نویدنو:06/01/1386                                                                     صفحه قابل چاپ است

 زمينه های تاريخی تاسيس حزب دموکراتیک خلق افغان

نویسنده : غفارعريف

       پيوست به وقوع تحولات عظيم دراروپا درقرن هژدهم ( انقلاب کبيرفرانسه، انقلاب صنعتی ، نهضت فکری عصرروشنگری... )، با داشتن خصلت تاثيرگذاربرساير پروسه های جهانی، شکل نوين افکار وعقايد سياسی با قوۀ جاذبۀ بيداری دهنده، پديد آمد. پابه  پای اين رويدادها، استعمارگران نيز هارترشدند وشيوه های جديد استبداد واستيلاگرانه را درپيش گرفتند، که مشکلات عديده يی را درسر راه انکشاف اقتصادی وسياسی وتحول فرهنگی (رشد سطح آموزش، تحصيلات،هنرها، اطلاعات وکلتور...)، ملل تحت ستم بوجود آورد ومبارزه بخاطررهايی ازسلطۀ استعماری، سالهای متمادی دوام پيدا کرد، تا اينکه بعد ازپايان جنگ عمومی دوم، کاخ سيستم مستعمراتی بکلی فروريخت .

       واما سدۀ نزدهم برای مردم آزادی دوست افغانستان، مملو ازحوادث خونين وجانگدازبود. دردرازای اين قرن پرماجرا، مزيد برحاکم بودن ادارۀ استبدادی اميران وشاهان مطلق العنان، که با شعله ورساختن آتش خانه جنگی های ضد ملی، توأم با توطئه وخيانت مطابق نقشۀ اسارت آوراستعمارگران انگليسی وتزار روسی، بمثابۀ آلۀ دست وبتهای بی زبان وفاقد اراده، برتخت سلطنت جلوس ميکردند وبراريکۀ قدرت تکيه می زدند – سياست " بازی بزرگ " نيزدرميدان رقابت ميان توسعه طلبان، ازخود تاثيرات ناگوارسياسی- اقتصادی وفرهنگی برحيات ملت وسرنوشت مملکت بجا گذاشت. سرداران فراری سرسپرده به دوقدرت استعماری ( انگليس وتزار روس)، به فرمان دشمنان تاريخی استقلال وخود اراديت خلق بلاکشيدۀ کشورما، درمقابل موج حرکت فکری روشنگرانه، به مقاومت برخاستند وبا وطنپرستان مترقی مشروطه خواه، خصومت ورزيدند.

      درميدانهای نبرد وطنخواهی واستقلال طلبی ضد استعماری با انگليسها (جنگ اول ودوم افغان- انگليس)، تنها کتله های عظيم مردم ازسراسرکشور، درپيشاپيش آنها مبارزِين ملی بودند، که با تحمل دشواريها ومصايب طاقت فرسا، بارسنگين دفاع ازمملکت را بدوش کشيدند وسربکف با قبول قربانيها وجانفشانی ها، دشمن مکار را تامرزهای نابودی وتارومارشدن دسته جمعی، شکست ننگين دادند. شاهان وشهزاده گان، با اهل وبيت يا تن به تسليمی ميدادند وبه هند برتانوی پناه می بردند، ويا به قلمروهای تحت حاکميت تزارروس فرارمی نمودند.

      به گواهی تاريخ، نخستين جرقه های نهضت روشنفکری درافغانستان، که با نشرجريدۀ " شمس النهار" درسال 1872 ( وتاسيس مکتب حربيه ومطبعه وترجمۀ کتب منجرشده بود، درجنگ دوم افغان- انگليس خاموش گرديد.)

        به قول مرحوم عبدالحی حبيبی مورخ وپژوهشگرنامدار وطن مان ، اولين جنبش فکری پس از دوجنگ    افغان – انگليس، " انجمن سراج الاخبار" بود، که چراغ روشنگری وآشنايی با مدنيت اروپايی را در افغانستان، فروزان ساخت.

       « انجمن " سراج الاخبار" نيزبا موانعی، که استعمارانگليس ايجاد کرده بود، مدت کمی ظاهرآ متوقف شد، ولی بعد ازدو- سه سال به صورت يک حزب متشکل ودارای مرام مترقی تری بوجود آمد، که آنرا در تاريخ فکری افغانستان ( مشروطيت اول ) گوييم.» ( جنبش مشروطيت در افغانستان، نگارش علامه عبدالحی حبيبی ص 12 )

       جنبش مشروطه خواهی اول با کاربرد خشن ترين شيوه های استبداد سلطنتی ( شکنجه، توقيف، حبس وزندان، تبعيد، به چوبۀ دار کشيدن، حلق آويزان کردن، به توپ پراندن...رهبران آن )، مطابق طرح های اسارت آور استعمارانگليسی، سرکوب شد، " ولی بعدآ درقلوب اولاد ملت اندرخفا ريشه دوانيد ومشروطيت دوم را بوجود آورد، که استقلال افغانستان وطرزنوين اداره وتحول افکاررا دردورۀ امانی ثمرداد." ( همان کتاب ص 78 )

        درپايان دهۀ دوم قرن پيشين بود، که اولين باراستعمارکهن طعم تلخ شکست را درسرزمين افغانها چشيد وآزاديخواهان دلير ميهن مان ، با وارد کردن ضربه های مرگباربرپيکربوسيدۀ اشغالگران انگليسی، برفراز زنجيرهای شکسته، استقلال سياسی کشوررا اعلام داشتند، که با حصول شناسايی رسمی، افغانستان درقلب آسيا منحيث يک دولت آزاد، ازعزت، اعتبار واحترام ويژه يی درمنطقه وجهان برخوردارگرديد واهميت بسزايی کسب کرد. دراين ايام دراروپا وسايرنقاط جهان، تحولات شگرفی با گامهای سريع رخ داده بود، دستاوردهای علم وتخنيک فزونی ميگرفت وموج مبارزات ضد استعماری درنيم قارۀ هند درحال گسترش ونضج يافتن بود. پس ازسال 1919 (1298 خورشيدی)، درافغانستان نيزقدم های استواری درمسيررفع عقب ماندگی اقتصادی، تحکيم استقلال وموفقيت های سياسی ، اعتلای سطح زندگی مردم ، رشد معارف ( تعليم وتربيه وتحصيلات عالی)، شگوفايی علم – دانش وفرهنگ، ترويج انديشه های ترقی  وعدالت اجتماعی، بسط آزاديهای مدنی وحاکميت قانون... گذاشته شد. ولی بادريغ ودرد، که بزودی توطئه های مکررانگليس مکار دروجود عمال زرخريد وگوش بفرمان داخلی، کارا افتيد. درنتيجه ارتجاع سياه، سايۀ شوم خودرا بالای جنبش ترقيخواهانۀ نوبنياد ونوپا وناپخته وکم تجربۀ وطن ما انداخت وبدين سان يک دورۀ رکود وعقبگرد سياسی- اقتصادی وفکری، دامنگيرمردم افغانستان شد.

      دردوران استبداد خونين نادرغدار وزمامداری برادران جاه طلب اش لبۀ تيز پلانها وپروگرام های ارتجاعی وضدملی حکومت فردی وخاندانی دروهلۀ نخست درضديت با نهضت روشنفکری قرارگرفت ودستگاه سرکوبگردولت با چنگال ودندان، مشروطه خواهان ومبارزين دلير معرکۀ استقلال را يکه يکه سربه نيست ساخت؛ شماری ازوطنپرستان، سالهای طولانی درزندانهای مخوف وسياه چالها، دربند کشيده شدند وعدۀ را هم تبعيد کردند. آنچه را، که استعمار گران انگليس ميخواستند، رژيم وابسته ووفاداربه آن به سرسپردگی انجام داد .

         پس ازختم جنگ جهانی دوم ، شکست فاشيسم هتلری ومليتاريسم جاپان، سراسردنيا را تحولات عميق وچشمگيری فراگرفت : حلقه های زنجيرسيستم مستعمراتی يکی پی ديگرفروريختند، اردوگاه سوسيالستی بوجود آمد، جنبشهای رهايی بخش ملی در آسيا، افريقا وامريکای لاتين با مضمون ومحتوی نوين وارد صحنۀ بين المللی شدند، جنگ سرد ورقابت ابرقدرتها، مشکلات جديدی را درسر راه پيشرفت وترقی ملل جهان بوجود آورد، مسابقات تسليحاتی- حادثه طلبی ها دايربراتمی ساختن جنگها وانکشاف سلاحهای کشتار جمعی ... حيات مليونها انسان را دراين کره خاکی درمعرض خطرقرارداد، دستاوردهای ساينس وتکنالوژی فزونی حاصل کرد وروزبروزنوآوری ها در آن صورت پذيرفت ، مساعی جهانشمول درجهت رشد وتعالی حيات بشری واعمار جامعۀ مدنی- تعميم عدالت اجتماعی - حقوق بشر- احترام به حق حاکميت وخوداراديت ملل گيتی- محوکامل سيستم ها ونهادهای انقياد وبردگی شدت گرفت ...

          درشرايط جديد ودراوضاع واحوال تازۀ بوجود آمدۀ بين المللی، درافغانستان نيز رويدادهای معينی رخداد، که پروسۀ مبارزات سياسی را وارد دورنوينی ازجانفشانی ها، ازخودگذريها، به غل وزنجيرکشيدنها وسرکوبگريها... ساخت.

    " البته کشورافغانستان، که درسر چهارراهی آسيای وسطی قراردارد، نميتوانست ازاين همه تغييرات مجزا باقی بماند. درچنين فرصتی بود، که افغانستان ازحالت محاصره برآمده ودولت چه ازنظرسياست بين المللی وچه ازنظراوضاع اقتصادی وسياسی داخل کشور، مجبور به تجديد سازمان سياسی وتبديل پروگرام قبلی خودگرديد. ولی طبقات حاکمه ودولت افغانستان نميتوانستند ونميخواستند، که اين تجديد مجبوری سازمان وپروگرام را به نحواساسی وبه شکل کاملتروپايدارتربه نفع جامعۀ افغانی عملی نمايند.  ميتوان فهميد، که نقش دولتها درکشورهای شان تا چه اندازه سنگين وقاطع وپرمسئووليت تاريخی است ! اما چه بدبخت است ملت وکشوری ، که دولتش نه صادق باشد ونه لايق !! اينکه گفته اند : ( هرملتی مستحق همان طرزحکومتيست، که دارد )، وقتی صدق ميکند، که ملت درانتخاب رژيم وحکومت خود آزاد باشد، نه اينکه حکومتی با حيله وزوربرآن تحميل شود وملت رافرصت اظهار رای وتکلم ندهد. سلطنت کنونی افغانستان يکی ازهمين گونه دولتهای تحميلی است ، که مردم افغانستان را عامدآ بسوی ارتجاع وخرافات کشانيده وکوشيده است تا ازترقی و تکامل جلوگيری کند. " ( افغانستان درمسيرتاريخ، ج دوم تاليف علامه مرحوم غبار، ص 209 )

      زوال امپراتوری انگليس وفروپاشی سيستم مستعمراتی ، هرگزبه مفهوم ختم تلاشهای استعمارگران در راستای دربند کشيدن خلقهای جهان، تلقی شده نتوانست، زيرا استعمارنو جای آنرا گرفت وسياست دولتهای استعماری گذشته برمحورتقويت وپشتيبانی ازرژيم های عيارساخته شد، که ازدل وجان به وفاداری به آنها باقی مانده بودند.

     نظام شاهی وحکومت خاندانی افغانستان نيز ازشمارهمين گونه ساختارهای سياسی بود، که تا آخربه استعمارنوين روی خوش نشان داد. البته نبايد ازياد برد، که هدف وغايۀ هردوشکل مستعمره ساختنها، غارت وچپاول ثروتهای ملی ( مادی ومعنوی) کشورهای عقب نگهداشته شده با کاربرد ميتود های شيطانی، مکر وحيله وتربيۀ جواسيس وخدمتگاران بود، نه اشاعۀ تمدن وانجام خدمت خيرخواهانه غرض رهايی آنها از ورطۀ جهل وفساد، بدبختی، فقر وسيه روزی ...

       بهرحال درافغانستان، پس ازسال 1947، درزمرۀ تغييرات وارده، يکی هم ظهورجنبشهای جديد سياسی و تشکيل نهادهای روشنفکری بود. دردورۀ امتحانی اعلان شفاهی دموکراسی، انتخابات برای شورای ملی وبلديه ها صورت گرفت، که نقش مهم وسازنده يی را درامرزنده شدن روحيۀ اتحاد نيروهای روشنفکر وحيات دوبارۀ مبارزۀ مترقی بخاطرعدالت اجتماعی وحاکميت قانون، بازی نمود. هرچند هيأت حاکمه درراه متفرق نگهداشتن دسته های منورين، تلاشهای ممتدی را بخرچ داد وبا نفوذ دادن گماشتگان خود درصفوف وطنپرستان، برآن شد تا درمقابل موج پيشروندۀ نهضت انقلابی سد سکندر ايجادکند، وليک جهان بمقياس بزرگی، شاهد دگرگونيهای مثبتی بود، که درآن مقطع زمانی نميتوانست بالای زمامداران جلاد افغانستان، تأثيرگذار نباشد .

        درفضای سياسی آنروزگار، احزاب ونهادهای آتی الذکردرميدان نبرد نورباظلمت، جدال حق برباطل بوجود آمدند:

 

    1 : حزب ويش زلميان .

    2 : حزب وطن .

    3 : حزب خلق .

    4 : حزب سری اتحاد.

    5 : اتحاديۀ محصلين کابل .

         بمنظورتنويرافکارعامه ، جرايد انگار وولس، وطن وندای خلق توسط اين احزاب انتشاريافتند، که هرکدام دارای ارزش معنوی ويژه يی بودند .

        همگام با اين تحولات، ارتجاع کهنه کارسلطنتی، دررقابت با جريانات سياسی روشنفکران افغان، حزب   " دموکرات ملی " را به رهبری سردارمحمد داود وشموليت يک تعداد بيروکراتهای هوادارنظام فرتوت ستم سالاری، ايجاد کرد .

( تذکار: پيرامون ساختارتشکيلاتی، مرامنامه واهداف سازمانی احزاب فوق الذکر، مورخ شهير علامه غبار درجلد دوم " افغانستان درمسيرتاريخ" صص 239- 261) با شرح جزئيات آنها، به طورمفصل نگاشته است.)

        درجريان انتخابات دورۀ هفتم شورايملی، تعدادی ازرهبران واعضای جنبش روشنفکری، بسيارخوش درخشيدند وعده ای ازآنها به شورا راه يافتند. همچنان يکسال قبل براين، شماری ازکانديدهای روشنفکردر انتخابات بلديۀ شهرکابل موفق شده بودند. صف آرايی نمايندگان واقعی مردم درمجالس شورا دربرابر طرفداران رژيم ستم شاهی ، برای حکومت پوشالی وضد مردمی غيرقابل تحمل واقع شد. همان بود، که سياست اختناق وپيگرد سياسی درمقابل مدافعين صديق منافع مردم وخادمين مملکت ازسرگرفته شد. با خشونت وبربريت، کليه دستاوردهای مبارزات سياسی را سرکوب نمود، به حيات احزاب سياسی واتحاديۀ محصلين نقطۀ پايان گذاشت، جرايد توقيف دايمی شدند، انتخابات آزاد شورايملی وبلديه ها تا امرثانی معطل اعلام گرديد ويک ديکتاتوری سياه برسرملت خيمه زد.

       

      درگيرودارتغييرات اجتماعی ( مثبت ومنفی ) درجريان سالهای (1953- 1963) پس ازيک رکود سياسی ده ساله، بالآخره درپرتومواد واصول دموکراتيک مندرج درقانون اساسی جديد افغانستان مصوب (1343)، ح. د. خ. ا منحيث يک پديدۀ قانونمند، بربنياد خطوط روشن پيکاروطنپرستانۀ ضد استبدادی وضد استعماری مبارزين ملی، که بخاطراستقرارمشروطيت وحاکميت مردم ودستيابی به تحولات اساسی ودموکراتيک با پايمردی ورادمردی جان باختند، بمثابۀ ادامه دهندۀ راه آنها ومدافع سنن مبارزات ميهنی، تاسيس گرديد.

     قانونمندی بنيادگذاری ح. د. خ. ا به تاريخ 11/ 10/ 1343 مطابق 1/ 1/ 1965 درآن بود، که جامعۀ روشنفکری وهمه زحمتکشان کشور درروند مبارزات طبقاتی، موجوديت يک نهاد سياسی متشکل، سازمانده ورهبری کنندۀ نبرد انقلابی را به منظورسمتدهی درست وبهترفعاليتهای سياسی، يک امرجدی وحياتی تلقی نمودند.

       دراولين کنگرۀ حزب ( 11/10/ 1343) برعلاوه صدورپيام ح. د. خ. ا عنوانی مردم کشور، طرح اوليۀ مرامنامه واساسنامه، به تصويب رسيد وکميسيونی موظف گرديد تاهردوسند مهم را تدوين نمايد.

 ح. د. خ. ا ازبدوپايه گذاری درسرلوحۀ کارخود تحقق اهداف ووظايف ملی وبين المللی آتی را قرارداده بود:

      تحکيم استقلال ملی، دفاع ازحاکميت ملی وتماميت ارضی، رفع عقبماندگی اقتصادی وسياسی ورهايی از قيد وبند مناسبات توليدی پوسيدۀ فيودالی، حل عادلانۀ مسألۀ زمينداری ونوسازی سيستمهای آبياری، مبارزه در راه استحکام پايه های وحدت وبرادری ميان کليه اقوام ومليتهای ساکن دروطن، اعمارزندگی شايسته ودرخور انسانی برای مردم، کارثمربخش وخستگی ناپذيردرجهت شگوفايی علم وفرهنگ، بهبود واصلاح سيستم آموزش وپرورش وتحصيلات عالی، عرضۀ بيشتروبهتروموثرخدمات اجتماعی، گسترش اصول دموکراسی وعدالت اجتماعی درجامعه... دفاع ازصلح - ديتانت وامنيت جهانی، برقراری مناسبات نيک وحسنه با همسايگان وکليه دولتهای جهان برمبنای عدم مداخله درامورداخلی همديگر، پابندی به اصول جنبش غير متعهدها، پشتيبانی ازداعيۀ برحق ملتهای جهان، که درراه حصول استقلال وخود اراديت می رزميدند، حمايت ازاعلاميۀ جهانی حقوق بشروسايرميثاقها ومقاولات بين المللی، که با منافع خلقهای جهان درمغايرت قرار نميگرفت، احترام به منشورسازمان ملل متحد ...

  اجرای تعهدات ورسيدن به اهداف مرامی درگام اول ازوظايف حکومت دموکراسی ملی شمرده شده بود، که بائيست با ايجاد جبهۀ متحد ملی متشکل ازهمه نيروهای ملی ودموکراتيک فعال درجامعه( کارگران، دهقانان، پيشه وران، روشنفکران ملی ووطنپرست، خورده بورژوازی وبورژدازی ملی) ، بادرپيش گرفتن راه رشد غيرسرمايه داری ومبارزه با مظاهرنفوذ امپريالستی، دگرگونيهای بنيادی را درتمام عرصه های حيات اجتماعی ، تحقق می بخشيد.

     ح. د. خ. ا قبل ازتاريخ 7/ 2/ 1357 درروند زندگی وفعاليت خود مراحل متعددی را طی نمود وازفرودهای تلخ وشيرين زيادی عبورکرد وبا چرخشهای بنيادی، قاطع وحياتی دردرون جامعه پيوند يافت.

     اشتراک شماری ازهيأت رهبری وکادرهای طرازاول ح. د. خ. ا درمبارزات پارلمانی وانتخاب برخی از آنها به هيئث نمايندگان مردم درشورا (دورۀ 12و13 ) ، نمايانگرحمايت وپشتيبانی توده ها ازحزب وبيانگرنفوذ واعتبارآن دربين وسيع ترين بخش مردم بود. فرکسيون پارلمانی ح. د. خ. ا به رهبری شادروان ببرک کارمل، با استفاده ازتربيون شورا درافشای چهرۀ ضد مردمی ارتجاع سلطنتی، ملاکين وبيروکراتهای فاسد، دفاع از آزادی، دموکراسی وپيشرفت اجتماعی ، نقش بارزی را درامربيداری وبسيج نيروهای ملی ووطنپرست وتحول طلب ايفاء نمود.

    جرايد خلق وپرچم ( ارگانهای نشراتی حزب درفاصلۀ زمانی متفاوت ) درآن سالهای پرازظلمت، درراه اشاعۀ انديشه های مترقی ، تشريح ميتودهای سازماندهی کارسياسی ، آشناساختن اقشارمردم با اهداف ووظايف بزرگ مرامی وبرناموی حزب ، که درپيش روی خود قرار داده بود، نشرموضوعات مربوط به تحولات اجتماعی درسطح ملی وبين المللی ، آگاهی دادن دربارۀ نيات شوم ارتجاع وامپرياليسم درافغانستان – منطقه وجهان... بدون شک سهم بزرگی گرفتند ودربيداری اذهان عامه ، خدمت شايانی نمودند.

   ح. د. خ. ا باسازماندهی وسهمگيری فعال درتظاهرات واعتصابات عمومی ، رهبری شماری ازمارشها واجتماعات وتلفيق اشکال مبارزۀ سياسی ( علنی ومخفی ) وصنفی وپارلمانی باهمديگر، موفقيتهای معنوی بيشتری بدست آورد وباجذابيت درخشيد.

    واما باکمال تأسف به سبب حاکم بودن مناسبات توليدی فيودالی وماقبل فيودالی درافغانستان ، عقب افتادگی شديد اقتصادی وسياسی جامعه، سطح پائين سواد- تعليم وآموزش، ناپختگی سياسی عده ای ازرهبران حزبی ، بی تجربه گی درمسايل سازمانی وتشکيلاتی وآشنايی اندک آنها با موضوعات جامعه شناسی علمی ، عدول از اصول ومبادی مبارزۀ انقلابی وسرانجام دسايس وتوطئه های گوناگون وپی درپی دشمنان داخلی وخارجی... زندگی وفعاليت ح. د. خ. ا را ازهمان نخستين روزها وسالهای بعد ازتدويرکنگرۀ اول تا واپسين روزهای حاکميت سياسی ، ديو ودد ذهنيگرايی وگروهبندي ها به گروگان گرفته بود.

    احسان طبری نگاشته است : " سياست چيست؟ سياست هم علم است وهم هنر. علم است ، زيرا بايد قوانين وقواعد وساختاروتاريخ آنرا آموخت. هنر است ، زيرا برای سياستمدار دولتمرد ويا دولتمدارشدن قريحه وموهبت ويژه ای دربايست ، مانند شم زيرکی ، پويايی ، سرعت انتقال ، نهان بينی ، خويشتنداری وامثال آن ، که اجزای مختلف اين قريحۀ سياسی است." (جستارهايی ازتاريخ ص 3 )

      متکی به سخن بالا بايد اعتراف کرد، که درح. د. خ. ا درردۀ اولی هيأت رهبری وحلقه های کادری شخصيتهای وجود داشت ، که نياموخته بودند : " سياست علم وهنر است!" وسِاست کردن عاری ازفريب و تزوير وخدعه ونيرنگ وبه دورازشيطنت ودغلبازی ، درايت ،هوشياری، فهم، ادراک ، تحرک ، پشتکار، راستی، پاکی، صداقت، فداکاری، ازخودگذری ، ايمان ، اعتقاد، صفای قلب ودستان غيرآلوده می طلبد.

 بدين ملحوظ در لحظات حساس وسرنوشت ساز، کمبود قريحۀ سياسی دروجود برخی ازرهبران وکادرهای بلند پرواز وازخود راضی ، خودخواه وموقف طلب ، حزب را با مشکلات ونا بسامانی های متعددی روبروساخت.

      در ح. د. خ. ا چه دردوران اپوزيسيونی ( پيش ازبدست گرفتن قدرت سياسی) وچه درزمان حاکميت، علت اصلی بروزانشعابات وتقسيم بنديها وجدايی های دردآلود، دست زدن به اعمال وحرکات تجزيه طلبانه وفعاليتهای فرکسيونی، امتيازطلبيها وخاطرخواهي های فردی وگروهی توأم با توطئه های آشکار وپنهان، تک روشی ها ويکه تازيهای قهرمانگونه با نشان دادن ژستهای ميکانيکی وساختگی... ناشی ازعدم انطباق درست انديشۀ مبارزۀ سياسی با پراتيک اجتماعی ودرک نادرست وناکافی ازمناسبات اجتماعی وديالکتيک پديده ها ميشد، که تهداب آن برمحوربرداشتهای خشک ودگماتيستی ازدانش انقلابی نهاده شده بود. زدوبندهای پشت پرده با محافل وحلقه های ارتجاعی داخلی وخارجی، حيله گری ها ، خرده گيری ها، محفل بازی ها ورفاقت بازيهای سازمان يافته ، تمايل به روحيۀ محل پرستی وقوم گرايی ، برتری جويی های نژادی- سمتی ولسانی ، قرينه سازيها ، اتهام بستن ها تاسرحد دروغ وبهتان ، توهين کردن ها ودشنام دادنها به يکديگر... ضربۀ مهلکی برپيکر حزب وارد آورد.

  ( تذکار : دررابط به حرف هاييکه درفوق روی آنها صحبت به عمل آمد، درکتاب " يادداشتهای سياسی و رويدادهای تاريخی " جلد اول ودوم صص 131-233 محترم سلطانعلی کشتمند، توضيحات بيشتر ومفصل تر داده شده است. )

    هرچند پس ازسالهای غم انگيزافتراق ودودستگی ، به تاريخ 3/ 7/ 1977 وحدت دوبارۀ ح. د. خ. ا تأمين شد ودورنمای تبديل آن به يک نهاد سياسی متشکل ونيرومند سراسری بوجود آمده بود، ولی افسوس، که به زودی پس ازرويداد 7/ 2/ 1357 شوونيزم ، فاشيزم ، ماجراجويی ، طرزتفکرماکيولستی ، خشونت ، استبداد فردی وگروهی... غلبه حاصل کرد وجای خرد جمعی ، تفکرسالم وارادۀ اکثريت را گرفت وحزب را مجددآ متفرق وپاشان ساخت. اعمال وحرکات ضد بشری دراندک مدت شيرازۀ زندگی هزارها انسان هدفمند وبی گناه ازجمله اعضای ح. د. خ. ا را ازهم فروپاشيد. درنتيجۀ افراط گرايی چپروانه وقلابی درهمه عرصه ها وتسلط خونتای فاشستی درجامعه وحيات سياسی مردم ، پايه های علمی واجتماعی حزب ، که منافع توده های زحمتکش را درخود تجلی ميداد، متزلزل گرديد.  حرکات خونين وجنون آميز، يکه تازيهای زورگويانه، عوامفريبی ها ، خودخواهیها وجاه طلبيهای سردمداران سياسی رژيم، حزب را به انحراف کشانيد. وحشت ، جنايت وسرکوبگری وريختن خون هزارها انسان بيگناه به مفهوم آن بود، که اعتقاد انديشوی حزب مبنی بر اينکه توده های مردم منشاء کليه دگرگونيهای اجتماعی ونيروی محرکۀ تاريخ ميباشند ، به فراموشی سپرده شده بود؛ درعوض " نابغۀ شرق!" ، " شاگرد وفادار" و" قوماندان دليرانقلاب!" گردانندگان چرخ های تاريخ معاصرکشور به حساب آمدند.

          درهمين مرحله بود ، که دستگاه جبروستم هتلری های افغانی! بابرخوردهای غلط وخيانتبار به مسايل اجتماعی، چپروی ماجراجويانه بدورازاخلاق درنظروعمل، زيرپاکردن واقعيتهای عينی جامعه درعرصه های اقتصادی وسياسی، کاربرد مسخ شده وقلب مقوله ها وواژه های علمی دانش جامعه شناسی درپراتيک زندگی، بی حرمتی وبی احترامی نسبت به اعتقادات، سنن وباورهای مردم، زيرنام انقلاب وانقلابيگری، ناديده گرفتن مقاولات- اصول وميثاقهای پذيرفته شدۀ بين المللی ، به حزب وجريان مترقی صدمۀ شديدی وارد نمود. قدرتمندان بی عاطفه درکمال تکبر وبيگانگی بامردم رفتارهای وحشيانۀ پرازلجاجت وبا کينه وعداوت ازنوع عبدالرحمن خانی! نادرخانی وهاشم خانی، باسرکوبگری، بربريت، کشتار، حبس وزندان، شکنجه واعدام، در صدد انتقام گرفتن ازملت برآمده بودند...

           پس ازسقوط ديکتاتوری فردی باندی وگروهی ، جامعۀ افغانی ودرکنار آن ح. د. خ.ا ازسراشيب يک نابودی وحشتناک نجات يافتند. با حصول اين پيروزی ، حزب، که قدرت سياسی را دردست داشت تا نيمه های دهۀ هشتاد، باصفوف فشرده وثبات نسبی با جلب همکاری بخشهای وسيعی ازمردم درمرکزوولايات، باانرژی وتوانايی بيشتر( صرف نظر ازاينکه مشکلات خورد وکوچک جناحی، تشکيل فرکسيونهای خرابکار و بعضی حرکات مغايروحدت ويکپارچگی حزب ، دامن زده ميشد ) ، به حيات خود ادامه داد. دراين ايام کارهای چشمگيروقابل لمس درراستای ارتقای سطح زندگی توده ها صورت گرفت ودرعرصه های سياسی- اقتصادی وفرهنگی، تحکيم پايه های حاکميت، شکل گيری وتشکيل يک قوای مسلح نيرومند ورزمی، موفقيتهای بدست آمد؛ اما به علت ادامه وافزايش فعاليتهای خشن وخرابکارانۀ مخالفين مسلح دولت وتخريبکاری رقبای سياسی ، تداوم جنگ اعلام ناشده برضد مردم افغانستان، موجوديت قوای نظامی بيگانه درکشور واشتراک آنها در درگيريها ، تشديد رقابت ابرقدرتها برسرقضيۀ افغانستان درپروسۀ جنگ سرد ، مداخلات آشکار- مستقيم و دوامداردول همسايه وارتجاع بين المللی واستثمارگران جهانی درامور سرنوشت سازمردم افغانستان... ميزان دشواريها هم کم نبودند، که دربرخی موارد موجب نارضايتی افراد واشخاص وکتگوريهای مشخص باشندگان ميشد.

        آخرين ضربۀ جانسوز را برح. د. خ. ا گرباچف وشوارد نادزی ومشورين فاسد وضعيف النفس روسی، که با مقامات ارشد اطلاعات مخفی ونظامی وارگانهای رهبری ملکی وحزبی افغانی همکاری مينمودند، با برنامۀ تخريب کامل ونابودی دايمی حزب، درتبانی وتوافق با "سياه" انتلجنس سرويس، آی. اس. آی ومشوره با زمامدار قصرسفيد وحاکم نظامی پاکستان ، وارد نمودند. افراد پرعقده دربيروی سياسی وکميته مرکزی حزب، براساس انگيزه های ذهنی باماهيت خرابکارانه ، به هدف تصفيه حسابهای شخصی، خصومت وروحيۀ انتقام گيری، خودخواهی، جاه طلبی، گروهبندی، رفاقت بازی، محل پرستی، قوم گرايی، برتری جويی لسانی وقبيلوی توأم با دسيسه سازی، توطئه چينی، خدعه ونيرنگ... به تحقق پلانهای جنايتکارانۀ وشرکاء ميدان دادند، تا اينکه کودتای درون حزبی مورخ 14 / 2 / 1365 بوقوع پيوست. بعد ازاين رويداد سازمان يافته، خشونت، نظاميگری، انعطاف ناپذيری وتحميل اميال بزرگمنشانۀ شخصی برديگران با چسپيدن باحربۀ تفتين وافترا، دروغ ولاف زنی، دنبال گرديد وتاسرحد مستولی شدن اختناق سياسی برحيات حزبی به پيش رفت.

    بربنياد دوکتورين زهراگين وخودفروشانۀ گرباچف ودراثريک عقبگرد سياسی واستراتيژيک از اهداف برناموی ومرامی ، با استخدام وبکارگرفتن پارۀ ازالفاظ وافاده های به ظاهرزيبا، اما درباطن فريبنده ومرگ آفرين، ح. د. خ. ا را عمدآ ازمضمون، درونمايه ، محتوا ، جوهر وماهيت رزمی وانقلابی، تهی ساختند.

     سرانجام درنتيجۀ زورگويی وخودسری يکه تازانۀ شامپيونهای شهرت طلبی سواربرزورق قدرت، حزب با تقسيم شدن به دسته بندی ها وگروپهای ازهم متجزا، اما هرکدام مدعی حقانيت(!)، درصحنۀ معامله گريهای خاطرخواهانه درداخل کشورودربرون ازمرزها ودرزد وبندهای پروتوکولی درسطح بين المللی، يواش يواش بی پايه شد وستون فقرات آن ازهم شکست.

    با اعلان حکومت تنظيمی درافغانستان، ح. د. خ. ا با صدوريک فرمان توسط واپسگرايان قرون وسطايی، ممنوع شناخته شد. وليک اين مسأله درنزد اعضای صادق ووفاداربه آن ، هرگزوهيچگاهی به مفهوم يک عمل قانونی به حساب نيامد،زيرا درکشورکدام ادارۀ سياسی دولتی قانونمند ونظم اجتماعی مردم پسند وجود نداشت.

          ح. د. خ. ا دروجود صدها انسان انديشمند ومعتقد، که با ايمان خدشه ناپذير درراه آرمانهای انسانی آن می رزمند، زنده وجاودان است وچنين باقی خواهد ماند !

            زنده باد مردم زحمتکش وزجرديدۀ افغانستان !

            زنده باد آزادی، دموکراسی وترقی اجتماعی !

            زنده باد حزب دموکراتيک خلق افغانستان !                                                                  

 

 

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست                                   

Free Web Counters & Statistics