نویدنو:30/10/1388                                                                    صفحه قابل چاپ است

 نویدنو

 

 

 جنبش ودیدگاه ها- 5

مناظره ها

توضیح : نوید نو بر آن است که دیدگاه های مختلف جاری در جنبش را برای اطلاع ، مقایسه ونقد خوانندگان در اختیار قرار دهد. هدف اصلی از این امر ، ایجاد مجموعه ای است که بتوان از میان خطوط آن اشتراکات، اختلافات وتفاوت ها را دید . به نقد آنها نشست ودر گامی دیگر کاملتر واز منظری جامع تر به جنبش نگاه انداخت. امید که مورد توجه قرار گیرد وموجبی برای حرکتی هماهنگ تر باشد .

 

 رو به کدام فردا؟

نقاط ضعف و قدرت مناظره‌ها

حتي با حذف برخي بايد به وحدت ملي برسيم

تاملی برمناظره؛جنگ سایه ها

 

 

 رو به کدام فردا؟

تحلیلگران انقلاب سبز

 

چندی است که سلسله برنامه هایی، تحت عنوان "رو به فردا" از صدا و سیمای انحصاری پخش میشود که در قالب مناظره به بررسی بحران پس از انتخابات در ایران میپردازد. این در شرایطی است که حاکمیت همچنان از پذیرش وجود بحران در کشور سر باز میزند، اما پخش شتابان (3 بار در هفته) چنین برنامه ای را میتوان نشانه ای از تغییر رفتار (نه لزوما تغییر رویکرد) در حاکمیتی دانست که نگران حضور بعدی هواداران جنبش سبز در خیابان است. این برنامه را هم میتوان توطئه ای حساب شده دانست و هم اشتباهی ابلهانه، اما آن چه اهمیت دارد این است که فرصت ها و تهدیدهایی که در این حرکت رسانه ای وجود دارند، به درستی مورد ارزیابی و شناخت قرار گیرد تا موجب انحراف معیار در مسیر جنبش سبز نگردد.

ابعاد شکلی

برگزاری مناظره ها در شرایطی صورت میگیرد که تلاش هفت ماهه جناح حاکم برای جمع کردن اعتراضات مدنی جنبش سبز، به شکست منجر شد. پخش این سری مناظرات، صرف نظر از محتوای آن، واکنشی است به شکست. این واکنش میتواند هوشمندانه یا غیر منطقی باشد، اما باید توجه داشت که بستر و جبهه ای جدید در برابر جنبش سبز گشوده شده است و در این بستر، چشم انداز فرصت ها پر رنگ تر به نظر میرسد، چرا که روزی که باید چنین برنامه هایی پخش میشد، ارعاب، کشتار و شکنجه شهروندان در دستور کار حاکمیت قرار داشت. بنا براین پیش از پرداختن به محتوای برنامه ها، میتوان گفت که حاکمیت "مجبور" به تهیه و پخش چنین برنامه هایی شده است و این یک پیروزی مقطعی برای جنبش سبز محسوب میشود. این حاصل هفت ماه مبارزه سبزهاست و اگر این مبارزه با همین شیوه مدنی ادامه یابد، قطعا هفت ماه بعد شاهد وضعیت به مراتب بهتری نسبت به امروز خواهیم بود.

حاکمیت از نظر اجتماعی پایگاه ثابتی در جامعه دارد و واضح است که این پایگاه دیگر هرگز رشد نخواهد کرد، بنابر این چنین برنامه هایی بیش از آن که بخشی از سبزها را به اردوی نظام منتقل کند، جسارت حضور و اعلام مخالفت را در میان شهروندان محافظه کار تر افزایش خواهد داد. باند حاکم دیگر تحت هیچ شرایطی قادر نخواهد بود که تظاهراتی مانند روز 9 دی (معروف به تظاهرات ساندیسی) را با همان میزان جمعیت برگزار کند و این به معنای شکست برنامه اساسی کودتاچیان برای تعریف و تفکیک و در نهایت به جان هم انداختن دو ملت است. در این شرایط اگر تظاهرات بعدی سبزها (در 22 بهمن) با جمعیتی میلیونی و بزرگ و به صورت مسالمت آمیز برگزار شود، پخش مناظره های تلویزیونی، به بزرگتر شدن ملت واقعی (اعم از سبز و غیر سبز) منجر خواهد شد. اما نقش این برنامه و تلاشهای رسانه ای مانند آن این است که اگر این تظاهرات با سکوت و همراهی با شعارهای دولتی همراه شود، با سوء استفاده حاکمیت و سرقت جمعیت همراه خواهد شد. اما اگر سبزها تظاهرات 22 بهمن را به شکل یک تظاهرات اختصاصی جنبش سبز برگزار کنند و فقط شعارهای جنبش را سر بدهند، متهم به تمامیت خواهی و عدم رعایت حقوق مدنی شهروندان حامی نظام خواهند شد و این امر فرصتی مناسب برای بسیج حامیان و صدقه بگیران دولت و تداوم سرکوب ایجاد خواهد کرد. این یکی از تهدیدات موجود در رویکرد جدید رسانه انحصاری است.

 

باید توجه داشت که رسانه انحصاری، پس از کودتا به مرز ورشکستگی رسید و به یک رسانه سوخته تبدیل شد. اما با پخش این مناظره ها، درصد بینندگان به طور ملموس افزایش یافت. این امر فرصتی برای دروغ نمایی های بعدی در اختیار رسانه انحصاری قرار میدهد. ترفندی که میتواند این تهدید را به یک فرصت برای جنبش سبز تبدیل کند، این است که سبزها تظاهرات 22 بهمن را به صورت یک تظاهرات ملی و با احترام به تمامی گرایش ها و عقاید سیاسی موجود در جامعه برگزار کنند، تا پس از آن به جای صدا و سیما، این جنبش سبز باشد که با موفقیت خود را به عنوان یک جنبش تمام عیار ملی به حاکمیت تحمیل کند. باید توجه داشت که به هر حال بخشی از جامعه ایران خواهان حفظ نظام و قانون اساسی آن هستند و از نظر حقوقی، کاربرد زور برای حفظ نظام از کاربرد زور برای سرنگونی آن مشروع تر است، حتی اگر درصد مخالفان بیشتر از حامیان باشد. سهل است در شرایطی که حاکمیت اجازه هیچ نوع نظر سنجی مستقل و بی طرفانه را نمیدهد، نمیتوان درصد واقعی ملتزمان به قانون اساسی را تعیین کرد. این سخن به معنای حمایت از ساختار فعلی نظام نیست، بلکه تلاشی است برای یافتن کم هزینه ترین روش و بهترین شکل (متد و فرم) برای پیشبرد جنبش سبز، به نحوی که شمار فعالان علنی را افزایش دهد و نیروی سرکوب به تدریج کاهش یابد و در نهایت هدف اصلی جنبش سبز، یعنی حاکمیت ملت محقق شود. 

 تا پیش از آن، باید با حفظ هوشیاری نسبت به چنین برنامه هایی، به اطلاع رسانی و تبیین اهمیت شرکت در راهپیمایی 22 بهمن برای شهروندان پرداخت و از تمام ظرفیتهای جنبش سبز برای بسیج حداکثر جمعیت در تهران و مراکز استانها استفاده کرد. آن چه مهم است این است که سبزها به جای مباحثه در مورد میزان موفقیت یا جسارت شرکت کنندگان، به امر خطیر اطلاع رسانی و ترغیب سایرین برای شرکت در تظاهرات بپردازند. در عین حال باید به اهمیت طراحی شعارها و نحوه بیان شعارها در روز عنایت ویژه ای مبذول داشت. در این زمینه خلق ابتکارهای جالب و مدنی، مانند پیشنهاد هوشمندانه مسیح علی نژاد بسیار موثر خواهد بود. میتوان پارچه نوشته بزرگی که روی آن نوشته شده است: "من منتقد شرایط موجود نیستم، من مخالف این شرایط هستم" را در تظاهرات  حمل کرد و به این طریق ابزار حریف را از او ربود و علیه خودش به کار گرفت. ابتکار هوشمندانه دیگر، فعال شدن دانشگاه ها و انجمن های دانشجویی برای برپایی مناظره واقعی و بدون خط قرمز است که میتواند میزان صداقت حاکمیت را به آزمون بگذارد.

ابعاد محتوایی

بخش دیگر تهدیدات و فرصتهای موجود در این برنامه ها، به محتوای سخنان و گفتار شخصیتهای شرکت کننده باز میگردد. این امر به هوشمندی، حضور ذهن و جسارت افراد بستگی دارد و انتخاب میهمان برنامه هم با رسانه انحصاری است! یک مسئله بسیار مهم در خصوص این مناظره ها، این است که شخصیت مدافع جنبش سبز، جهت بحث را از درگیری بر سر تفاوت اغتشاشگر و معترض به مسائل ایدئولوژیک معطوف کرده و تناقضات گفتمان مسلط را برای مخاطبان برملا سازد. تسلط بر جامعه بدون تناقض ممکن نیست و تناقض یا با زور تحمیل میشود، یا از طریق گفتمان. اکنون گفتمان مسلط در بدترین شرایط ممکن قرار دارد و به راحتی میتوان به آن حمله کرد. این حمله باید از طریق طرح پرسش و شبهه های هوشمندانه صورت بگیرد، نه از طریق نفی مفاهیم گفتمان حکومتی؛ بنابراین باید از به زبان آوردن مفاهیمی مثل فتنه، اغتشاش، منافق، محارب و ... خوددای کرد. در این خصوص تاکید بر قانون اساسی و جایگاه رای ملت در آن میتواند حامیان کودتا را در تنگنا قرار دهد. آنها یا باید بر اهمیت رای ملت تکیه کنند، یا این که به صراحت بیان کنند که اراده ولی فقیه مافوق قانون و رای ملت است. در این زمینه نگاه گفتمانی به مفاهیم و نشانه های جنبش سبز (مثل کودتا و شعار رای من کجاست؟) بسیار موثر خواهد بود. حامیان کودتا باید پاسخ دهند که چرا کلیه فعالان سیاسی و مدنی بازداشت شده اند، در حالی که مهاجمان به حسینیه جماران اصولا تحت تعقیب قرار نمیگیرند؟ چرا تمام مشاوران موسوی و کروبی زندانی شده اند، در حالی که قوه قضائیه قادر به اجرای حکم دو ماه انفصال از خدمات دولتی رحیم مشایی نیست؟ چرا به رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام اجازه حضور در رسانه انحصاری و دفاع از خود در برابر اتهامات رئیس دولت کودتا داده نمیشود؟ چرا حاکمیت دو ملت به وجود آورده و آنها را به جان هم می اندازد؟ چرا سبزها تحت هیچ شرایطی و در هیچ جای کشور مجوز برپایی تظاهرات نمیگیرند، در حالی که حامیان دولت هر جا و همیشه قادر به تجمع و تظاهرات هستند؟ چرا دولت حاکم بر ایران تنها دولت در جهان است که با ارسال امواج زیانبار پارازیت، سلامت شهروندان خود را تهدید میکند؟

 به عنوان یک مثال میتوان از شخصیت حامی کودتا پرسید که اگر به فرض 99 درصد شهروندان به احمدی نژاد رای داده باشند و اکنون به هر دلیل از رای خود برگشته و خواهان استیضاح وی باشند، چگونه این خواسته خود را به اطلاع نمایندگان مجلس برسانند؟ آیا میتوانند طبق اصل 27 قانون اساسی یک تجمع مسالمت آمیز در برابر مجلس برگزار کنند و به جای باتوم از حمایت پلیس برخوردار باشند؟ اگر پاسخ منفی باشد، بر خلاف قانون اساسی خواهد بود و اگر مثبت باشد، میتوان همانجا از احزاب اصلاح طلب خواست که برای چنین تجمعی اعلام برنامه کنند (طبق اصل 27 نیازی به درخواست مجوز نیست) و باید گفت که اگر وزارت کشور تجمع را سرکوب کند، ناقض قانون اساسی و متخلف است و عدم پیگیری چنین تخلفی نشانه وجود فساد سیاسی و دیکتاتوری در کشور است. میتوان این بیان را با ذکر مثالهای متعدد و وافر (مانند اتهامات مرتضوی و بازداشتهای خودسرانه) به یک شکست قاطع برای کودتاچیان تبدیل کرد. ذکر این مثال فقط به آن جهت بود که نشان داده شود در چارچوب خطوط قرمز غیر قانونی همین رسانه انحصاری هم میتوان بخشی از حقوق ملت را با قاطعیت بیان و پیگیری کرد.

در این خصوص یک نکته مهم دیگر، مسئله حضور یا عدم حضور چهره های اصلی جنبش سبز در رسانه های انحصاری است. برخی شتابزده از حضور رهبران جنبش سبز در صدا و سیما سخن میگویند، اما باید توجه داشت که درخواست حضور ایشان در رسانه انحصاری مربوط به مقطع خاصی از مبارزات بود و اکنون شرایط به گونه ای نیست که بتوان بدون مقدمه به آن مقطع بازگشت. در حال حاضر مجاری رسمی ارتباطی بین مردم و رهبران جنبش توسط حاکمیت قطع شده است و حضور بدون پیش شرط رهبران جنبش در رسانه انحصاری، خود مهر تایید بر انحصار رسانه ای دولت خواهد بود. علاوه بر این اکنون مشروعیت داخلی و بین المللی رهبران جنبش سبز در حدی است که حضور بدون پیش شرط آنها بیش از آن که به پیشبرد جنبش کمک کند، به کسب مشروعیت برای رسانه انحصاری کمک خواهد کرد. اگر ایشان در رسانه حاضر شوند و تند ترین و رادیکال ترین سخنان را هم بر زبان بیاورند، هیچ تضمینی نیست که صد ها ساعت برنامه در تخریب آنها ساخته نشود. همچنین حضور مجدد آنها نیز به سلیقه شخصی و جناحی مدیران رسانه انحصاری بستگی دارد و از این جهت، شرکت بی قید و شرط رهبران جنبش در شوی مناظره، در شرایط کنونی چندان مفید به نظر نمیرسد.   

ابعاد سیاسی

 مهم ترین وجه سیاسی مناظره تلویزیونی، تضعیف موقعیت بخش نظامی – امنیتی در برابر بخش سیاسی جناح حاکم است. میتوان استنباط کرد که اکنون نزاع و درگیری به درون جناح حاکم کشیده شده است و اکنون جناح باتوم به دست در موقعیت فرودست قرار گرفته است. این جناح ظرف مدت هفت ماه نتوانست پروژه خود را عملی کند و اکنون کار به سیاسیون جناح حاکم سپرده شده است و ظاهرا این سیاسیون به دنبال معامله ای با جنبش سبز هستند. طبیعی است که در هر معامله ای طرفین به دنبال کسب حد اکثر سود باشند و برای آن تلاش کنند. تناقض موجود در رفتار حاکمیت را به همین طریق میتوان تحلیل کرد: رسانه انحصاری از یک طرف ژست فضای باز سیاسی را به خود گرفته است، اما همزمان تمامی فعالان سیاسی و مدنی، بدون اتهام مشخص در حبس نگه داری میشوند، روزنامه ها و رسانه ها سانسور میشوند، امواج پارازیت سلامت شهروندان را به خطر انداخته، استادان در زندان و دانشجویان محروم از حق تحصیل شده اند ... این همه نشان دهنده تلاش جناح حاکم برای احراز موضعی است که بتواند در مقام معامله با جنبش سبز ظاهر شود و در میز مذاکره به رد و بدل امتیاز بپردازد. این تغییر رفتار، هر چند مقطعی، اما خود یک پیروزی مرحله ای برای جنبش سبز است و میتواند زمینه گذار بدون خشونت به دموکراسی را فراهم نماید.

چنان که از ظواهر امر برمی آید، طرح سیاسیون جناح حاکم این است که جنبش سبز سرسپردگی خود را به ولایت مطلقه ابراز کند و در عوض سقوط دولت کودتا را پاداش بگیرد، اما صرف ارائه همین پیشنهاد میتواند موجب اختلاف نظر در جنبش سبز شود. اگر این امر به تضعیف جنبش منجر شود، جناح حاکم فورا اصل معامله را انکار خواهد کرد و با شدت هر چه تمام به سرکوب ها ادامه خواهد داد. اما رد کردن هر نوع معامله و ژست ارتدوکسی در نهایت منجر به بروز خشونت خواهد شد، به جای آن میتوان وارد معامله شد و پیشنهادی به حاکمیت داد که اختلاف نظر را به اردوی جناح حاکم تحمیل کند. در شرایط کنونی تهدید موجودیتی و بیان خام دستانه اراده معطوف به تغییر ساختار، به یکپارچگی و درهم تنیدگی بیشتر جناح حاکم منجر خواهد شد، اما درخواست استیضاح دولت کودتا توسط مجلس، بهانه حفظ نظام را از دست جناح حاکم خارج کرده و شکاف درون حاکمیت را افزایش میدهد.  سبزها میتوانند التزام (نه اعتقاد) خود را به قانون اساسی اعلام کنند و خواهان اجرای همه اصول آن شوند (اجرای بدون تنازل). در این طریق میتوان علاوه بر سقوط دولت کودتا، بسیاری از خواسته ها و اهداف مرحله ای جنبش سبز (مثل آزادی زندانیان سیاسی، حق برگزاری تجمعات مسالمت آمیز، منع سانسور رسانه ها) را مطالبه نمود و طرف مقابل را به نقض قانون اساسی متهم کرد. آن چه در این مرحله اهمیت دارد، نیل به هدف اولیه و مشترک همه گروه های جنبش سبز، یعنی سقوط دولت کودتا است که میتواند نیرو و نشاطی زاید الوصف را به جامعه و به جنبش تزریق کند و هزینه پیگیری مطالبات بعدی را به صورت قابل ملاحظه ای کاهش دهد. در مقطع کنونی، به نظر نمیرسد شتاب برای کسب پیروزی نهایی چندان به نفع سبزها باشد. در عوض، تغییر قواعد بازی به نفع جنبش سبز و جامعه مدنی، هزینه پیروزی های بعدی را کاهش داده و روند رشد و تثبیت جنبش را تضمین خواهد کرد.

 

نقاط ضعف و قدرت مناظره‌ها

نویسنده: عباس عبدی

 

از آنجا که تلویزیون ایران را نمی بینم به ناچار برای اجابت درخواست خبرنگار محترم روزنامه «اعتماد» برای پاسخ به پرسش هایشان فقط در حد کلیات اظهارنظر می کنم. این گونه از مناظره ها که اخیراً از صدا و سیما پخش می شود در رسانه های آزاد به صورت متعدد و همیشگی و البته پیش از آنکه بحرانی به وجود بیاید انجام می شود. اما اکنون در ایران و پس از آنکه هفت ماه از یک بحران گذشته تازه به این نتیجه رسیده اند که این کار را انجام داده و مناظره هایی برگزار کنند. از این منظر بعید به نظر می رسد دلیل واقعی شروع مناظره ها وجود بحران و کوشش برای حل آن باشد بلکه به نظر می رسد چون رسانه دولتی ایران از سایر رسانه های رقیب به نحو فاحشی عقب مانده به ساختن چنین برنامه هایی روی آورده است، چراکه رسانه های رقیب توانسته اند رادیو و تلویزیون ایران را عقب بزنند در نتیجه رسانه ایران برای جبران این مساله مناظره ها را ترتیب داده است. به نظر من دو مشکل در پخش این مناظرات وجود دارد.
1- گرچه مناظره بی طرفانه معرف وجود آزادی در رسانه است اما در درجه نخست در رسانه آزاد باید اصل بی طرفی و صداقت در پخش خبر رعایت شود و چون احتمال اندک هم ندارد که در شرایط کنونی رادیو و تلویزیون ایران بتواند با بی طرفی و صادقانه خبر ها را پوشش دهد بنابراین مناظره ها نمی توانند به جایگاه واقعی خود برسند و به جای مناظره به مجادله منتهی خواهد شد.
2- احتمالاً این مناظره ها به صورت محدود و موقت انجام خواهد شد. محدود چه از لحاظ افرادی که در این مناظره ها شرکت می کنند و چه از لحاظ موضوعاتی که مطرح می شود و موقت هم از آن لحاظ که این مناظره ها برای مدت کوتاهی انجام می شود اما بعد که عوارض آن را مشاهده کردند برنامه را به اتمام رسانده و عنوان می کنند ما وظیفه مان را انجام داده و از گروه های مختلف برای بیان دیدگاه هایشان دعوت به عمل آوردیم گویی مناظره هم فصلی است. اما جالب تر اینکه مناظره ها از بررسی حادترین مسائل سیاست داخلی آغاز شده است؛ در حالی که تلویزیون به سختی می تواند برنامه نود را پیش ببرد که یک برنامه ورزشی است و ربط اندکی به مسائل حاکمیتی دارد و حاکمیت هم نسبت به موضوعات مطرح شده در برنامه های ورزشی حساسیت چندانی ندارد. در واقع پس از برنامه های ورزشی باید سراغ برنامه های اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاست بین الملل و در نهایت سیاست داخلی که حساسیت بسیار بالایی دارد، رفت. بنابراین، این مناظره ها برای رسانه یی که هنوز جسارت این را ندارد که در تمامی حوزه ها چنین نشست ها و گفت وگوهایی را برگزار کند و مهم تر آنکه قادر نیست خبر را به صورت منصفانه منتقل کند، صرفاً مسکن موقتی برای خارج شدن از فشار رسانه های خارجی فارسی زبان است.
مناظره واقعی با این هدف انجام می شود که طرفین گفت وگو را به هم نزدیک کنند تا خودشان و شنوندگان شان درک بهتری از دیدگاه ها پیدا کنند در حالی که هدف این مناظره ها این نیست که حقیقت در داخل کشور روشن شود اما به این دلیل که آنان گام های زیادی از رسانه های رقیب عقب افتاده اند درصدد جبران برآمده اند و از آنجا که چنین هدفی دارند زمانی که با مشکلات مناظره مواجه شوند بلافاصله عقب نشینی کرده و از خود رفع تکلیف می کنند.
رسانه دولتی حتی اگر به دنبال شفاف سازی اذهان مردم و کاهش تنش ها باشند ابتدا باید نحوه پخش خبر خود را اصلاح کنند. در واقع اصلاح نحوه پخش اخبار نخستین وظیفه رسانه مذکور است و مناظره ها لزوماً در دایره وظایف رسانه تعریف نمی شود. البته این گونه نیست که اعتراض کنیم که چرا این مناظره ها پخش می شود، چرا که این مناظره ها در نوع خود خوب است اما وظیفه اصلی رسانه مساله دیگری است. به هر ترتیب بنده بعید می دانم رسانه های دولتی ایران بتوانند حتی اندکی به بی طرفی خبری نزدیک شوند چه رسد به اینکه این هدف را محقق کنند.
اما در کل اجرای مناظره ها خوب است. تنوع رسانه یی موجب رقابت می شود و حتی اگر انگیزه های مثبتی در انجام این کار وجود نداشته باشد صرف این امر راهگشاست.
اما بحث اینجاست که بعید به نظر می رسد صدا و سیما بتواند این برنامه ها را به صورت مستمر، گسترده و بی طرفانه به پیش ببرد و گفت وگو را به موضوعات دیگری بکشاند که در جامعه مطرح است. در کل نقطه قوت این مناظره ها در این است که هر صحبتی که در آن مطرح شود حتی اگر به سمت مجادله پیش برود نه تنها ضرری ندارد بلکه مطلوب نیز هست.
همچنین یکی از دلایلی که باعث می شود این مناظره ها در چارچوب یک مناظره واقعی قرار نگیرد و به تعبیر دیگر فلسفه مناظره رعایت نشود حضور مجری با گرایش های خاص است. مجری باید بتواند به عنوان نماینده مردم و رسانه هر دو طرف مناظره را کنترل کرده و اجازه ندهد طرفین به حاشیه بروند و باید به عنوان شخص ثالث و البته بی طرفانه با دو طرف مناظره رفتار کند که ظاهراً مجری مناظره های مرسوم در ایران دو حالت بیشتر ندارد، یا مثل مجری مناظره های انتخاباتی کاندیدا ها بی تاثیر است یا مثل مجری مناظره های اخیر جهت دار عمل می کند (آن طور که گزارش مناظره ها منعکس کرده اند.) البته واقعیت این است که نمی توان برای این دست از برنامه های تلویزیون مجری بی طرف انتخاب کرد چراکه مجری هم متناسب با دیگر برنامه های تلویزیون است. تلویزیونی که آزاد باشد با شخصیت ترین و قدرتمند ترین افراد را به عنوان معتبر ترین مجری انتخاب می کند.
انتقاد دیگر به این مناظره ها این است که چون مستمر نیست و تداوم ندارد به اندوخته تبدیل نمی شود. در واقع افراد یاد نمی گیرند که چگونه مناظره کنند، چگونه صحبت کنند و حتی حاضرجوابی را هم نمی آموزند.
به همین دلیل این مناظره ها با زندگی روزمره مردم ارتباط برقرار نمی کند. در شرایط فعلی به دلیل بحرانی که در سطح جامعه وجود دارد، مردم این مناظره ها را می بینند، اما مشخص نیست که همیشه به دیدن این مناظره ها ادامه دهند، مگر زمانی که مناظره ها وضعیت جاری کشور و تفاوت دیدگاه هایی را که در جامعه وجود دارد به خوبی انعکاس دهد.
در واقع برای اینکه مناظره ها به شرایط مطلوب و درست برسند اول گذشت زمان و در درجه دوم وجود یک رسانه مستقل لازم است. تا زمانی که این دو عامل رخ ندهد، نمی توانیم مناظره های ارزشمندی داشته باشیم.
در رابطه با این مساله که چرا از سران معترض و سایر اصلاح طلبان برای این مناظره ها دعوت به عمل نمی آید تا آنان نیز دیدگاه های خود را مطرح کنند باید گفت نباید از رسانه یی که همیشه کاملاً یک طرفه بود انتظار داشت یکباره برای مناظره از معترضان مهم دعوت کند و این مساله چندان هم جالب نیست و نباید اصراری برای دعوت از معترضان وجود داشته باشد. در واقع اگر این مناظره ها ادامه پیدا کند تا همین میزان هم که بسیاری صحبت ها مطرح شده باید خوشحال بود.

یکی دیگر از نقاط ضعف مناظره ها این است که دست اندرکاران این برنامه در انتخاب افراد به نحوی عمل می کنند که در اصل مناظره مشکل ساز می شود.
آنها با انتخاب افراد غیرمتوازن، توازن را رعایت نمی کنند و چهره های مسلط را به گفت وگو دعوت نمی کنند.

 

گفتگو با عماد افروغ

حتي با حذف برخي بايد به وحدت ملي برسيم

افروغ از زمان نمايندگي اش در مجلس هفتم و رياست کميسيون فرهنگي به صدا و سيما انتقاد داشت. اين نقد ها به طور طبيعي در هر انتخاباتي بيشتر مي شد تا اينکه در انتخابات رياست جمهوري دهم و حوادث پس از آن به اوج رسيد. وي بنابر عادت خود هر مساله يي را با ديدي تحليلي و تاريخي مورد بررسي قرار مي دهد. از همين رو مقصر بيشتر اتفاقات رخ داده را صدا و سيما مي داند که از همان ابتدا مناظره ها را برگزار نکرد. وي مناظره هاي تازه متولدشده صدا و سيما را با مجري «رجانيوز» اتفاقي مبارک مي داند که شايد تاکتيکي باشد براي رها شدن از نقدها. با افروغ در خانه ساده و لبريز از کتابش به گفت وگو نشستيم.

---

-رسم مناظره هايي که اخيراً از صدا و سيما پخش مي شود اين است که سوال نخست را از 9 دي و حوادث عاشورا شروع مي کند.تحليل و نظر شما درباره حوادث روز عاشورا چيست؟ چه امري هر دو طرف را مجاب کرده بود راديکال ترين برخوردها و روش ها تا به آن روز را انتخاب کنند؟

در پاسخ اوليه بايد بگويم من خود از نزديک حوادث روز عاشوراي امسال را مشاهده نکرده ام، پس تمام گفته ها و نظرهاي من در اين باره بر اساس مستنداتي است که از طريق رسانه هاي گوناگون يا شاهدان، مخصوصاً دانشجويان دريافت کرده ام. بخشي از حوادث عاشورا ساختارشکني بود که هيچ ارتباطي نيز با روش امام حسين(ع) نداشته. ما نيز از آن دفاعي نمي کنيم اما مي گوييم خوب نيست بحث به همين جا ختم شود، پس يک مساله اجتماعي را به عقب برمي گردانيم تا ريشه پيدايش آن را مورد بررسي قرار دهيم. در ريشه يابي وقايع آن روز با بسياري از دوستان اختلاف نظر داريم و در ابتدا بايد اين ريشه يابي را به دو بخش قريب و بعيد تقسيم کرد. آيا اين شعارهاي ساختارشکنانه برنامه يي از قبل بوده است، غلظت آنها چقدر بوده است؟ حوادث محرک آن چه بوده است؟

اين ريشه يابي کار دقيق اما در عين حال دشواري است. ضمن آنکه شعارهاي ساختارشکن با غلظت کم يا زياد را محکوم مي کنيم اما در عين حال اعتقاد داريم اگر محمل قانوني براي اعتراض معترضان درون گفتماني خود ايجاد مي کرديم شاهد وقوع چنين ساختارشکني هايي از طرف مقابل يا بهتر بگويم خلط معترضان با مخالفان نظام نبوديم.

-خلط مباحث معترضان و مخالفان نظام بحثي است که در اين مناظره ها مطرح مي شود، نظر شما در اين باره چيست؟

خير. البته همواره اعتقاد من اين است که شخص کليدي اين اعتراضات آقاي ميرحسين موسوي است و کسي که با ايشان آشنايي داشته باشد به خود اين اجازه را نمي دهد که اين شعارهاي ساختارشکنانه را نتيجه جنبش اعتراضي بداند که حول محور او تشکيل شده است. به هيچ وجه انصاف ما اجازه نمي دهد براي منافع حزبي چنين حرف هايي را به ايشان نسبت بدهيم. اگر موضع گيري هاي بعد از انتخابات عاقلانه بود و اعتراضات محملي قانوني پيدا مي کرد يا حداقل اجازه جوابگويي به معترضان در صدا و سيما داده مي شد، ما شاهد آن اتفاقات نبوديم. ما يک گزاره جامعه شناختي بسيار محافظه کار داريم که مي گويد اگر کانال ها براي اعتراضات قانوني باز نباشد اين اعتراضات به روش هاي غيرقانوني با شدت بيشتري به عرصه جامعه وارد مي شوند. من به عنوان يک تحليلگر مي بينم که غيرمنصفانه عمل مي شود.

-مهم ترين عامل در سلب حق اعتراض قانوني چه بود؟

يکي از مهم ترين عوامل که نقش رواني بسيار مهمي مي توانست برعهده داشته باشد صدا و سيما است که البته نقش بيشتر آن با سيما است که واقعاً عملکرد غيرقابل دفاعي از خود به نمايش گذاشت. البته در عالم نظر مسوولان صدا و سيما با من موافق هستند که عصر کنوني عصر رسانه است اما اين اعتقاد را براي ارتباط با ديگر رسانه هاي خارجي دارند و چندان اعتقادي ندارند که همين عصر رسانه در ايران نيز بايد وجود داشته باشد و رسانه ها با اندک تصرف حزبي حرف خود را مطرح کنند، به خصوص در ايران که معترضان هيچ کانال ارتباطي فراگيري نيز نداشتند. رسانه به اصطلاح ملي ما انصاف را رعايت نکرده و موضع گيري هاي خاصي داشته است که چندان هم درست نبود. اين موضع گيري ها و يکسويه نگري هاي سيما تنها مربوط به بعد از انتخابات يا قبل از انتخابات رياست جمهوري دهم نيست. در انتخابات مجلس نيز همين يکسويه نگري را داشتند. در طول چهار سال دولت نهم همين بي انصافي را حفظ کردند. سال75 من با عبارتي از امام علي(ع) آشنا شدم که مي گفتند؛ «زکات قدرت، انصاف است.» من از آن تاريخ تا به امروز هميشه با معناي اصلي آن در کلنجار بودم تا اينکه در حوادث اخير به درستي فهميدم منظور علي(ع) اين بوده است که آقاياني که در قدرت هستيد، انصاف داشته باشيد،

-بعد از رويدادهاي روز عاشورا نيروهاي سنتي نيز در اعتراض به آنچه «ساختارشکني» مي دانستند، راهپيمايي برگزار کردند که در آن راهپيمايي نيز شعارها به شدت راديکال شده بود و نشاني از تند شدن فضاي سياسي ايران بود. تحليل شما از 9 دي چيست؟

9 دي حسب مستندات دقيق و شهودات و گفته هاي افراد مختلف يک نمود و تجلي فراجناحي بود که انقلاب اسلامي و لايه هاي ديني آن را به رخ کشيد.

-به نظر شما سخنران راهپيمايي و نوع سخنراني شان به تندتر شدن فضا کمک نکرد؟

بله، ممکن است در پيدايش چنين اتفاقي، اراده هايي هم وجود داشته است. سخنران اين راهپيمايي مطمئناً تناسبي با واقعيت فراجناحي اين راهپيمايي نداشت و نه ادبيات و نه موضعش حکيمانه نبود و اين بسياري را آزرده کرد. بسياري به خاطر دين، حفظ قانون اساسي، انديشه هاي مترقي امام خميني و تبعيت از مقام معظم رهبري آمده بودند اما وقتي سخنراني را شنيدند در مواضع بعدي خود با احتياط بيشتري عمل کردند. از ديد من هم واقعيت فراجناحي آن راهپيمايي و در عين حال سخنراني جناحي با آن ادبيات غيراخلاقي و غيرديني باعث تعديل فضاي سياسي کشور شد.

-اما برخي ناظران معتقدند تعديل فضاي سياسي بعد از بيانيه مهندس موسوي رخ داد؟

بله. بيانيه مهندس موسوي بسيار به تعديل فضاي عمومي جامعه کمک کرد و من همان زمان موضع گيري کردم که اي کاش آقاي موسوي زودتر چنين موضع گيري آشکار و شفافي را مي داشتند. ما در اين بيانيه شاهد بوديم موسوي موضع گيري خودش را در برابر امريکا و انگليس، و بر ضدافراد بدنامي چون منافقين نشان داد و در عين حال بر نقد هاي خود تاکيد کرد. مگر ما در انقلاب اسلامي از يک فرد چه مي خواهيم. از فرد مي خواهيم شجاع باشد و صراحت لهجه داشته باشد، البته هر کسي صراحت لهجه داشته باشد با انواع و اقسام اتفاقات و روش ها اذيت مي شود. اين بيانيه در عين آنکه بندها و پيشنهادات بسيار خوبي داشت براي آنها که درباره مواضع سلبي ايشان هم ترديد داشتند و مدام مي گفتند چرا ايشان از استکبار انزجار نمي طلبد، جواب مناسبي بود. اين طرح نشاني از وحدت ملي بود.

-قبل و بعد از بيانيه مهندس موسوي عده زيادي از نخبگان و روشنفکران طرح هاي بسياري براي وحدت ملي داده اند. برداشت شما از اين طرح ها چيست و ارتباط اين طرح ها با طرح موسوي را چه مي دانيد؟

اين گونه طرح ها و بيانيه ها بستري براي بيانيه موسوي آماده کردند. البته نه آنکه اين پيشنهادات در يک اتاق فکر نوشته مي شدند و همه چيز در دست يک فرد خاص است، خير منظور من چنين حرف متوهمي نيست اما طرح هاي نخبگان و تاکيد ميانه روها بر آشتي ملي باعث پديد آمدن بستري شد که مهندس موسوي را بر آن داشت که اين بيانيه را بدهد. اين نخبگان، دلسوزان نظام بودند که در مقابل تفرقه افکني تعدادي تندرو و البته نقش يکسويه صدا و سيما که نتيجه يي جز جدايي ملي نداشت، ايستادند. اين افراد به دنبال وحدت ملي بودند. در عين حال موضع گيري نهايي مقام معظم رهبري نقش بسيار زيادي در تعديل فضا داشت. ايشان با تاکيد بر قانون گرايي و پرهيز از خود سري به تعديل فضا کمک بسياري کردند. من فکر مي کنم تقريباً شرايط به سمت مقابله دوسويه قانوني با مرکزيت قوه قضائيه و پرهيز از خودسري و تندروي است و چون مي خواهم سرعت اين فضا بيشتر شود وارد قضاياي بعدي نمي شوم که عده يي هراسان از وحدت هستند و سعي مي کنند با عوامفريبي مانع اين وحدت شوند.

-برخي معتقدند اين عده خاص که مخالف وحدت هستند بعد از انتخابات به قدرت خاصي رسيدند؛ عده يي که جز در بحران ها و تفرقه ها ديده نمي شوند. اين عده نمي خواهند از اريکه قدرتي که به دست آورده اند جدا شوند. با اين افراد چه بايد کرد؟

حرف شما درست است. عده يي تندرو در هر دو سوي ماجرا هستند که جز در اين شرايط ديده نمي شوند. اما اولاً بايد گفت اين تندروي ها محدود به گروه ها يا افرادي که خود را به دو جريان وصل مي کنند، نيستند بلکه از طرف خود جريان ها نيز تندروي بسياري وجود داشته است. اما من در اينجا يک حلقه واسطي را مي بينم که اگر حاکم شود، مي تواند مانع سوءاستفاده افراد شود به خصوص آنهايي که امروز در قدرت هستند؛ آنهايي که درک درستي از افکار امام خميني و اسلام و ولايت فقيه ندارند. اين حلقه واسط، نخبگان هستند. خواصي که با انديشه سر و کار دارند. اين افراد مي توانند مانع بسياري از تندروي ها شوند.

-اين نخبگان تا چه اندازه توانسته اند در اين کار موفق شوند و در عين حال تا چه اندازه اجازه مي گيرند که بتوانند اين کار را انجام دهند؟

تعديل فعلي فضاي سياسي نتيجه امري جز تلاش نخبگان نيست. البته بايد خيلي بيشتر از عملکرد فعلي خود تلاش مي کردند اما شايد شرايط را آنچنان مناسب نديدند يا شايد به خاطر ضعف نهاد هاي مدني نتوانسته اند حرف خود را مطرح کنند. ما بايد به اين امر برسيم که قدرت سياسي تنها مشکل ما نيست. بايد بخش نظارتي و غيردولتي قدرت را آنچنان تقويت کرد که مانع فساد و کج روي اهالي قدرت شود چرا که جامعه مدني ضعيف ايراني جز با استمرار و تلاش نخبگان و روشنفکران بدل به يک نهاد مدني قوي نمي شود. جمهوري اسلامي در کشوري ديده به جهان گشود که مردمش آنچنان با نقد آشتي ندارند و اين آفت بزرگ ايران است و بايد بر اين مواضع تاکيد کرد در آن صورت در قدرت بودن يا نبودن آنچناني که امروز دغدغه است دغدغه قشرهاي مختلف سياسي نخواهد بود. با چه ادله يي مي توان استدلال کرد منظور مقام معظم رهبري بر موضع گيري نخبگان موضع گيري به نفع يک جريان خاص باشد. من که براي قبول کردن چنين حرفي ادله شرعي ندارم. ايشان مي گويند نخبگان موضع بگيرند حتي اگر موضع متفاوتي باشد چرا که موضع نخبگان از منظر عقل و انديشه براي به دست آوردن قدرت سياسي نيز نيست. اين موضع گيري به هر سمت و شکلي که باشد براي جامعه مفيد است.

-همان طور که بحث شد بعد از بيانيه موسوي فضاي عمومي کشور با يک لرزشي همراه بود. در اين ميان صدا و سيما بعد از سال ها برخورد يک طرفه خود، مناظره هاي تلويزيوني را در برنامه هاي خود قرار داده است. چه شد که صدا و سيما به عنوان يک رسانه کمتر «ملي» به اين کار رو آورد؟ مناظره ها يک تغيير در روند صدا و سيماست يا يک تاکتيک کوتاه مدت؟

اگر بخواهم روال قبلي صدا و سيما را معيار قضاوت قرار دهم بايد بگويم صدا و سيما با يک چالش روبه رو شده است زيرا هر روز ادله بيشتري افشا مي شود که نقش صدا و سيما را در تفرقه و جدايي ملت نشان مي دهد و اين منتقل مي شود که اين نهاد افراط و بي انصافي هايي داشت. اما بگذاريد موضع گيري اميدوارانه تري داشته باشم که ان شاءالله صدا و سيما پس از اين با توجه به تجربه يي که داشته يکسويه عمل نمي کند. اگر هم موضع گيري اوليه خود را اين گونه مطرح مي کنم به اين دليل است که اگر فردا اين تغيير رويه تغيير کرد و نشان دادند اين مناظره ها يک تاکتيک بوده است ما بگوييم اطلاع داشتيم اما باز اميدواريم اين يک تغيير رويه حقيقي باشد و از دو طرف ماجرا دعوت به عمل بيايد تا سخن بگويند و اين روند بايد تا آنجايي طي شود که دو طرف اصلي نزاع وارد يک مناظره شوند.

بايد به کساني که در تلويزيون به آنها تهمت زده مي شود فرصت دفاع داده شود. دوستاني که به اسم اصولگرايي اين تهمت ها را مي زنند بايد توجه داشته باشند اصولگرايي وابسته به اصول است. اصولي که در آنها دين و انصاف قرار دارد. نبايد اصولگرايي را با منافع عده يي که در قدرت هستند و ديدي ماکياوليستي دارند اشتباه گرفت. هدف و معرفت ديني است. صدا و سيما بايد به اخلاق رو بياورد. من اخيراً به اين نتيجه رسيده ام که اگر صدا و سيما در همان اوايل انتخابات اين مناظره ها را انجام مي داد چقدر اين ماجراها مي توانست خوب تمام شود و اصلاً چنين فضاي پر از ابهامي پديد نمي آمد. وقتي در يک فضاي غبارآلود زندگي کنيم و وقتي دستگاه هاي امنيتي بيشتر از آنکه درگير اين مسائل امنيتي باشند درگير مسائل داخلي آن هم به صورت اغراق آميز هستند وضعيت ديگري نمي توان تصور کرد.

-چرا اين مناظره ها در سطح اصولگرايان منتقد باقي مانده و هنوز به سطح اصلاح طلبان نرسيده است؟

به نظر من ابتدا بايد از حلقه اطراف آقاي موسوي که حلقه اصلي معترضان هستند دعوت کرد. در عين حال بايد کم کم نوع دعوت ها به سمتي برود که خود مسوولان نزاع وارد مناظره ها شوند. به نظر من اگر آقاي موسوي بيايند با توجه به شناخت من ايشان حرف تندي نمي زنند و بر تفرقه تاکيد نمي کنند. ايشان خود مي دانند بايد بر آشتي ملي تاکيد کنند. ايشان حرف خودشان را مطرح مي کنند و در عين حال به وحدت ملي کمک مي کنند. من خواستار وحدت ملي هستم حتي اگر همه را حذف کنند چرا که ملت و مليت چيزي فراتر از افراد است و براي رسيدن به اين وحدت هر کاري انجام مي دهم چرا که از جناح هاي سياسي برايم مهم تر اصل جمهوري اسلامي است. البته انجام دادن هر کاري در چارچوب قانون، شرع و اخلاق است.

-شما چندين بار از اميد حرف زديد. واقعاً عماد افروغ در شرايط فعلي به اين شدت اميدوار است؟

من اميدوارم چون خدا دارم، چون مسلمانم، چون در قرآن تاکيد شده است که جهان به سمت نيکي مي رود. من به آينده اميدوارم چون تحليلم اين گونه مي گويد و دينم اين طور نويد مي دهد.

 

تاملی برمناظره؛جنگ سایه ها

صادق زیبا کلام

صرف نظر از محتوای مناظره ها، نفس اجرای آن و زنده رفتن آنها روی آنتن پرسش هایی را در خصوص این مجموعه برنامه به وجود آورده است. به راستی هدف صدا و سیما از به اجرا درآوردن این مناظره ها چیست؟

آیا می خواهد فضا را قدری آرام تر کرده و از تشنج حاکم بر فضای سیاسی کشور اندکی بکاهد؟ آیا می خواهد نشان دهد مخالفان یا منتقدان حاکمیت خیلی حرف حسابی هم ندارند؟ آیا می خواهد با دادن فرصت به مخالفان جناح پیروز در انتخابات
۲۲خرداد و ایجاد باب مفاهمه و گفت وگو در رسانه ملی، از دامنه تنش ها و ناآرامی های خیابانی بکاهد؟ آیا به راه افتادن باب گفت وگو و ایجاد دیالوگ در صدا و سیما مقدمه به راه افتادن باب گفت وگو در سطح جامعه و رفتن به سمت و سوی یافتن راه حلی سیاسی برای برون رفت از بحران بعد از انتخابات است؟ آیا ظاهر شدن چهره ها و شخصیت های اصلاح طلب و طرفدار مهندس موسوی، کروبی و خاتمی در کنار چهره ها و شخصیت های اصولگرا در رسانه ملی حکایت از عقب نشینی اصولگرایان تندرو و قدرت یافتن اصولگرایان معتدل و میانه رو است؟ به راستی انگیزه جناح پیروز در انتخابات ۲۲ خرداد از به راه انداختن مناظره ها چیست؟

از این سوالات که بگذریم می رسیم به نفس خود مناظره ها یا به تعبیر دیگر به محتوای آنها و تاثیرات احتمالی آن بر مخاطبان. تا به اینجا باید گفت مناظره ها با استقبال بسیاری از سوی مخاطبان مواجه شده. کمترین تاثیر و نتیجه آن در جدا کردن بسیاری از مخاطبان
VOA و BBC و کشاندن آنان به پای تلویزیون خودمان بوده. بسیاری می پرسند آیا این برنامه ها ادامه خواهد یافت یا پس از مدتی متوقف خواهد شد؟

واقعیت آن است که مهم تر از اینکه آیا این برنامه ها ادامه خواهند یافت یا اینکه متوقف خواهند شد و اینکه اسباب و علل و انگیزه از به راه انداختن آنها چیست، محتوای آنها است. به هر حال صرف نظر از آنکه انگیزه های مسوولان در به راه انداختن مناظره ها چیست، علی القاعده می خواهند مردم هر چه بیشتر آنها را نگاه کنند. به هر حال هدف مسوولان هر چه هست، این هدف در گرو آن است که این مناظره ها هر چه بیشتر از سوی مخاطبان جدی گرفته شود و تعداد هر چه بیشتری از بینندگان آنها را نگاه کنند. تا به اینجا البته مقصود مسوولان برآورده شده.

به این معنا که مناظره ها توانسته اند مخاطبان زیادی را جلب کنند. اما از این واقعیت گریزی نیست که برنامه ها به تدریج تکراری شده و محتوای گفت وگوها یا مناظره ها تکراری خواهد شد. به این معنا که شرکت کننده سبز یا اصلاح طلب، طرف مقابل را متهم به شائبه تقلب در انتخابات خواهد کرد و طرف مقابل یا شرکت کننده اصولگرا نیز آن را انکار خواهد کرد و مطالبه اسناد و مدارک و دلایل تقلب از طرف مقابل می کند؛ یک طرف خواهد گفت وضع ما از نظر اقتصادی خراب است و طرف مقابل هم خواهد گفت چنین نیست و دست کم از دوران هاشمی رفسنجانی و خاتمی بهتر است؛ یک طرف خواهد گفت تورم بالا است و طرف مقابل هم پاسخ خواهد داد به هر حال از زمان آقای هاشمی رفسنجانی که به
۴۹ درصد رسیده کمتر است و قس علیهذا.

واقعیت آن است که اگر قرار شود این برنامه ها همچنان جذاب و پربیننده باقی بمانند ضرورت دارد که محتوا و کیفیت آنها ارتقا یابد و از طرح مباحث تکراری به تدریج به درآیند و به سمت و سوی طرح مباحث و مسائل بنیادی و بررسی راهکارهای برون رفت از بحران فعلی بروند. البته مقدم بر رفتن به سمت و سوی «چه باید کرد؟» و بررسی راهکارهای برون رفت از بحران، بحث و بررسی ابعاد بحران فعلی و اسباب و علل به وجود آمدن آن است. بحث محوری این نیست که در
۲۲ خرداد دقیقاً کدام نامزد چه کرد یا نکرد، کدام نامزد در چارچوب قانون عمل کرد و کدام یک تن به راهکارهای قانونی نداد.

بحث محوری آن است که آیا ما امروزه در سطح کشور می توانیم از وجود بحران صحبت کنیم، یا آنکه وضعیت عادی است و صرفاً تلاطم و تشنج های مختصری وجود دارد؟ اگر بپذیریم کشور در یک وضعیت بحرانی به سر می برد، آیا ابعاد این بحران در حال گسترش است یا برعکس بحران دارد فروکش می کند؟

آیا مجموعه وضعیتی که بعد از اعلام نتایج انتخابات در کشور به وجود آمده به خیر و صلاح منافع ملی مان است یا خیر؟ آیا شرایطی که ظرف هفت ماه گذشته در کشور به وجود آمده قدرت چانه زنی ما را در عرصه بین المللی افزایش داده یا برعکس ما را ضعیف تر کرده؟ اگر بر این باور باشیم که شرایط سیاسی که در کشور به وجود آمده باعث تقویت ما در عرصه بین المللی نشده در آن صورت عملکرد هر یک از جناح ها در ارتباط با منافع ملی مان طی این مدت چگونه بوده؟

استراتژی و اهداف کلان جنبش سبز کدام است؟ آیا اساساً سبزها به چارچوب کلی نظام، حفظ و حراست از آن باور دارند و خود را خیلی مقید به مبارزه در چارچوب نظام و ملتزم به قانون اساسی آن نمی بینند؟ جناح پیروز در انتخابات
۲۲ و اساساً حاکمیت در کل چه جایگاهی برای مخالفان و منتقدان قائل است؟ آیا حاکمیت جمهوری اسلامی ایران اساساً حق حیات سیاسی و اجتماعی برای اپوزیسیون قائل است؟ آیا جنبش سبز از یک رهبری منسجم و متشکل برخوردار است؟ آیا اصولگرایان حاکم پیرامون نحوه رویکرد چه باید کرد و تامل شان با سبزها از یک استراتژی واحد و مشخص برخوردار هستند؟

چه میزان اتفاق نظر میان اصولگرایان حاکم در خصوص سیاست ها، تاکتیک ها و تصمیمات اتخاذشده ظرف هفت ماه گذشته وجود دارد؟ اساساً سیاست های اتخاذشده از سوی جناح پیروز در انتخابات
۲۲
خرداد چقدر موثر و به خیر و صلاح نظام و منافع ملی مان بوده؟ پاسخ به این پرسش ها نه ساده است و نه هیچ جناح، چهره و شخصیتی می تواند مدعی دانستن کامل و جامع آنها باشد اما به روایت افلاطون پدر فلسفه سیاسی قدیم و جدید تنها در پرتو دیالوگ و طرح دو دیدگاه مخالف و موافق است که راه حل یا «سنتز» به وجود می آید. طرح این دست مباحث است که به تدریج می تواند به رسیدن به راه حل کمک کند.

به سخن دیگر نه اصولگرایان اعم از تندرو یا میانه رو می توانند مدعی دانستن راه حل کامل و جامع برای برون رفت از وضعیت موجود باشند و نه لزوماً سبزها. اگر راه حل ها و سیاست های اصولگرایان جملگی درست و کامل می بودند، علی القاعده بحران موجود مدت ها می شد که تمام شده بود. اما واقعیت آن است که مسائل و رویدادهایی که پس از اعلام نتایج انتخابات در کشور به وجود آمده، همچنان ادامه دارد و به رغم سیاست های دیگری که اصولگرایان حاکم به کار برده اند، هیچ علائمی که حکایت از پایان یافتن بحران داشته باشد در افق دیده نمی شود و شکاف های به وجودآمده پس از انتخابات همچنان در حال گسترده تر شدن هستند. ایضاً سبزها نیز به جز اعتراض خیلی نتوانسته اند یک دستورالعمل کامل و یک برنامه جامع برای رفتن به جلو و چه باید کرد ارائه دهند.

سوق دادن مناظره ها از فضای جدل و رفع اتهام از خود و متقابلاً حریف را مقصر دانستن، خود را مبرا دانستن و صرفاً حریف را گناهکار اعلام کردن و تلاش در کسب وجهه و محبوبیت، به سمت و سوی یافتن چاره و برون رفت از بحرانی که کشور را فلج ساخته، یقیناً رویکردی خواهد شد که خیر و صلاح آینده کشور را در پی خواهد داشت. تلاش در جهت یافتن راهکارها و برون رفت از بحران موجود در مناظره ها، کمترین سودی که دربر خواهد داشت آن است که از یک سو باعث صلابت فکری و انسجام سیاسی سبزها خواهد شد و از سویی دیگر سبب می شود اصولگرایان تندرو قدری از انگاره های فکری توهم توطئه و فرضیه های دایی جان ناپلئونی که در آن فرورفته اند به درآیند و بتوانند شرایط و وضعیت کشور را نه آن گونه که خود می خواهند باور کنند بلکه آن گونه که در عالم واقعیت است، ببینند.

منبع:اعتماد

 

 

  

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست