|
||
نویدنو - سیاست - اقتصاد- کتاب - زنان -صلح - رحمان هاتفی - فرهنگ وادب - درباره ما - پیوندها - -دیدگاه نظری - ویژه نامه | ||
ماوس بهدستان جایگاهی کلیدی ندارند |
||
نویدنو:04/10/1385 |
||
نگاه نوید نو بر نقد مقاله « ماوس به جای پتک » آقای پاکزاد در نقد مقاله «ماوس به جای پتک»زاویه ویژه ای را اختیار کرده اند که قابل توجه وبه جای خود حداقل در شرایط کنونی وچشم انداز نزدیک پاسخ در خوری است .اما به این متن می توان از نگاه دیگری هم پرداخت .آیا این افراد که به قول نویسنده « پیکرهای عضلانی و خشن ندارند، دستهایشان زمخت و مشتهاشان گره کرده نیست و چهرهی آفتابسوخته و آهنین هم ندارند. ابزار کارشان هم مثل کارگران سنتی، نه پتک و بیل و کلنگ و آچار، بلکه ابزاری غیر زمخت مثلاً قلم طراحی، ماوس کامپیوتر، میکروسکوپ، مداد و پاککن است و یا حتا هیچ ابزاری ندارند. زیرا اینان بهعکس کارگران سنتی آنچه را در معرض معامله و فروش مینهند شاید مهارتشان باشد، شاید تخصصشان، و خلاقیتشان و یا قدرت طراحی و راهاندازی یک سیستم و شاید هم افکندن طرحی نو در تولید انواع کالا و خدمات باشد و از این طریق تولید ارزش کنند.» در نهایت فروشنده چه چیزی هستند؟آیا جز فروش نیروی کارشان ارائه می دهند؟ آیا جز در همان چارچوبی که کارگر سنتی با فروش نیروی کار خویش استثمار می شود ، اینان نیز، گیرم با «کار پیچیده» ویا مهارت بیشتر ودر شرایط ومکانی متفاوت ، استثمار می شوند؟ آیامگر « شعارها و تحلیلهای کلاسیک پرولتری که توسط نیروهای سیاسی هوادار جنبش کارگری مطرح میشود» چیزی جز مبارزه با همین استثمار ناشی از فروش نیروی کار است . ایا مگر در روند تحولات صنعتی ودر مراحل مختلف ارتقا فن آوری این اولین بار است که چنین اتفاقی رخ می دهد؟تاریخ مبارزات کارگری وفرایند تکاملی ابزار تولید وفراورده های تولیدی مملو از این به ظاهر تناقض ها است . همین تناقض ها بوده است که سرمایه داری استثمارگر امریکایی را وادار به «جعل» مقوله طبقه متوسط نموده است . آن هم جعلی بر مبنای میزان تفاوت دستمزدها. همین ارتقا فن آوری وپیچیده تر شدن مشاغل در راستای نیازمندی های تولید بوده است که سرمایه داران وتئوری پردازان آن هارا وادار نموده است برای فریب اکثریت مزد بگیران ونمایش تفاوت های ظاهری به قصد استثمار بیشتر، زمانی مثلا مقوله اشرافیت کارگری ، ویا یقه سفید را ابداع وجعل نمایند. طبقه بندی مزدبگیران به طور کلی بر مبنای نوع کاروسادگی یا پیچیدگی آن ترفندی بیش نیست. مضمون اساسی این ترفند تهی کردن جنبش مزدبگیران از اتحاد وهمبستگی ، ایجاد پراکندگی صفوف ،واستمرار استثمار مزدبگیران است . این دام تازه ای نیست و آقای جواد موسوس خوزستانی ،نویسنده محترم مقاله « ماوس به جای پتک » هم علیرغم نمایش چهره ای به ظاهر نو پدید نو آوری نکرده است . ماوس بهدستان جایگاهی کلیدی ندارند نقدی بر مقالهی «ماوس بهجای پتک» بابک پاکزاد
چندی پیش در مقدمهی شمارهی پنجم نشریهی «کارمزد» به مقالهای برخوردم تحت عنوان «ماوس بهجای پتک» به قلم «جواد موسوی خوزستانی». عنوان گیرا و جذاب بود و من با اشتیاق شروع به خواندن کردم. نویسنده سعی داشت از یک قشر اجتماعی نو پدید سخن بهمیان آورده، تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کنونی و آتی کشور را بهظهور این قشر نو پدید نسبت دهد و در این بین اعتبار بسیاری از ابزارهای شناخت جامعه را زیر سؤال برد. بنا به تعریف نویسنده، این قشر نو پدیده «پیکرهای عضلانی و خشن ندارند، دستهایشان زمخت و مشتهاشان گره کرده نیست و چهرهی آفتابسوخته و آهنین هم ندارند. ابزار کارشان هم مثل کارگران سنتی، نه پتک و بیل و کلنگ و آچار، بلکه ابزاری غیر زمخت مثلاً قلم طراحی، ماوس کامپیوتر، میکروسکوپ، مداد و پاککن است و یا حتا هیچ ابزاری ندارند. زیرا اینان بهعکس کارگران سنتی آنچه را در معرض معامله و فروش مینهند شاید مهارتشان باشد، شاید تخصصشان، و خلاقیتشان و یا قدرت طراحی و راهاندازی یک سیستم و شاید هم افکندن طرحی نو در تولید انواع کالا و خدمات باشد و از این طریق تولید ارزش کنند.» در ادامهی مقاله پرسشهایی مطرح میشود. نویسنده میگوید: «به فرض که در دو دههی آینده از پرتو رشد حیرتآور تکنولوژی، این نیروهای نوین بهطور وسیعتری عهدهدار تولید اجتماعی کشور شوند بسیار خوب، در این صورت تکلیف شعارها و تحلیلهای کلاسیک پرولتری که توسط نیروهای سیاسی هوادار جنبش کارگری مطرح میشود واقعاً چه خواهد شد؟» و در جای دیگری میگوید: «اگر رندی مطرح کند که این نیروهای نوین بهتدریج نقش تعیین کننده خواهند یافت و بر اثر گسترش روزافزون اتوماسیون و تمرکز هرچه بیشتر نیروی کار در بخش خدمات تولید و اطلاعرسانی و تحقیق و توسعه، پرولتاریای صنعتی (آچار بهدست) سهم خود را از کل نیروهای تولید بیشتر از دست خواهد داد، بعد تو چه پاسخی خواهی داشت؟» سپس نویسنده در چند صفحهی بعد دیدگاه خود را مطرح میکند: «این لایههای نوین با سطح متوسط تخصص (که نام آنها را اصطلاحاً نیروهای ماوس بهدست گذاردهام) به تدریج جایگاهی بس مهم و کلیدی در بافت پیچیدهی نیروهای کار کشور احراز کردهاند و خواهی نخواهی به دگرگونی کیفی و کمی در سازمان کار ایران و در نتیجه، تغییر در ترکیب طبقات اجتماعی، یاری رساندهاند.» قبل از آن که بحث خود را آغاز کنم بهتر است آماری را که از جلد اول کتاب عصر اطلاعات اثر مانوئل کاستلز استخراج کردهام برای مطالعه در اختیار خوانندگان قرار دهم: «تمرکز منبع در مرکز این سیستم در کشورهای گروه هفت حتا خیلی بیشتر است، بهویژه از لحاظ تکنولوژی، مهارت و زیرساخت اطلاعاتی که عوامل کلیدی ایجاد کنندهی توان رقابت هستند. به این ترتیب در 1990 کشورهای گروه هفت، نود و نیم درصد تولید تکنولوژی پیشرفته و 4/80 درصد توان کامپیوتری جهان را در اختیار داشتند. از لحاظ منابع انسانی این تفاوت بسیار جدی است. میانگین نیروی کار علمی و فنی جهان در سال 1985، در حد 23 هزار و 442 نفر در هر میلیون نفر بود. در حالیکه رقم واقعی برای کشورهای در حال توسعه 8263 نفر، برای کشورهای توسعه یافته 70 هزار و 452 نفر و آمریکای شمالی 126 هزار و 200 نفر بود که 15 برابر بیشتر از سطح کشورهای در حال توسعه است. در هزینههای تحقیقات و توسعه هم آمریکای شمالی 8/42 درصد از مجموع هزینههای جهانی در سال 1990 و آمریکای لاتین و آفریقا جمعاً کمتر از یک درصد کل را به خود اختصاص دادهاند.» فکر میکنم آمار به اندازهی کافی گویا باشد و بتوان براساس آن وضعیت و جایگاه این لایههای نوین و قشرهای نوپدید در ایران را مورد بررسی قرار داد و میزان اثرگذاری سیاسی، اقتصادی و اجتماعی واقعی آنها را دریافت. با این اوصاف حتا اگر بخواهیم سخن نویسنده را مبنی بر رشد فزایندهی فارغالتحصیلان دانشگاههای کشور و تولید نیروی کار با سطح متوسط تخصص را تأیید کنیم باز با مشکلی اساسی مواجه میشویم. مشکل اینجاست که تولید نیروی کار با سطح متوسط تخصص، بر اساس نیازها و تقاضای ساختار تولیدی و خدماتی کشور، بلکه در پاسخ به بحران اشتغال، بحران دموکراسی و بحران آسیبهای اجتماعی شکل گرفته است. این نکته بسیار کلیدی است زیرا وقتی به این واقعیت اذعان داشته باشیم که ساختار نوین تولیدی و خدماتی کشور قادر به جذب نیروهای فوق متخصص، متخصص و نیمه متخصص نیست و رشد این نیروها در کشور معلول مکانیسمهای عرضه و تقاضا در سازمان کار ایران نیست؛ دیگر نمیتوانیم جایگاهی کلیدی برای تخصص و نیروی کار آنها در ساختار تولید و خدمات کشور قایل شویم. البته همینجا باید اذعان کرد که کلیدی نبودن تخصص و نیروی کار آنها در ساختار تولید و خدمات به معنای فقدان پتانسیل رادیکال و یا اثرگذاری سیاسی، اقتصادی، اجتماعی آنها نیست. ولی حداقل میتوانیم بگوییم که اثرگذاری آنها در سیاست، اقتصاد و جامعه هیچ ربطی به جایگاه بهاصطلاح کلیدی آنها در ساختار تولید و خدمات ندارد. نکته بسیار مهم دیگر آنکه، در فوق متخصص، متخصص و نیمه متخصص بودن آنها نیز شک و تردید وجود دارد. از آنجا که در کشور ما هیچ رابطهی ارگانیک و مبتنی بر رفع نیاز میان صنایع و دانشگاهها وجود نداشته و ندارد در نتیجه ارزش علمی متون دروس و آموزشهای دانشگاهی بسیار اندک است و کاربردی عینی در بستر واقعیت ندارد. آموختههای آنها نه تنها در حد و اندازهی استانداردهای کشورهای پیشرفتهی صنعتی نیست بلکه در کشور خودشان هم کاربرد آنچنانی ندارد و به این ترتیب میتوان گفت که آموختههای معمول آنان ارزش رقابتی اندکی در جهان امروز دارد. حال بهتر است نگاهی گذرا به یکی از مشاغل خدماتی که به اصطلاح، ماوس بهدستها نقش عمدهای در آن ایفا میکنند بیاندازیم. برای نمونه میتوان به تبلیغات و ارایهی خدمات تبلیغاتی اشاره کرد. به هنگام مشاهدهی جوانان تحصیل کردهای که با اندک سرمایهای گرد هم آمدهاند و با خرید یکی دو کامپیوتر یک بنگاه اقتصادی کوچک را سروسامان دادهاند و از بام تا شام در خیابانهای تهران برای سفارش گرفتن پرسه میزنند، خواه ناخواه این پرسش در ذهن هر کس بهوجود میآید که این همه شرکت تبلیغاتی معلول کدام نیاز در ساختار تولید و خدمات است؟ مگر سهم مردم کشور ما از میزان مصرف در جهان چقدر است؟ مگر ما چند درصد از تولیدات جهان را به خود اختصاص دادهایم؟ و مگر نسبت به کشورهایی که دارای فرهنگ مصرف هستند سالانه چقدر کالای مصرفی به کشور وارد میکنیم که به این حجم وسیع از کارشناسان تبلیغاتی در کشور نیاز داریم؟ در واقعیت هم میبینیم که تنها ده الی بیست شرکت تبلیغاتی بزرگ هستند که انحصار فعالیتهای تبلیغاتی را در ایران بهعهده دارند و از آن پولهای کلان به جیب میزنند و بقیه در حقیقت خود را سرگرم میکنند. لازم به تذکر است تا آنجایی که من اطلاع دارم در مقطع کارشناسی در دانشگاههای کشور، رشتهای بهنام «مدیریت تبلیغات» نیز وجود خارجی ندارد. البته باید اذعان کرد که یک گروه کوچک بسیار نخبه از این قشر نو پدید اجتماعی در رأس هرم ساختار تولید و خدمات کشور قرار گرفته است. اما به دلیل تعداد اندک آنها در هر واحد تولیدی و از طرف دیگر سطح و جنس متفاوت خواستههایشان نسبت به کل نیروی کار فعال در واحدهای مذکور، در موارد بسیار استثنایی دست به ائتلاف با کل نیروی کار فعال میزنند و بیشتر سعی میکنند شخصاً مذاکره کرده و در نهایت ضمن تأیید بر جایگاه کلیدیشان، مدیران و مسؤلان را تهدید به استعفاء کنند. حال برای آن که ببینیم چه چشماندازی برای این قشر نو پدید در ساختار تولیدی خدماتی در نظر گرفته شده، دوباره به کتاب عصر اطلاعات اثر مانوئل کاستلز رجوع میکنم: «ما با ظهور یک الگوی جدید تقسیم بینالمللی کار مواجهیم که ویژگی اقتصاد جهانی است. آن چه را که جدیدترین تقسیم بینالمللی کار مینامم، پیرامون چهار جایگاه مختلف در اقتصاد اطلاعاتی- جهانی ساخته شده است: تولیدکنندگان نیروی کار گرانقیمت و متکی به اطلاعات، تولید کنندگان کالا در حجم بالا و مبتنی بر نیروی کار ارزان قیمت، تولید کنندگان مواد خام که متکی به مواهب طبیعی هستند و تولید کنندگان مازاد که به نیروی کار کم ارزش تقلیل یافتهاند.» باز با توجه به تقسیمبندی فوق به آسانی میتوان دریافت که اقتصاد اطلاعاتی- جهانی چه جایگاهی را برای کشور ما در تقسیم بینالمللی کار در نظر گرفته و با چنین جایگاهی آیا چشمانداز درخشانی برای اقشار نامبرده وجود دارد یا خیر؟ از سوی دیگر، این نیروهای نوین و اقشار نو پدید در حالیکه در سازمان تولید و خدمات کشور جذب نمیشوند و به مثابه یک قشر از جایگاهی کلیدی نیز برخوردار نیستند، خواه ناخواه هیچ سابقهای هم در امر تشکلیابی و فعالیت تشکیلاتی ندارند. آن بخش هم که در ساختار تولید و خدمات جذب شده و نقش کلیدی ایفا میکند از نظر عددی بسیار اندک و از نظر تمایلات و خواستهها بسیار متفاوت و متغیر است. باید اذعان داشت که در امر تشکلیابی و فعالیت تشکیلاتی، کارگران بهاصطلاح سنتی بسیار پیشروتر از اقشار نو پدید و نیروهای نوین عمل میکنند و در این عرصه تجارب زیادی اندوختهاند. اگر واقعبینانه موضوع را بررسی کنیم میبینیم که به دلیل تمایزات فرهنگی و منافع مادی متفاوت، امکان اتحاد و ائتلاف کوتاه مدت و موردی میان کارگران بهاصطلاح سنتی و اقشار نو پدید و نیروهای نوین امکانپذیر نیست؛ هر چند که از نگاه من در افقهای استراتژیک این اتحاد نه تنها امکانپذیر بلکه ضروری است. حال باید دید که پتانسیل رادیکال و اثرگذاری سیاسی، اقتصادی و اجتماعی این اقشار نو پدید و نیروهای نوین از کجا برمیخیزد. واقعیت این است که این نیروها کمابیش متخصصاند اما ساختار تولید و خدمات قادر به جذب و استفاده از تخصص آنها نیست. در نتیجه شما با یک گروه اجتماعی مواجه هستید که از زاویهی بهرهبرداری اجتماع از تخصصشان، در بیکاری آشکار و پنهان بهسر میبرند. یکی از متفکران میگوید: «برای ثبات جامعه هیچ چیز خطرناکتر از انسان تحصیلکردهای نیست که هیچ کاربردی برای خود در عرصهی اجتماعی پیدا نکند.» و ما شاهدیم که جامعهی ما هر روز در حال تولید انبوه چنین افرادی است که دیر یا زود آن را برهم خواهند زد. اما این نیروها که از زاویهی دید من جزو نیروهای بیکار آشکار و پنهانند در صورتیکه نتوانند و یا نخواهند از نیرو و تجارب کارگران سنتی در عرصهی تشکلیابی و یا کار تشکیلاتی استفاده کنند به زودی مضمحل و یا به شدت متکثر شده و توان اثرگذاری بر فرایندهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را از دست داده و حد اکثر به عنوان تودههای بیشکل ناراضی در لحظات بحرانی رخ نشان خواهند داد.
منبع: کتاب توسعه شماره 14 برگرفته از: فناوران اطلاعات، سهشنبه 7 شهریور 1385
|
||
Free Web Counters & Statistics |