راه آن سنگ هم می اندازد. او زیر سخنان فریبای "کارها را به مردم بسپارید" می خواهد همه ی کارهای اقتصادی را به بخش خصوصی بسپارد. او می‌خواهد پرسش کلیدی داشتاری (مالکیت) را به سود طبقه های سرمایه دار حل کند.

دولت او با پیاده سازی اقتصاد نئولیبرالی همچون خصوصی‌سازی کارخانه ها، شرکت‌ها و خدمات اجتماعی؛ مبارزه با تشکیل سندیکا و اتحادیه‌های کارگری؛ کاهش دستمزد واقعی؛ رواج قراردادهای موقتی؛ از بین بردن مقررات ایمنی محیط کار؛ نیندیشیدن به محیط زیست؛ کنار گذاشتن نظارت بر بازار؛ دروازه‌های کشور را بروی کالاها و سرمایه‌گذاری برون مرزی باز گذاشته است.

رئیس‌جمهور قانون کار نیم جان جمهوری اسلامی را "قوانین جابرانه" می داند که انگیزه و آزادی سرمایه داران را برای سرمایه گزاری از بین می برد. چاره کار به نظر او این است که دستمزد کارگران کاهش و اخراج آن ها آسان ترشود.

بدین گونه نمی توان دستگاهی را که راه نومستعمره شدن ایران را هموار کرده است، یک نظام ضدامپریالیست خواند. شاید  " ۱۰مهری" ها بگویند که سپاه و خامنه ای مخالف این خط اقتصادی هستند که در پاسخ باید گفت که این گونه نیست. نه دولت روحانی و نه دولت احمدی نژاد بدون پشتیبانی خامنه ای نمی توانستند ایران را وابسته کنند. یادمان باشد که خامنه ای افزون بر از بین بردن اصل های پیشرو قانون اساسی، در زمان پیاده سازی اقتصاد نئولیبرالی در دوران احمدی نژاد گفته است که  "بنده اقتصاددان نیستم ولی هر کاری که واجب است انجام دهید".   

دو- منافع ملی ایران یا منافع طبقاتی بورژوازی انحصاری

برای یک مارکسیست منافع ملی نمی تواند تافته جدا بافته ای از جامعه طبقاتی باشد. آن کالایی که در بسته بندی منافع ملی به مردم فروخته می شود، چیزی جز منافع بورژوازی تجاری نیست، حتا بورژوازی بوروکراتیک و مالی و بانکی با سیاست رژیم در خاورمیانه زاویه دارند.   

افزون بر این سرشت ملی و دمکراتیک سیاست حزب توده ایران به ما می آموزد که باید در برابر جنگ مذهب ها که امپریالیسم خواهان است، ایستاد. همزمان باید با پیاده  کردن چنین سیاستی از سوی جمهوری اسلامی نیز پیکار کرد. اگر کاشتن دانه ی پراکندگی و جدایی میان مذهب ها نادرست است، پس این کار جمهوری اسلامی همراهی با امپریالیسم است.  پافشاری جمهوری اسلامی برای گسترش شیعه، نه تنها نظامی گری دیگر کشورها را افزایش می دهد بلکه راه گام گذاشتن بیشتر امپریالیسم به خاورمیانه را نیز هموارتر می کند.  قطر، ترکیه، ایران، امارات متحده و عربستان برای سرکردگی خود در منطقه بسیار هزینه گذاشته اند. اندازه خرید و تولید جنگ افزار در همه ی این کشورها افزایش یافته است. افزایش تنش بین ایران و ایالات متحده بهای سهام شرکت های جنگی امریکا را بالا برده است. تنش هم اکنون میان آمریکا و جمهوری اسلامی نه تنها به امپریالیسم ضربه نزد بلکه بهای سهام شرکت های جنگی امپریالیستی همچون AeroVironment ، Lockheed Martin ، Northrop Grumman Corp. ، Raytheon  را افزایش داده است.

منافع ملی ایران با منافع طبقاتی طبقه های فرمانروا نه تنها یکسان نیست بلکه در تضاد است. منافع ملی ایران به ما می آموزد که باید با همسایگان تنش زدایی کرد و به پراکندگی و دودستگی میان مذهب ها دست نزد ولی روبنای ایدولوژیک رژیم به دنبال چیز دیگری هست. طبقه های فرمانروا، ایران را در چارچوب نظام سرمایه داری در پیوند با سرمایه جهانی می‌خواهند  و در این حال می خواهند شیعه مذهب برتر منطقه باشد. در این چارچوب بزرگ کردن این یا  آن رویداد  نادرست است، چرا که همه ی کنش های برون مرزی رژیم را باید در چارچوب استراتژی شیعه سازی خاورمیانه دید.

 اگر فردا ترامپ به سران رژیم پروانه بازی کردن نقش مذهب بزرگ و برتر را در منطقه بدهد، سران رژیم دیگر با او چالشی ندارند. 

اگر ترامپ چنین نقشی را به رژیم نمی دهد، از نخواستن نیست بلکه برای سنگین وزنی سنی ها و اسراییل برای  تامین منافع ترامپ و دوستان است. این که نیروهای ترامپ و جمهوری  گاهی در کنار و گاهی در برابر هم هستند، تنها برای همین است.

سه- جنگ پیشگیرانه

بسیاری سخن از این می گویند که بودن نیروهای پنهانی و آشکار ایران در کشورهای گوناگون خاورمیانه برای جلوگیری از تازش و یورش امپریالیسم یک نیاز است. بیشتر از همه این سخن از سوی خود رژیم برای درست انگاری سیاست شیعه سازی خود به کار برده می شود.

سلیمانی بارها سیاست خارجی ولایت فقیه را جنگ پیشگیرانه خواند و بسیار روشن گفت که اگر ما می خواهیم خرمشهر، تهران و قم را از دست ندهیم باید در لبنان، سوریه و عراق بجنگیم. 

این داوش (ادعا) با حقیقت به هیچ گونه هم خوانی ندارد. امپریالیسم هم اکنون دیواری بزرگ دوروبر ایران ساخته است. در همه ی کشورهای همسایه ایران امپریالیسم نیروهای نظامی دارد. بیاید از ترکیه آغاز کنیم که عضو ناتو و هم پیمان آمریکا است. در کردستان عراق نیز نیروهای بیشمار نظامی آمریکا هست. عراق که هم چنان زیر چکمه امپریالیسم هست. پس از آن بر می گردیم به کشورهای خلیج که از کویت، عربستان، قطر، امارت، عمان و در خود خلیج پارس آمریکا نیروهای نظامی دارد. پاکستان که بزرگترین دوست آمریکا در این بخش خاورمیانه است و آمریکا توان انجام هر کار را در این کشور دارد. افغانستان که هنوز در چنگ امپریالیسم هست. و در همه ی کشورهای پیشین آسیایی اتحاد شوروی، آمریکا کم و بیش نیروهای نظامی دارد. در اینجا تنها به یاد آورده شود که بزرگترین پایگاه جاسوسی آمریکا در خاورمیانه در ارمنستان اروپایی ساخته شده است. خردمند مارکسیست خود باید بیندیشد که چگونه بودن نیروهای پنهان و آشکار ایران در لبنان و یا یمن می تواند این چنبر کمربندی دور ایران را پاره کند.  

اگر حزب توده ی ایران پذیرای همچنین سیاست پیشگیرانه می بود، پس از پاکسازی خرمشهر از نیروهای عراقی، با هزینه بسیار در برابر آقای خمینی نمی ایستاد و گام گذاشتن به عراق را نابخردانه نمی دانست. این سیاست شکسته خورده، سرمایه ایران را برای بلند پروازی های بورژوازی بازرگانی و ولایت فقیه به باد داده است و کشتی اقتصاد را به گل نشانده است.

چهار- ایستادگی مردانه در برابر امریکا

بهانه دیگر این است که گویا ایران پیکار ضدامپریالیستی می کند و باید از آن پشتیبانی کرد. ایران گویا مردانه در برابر آمریکا ایستاده است و با سربازان آن در خاورمیانه دلیرانه می جنگد.

اماج آشوب تراشی و کشمکش جویی های جمهوری اسلامی در خاورمیانه گسترش شیعه و برای استواری ولایت است و زورگویی های امریکا در خاورمیانه نیز برای نگه داشت برتری امپریالیستی آن است؛ با این که این دو در برابر هم ایستاده اند ولی هر دو در پیکار با خیزش های مردمی در کنار هم ایستاده اند.

یادمان باشد که ایران در فروپاشی یوگسلاوی، همراه نیروهای امپریالیستی نقش داشته است؛ در زمان یورش به لیبی خاموش بوده است؛ برای پیکار با سنی ها با نیروهای آمریکایی در عراق و افغانستان همکاری کرده است؛ هیچ نقشی در انقلاب و شورش های سودان بازی نکرد. چرا که در آنجا هیچ گروه شیعه نیست و بنابراین پهنه کارزار میان قطر اخوان المسلمینی و عربستان حنفی  واگذار شد. 

بی ریب میان برنامه های امپریالیسم و برنامه های جمهوری اسلامی ناسازگاری است ولی هر ناسازگاری با امپریالیسم را نباید نبرد ضدامپریالیستی خواند و در کنار نیروهای ناسازگار با امپریالیسم ایستاد. اگر این کار درستی باشد پس باید در کنار اردغان به نبرد ضدآمریکایی پرداخت و یا در کنار نیروهای واپسگرای آدمکش (داعش، الشباب، القاعده، طالبان) که زیر پرچم سنی گرد آمده اند با آمریکا جنگید. ولی یک خردمند مارکسیست می داند که این کار درست نیست؛ چرا که هر گردی گردو نیست. نمی توان جلوی پیشرفت را گرفت و زنان را تازیانه زد و آنچنان تاریک اندیش بود که روشن اندیشان را به دار بست و همزمان ضدامپریالیست بود. بیاد دارم گفتگو با یک رفیق کمونیست آلمانی را که آقای محمود احمدی نژاد را بزرگترین ضدامپریالیست جهان می دانست. این رفیق که به درستی تشنه ی دیدن یک گردان نیرومندی که بتواند در برابرامپریالیسم پایداری نشان دهد، بوده است، به نادرستی فریب گنده گویی های احمدی نژاد را خورد و او را که برنامه های بانک جهانی را در میهن ما پیاده کرد و تنگ دستان ما را بدبخت کرد را ضدامپریالیست می خواند.

پنج- قهرمانی سردار سلیمانی

با همه ی افسانه تراشی ها و بزرگ نمایی های رژیم در باره ی سلیمانی باید گفت که او نقش بزرگتری از آقای محسن رضایی در دوران آقای خمینی نداشته است. مگر کسی باور دارد که محسن رضایی در آن جایگاهی بوده است که بتواند بدون دستور آبت الله خمینی دست به کاری بزند و یا حتا آب بخورد. سلیمانی هم نقشی بالاتراز این برای آقای خامنه ای نداشته است و نمی توانست داشته باشد. پس از سال های نخست انقلاب سپاه پاسداران بارها از ریشه پاکسازی شد تا سرشت فرمانبری و مردم کشی خود را نگه دارد. و آرام آرام به نهادی دگرگون شده است که دربست و درجا زیر فرمان آقای خامنه ای است. اگر ما خامنه ای را واپسگرا می دانیم، باید بدانیم که شاگردی را که او برای انجام آماج های بلندپروازانه خود آموزش داد دارای ویژگی ضدامپریالیستی نیست.

در دستگاه ولایت کوشش جداگانه یک سردار، سوای خواست خامنه ای شدنی نیست. آقای خامنه ای به لب سردار سلیمانی بوسه زد و برای او سال گذشته دعای شهادت خواند و بزرگترین مدال جمهوری را به سینه او چسباند. سلیمانی دربست و درجا تنها پیاده کننده سیاست شیعه سازی بوده است.

شایعه مبارزه  ضدامریکایی سردار سلیمانی هم از تبلیغات و دروغ های و پروپاگاندای جمهوری اسلامی است.  آقای مرندی پرفسور علوم سیاسی در دانشگاه تهران که هنوز برای سردار پیراهنی سیاه بر تن داشت به خبرنگارcgtn  چینی گفت که امریکایی ها بزرگترین همکار خود را کشته اند. این پرفسور گفت که سردار از همکاران نزدیک امریکایی ها در شکست طالبان و داعش بوده است.

بسیاری از عراقی ها سلیمانی را سرکرده سرکوب آشوب های مردمی در عراق می دانند. و حتا در شهرهای شیعه عراقی مانند نجف و کربلا بر سیاست برون مرزی جمهوری اسلامی تظاهرات می شود.  

  بگذارید پیش از سخن های پایانی، در باره ی پیامدهای کشته شدن سردار سلیمانی سخن گوییم که برخی از آن بهانه دیگری برای همسنگری با جمهوری اسلامی ساخته اند.

پیامد کشته شدن سردار سلیمانی

 یک- برای مردم ایران

پیش از  کشته شدن سلیمانی، رویارویی مردم با گزمگان رژیم سراسری شده بود و بیشتر لایه های اجتماعی را در بر گرفته بود. تیراندازان و دژخیمان اسلامی فرزندان میهن را به خاک و خون کشاندند. پدر و مادران کشته شدگان خیزش ها حتا نمی دانند که فرزندانشان در کجا به خاک سپرده شدند و حتا حق گریستن برای آنها را ندارند. مردم بی گناه به فرمان خود خامنه ای به تیر بسته شده اند و هزاران هم میهن به زندان افتاده اند ولی هواداران نبرد "ضدامپریالیستی " این سخن ها را شگرد امپریالیسم می دانند و دست خامنه ای را برای این کشتار می شویند. 

 کشته شدن سلیمانی به رژیم هوای تازه ای داده است. این رویداد گروه های گوناگون رژیم را به هم نزدیک کرده است. سوگواری اصلاح خواهان برای کسی که خود آنها بار‌ها در باره ی کارهای فراقانونی او گلایه کرده بودند، نشانه دریوزگی اصلاح خواهان است. اما، این همگامی و همدستی به معنای هم اندیشی در باره ی تنش‌ با امریکا نیست.

 رژیم برای مرگ سلیمانی درهای کارخانه ها و آموزشگاه ها را بست تا مردم را با ترفند به خیابان ها بکشاند و با برنامه از پیش ساخته ای توانست احساس ناسیونالیستی و شوونیستیی را نیرومند کند. آفریننده درآمیزی شیعه با ناسیونالیسم ، آقای اسفندیار مشایی بوده است که در یک سخنرانی بلند در آلمان آن را بسته بندی و پیش گزاری کرده بود.  

  ولی جمهوری اسلامی نمی تواند با دمیدن به آتش ناسیونالیستی جنبش رنجبران و آزادی خواهان را بخواباند. آن چه که سرنوشت ساز است نه احساس ناسیونالیستی بلکه نیاز مادی توده ها به نان و کار و آزادی است. شکم های گرسنه را می توان چند روزی با احساس ناسیونالیستی و مذهبی به خانه ها برگرداند، ولی سفره های تهی از نان را نمی توان برای زمان درازی با این سخن ها آذین کرد.

بنابراین در دراز زمان ترفند بیدادگران چندان بهره ای ندارد. چرا که توده‌ ها به زودی برای دستیابی به نان، خانه و آزادی دوباره روبروی رژیم خواهند ایستاد.

دو- در برابر ترامپ

سیاست اقتصادی ترامپ در درون کشور بر پایه مرکانتیلیسم است. مرکانتیلیست ها تلاش می کنند که با افزایش صادرات و کاهش واردات بپردازند. برای انجام این کار آن ها روی کالاهای وارداتی تعرفه های بالا می گذراند تا مازاد تراز پرداخت تجاری برقرار کنند.

مرکانتیلیسم بر این باور است که رقابت خارجی چوب لای چرخ تولید صنعت درون کشور خواهد گذاشت. ولی ترامپ همزمان می خواهد که دیگر کشورها سیاست اقتصادی نئولیبرالی داشته باشند تا درهای بازار کشورشان برای کالاهای آمریکایی باز باشد.

دولت آقای روحانی بارها از جمله در اجلاس داووس رک و راست گفته است که درهای اقتصاد ایران به روی جهان باز است و از شرکت های فراملی خواست که برای سرمایه گذاری به ایران بیایند. 

بورژوازی بوروکراتیک و مالی تلاش می کنند که از زیر تحریم بیرون بیایند و هر چه تندتر خود را با سرمایه امپریالیستی خارجی پیوند دهند. نسخه پیچده شده توسط بنگاه های مالی نئولیبرالی برای همه کشورها همسان است. دولت های درخواست دهنده عضویت در بازار جهانی باید امنیت و سوددهی سرمایه خارجی را تضمین کنند؛ برای این کار باید هر نوع مانعی برای ورود و خروج بی درد سر سرمایه خارجی برداشته شود؛ باید از هر نوع مالیات بر سود باد آورده این شرکت ها خود داری کرد؛ باید بازار به شرایط کاملن بی بند و بار خود برگردد،  یارانه ها حذف شود، بهای مواد سوخت در بازار آزاد تعیین شود؛ باید نیروی کار ارزان در دسترس باشد، اتحادیه های کارگری کم توان باشد،  قانون کار به سود سرمایه باشد.

مجاهدین و هواداران شاهنشاهی نمی توانند این همه ریزه کاری های برنامه اقتصادی نئولیبرالی را بهتر از جمهوری اسلامی سرمایه داری پیاده کنند. بنابراین ترامپ نیازی به سرنگونی رژیم نمی بیند و همچنان خواهد کوشید که این اسب سرکش خاورمیانه را با تازیانه تحریم رام کند.

 

پایان سخن 

رژیم ولایت توان برآوردن آرزوی مردم میهن ما برای خودسالاری (استقلال) را ندارد. نمی توان با بزرگ کردن یک سوی و یک رویداد، سویه های بسیار دیگر را نادیده گرفت. ضدامپریالیسم یک ویژگی از سرشت طبقه های ویژه ای است. اگر ما ساختار کشور را در دست بورژوازی بازرگانی (تجاری) و بورژوازی دیوان سالاری (بوروکراتیک) و مالی می دانیم، باید بدانیم که هیچ یک از این طبقه های انگلی دارای این ویژگی نیستند. سیاست ضدامپریالیستی نمی تواند، سیاستی ضد مردمی باشد؛ نمی تواند پیاده کردن برنامه های نیولیبرالیستی بانک جهانی باشد؛ ؛ نمی تواند تنش آفرینی و پراکندگی در میان مردمان خاورمیانه باشد.

نگرانی از افزایش تنش و درگیری میان ایالات متحده و جمهوری اسلامی درست است. ولی گمانه زنی در باره ی جنگ میان جمهوری اسلامی و امریکا بسیار سخت نیست.

ترامپ بارها گفته است که خواهان جنگ نیست. ترامپ برای دور کردن اندیشه آمریکایی ها از دشواری های خود سلیمانی را کشت ولی نشانه هایی در دست است که  نه پنتاگون و نه شورای امنیت ملی آمریکا از آن آگاه بود.

امریکا با جنگ با ایران چیزنوینی را به دست نمی آورد؛ ایران هم اکنون در چنگ سرمایه جهانی است و ترامپ برای رام کردن برنامه های فرامرزی رژیم نیازی به جنگ ندارد. این رویداد یک بار دیگر نشان داد که طبقه های فرمانروای آمریکا خواهان جنگ با ایران نیستند و دگرگونی رژیم را در دستور کار خود ندارد بلکه  آن ها از سوی گیری اقتصادی جمهوری اسلامی خشنود هستند ولی می خواهند که از شیعه سازی جلوگیری کنند. آن ها می دانند که فشارهای اقتصادی به رژیم آنرا ناگزیر به دگرگون کردن رفتار می کند.

جمهوری اسلامی هم خواهان چنین جنگی نیست، چرا که با همه ی گنده گویی ها خود می داند  که توان جنگی با نیرومندترین ارتش جهان را ندارد. بدین گونه جمهوری اسلامی خواهد کوشید تا راهی برای گفتگو بیابد.

باید به یاد داشته باشیم که پیش از کشته شدن سلیمانی، فرمانروایان ایران برای کاهش شورش های مردمی گفتگو با امریکا را پذیرفته بودند. طبقه های فرمانروا برای نگه داشتن سودهای کلان خود- هم به زبان رهبر و هم به زبان رییس جمهور- چند روز پیشتر از مرگ سلیمانی نشانه هایی در باره آمادگی خود برای گفتگو به امریکا فرستادند که در روزنامه های کشور بازتاب داشته است. دسته های گوناگون درون جمهوری اسلامی می دانستند که برای جلوگیری از خیزش مردمی بیشتر باید از تنش و جنگ با آمریکا بپرهیزند.

هم اکنون نیز ما می بینیم که طبقه های انگلی برای آرام کردن خیابان‌ها و رام کردن شورش های مردمی، با میانجیگری امیر قطر می خواهند به گونه ای در گفتگو را با امریکا باز کنند و از برای همین هم تنها به "سیلی زدن" به امریکا بسنده کردند. همه ی دسته های بورژوازی برای نگه داشتن برتری طبقاتی و در راه شیعه سازی به فروش نفت نیاز دارند و بنابراین دیر یا زود به گفتگو به  با امپریالیسم امریکا تن خواهند داد. چه بسا ما به زودی خواهیم  دید که رهبری جمهوری اسلامی در یک نرمش "دلیرانه"، جام زهر دیگری بنوشد و شعله های آتش شیعه سازی خاورمیانه را به اندازه ای که آمریکا پذیرا باشد، پایین بیاورد.

ولی بی ریب رهبران جنایتکار جمهوری اسلامی به بهانه ی نبرد با دشمن برای سرکوب مردم آماده می شوند و زندان ها و شکنجه گاه های جمهوری بیش از پیش پر از پیکارگران راه آزادی و برابری خواهد شد. 

 

 

از این قلم :

Share

Comments System WIDGET PACK

ادامه:

آرشیوماهانه

نقل مطالب نوید نو با ذکرمنبع آزاد است

 

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست