نویدنو 03/05/1398
با پوزش از خوانندگان گرامی
که مدتی به روز رسانی این گزارش به تاخیر افتاد
کوبا
سرزمین انقلاب23-25
کوبا، سرزمین انقلاب
۲۳
وسایل حملونقل و فرهنگ عبور و مرور
در کوبا تقریبا همه نوع وسیله نقلیه در تردد است. از
دو
چرخه تا اتوبوس. از تاکسیهای بسیار قدیمی به رنگهای مختلف و با
تابلوی زرد کلمهی «تاکسی»
که
شیشه جلوی راننده
به شیشه تکیه داده شده است،
تا ماشینهای
جدید پژوه یا رنو که به رنگ زرد با خطهای مشکی به عنوان تاکسیهای
جدید در شهر
محسوب میشوند.
همینطور شما میتوانید
از درشکه که با اسبی نعلکوبان بر آسفالت مسیری را طی میکند به عنوان
تاکسی بهره
گیرید. البته
از این تاکسی ّای حیوانی
به تعداد کمتر
یافت میشود.
اینجا و آنجا ماشینهای
شخصی هم هستند که به مسافرکشی مخفیانه (؟) میپردازند. نرخ در این
وسایل نقلیه در نوسان و متغیر است. آگاهی شما از مسیر و سماجت در چانه
زنی
تعیین
نرخ میکند. اما به عنوان خارجی شانس پیروزی بر آنها را ندارید. مگر
اینکه یک کوبایی دخالت در کار و تعیین قیمت کرده باشد. بیشک هتلیها
همواره تاکسیهای خودشان را دارند و نرخشان در این مورد ثابت است! و
سهچرخهرانها
برای تاکسیرانها به پاس جور
کردن
مشتری شاگردانی اندکی دریافت میکنند.
اگر شهر را خوب بشناسید، اتوبوسهای همواره پر از مسافر هم برای انتقال
شما کمک خوبی هستند. به شرط آنکه از تجمع و فشار جمعیت نترسید!
اتوبوسها فقط پول ملی (نه توریستی کوک) را قبول میکنند. ولی استثنا
های بسیار
هم
بوده که تاکیدی
بر این قاعده میکنند! ارزش بلیط اتوبوسها آنقدر اندک است که بیشتر
مسخره است تا پول بلیط. آنچه مسافر میپردازد یک پزوت (۲۵ پزوت یک کوک
است) است. که برای خود مردم کوبا نیز کم ارزش است. متاسفانه با توجه به
نیاز شهر هاوانا اتوبوسها خیلی کم هستند. همین سبب میشود که همواره
لبالب پر باشند. شلوغی، موسیقی بلند
داخل آن
از معایب جدی اتوبوس ها هستند. گرچه
برای بار نخست
به عنوان گردشگر اروپایی تجربهی قابل توجهی
را کسب کنید،
اما در دراز مدت تحملش طاقتفرساست. برای انسان غریبه در کوبا برخلاف
لندن (برای مثال) نقشهای
برای
اتوبوسها وجود ندارد و اندک شماری هم راه عبورومرور خطها را
میشناسند. من شخصا معمولن پیاده روی را بر هر وسیلهی دیگر ترجیح
میدهم اما گاهی اجبارا با تاکسی یا اتوبوس هم رفتهام. مسیرهای کوتاه
را میتوان با “تاکسی” سهچرخه منتظر بر سر هر خیابان طی کرد. متاسفانه
بسیاری از این سهچرخهها از چراغ و بوقها زنگ برخوردار نیستند و کمتر
توجه به اشتباه عابرپیاده غریبه دارند. خطر اینها اکثر شبهاست که گاهی
حضورشان دیر حس و رویت میشود. البته بسیاری از موتورگازیهای اینجا هم
به علت برقیبودن از سروصدایی برخوردار نیستند و از همین
اینها هم
نوع خطر برای عابرپیاده هستند.
رانندگی در هاوانا تقریبن قانونمند و همراه با گذشت برای یکدیگر است.
اخلاق رانندگی این جمعیت دونیم میلیونی با هیچ کشور روبه توسعه شباهت
ندارد. نه مراکش، نه ویتنام و نه ترکیه و نه کامبوج و نه آذربایجان با
آن توان برابری ندارند. نسبت به انواع و اقسام چهارراه، سه راه
خیابانهای اینجا کمتر از چراغ راهنما برخوردارند. برای همین گذشت و
رعایت حق دیگری و فرهنگ گذشت حلال مشکلات است. من در یکهفتهی اقامت
در هاوانا تصادفی ندیدم. همچنین از مرافعههای عصبی و راه دزدی و
“لایکشی” به قول ایرانیها اینجا شاهد نبودم. کلا اینجا همه چیز
کُندتر از جاهای دیگر
طی میشوپد. از
آن بدوبدو کشورهای اسیایجنوب شرقی و حرص و ولع کشورهای منطقه خودمان
در اینجا
خبری
نیست. خیابانهای اینجا را باید در مجموع میان متوسط و خوب درجهبندی
کرد. اما حضور انواع و اقسام فروشندههای دستفروش و چرخی و امثالهم در
خیابانهای کوچک و محلی کار تردد را دشوار کرده است.
اگرچه
در خیابانهای بزرگ هم چنین صحنههایی در میزان کمتر دیده میشود.
چیز جالبی که در اینجا من دیدم، همبستگی مردم با هم است. آنجا که قانون
کار و کارکردش پایان میگیرد،
انسانها خود قانون انساندوستیشان آغاز میشود. صحنهجالبی در اتوبوس
مسیر موزه همینگوی توجه مرا جلب کرد؛ خانمی که روی صندلی نشسته بود کیف
سنگین مردی که مجبور بود مسیر
را
ایستاده طی کند، روی زانوی خود
نگه
داشت تا او راحت بتوان با دو دست از میلههای سقف اتوبوس بچسبد. باز
جایی دیدم که زنی
پیر
که نشسته بود،
بچه خانم جوانی را بغل کرد تا زن بتواند به راحت در اتوبوس بایستد.
جالب اینکه زن مسن چنان با بچه آن خانم جوان رفتار میکرد که انگار
نوهی خود اوست. بوسه و نوازش مدام گونه و صورت کودک را لمس میکرد.
کوبا، سرزمین انقلاب
۲۴
کاسترو، خدای تاریخ انقلاب کوبا
من آگاهانه تیتر نوشتههای این سفرنامه را «کوبا، سرزمین انقلاب»
برگزیدهام. چرا که کوبا نه تنها هنوز هم برای خودش متکی به عرق
انقلابی ست، بلکه برای بسیاری از آرمان خواهان چپ و حتی
نیروهای
دموکرات نیز نوعی معبد انقلاب محسوب میشود. فراموش نکنیم که کوبا
حداقل سه دهه برای بسیاری از جنبشهای رهاییبخش سمبل استقلال و مقاومت
انقلابی بوده است. چوب این مقاومت را هنوز هم از آمریکا میخورد وگمان
دارم برای چند سال دیگر نیز خواهد خورد. اما نمیتوان از کوبا و
انقلابش سخن گفت و حرفی در باره کاسترو نزد. این نوشته اشارهای گذرا
به زندگی و نقش کاسترو در کوبا دارد.
انقلاب کوبا در ۱۹۵۹ بر یک سنت مبارزاتی پیش از خویش، که همان استقلال
کوبا باشد، متکی بود. این سنت را کوبا بیش از همه به
«ژوزه
مارتی»
مدیون است. انقلابی که مجسمهها، نام و نشان وی جا جای هاوانا پیداست.
اما انقلاب سوسیالیستی کوبا بیش از همه بر روی شانهی سه انقلابی
استوار بوده است که هر یک نقش و مرتبهی برجستهای در این انقلاب
داشتهاند. این سه عبارتند از ارنستو چگورا که مشهور عالم و آدم است و
شهرتش و نقش او ورای مرزهای کوبا گسترش دارد. آن دیگری کامیلیو ست که
من باید در باره او بیشتر بدانم. اما آنکه پس از پیروزی انقلاب بار همه
مسئوالیتها
را به دوش کشید و سخت از هر سو مورد حمله، اما در عین حال احترام قرار
گرفت، فیدل کاسترو بود. کاسترو با سخنرانیهای طولانی و آتشین شهرت
جهانی داشت. او تنها در سخنرانی ۵ مه ۱۹۵۹ نبود که نشان داد سخنوری با
دانش است و واژهشناسی برجسته، بلکه بعدها در سخنرانی معروفش در
سازمان ملل نشان داد که کلامش متکی به نوشتهی آماده نیست، بلکه ذهن و
دانش او میتواند این چنین فواره واژهها را بر فضای رها کنند. او حتی
در مصاحبههایش هم نشان
میداد
مدام مطالعه میکند و
به
امور سیاست جهانی
واقف است.
وی نود سال عمر کرد و تا آخرین روزهای زندگیاش هوشمند به خویش و
پیرامون بود. او به راستی چه کسی بود که از لطف بسیاری و از نفرین
شماری برخوردار شد؟
کاسترو نیز چون چگورا در خانواده نسبتا مرفع (پدرش مزرعهداری بزرگ
بود.) در سال ۱۳ آگوست ۱۹۲۶ در شرق کوبا به دنیا آمد. در همان اوان
تحصیل در مدرسه نشان داد که از استعداد ممتاز به ورزش و تحقیق برخوردار
است. اما همینطور رفتار اعتراضی او بسیار برجسته بود.
دهه۱۹۴۰
در دانشگاه حقوق هاوانا رهبری جنبش دانشجویی مبارزه با فساد حاکمان
کشور را به عهده میگیرد. رهبر فکری وی همواره همان اندیشمند انقلابی
ژوزه مارتی بوده است. کاسترو از اندیشههای ملی و لیبرال این انقلابی
برای رهایی کوبا از یوغ استعمار اسپانیا در قرن نوذهم، انگیزه و رهنمود
موفقیتآمیزی برای استقلال کوبا از امریکا و باتیستای دیکتاتور گرفت.
هنوز خیلی جوان بود که توجه بسیاری از مردم را به سخن و کردار انقلابی
خود جلب کرد. و از سوی حزب چپ لیبرال (حزب ارتودوکسها) امکان نمایندگی
مجلس در سالهای پرخشونت دهه پنجاه را بدست آورد.
وقتی باتیستا در سال ۱۹۵۲ کودتا کرد، دوران تازهای در زندگی کاسترو
کلید میخورد؛ وی کار مخفی تشکیلاتی را از کوههای بلند سیرآ میسترآ
آغاز میکند. او به همراه رفقایش در سال ۱۹۵۳ دست به حمله غافلگیرانه
به قرارگاه نظامی «مونکادا» (Moncada) در سانتیاگو میزند. حمله شکست
سختی میخورد و انقلابیون از جمله کاسترو دستگیر میشوند. کاسترو پس از
دو سال زندان به مکزیک تبعید میشود. اما چند سال بعد (۱۹۵۶) مخفیانه
مکزیک را به قصد کوبا ترک میکند و مبارزه جدی را دوباره آغاز میکند و
اینبار پس از سه سال در همان سانتیاگو پیروزی انقلاب را در یک سخنرانی
اعلام میکند.
از فوریه سال ۱۹۵۹ رئیس جمهور کوبا میشود و در سال ۱۹۷۶ رهبر کشور
میشود. از این پس با لقبهای «رهبر کبیر» و «فرمانده » به تاریخ کوبا
میپیوندد. کاسترو در ۲۵ نوامبر ۲۰۱۶ در نود سالگی زندگی را وداع
میگوید.
کوبا، سرزمین انقلاب ۲۵
چگورا، ستارهای بر آسمان انقلابها
همانطور که قبلن نیز گفته شد، در کنار کاسترو،
رهبر انقلاب، ارنستو
چگورا نیز یکی از انقلابیون مهم و سرنوشت ساز انقلاب کوباست. چگورا عمر
کوتاهی داشت. وی در سال ۱۹۲۸ در آرژانتین دنیا آمد. چگورا سخت مورد
توجه و مهر جهانی قرار دارد. امروز شاید مشهورتر از همه شخصیتهای
جهانی او را در کرهی خاکی میشناسند. نام و جایگاه وی از مرز کوبا و
امریکای لاتین سالهاست که گذشته و سینههای مردم جهان را انباشته از
هوای ایثارگر خود کرده است. چگورا از ابتدا تا انتها در راه انقلاب گام
برداشت و امریکای لاتین خانه و رهایی آن هدف وی بود. پزشک ایثارگری بود
که مانند کاسترو از خانوادهی مرفهای گام در راه انقلاب برداشت. گشت
۴۵۰۰ کیلومتری وی با موتور به کشورهای امریکای لاتین در تاریخ سیاسی
شهرت دارد و بسیاری از انقلابیون جهان از آن به نحوی تقلید آگاهانه
یا
کور کردهاند. در پایان همین سفر با موتور است که او در جایی میگوید:”
این سفر مرا بسیار تغییر داد.” در پی همین تغییر است که به حلقه
روشنفکران انقلابی میپیوند و در آشنایی با کاسترو در مکزیک (۱۹۵۶)
همراهی و همکاری با او را اساس ادامهی کار انقلابی خود میداند. پیوند
او به کاسترو و پیروزی گروه او در «سانتا کلارا» در پایان سال ۱۹۵۸ سبب
پیروزی حتمی انقلاب شد. در پی پیروزی زمانی مسئولیت بانک مرکزی کوبا را
به عهده گرفت و بعدتر وزیر صنایع شد. اما
نزدیکی
رو به افزایش کوبا به شوروی این انقلابی مارکسیست و مبارز جنگهای
پارتیزانی را از کوبا دور ساخت.
(؟)
پس چگورا سال ۱۹۶۵ کوبا را ترک کرد. یعنی پس از ده سال آشنایی با
کاسترو راهش از او جدا شد و ایدهالهایش
در پیچ و خم جادههای
سراسر امریکای لاتین
راه یاقت.
اما اندی نپایید که وی اکتبر سال ۱۹۶۷در بالای کوههای بلیوی کشته شد و
سربازان نادان با جسد گلولهخورده او عکس یادگاری گرفتند و روزنامههای
دیکتاتورهای امریکای لاتین با نشر این عکسها
اینگونه شادی پنهان خود را از پیروزی بر انقلابی هماره در نبرد را علنی
کردند. چگورا ۳۹ سال عمر کرد. جسدش تا مدتها در همان بلیوی ماند تا
اینکه کاسترو آن را پس گرفت و در سانتا کلارا به خاک سپرد. همانجایی
که او سرنوشت انقلاب کوبا را قطعی کرده بود.
اگرچه کوباییها هم چگورا عزیز
بسیار
دوستمیدارند و عکس او دیوار کمتر خانه یا نهادیست که زینت نبخشیده
باشد، اما هستند کسانی که تنها گذاشتن کاسترو و انقلاب و کشور کوبا را
بر چگورا نمیبخشند. برای همین از این منظر شماری کامیلو را بیشتر مورد
احترام قرار میدهند. همه ما انسانها در نهایت به نوعی خود محور
هستیم: نفع من، نفع خانواده، کشورم،
آرمان
و غیره!
|