نویدنو:25/11/1388                                                                    صفحه قابل چاپ است

 نویدنو

 

«ارزش های عموم بشری » از موضع مارکسیسم
مولف : اوسین رومان- برگردان : ر . ح . بازیار

سرچشمه : صدای مردم
برای بحث در مورد ارزش های عموم بشری ، ضرور یست که فورا معین گردد ؛ از کدام موضع آن را بررسی می کنیم ؟ ارزش های عموم بشری را می توان در مفهوم وسیع و یا در مفهوم محدود آن ، یعنی در آن مفهوم که مربوط است به عرصه سیاسی حقوقی حیات اجتماعی ، بررسی کرد .

در مفهوم وسیع می توان گفت ، ارزش های عموم بشری ، چنان ارزش های است که همه مردم جدا از تعلقات ملی ، اجتماعی و دیگر تعلقات ، در آن مشترک و همفکرند . از این نقطه نظر ، تنها چیزی که حقیقتا میتواند انسا نها را متحد کند ، اراده برای زندگی است . بنا بر این ، زندگی را از نگاه اول می توان به عنوان ارزش عموم بشری تعیین کرد . حقیقتا ، اگر خطر اسارت کشور مطرح باشد ، طبیعتا در دفاع از آ ن هم نمایند گان طبقا ت حاکم و هم نمایندگان اقشار استثمار شونده ، بر خواهند خواست .
اگر ما فرض کنیم روزی خطر نا بودی کره زمین را تهدید کند ، کاملا واضح است که تمامی انسا نها ( فقیر و ثروتمند ، روس و آمریکایی ... ) در نجات آن ذینفع خواهند بود . در حل مشکلات محیط زیست نیز تمام بشریت ذینفع است . آخر همه نفس می کشند ، هم سرمایه دار و هم کارگر بی خانه . اراده برای زندگی در انسانها نوعی گرایشات اخلاقی عمومی شکل داده است ، که زندگی آنها را تنظیم می کند . اگر انسان با دیگر همنوعان خود بد رفتاری کند ، آنها نیز در مقابل همان رفتار را خواهند داشت .

اگر انسان خود را « صادق « و « بی غرض » نشان دهد ، آنوقت مردم با او خوب بر خورد می کنند . حتی ماکیاول معروف میگفت ، که « هر دولتی برای آسایش خودش باید به شفقت و مهربانی شهرت یابد ، نه خشونت » . و اینکه « برای هر دولتی بسیار مهم است که خود را مهربان ، پایبند به وعده خود ، انسان دوست ، دیندار و رک معرفی کند » . این اشارات بخوبی تشریح می کند ، که ماکیا ول معروف به دولتها توصیه می کند آشکا را با ایده آلهای اخلاقی مرز بندی نکنند . در سطح دولت به خاطر جلوگیری از آنارشی و هرج ومرج کامل نرمهای حقوقی وضع می گردد . بدین ترتیب « اراده برای زندگی همان فاکت اصلی است که باید از آن شروع کنیم و باید آن را همچون چیزی که قبلا به ما داده ا ند ، نگاه کنیم » .اراده برای زندگی ،همان چیزی است که حقیقتاانسا نها را متحد میکند و در مراحل مشخص نقش اول را بازی می نماید . اما هر چقدر هم باور نکردنی باشد ،همین اراده برای زندگی ، باعث جدایی انسانها ازهمدیگر می شود .

مسئله در این است ، که مطالب قید شده بالا ، ارزش های عموم بشری را در شکل انتزاعی ( مجرد ) آ ن در نظر دارد . بله ، حقیقتا از لحاظ شکل همه چیز اینطور است ، اما از لحاظ ماهیت ، بهیچوجه چنین نیست . در زندگی واقعی چنانکه ما در بالابه آن اشاره کرد یم ، جامعه به طبقا ت متخاصم تقسیم شده است .اراده برای زندگی در دوران معینی می تواند این طبقات را متحد کند ، اما همین هم آنها را از هم جدا می کند . چانکه لنین دوست داشت بیان کند ، تمامی مشکلات در این است ، که اراده برای زندگی در همه یکسان است ، اما منافع زندگی مختلف است . سرمایه دار دراستثمار شدید پرولتاریای کشور خود ، درحذف رقابت ازطرف سرمایه داران دیگر کشورها ، درحفظ نظم و استثمار ذینفع است. این منافع عینی اوست ، که به حکم موقعیت اقتصادی خود آ ن را تعقیب می کند . بله سرمایه دار ها به گذشت و عقب نشینی در شرایط خاصی تن در می دهند ، اما تمامی اینها اقداما ت اجباری است برای حفظ منافع خود . بر هیچکس پوشیده نیست ، که رفاه کشورهای رشد یافته به حساب استثمار شدید کشور های وابسته سرمایه است . گذشته ازاین ، سیستم سرمایه داری نمی تواند طور دیگری به حیات خود ادامه دهد . به همین دلیل این سیستم جامعه بشری رابسوی نابودی می کشاند.بحران های فزاینده تمدن جهانی معاصر نتیجه مستقیم سرمایه داری به مثابه فرماسیون است .

اما پرولتاریا بحث دیگری است . پرولتاریا ذینغع است در ملی کردن سوسیالیستی وسایل تولید ، غیر نظامی کردن اقتصاد ، کاهش ساعات کار،دستیابی عمومی به آموزش . پرولتاریا به حکم موقعیت اقتصادی خود، ذینفع است در ورود تکنولوژی نوین به پروسه تولید ، شناخت فضا ، در یک کلمه ، سرمایه گذاری در آ ن عرصه ها، که برای سرمایه دار ضرر محسوب می شود . همه اینها بدان معنا نیست که پرولتاریا خوب یا بد است ، مهربان یا خشن است . این بدان معناست که پرولتاریابه حکم موقعیت عینی اقتصادی، اجتماعی خود،دراین امرذینفع است .
طبقات دیگر که متعلق به بورژوازی وپرولتاریا نیستند ، بستگی به موقعیت اقتصادی خود ، به یکی از این طبقات گرایش می یابند . بررسی مقایسه ای نشان می دهد ، که اراده برای زندگی یک طبقه از لحاظ اصولی با اراده برای زندگی طبقه دیگر در تضاد است .زندگی بمثابه ارزش عموم بشری برای سرمایه داران به محض اینکه خطری برای حاکمیت آنها مطرح شود، ازارزش عموم بشری می افتد.نمونه بسیاراست.کمون پاریس ، که در جریان آن سرمایه داران فرانسه در اتحاد با امپریالیستهای پروس به خلق خود شلیک کردند. کشتار تظاهرات آرام کارگران در 9 ژانویه 1905.عملکرد سرمایه داران در جریان تجاوزات آنتانت.و خط مشی طرفداری از غرب در کشورما،از طرف نخبگان سیاسی کشوراز سال 1990، که تا امروزادامه دارد.
زندگی همچنین برای پرولتاریا از ارزش عموم بشری باز می ایستد،زمانی که مسئله دشمن مطرح است.در جریان جنگ داخلی پرولتاریاازشلیک به سوی دنیکن و کالچاک پرهیزنداشت،واز شلیک گلوله به طرف اشغالگران آلمانی که سرمایه جهانی را نمایندگی می کردند،ابائی نداشت .
گفته های بالا ، اسا س را برای این نتیجه گیری ساده ،که زندگی نیز یک ارزش طبقاتی است ، بدست می دهد . و اگر اراده برای زندگی به لحاظ طبیعت خود،طبقاتی باشد،آنگاه تمامی نرمهای اخلاقی والبته حقوقی ازلحاظ محتواطبقاتی هستند.تمامی این نرمها زمانی که مسئله مربوط به منافع طبقاتی است،فقط اهمیت رسمی وفرمالیته دارد.بله،سرمایه دار دررابطه باطرف معامله خود به تقلب و... دست نمی زند.ولی اگراوطرف معامله دیگری پیدا کند که نفع بیشتری عایدش کند،آنوقت خیلی راحت،بدون هیچگونه عذاب وجدان، طرف معامله قبلی رادورمی زند .
برخی از محققین می گویند،که « در مقابل یک خطر عمومی که زندگی در کل کره زمین راتهدیدکند...انسانها می توانند برخودخواهی ملی وطبقاتی غلبه کنند وباهم متحدشوند » . چنانکه قبلاهم گفتیم درحقیقت اینطوراست،اما نه همیشه.این تنهازمانی است که خطر به طور واقعی استثمارگران راتهدید کند.بله،درمراحل مشخصی آنهامی توانند به درستی به استثمارشوندگان کمک کنند.اماانگیزه آنان به هیچوجه طبیعت انساندوستانه آنهانیست ، بلکه منافع طبقاتی پراگماتیستی آنهاست.نابودی پرولتاریاچه سودی برای سرمایه داران دارد؟ چه کسی می تواند برای آنها سود بیاورد ؟
مسئله دیگر،« ارزشهای عموم بشری » ازدیدگاه ئئولیبرالی آن است.تئوری حقوق« طبیعی و مسلم بشر» نیزدرهمین چارچوب است.همچنین نظریه دولت « حقوقی » که به حقوق فرد بر جامعه الویت می دهد.طرفداران دکترین طبیعی–حقوقی معتقدند که «حق ازفردآغازمی شود.ـ« برخی ازمولفین معتقدند که قبول به اصطلاح « ارزشهای عموم بشری » درتعبیرلیبرالی آن،جامعه راازخطرتشنجات وفجایع اجتماعی– سیاسی می رهاند و باعث هماهنگی اجتماعی می گردد . مثلا ی . سیمنوف می گوید:«بهتراست دولت حقوقی وصلح عمومی داشته باشیم تا رجزخوانی های طبقاتی و جنگ داخلی؛بهتر است جامعه ای با همکاری متمد نانه طبقات داشته باشیم ،تا نبرد های بی پایان طبقاتی.«

با خواندن این نتیجه گیری ها ، به یاد حرف های لنین می افتم ، که از موضع طبقاتی در مورد دمکراسی « دلربا »ی بورژوازی می گوید : « بورژوازی مجبور است ، ریا کاری کند و حاکمیت خود را "حکومت همه خلقی " یا دمکراسی یا جمهوری دمکراتیک بنامد.اما در واقع امر،این دیکتاتوری سرمایه داری ، دیکتاتوری استثمارگران بر توده های زحمتکش است » . « آزادی تجمعا ت و مطبوعات » کنونی در « جمهوریهای دمکراسی ... چیزی جز دروغ و ریا کاری نیست .درماهیت امراین آزادی برای ثروتمندان است که مطبوعات را خرند وتطمیع کنند.خلق را به کمک دروغ های مطبوعات بورژوازی خواب کنند.این آزادی برای ثروتمندان است که بهترین املاک و بهترین ساختمان ها را در مالکیت خود داشته باشند ».لنین این چنین بی رحمانه و بدرستی دمکراسی بورژوازی را که برای حاکمیت واقعی خلق هیچ شرایطی ایجاد نکرده است ، مجسم می کند.دمکراسی بورژوازی اهرم ستم طبقاتی است.
درچارچوب فرماسیون طبقاتی–آنتاگونیستی ،به طور عینی نمی توان سیستم صلح طبقاتی را بر قرار ساخت. بوریس کاگارلیسکی چقدرواقع بینانه می نویسد:« سیاست–یعنی نبرد منافع.وبطوراجتناب نا پذیربایدانتخاب کرد: شما در کدام طرف قرار دارید ؟ با استناد به موعظه های انجیل واقعیت های اجتماعی را تغییر نخواهی داد » .
بله،قطعا چشم اندازتشدید مبارزات طبقاتی تادرگیری های مستقیم، شاید اکنون طرفداران زیادی نداشته باشد.اما قانونمندی رشد فرماسیون سرمایه داری و یاهر نوع فرماسیون طبقاتی–آنتاگونیستی،این نبرد رااجتناب نا پذیر می سا زد.در جامعه ای که در بر گیرنده طبقات متخاصم است بدنبال راه حل میانه گشتن بیهوده است.یک بار دیگر نیز به لنین مراجعه می کنیم ،که بدین شکل دورنمای دنیای طبقاتی سرمایه داری راترسیم میکند : « در نظام سرمایه داری و ... هیچ چیزوسط ،به غیرازدیکتاتوری بورژوازی یا دیکتاتوری پرولتاریا وجود ندارد . هر نوع آرزو در مورد راه وسط،چیزی جز گله گذاریهای ارتجاعی خرده بورژوازی بیش نیست » .

چنانکه ما میدانیم ، پروسه شکل گیری جامعه طبقاتی آنتاگونیستی ( آشتی ناپذیر ) در مراحل مشخص رشد اجتناب نا پذیر بوده است . با پیدایش طبقات آشتی نا پذیر و اهرم تسلط طبقاتی یعنی دولت،هیچ صحبتی درموردهیچ نوع « ارزش عموم بشری » نمیتواند وجود داشته باشد.زیرا که هرطبقه ای منافع خود را تعقیب می کند.البته همگی آنها در برخی« لحظات عمومی » ساختار زندگی ذینفع هستند.اما تمامی اینها فقط به شرطی است که به نفع طبقه حاکم باشد.اگرچنین نفعی وجود نداشته باشد،آ نوقت طبقات حاکم حاضرند « مقدس » ترین « ارزش های عموم بشری » را زیر پا لگد مال کنند.
برای نمونه می توان ازعملکرد طبقات حاکم کشورمادرسالهای 1921- 1914 نام برد. آنها که ازمیهن پرستی دم می زدند،به محض آنکه ازحاکمیت کنارگذاشته شدند،همان« میهن پرستان» دیروز،ملاکین، سرمایه داران و ژنرالهای تزاری بدون هیچ تردیدی،در اتحادباتجاوزگران آنتانت علیه کشورخود دست به سلاح بردند.مادراینجا به خوبی می بینیم،که عاملی همچون میهن پرستی که حقیقتامی تواندارزش عموم بشری باشد،دراساس خود محتوای طبقاتی دارد.بدین ترتیب،تقسیم جامعه به طبقات آشتی ناپذیرزمینه عینی امکان ناپذیری سازش طبقاتی رافراهم ساخته است،که تمامی رشد تاریخی جامعه بشری تائید کننده آن است.
اما بااین حال نمی توان بطورکامل وجود ارزش های عموم بشری را منکرشد.شایداین عجیب به نظرآید،امااساسی ترین ارزش عموم بشری واقعی،همان اراده انسان برای زندگی طبقات مترقی ومبارزه طبقاتی این طبقه درراه منافع مترقیانه خویش است. مبارزه طبقاتی،طبقات ترقی خواه همان ارزش عموم بشری واقعی است.مترقی بودن طبقه به لحاظ موقعیت اقتصادی واجتماعی آن تعیین می گردد.در حال حاضر مترقی ترین طبقه پرولتاریااست،که دربرگیرنده کارکنان مزد بگیر کارفیزیکی و فکری است که درتقسیم ارزش اضافی مشارکت ندارند.پرولتاریابه مثابه مترقی ترین طبقه،حامل مترقی ترین ایدئولوژی مارکسیسم- لنینیسم است.ودقیقا درایده های سوسیالیسم وکمونیسم ارزش های عموم بشری واقعی متمرکز است.
کاپیتالسم باآن«ارزش های عموم بشری» خود،جهان رابه بحران ساختاری کشانده است .ارزش های عموم بشری سوسیالیستی وحامل آن پرولتاریا،چنان نظامی راسازمان خواهد داد،که درآن امکان ندارد به حساب کاروزحمت دیگران ثروت اندوزی کرد.نظامی که هر کس به حساب کار خود زندگی خواهد کرد.برای همیشه به جنگ ها خاتمه خواهدداد . انسان وقت بیشتری برای آموزش و رشد خواهد داشت . نظامی که در آن تولید اجتماعی به مرحله ای خواهد رسید که جامعه می تواند بر پرچم خود بنویسد : « از هر کس به اندازه توانش- به هر کس به اندازه نیازش ».شاید اکنون این تخیلی جلوه کند،اما آلترناتیو دیگری برای آینده بشریت وجود ندارد : یا کمونیسم یا پایان تمدن بشری .

از سایت حزب کمونیست روسیه فد راتیو

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست