نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

2019-08-05

نویدنو  14/05/1398 

 

 

  • خبر که در شهر پیچید،
    هیئت غریبی به خود گرفت، خشمگین و پُرِ بیگانگی؛
    با گوش و زبانی هر دو از معنی افتاده
    و مشت‌ محکمی که از درون، بر قفسه‌ی سینه‌‌ می‌کوبید.
    سنگ‌فرش کوچه‌ها ترک می خورد و بالا می‌آمد.
    رنگ‌ دیوارها پوسته می کرد و می ریخت.

 

 

 

 

یادتان گرامی ست

احمد سپیداری



با برش‌هایی خاکستری رنگ،
سنگِ شکسته‌ی گورها را می پوشاند:
برفی که از مسیرِ راه خاطره‌ای به یاد ندارد.

سیاه‌چادرِ پُر روزنِ آسمان
بر دیرکِ قله‌های بلند ایستاده است.

هنوز هم با نگاهِ تو می بینم؛
جاپایِ ناپیدایِ آن سرکوبِ خونین در همه جا پیداست.
فراموش شدنی نیستید که فراموشتان کنم؛

*
خبر که در شهر پیچید،
هیئت غریبی به خود گرفت، خشمگین و پُرِ بیگانگی؛
با گوش و زبانی هر دو از معنی افتاده
و مشت‌ محکمی که از درون، بر قفسه‌ی سینه‌‌ می‌کوبید.
سنگ‌فرش کوچه‌ها ترک می خورد و بالا می‌آمد.
رنگ‌ دیوارها پوسته می کرد و می ریخت.

دیو از شیشه‌ی تاریک بیرون آمده بود و
با قداره‌بند‌هایی، قمه‌ی خونالود در دست،
دیوانه وار می تاخت.
همه چیز به ترسی سیاه بدل می شد؛
به اضطرابی همانندِ گچ، سفیدِ سفید.
سفید،
همچون همین برفی که به تماشایش ایستاده‌ایم.

در میان چهره‌ی سیاهی عرق کرده از قیر،
دو حفره‌ی توخالی که هیچ تب و تابی نداشت
می‌چرخید و می‌چرخید و شکارهایش را می جست.
به ما که می رسید، گفتی:
«
من می ایستم، تو یکی اما نمان و برو!
آخر، این ماجرا باید راویانی هم داشته باشد...»

من و مهتابِ قطب‌نمای آرمان‌ِ زلالت
رفتیم و پنهان شدیم،
تا کوچه‌های ماتم زده‌ از سرکوبِ آن شورشِ‌ پُرشور را
به تدریج از خاکسترِ مرگ بروبیم.

زمانی گذشت
زمانی بس طولانی گذشت.
از آن زمان که گرگ‌ها
بخارِ تلخِ نفس‌هاشان را در میان گله کشیدند، اما
این فصل انجماد همچنان برجاست:
گلایل‌های سرخ، هنوز تن‌پوشی از بلورِ یخ بر تن دارند و
انارهای پیشانی چروکِ به‌جامانده بر شاخه،
از وحشتِ آن کشتار بزرگ، مویشان سپید است.

در این سرمایِ لب‌سوز بر سرِ گورت می ایستم و
پیتی از آتشِ جعبه های خالی می افروزم؛

از میان شعله های آتش صدایت بلند است:
«
بی اعتنایی بزرگِ امروزین
به آن حماسه‌ی تاریخی‌ را باور نکن!
آیندگان به سراغمان خواهند آمد
و میراث به جا مانده‌
از خیزش‌روشن‌مان برای عدالت و آزادی را
از کف سیمانیِ اطاق های تمشیت،
از میان دستنویس‌های به خاک و خون خفته
از زیر پایِ خشک‌مغزانِ به ظاهر رقیب،
و از لای جرزهای انکار
خواهند یافت و تکثیرش خواهند کرد

احمد سپیداری
مرداد ماه ۱۳۹۸

 

Comments System WIDGET PACK

Share

بازگشت به صفحه نخست

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

 

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: