نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

2019-05-26

نویدنو  05/03/1398 

 

 

  • فرهنگ مسلط البته در همیشه‌ی تاریخ، فرهنگ حکومتی بوده است. نیروهای آلترناتیو حداکثر می‌توانند خرده فرهنگ های مورد نظر خود را بیافرینند و آن را ترویج کنند. اما مورد پرسش و تردید قرار دادنتان، بدین معنی که تا چه حد قادر به خورده فرهنگ سازی چپ بوده ایم و اینکه آیا این آثار و این فعالیت های فرهنگی کارش را  می کند یا نه - بدانگونه که من می فهمم- درست و تامل برانگیز است.

 

در برآیش چپ :

حضور در برابر «حضور»-2

نویدنو : در ادامه طرح بحث « حضور در برابر"حضور" - در بر ایش چپ » برآن بودیم تا در مرحله اول میز گردی بین رفقای خودمان  برگزار کنیم و در مراحل بعدی به دیگران رجوع نموده و زوایای مختلف موضوع را مورد بحث قرار دهیم . در اولین گام به خاطر نبود بسیاری از امکانات - که خود یکی از محدود کننده های حوزه عمل چپ است - تشکیل میز گرد عملا مقدور نشد . از این رو پرسش اول را با تعدادی از رفقا ، از جمله احمد سپیداری ، مهربان و مهران ماهور در میان گذاشتیم و نظر آن ها را به صورت کتبی دریافت کردیم . در این قسمت پاسخ این رفقا را به اولین پرسش می خوانید . امیدواریم در ادامه بتوانیم با استفاده از امکانات بهتر شرایط مساعد تری برای گرفتن و انعکاس نظر رفقا داشته باشیم .

 

 

 

در برآیش چپ :2

حضور در برابر «حضور»[1]

 

اهمیت پژوهش در چپ -احمد سپیداری

 

پرسش : رفیق گرامی ، گفتگو را با یک پرسش سر راست و کوتاه آغاز می کنیم . چرا همه تلاش و کوشش چپ به حوزه سیاسی منحصر شده است و توجه به حوزه های دیگر مثلا فرهنگی ، اجتماعی و سبک زندگی یا وجود ندارد یا بسیار اندک است؟

احمد سپیداری :

با سلام خدمت شما و خوانندگان محترم سایت

مطلبی که نوشته‌اید- حضور در برابر حضور- سرشار از دلنگرانی‌ بخشی از چپ‌هاست و مطرح کردن سوال های درست حتی بدون آنکه جواب کاملی برای آن متصور باشیم، کاری ست ضرور و ارزشمند. گاه سوال مهم‌تر از جواب است، چون ما را به تلاش وارمی دارد. مواردی که طرح شده البته متعدد است و آنطور که من درک می کنم از این قرار است: لزوم گستردگی حوزه‌ فعالیت چپ و عدم تمرکز بیش از حد بر روی مسائل سیاسی، وزن و اعتبار کمِ عملکرد چپ در حوزه های غیر سیاسی، برخورد چپ به مسائل اجتماعی در کشور، فردیت گرایی، فرهنگ، رسانه، انتشارات، الگوی زیست و … . این ها هر کدام بحثی مستقل را می طلبد که بعید می دانم در یک مصاحبه بشود به آن ها پرداخت.

پرسش مشخصی که اکنون مطرح کرده اید به نظر من بسیار مشخص‌تر است. فکر نمی کنم در ضرورت کار فرهنگی ترقی‌خواهانه در جامعه تردیدی وجود داشته باشد. هیچ نیروی چپی هم آن را انکار نمی کند. بسیاری از نیروهای چپ هم به نوعی از کارهای فرهنگی مشغول اند. برخی شاعرند، برخی داستان و خاطره می نویسند، و از میان کسانی که من می شناسم برخی اهل موسیقی اند و به کار نقاشی و عکاسی و … مشغول اند و بسیاری هم گروه های کتابخوانی براه انداخته اند. به شبکه های مجازی هم که نگاه کنیم بسیاری از فعالان چپ این شبکه ها در گردآوری فرهنگ ترقیخواهانه‌ و ترویج آن تلاش می کنند. اغلب هم این حجم و کیفیت از کار فرهنگی در کنار کار سیاسی را کافی می بینند. اما سوال آن است که آیا با این کارها فرهنگ چپ آفریده می شود؟

فرهنگ مسلط البته در همیشه‌ی تاریخ، فرهنگ حکومتی بوده است. نیروهای آلترناتیو حداکثر می‌توانند خرده فرهنگ های مورد نظر خود را بیافرینند و آن را ترویج کنند. اما مورد پرسش و تردید قرار دادنتان، بدین معنی که تا چه حد قادر به خورده فرهنگ سازی چپ بوده ایم و اینکه آیا این آثار و این فعالیت های فرهنگی کارش را  می کند یا نه - بدانگونه که من می فهمم- درست و تامل برانگیز است.

 

در سال ۶۰ که در زندان اوین بودم، یک واحد فرهنگی سیار وجود داشت که علاوه بر قرآن و کتاب های دعا و رساله، کتاب های دیگری در رد مارکسیسم و اسلام شناسی و… داشت. اگر کتابی می خواستیم، می توانستیم آن ها را سفارش بدهیم تا برایمان به اطاق های در بسته بیاورند. یک بار من از جوان ریشوی «فرهنگی کار» پرسیدم: شما کتاب داستان ندارید؟ پاسخش این بود که کتاب «داستان راستان» مطهری هست و می تواند بیاورد. به احترام گفتم آیا کتاب داستان دیگری دارید بیاورید. با تعجب مدتی مرا نگاه کرد و گفت: «مگر داستان نخواستی؟ کتاب داستان راستان داریم؛ برایت می آورم. اسمت را بگو یادداشت کنم. بسیار کتاب خوبی ست.» از چهره اش بر می آمد که واقعا نمی داند داستان یعنی چه و داستان راستان را هم برای آن داستان می داند که رویش نوشته «داستانِ راستان».

این در حالی بود که بیرون از زندان در شهر، صدها کتاب، قصه، نمایشنامه، شعر، و رمان و ... ارزنده‌ای در بین چپ ها دست به دست و خوانده شده و مورد بحث قرار می گرفت که تفکر، مبارزه و الگوهای زیستی مبارزان چپ در ایران و در سراسر جهان را میان مخاطبان می برد.

مجموعه‌ی انتشارات ترقیخواهانه‌ی چپ در دوران بعد از انقلاب که توده ای ها به حق نقش بی بدیلی در آفرینش، ترجمه و تهیه و توزیع آن داشتند، یک نسل از مبارزان را پرورش داد و باعث شد حزب که پایگاه اجتماعی اش پس از سال ها سرکوب و بدنام سازیِ سازمان‌یافته محدود شده بود، وسیعا رشد و گسترش کند و نیروی بزرگی از چپ را به سوی خود جلب نماید. وارد این بحث نمی شوم که برخی هامان بعد از این چهل سال پر فراز و نشیب انتقادات جدی به آن نوع سوسیالیسم و نحوه تبلیغ و ترویجش داریم. در هر حال در طیف چپی که ما بودیم و بزرگ ترین طیف چپ هم بود، کمتر کسی حس می کرد نیازهای فرهنگی اش تامین نمی شود و همه چیز به سیاست خلاصه شده است. از طرف دیگر، کار اجتماعی و فرهنگی به نوبه‌ی خود پیشرو جذب افراد به نگرش های تازه‌ی سیاسی بود و در آن جهت با موفقیت  کار می کرد.

بله، به خوبی می شود حس کرد که امروز علیرغم کار و فعالیت بزرگی که در شبکه ها جاری‌ست، چنین حال و وضعیتی نداریم. اما آیا این براستی به دلیل کم‌کاری فرهنگی ست؟ آیا آفرینش‌ها کم است یا آثار فرهنگی گذشته‌‌ای که ترویج می شود، تاثیرگذاری آن دوران را ندارد؟ خوب باید پرسید چرا پیام های چپ و محتوای کاری که عرضه می شود آن جذابیت‌ها را ندارد؟

پاسخ به این سوال ها آسان نیست. برای پاسخ به این سوال باید «فرهنگ»، «رسانه»، «هنر و ادبیات» و دیگر مقولاتی که در نوشته بر آن تاکید شده و نقش آن ها در ایجاد الگوی زیست را به شکل علمی باز شناخت و از این شناخت برای پاسخ‌دهی بهره گرفت. به نظر من یکی از نارسایی های بزرگ امروز ما این است که فکر می کنیم «این ها را که می دانیم»، اما متاسفانه بطور شایسته نمی دانیم. وقتی جوان‌ترها به ما چپ‌ها می‌گویند: «چرا در مارکسیسم شما همه چیز به سیاست و اقتصاد خلاصه شده» پاسخ ما معمولا این است که نه چنین چیزی نیست. ما به نقش محوری اقتصاد سیاسی باور داریم؛ ما تاثیر روبنا بر زیر بنا را انکار نمی کنیم؛ این تاثیر گاه بسیار هم پراهمیت است و مارکس و لنین بارها بر آن تاکید کرده اند. نقل قول‌هایی هم داریم که از آن بزرگان یا استاد طبری و دیگر اندیشمندان چپ ارائه کنیم. برخی‌مان که پر مطالعه ترند به آثار گرامشی و … دیگران هم استناد می دهند که روی فرهنگ و تاثیراتش بر جامعه‌ی طبقاتی نظراتی داده اند. به انتشارات سال‌های اخیر هم که نگاهی بیندازیم، کتاب های ارزنده‌ی بسیاری در زمینه‌ی فرهنگ و دیدگاه های چپ در مورد آن را مشاهده می کنیم. در همه‌ی آن ها هم یک چیز مشترک است. همه قدیمی هستند و به دوران های دیگری تعلق دارند که هنوز شناخت علمی بشریت از نحوه کارکرد فرهنگ و «فرهنگ سازی» مراحل بسیار ابتدایی ای را می گذراند. بازگشت به گذشته و بازخوانی آن البته کاری ست ضروری و قابل ستایش، اما متاسفانه این کار جای بازگشت به علم روز و بازشناسی علمی آینده را گرفته است. حال آنکه پاسخ بسیاری از سوال های ما در گذشته وجود ندارد و هر چه بگردیم چیزی را پیدا نمی کنیم. برای مثال در زمان مارکس، لنین، و حتی گرامشی و دیگر بزرگان، هنوز روانشناسی علمی شده ای وجود ندارد. علوم شناختی[2] وجود ندارد. وقتی در مورد روانشناسی با بسیاری از چپ ها صحبت کنیم، برای شما از پائولوف می گویند و در همانجا متوقف می شوند. حال آنکه بزرگ ترین تحقیقات انجام شده که این دو عرصه را به علم تبدیل کرده مربوط به دو سه دهه‌ی اخیر و بویژه یک دهه‌ی گذشته است که با کمترین کار پژوهشی چپ و بویژه کمونیست ها پس از فروپاشی نظام سوسیالیستی سابق در این زمینه ها روبرو بوده ایم.

حال تصور کنیم که شناخت کارکردهای فرهنگ، درست مثل اقتصاد به یک علم تبدیل شده باشد و کسانی با شناخت این علم و بکارگیری آن در خدمت قدرت های حاکم، فرهنگ سازی و کنترل اجتماعی را در ابعادی به کلی متفاوت با گذشته به دست گرفته باشند و با تلویزیون‌های چند رسانه ای برخوردار از نظرسنجی دقیق لحظه ای و تمرکز شدت مالکیت رسانه ها که چیزی فراتر از رسانه اند و انتشارات بسیار گسترده و همسو و ... فضای فرهنگی جوامع را کنترل و مهندسی کنند، خوب صحنه ای که مشاهده می کنیم چه خواهد بود؟ آیا همانی نیست که شما و من می بینیم و فریادمان از آن به آسمان بلند است؟  حالا بگوییم علوم رسانه‌ای، بگوییم علم روانشناسی، بگوییم بازاریابی سیاسی و … علوم بورژوازی هستند و با این کلام خود را به‌کلی از آن ها بی‌نیاز اعلام کنیم، چه اتفاقی می افتد؟  این هاست که تسلط سرمایه داری بر فرهنگ و الگوی زیست بویژه نسل های جدید جوامع را به این حد رسانده است و ما تا بر آن تسلط نیابیم و آلترناتیو خود را نیافرینیم، قادر نخواهیم بود با آن مقابله کنیم.

خوب وقتی هم مطرح می کنی و بر این ضعف بینش و رفتار رسانه‌ای دست می گذاری و انتقاد می کنی، پاسخت چیست؟ می گویند این ها افکار بورژوایی ست؟! آیا این بدان معنی نیست که چون پژوهش های ضرور برای آشنایی و بکارگیری این علوم کمتر صورت گرفته و چپ‌ها آلترناتیوی در برابر سرمایه داری حراستی معاصر که دارد با به‌هم زدن تعادل دانایی در جامعه به نفع سرمایه داری، کنترل رفتار انسان ها را به سطح نوینی می رساند، نمی بینند، به یک باره صورت مسئله را هم پاک می کنند و کل این علوم را «بورژوایی» اعلام می کنند. سرمایه داری قطعا مهر خود را بر هر علمی می کوبد و آن را در جهت نیازهای حاکم بسط می دهد و بکار می گیرد، اما مگر با فیزیک، شیمی، پزشکی و … همین کار را نمی کند؟ آیا می شود گفت این ها علوم بورژوازی هستند و باید ذهن‌مان را از آن‌ها دور کنیم و ما نیازی به آن نداریم؟

خوب می شود پرسید پس علوم سوسیالیستی کدامند؟ شناخت‌شناسی سوسیالیستی امروزین چیست، علوم رسانه ای سوسیالیستی‌ امروزین چیست؟ اینجاست که کار پژوهشی در میان چپ ها اهمیت جدی پیدا می کند و متاسفانه بازتابی نمی بینیم.

همانطور که گفتم، این روزها بخش بزرگی از روشنفکران چپ، چه متشکل در احزاب و سازمان ها و چه فعالان غیر متشکل حزبی و سازمانی مشغول بازگشت به تاریخ برای پیدا کردن ضعف ها، نارسایی ها و علل شکست های چپ و یا بازتاب ارزش‌هایی هستند که هویت چپ‌ها را شکل داده است و بیشتر کار تازه‌ی فرهنگی ما در این زمینه است. این اقدامات علیرغم ارزشمندی‌اش، کاری که از آن توقع می رود را نمی کند و به نظر من نخواهد کرد. ما به ارتقائی در نظام فکری خود تقریبا در بیشتر عرصه نیاز داریم و هنوز متاسفانه آن را آنطور که شاید و باید درک نکرده ایم.

 

 اهمیت ارائه بدیل در فعالیت چپ -مهران ماهور

 

Comments System WIDGET PACK

Share

بازگشت به صفحه نخست

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

 

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: