نویدنو:17/10/1388                                                                    صفحه قابل چاپ است

 نویدنو

 

 

چنین گفت میرحسین: بروند سرِ اصلِ مطلب

سهراب سینایی

اخبار روز

سبزها باید خطاب به این مردم سخن بگویند. با کارگرانِ نیشکرِ هفت تپه سخن بگویید! با کارگرانی که حقوق شان ماه هاست پرداخت نشده است، سخن بگویید! با بیکاران سخن بگویید! با روستاییانِ زحمت کش سخن بگویید! به زبانِ ساده و بی لقلقه بگویید پول ملت تو جیبِ چه کسانی می رود و خرجِ اَتِیناهای هارون الرشیدی و اباطیلِ وهمی چه کسانی می شود؟ ...

 

گیرم که چند روز با دستگیریها، خشونت ها، تهدیدها و بستن دهان روزنامه ها و رسانه ها سکوت برقرار کردید، تغییر قضاوت مردم را نسبت به نظام چگونه حل می کنید؟ تخریب مشروعیت را چگونه جبران می نمائید؟ نگاه ملامت آمیز و متعجب همه جهانیان از این همه خشونت یک دولت به ملت خود را چگونه تغییر می دهید؟ با مشکلات بر زمین مانده اقتصادی و معیشتی کشور که به دلیل ضعف مفرط دولت روز به روز وخیم تر می شود چه می کنید؟ با چه پشتوانه ای از کارآمدی و انسجام ملی و سیاست خارجی موثر، سایه قطعنامه ها و امتیازخواهی های بیشتر را در سطح بین الملل از سر کشور و ملتمان دور می کنید؟

ما به شدت با فساد موجود که ناشی از سیاستهای سوء و عدم تدبیر است مخالفیم. ما می گوئیم نهاد بزرگ و تاثیر گذاری چون سپاه اگر هر روز چرتکه بیاندازد که قیمت سهام چقدر بالا و پائین رفته نمی تواند از کشور و منافع ملی آن دفاع نماید؛ هم خود به فساد کشیده می شود و هم کشور را به فساد می کشاند. ما می گوئیم و حاضریم در مباحثات نشان دهیم که امروز منافع و حقوق مستضعفان و کارگران و کارمندان و سایر اقشار ملت در یک فساد بزرگ در حال غرق شدن است.

ما ضایع کردن یک رالد از بیت المال را در جهت اهداف باندی و جناحی حرام می دانیم و می گوئیم که سند چشم انداز ملی بیست ساله که به تایید همه ارکان نظام رسیده است امروز به یک ورق پاره بی ارزش تبدیل شده است. ما هشدار می دهیم که رقیبان بزرگی در منطقه با رشدهای اقتصادی دو رقمی در حال ظهور هستند و روز به روز قوی تر می شوند. درحالیکه ما متاسفانه از دادن یک بودجه سالانه و نگهداشتن حساب های ذخیره ارزی و امانت در سپرده های مردم و پاسخگویی در مقابل دیوان محاسبات عمومی و مجلس شورای اسلامی عاجز هستیم.
میرحسین موسوی، بیانیه ی
۱۷، جمعه ۱۱ دی

چند ماهِ پیش سایتِ الفِ احمد توکلی، عضوِ اصول گرا و تندروِ مجلس، در گفتاری مفصل اعلام کرد کارِ جنبشِ سبز تمام شد. او بلافاصله هشدار داده بود که باید نگرانِ جنبشِ آبی باشیم که در راه است. مقصودِ الف از جنبشِ آبی، جنبشِ یقه آبی ها، یعنی کارگران بود. الف در گفتارِ خود اشاره کرده بود به حقوقِ عقب مانده ی کارگران و گرفتاری معیشتی مردم. اولین و آخرین گفته ی درستِ توکلی را نه دوستان اش جدی گرفتند، نه سبزها. دوستان اش جدی نگرفتند چون فکرکردن به خیزشِ آبی ها برای شان کابوسی هولناک است. آن دسته از هم کارانِ اولترا اصول گرای آقای همیشه منتقد هم که با او از درِ مجادله درآمدند، بحث را به سیاسی-کاری های مرسومِ جناحی کشاندند و او را متهم کردند که فضا را با این حرف ها مغشوش تر می کند و آب به آسیابِ دشمن می ریزد. سبزها هم جدی نگرفتند چون سرشان به تحلیل های صرفاً سیاسی رخ داد گرم بود. البته کروبی بعد از نوش کردنِ ضربتی از طرفِ توکلی، ضربتی حواله اش کرد و گفت که توکلی با لودادنِ افتضاحات اقتصادی بیش تر از هرکسِ دیگری به نظام ضربه می زند. جنبشِ سبز اما به رغمِ خوش خیالی توکلی ادامه یافت. حالا میرحسین موسوی در بیانیه ی آخرش به آسیب پذیرترین نقطه ی نظام حمله کرده است و هنوز می بینیم تحلیل گرانِ سبز دست از تحلیل های سیاسی برنمی دارند. گردشِ نگاهِ میرحسین (گواین که او در همه ی بیانیه-هاش کمابیش به مشکلاتِ معیشتی مردم توجه نشان داده بود)، باید نگاهِ تحلیل گران را به سمتِ رسانه یی تر کردنِ فسادِ اقتصادی نظام و مشکلاتِ معیشتی مردم متوجه کند. تحلیل گران می توانند برای این منظور به مقاله یی با عنوانِ «موجِ یقه آبی ها در راه است؟» مندرج در سایتِ الف، رجوع کنند و آگاهی هایی دستِ اول به چنگ آورند؛ آگاهی هایی از این دست: «در
۵۰۰ کارخانه ۲۰۰ هزار کارگر از ٣ تا ۵۰ ماه حقوق در یافت نکرده اند»؛ «با واردات بیش از یک میلیون تن شکر در سال گذشته، ۵۰ درصد واحدهای تولیدی شکر در مدار زیان قرار گرفتند و در باقی کارخانه ها نیز تولید عملا متوقف شده است» (حتماً به یاد دارید چشم-های موسوی را وقتی در مناظره اش با احمدی نژاد از شکر گفت و بسته شدنِ کارخانه های تولیدِ شکر؛ پاسخِ احمدی نژاد را هم که به یاد دارید: شکرِ وارداتی ارزان تر از شکرِ تولیدِ داخل تمام می شود!)؛ «۶۰ درصد ظرفیت تولید کنندگان لوازم خانگی نیز غیر فعال شده است»؛ «ساخت وساز در تهران حداقل ۶۰ درصد کاهش یافته است»؛ «در حال حاضر ۵۶ هزار میلیارد تومان بدهی بانکی وجود دارد». این قبیل آگاهی ها البته فقط در این مقاله یافت نمی شود. اوضاعِ اقتصادی به شدت خراب است. هرچند تفرجی در اخبارِ اقتصادی و فسادهای ریز و درشت، به تلخ شدنِ ذائقه ها خواهد انجامید، اما گرسنه گی هم بخشی از زنده گی ست. نگاه کنید به صفحه ی حوادثِ روزنامه ها؛ جنایت های گرسنه گی از جنایت های رژیم کم-شمارتر که نیست، هیچ، بسیار پرشمارتر و هولناک تر هم هست. برنامه-های غلطِ اقتصادی دولت در واگذاری پروژه های بزرگِ ملی به سپاه یا خودی های سپاهی بازنشسته کمرِ اقتصادِ ایران را خم کرده است. این جمله را یک مغرضِ ضدِ انقلاب نمی گوید؛ نقلی ست از همان مقاله: «طی چند ماه گذشته تمامی اخبار دال برشکل گیری گسترده اعتراضات یقه آبی ها دارد. ادامه روند کنونی و بی توجهی به رکود بنگاههای اقتصادی موج اعتراضات آبی را به راه خواهد انداخت.» شاید اگر سبزها به پا نمی خواستند، یقه آبی ها به پا می خاستند. به پاخاستنِ سبزها، حرکت های اعتراضی کمابیش گسترده ی کارگران را در مهِ غلیظِ خبرپراکنی درباره ی حرکت های اعتراضی مردم و کی چی گفت های سیاسی پنهان کرده است. باید این حرکت های اعتراضی به جنبشِ سبزِ مردمِ ایران پیوند بخورد. تا این-جای کار موازنه برقرار است؛ موجِ سبزها به مراتب پرشمارتر است از نیروهای هوادارِ نظام؛ اما سبزها جز تنِ خود ابزاری برای رودررویی ندارند و هوادرانِ نظام همه چیز دارند: چماق و منبری به نامِ صدا و سیما. نیروی یقه آبی ها می تواند موازنه را به نفعِ سبزها به هم بزند. نسبتِ فسادِ اقتصادی و دموکراسی؛ نسبتِ دموکراسی با سفره ی مردم؛ این-هاست بحث هایی که برای جلبِ اکثریتی هنوز خاموش باید مطرح شود. مردمی که دغدغه ی معیشت کمرشان را خم کرده است، از خود می پرسند سبزها چه کاری می توانند برای سیرکردنِ شکم شان بکنند؟ این اکثریت هنوز به قدرِ کفایت با ابعادِ فجایع و مفاسدِ اقتصادی دامن گیرِ نظامی که نان را از سفره ی خلق قاپیده و می قاپد و در سفره ی چماق کش ها، آقازاده ها، دولت مردانِ فاسد، و نظامی های تکنوکرات گذاشته و می گذارد، به روشنی آگاه نیستند. سبزها باید خطاب به این مردم سخن بگویند. با کارگرانِ نیشکرِ هفت تپه سخن بگویید! با کارگرانی که حقوق شان ماه هاست پرداخت نشده است، سخن بگویید! با بیکاران سخن بگویید! با روستاییانِ زحمت کش سخن بگویید! به زبانِ ساده و بی لقلقه بگویید پول ملت تو جیبِ چه کسانی می رود و خرجِ اَتِیناهای هارون الرشیدی و اباطیلِ وهمی چه کسانی می شود؟
   در این برهه از مبارزاتِ به حقِ معترضانِ سبز، که به درستی جنبشِ طبقه ی متوسط خوانده شده است، به میان کشیدنِ بحثِ معیشتِ همه ی طبقات و به ویژه طبقاتِ محروم، فقط یک استراتژی برای پیش بردنِ جنبش نیست؛ احترام به دغدغه های اساسی و انسانی مردمانی ست که الاهم و فی الاهم می کنند و به حق گرسنه گی نکشیدن و سیرکردنِ شکمِ خود و خانواده شان را حتا از آزادی و حرمتِ انسانی ارجح تر می دانند. مردم باید بدانند که جنبشِ سبز، خیزشِ شکم سیرها نیست. نفسِ جنبشِ سبز در اساس اقتصادی ست. به یاد آوریم تیزرهای تبلیغاتی موسوی را که صراحتاً می گفت برای سامان دادن به اقتصادِ فلجِ مملکت راهکارهایی دارد و دقیقاً به همین قصد واردِ گود شده است. موسوی حتا بداخلاقی ها و ساختارشکنی ها و لجن پراکنی های مرسوم را به این گرفتاری های اقتصادی مربوط می داند. یقه-آبی ها باید این پیام را بشنوند. نه فقط یقه آبی ها، بلکه کارفرمایانِ بخشِ خصوصی باید بشنوند و ترغیب شوند به ملحق شدنِ عملی به جنبش. چرتکه انداختنِ نظامی ها در تالارهای بورس آن هم به ضربِ چماق است که کارگران و کارفرمایان را به سوی افلاس و ورشکسته گی سوق داده است. چه می کنند نامردمان با پولِ این ملت که: «بنابر بررسی های بانک جهانی و شرکت نوسازی صنایع ایران، وضعیت کسب وکار در ایران بسیار بد است و برای همین مرکز پژوهشهای مجلس ضمن بررسی دلایل و نتایج تحقیقات این دو نهاد، راههایی را برای بهتر شدن وضعیت کسب و کار ارائه داده است»؟ (گزارشِ
BBC به نقل از گزارش های مرکزِ پژوهش های مجلسِ شورای اسلامی). در نظر داشته باشید که به نظر کارشناسان «مرکز پژوهشهای مجلس، شاخص های کسب وکار تنها برخی شاخص های موثر بر مقررات و بر کسب و کار را بررسی می کند و جنبه های موثر بر سرمایه گذاری ها و بنگاه ها نظیر "امنیت، ثبات اقتصاد کلان، فساد، مهارت نیروی کار، قدرت نهادها و کیفیت زیر ساخت ها" را در بر نمی گیرد.» (گزارشِ BBC). چه منافعی در کار است که سردار یدالله جوانی، رئیس اداره سیاسی ـ عقیدتی سپاه پاسداران، در آخرین بیاینه اش در ۲۹ تیرماه با صدای بلند می گوید: «انتخابات ۲۲ خرداد به ما اجازه داد تا قدرت را در دست بگیریم. این یک تغییر سیاسی بزرگ می باشد»؟ (سایت خبرگزاری سپاه پاسداران، دوشنبه ۲۹
تیرماه). چه تغییری؟ و به چه قصدی؟ ظاهراً دورانِ ولایتِ فقیه به سر آمده است. حتا اگر به نظریه پردازی صِرف علاقه مندیم و می خواهیم تغییرِ هویتِ نظام را تحلیل کنیم، چاره یی نداریم جز برملاکردنِ فسادها و سوءمدیریت های دستگاهی که روزی جوانانِ جنگاورش برای یک وجب خاکِ مملکت جان فشانی می کردند و امروز شکم گُنده های سالی چند بار حاجی اش برای بالاکشیدنِ هست و نیستِ ملت از قداره کشیدن بر روی خواهران و برادرانِ خود هم اِبایی ندارند. عقیده مُرده است خواهران و برادران؛ یزیدی و حسینی¬کردنِ اعاظمِ قوم بر بالای منبرها جز با هدفِ پنهان کردنِ دله دزدی های بی پایان و تهییجِ عواطفِ دینی مردم به قصدِ قرب به دلار و تومان سازمان داده نمی شود. این چیزی ست که همه¬ی ایرانیان را با هم متحد می کند. این نکته یی ست که باید بدانیم. این جنگ دیگر جنگِ عقاید نیست. این جنگ، جنگِ شکم های گرسنه با شکم های سیر است. دعوا بر سرِ میلیاردهاست.

 

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست